رمضان به روايت تصوير
- روز بيستم
-

   


گذری در دنيای پاکي‏ها

 

 بابا جون قبل از اينکه غذا بهم بدی
ميشه ساعت رو يه بار ديگه نگاه کنی ببينی وقت افطار شده يا نه

 

آخ جون افطارو زديم به بدن يه خورده جون گرفتيم.
حالا آماده برای يه خورده شلوغ کاری!
آی نفس‏کش!

 

بايستی برم از حاج آقا بپرسم
ببينم از روزه گنجيشکی هم
چيزی آسونتز هست يا نه
 روزه مورچه‏ای مثلا

 

نوجوان رديف جلو: اوخ! اوخ! اوخ! عوضی زدم!
نوجوان رديف عقب: کاشکی ميشد يه نفر ميومد دستهای منو ميگرفت ميزد به سينه‏ام!

 

همش فکر ميکنم اين همشيره ما عجب دختر نازنينی هستش

 

بگو سلام بر حسين, لعنت بر يزيد

 

عزيزجون يادت نره که آدرس سايتتونو برام بنويسی
ميخواهم برای فاميلامون بفرستم
که عکسمو ببينند