فاطمه زهرا(س) تولد و
لقبهاي او
فاطمه (س) دختر حضرت محمد (ص)، رسول خدا، پيغمبر اسلام، و مادر او خديجه دختر
خويلد است. با همه كوششي كه بكار رفته است متاسفانه دربارة سال تولد دختر
پيغمبر (ص) اطلاع درست و دقيقي نمي توان داد. زهرا، صديقه، طاهره، راضيه،
مرضيه، مباركه، بتول و لقب هاي ديگر، از جمله القابي هستند كه محدثان اسلامي،
براي دختر پيغمبر نوشته اند. از اين جمله لقب زهرا از شهرت بيشتري برخوردار
است، و گاه با او همراه مي آيد (فاطمه زهرا) و يا بصورت تركيب عربي (فاطمهُ
الزَّهراء) .زهرا كه در تداول بيشتر بجاي نام او بكار مي رود در لغت(به معني)
درخشنده، روشن و مرادف هايي از اين گونه(است). و اين لقب از هر جهت برازندة اين
بانوست.او چهره درخشان زن مسلمان، فروغ تابناك (تابان) معرفت و نمونه روشن
پرهيزگاري و خداپرستي است.
نامگذاري فاطمه(س)
در كتابهاي شيعه و سني روايتي مي بينيم كه پيغمبر فرمود او را فاطمه ناميدند،
چون خود و شيعيان او از آتش دوزخ بريده اند. قتال نيشابوري ضمن حديثي از امام
صادق آورده است كه چون از بدي ها بريده شد او را فاطمه ناميده اند.
دوران كودكي:
پرورش زهرا در كنار پدرش رسول خدا و در خانه نبوت بود، آنجا كه فرود آمدنگا ه
فرشتگان، و مركز نزول وحي و آيه هاي قرآن است. او در خانه تنها بود و دوران
خردسالي را به تنهايي مي گذراند. دو خواهر او رقيه و ام كلثوم سالياني چند از
او بزرگتر بودند. در اين خانه بود كه تكبير گفتن، روي به خداايستادن، و هر
شبانه روز، در اوقاتي خاص، پروردگار يكتا را ،به بزرگي ياد نمودن، آغاز شد. او
كه مستقيم با(پيامبر) گيرنده دستورات {خداوند} مربوط بود، جداگانه مي آموخت. هر
روز برايش آزمايشي و هر شب رياضتي بود، كه پيوسته دشوارتر و دردناك تر مي شد.
تهديد، خشونت، آزار، گرسنگي و سختي زندگاني...
{قضاي الهي ، در همان سالهاي تبعيد ومحاصره اقتصادي در
شعب، مادر وابوطالب را در يك سال از او جدا كرد ، رحلت مادر وابوطالب مسوليت
فاطمه رادر قبال پدر ،بيشتر كرد وپيامبراو را (امّ ابيها ) مام پدر ناميد. او
براي پدرش هم دختر و هم مادر بود}
همگامى با پدر
فاطمه (س) از همان دوران كودكى كه در كشمكشهاى پدر با مشركان با او همراه
همگام بود
او در جريان نقشه ترور پيامبر قرار گرفته و پدر را مضطربانه از اين واقعه هشدار
داد
دشمن شكمبه شتر يا گوسفند بر سر پدر مىريزد و او با دستهاى كوچك خود آنها را
از سر و روى پدر پاك مىكند.پدرش را كتك مىزنند و او از شدت تاثر مىگريد و
پدر را نوازش مىكند
بر بدن پدرش جراحات وارد مىكنند او هم چون پرستارى مهربان بر آن جراحات مرهم
مىگذارد
والحق كه اين دختر را چه تحملى در رنجها و نامردىها بود و چه آثارى از خدمات
ارزنده.
السلام على البتول الطاهرة ؛ الصديقة المعصومة، المغصوبة حقها و الممنوعة ارثها
السلام على بضعة لحمه و صميم قلبه و رحمة اله و بركاته
هجرت به مدينه
مكه همه كوششهاي خود را براي خاموش ساختن اين فروغ خدايي بكار برد، اما از اين
كوشش سودي نبرد. طرح محاصره اقتصادي ـ آخرين مبارزه قريش ـ با شكست روبرو
گرديد. تا آنجا كه تصميم به قتل پيامبر گرفتند كه آنهم با هجرت پيامبر به مدينه
كه چند سال بعد، مبدا تاريخ مسلمانان گرديد و تا امروز هم بنام «تاريخ هجري»
متداول است، خنثي شد. چون اندك اندك كارها سر و ساماني يافت و مسجدي آماده
گرديد، و مهاجران در خانه هاي تازه جاي گرفتند، پدرش دستور هجرت وي را داد.
همسر و همسفر علي (ع):
دو سال يا اندكي بيشتر از اقامت مهاجران در مدينه گذشت، در اين سال دگرگوني
چشمگيري در وضع سياسي و اجتماعي مسلمانان پديد گرديد. نيز بعضي سريه ها (دسته
اعزامي به جنگ كه پيامبر شخصا در آن دسته شركت نداشت) با پيروزي برگشتند. مهمتر
از همه پيروزي در غزوه بدر بود كه قدرت افسانه اي مكه را درهم ريخت، و حشمت
خيره كنندة سران قريش را از ميان برد.
در زندگاني داخلي رسول خدا (ص) نيز تغييري رخ داد. سوده دختر زمعه بن قيس و
عايشه دختر ابوبكر، در خانه او بسر مي بردند. حال اگر فاطمه (س) به خانة شوي
برود، درخانه پدرش كساني هستند كه نگاهبان حال او باشند. لذا پدرش از ميان
همه, پسر عموي خود علي بن ابيطالب را براي شوهري او برگزيد
تولد امام حسن (ع) و جنگ احد:
رمضان سال سوم هجرت مي رسد، ولادت فرزندش حسن (ع) خاطرة شيرين پيروزيهاي جنگ
بدر را كه در رمضان سال پيش رخ داد شيرين تر مي سازد. اما روزهايي چند پس از
اين ولادت فرخنده، گرد اندوه شهر را مي پوشاند. مكه و مدينه بار ديگر مقابل هم
(مي ايستند) حمزه عموي پيغمبر (ص) سردار دلير مسلمانان و هفتاد و چهار تن نو
مسلمان در اين جنگ به شهادت مي رسند. فاطمه (س) هر دو يا سه روز خود را به احد
مي رساند و بر مزار شهيدان مي گريست و آنانرا دعا مي كرد.
اندك اندك خاطرة تلخ جنگ احد فراموش مي شود. خانه هاي
درهم ريخته از نو سر و سامان مي گيرد و زنان بي سرپرست به خانة شوي مي روند.
حمله هاي تعرضي بر فرصت جويان آغاز مي گردد. دسته هاي اعزامي به خارج مدينه، به
پيروزي مي رسند. در شعبان سال چهارم، ولادت حسين (ع) گرمي تازه اي به خانة علي
(ع) مي دهد و پس از اين دو، زينب، ام كلثوم و محسن.
مقام و منزلت فاطمه (س)
بيان ما از شأن و جلال فاطمه (س) و عظمت و فضائل او در حد فهم و ادراك محدود
ماست و آن هم بدان اميد است كه باشداز آسمان ولايت او روزنهاى در انديشه و
روان پديد آيد، دل مان به نور وجودش روشن گردد و درس آموزى از او ما را در
برابر حوادث روزگار مقاوم سازد
فأمّا انبنتى فاطمه فانها سيدة نساء العالمين من الاولين و الاخرين
او برترين بانوى اسلام و سيده زنان عالم است. گوهرى تابناك در منظومه و رشته
نسل پيامبر است و فرشتهاى است از ملكوت اعلى. او همسر شهيد است و امام شهيدان،
تربيت كننده نسل شهيد است و خود زن شهيده، واجد كمالات انسانى است و نمونه
تربيت محمد صلی الله عليه و آله
او تنها زنى است كه از همان آغاز حيات و تشكّل، براساس اصول متعالى اسلام و
ارزشهاى اسلامى رشد و پرورش يافته و به درجهاى رسيده است كه او را در عالم
زنان همتائى و در عالم مردان كفى جز على (ع) نبوده است. سرمايهگذارىهاى
تربيتى پيامبر (ص) درباره او ثمر داد و كوششهاى خود او نيز عاملى مهم در رشد
او بحساب مىآمده است
فاطمه (س) انسان است ولى تعبيرات رسول خدا (ص) درباره او تعبير فرشتهاى است در
صورت انسان. رسول خدا (ص) فرمود :
"فاطمة خلقت حورية فى صورة انسية
يا فاطمه، ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساء العالمين "
اى فاطمه (س) خداى ترا برگزيد و مطهرت گردانيد و ترا بر زنان جهان برترى داده و
گزينش و انتخاب كرده است.
و براساس پارهاى از ديگر روايات او فوق فرشته است و
حتى فرشتگان در خدمت او بودند، و از انفاس قدسيهاش بهره مىگرفتند.
كدام فرشته است كه خداى را چون فاطمه (س) با تمام وجود
پرستيده باشد؟ و با آن همه علم و ايمان و اخلاص در پيشگاه او به خضوع و خشوع
بايستد؟ و كدام فرشته است كه پيك الهى در ورود به آستانش از او اجازه بطلبد؟
روايات و اسناد ما نشان مىدهند كه از حتى از فرشتگان مقرّب خداى هم برتر است و
حتى فرشته مرگ در زمان رحلت رسول خدا (ص) بايد از او اجازه ورود بطلبد.
به نص بسيارى از احاديث و روايات فاطمه (س) از بسيارى
از انبياى گذشته افضل بود، و حتى روايات ما در اين زمينه استثنائى قائل
نشدهاند. پارهاى از روايات گويند كه پيامبران حتى همشأن و همتاى فاطمه (س) در
ازدواج نبودند و اگر على نبود براى فاطمه (س) كفوى نبود
يا فاطمة منا خير الانبياء و هو ابوك و منا خير الاوصياء و هو بعلك و منا خير
الشهداء و هو حمزة عم ابيك و منها من له جناحان يطير بهما فى الجنة حيث شاء و
هو جعفر ابن عم ابيك و منا سبطا هذه الامة و سيد شباب اهل الجنة الحسن و الحسين
و هما ابناك و اللذى نفسى بيده منا مهدى هذه الامه و هو من ولدك
اى فاطمه (س) بهترين پيامبران از ماست و آن پدر تست و بهترين اوصياء از ماست و
آن شوهر تست و بهترين شهيدان از ماست كه آن حمزه سيدالشهداء عموى پدر تست و از
ما شهيدى است كه او را در بهشت دو بال است كه به وسيله آن در بهشت بهر كجاى كه
بخواهد پرواز مىكند و آن جعفر پسر عموى پيامبر تست و از ما دو سبط پيامبر اين
امتند كه سيد جوانان اهل بهشتند و آن حسن و حسين دو پسر تو هستند و قسم به آنكس
كه جانم در دست اوست مهدى اين امت از ماست و او از فرزند تست
ان الله يرضى لرضاء فاطمة و يغضب لغضبها
خدا به رضاى فاطمه (س) خرسند و به غضب فاطمه (س) غضبناك مىشود.
جايگاهش
نزد پيامبر(ص)
فاطمه (س) را نزد پيامبر احترامى عظيم بود بسى فراتر از احترام پدرى به دخترش و
اين بگونهاى بود كه حيرت ديگران را بر مىانگيخت او با آن همه شأن و عظمت دست
دخترش را مىبوسيد و به گفته عايشه هرگاه كه فاطمه (س) بر پيامبر وارد مىشد
رسول خدا به احترامش از جاى بر مىخاست و پيشانى او را مىبوسيد. و يا در حين
ورود از او جداً استقبال مىكرد و يا در حين خروج از محضرش مشايعتش مىفرمود.
در شأن وصف فاطمه (س) و در انتساب او بخودش پيامبر
كلمات والا و عجيب بكار مىبرد. گاهى مىفرمود فاطمه (س) يك شاخه گل است
(ريحانه)؛ زمانى مىفرمود فاطمه (س) پاره تن من است (بضعة مِنّى)، و گاهى
مىفرمود فاطمه (س) عزيزترين مردم به نزد من است
يا مىفرمود هر كه فاطمه (س) راشادان كند مرا شادان
كرده است، و هر كه فاطمه (س) را بيازارد مرا آزرده است، با اين اضافه كه شادى و
غضب من، يا محبت و آزارم ،همانند محبت و آزار خداوند است، حتى در پاسخ به سؤال
فاطمه (س) و على از پيامبر كه كدام محبوبتر و عزيزترند فرمود فاطمة احبُّ الىَّ
منك و انت يا علىُّ اعزّ علىّ منها فاطمه (س) از تو نزد من محبوبتر است و تو اى
على از فاطمه (س) نزد من عزيزتر هستي .
فاطمه (س) مصداق آيات
براساس اسنادى كه در دست و مورد قبول و اتفاق فريقين است فاطمه (س) مصداق آيات
متعدد قرآن است كه ما را توان آن نيست همه آنها را احصاء كرده و به شرحش
بپردازيم
مصداق آيه قدر
انا انزلنا فى ليلة القدر
امام صادق (ع) در تفسير و معنى آيه انا انزلنا فى ليلة القدر، فاطمه (س) را
معنى آن دانسته و مصداق كسى مىداند كه در شب قدر نازل شده .
مصداق خير كثير، سوره کوثر
انا اعطيناك الكوثر
خداى در قرآن او را كوثر يا خير كثير ناميدو اساس نزول آن كوتاه كردن شر سخن
مشركان از سر پيامبر بود. او مصداق آيه انا اعطيناك الكوثر است و شماتت كنندگان
پيامبر مصداق ابترند، فاطمه خير كثير است و مجسمه خير، استوانه بركت است و
اسطوره بالندگى .
مصداق آيه نسائنا، مباهله
در داستان مباهله كه بين پيامبر (ص) و مسيحيان نجران پديد آمد، سرانجام قرار شد
طرفين ادعا، خود با زنان و فرزندان خويش براى نفرين متقابل حاضر گردند تا ناحق
در معرض خشم و لعن خدا قرار گيرد. در آن روزگار زنان گرانقدرى در دنياى اسلام
حضور داشتند مثل صفيه عمه پيامبر، اسماء همسر ابوبكر، ام هانى و ديگران، ولى
هيچكدام مصداق نسائنا قرار نگرفتند.
رسول خدا (ص) فاطمه (س) را بعنوان الگوى زن و مصداق و نماينده كلى زنان اسلام و
بر اين اساس نام او را در قرآن در قالب نسائنا ثبت داد .
مصداق آيه تطهير
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً
او مصداق آيه انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً در
قرآن است در كتاب صواعق المحرقه، تفسير طبرى، و كتب ديگر از رسول خدا نقل شد كه
اين آيه درباره من و على (ع) و حسن و حسين و فاطمه (س) نازل شده است و طبرى در
تفسير خود 15 روايت به سندهاى مختلف در اين باره ذكر مىكند .
مصداق آيه ايثار و اطعام
يطعمون الطعام على حبه مسكيناً و يتيماً و اسيراً
او مصداق آيه شريفه قرآن است كه: و يؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة و
مصداق آيه و يطعمون الطعام على حبه مسكيناً و يتيماً و اسيراً اوست كه به همراه
على و فرزندان خود و فضه افطارى خود را در راه خدا داد و با آب روزه را افطار
كرد و اين عمل تا سه روز پى در پى ادامه يافت
مصداق ذى القربى
قل لا اسالكم عليه اجراً الا المودة فى القربى
او از نظر خويشاوندى دختر پيامبر و نزديكترين خويشاوند اوست. پس مصداق همان ذى
القربائى است كه در قرآن مودت او درخواست شده قل لا اسالكم عليه اجراً الا
المودة فى القربى جز فاطمه (س) چه كسى است كه خون پيامبر را در رگهاى خود داشته
باشد و بضعه رسول و پاره تن او باشد؟ از او خويشاوندتر كيست؟
مقام عصمت او
فاطمه (س) داراى مقام عصمت است بدين معنى كه معصومه است، يعنى محصوره از گناه،
يعنى ممنوع و محفوظ از لغزش و انحراف و از اين ديد مىتواند الگو باشد. عصمت يك
سبب شعورى است كه به هيچ وجه مغلوب نمىشود و از انواع شعور و ادراكى نيست كه
ما با آن آشنائيم و از سنخ علوم و ادراكات متعارضى نيست كه قابل اكتساب و تعلم
باشد.
پس در راه و روش فاطمه (س) اشتباه و لغزشى نيست. آيه
تطهير هم او را از رجس و خطا دور معرفى مىكند و حديث معروف ان الله اصطفاك و
طهرك...نيز آن را تأييد مىنمايد. البته مقام بصيرتش و ادراكش از جهان و ماسواى
آن خود عامل ديگرى براى دورى او از لغزش است
عصمت موجد صورت علمى ريشهدارى است كه پديد آورند. آثارى از اخلاق چون شجاعت،
عفت و سخاوت است و مانع پديد آمدن جبن، خمود و شره، بخل، تبذير، تدبر و براين
اساس فاطمه (س) داراى فضايل اخلاقى است به صورت كامل و مطلق و به دور از رذايل
اخلاقى است آن هم در صورت كلى آن، او نه تنها تن به گناه نمىدهد، بلكه حتى ترك
اولائى از او سر نمىزند. هرگز قول و فعلى را مرتكب نمىشود كه در آن شائبه ترك
اولى و يا گناه باشد. بدين سان او در خورتر از هر كس در داشتن جنبه الگوئى است
شخصيت عبادي:
ـ دختر پيغمبر همچنانكه در زندگي زناشويي نمونه بود، در اطاعت پروردگار نيز
نمونه بود. امام صادق (ع) از پدران خويش از حسن بن علي روايت كند: مادرم شبهاي
جمعه را تا بامداد در محراب عبادت مي ايستاد و چون دست به دعا برمي داشت مردان
و زنان با ايمان را دعا مي كرد، اما دربارة خود چيزي نمي گفت. روزي بدو گفتم:
مادر! چرا براي خود نيز مانند ديگران دعاي خير نمي كني؟ گفت: فرزندم همسايه
مقدم است. تسبيح هايي كه بنام تسبيحات فاطمه (س) شهرت يافته و در كتابهاي معتبر
شيعه و سني و ديگر اسناد روايت شده نزد همه معروف است. و آنانكه خود را ملزم به
سنت مي دانند، اين تسبيح ها را پس از هر نماز مي خوانند.....همچنين دعاهاي از
او نقل شده است كه در مورد پاره اي گرفتاريها خوانده مي شود.
جريان فدك:
ـ سال هفتم در تاريخ نظامي اسلام، سال سرنوشت ساز است. اثر پيروزي مسلمانان در
نبرد خيبر، بديده آنان كه مسلمان نبودند از خود پيروزي مهمتر مي نمود.در نزديكي
خيبر دهكده هاي آبادان بود كه «فدك» نام داشت. مردم اين دهكده همين كه پايان
كار قلعه هاي خيبر را ديدند، با پيغمبر آشتي كردند كه نيمي از اين دهكده از آن
او باشد، و آنان در مزرعه هاي خود باقي بمانند.
مصالحه بدين صورت انجام گرفت و چون سربازان مسلمان در
فتح اين دهكده شركت نداشتند بحكم قرآن (سوره حشر/ آيه 59) فدك خاص پيغمبر
گرديد. رسول خدا (ص) درآمد اين زمين را به مستمندان بني هاشم مي داد سپس آنرا
،به دختر خود ،فاطمه (ع) بخشيد.
رحلت پدر:
سال دهم هجرت فرا مي رسد. پيغمبر (ص) با انبوهي از مسلمانان كه شمار آنان را
بين نود تا يكصد و بيست هزار نوشته اند روانه مكه شد. در اين زيارت آداب حج را
به مردم آموخت. پس از مراجعت از سفر، ديري نمي گذرد، كه خبري ناگوار به دخترش
مي دهد:
ـ دخترم! جبرئيل هر سال يك بار قرآن را بر من مي خواند و امسال آنرا دوباره بر
من خواند.
ـ پدر! معني اين سخن چيست؟
ـ پندارم امسال آخرين سال زندگاني من است.زهرا تكاني سخت مي خورد، افسرده مي
شود، اشك در چشمانش حلقه مي بندد و پدرش گفتار خود را با اين جمله تمام مي كند:
وتو دخترم! نخستين كس از خاندان من هستي كه به پدرت خواهي پيوست. و لبخندي بر
لبان زهرا نقش مي بندد. حاضران سبب آن اشك و لبخند را مي پرسند ولي زهرا چندي
پس از آن روز پاسخ آنرا مي دهد.
ضبط اموال شخصي او:
علي (ع)، فاطمه، عباس، زبير، فرزندان فاطمه (حسن و حسين و دختران او زينب و ام
كلثوم) اشك مي ريزند. علي به همكاري اسماء بنت عميس مشغول شست و شوي پيغمبر
است. در آن لحظه هاي دردناك بر آن جمع كوچك چه گذشته است؟ خدا مي داند. كار
شتشوي بدن پيغمبر تمام شده يا نشده، گروهي به رهبري عمر، مردم را به بيعت با
خليفه مسلمين (ابوبكر) فراخواندند. و به تعبير طبري در تاريخ خود «پس از رحلت
دختر پيغمبر چون علي (ع) ديد مردم از او روي گرداندند، با ابوبكر بيعت كرد» .
روزي چند از اين ماجرا نگذشته بود كه حادثه ديگري رخ
داد: حاكم مسلمانان به مقتضاي راي و اجتهاد خود نظر مي دهد: آنچه بعنوان (في ء)
در تصرف پيغمبر بود، جزء بيت المال مسلمانان است و اكنون بايد در دست خليفه
باشد. بدين جهت عاملان فاطمه (س) را از دهكده فدك بيرون رانده اند.
حيات سياسى فاطمه (س)
اگر سياسيت را به معنى نوع برخورد و روابط متقابل بين مردم و هيئت زمامدار
بحساب آوريم همه انسانها بايد افرادى سياستمدار باشند و در اين رابطه جنسيت
مطرح نيست. فاطمه (س) دختر پيامبر سزاوارترين افراد براى مشاركت سياسى و حضور
در صحنه سياست است .
او با اينكه بدنى خسته ناشى از كار روزانه و رسيدگى به امور خانه و سرپرستى چند
كودك خردسال دارد، و با اينكه اشتغالات اجتماعى متعددى او را به خود مشغول
مىدارند خود را از سياست دور نمىدارد و هم چون سياستمدارى قهرمان در صحنه
زندگى و حتى مبارزه حاضر مىشود و سعى دارد گره كورى را باز نمايد.
او زندگى سياسى و آشنائى با الفباى آن را از همان دوران
خردسالى و از سنين - 5- 6 سالگى آغاز كرد. زيرا او همه گاه بهمراه پدر و حاضر و
شريك در درگيرىهاى پدر با مردم نابكار بود و دوران سخت قبل از هجرت را با همه
دشوارىها و مصائب آن گذراند.
آن روز كه ازدواج كرد و زندگى مشترك خود را آغاز نمود
بازهم در جريان زندگى اجتماعى همگام با على (ع) به پيش مىرفت و سنگر به سنگر
با او همراهى مىكرد. و پس از وفات پيامبر فصلى جديد از زندگى را آغاز كرد كه
در آن براى تحكيم پايههاى انقلاب حتى دست به احقاق حق و مبارزه گشود و در
جريان سياسى عظيمى حضور يافت كه در آن براساس توطئهاى على، آن رادمرد جهان
بشريت را از صحنه سياست بيرون رانده بودند.
فاطمه (س) كارى به اين نداشت كه پدرش رسول خدا (ص)
سرگرم انجام مهمترين وظايف و مسؤوليتهاى خويش است و يا شوهرش پيشواى راستين
امت و مردى مجاهد و جنگجوست خود را زنى مسلمان مىدانست كه بايد به وظايف خويش
آشنا بوده و تكليف و وظيفه شرعيش را شخصاً عمل كند. بدين خاطر در روزهاى آتش و
خون و شكنجه پس از وفات پيامبر، و در روزهائى كه سياست روز آتش زدن به در خانه
و بيعت خواهى از روى زور و اعمال قدرت بود، قد علم كرد تا تكليف دينى و سياسى
خود را نيكو به انجام رساند
در مشى سياسى او
مشى سياسى فاطمه (س) مشى اعتراض، بى اعتنائى، عدم تأييد دستگاه رهبرى، مشى به
محاكمه و استيضاح كشاندن رهبر و خليفه موجود امت، مشى مظلوميت و سرانجام كه
فرياد به جائى نرسد گريستن است، آن هم نه براى عقده دل خالى كردن بلكه براى
بيدار كردن و هشيار ساختن اذهان به سوئى كه در آنجا حقى را زنده دفن كردهاند.
مشى سياسى فاطمه (س) مشيى آگاهانه، توأم با بينش و
بصيرت، انديشيده و حساب شده، انتخابى و گزينش شده و مبتنى برايمان و عقيده است،
هدف آن سعادت انسانها و نجات از بردگىها و ذلتها، و تضمين و فراهم آوردن
مبادى ارزشهاى معقول در جامعه است. او مىخواهد جامعهاى بسازد كه در آن
انسانها زندگى كنند نه چند بره تسليم و بى رأى و بى محتوا.
و آنچه در اين راه از شأن و سياست او بدور است حيلهگرى، فريبكارى، وعدههاى تو
خالى در دل، تحميق در استحمار مردم، گندم نماى جو فروش بودن است. اين سره و
خالص بودن بدان خاطر است كه سياست فاطمه (س) از اسلام مايه مىگيرد و در اسلام
حيله و نيرنگ نيست، بر سر مردم كلاه گذاردن نيست، با خلق خدا حُقه بازى كردن
وجود ندارد، بايد راست و مستقيم به پيش رفت چه مردم بپذيرند و چه نپذيرند.
سياست نان را به نرخ روز خوردن سياست نامردمى است و شأن اسلام ازآن پاك و مطهر
است
او در اين سياست كه الهى است راست و با استقامت به پيش
مىرود و در آن باكى از كتك خوردن، بدن خود را به رنج افكندن ندارد. او درس
جرأت وشهامت را از پدر خود گرفته و در مكتب و خانه على (ع) و در سايه همگامى با
او آن را تقويت نموده است. براى او هدف الهى مهم است و در دفاع از هدف بايد
ايستاد. ما در تاريخ اسلام و حتى بشريت زنى را سراغ نداريم كه در راه هدف الهى
و انديشيده وآيندهنگر خود تا بدين ميزان به پيش رفته باشد و مصداق آيه فاستقم
كما مرت كه درباره پيامبر نازل شده است، باشد.
دادخواهي و سخنان
تاريخي او :
در عصر پيغمبر (ص) و صدر اسلام، مسجد تنها مركز دادخواهي بود. هر كس از صاحب
قدرتي شكايتي داشت، هر كس حقي را از دست داده بود،هر كس از حاكم يا زمام دار،
رفتاري دور از سنت پيغمبر مي ديد، شكوة خود را بر مسلمانان عرضه مي كرد، و آنان
مكلف بودند تا آنجا كه مي توانند او را ياري كنند و حق او را بستانند. از دختر
پيغمبر حقي را گرفته و با گرفتن اين حق سنتي را شكسته بودند.
اين بود كه خود را براي طرح شكايت در مجمع عمومي آماده
ساخت. در حالي كه جمعي از زنان خويشاوندنش گرد وي را گرفته بودند، روانة مسجد
شده، نوشته اند: چون به مسجد مي رفت، راه رفتن او براه رفتن پدرش پيغمبر مي
ماند. ابوبكر با گروهي از مهاجران و انصار در مسجد نشسته بود. ميان فاطمه (س) و
حاضران چادري آويختند. دختر پيغمبر نخست ناله اي كرد كه مجلس را لرزاند و
حاضران به گريه افتادند، سپس لختي خاموش ماند تا مردم آرام گرفتند و خروش ها
خوابيد آنگاه سخنان خود را آغاز كرد:
ستايش خدای را بر آنچه ارزانی داشت و سپاس او را بر
انديشه نيکو که در دل نگاشت. سپاس بر نعمتهای فراگير که از چشمه لطفش جوشيد.
عطاهای فراوان که بخشيد و نثار احسان که پياپی پاشيد، نعمتهايی که از شمار
افزون است و پاداش آن از توان بيرون و درک نهايتش نه در حد انديشه ناموزون.
سپاس را ماية فزوني نعمت نمود، و ستايش را سبب فراواني
پاداش فرمود،و به درخواست پياپي بر عطاي خويش بيفزود. گواهي ميدهم که خداي جهان
يکي است و جز او خدايي نيست. ترجمان اين گواهي دوستي بي آلايش است و پايندان
اين اعتقاد دلهاي با بينش. و راهنماي رسيدن بدان چراغ بي دانش، خدايي که ديدگان
او را ديدن نتوانند، و گمانها چوني و چگونگي او را ندانند. همه چيز را از هيچ
پديد آورد، و بي نمونه اي انشا کرد. نه به آفرينش آنها نيازي داشت و نه از آن
خلقت سودي برداشت، جز آنکه خواست قدرتش را آشکار سازد و آفريدگان را بنده وار
بنوازد و بانگ دعوتش را در جهان اندازد. تا بندگان را از عقوبت برهاند و به
بهشت اندازد.
گواهي ميدهم که پدرم محمد(ص) بنده او و فرستاده اوست. پيش از آنکه او را
بيافريند برگزيد و پيش از پيمبري تشريف انتخاب بخشيد و به ناميش ناميد که
ميسزيد.
و اين هنگامي بود که آفريدگان از ديده نهان بودند و در پس پردة بيم نگران و در
پهنه بيابان عدم سرگردان و پروردگار بزرگ پايان همه کارها را دانا بود و بر
دگرگونيهاي محيط بينا و به سرنوشت هرچيز آشنا. محمد (ص) را برانگيخت تا کار خود
را به اتمام و آنچه را که مقدر ساخته بانجام رساند. پيغمبر که درود خدا بر او
باد ديد: فرقه اي ديني گزيده و هر گروه در روشنايي شعله اي خزيده، و هر دسته اي
به بتي نماز برده، و همگان ياد خدائي که ميشناسند را از خاطر سترده اند.
پس خداي بزرگ تاريکي ها را به نور محمد روشن ساخت. و دلها را از تيرگي کفر
بپرداخت و پرده هايي که بر ديده ها افتاده بود بيکسو انداخت، سپس از روي
مهرباني و گزينش جوار خويش را بدو ارزاني داشت و رنج اين جهان که خوش نميداشت
از دل او برداشت و او را در جوار فرشتگان مقرب گماشت و چتر دولتش را در همسايگي
خود افراشت و طغراي مغفرت و رضوان را بنام او نگاشت.
درود خدا و برکات او بر محمد(ص) پيمبر رحمت، امين وحي و رسالت گزيده از
آفريدگان امّت باد. سپس به مجلسيان نگريست و چنين فرمود:
شما بندگان خدا! نگهبانان حلال و حرام و حاملان دين و احکام و امانت داران حق و
رسانندگان آن به خلقيد.
حقّي را از خدا عهده داريد و عهدي را که با او بسته ايد پذرفتار. ما خاندان را
در ميان شما به خلافت گماشت و تأويل کتاب الله را بعهدة ما گذاشت، حجت هاي آن
آشکار است و آنچه که در باره ماست پديدار و برهان آن روشن و از تاريکي گمان به
کنار و آواي آن در گوش ماية آرام و قرار و پيرويش راه گشاي روضة رحمت پروردگار
و شنوندة آن در دو جهان رستگار.
دليل هاي روشن الهي را در پرتو آيتهاي آن توان ديد و تفسير احکام واجب او را از
مضمون آن بايد شنيد. حرامهاي خدا را بيان دارنده است و حلالهاي او را رخصت
دهنده و مستجابات را نماينده و شريعت را راه گشاينده و اينهمه را با رساترين
تعبير گوينده و با روشن ترين بيان رساننده سپس ايمان را واجب فرمود و بدان زنگ
شرک را از دلها زدود.
و با نماز خود پرستي را از شما دور نمود. روزه را نشان دهنده دوستي در آميغ
ساخت و زکات را ماية افزايش بي دريغ و حج را آزماينده درجت دين و عدالت را
نمودار مرتبه يقين و پيروي ما را مايه وفاق و امامت ما را مايه افتراق و دوستي
ما را عزت مسلماني و بازداشتن نفس را موجب نجات و قصاص را موجب بقاء زندگي، وفا
به نذر را موجب آمرزش کرد و پرداختن تمام پيمانه و وزن را مانع کم فروشي و
کاهش. فرمود ميخوارگي نکنند تا تن و جان از پليدي پاک سازند و زنان پارسا را
تهمت نزنند، تا خويش تن را سزاوار لعنت نسازند. دزدي را منع کرد تا راه عفت
پويند و شرک را حرام فرمود تا باخلاص طريق يکتا پرستي جويند. «پس چنانکه بايد
ترس از خدا را پيشه گيريد و جز مسلمانان مميريد!» آنچه فرموده است به جاي آريد
و خود را از آنچه نهي کرده باز داريد که «تنها دانايان از خدا ميترسند».سپس
گفت:
مردم، چنانکه در آغاز سخن گفتم : من فاطمه ام و پدرم محمد (ص) است «همانا
پيمبري از شما به سوي شما آمد که رنج شما بر او دشوار بود و به گرويدنتان
اميدوار بود، و بر مومنان مهربان و غمخوار». اگر او را بشناسيد ميبينيد او پدر
من است نه پدر زنان شما و برادر پسر عموي من است نه مردان شما. او رساالت خود
را به گوش مردم رساند و آنان را از عذاب الهي ترساند. فرق و پشت مشرکان را به
تازيانه توحيد خست و شوکت بت پرستان را در هم شکست.
تا جمع کافران از هم گسيخت صبح ايمان دميد و نقاب از چهره حقيقت فرو کشيد. زبان
پيشواي دين در مقال شد و شيطان سخنور لال. در آن هنگام شما مردم بر کنار و در
ديده همگان بيمقدار. لقمه هر خورنده و شکار هر درنده و لگد کوب هر رونده.
نوشيدنيتان آب گنديده و ناگوار، خوردنيتان پوست جانور و مردار. پست و ناچيز و
ترسان از هجوم همسايه و همجوار، تا اينکه خداوند با فرستادن پيغمبر خود شما را
از خاک مذلت برداشت و سرتان را به اوج رفعت افراشت.پس از آنهمه رنجها که ديديد
و سختيها که کشيديد، رزم آوران ماجرا جو و سرکشان درنده خو و جهودان دين به
دنيا فروش و ترسايان حقيقت نانيوش، از هر سو بر وي تاختند و با او نرد مخالفت
باختند.
هر گاه آتش کينه افروختند آن را خاموش ساخت و گاهي که گمراهي سر برداشت يا
مشرکي دهان به ژاژ افراشت برادرش علي را در کام آنان انداخت. علي (ع) باز
نايستاد تا بر سر و مغز مخالفان نواخت و کار آنان با دم شمشير بساخت.
او اين رنج را براي خدا ميکشيد و در آن خوشنودي پروردگار و رضاي پيغمبر را
ميديد و مهتري اولياي حق را ميخريد، اما در آن روزها شما در زندگي راحت و آسوده
و در بستر امن و آسايش غنوده بوديد.
چون خدا تعالي همسايگي پيامبران را براي رسول خويش گزيد دوروئي آشکار شدو کالاي
دين بي خريدار. هر گمراهي دعويدار و هر گمنامي سالار و هر ياوه گويي در کوي و
برزن در پي گرمي بازار. شيطان از کمينگاه خود سر برآورد و شما را به سوي خود
دعوت کرد و ديد چه زود سخنش را شنيديد و سبک در پي او دويديد و در دام فريبش
خزيديد و به آواز او رقصيديد.
هنوز دو روزي از مرگ پيغمبرتان نگذشته و سوز سينه ما خاموش نگشته، ْآنچه نبايست
کرديد و آنچه از آنتان نبود برديد و بدعتي بزرگ پديد آورديد.
به گمان خود خواستيد فتنه بر نخيزد و خوني نريزد، اما در آتش فتنه فتاديد و
آنچه کشتيد به باد داديد، که دوزخ جاي کافران است و منزل گاه بد کاران. شما کجا
؟ و فتنه خواباندن کجا؟ دروغ ميگوييد! و راهي جز راه حق ميپوييد! و گرنه اين
کتاب خداست ميان شما! نشانه هايش بي کم و کاست هويدا و امرو نهي آن روشن و
آشکارا. آيا داوري جز قرآن ميگيريد؟ يا ستمکارانه گفته شيطان را ميپذيريد؟ «کسي
که جز دين اسلام پذيرد روي رضاي پروردگار نبيند و در آن جهان با زيانکاران
نشيند»
چنديد درنگ نکرديد که اين ستور سرکش رام و کار و نخستين تمام گردد. نوائي ديگر
ساز و سخني جز آنچه در دل داريد آغاز کرديد! ميپنداريد ما ميراثي نداريم. در
تحمل اين ستم نيز بردباريم و بر سختي اين جراحت پايداريم.
مگر به روش جهالت ميگراييد؟ و راه گمراهي ميپيماييد؟ «براي مردم با ايمان چه
داوري بهتر از خداي جهان؟»
اي مهاجران اين حکم خداست که ميراث مرا بربايندو حرمتم را نپايند؟ پسر ابو
قحافه! خدا گفته تو از پدر ارث بري و ميراث مرا از من ببري؟ اين چه بدعتي است
در دين ميگذاريد! مگر از داور روز رستخيز خبر نداريد.
اکنون تا ديدار آن جهان اين ستور آماده و زين بر نهاده ترا ارزاني!
وعده گاه روز رستاخيز خواهان محمد(ص) و داور خداي عزيز!آنروز ستمکار رسوا و
زيانکار و حق ستمديده بر قرار خواهد شد! بزودي خواهيد ديد که هر خبري را
جايگاهي است و هر مظلومي را پناهي. پس به روزه پدي نگريست و گفت:
رفتي و پس از تو فتنه بر پا شد
کين هاي نهفته آشکارا شد
اين باغ خزان گرفت و بي بر برگشت
وين جمع به هم فتاده و تنها شد
اي گروه مومنين! اي ياوران دين! اي پشتيبانان اسلام! چرا حق مرا نميگيريد؟ چرا
ديده به هم نهاده و ستمي که به من ميرود مي پذيريد؟ مگر نه پدرم فرمود احترام
فرزند حرمت پدر است؟ چه زود رنگ پذيرفتيد و بيدرنگ در غفلت خفتيد. پيش خود
ميگوييد محمد(ص) مرد ، آري مرد و جان به خدا سپرد مصيبتي است بزرگ و اندوهي است
سترگ، شکافي است که هر دم گشايد و هرگز به هم نيايد، فقدان او زمين را لباس
ظلمت پوشاند و گزيدگان خدا را به سوگ نشاند، شاخ اميد بي بر و کوهها زير و زبر
شد، حرمتها تباه و حريمها بي پناه ماند، اما نچنانست که شما اين تقدير الهي را
ندانيدو از آن بي خبر مانيد. قرآن در دسترس شماست، شب و روز ميخوانيد، چرا و
چگونه معني آنرا نميدانيد؟ که پيمبران پيش از او نيز مردند و جان به خدا
سپردند.
محمد جز پيغمبري نبود. پيغمبراني پيش از او آمدند و رفتند، اگر او کشته شود يا
بميرد شما به گذشته خود باز ميگرديد کسيکه چنين کند خدا را زياني نميرساندو خدا
سپاسگذاران را پاداش خواهد داد.
آوه! پسران قيله پيش چشم شما ميراث پدرم ببرند! و حرمتم ننگرند! و شما همچون
بيهوشان سخن مرا نانيوشان؟ حاليکه سربازان داريد با ساز و برگ فراوان با اثاث و
خانه هاي آبادان.
امروز شما گزيدگان خدا، پشتيبان دين، ياوران پيغمبر و مومنين و حاميان اهل بيت
طاهرينيد!شمائيد که با بت پرستان عرب در افتاديد! و برابر لشکرهاي گران
ايستاديد! چند که از فرمان بردار و در راه حق پايدار بوديد، نام اسلام را بلند
و مسلمانان را ارجمند و مشرکان را تار و مار و نظم را بر قرار و آتش جنگ را
خاموش و کافران را حلقه بندگي در گوش کرديد. اکنون پس از آنهمه زبان آوري دم
فرو بستيد و پس از پيش روي واپس نشستيد آنهم برابر مردمي که پيمان خود را
گسستند و حکم خدا را کار نبستند. «از اينان بيم مداريد، تا هستيد. از خدا
بترسيد اگر حق پرستيد!» اما جز اين نيست که به تن آساني خو کرده ايد و به سايه
امن و خوشي رخت برده ايد، از دين خسته ايد و از جهاد در راه خدا نشسته و آنچه
را شنيده کار نبسته، بدانيد که :
گر جمله کاينات کافر گردند بر دامن کبرياش ننشيند گرد
من آنچه شرط بلاغ است با شما گفتم، اما ميدانم خواريد و در چنگال زبوني گرفتار.
چکنم که دلم خون است و باز داشتن زبان شکايت، از طاقت برون! و نيز ميگويم براي
اتمام حجت با شما مردم دون! بگيريد! اين لقمه گلوگير به شما ارزاني، و ننگ و حق
شکني و حقيقت پوشي بر شما جاوداني باد. اما شما را آسوده نگزارد تا به آتش
افروخته خدا بيازارد! آتشي که هر دم فروزد و دل و جان را بسوزد. آنچه ميکنيد
خدا مي بيند و ستم کار به زودي داند که در کجا نشيند. من پايان کار را نگرانم و
چون پدرم شما را از عذاب کار ميترسانم، به انتظار بنشينيد تا ميوه درختي را که
کشتيد بچينيد و کيفر کاري که کرديد ببينيد.
بيماري و رحلت صديقه
كبري (س) :
مرگ پدر، مظلوم شدن شوهر، از دست رفتن حق، و بالاتر از همه دگرگوني هايي كه پس
از رسول خدا (ص) ـ به فاصله اي اندك ـ در سنت مسلماني پديد گرديد، روح و سپس
جسم دختر پيغمبر را سخت آزرده ساخت. در مدت بيماري او، از آن مردان جان بر كف،
از آن مسلمانان آماده در صف، از آنان كه هر چه داشتند از بركت پدر او بود، چند
تن او را دلداري دادند و يا بديدنش رفتند؟
هيچكس ! جز يك دو تن از محرومان و ستمديدگان چون بلال و سلمان.
دختر پيغمبر چند روز را در بستر بيماري بسر برده؟ درست
نمي دانيم، چند ماه پس از رحلت پدر زندگاني را بدرود گفتند؟ روشن نيست، كمترين
مدت را چهل شب و بيشترين مدت را هشت ماه نوشته اند و ميان اين دو مدت روايت هاي
مختلف از دو ماه تا هفتادو پنج روز، سه ماه و شش ماه است.
در آخرين روز زندگاني آبي خواست. بدن خود را نيكو شست و شو داد. جامه هاي نو
پوشيد و به
{اتاق }خود رفت. خادمة خويش را گفت تا بستر او را در وسط غرفه بگستراند. سپس
روي به قبله دراز كشيد دست ها را بر گونه ها نهاد و گفت من همين ساعت خواهم
مرد. به نقل علماي شيعه، شوهرش علي (ع) او را شستشو داد. چون فاطمه
درگذشت،اميرالمومنين او را ،پنهان بخاك سپرد و آثار قبر او را از ميان برد. سپس
رو به مزار پيغمبر كرد و گفت:
كلام علي (ع) در رثاي
فاطمه (س) :
«اي پيغمبر خدا از من و از دخترت كه به ديدن تو آمده و در كنار تو زير خاك خفته
است، بر تو درود باد!
خدا چنين خواست كه او زودتر از ديگران به تو بپيوندد . پس از او شكيبايي من
بپايان رسيده و خويشتن داري من از دست رفته.
اما آنچنان كه در جدايي تو صبر را پيشه كردم، در مرگ دخترت نيز جز صبر چاره
ندارم كه شكيبايي بر مصيبت سنت است.
اي پيغمبر خدا ! تو بر روي سينة من جان دادي ! ترا بدست خود و در دل خاك سپردم
! قرآن خبر داده است كه پايان زندگي همه بازگشت به خداست. اكنون امانت به
صاحبانش رسيد، زهرا از دست من رفت و نزد تو آرميد.
اي پيغمبر خدا پس از او آسمان و زمين زشت مي نمايد، و هيچگاه اندوه دلم نمي
گشايد. چشمانم
بي خواب، و دل از سوز غم{ گداخته} است، تا خدا مرا در جوار تو ساكن گرداند.
مرگ زهرا ضربتي بود كه دل را خسته و غصه ام را پيوسته گردانيد. و چه زود جمع ما
را به پريشاني كشانيد. شكايت خود را به خدا مي برم و دخترت را به تو مي سپارم!
خواهد گفت كه امتت پس از تو باوي چه ستمها كردند. آنچه خواهي از او بجو و هر چه
خواهي بدو بگو! تا سرّ دل بر تو گشايد، و خونيكه خورده است بيرون آيد و خدا كه
بهترين داور است ميان او و ستمكاران داوري نمايد.
سلامي كه به تو مي دهم بدرود است نه از ملالت، و از روي شوق است، نه كسالت. اگر
مي روم نه ملول و خسته جانم و اگر مي مانم نه به وعدة خدا بدگمانم. و چون
شكيبايان را وعده داده است در انتظار پاداش او مي مانم كه هر چه هست از اوست و
شكيبايي نيكوست. اگر بيم چيرگي ستمكاران نبود براي هميشه در كنار قبرت مي ماندم
و در اين مصيبت بزرگ، چون فرزند مرده ،جوي اشك از ديدگانم مي راندم.
خدا گواه هست كه دخترت پنهاني بخاك مي رود. هنوز روزي چند از مرگ تو نگذشته، و
نام تو از زبانها نرفته، حق او را بردند و ميراث او را خوردند. درد دل را با تو
در ميان مي گذرام و دل را به ياد تو خوش مي دارم كه درود خدا بر تو باد و سلام
و رضوان خدا بر فاطمه. »
خلاصه شده از: زندگاني فاطمه زهرا (س)/ دكتر
سيد جعفر شهيدي/ دفتر نشر فرهنگ اسلامي/ چاپ 34 1378
برگرفته از کتاب در مكتب فاطمه اثر دكتر على قائمى
منبع: برگرفته از
IRIB