شهيد سعيد آيتاللهسيد مصطفي خميني(ره) از ويژگيها و
ستودگيهاي برجسته و فوقالعاده برخوردار بود و ميتوان گفت كه ايشان آيينه
تمام نماي امام(س) بود. ايشان توانست بسياري از ويژگيهاي و برجستگيهاي امام
را در سايه زحمت و رياضت بهدست آورد و به همين جهت امام(س) او را "اميد
آينده اسلام" دانستند. با برشمردن ويژگيهاي آن شهيد بهتر ميتوان به شخصيت،
عظمت و مقام بيمانند او پيبرد و به اين حقيقت رسيد كه آن مرحوم تا چه پايهاي
مايه اميد اسلام و مسلمانها بوده است.
امتيازات شهيد مصطفي خميني(ره) را ميتوان اين گونه برشمرد:
1- شخصيت ذاتي:
حاجسيد مصطفي خميني(ره) شخصيت والايي داشت. ايشان از آن افرادي
نبود كه از عنوانهاي آقازادگي، آيتاللهزادگي و امامزادگي بهره ميگيرند و
از اين راه براي خود شخصيت كسب ميكنند. او از رفتار و كردار برخي از
خودباختگان و تنگنظران كه با عنوان "آقازاده" و "آيتاللهزاده" براي خود
شهرت كسب ميكنند، به سختي انزجار داشت و آن را دون شأن يك انسان مسلمان و
آزاده ميدانست. از اين رو، هيچگاه خود را به عنوان "آيتاللهزاده" مطرح
نكرد و به كاري دست نزد و اصولاً از اينگونه عناوين نفرت داشت.
2- مقام فقاهت
آن شهيد فقيهي والامقام، مجتهدي صاحبنظر و با بصيرت بود. در مقام علمي
او همين بس كه بيش از چند سالي از بلوغ او نگذشته بود كه به درجه اجتهاد رسيد.
خود او براي من نقل كرد كه: "در دوران عمرم فقط چند سالي پس از رسيدن به سن
بلوغ تقليد كردم و خيلي زود به درجه اجتهاد رسيدم و از تقليد بينياز شدم."
شهيد در سال 1343 ه.ش كه بيش از 33 سال از عمر او نميگذشت، دوازده جلد كتاب
در زمينه علوماسلامي تأليف كرده بود. او اين كتابها را با قلم خود چنين
برشمرده است:
1ـ دورهاي از فلسفه قديم كه مختصري از آن باقي مانده است.
2ـ مقداري حواشي بر اسفار، به خصوص بر "طبيعيات اسفار" كه تمامي آن را حاشيه
كردهام.
3ـ حاشيه بر "شرح هداية" مرحوم آخوند ملاصدرا شيرازي(ره).
4ـ حاشيه بر "مبدأ و معاد" مرحوم آخوند ملاصدرا شيرازي(ره).
5ـ حواشي بر "وسيله النجاه" مرحوم آسيد ابوالحسن اصفهاني( ره).
6ـ حواشي بر "عروةالوثقي" مرحوم آيتالله سيدمحمدكاظم يزدي(ره).
7ـ تمام مباحث الفاظ اصول و تمام مباحث عقليه اصول.
8ـ تطبيق هيئت نجوم اسلامي.
9ـحاشيه بر خاتمه مستدرك مرحوم آقايحاجميرزاحسيننوري(ره).
10ـ كتاب اجاره.
11ـ كتاب صلوه.
12ـ متن فقه.
شهيد حاجسيد مصطفيخميني( ره) آنگاه كه در تبعيد تركيه به سر ميبرد، با
آن كه مآخذ و مدارك لازم را در اختيار نداشت، دو جلد كتاب يكي در قاعده
"لاتعاد" در 180 صفحه و ديگري در "مكاسب محرًمه" در 240 صفحه تدوين كرد.
ايشان در نجفاشرف كتابهاي زيادي در فقه،اصول، فلسفه و تفسير به رشته تحرير
درآ ورد.حوزه درس خارج ايشان در حوزه علميه نجف جلوه خاصي داشت. داراي مباني
متقن بود و در حوزه درس امام(س)در بسياري از موارد در برابر نظريههاي علمي
امام(س) ميايستاد و بحث خيلي بالا ميگرفت.
3- موضع سياسي
حاجسيدمصطفيخميني(ره) اسلامشناسي كامل و جامع بود و اسلام را در
همه ابعاد شناخته بود. غور و بررسي مسايل فقهي، كلامي و اهتمام به ادعيه و
عبادت، هيچگاه او را از رسالت مقدس مبارزه با ظلم و طاغوت و تلاش در راه
برقراري عدالت اجتماعي باز نميداشت و مصداق واقعي "رهبان بالليل اسد
بالنهار" بود.
از روزي كه نهضت امام(س) آغاز شد، آيتالله شهيد نيز
بدون سر و صدا در اين راه قدم گذاشت و همراه و هم كاروان امام حركت كرد. پيش
از نهضت امام(س) نيز تا حدًي در جريانهاي سياسي و مبارزاتي وارد بود و با
برخي از رهبران فداييان اسلام دوستي و همفكري داشت. در خاطراتي كه از او
باقيمانده است، درباره فداييان اسلام چنين اظهار نظر كرده است:
"...جمعيتي در ايران معروف بودند به فداييان اسلام. رييس آنها مردي بود به نام
مجتبينواب صفوي كه واقعاً دلير و توانا بود و از روي احساس، سنگ اسلام را به
سينه ميزد و نميتوان او را دور از حقيقت دانست و مرد شماره دو آنها، دوست
عزيز خودم مرحومسيدعبدالحسينواحدي بود. اين طايفه دير زماني در قم زيست
ميكردند و آن وقت ما در قم بوديم و از دور آنها را ميپاييديم تا آنكه شبانه،
عدهاي با چوب و چماق، در پيش چشم چند صد نفر طلبه بر آنها هجوم بردند و آنان
را زدند كه كار به آخر رسيد و ديگر نتوانستند در قم بمانند و در نتيجه رحل
اقامت در تهران افكندند تا سرانجام به دست پسر رضاخان جلب و با سكوت مرگبار
علما تير باران شدند. گرچه دوست من عبدالحسين را در جاي ديگر از بين بردند و
داغش را به دل ما گذاردند".
آيتالله شهيد با داشتن چنين روحيه انقلابي و
رزمجويانهاي همانند امام( س)، به گونهاي حركت ميكرد كه كمتر كسي
ميتوانست به راه و انديشه او پي برد و نقش او را در مبارزه دريابد. با وجود
اين، ساواك از او سخت ميترسيد و بنا برگزارشاتي كه در پرونده او آمده است،
ساواك بارها روي اين موضوع تكيه كرده بود كه حاجسيدمصطفيخميني(ره) در
مبارزات پدرش نقش مهمي دارد.
در روز 15 خرداد 1342 هجري شمسي، حاجسيدمصطفيخميني( ره)در به حركت در
آوردن تودهها در شهرستان قم نقش به سزايي داشت. ايشان از نخستين شخصيتهاي
روحاني بود كه در آن روز به خيابان آمد و در صحن مطهر حضرت معصومه(ع) سخنراني
كرد و اهالي قم را به خروش واداشت. در دوراني كه امام در زندان به سر ميبرد،
مسئوليت ارتباط امام با امت بر دوش ايشان بود و اين مسئوليت را به بهترين
كيفيتي انجام داد.
در پي قيام حضرت امام(س) بر ضد "احياي رژيم
كاپيتولاسيون" حاجسيد مصطفيخميني(ره) نيز در گسترش اين قيام فعالانه شركت
داشت و نامهها و اعلاميههاي گوناگوني به نام هاي مختلف تدوين و پراكنده
ميساخت. يكي از نامههايي كه به اسم اهالي قم مبني براستنكار و انزجار از
احياي رژيم كاپيتولاسيون تدوين شده بود، همراه او بود كه پس از بازداشت او در
روز 13 آبان 1343 به دست ساواك افتاد.
ساواك كه از نقش حاجسيدمصطفيخميني(ره) در پيشبرد نهضت
امام به خوبي آگاهي داشت، در پي تبعيد امام در 13 آبان 1343، بيدرنگ او را
بازداشت و براي مدتي در قزلقلعه زنداني كرد و سرانجام در 13 دي ماه 1343 براي
هميشه ايشان را از ايران بيرون راند و به تركيه تبعيد كرد.
آن روز كه حضرت امام(س) در ايران بودند، حاجسيد مصطفيخميني(ره) در
رسانيدن اعلاميههاي امام به خارج تلاش گستردهاي داشت و نيز در دوراني كه امام
در نجف اشرف ميزيستند، ايشان در رسانيدن اعلاميهها و پيامهاي حضرت
امام(س)به ايران نقش به سزايي را ايفا ميكرد.
آيتالله شهيد چه در تبعيدگاه تركيه و چه در نجفاشرف كوشش فراوان داشت كه با
نسل جوان ايراني در خارج كشور به وسيله نامه و... در ارتباط باشد. در بورساي
تركيه در هنگام قدم زدن، با يك دانشجوي ايراني روبرو شده و بيدرنگ به وسيله
او پيامي خطاب به دانشجويان نوشته بود. در نجفاشرف نيز پيوسته با دانشجويان
پارسي زبان مقيم خارج مكاتبه ميكرد و به آنان رهنمود ميداد. در يكي از
نامههاي خود به دانشجويان، تشكيل حكومت اسلامي در ايران را نويد داده و چنين
نوشته بود:
"...بايد به اميد يك حكومت عادلانه، راههاي صعب و سختي را پس از طرح و پيريزي
طي كنند و در جهت يك دولت عادلانه و گسترده كه به خواست خدا بسيار نزديك است،
جنبش همه جانبه به خود گيرند و در اين روش، از هيچگونه كمك فكري و عملي به
يكديگر كوتاهي نكنند و خوب درك كنند كه هيچ ملتي با سستي وخوشگذراني و تن پروري
بهآينده نويني نرسيده و نبايد چنين انتظاري داشت. از گذشته اسلام و گذشتگان
خود پند گيرند و آنان را به رهبري برگزينند." در دنباله اين نامه چنين
ميخوانيم،"...دستهاي خود را گره نكنيد و با شعار عقدهها را باز ننماييد.
بگذاريد اين رنجها و سختيها متراكم شوند و دستها به ناحيه پهلو كشيده شده و در
دهان دشمن( دودمان پهلوي) بخورد و جان اين پليد را گرفته و به اين ملك و ملت
جان نوين بخشد"
آيتآللهشهيدحاجسيدمصطفي(ره) براي آموزش نظامي اهميت زيادي قايل بود.
خود او نيز آموزشهايي ديده بود و به برادران روحاني كه در نجف ميزيستند و از
ايران متواري شده بودند، توصيه ميكرد كه به پادگانهاي نظامي فلسطينيها و يا
جاي ديگر بروند و آموزش نظامي ببينند و در اين راه تا آن جا كه ميتوانست براي
آنان امكانات فراهم ميكرد. او در اين زمينه به سيره پيامبران والامقام و به
دستور قرآنكريم توجه داشت، چنان كه خود ايشان نوشته است:
"...وظيفه روحانيت همان وظيفه انبياست. چنان كه وظيفه انبيا( ع) در مقابل
ظلم و ستم و بيدادگر قيام مسلحانه است، وظيفه روحانيت هم، چنين است و اين
حقيقت از آيه شريفه( و اعدولهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخليل ترهبون به
عدوالله و عدوكم) روشن و آشكار است و ميتوان گفت كه معناي خاتميت در اسلام
مبسوطاليد بودن زعماي اسلام و مراجع تقليد است..."
مبارزات حاجسيدمصطفي خميني(ره) تنها بر ضد رژيم شاه نبود، بلكه با حزب
بعث عراق نيز تا آنجا كه شرايط و امكانات اقتضا مي كرد، برخوردهايي داشت. او
در آن روزهايي كه بعثيها به كارشكني بر ضد مرحوم آيتالله حكيم( رضوان الله
تعالي عليه) دست زده بودند، بارها با آقاي حكيم ديدار و گفتگو كرد و كوشيد كه
ايشان را عليه بعثيهاي كافر و نجس به قيام و مبارزه وادارد.
در مجالس و محافل مذهبي بر ضد بعثيها سخن ميگفت و خطر آنان را گوشزد ميكرد.
اين موضعگيري آگاهانه او عليه بعثيها، رژيم عراق را نگران و بيمناك ساخت و لذا
در تاريخ 21 خرداد 1348 هجري شمسي او را دستگير كردند و به بغداد بردند. در
آنجا احمد حسنالبكر، رييس جمهور آن روز رژيم عراق به او هشدار داد كه شما در
مجالس مختلف نسبت به حزب بعث عراق بدگويي ميكنيد و با مخالفان رژيم عراق
ارتباطهاي مشكوك داريد، كاري نكنيد ما ناچار شويم درباره شما تصميم ديگري
بگيريم كه موجب ناراحتي پدرتان گردد. يادم آمد كه در سال 1342 هجري شمسي نيز
او را در تهران دستگير كردند و سپهبد نصيري در ديدار با ايشان همين هشدار را
داده بود.
4- هوشياري و نفوذ ناپذيري:
از ديگر ويژگيها و امتيازات شهيد حاج سيد مصطفي(ره) هوشياري و
نفوذناپذيري او بود. بر خلاف بسياري از روحانيون كه به سبب سادهانديشي، زود
به افراد اعتماد ميكنند، حاج سيدمصطفي(ره) خيلي دير به افراد اعتماد ميكرد و
به آنهايي هم كه اعتماد داشت، با آنان برخورد احتياطآميز ميكرد. مشي او اين
بود كه "حمل بر صحت، همه جا خوب است، جز در امور سياسي" در مسايل سياسي اصل،
عدم اعتماد است، مگر خلاف آن ثابت شود و به همين علت عناصري را كه براي تحت
تأثير قرار دادن به او نزديك ميشدند، زود ميشناخت و به اغراض و نقشههاي آنان
پي ميبرد.
در سال 1349 هجري شمسي، صادق قطبزاده براي نخستينبار به نجف آمد و شبي را با
حاج سيدمصطفي(ره) گذراند. حاج آقا مصطفي در اين ديدار كاملاً به ماهيت او پي
برد و به او بدبين شد و تا زنده بود، ديگر او را به حضور نپذيرفت و با او
ملاقات نكرد و روحانيان مبارز نجف را نيز پيوسته از همكاري با قطبزاده بر حذر
ميداشت و خطر او را گوشزد ميكرد.
5- شهامت و صراحت:
از ديگر ويژگيهاي ايشان صراحت و شهامت بود. او در برخورد با افراد از
صراحت ويژهاي برخوردار بود. نظريات و انتقادهاي خود را خيلي صريح بيان ميكرد
و با كژيها، لغزشها و كارهاي ناشايست با تندي برخورد ميكرد و به مصداق "لا
تأخذه في الله لومه لائم" در برابر وظيفه و مسئوليت خويش به نيش، طعنه، اقبال و
ادبار ديگران اعتنايي نداشت. شهامت او در برابر دژخيمان شاه در زندان قزلقلعه
فوقالعاده بود و اين شهامت و صراحت در پاسخهايي كه به بازجوييها داده، كاملاً
مشخص است.
سرهنگ مولوي در تاريخ 10/10/1343 طي گفتوگوي تلفني با حاج سيد مصطفي، زبان به
هتاكي و جسارت گشود كه با واكنش تند و قاطع آن بزرگوار روبرو شد. به اعتراف
افرادي كه در حضور او و ناظر اين گفتوگوي تلفني بودند، حاج سيد مصطفي همه
زشتگوييها و هتاكيهاي سرهنگ مولوي را به خود او برگرداند تا سرانجام آن نابكار
ناچار شد گفتوگو را قطع كند.
شهيدحاج آقا مصطفي(ره) براي من نقل كرد كه در يك روز تابستان در باغ يكي از
روحانيون در "دركه" دعوت داشته است. در اين اثنا يك سرهنگ همراه با چند زن و
مرد و بدون اجازه از صاحبخانه وارد باغ شدند و خواستند بساط عيش ونوش
بگسترانند. صاحبخانه به خود اجازه نداد كه حتي به آنها اعتراض كند، ليكن
حاجآقا مصطفي از جا خاست و به آن سرهنگ تشر زد كه از باغ بيرون برود، اما
سرهنگ سركشي كرد و شايد ميخواست در صدد اذيت او برآيد كه حاجآقا مصطفي با سنگ
به او حمله كرد و او و همراهان او را از باغ بيرون راند.
6- پايداري و مقاومت:
شهيد حاج سيد مصطفي به رغم تحمل زندان و تبعيد و رنجهايي كه كشيده بود،
لحظهاي در ادامه مبارزه با رژيم شاه درنگ نميكرد و در مبارزه، خستگي ناپذير
بود. در صورتي كه برخي از عناصري كه امروز ميخواهند ميوهچين انقلاب باشند در
آن روز به امام پيغام ميدادند كه، "ديگر بس است، با اعلاميه و سخنراني مگر
ميتوان شاه را سرنگون كرد؟!"
7- آشتي ناپذيري:
شهيد حاجسيد مصطفي از هرگونه سازش، كنار آمدن و تسليم در برابر
زورمداران به شدت متنفر بود و آن را خيانتي جبران ناپذير به اسلام ميدانست.
اين موضوع آشتيناپذيري او تا آن جا بود كه برخي از ساده انديشان روحاني بر اين
باور بودند كه با امام بهتر از او ميتوان كنار آمد، لذا در سال 1351 هـ.ش
برخي ازروحانيون سادهانديش كه تحت تأثير تلقينات ساواك و ديگر مزدوران رژيم به
اين نتيجه رسيده بودند كه مبارزه با شاه، راه به جايي نميبرد و بيفايده است،
درصدد برآمدند كه به گونهاي با رژيم شاه كنار بيايند و زمينهاي را فراهم كنند
تا شاه سفري به قم داشته باشد و علماي قم با او ديدار كنند و يك سلسله
تقاضاهايي از شاه بنمايند، مانند بستن شراب فروشيها، عشرتكدهها و
قمارخانهها و شاه هم اين تقاضاها را برآورده سازد و بدين طريق كشمكشهاي ميان
حوزه و دربار پايان يابد و چون از عكسالعمل امام(س) وحشت داشتند، نمايندهاي
را روانه نجف كردند تا در اين باره با امام گفتگو كند، منتهي به او سفارش كرده
بودند كه مواظب باشد حاج سيد مصطفي پي به مأموريت او نبرد كه حتماً عكسالعمل
منفي نشان خواهد داد و نقشهها را بر هم خواهد زد.
8- رويارويي با روحاني نماها و تحجرگراها:
شهيد حاجسيد مصطفي نه تنها با زورمداران و طاغوتيان مبارزه آشتي ناپذير
داشت، بلكه با روحاني نماها و روحانيان دگم و متحجر نيز برخوردي طوفاني و
پايدار داشت. در برابر اين نوع عناصر مرموز يا ناآگاه، سرسختانه ميايستاد و
بر ضد آنان افشاگري ميكرد و نسل جوان حوزه را عليه آنان ميشورانيد. از
اينرو، ميتوان گفت محافل ارتجاعي نجف آن اندازه كه از او ناراحت بودند و حقد
و كينه او را در دل داشتند، از امام(س) نداشتند! زيرا روي ضعف و لغزش آنان
انگشت ميگذاشت و به آنان پرخاش ميكرد.
حاجسيدمصطفي آنگاه كه خبردار شد مرحوم آيتالله خويي طي تلگرافي به رژيم بعث
عراق، به اصطلاح ملي كردن نفت عراق را تبريك گفته و درپاسخ به پرسشي كه
بعثيها ازاو كرده بودند، هرگونه بدرفتاري با ايرانيان را انكار كرده است،
ارتباط خود را با ايشان قطع كرد و تا زنده بود هرگز با ايشان ملاقات نكرد.
روحاني نماهاي سرسپردهاي مانند ميرزاباقر كمرهاي در ايران و جاسوسهاي
عمامهدار سي.آي.ا (سيا) مانند مهدي روحاني در پاريس و برادر متحجر و متهتك او
در نجف، با همه نيرو و توان بر ضد حاجسيدمصطفي خميني به سمپاشي و جوسازي
سرگرم بودند و وجود او را براي رژيمهاي طاغوتي و استكبار جهاني زيانبار
ميديدند.
9 ـ پايبندي به اصل "ولايت فقيه:
شهيد حاجسيد مصطفي با آن كه روحيهاي انقلابي داشت و از مبارزه
قهرآميز با رژيم شاه جانبداري ميكرد، هيچگاه يك گام از راه، روش و انديشه
امام(س) فراتر نگذاشت و خودسرانه به كاري دست نزد و در همه امور سياسي پيرو
دستور و رهنمود امام(س) بود، زيرا به اصل "ولايت فقيه" اعتقادي راسخ داشت و
با وجود فقيه جامعالشرايط، خود را به دخالت در امور سياسي و مبارزه مجاز
نميديد، همانگونه كه حضرت امام در زمان آيتاللهالعظمي بروجردي(ره) هيچگاه
راهي برخلاف رأي و دستور ايشان در پيش نگرفتند وبه مبارزه ونهضت بر ضد رژيم شاه
دست نزدند. البته ديدگاهها، پيشنهادات و انتقادات خود را به آن مرحوم
ميرساندند، ليكن هرگز برخلاف انديشه امام گام برنداشت و به كاري دست نزد.
10 ـ عدم دخالت در اداره بيت امام:
آيتالله شهيد بر خلاف برخي ازآقازادهها كه بيت را مركز سلطنت و
قدرتنمايي خود ميپندارند و دين و ايمان و وجدان خود را در راه حفظ و تحكيم
اين قدرت سودا ميكنند، كوچكترين دخالتي در بيت امام نداشت. البته پيرامون
بيت امام انتقادهايي داشت و از اين كه بيت امام، مانند ديگر بيوت نظم و برنامه
درستي نداشت، متأثر بود و آن وضع را براي پيشبرد اهداف امام نامناسب ميديد،
ليكن هيچگاه شخصاً در امور بيت دخالت نميكرد، بلكه بهطور كلي در امور زندگي
امام نيز هيچگونه دخالتي نداشت. او معتقد بود امام خود بهتر ميدانند كه بيت
را چگونه اداره كنند و براي خود وظيفه و رسالتي فراتر از دخالت در بيت و اداره
آن قائل بود و اين متانت و بزرگواري او در برابر مقام و موقعيت امام و بيت
ايشان، محبوبيت و عزت او را در ميان دوستان و آشنايان و حتي دشمنان فزوني
بخشيده بود.
11 ـ شكوفايي علمي در حوزه نجف:
حاجسيدمصطفي در ميان فضلا و علماي متعدد نجف جايگاه ويژهاي داشت و
آنان كه بيغرض و باانصاف بودند براي حاجسيدمصطفي به خاطر علم و فضيلت او
احترام ويژهاي قايل بودند و او را مجتهدي جوان، زاهدي آگاه و عارفي سياستمدار
ميشناختند. درس اصول فقه او در اين ميان جلوه خاصي داشت و نظريات علمي او
براي بسياري تازه و قابل استفاده بود. امًا آنان كه به سبب تحجر گرايي و يا
وابستگي، چشم حقيقتبين نداشتند و تاريكانديش بودند، بهشدت از او
ميترسيدند و وجودش را براي منافع شيطاني و آينده خود خطرناك ميديدند، ولي
نسل جوان روحاني او را پناهگاهي براي خود ميدانستند. جايگاه و موقعيت او در
حوزه علميه نجف به گونهاي بود كه پس از شهادتش، دوست و دشمن گريان بودند و
فقدان او را ضربهاي به بنيان علم و فضيلت ميديدند.
شكل و كيفيت شهادت
چنان كه پيشتر گفته شد رژيمهاي ضد مردمي ايران و عراق و محافل ارتجاعي
و عناصر وابسته به استكبار جهاني از وجود و موقعيت حاج سيد مصطفي سخت احساس خطر
ميكردند و دير زماني بود كه انديشة از ميان بردن او را در سر داشتند. مدت
كوتاهي پيش از شهادت او، دو نفر ايراني شبي به ملاقات او ميروند و با او به
گفتوگو مينشينند. يكي از آن دو نفر درباره چند مسئله شرعي سؤال ميكند و دومي
مسائل سياسي ايران را مطرح ميسازد و خبر ميدهد كه دكتر علي اميني به زودي
قدرت را در ايران در دست ميگيرد و همه زندانيهاي سياسي آزاد ميشوند. سپس به
صورت در گوشي با او به گفتوگو ميپردازد و از جمله مسائلي كه ميگويد اين است
كه شاه براي پيشگيري از سقوط رژيم خود در صدد است كه چند نفر را از ميان بردارد
و يكي از آنها شما هستيد، مواظب خودتان باشيد. اين جريان را شهيد
حاجسيدمصطفي شخصاً براي من نقل كرد. برخي ديگر از برادران روحاني نجف نيز اين
جريان را از او شنيده بودند. در شب اول آبان ماه 1356 هـ.ش، حاجسيدمصطفي پس
از اداي نماز جماعت با امام، به حضور ايشان رسيده (اين برنامه هر شب او بود كه
پس از نماز مغرب و عشا به حضور امام ميرسيد و ساعتي را با پدر عزيز و بزرگوار
خود ميگذراند) حاجسيدمصطفي پس از ملاقات با امام(س) اظهار ميدارد كه امشب
چند نفر با من قرار دارند و به همين جهت زودتر از شبهاي ديگر به خانه ميرود.
خانم او ناخوش و بستري بوده است و همين شب براي او دكتر آورده بودند. صغري
خانم كه مسئول پذيرايي از مهمانان بود به علت آن كه پاسي از شب گذشته و دير وقت
بوده است، به رختخواب ميرود و ميخوابد. شام حاج سيد مصطفي را نيز در اتاق
خوابش مهيا ميكنند. آن شب افراد متعددي به خانه او رفت و آمد كرده بودند. يكي
از برادران روحاني كه عازم لبنان بود، نقل ميكرد كه براي خداحافظي به خانه حاج
سيدمصطفي رفتم. ايشان با من در بيرون از اتاق پذيرايي ملاقات كرد و از پذيرفتن
من در اتاق عذر خواست و فرمود كه چند نفر هستند كه با من كار خصوصي دارند. در
بامداد روز يكشنبه اول آبان ماه 1356 هـ.ش، پس از اذان صبح وقتي صغري خانم طبق
برنامه همه روزه براي ايشان آبجوش و قدومه ميبرد، ميبيند كه روي كتاب
افتاده و شام او نيز دست نخورده باقيمانده پزشكي كه در بيمارستان كوفه او را
معاينه كرد اظهار داشت كه مسموم شده و اگر اجازه كالبد شكافي به من بدهيد اين
را ثابت ميكنم، ليكن امام رخصت كالبد شكافي ندادند.
نكته در خور توجه اينكه پزشك مزبور پس از اين اظهارنظر بلافاصله از سوي سازمان
امنيت عراق بازداشت شد و پس از بيست و چهار ساعت كه آزاد گرديد، لب فرو بست و
ديگر اظهار نظر قبلي خود را تكرار نكرد.
* انگيزة رژيم از شهادت فرزند امام
1ـ ضربه به امام: رژيم شاه طبق سياست كارتر بر آن بود كه فضاي باز
سياسي را در ايران پديد آورد و آزاديهايي را به مردم بدهد تا تاج و تخت خود را
از خطر برهاند، ليكن اين نگراني را داشت كه مبادا امام از اين فرصت
بهرهبرداري كند و با روشنگري و افشاگري، تودهها را به گونهاي به خيزش و
جنبش وادارد و ديگر كنترل از دست رژيم خارج شود و به سقوط رژيم شاه منجر شود.
رژيم شاه بر اين باور بود كه به شهادت رساندن حاجسيدمصطفي ميتواند آن چنان
ضربه سنگين روحياي به امام بزند كه هيچگاه نتواند كمر راست كند و ديگر ياراي
رويارويي و مبارزه با شاه را نداشته باشد.
2ـ پيشگيري از خطري كه حاج سيدمصطفي ميتوانست بيافريند:
رژيم شاه به درستي دريافته بود كه حاج سيد مصطفي همه ويژگيهاي امام را دارد و
در آينده نيز راه امام را در پيش خواهد گرفت. از اين رو، بر آن شد كه او را
از ميان بردارد تا در آينده با خميني جوان ديگري روبرو نباشد.
3ـ پايان دادن به موجي كه حاج سيدمصطفي در حوزه نجف ايجاد
كرده بود: چنان كه اشاره شد صراحت و قاطعيت حاج سيدمصطفي و افشاگريها و
روشنگريهاي او در ميان نسل جوان روحاني، محافل ارتجاعي نجف را به شدت نگران
كرده بود. آنها ميديدند كه اگر وضع به همين منوال پيش برود، در آينده نزديكي
كنترل حوزه نجف از دست آنان بيرون ميرود و حوزه آنان نيز مانند قم به پايگاه
انقلاب بدل خواهد شد.
4ـ ايجاد رعب و وحشت: رژيم شاه براي آن كه علما و
روحانيون مبارز و متعهد نتوانند از فضاي باز سياسي بهره بگيرند و تودهها را به
حركت در آورند، خود را ناگزير ميديد كه حوزههاي علميه و محافل مذهبي وحشت
ايجاد كند تا ديگران به خود جرئت جنبوجوش ندهند و از روي ترس و وحشت از صحنه
كنار بروند و ميدان را براي مليگرايان و هواداران سياست گامبه گام خالي كنند
تا آنان بتوانند طبق سياست آمريكا اوضاع را كنترل و رژيم شاه را حفط كنند و
امور را طبق اغراض شيطان بزرگ پيش ببرند و براي ايجاد رعب و وحشت، به شهادت
رساندن حاجسيدمصطفي را امري ضروري ميپنداشتند.
5ـ به شكست كشانيدن نهضت اسلامي ايران: رژيم شاه و
اربابان استعمارگر او بر اين باور بودند كه با از ميان بردن حاجسيدمصطفي(ره)
لطمه سنگين و جبران ناپذيري بر پيكر نهضت امام(س) وارد آيد و موجب خاموش شدن
مشعل جنبش اسلامي در ايران شود و از چيرگي اسلام ناب محمدي(ص) بر فرهنگ
شاهنشاهي و واپسگرايي پيشگيري كند. ليكن به رغم اين معادلات و محاسبات، شهادت
حاجسيدمصطفي نهضت اسلامي ايران را به انقلاب بدل كرد: خون پاك او طوفاني را
پديد آورد.
بيش از دو ماه و اندي از شهادت او نگذشته بود كه جوشش خون او در قم به جريان
افتاد و شهر خون و قيام را در 19 ديماه 1356 هـ ش گلگون ساخت. در اربعين شهداي
قم، خون پاك آن شهيد كه با خون شهداي قم آميخته شده بود، آذربايجان را فرا
گرفت و شهر تبريز را گلگون كرد و بهتدريج اربعينهايي را به دنبال آورد و همه
ايران را فرا گرفت و به سوي كاخها پيشتاخت و كاخها و كاخنشينان را در كام خود
فرو برد و پيروزي انقلاب اسلامي را به ارمغان آورد.
منبع : شاهد ياران شماره 12