شهيد صياد شيرازي،شهيد پر آوازه

حسين علايي


 
در صبح روز بيست و يكم فروردين ماه سال 1378، دلاور‌مردي از سرزمين خون رنگ ايران، با آتش خشم گروه تروريستي منافقين به خون خود غلتيد و به سالار خود، امام شهيدان، حضرت اباعبدالله الحسين(ع) پيوست و به نداي هل من ناصر او لبيك گفت و به آرزوي ديرين خود كه شهادت در راه خدا بود نائل گشت. آري، 10سال پيش در چنين ايامي كه مصادف با ماه ذي‌الحجه 1419 هجري قمري بود، امير سرافراز و رشيد ارتش اسلام سپهبدشهيد علي صياد شيرازي، درحالي كه به تنهايي از منزل به قصد محل كار خود در ستاد فرماندهي كل قوا خارج شده بود از سوي عناصر آموزش ديده گروه خونخوار منافقين مورد حمله ناگهاني قرار گرفت.

 

ترور فرمانده شجاع دوران پرحماسه دفاع مقدس، حلقه‌اي از زنجيره تلاش‌هاي بي‌ثمر منافقين زبون براي حفظ روحيه درهم شكسته عوامل خود، پس از پايان جنگ تحميلي و شكست رژيم صدام حسين در آن و نيز كسب رضايت آمريكا و اسرائيل و پرداخت بخشي از هزينه‌هاي لازم براي ادامه حيات و حضور در كشورهاي غرب و در عراق در سايه رژيم دژخيم بعثي بود. البته منافقين افراد زيادي از ملت ايران را در دوران جنگ تحميلي ترور كرده و جبهه داخلي عليه انقلاب اسلامي را به كمك صدام حسين فعال كرده بودند ولي ترور برخي از شخصيت‌ها و انسان‌هاي باارزش و تأثيرگذار، خسارت عظيمي را براي ملت ايران دربرداشته است. از جمله اين شخصيت‌ها، شهيد صياد شيرازي است كه مرگ در بستر براي او كه عمري را در جهاد و در جبهه‌هاي جنگ گذرانده بود، كوچك بود.

شهيد بزرگوار صياد شيرازي از معدود نظامياني است كه از بدو ورود خود به ارتش رژيم شاهنشاهي، سعي داشت تا براساس اعتقاد مذهبي خود، عمل كرده و در ماه‌هاي اوج گيري نهضت اسلامي مردم ايران، تلاش مي‌كرد تا با پيروي از ديدگاه‌هاي حضرت امام خميني(ره) در مسير حركت انقلابي مردم ايران قرار گيرد. او در آن هنگام از افسراني بود كه در مركز توپخانه اصفهان، مشغول به كار بود. در اين مركز تلاش مي‌كرد تا افكار انقلابي را در بين همكاران خود مطرح كرده و آنها را به همسو شدن با مردم دعوت كند.

بلافاصله بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، صياد، تمام توان خويش را براي ايفاي نقشي مؤثر در ارتش جمهوري اسلامي ايران به كار بست. در آن زمان كه ساختار كشور از رژيم شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي، تغيير ماهيت داده بود نياز به آن داشت تا با رويكرد جديدي به مجموعه ارتش بنگرد و از اين روي وجود نظامياني همچون صيادشيرازي در بدنه ارتش اهميت زيادي مي‌يافتند تا بتوانند به جهت‌گيري ارتش به سمت خواسته‌هاي مردم و مأموريت‌هاي متفاوت با دوران رژيم گذشته، كمك كنند.

انقلاب اسلامي ايران كه با وحدت كلمه مردم و رهبري الهي و بدون هيچگونه وابستگي و ارتباط با قدرت‌هاي بزرگ حاكم بر جهان و با شعار فراگير و «نه شرقي نه غربي جمهوري اسلامي»، پا به عرصه وجود نهاده بود موجب تغيير توازن قوا در منطقه حساس خاورميانه شد، از اين‌رو برخي از كشورهاي بزرگ و قدرتمند، مثل آمريكا و انگليس كه منافع خود در ايران را از دست داده بودند نمي‌توانستند يك حكومت مستقل در ژئوپليتيك حساسي مثل جغرافياي ايران را تحمل كنند. بنابراين تلاش كردند تا با برخورد با اين نظام نوپا به اشتراك و وحدت منافع دست يابند و تمامي ترفندها و تجارب استعماري خود براي در نطفه خفه ساختن انقلاب اسلامي به كار گيرند.

در اين زمان كه رژيم بعثي عراق هم نگران گسترش افكار انقلاب اسلامي در بين مردم آن كشور بود و از سوي ديگر كينه شديدي از ايرانيان در سينه داشت، سعي كرد تا با استفاده از تشكيل گروه‌هايي همچون احزاب دموكرات و كومله، سرزمين كردستان را آماج حملات و تهاجمات مسلحانه و كشت و كشتار بي‌رحمانه خود قرار دهد. در چنين شرايطي شهيد صياد از جمله فرماندهان ارتشي بود كه با اعتقاد كامل به مقابله با چنين برنامه‌اي، در كنار سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، در كردستان، حضور يافت. در آن هنگام، بسياري از گروه‌هاي سياسي مثل منافقين سعي داشتند تا ارتش را از مقابله با تحركات ضد‌انقلاب در استان‌هاي مرزي كشور بركنار نگه دارند.

شهيد صيادشيرازي با درك عميق از ريشه‌هاي خارجي حوادث كردستان، در كنار شهيدان بزرگي همچون شهيد محمد بروجردي و شهيد ناصر كاظمي و ساير فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در كردستان، حضوري فعال يافت و موفق شد تا با فرهنگ بسيجي و با كمك سپاه به مقابله با گروه‌هاي بي‌ريشه ضد‌انقلاب بپردازد.

شهيد عزيز صيادشيرازي، عميقاً معتقد بود كه به اتكاي فرهنگ و روحيه بسيجي كه هديه بزرگ امام(ره) به ملت سلحشور ايران بود، مي‌توان با دشمنان خارجي و ايادي زبون داخلي آنان جنگيد و به همين دليل بود كه او در رفتار و گفتار خود چنين روحيه‌اي را بروز مي‌داد و از اين‌رو نزد اطرافيان خود محبوبيت خوبي كسب كرده بود. او كه ابتدا از سوي رئيس‌جمهور وقت- بني‌صدر- مورد تشويق قرار گرفته بود وقتي كه ديدگاه‌هاي متفاوتي درباره چگونگي برچيدن فتنه گروه‌هاي مسلح در كردستان از خود بروز داد، از سوي بني‌صدر، غيرقابل تحمل شد و همين مسئله باعث شد تا صياد از ارتش بركنار شود و براي مدت 4ماه، بنا به دعوت سپاه، در ستاد مركزي سپاه مستقر شده و به همكاري آموزشي با سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بپردازد.

در تابستان سال 1360، پس از بركناري و عزل بني‌صدر از فرماندهي كل قوا، بر تحرك نيروهاي نظامي در جبهه‌هاي جنگ به‌طور چشمگيري افزوده شد و راه براي فعاليت و ايفاي نقش افرادي همچون صياد‌شيرازي گشوده شد. در اين زمان صياد از سوي شهيد محمد‌علي رجايي- رئيس‌جمهور وقت- به ارتش فراخوانده شد و با اعطاي 2 درجه به وي با درجه سرهنگي، به فرماندهي همزمان 2لشكر 64 اروميه و 28 سنندج منصوب شد و عملاً فرماندهي يگان‌هاي ارتش در شمال غرب كشور را بر عهده گرفت.

در سي‌ام شهريور سال 1360 و درست يك سال پس از آغاز جنگ تحميلي، صيادشيرازي از سوي فرمانده معظم كل قوا حضرت امام خميني(ره)، به فرماندهي نيروي زميني ارتش منصوب شد. او بلافاصله از اروميه عازم تهران و سپس جبهه‌هاي جنوب گرديد.

او با استفاده از تجربيات فوق، در دوران 5 ساله‌اي كه سمت فرماندهي نزاجا را بر عهده داشت تلاش مي‌كرد كه سازمان موجود اين نيرو را به يك سازمان فعال كه با فرهنگ اسلامي انقلاب، تطابق داشته باشد سوق دهد. به همين جهت از فكر ايجاد قرارگاه‌هاي مشترك عملياتي با سپاه پاسداران انقلاب اسلامي استقبال كرد. با اين نگرش بود كه نام قرارگاه مركزي كربلا براي برنامه همكاري مشترك ارتش و سپاه، انتخاب شد و صياد شيرازي هميشه از آن به‌عنوان يك «تركيب مقدس» ياد مي‌كرد.

در اين قرارگاه شيوه تفكر، انگيزه و ابتكارات و روحيات برادران سپاهي با فكر و دانش نظامي برادران ارتشي با هم مطرح شده و در نهايت يك سلسله عمليات موفق تحت عنوان كربلاي يك تا كربلاي 12 طراحي شد كه با اجراي آنها دشمن از بخش قابل توجهي از سرزمين‌هاي اشغالي، عقب رانده شد. او به‌طور راسخ اعتقاد داشت كه در وضعيت آن روز جنگ، تنها كليد راهگشا، تكيه بر راه هميشه پيروز حضرت اباعبدالله (ع) بسيج عمومي و به كارگيري انسان‌هاي مومن، خدا‌ترس و شهادت‌طلب است؛ زيرا كه بر فراز تابلوي بزرگ عاشورا به درازاي تاريخ و به پهناي هر سرزمين به خط خون نگاشته شده است كه «خون بر شمشير پيروز است».

با اين باور بود كه شهيد صيادشيرازي با الگو‌گيري از ابتكار سپاه، در ارتش هم، «گردان‌هاي شهادت» را به وجود آورد تا هركس كه داوطلب نثار جان شيرين خود در دفاع از اين انقلاب، تاريخ و شرف مرز و بوم و نواميس خويش است در آن گردان‌ها سازمان يافته و دليرانه بر صف دشمن بكوبد؛ البته گاهي اوقات هم بين ديدگاه‌هاي وي و نظاميان همكارش يا فرماندهان سپاه نيز اختلافاتي به وجود مي‌آمد كه ناشي از تفاوت طبيعي ديدگاه‌ها در روش جنگيدن با دشمن بود.

ولي رويكرد اصولي آن شهيد بزرگوار تلاش با هدف ايجاد يك وحدت رويه در تعامل ارتش و سپاه بود. شهيد صيادشيرازي در اواخر جنگ و در زماني كه منافقين با همكاري صدام مي‌خواستند از فرصت پذيرش قطعنامه 598 از سوي ايران، استفاده كرده و خود را به تهران برسانند تا حكومت را در اختيار بگيرند، با اينكه مسئوليتي در نيروي زميني ارتش نداشت، با اين حال در جنگ عليه منافقيني كه با خودروهاي زرهي خود تا نزديكي‌هاي كرمانشاه جلو آمده بودند وارد عمل شد و با استفاده از بالگردهاي جنگي هوانيروز خود به صحنه درگيري‌ها شتافت. در نهايت سپاه و ارتش با همكاري با يكديگر توانستند اين برنامه دشمن بعثي و هوس منافقين براي رسيدن به مركز حكومت اسلامي را نيز ناكام بگذارند.

خصوصيات فردي صياد
هرجا كه امام جماعتي نبود، او نمازجماعت را برپا مي‌داشت و به امامت آن قيام مي‌كرد. همه جلسات و سخنراني‌ها و مصاحبات خود را با آياتي از كلام‌الله مجيد آغاز مي‌كرد. تلاوت آياتي نظير «‌الا تقاتلون قوماً نكثوا ايمانهم (توبه13)» يا «رب ادخلني مدخل صدق و اخرجني مخرج صدق واجعلني من لدنك سلطاناً نصيراً». قرائت دعاي فرج در تمام جلسات، از نكات فراموش ناشدني شهيد صيادشيرازي است. ايشان با علما و روحانيون در سراسر كشور روابط صميمانه و گسترده‌اي داشت و هرازچندگاهي در منزل علماي بزرگ در قم و مشهد حضور مي‌يافت تا از فضاي معنوي آنها بهره ببرد.

پس از پايان جنگ تحميلي وقتي كه به معاونت بازرسي ستاد كل نيروهاي مسلح منصوب شد، همچنان ارتباط نزديك خود را با علماي بزرگ حفظ مي‌كرد و سعي داشت تا با انجام عباداتي فراتر از تكاليف شرعي به‌خودسازي خويش ادامه دهد. سردار حاج عبدالله رودكي مي‌گفت كه او شاهد نماز شب‌هاي صياد در برنامه‌هاي بازرسي‌هاي ستادي از نيروي دريايي سپاه بوده است و هميشه از آن ياد مي‌كرد. شهيد صيادشيرازي خود را ملتزم مي‌دانست كه همانند آحاد مردم در نمازهاي جمعه شركت كند. نمازگزاران جمعه، بسياري از اوقات، شاهد حضور او در ميان خود بودند.

من خود بارها او را در خيابان‌هاي داخل دانشگاه‌تهران به هنگام نماز جمعه روي زيراندازي كه با خود مي‌آورد، به‌خصوص در سال‌هاي آخر عمر كه ديگر در اطراف او محافظ و اسكورت و اطرافياني، وجود نداشت مي‌ديدم. او در گفتار و رفتار خود نشان داده بود كه شهادت در راه خدا را عين سعادت براي خود مي‌داند و همواره سر و جان خويش را براي نثار در راه اسلام و كشور آماده ساخته و با وقف زندگي خود در مسير آرمان‌هاي الهي در آرزوي نيل به فيض شهادت است. به راستي او يكي از مصاديق آيه «و من المومنين رجال صدقوا ما عاهدواالله عليه...» شناخته مي‌شد. او روحيه‌اي بسيجي داشت و از مرگ نمي‌ترسيد و در خطوط مقدم جبهه حضور مي‌يافت و رويدادها را مديريت مي‌كرد.

هميشه اين سؤال مطرح بوده است كه چرا سازمان منافقين در دوره جديد ترورهاي خود، شهيد عزيز صيادشيرازي را هدف تيراندازي خويش قرار دادند. منافقين تاكنون جنايت‌هاي زيادي را در ايران مرتكب شده‌اند و گفته مي‌شود كه تاكنون بيش از 10هزار نفر از مردم ايران را ترور كرده و به شهادت رسانده‌اند. اساساً زندگي و ادامه حيات و هويت منافقين مبتني بر ترور و آدم‌كشي است و هم‌اكنون نيز در پناه ارتش اشغالگر آمريكا در عراق كه داعيه ضد‌تروريسم نيز دارند اسكان يافته و به جاسوسي مشغول هستند، گرچه دولت ايران در تلاش است تا با كمك دولت فعلي عراق، پادگان اشرف را كه محل استقرار رسمي ارتش منافقين است تعطيل كند.

منافقين در كارنامه خباثت‌آميز خود، نشان داده‌اند كساني كه به‌طور جدي مدافع جمهوري اسلامي ايران و اهداف انقلاب اسلامي بوده و در راه آن تلاش و جانفشاني مي‌كنند در فهرست ترور خود قرار مي‌‌دهند؛ به‌ويژه اگر اين افراد از مسئولان نظام بوده و در دفاع از آن، تبليغ و گسترش حاكميت خط و آرمان‌هاي حضرت امام خميني(ره) لحظه‌اي ترديد به‌خود راه ندهند، هرچند كه در اين ميان ساير شهروندان و افراد حزب‌اللهي نيز از جنايات آنان بركنار نبوده‌اند ولي هميشه سعي كرده‌اند به‌گونه‌اي برنامه‌ريزي نمايند كه در عمليات‌هاي ترور، خود خسارت كمتر متحمل شده و عملاً امكان انجام جنايت و كشتن سوژه، براي آنها فراهم باشد.

از آنجا كه اين عناصر خودفروخته به اجنبي، سال‌ها زير سايه رژيم جنايتكار بعثي به رهبري خونخوارترين ديكتاتور جهان، صدام حسين، زندگي كرده‌اند و وامدار او بوده‌اند بنابراين وظايف و مأموريت‌هايي را كه از سوي صدام به آنها واگذار مي‌شده است را بر عهده مي‌گرفتند تا در ازاي آن بتوانند زير سايه صدام و حزب بعث در كشور عراق به زندگي و توسعه سازمان خود ادامه دهند. از سوي ديگر براي كسب اعتماد و پشتيباني مالي و تبليغاتي قدرت‌هاي استعمارگر غربي و در رأس آنها دولت آمريكا و امكان تداوم حضور فعال در كشورهاي غربي نيازمند مطرح كردن خود به‌عنوان يك نيروي مخالف جدي- اپوزيسيون- جمهوري اسلامي و كسب مزيت‌هاي نسبي در ميان ساير مخالفان هستند.

در آن زمان، شهيد بزرگوار صياد شيرازي با خلق و خوي مردمي خود با وجود دارا بودن يكي از بالاترين مقام‌هاي نظامي در كشور؛ يعني جانشين رئيس ستاد كل نيروهاي مسلح، به‌طور معمولي و در ميان مردم زندگي كرده و براي خود حصارهاي آهنين و غيرقابل نفوذ ايجاد نكرده بود. البته در سال‌هايي كه او فرماندهي نيروي زميني را برعهده داشت، به‌دليل ترور‌هاي وسيع منافقين و نگراني‌هاي امنيتي، جا به جايي‌هاي او با اسكورت كامل صورت مي‌گرفت ولي در زماني كه ترور شد، به‌دليل امنيت مناسبي كه در كشور وجود داشت، او نيازي به همراه داشتن محافظ، نمي‌ديد و منافقين از چنين شرايطي، به خوبي استفاده كردند. از طرف ديگر شهيد صياد داراي پيشينه و كارنامه درخشاني در دفاع مقدس و زدن ضربات مهلك اثربخش و سرنوشت‌سازي‌ بر ماشين جنگي بعثي‌ها بوده و كينه آنان عليه خود را برانگيخته بود و در عمليات مرصاد نيز با وجود اينكه او مسئوليتي در نيروي زميني نداشت با اين حال به مقابله با منافقين پرداخت. بنابراين ترور او به‌عنوان يكي از فرماندهان مؤثر در شكست برنامه‌هاي صدام مي‌توانست يكي از اهداف و آمال ديكتاتور بغداد قلمداد شود.

بديهي است كه هم رژيم بعثي - عفلقي صدام كه اساساً بر مبناي ترور شكل گرفته، قدرت يافته و رسميت پيدا كرده بود و تروريسم به‌عنوان جزو اصلي و لاينفك مديريت حزب بعث به شمار مي‌رفت و هم، منافقين كه با عمليات ناجوانمردانه كشتار مردم كوچه و بازار، خود را به دنيا معرفي كرده‌اند، همواره درصدد يافتن فرصت‌هاي طلايي براي حذف فيزيكي رهبران و ياوران و دوستداران انقلاب اسلامي در سراسر جهان و فرماندهان نظامي‌اي كه آنها را در نيل به اهداف شوم خود ناكام ساخته‌اند بوده‌اند، اما آنها چه شرايط زماني و موقعيتي را براي اجراي طرح خباثت‌آميز خود مناسب مي‌دانستند؟

به تجربه ثابت شده است كه مناسب‌ترين زمان براي دشمن، زماني است كه فضاي كشور ملتهب بوده و تمام توجه مردم و مسئولان به فضا و جو متشنج مشغول است و در واقع دچار نوعي غافلگيري بوده و ميدان را براي تحركات و فعاليت‌هاي اطلاعاتي- عملياتي مذبوحانه دشمن خالي كرده باشند. در چنين شرايطي دشمن با وارد كردن ضربات كاري و جبران‌ناپذيري نظير ترور شهيد بزرگوار صياد‌شيرازي و انفجار بمب و پرتاب خمپاره، سعي در ايجاد اختلاف بيشتر و تضعيف اركان اساسي نظام مي‌كند.

بنابراين بهترين و مؤثرترين شيوه براي بستن راه نفوذ دشمن و پيشگيري از تحركات ضد‌انساني آنان، تامين امنيت است؛ امنيتي فراگير براي آحاد مردم به گونه‌اي كه همه مردم، از طرفي احساس درهم‌آميختگي و پيوستگي پايداري باتمام مسئولان كشور كرده و از سوي ديگر احساس گسيختگي و تقابل روحي با عناصر آشكار و پنهان دشمن بكنند و راه هرگونه عمليات رواني و تبليغي را بر آنان سد كنند. بنابراين بايد ايجاد فضاي امن براي عموم مردم و نه براي دشمنان و ايادي آنان در دستور كار قرار گيرد.