زيارت ديدار است با آنكه بزرگش ميشمريم و دوست داريم.
زيارت ديدني است از راه دل و ارتباطي روحي با پيشوايان ديني كه آموزگار حقايق
اسلامند و خود، اسلام مجسّم. زيارت توجه و توسل است به پيامبر اكرم، حضرت
محمد(ص) و عترت طاهرهاش، كه فضايل و مناقبشان به تعبيرهاي گوناگون و در موارد
متعدد از زبان آن حضرت بيان شده است.
زيارت با حضور زائر در پيشگاه زيارت شونده صورت ميگيرد، اما شوق ديدار1 پيامبر
رحمت و اهل بيت طاهرينش، زائررا به گفتوگو با آنان و اظهار اشتياق وا ميدارد.
در اين حال ادب اقتضا ميكند زيارت كننده سخن را با سلام شروع كند و سپس به وصف
فضايل و مناقب آنان بپردازد، مهر و ولايشان را به ياد آورد، پيروي از تعليمات
آن حجتهاي الهي را اظهار كند و پيمان ولايتش را تجديد نمايد. اين جاست كه
خواندن زيارتنامه لازم ميشود. تا با بياني بهتر و گوياتر، آنچه را در دل
دارد ابراز كند.
زيارتنامه ـ كه مجازاً زيارت هم گفته ميشود ـ گفتاري است كه ائمة معصومين(ع)
و بزرگان دين تقرير كردهاند، و معانيي است كه شايسته است زائر در حضور مزار بر
زبان آورد، و آنچه عقيده و باورش ميباشد بيان كند. زيارتنامههاي مروّي از
امامان دفتري است معرفتآموز در شناخت امام و مقامات معنوياش كه همه فضل و
عطاي پروردگار به آنهاست، و حاكي از توحيد ناب و يكتاپرستي.
زيارتنامهها معمولاً با سلام آغاز ميشود. سلام به امامي كه زنده و شنوندة
سخن زائر است، چون شهيد راه حق است و شهيدان به صريح قرآن زندهاند و بهرهمند
از فيوضات رباني.2 پس سلام به امام زنده و حجت حق داده مي شود و بعد اوصافش ذكر
ميگردد و اين نوعي آموزش امامشناسي و يادآوري عقايد شيعه است دربارة امامان
خود.
از زيارتنامههاي مأثور و معتبر بعضي اهميت بيشتر دارد و در توصيف مقامات
روحاني و مناقب معصومين و توحيد ربالعالمين بليغتر و شيواتر است، مانند زيارت
«جامعة كبيره»، «زيارت امينالله»، «زيارت آل ياسين» كه اينك در پي توضيح و شرح
آنيم.
نخست بايد يادآور شوم زيارت آل ياسين مانند زيارتهاي ديگر، مناقب و فضايلي را
كه براي ائمة معصومين ميشمرد همه مستند به قرآن مجيد است، يعني با تأويل بعضي
آيات، مصداق پنهان آيه را كه در بطن آن است، ظاهر ميكند. ميدانيم شيوة بيان
در قرآن، ذكر وصف و عمل خير يا شرّ افراد است، نه نام خاصشان. مانند آية 5 سورة
مائده:
إنّما وليكّم الله و رسوله و الّذين آمنوا الّذين يقيمون الصّلوة و يؤتون
الزّكوة و هم راكعون.
كه ولي و سرپرست مسلمانان را خدا و رسولش و كساني كه ايمان آورده و نماز
ميخوانند و در حال ركوع زكات ميدهند معرفي ميكند. اين آيه به نقل مفسران
شيعي و بسياري از اهل سنت در مورد حضرت علي بن ابيطالب(ع) فرود آمد، هنگامي كه
در مسجد نماز مستحب ميخواندند و در حال ركوع انگشتري خود را به سائلي كه
مستمند بود دادند. بنابراين، تأويل روشنگر مراد خداي تعالي از آيات ميباشد، و
چون مستند به قول امام معصوم و منصوص است ترديدي در درستياش نيست.
نكتة ديگر اينكه در متون اسلامي ـ از قرآن و حديث ـ كلماتي به كار رفته كه
مرادف و معادل آن را در فارسي كمتر مييابيم. چون گاه لفظ چند بعدي است و بار
معنايي زيادي دارد، و بسا كه لازم شود پس از شرح ريشة كلمه و معني اصطلاحياش
خود آن را در ترجمه بياوريم.
اكنون ده تعبير را كه در اين زيارت آمده به ترتيب الفبايي توضيح ميدهيم:
1. آل يس (آل ياسين):
قرائتي است از «إلْ ياسين» كه در آية 130 سورة صافّات آمده: «سلامٌ علي
ال ياسين.»
ابوالفتوح رازي ـ مفسّر بزرگ سدة ششم ـ ذيل آية نامبرده مينويسد: «سلام بر ال
ياسين باد». ابن عامر و نافع و يعقوب خواندند: «آل ياسين» به مدّ، و باقي قرّاء
«إلياسين» خواندند. آنان كه «آل ياسين» خواندند گفتند كه معنياش آن است كه
«سلام بر آل محمد» و ياسين نامي است از نامهاي رسول ما، و گفتند «اهل قرآن». و
آنان كه «إلياسين» خواندند، گفتند اين لغتي است در الياس، چنانكه اسماعيل و
اسمعين و ميكايل و ميكايين و ميكال.3 شيخ طوسي در تفسير تبيان نزديك به همين
معاني را ذكر كرده است، چنان كه طبرسي نيز در مجمعالبيان همانند اين اقوال را
آورده است.
علامة طباطبايي در بحث روايي ذيل آيه از معاني الأخبار به اسنادش از امام جعفر
صادق(ع) و نيز از عيون اخبارالرضا نقل ميكند كه فرمودند:
«يس» محمد(ص) و ما «آل يس»، هستيم.
كه البته مبتني بر قرائت «آل يس» است.4
در تفسير نمونه پس از نقل اقوال مختلف در قرائت «إل ياسين» و معاني كه بنابر هر
قرائت پيدا ميكند آمده است:
بنابر اين «آل ياسين» به معني خاندان پيغمبر گرامي اسلام(ص) يا خاندان «ياسين»
پدر الياس ميباشند.5
«قرائن روشني در خود قرآن است كه همان معني اول را تأييد ميكند كه منظور از
«إلياسين» همان «الياس» است، زيرا بعد از آيه « سلام علي الياسين» به فاصلة يك
آيه ميگويد « انّه من عبادنا المؤمنين؛ «او از بندگان مؤمن ما بود» بازگشت
ضمير مفرد به الياسين دليل بر اين است كه او يك نفر بيشتر نبوده يعني همان
الياس.
ضمن تأييد استدلال روشني كه نقل شد يادآور ميشود كه در قرآن مجيد و آثار ادبي
فاخر، گاه كلمهاي به دو صورت خوانده ميشود كه در هر دو صورت داراي معني مناسب
پذيرفتني است، و اين گونه تعبيرها نوعي هنر ادبي و حاكي از قدرت بيان گوينده
است. وجود اين گونه تعبيرها سبب ميشود كه يك آيه متضمن دو يا سه معني و همه در
درجات گوناگون مراد گوينده باشد، كه جاي شرح آن نيست.
عترت پيامبر اكرم(ص) كه عالم به ظاهر و بطن و بطنِ آيات هستند، گاه در استدلال
به مقامات معنوي خودشان كه همه موهبت الهي و افزون بخشي پروردگار است. از اين
گونه تعبيرهاي قرآني بهره ميجستند كه نمونة آن جملة اول همين زيارت است.
2. بقيةالله
نيز تعبيرقرآني است كه در آية 86 سورة هود آمده:
بقيةّالله خيرٌ لكم إن كنتم مؤمنين.
اگر مؤمن باشيد باقي مانده (حلال) خدا براي شما بهتر است.
چون به آيات پيش از آية مذكور مراجعه كنيم ميبينيم دربارة قوم شعيب و مردم
مديَن است كه نه تنها بت، بلكه درهم و دينار، معبودشان شده بود و كمفروشي
ميكردند. به اين سبب قرآن ميفرمايد: پيمانه و وزن را به قسط و عدل دهيد، و
چيزي از آنها نكاهيد و به اين گونه، فساد اقتصادي در جامعه ايجاد نكنيد. در
پايان ميفرمايد: «باقي مانده حلال كه براي شما بماند ـ اگر ايمان داشته،
بپذيريد ـ برايتان بهتر از مال حرام اندوختن است.» پس در اين آيه بقيّةالله سود
حلال اندك است. اما اين تعبيرپذيراي معاني ديگر هم ميباشد، چنان كه در آية 116
سورة هود آمده: « اولوا بقيةّ ٍ ينهون عن الفساد في الأرض»، به معني
«اولواالفضل، صاحبان فضيلت و شخصيت، نيكان و پاكان» آمده، به اين مناسبت كه
اشيا و اجناس بهتر و نفيس را ذخيره ميكنند و نگاه ميدارند. همچنين در اجتماع
و صحنة مبارزه، ضعيفان زودتر از بين ميروند يا از ميدان فرار ميكنند و به اين
گونه، باقيماندگان قويترند. با توجه به اين معني است كه در زبان عربي اين مثل
گفته ميشود: « في الزّوايا خبايا و فيالرجال بقايا؛ در زاويهها هنوز مسائل
مخفي وجود دارد و در ميان رجال شخصيتهايي باقي مانده»، علاوه بر اين، لفظ
«بقيه» كه سه بار در قرآن مجيد آمده همين معني را در بر دارد.6 چنان كه در
المصحفُ المُيّسر كه لغات قرآن را با دقت در حاشيه صفحات معني كرده، البقيه را
فضل و خير دانسته است.7
كوتاه سخن اينكه « بقيةّ باقي مانده» از چيزي است، اما اين باقي مانده چيزي
است نفيس و ارزشمند و در مورد انسان يعني صاحب فضل و فضيلت و ماية خير كه چون
به الله اضافه شود، از مضافٌاليه كسب شرافت ميكند، مانند بيتالله و قدر و
مرتبة آن افزونتر ميشود، و مصداق تامّ و كاملش حضرت حجت بن الحسن المهدي(عج)
هستند كه آخرين حجت و ذخيرة پر خير آفريدگار متعال ميباشند.
3. حجّةالله
«حجت» هم ريشه با «حج» است، پس معني نخست آن «قصد» است، ولي غالباً به
معني آن چه بر صحّت ادعا دلالت ميكند استعمال ميشود، و «محاجّة» حجت آوردن
براي اثبات مدعا يا ابطال دليل طرف است.8 راغب، حجت را راهنمايي به «محجّة»
يعني وسط راه يا طريق مستقيم، نه كنارههاي انحرافي، معني كرده. مفهوم فرهنگي و
بعدي حجّت: آنچه حكم ميكند به درستي يكي از دو نقيض ـ يعني دليل و برهان ـ
ميباشد، و به اين معني است در آيه: 149 سورة انعام « قل فللّه الحجّة
البالغة؛9 بگو: برهان رسا ويژة خداست». اين كلمه با اضافه شدن به الله از
مضافاليه كسب شرافت ميكند، و حجّة الله، به طور مطلق يكي از لقبهاي
امامزمان(ع) ميباشد و در اين زيارت هم آمده.
در خبر است كه خداي تعالي بر مردم دو حجت دارد: حجت باطني كه عقل و شعور است، و
حجت ظاهري كه رسولانش و جانشينان منصوص و معين آنها ميباشند.10در كتاب اصول
كافي، در باب الحجّة در عين حال كه به معني امام و راهنما به صراط مستقيم است
به معني دليل و حجت رساي الهي بر مردم است، زيرا آنان عالم به معارف و حقايق
دين و احكام شريعت ميباشند و راه سلوك اليالله را كه بدون انحراف ميباشد
ارائه ميدهند. از ديگر سو اينان واسطة فيض از مبدأ متعال هستند و وجودشان در
زمين ضروري است11 و تفصيلش در معناي «خليفةالله» خواهد آمد.
4. خليفةالله
خليفه در اصل به معني آنكه به جاي كسي در كاري باشد،12 از پس كسي آينده
و در كاري قائم مقام كسي شود13 و به بيان سادهتر «جانشين». اين تعبير از قرآن
مجيد، سورة بقره، آية 30 گرفته شده كه خداوند به فرشتگان ميفرمايد:
إنيّ جاعلٌ في الأرض خليفةً.
من در زمين جانشيني خواهم گماشت.
شيخ صدوق رييس محدثان و پيشرو فقيهان شيعه در ابتداي كتاب كمالالدين و تمام
النعمه بحثي خردمندانه ذيل عنوان « الخليفة قبل الخليقة؛ جانشين پيش از آفرينش
كرده، با طرح آية مذكور به استدلال ميپردازد كه: حكمت در وجود خليفه، بر حكمت
در آفرينش، مقدم است، و بدين جهت در خلقت به آن آغاز كرده است، زيرا او حكيم
است و حكيم كسي است كه مهمتر را بر مهم مقدم دارد، و اين كار حكيمانه تصديق
گفتار امام صادق(ع) است كه ميفرمايد: «حجت خدا، پيش از خلق و همراه خلق و پس
از خلق است.»14 با آن چه در معني حجت گفتيم مقصود از حديث امام هم روشن ميشود.
صدوق به دنبال آنچه از وي نقل كرديم مينويسد: «هميشه وضع خليفه به حال
خليفهگذار دلالت دارد و همة مردم از خواص و عوام بر اين شيوهاند. در عرف مردم
اگر پادشاهي ظالمي را خليفة خود قرار دهد آن پادشاه را نيز ظالم ميدانند، و
اگر عادلي را جانشين خود سازد آن پادشاه را نيز عادل ميشمرند. پس ثابت شد كه
خلافت خداوند عصمت را ايجاب ميكند و خليفه جز معصوم نتواند بود».15
از آنچه گفتيم، مقام معنوي رفيع و پايگاه والاي حجت و خليفه خدا كه در زيارت
با سلام به وي اظهار ارادت ميكنيم آشكار ميشود.
5. دليل ارادته
معني ظاهري اين تعبير آشكار است: «راهنما به اراده و خواست او (خدا)» .
بنابراين ائمه معصومين(ع) ارادة خداي تعالي و خواست او را به ما معرفي ميكنند،
و اين ناشي از علم آنهاست كه علم لدنّي و عطاي ربّاني است.
آنچه به اختصار بايد در اينباره شرح داده شود، «ارادت» و كيفيت انتساب آن به
آفريدگار متعال است. در چنين موضوعاتي به حكم عقل بايد به برگزيدگان الهي كه
براي راهنمايي ما به معرفت صحيح آفريدگار برانگيخته شدهاند مراجعه كرد، و به
اظهار نظرهاي فيلسوفان و يافتههاي شخصي اعتماد نكرد.
بنا به احاديثي كه از عترت معصوم پيامبر ما رسيده،
اراده، از «صفات فعل» خالق متعال است نه از «صفات ذات» مانند علم و قدرت.16 در
اين روايات تصريح شده كه اراده (مشيت، خواست) آفريدگار مانند اراده و خواست ما
نيست كه پس از تأمل و تفكر و پيدا شدن شوق و عزم و ديگر حالات رواني باشد، بلكه
ارادة خداي تعالي احداث و ايجاد چيزي است نه غير آن.17 چنان كه در قرآن مجيد هم
آمده:
إنّما قولنا لشيءٍ إذا أردن?ه أن نقول له كن فيكون.17
ما وقتي چيزي را اراده كنيم همين قدر به آن ميگوييم: «باش»، بي درنگ موجود
ميشود.
نيز در سورة يس آية 82 آمده:
إنّما أمره إذا أراد شيئاً أن يقول له كن فيكون.18
چون به چيزي اراده فرمايد كارش اين بس كه ميگويد: باش، پس (بيدرنگ) موجود
ميشود.
از آن چه گذشت، ميفهميم دلالت ائمه معصومين و از جمله حضرت حجّت بنالحسن(ع)
به ارادة خداوند، كه يكي از شئون انبيا و اوصياي آنان است، مقامي است كه دسترسي
به آن جز براي كساني كه مصداق «و ما تشاؤون الاّ أن يشاء الله؛ نميخواهند مگر
آن كه خداوند ميخواهد» 19 هستند ديگري را نيست. آري اين معصومين و اصفياي الهي
هستند كه ظرف خواست خدا ميباشند.
و همان را ميخواهند كه معبود محبوبشان ميخواهد. بهترين تعبير در اين مورد در
زيارت حضرت اباعبدالله الحسين(ع) آمده:
خواست پروردگار در اندازهگيري و تقدير كارهايش به سوي شما فرود ميآيد و از
خانههايتان صادر ميشود.20
و اين سخن را شرحي است كه «گفته آيد در مقام ديگري».
[
زيارت آل ياسين
]
پينوشتها:
1. براي آگاهي از آداب ظاهري و باطني زيارت و فوايد فرهنگي ـ
اجتماعي بقاع متبركة ائمة معصومين، و توصيهاي كه در احاديث به زيارت آنان شده
و پاسخ شبهات منكران زيارت و شرح درون ماية زيارتها رجوع كنيد به : شوق ديدار
(مباحثي پيرامون زيارت)، محمد مهدي ركني، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس
رضوي، چاپ چهارم، 1381.
2. رك: سورة آل عمران(3)، آيات 169 ـ 170.
3. راضي، ابوالفتح رازي، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، تصحيح دكتر
محمد جعفر ياحقي ـ دكتر محمد مهدي ناصح، ج 16، ص 234
4. طباطبائي'، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن ج 17، ص 159.
5. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، قم، تاريخ مقدمه
خرداد 1364، 19 / 145.
6. اين سه مورد عبارت است از: سوره بقره (2)، آية 248 : فيه سكينه من ربّكم و
بقيه مما ترك ال موسي و آل هرون: در آن [تابوت] آرامش خاطري از جانب
پروردگارتان، و بازماندهاي [بقية] از آنچه خاندان موسي و خاندان هارون [در آن]
بر جاي نهادهاند، (قرآن مجيد، ترجمه استاد محمد مهدي فولادوند). «بقيه» در آية
نامبرده يادگار نفيس بر جا مانده از خاندان موسي و هارون است. (رك: تفسير
نمونه، ج 9 ص 276). مورد دوم «بقيه» در سوره هود آيه 86 آمده كه مورد بحث است.
ديگر سورة هود آيه 116 و تعبير «اولوابقية» است كه در متن مقاله توضيح داده شد.
7 . رك: عبدالجليل عيسي (شيخ كليّني اصول الدين و اللغة العربية بالازهر) ،
المصحف الميّسر، دارالكتاب المصري ـ دارالكتاب اللبناني، الطبعة السابعة، 1407،
ص 301. براي ملاحظة نظر ديگر مفسران از شيخ طوسي و طبرسي و فيض كاشاني دربارة
«بقيت الله / بقيةالله». رك: بهاءالدين خرمشاهي، قرآن كريم، با ترجمه و
توضيحات، انتشارات نيلوفر ـ جامي، تهران، 1374، ذيل آيه 86 سورة هود.
8. علي تاجديني، فرهنگ جاودان الميزان، نشر مهاجر، تهران، 1382.
9. ابوالقاسم حسين بن محمد المعروف بالراغب الاصفهان، المفردات في غريب القرآن،
تحقيق و ضبط محمد سيد گيلاني، المكتبة المرتضوية.
10. محمدبن يعقوب الكيني، الاصول من الكافي، دارالكتب الاسلاميه، مطبعة الحيدي،
طهران، 1/16، ضمن حديثي طولاني كه حضرت موسي بن جعفر(ع) اهميت و شرف«عقل» را با
استشهاد به آيات قرآن بيان مي فرمايند، به هشام بن حكم كه مخاطب راوي خبر است
ميفرمايند: يا هشام! انّ الله علي النّاس حجّتين: حجّة ظاهرةً و حجّة باطنه.
فأمّا الظاهرة فالرّسول و الانبياء و الائمه و امّا الباطنة فالعقول.
11. همان، باب « انّ الحجة لا تقوم لله علي الا خلقه بالامام»، ص 177؛ و « باب
انّ الارض لا تخلو من حجة». سومين حديث اين باب تصريح ميكند كه همواره بر زمين
بايد حجت خدا باشد تا حلال و حرام را معرفي كند و مردم را به راه خداي تعالي
بخواند.
12. صفيپور، عبدالرحيم، منتهي الارب في لغةالعرب، كتابفروشي اسلاميه ـ ابن
سينا، 1377 ق.
13. غياث الدين محمد رامپوري، غياث اللغات به كوشش محمد دبير سياقي، كانون
معرفت، تهران.
14. شيخ صدوق، كمالالدين و تمام النعمة، ترجمه منصور پهلوان، سازمان چاپ و نشر
دارالحديث، قم، 1380، ج 1، ص 7.
15. همان، ج 1، ص 9.
16. الاصول من الكاف، باب الارادة من صفات الفعل و سائر صفات الفعل، ج 1، ص
109، حديث 3.
17. براي ملاحظة آراي مختلف دربارة چگونگي انتساب ااراده و سمع و بصر به حق
تعالي و شرح حديثي در اين باره از اصول كافي رك: امام خميني (ره)، شرح چهل حديث
(اربعين حديث) چاپ دوازدهم، 1376، ص 612 ـ 614.
18. ترجمة آيات از: محمد مهدي فولادوند، قرآن مجيد، تحقيق و نشر دارالقرآن
الكريم، چاپ سوم، دي ماه 1376.
19. سورةالانسان (76)، آية 30 : «و ما تشاءون الاّ أن يشاءالله انّ الله كان
عليماً حكيما»
20. شيخ عباس قمي، مفاتيحالجنان، مقصد سوم، زيارت حضرت سيدالشهدا(ع)، زيارت
اول، انتشارات اسلام، ص 690.
منبع: ماهنامه موعود شماره 76