معنى لغوى و
اصطلاحى شيعه
واژه شيعه در اصل از شَيَعَ به معنى مشايعت و دنباله روى، و پيروى و بدرقه كردن
آمده است، و بر همين اساس در اصطلاح به معنى گروهى است كه پيرو شخصى، و يا پيرو
آيين خاصى هستند. اين كلمه معنى عام دارد و شامل شيعه فكرى، اعتقادى، عملى و
حزبى نيز خواهد شد، و غالباً در مورد پيروان راستين حق استعمال مىشود، گرچه
گاهى در مورد پيروان، باطل نيز به كار مىرود، چنان كه امام حسين(ع) در روز
عاشورا دشمنان و پيروان يزيد را شيعيان دودمان ابوسفيان خواند.(1)
و در قرآن مجيد، پيرو حضرت موسى(ع) و نوح(ع) باعنوان شيعه آنها ياد شده است.(2)
و اكنون در ميان مسلمين شيعه و شيعيان به كسانى اطلاق مىشود كه امام على(ع) را
خليفه بلافصل پيامبر اسلام(ص) مىدانند، و پيرو اهل بيت پيامبر(ص) مىباشند. با
توجه به اينكه شيعيان ن يز داراى فرقههاى گوناگون هستند، مانند: شيعه اماميه،
شيعه زيديّه، شيعه اسماعيليه و شيعه فتحيه و هفت امامى و...كه معروفترين و
پرجمعيتترين آنها شيعه اماميه هستند كه معتقد به امامت دوازده امام بر حق بعد
از رسول خدا(ص) بوده كه نخستين آنها حضرت على بن ابيطالب(ع) و آخرين آنها حضرت
قائم آل محمد (عج) مىباشد.
آغاز پيدايش تشيّع
گرچه بعضى از مغرضين يا ناآگاهان، تشيّع را مولود حوادث بعد از رحلت پيامبر(ص)
دانسته و با نسبتهاى ناروا مانند اينكه عبداللّه بن سبا(3) آن را تأسيس كرد، و
يا ايرانيان به تأسيس آن پرداختند ولى حقيقت اين است كه مؤسّس شيعه شخص رسول
خدا(ص) بود، و آغاز پي دايش آن به وسيله آن حضرت تكوين و تأسيس شد، چنانكه
روايات بى شمار از كتب اهل تسنن و شيعه بر اين مطلب دلالت دارند از جمله اين كه
وقتى كه آيه 7 و 8 سوره بيّنه نازل شد: «انّ الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات
اولئك هم خير البريّة...؛كسانى كه به خداى يگانه ايمان آورده و اعمال نيكو
انجام دادند، بهترين مخلوقات (خدا) هستند».
حاكم حسكانى با اسناد مختلف از ابن عباس نقل مىكند كه پس از نزول اين آيه،
پيامبر(ص) به على(ع) فرمود: «هو انت وشيعتك؛ منظور از بهترين خلق خدا تو و
شيعيان تو هستند».
نيز از ابوبريره روايت شده گفت: پيامبر(ص) اين آيه را قرائت كرد، و آنگاه خطاب
به على (ع) فرمود: «هو انت و شيعتك...؛(4) منظور از برترين خلق، تو و شيعيان تو
هستند». نيز فرمود: «و ربّ هذه البنيّه انّ هذا و شيعته هم الفائزون؛سوگند به
خداى اين كعبه اين مرد(اشا ره به على عليه السلام)و شيعيانش در قيامت
رستگارانند».(5)
روايات بى شمار در موارد متعدد ديگر از ائمه اهل البيت(ع) و آنها از پيامبر(ص)
همين مطلب و نظير آن را نقل كردهاند، از جمله امام سجّاد(ع) فرمود: پيامبر(ص)
روزى به على(ع) فرمود: «بشّر لشيعتك انّى لشفيعٌ لهم؛ به شيعيانت مژده بده كه
من حتماً در قيامت از آنها شفاعت مىكنم».(6) جالب اين كه طبق پارهاى از
روايات، پيامبر(ص) شيعيان على(ع) را شيعيان خود و شيعيان اهل بيت(ع) خوانده
است.(7)
شيخ ابو محمد حسين بن موسى نوبختى كه از علماى تسنن در قرن چهارم است در كتاب
الفرق و المقالات مىنويسد: «اركان فرقههاى اسلامى چهار فرقه مىباشند:
1-
شيعه
2- معتزله
3- مرجئه
4- خوارج.
شيعه همان فرقه پيرو على بن ابيطالب(ع)
مىباشند كه در عصر زندگانى پيامبر (ص) و پس از رحلت او به نام شيعه على خوانده
مىشدند و على(ع) را پس از پيامبر(ص) امام برحق مىدانستند، مانند سلمان،
مقداد،ابوذر و عمّار ياسر...اينها نخستين افرادى در اسلام هستند كه به عنوان
شيعه خوانده مىشدند، و قبل از اسلام به پيروان حضرت ابراهيم(ع) و مو سى(ع) و
عيسى(ع) و انبياء ديگر، شيعه مىگفتند».(8)
نتيجه اينكه: مطابق اسناد و مدارك قطعى، عنوان شيعه براى پيروان حضرت على(ع) در
همان عصر پيامبر(ص) و مقارن رحلت پيامبر(ص) و بعدها از امور قطعى و انكارناپذير
بوده و در همان عصر پديدار شده است.
شيعه حقيقى كيست؟
اكنون به اصل مسأله باز مىگرديم، و آن اين كه شيعه حقيقى كيست؟ پاسخ آن كه
شيعه در يك تجزيه و تحليل فشرده داراى اقسام و مراتب و درجات است، مانند: شيعه
اعتقادى،شيعه زيدى، شيعه امامى، شيعه اسماعيلى و... و در ميان اينها و و معروف
ترينشان شيعه اماميه يعن ى همان شيعه اثنى عشرى (دوازده امامى) است، و اين
شيعيان نيز از نظر ايمان و علم و عمل داراى درجات مختلف هستند، و در مجموع به
دو قسم تقسيم مىشوند: شيعه كامل و شيعه ناقص، شيعه كامل كسى است كه حقيقتاً با
كمال صداقت در همه ابعاد پيرو امام على(ع) و امامان معصو م بعد از او باشد، كه
نمونه اعلاى اين گونه شيعه را بايد از سيماى افرادى مانند: سلمان، ابوذر،
مقداد، و عمار، مالك اشتر، محمد بن ابىبكر و...جستجو كرد. كه هم از نظر عقيده
و ايمان، محكم و استوار بودند، و هم در عمل در عرصههاى گوناگون زندگى پيرو
راستين بودند، و بايد دانست كه فرق است بين دوست على(ع) و شيعه آن حضرت، شيعه
مقامى است كه در درجه علّيين قرار دارد و هر كس نمىتواند اين ادعا را بكند،
چرا كه ادعاى بسيار بزرگى است و شرايط سنگين دارد و هر كس را ياراى وصول به اين
مقام نيست.
در اين راستا نظرى به قرآن مىافكنيم مىبينيم كه خداوند ابراهيم خليل (ع) را
شيعه حضرت نوح(ع) دانسته و چنين مىفرمايد: «و انّ من شيعته لابراهيم اذ جاء
ربّه بقلبٍ سليمٍ؛و از پيروان او (نوح عليه السلام) ابراهيم است، آنجا كه او با
قلب سليم به پيشگاه پروردگار ش آمد.»(9)
از اين دو آيه چنين فهميده مىشود كه اوّلاً واژه شيعه قبل از اسلام، حتى در
عصر ابراهيم(ع) وجود داشت، ثانياً اين واژه داراى ارزش و محتواى بزرگ است، چرا
كه پيامبر بزرگى همچون ابراهيم(ع) به عنوان شيعه(و پيرو حضرت نوح در توحيد و
اصول) نام گزارى شده، و ثالثاً از شرايط شيعه حقيقى آن است كه در پيشگاه الهى
داراى قلب سليم و روح پاك و كامل و خالى از هرگونه آلودگى و شوائب باشد، قلبى
كه خالى از شرك، و خالص از معاصى و نفاق، و آكنده از عشق به خدا و سالم از
هرگونه انحراف معنوى، و تهى از هرگونه شك و ترديد، و موجب نيت ر استين و پاك
گردد، چنانكه امام صادق(ع)فرمود: «النّيّة الصّادقة صاحب القلب السّليم، لانّ
سلامة القلب من هواجس المذكورات تخلّص النّيّة فى الامور كلّها؛(10) كسى كه نيت
راست و پاك دارد، صاحب قلب سليم است، چرا كه سلامت قلب از هرگونه شرك و شك، نيت
را در همه چيز خالص مىكند». كوتاه سخن آن كه تنها كسى كه در روز قيامت نجات
مىيابد و رو سفيد مىشود شخصى است كه با داشتن قلب سليم وارد محشر شود، چنان
كه در قرآن از زبان حضرت ابراهيم (ع) آمده: «يوم لاينفع مالٌ و لابنون - الّا
من اتى اللّه بقلبٍ سليمٍ؛(11) در روز قيامت مال و فرزندان سودى نمىبخشد، مگر
كسى كه با قلب سليم به پيشگاه خدا آيد».
بر همين اساس روايت شده: شخصى به امام سجّاد(ع) عرض كرد: اى پسر رسول خدا(ص)!
من از شيعيان خالص شما هستم. امام سجّاد(ع) به او فرمود: اى بنده خدا هرگاه قلب
تو مانند قلب ابراهيم خليل(ع) بود كه خداوند او را شيعه خوانده و فرموده: «و
انّ شيعته لابراهيم - اذ جاء ربّه بقلبٍ سليمٍ». تو از شيعيان ما هستى، ولى اگر
قلب تو مانند قلب او از هرگونه نيرنگ و خيانت پاك نبود، تو از محبّان ما هستى
نه از شيعيان ما. وگرنه اگر با دانستن اين موضوع به دروغ ادعاى شيعى بودن كنى
به مكافات جذام يا فلج شدن تا آخر عمر مبتلا شوى، تا اين دردها كفّاره دروغگويى
تو باشند».
نيز در عصر امام باقر(ع) كه حكومت در دست خلفاى جور بود و شيعيان مورد آزار و
سرزنش قرار مىگرفتند: روزى امام باقر(ع) به جمعى از شيعيان فرمود: «ليهنيكم
الاسم؛بايد براى شما نام شيعه گوارا و باعث سرافرازى باشد». ابو بصير كه در
آنجا حاضر بود عرض كرد: براى چه اين نام براى ما مبارك باشد، چرا به ما تبريك
مىگويى؟ امام باقر(ع) در پاسخ او فرمود: خداوند در قرآن ابراهيم را شيعه
خوانده(و انّ من شيعته لابراهيم) و نيز پيرو موسى(ع) را شيعه ناميده است
(فاستغاثه الّذى من شيعته) بنابراين با داشتن اين نام، سرافراز و شادما ن باشيد
و افتخار كنيد.(12)
شيعه حقيقى در گفتار پيامبر(ص) و امامان(ع)
بايد توجه داشت چنان كه اشاره شد، شيعه بودن با لفظ و ادّعا تحقق نمىيابد،
بلكه بايد نخست ارزش والاى شيعه بودن را شناخت، آنگاه با پيمودن راههاى صحيح و
عمل به دستورها به اين مقام ارجمند نايل شد، بر همين اساس نظر شما را به چند
نمونه از گفتار پيامبر(ص) و امامان(ع) در اين راستا جلب مىكنم:
امير مؤمنان على(ع) فرمود: «شيعيان ما كسانى هستند كه در راه ولايت ما به
يكديگر بخشش كنند، و در راه دوستى ما با همديگر دوستى نمايند، و براى زنده كردن
فرهنگ ما به ديدار يكديگر روند، در حال خشم ستم نكنند، و در حال رضايت و رفاه،
اسراف ننمايند، مايه بركت همسا يگان مىباشند، و با مردم معاشرت آميخته با
سازگارى و صفا و صميميت دارند.»(13)
امام صادق(ع) فرمود: «ليس من شيعتنا من قال بلسانه، و خالفنا فى اعمالنا و
آثارنا؛(14) كسى كه به زبان بگويد شيعه هستم، ولى با اعمال و روشهاى ما مخالفت
نمايد، از شيعيان ما نيست.»
امام كاظم(ع) فرمود: «ليس من شيعتنا من خلأثمّ لم يرع قلبه؛(15) از شيعيان ما
نيست كسى كه در خلوت مراقب منحرف شدن قلبش نباشد».
و از سخنان امام صادق(ع) است: «از شيعيان ما نيست كسى كه در شهرى پرجمعيت زندگى
كند و در آنجا شخص (از غير شيعه) از او با تقواتر باشد».(16)
نيز فرمود: «شيعيان ما داراى چهار چشم هستند، دو چشم در صورت دارند و دو چشم در
قلبشان است، همه مردم چنين هستند، ولى دو چشم قلبشان كور است جز شيعيان
ما».(17)
معرّفى شيعه حقيقى در آيينه رفتار پيشوايان
1- مردى به محضر رسول خدا(ص) آمد و گفت: «فلان كس به ناموس همسايهاش نگاه
مىكند، و اگر آميزش حرام براى او ممكن باشد، ابائى ندارد». پيامبر(ص) از اين
خبر ناراحت و خشمگين شد و فرمود: او را نزد من بياوريد. مرد ديگرى عرض كرد: اى
رسول خدا! او از شيعيان شما است و به دوستى شما و دوستى على(ع) اعتقاد دارد، و
از دشمنان شما بيزارى مىجويد. پيامبر (ص) فرمود: «انّ شيعتنا من شيّعنا و
تبعنا فى اعمالنا؛(18) شيعيان ما كسانى هستند كه در اعمال و رفتار از ما پيروى
و اطاعت مىكنند».
2- مردى به همسرش گفت: به محضر حضرت زهرا(س) برو و از او بپرس كه آيا من از
شيعيان آنها هستم يانه. او نزد حضرت زهرا(س) آمد و پيام همسرش را ابلاغ كرد،
حضرت زهرا(س) به او فرمود: به شوهرت بگو «اگر به آنچه ما دستور مىدهيم عمل
كنى، و از آنچه نهى مىكنيم ترك م ىكنى، از شيعيان ما هستى و گرنه از شيعيان
ما نيستى». او نزد شوهر باز گشت و پاسخ فاطمه(س) را به او رسانيد، شوهر ناراحت
شد، گفت: اى واى بر من، كيست كه گناه و خطا نكند؟ بنابراين من اهل دوزخ هستم،
زيرا كسى كه از شيعيان اهل بيت(ع) نباشد، اهل جهنم است و در آن جاودانه خواهد
ماند.
همسر او هراسان نزد فاطمه (س) آمد و پريشانى شوهرش را به او خبر داد. فاطمه
زهرا(س) فرمود: به شوهرت بگو چنين نيست كه تو جاودانه در دوزخ بمانى، بلكه
شيعيان از برترينهاى بهشت هستند، و آنان كه از محبّان ما رفتار خلاف مىكنند
گرچه جزء شيعيان (حقيقى) ما نيستند ، ولى گناهانشان بر اثر گرفتارىها و بلاها
يا انواع سختىها در عرصههاى قيامت يا در طبقه اعلاى دوزخ پاك مىگردد، و
سرانجام حب ما آنها را نجات داده و از دوزخ به بهشت نزد ما مىآورد».(19)
3- شخصى به امام حسن مجتبى عرض كرد: من از شيعيان شما هستم. آن حضرت فرمود:
«اگر در امر و نهى ما مطيع ما هستى، راست مىگويى و گرنه با ادعاى اين مقام
بزرگ (شيعه بودن) بر گناهانت نيفزا، نگو من از شيعيان شما هستم، بلكه بگو من از
دوستان شما، و دشمن دشمنان شما هستم، در اين صورت از مرحلهاى نيك وارد مرحله
نيك ديگر شدهاى». نظير اين مطلب در گفتار امام حسين(ع) نيز آمده است.(20)
4- عصر امام باقر(ع) بود، مردى در حضور آن حضرت بر ديگران افتخار مىكرد كه من
از شيعيان آل محمد(ص) هستم، امام باقر (ع) به او فرمود: «ادعاى دروغ چيزى نيست
كه به آن افتخار كنى، من از تو مىپرسم آيا آنچه دارى و آن را براى هزينه زندگى
خودت مصرف كنى براى تو ب هتر است يا در زندگى برادران دينيت مصرف نمائى؟». او
عرض كرد: براى زندگى خودم مصرف كنم برايم بهتر است. امام باقر(ع) فرمود: «پس تو
از شيعيان ما نيستى، زيرا ما انفاق براى ديگران را بهتر از انفاق براى خودمان
مىدانيم، بلكه بگو من از محبين شما هستم، و اميد آن دارم كه اين محبت مرا نجات
دهد».(21)
5 - عمّار دهنى يكى از شيعيان در عصر امام صادق(ع) بود، روزى در حضور ابى ليلى
قاضى كوفه براى احقاق حقى گواهى داد، قاضى (كه از مخالفان بود) گواهى او را
نپذيرفت و به او گفت برخيز و برو، گواهى تو پذيرفته نيست زيرا تو رافضى هستى(با
توجه به اينكه مخالفان به اد عاى خود، شيعيان را رافضى مىخواندند يعنى آنان
روش خلفاى صدر اول را ترك نمودهاند) عمار دهنى در حالى كه گريان و بسيار
پريشان شده بود برخاست. قاضى به او گفت: تو مردى از دانشوران و حديث دانان
هستى، اگر از اين كلمه رافضى ناراحت شدى، از اين مرام بيزارى بجوى آ نگاه از
برادران ما خواهى شد. عمار به قاضى چنين پاسخ داد: «سوگند به خدا از اين جهت كه
تو مرا رافضى خواندى گريان و پريشان نشدم، بلكه علت گريهام هم براى تو بود و
هم براى خودم، اما گريهام براى خودم از اين رو بود كه مقام بسيار ارجمندى
(شيعه بودن) را به من نسبت دادى كه من لايق آن نيستم، تو پنداشتى كه من رافضى
هستم، واى بر تو، امام صادق (ع) فرمود: نخستين كسانى كه رافضى خوانده شدند
ساحران مصر بودند كه پس از ديدن معجزات موسى(ع) و ايمان آوردن به موسى(ع) فرعون
و روش فرعون را ترك كردند، و تسليم موسى(ع) شدند، از ا ين رو فرعون آنها را
رافضى خواند، بنابراين رافضى كسى است كه همه آنچه را كه خداوند ناپسند مىداند
ترك نمايد، و فرمان خدا را انجام دهد، در اين زمان كيست كه اين گونه باشد؟ آرى
گريهام از اين رو است اگر خداوند كه بر قلبم آگاهى دارد بنگرد، و آن را با
چنين نام ارجمند(شيعه بودن) هماهنگ نداند، آنگاه مرا نكوهش فرمايدو بگويد: اى
عمّار! آيا به راستى تو رافضى يعنى ترك كننده باطلها و بجا آورنده اطاعات
هستى؟ در نتيجه با اين ادعا اگر خدا مرا ببخشد، از درجاتم مىكاهد، و اگر نبخشد
مشمول عذابش خواهم شد، مگر اين كه شفاعت امامانم دستم را گرفته و نجاتم دهند. و
اما گريهام براى تو (اى قاضى) از اين رو است كه دروغ بزرگ به من نسبت دادى،
اگر مرا به غير نامم كه اشرف نامها است خواندى دلم برايت نگران است كه به اين
خاطر گرفتار عذاب شديد الهى شوى، و بر تو هراسانم كه اگر مرا در جاي گاه پايين
درجات اين نام بگذارى، چگونه بدنت از عذاب چنين سخنى طاقت مىآورد».
وقتى امام صادق(ع) از پاسخ عمّار با خبر شد فرمود: اگر عمار داراى گناهانى
بزرگتر از آسمانها و زمينها مىداشت، بر اثر اين پاسخش محو مىشد، و در
پيشگاه خداوند آن چنان بر حسناتش مىافزايد كه هر ذرهاى از حسناتش هزار برابر
از دنيا بزرگتر است».(22)
6- به امام كاظم(ع) گزارش دادند كه شخصى در بازار فرياد مىزند: «من از شيعيان
خالص آل محمد(ص) هستم، چه كسى است كه اين پارچهها را از من افزونتر (گرانتر)
بخرد؟» امام كاظم(ع) فرمود: كسى كه قدر خود را بداند خود را تباه نمىكند آيا
مىدانيد مثل اين شخص چگونه است؟ اين شخص مدعى است كه من مثل سلمان و ابوذر و
مقداد و عمّار هستم و در عين حال در خريد و فروش، كم و زياد كرده و با دغل بازى
جنس معيوبش را سالم و زيبا نشان مىدهد، و با حرفهاى چربش مشتريان را گول
مىزند، آيا اين مثل سلمان و ابوذر و... است؟ نه هرگز ولى چرا به جاى اين
ادعا(شيعه بودن) نمىگويد من از دوستان آل محمد(ص) هستم، دوستانشان را دوست
دارم و دشمنانشان را دشمن... نظير اين مطلب در برخورد امام رضا(ع) با گروهى از
شيعيان در خراسان رخ داد، و نيز امام جواد(ع) به مردى كه مدّعى تشيّع بود شبيه
اين مطلب را فر مود.(23)
پىنوشتها:
1. لهوف سيد بن طاوس، ص 145. (يا شيعة آل ابى
سفيان...).
2. سوره قصص، آيه 15 ؛ سوره صافات، آيه 83.
3. با اينكه عبداللّه بن سبا از غلات بود به دستور حضرت على (ع) او را سوزاندند
و خاكسترش را بر باد دادند.(بحار، ج 41، ص 214 و215).
4. شواهد التنزيل، ج2، ص 357 ؛ تفسير جامع البيان طبرى، ج 29، ذيل آيه 7 سوره
بيّنه.
5. همان، ج 2، ص 362، تفسير روح المعانى، ج 30، ص 307.
6. احتجاج طبرسى، ج 1، ص 210.
7. عيون اخبار الرضا، ج3، ص 58.
8. اعيان الشيعه، چاپ ارشاد، ج 1، ص 18 و 19.
9. سوره صافات، آيه 83 و 84.
10. تفسير صافى، ذيل آيه 83 سوره صافات.
11. سوره شعرا، آيه 88 و 89.
12. تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 405 ؛ بحار، ج 68، ص 12 و 13 و 18.
13. اصول كافى، ج 2، ص 236 و 237.
14. بحارالانوار، ج 68، ص 164.
15. همان، ص 153.
16. همان، ص 164.
17. همان، ص 82.
18. تنبيه الخواطر(مجموعه ورّام)، ص 347.
19. بحار، ج 68، ص 155.
20. و 21. همان، ص 156.
22. بحارالانوار، ج 68، ص 156 و 157.
23. همان، ص 158، 159.
منبع: مجله
پاسدار اسلام ، شماره 277 دي 83