چكيده
در اين مقاله، ابتدا ضرورت يك تقسيم بندي و ساختار
منطقي و مقبول براي فقه اسلامي، مورد تأكيد قرار گرفته؛ سپس به صورت استقرا،
ساختار و دسته بندي هايي كه در طول تاريخ فقه اسلامي براي آن عرضه شده، بررسي
وتحليل شده است و در نهايت ساختاري كه به نظر نگارنده با اشكالهاي كمتري
مواجه است، پيشنهاد شده.
واژگان كليدي: فقه، ساختار فقه، فقيه،
نظام درختي.
از اموري كه همواره ذهن متفكّران و صاحب نظران حوزه علمي را به خود مشغول كرده،
طبقهبندي يا ايجاد ساختاري مناسب براي علم است، و بايد اذعان كرد كه ورود به
علم، بدون چينش منطقي يا شبه منطقي آن، به غايت دشوار است. گواه مطلب اين است
كه هر علمي در مقام واقع و خارج، بهنوعي طبقهبندي شده است تا جويندگان و
پژوهندگان، آن علم را از علوم ديگر تميز داده، در نحوه ورود به آن علم، سردرگم
نمانند.
به نظر ميرسد بهترين شيوه در ايجاد ساختار مناسب براي علم، در نظر گرفتن سه
ويژگي ذيل است:
1. ايجاد ساختار، بر اساس سير منطقي باشد. به عبارت ديگر، توجيه منطقي داشته
باشد؛
2. ساختار علم به گونهاي باشد كه همه مصاديق و زير مجموعههاي آن علم را به
راحتي در خود جاي دهد؛
3. مباحث مناسب در كنار هم قرار گيرند.
توجّه به سه امر پيشين ميتواند مشكلاتي را كه در ورود و خروج علم، پيش پاي
محقّق قرار دارد، يكباره مرتفع سازد؛
البتّه در طول تاريخ علم، سه امر پيشگفته كم و بيش مورد توجّه قرار گرفته است؛
براي مثال، منطقيان، مسائل منطق را به دو بخش مهم تصوّرات و تصديقات، فيلسوفان
الاهي، فلسفه را به الاهيات بالمعني الاعم (شاملمباحث وجود و تقسيمات آن و
ماهيت و مسائل جانبي آن) و الاهيات بالمعني الاخص (شامل مباحث مربوط بهاثبات
ذات، صفات و افعال خدا) تقسيم كردهاند يا اصوليان، اصول فقه را كه مقدّمه فقه
است، به اصول لفظيه واصول عمليه تقسيم كردهاند.
براي فقه نيز ساختار متعدّدي مطرح شده است. بعضي از اين ساختار، آن گونه كه
بايد مورد توجّه قرار نگرفته وبعضي هم مورد توجّه عدّهاي از فقيهان قرار گرفته
است؛ ولي همانگونه كه اشاره شد، علم فقه از يك ساختاري كه مقبول عامّه فقيهان
باشد، محروم است، و اين نقيصهاي است كه كمتر به آن توجّه شده است.
در مقاله حاضر، دستهبندي و ساختارهايي كه در طول تاريخ فقه اسلامي براي فقه
عرضه شده، مورد بررسي قرارگرفته؛ سپس ساختاري كه به نظر نگارنده، اشكال كمتري
دارد، پيشنهاد شده است.
طبقهبندي فقه از ديدگاه
فقيهان شيعه
1 . ساختار فقه از ديدگاه صاحب مراسم
سلار بن عبدالعزيز ديلمي، متوفاي 448 قمري، نخستين فقيه شيعه است كه طرح مدوّني
را براي فقه عرضه داشته. او درتقسيم اوّليه، فقه را به دو بخش عمده عبادات و
معاملات تقسيم كرده و بقيه موضوعات فقهي را در زير مجموعه عبادات ومعاملات جاي
داده است (سلار بن عبدالعزيز، 1414: ص 82). اين طرح بر اساس ترسيم درختي بدين
قرار است.
طرح سلار بر اساس يك نظام درختي
بررسي طرح "سلار"
طرح سلاّر، مزاياي خوبي دارد؛ امّا از دو جهت داراي ابهام است.
اوّلاً معيار ساختار مذكور، مشخّص نشده است؛
ثانياً روشن نيست كه همه موضوعات و كتابهاي فقهي را دربربگيرد و اين ابهام نيز
از عدم ايضاح مفهوم "عبادات" و"معاملات" ناشي است.
2. ساختار فقه از منظر ابي الصلاح حلبي
ابيالصلاح تقيالدين بننجمالدين عبداللَّه حلبي (447 - 347 ق) علم فقه را به
سه قسم عمده عبادات،محرمات و احكام تقسيم كرده است.
او در توجيه تقسيم خود مينويسد:
تكليف شرعي سه قسم است: عبادات، محرّمات و احكام. عبادات نيز دو نوع است:
واجبات و مستحبات، و هر كدام وجهي دارد كهامتثال آن به همان شكل واجب است؛
امّا وجه فرايض (واجبات) اين است كه هم انجام آن لطف است و هم ترك آن قبيح است.
وجهلطف بودن آن از دو جهت است: 1. در مورد واجبات عقلي (انجام واجبات سبب
ميشود انسان اموري را كه از نظر عقل واجب است،انجام بدهد)؛ 2. براي پرهيز از
قبايح، و وجه قبح ترك واجبات نيز به اين سبب است كه ترك مفروضات (واجبات)، به
ترك واجبعقلي ميانجامد.
وجه مستحبات، لطف بودن آنها براي محسّنات عقلي است، و ترك آن (مستحبات) قبيح
نيست؛ چنانكه ترك محسنّات عقلي كهاين مستحبّات، لطف در آنها است) نيز قبيح
نيست.
وجه قبح "محرّمات" اين است كه ارتكاب محرمات مفسده داشته، انسان را به قبايح
عقلي ميخواند و از واجبات باز ميدارد؛بنابراين، پرهيز از آن واجب است؛ زيرا
پرهيز از محرّمات، در حقيقت، پرهيز از فعل قبيح است.
وجه "احكام" نيز اين است كه مكلّف، به وجه هر آن چيزي كه تصرّف كردن در آن نيكو
است، علم يافته، واقف شود (حلبي،1403: ص 109)
طرح ابوالصلاح براساس نظام درختي
بررسي طرح ابوالصلاح حلبي
طرح ابوالصلاح از چند جهت قابل تأمّل است.
اولاً تقسيم بايد به گونهاي باشد كه اقسام آن نتوانند در يكديگر تداخل شوند،
و به نظر ميرسد تقسيم فوق قابليتجلوگيري از ورود اقسام متعارض را ندارد؛ زيرا
شكّي نيست كه عبادت نيز ميتواند به عبادات حرام و واجب تقسيمشود. از طرفي،
عبادات حرام، بر اساس تقسيم مرحوم ابوالصلاح، بايد زير مجموعه محرّمات قرار
گيرد، و معنايش ايناست كه يك قسم، زير بخش دو قسم متعارض و متقابل قرار گرفته
است.
عين همين مطلب در مورد "احكام" نيز صادق است؛ براي مثال، اجاره حرام، مضاربه
حرام و... از محرّماتاست با اين كه از مصاديق احكام قرار داده شده است.
شايد علّت اشكال مذكور، اين باشد كه قسيم محرّمات، بهطور منطقي نميتواند،
عبادات باشد؛ زيرا در فقهاسلامي، محرّمات نقيض واجبات است، نه عبادات.
ثانياً در اين طرح، اثري از "معاملات" نيست كه مقسم بخش مهمّي از موضوعات فقهي
است. توضيح اين كههركس كوچكترين اطّلاعي از فقه اسلامي داشته باشد درمييابد
كه يكي از مهمترين قسمتهاي فقه، بحث"معاملات" با شقوق و اقسام گوناگون آن
است، و طبيعي است كه عدم وجود اجزاي رئيسه علم در ساختار آن،ملازم با نقص آن
ساختار است.
3 . ساختار فقه از ديدگاه ابن برّاج
قاضي عبدالعزيز بن براج طرابلسي (481-400 ق) در كتاب المهذّب، احكام شرعي را به
دو بخش عمدهتقسيم كرده است:
اوّل. احكامي كه مورد ابتلاي همگان است؛
دوم. احكامي كه مورد ابتلاي همه مردم نيست.
وي در اين باره مينويسد:
بدان كه شرعيات دو نوعند. 1. شرعياتي كه هميشه مكلّف با آن سر و كار دارد؛ 2.
شرعياتي كه اين گونه نيستند. آنكه مكّلف هميشه با آن سر و كار دارد، عبارتند
از نماز، حقوق اموال، روزه، حج و جهاد، و شرعياتي كه عامالبلوي نيستند، غير از
موارد ياد شدهاند. عامالبلوينيز خود به دو قسم تقسيم ميشود. 1.
عامالبلوايي كه مكلّف، بيشتر با آن سر و كار دارد؛ 2. عامالبلوايي كه
اينگونه نيستند (قاضي ابنبرّاج، 1406: ج 1، ص 18).
طرح قاضي ابن برّاج براساس نظام درختي
بررسي طرح ابن برّاج
ابن برّاج، به جزئيات طرح اشاره نكرده است؛ امّا به نظر ميرسد كه آغاز مناسبي
داشته است. در هر تقسيمي بايد ملاكي منطقي در نظر گرفته شود و او نيز با ملاك
خاصّي وارد تقسيمبندي فقه شده، و از اين جهت نيز قابل تحسيناست؛ امّا سخن در
اصل ملاك است. ملاك او اين است كه احكام شرعي يا احكام عامالبلوي است يا نيست؛
آنگاه آنرا كه عامالبلوي است، به عبادت تعبير، و پنج مورد را مصاديق
عامالبلوي ذكر كرده است.
مهمترين اشكال اين معيار، سليقهاي بودن آن است. به چه علّت "جهاد" از امور
عامالبلوي است كه ممكناست انسان در طول عمر خود، يك بار نيز موفّق به جهاد در
راه خدا نشود؛ ولي "بيع" كه تقريباً همه روزه انسان باآن سر و كار دارد، از
امور عامالبلوي نباشد يا براي مثال، "حج" از امور عامالبلوي باشد؛ ولي تجارت،
عامالبلوينباشد؛ بنابراين، تقسيم پيشين از اين جهت كه قابليت دارد همه ابواب
فقه را در خود جاي دهد، خوب است؛ امّامشكل سليقهاي بودن آن را به هيچ وجه
نميتوان برطرف كرد.
4. طبقه بندي فقه از ديدگاه صاحب شرايع
ابيالقاسم نجمالدين جعفر بنالحسن بن ابيزكريا يحيي بن الحسن بن سعيد
هذلي، مشهور به "محقّق" و محقّق حلّي (676 - 602 ق) با الهام از تقسيم
بنديهاي گذشته كوشيده است طرحي را ارائه دهد كه معايب طرحهايگذشته را نداشته
باشد؛ بدينسبب، كتاب شرايعالاسلام را كه از مهمترين كتابهاي او است، بر
چهار بخش مهمپايهريزي كرده كه عبارتند از:
1. عبادات؛ 2. عقود؛ 3. ايقاعات؛ 4. احكام (محقّق حلّي، 1403: ج 1، ص 7).
محقّق صاحب شرايع، در كتاب خود فقط ابواب فقهي را بر اساس اين چهار عنوان
طبقهبندي كرده؛ امّا توجيه و وجه حصر آن را متعرّض نشده است؛ ولي فقيهان ديگري
همچون شهيد اوّل و فاضل مقداد كوشيدهاند آن را توجيهكنند. و شايد بتوان ادّعا
كرد كه طرح "محقّق"، بهطور كلّي مورد پذيرش فقيهان پس از وي قرار گرفته است؛
بدينلحاظ در ورود و خروج مباحث فقهي، بر اساس طرح صاحب شرايع عمل كردهاند
(مغنيه، 1404: ج 3، ص 13).
شهيد اوّل (ره) در توجيه طرح محقّق حلّي مينويسد:
وجهالحصر انالحكمالشرعي امّا ان تكون غايته الاخرة اوالغرض الاهم
منهالدنيا، والاوّلالعبادات، والثاني امّا ان يحتاج الي عبارةاولا والثاني
الاحكام و الاول اما ان تكونالعبارة من اثنين ـ تحقيقاً او تقديراً ـ او لا،
والاوّل العقود والثاني الايقاعات (شهيد اوّل، ج1، ص 3).
وجه حصر (انحصار فقه در عبادات، عقود، ايقاعات و احكام) اين است كه حكم شرعي از
دو حال خارج نيست: يا هدف نهايي آن آخرت است يا مهمترين غرض آن دنيا است.
قسم اوّل، عبادات است، و قسم دوم دو صورت دارد: يا به "عبارت" احتياج دارد يا
ندارد. اگر به عبارت و لفظ نياز ندارد، "احكام" است. صورت اوّل (آن كه به لفظ
احتياج دارد) نيز دو حالت دارد، يا عبارت بين دو نفر است چه تحقيقاً و چه
تقديراً، يا نيست. صورت اوّل را عقود و صورت دوم را ايقاعات نامند.
طرح محقّق حلّي براساس نظام درختي
بررسي تقسيم صاحب شرايع
همانگونه كه اشاره شد، محقّق حلّي وجه تقسيم خود را بيان نكرده، و فقط كتاب
شرايع را بر اساس چهار عنوانمذكور، ترتيب داده است. فقط شهيد اوّل (ره) توجيهي
را براي تقسيم مذكور بيان داشته و مرحوم مطهري باتوجّه به همين توجيه، طرح
محقّق حلّي را كامل ندانسته، مينويسد:
حلّي در تقسيم خود، عبادات را يك بخش قرار داده كه جاي ايراد نيست؛ ولي در
بخشهاي ديگر، نيازمندي به صيغه و بينياز بودن ازآن، و طرفيني بودن صيغه يا يك
طرفي بودن آن را ملاك تقسيم و جدا كردن قسمتها و گروه گروه شدن ابواب فقهي
قرار داده است؛ درنتيجه، نكاح و طلاق كه هر دو مربوط به حقوق خانوادگي است، يكي
برقراري پيوند زناشويي است و ديگري گسسته شدن آن، در دو گروهمختلف قرار
گرفتهاند فقط به دليل اين كه يكي عقد است و صيغهاش طرفيني و ديگري ايقاع است
و صيغهاش يك طرفي. همچنين اجاره وجعاله با همه قرابت ذاتي و ماهوي ميان آنها
به دليل اختلاف در عقد و ايقاع بودن، از يكديگر جدا شده و هر كدام در بخش
جداگانه واقعشدهاند. سبق و رمايه به دليل اينكه مشتمل بر عقد است از جهاد كه
به خاطر آن تشريع شده، به كلّي جدا شده است، اقرار كه از توابعكتابالقضاء
است، در بخشي غير از بخش كتابالقضا واقع شده است. كتابالقضا و كتاب الاطعمه و
الاشربه و كتاب الارث، بدون هيچمشابهتي به دليل اين كه نه عبادتند و نه عقد و
ايقاع، داخل در يك گروه شناخته شدهاند. اساساً كلمه "احكام" كه هم در تقسيم
محقّق وهم در دو تقسيم ديگر آمده است، در اينجا مفهومي نميتواند داشته باشد:
اصطلاحي است نه چندان مناسب براي ابوابي كه نه ازعباداتشان ميتوان شمرد و نه
از عقود و نه از ايقاعات و نه از عادات و نه از سياسات (مطهري، 1368 : ص 159).
به نظر نگارنده يكي از ويژگيهاي بارز طرح محقّق حلّي، اين است كه ميتوان همه
ابواب فقهي را به نوعي در آنجاي داد، و اندراج همه ابواب فقهي در قالب يك طرح،
نقطه قوّت آن است؛ به همين جهت به راحتي نميتوان از آنچشم پوشيد؛ امّا
نكتهاي است كه ذكر آن خالي از فايده نيست اين كه اگر در تقسيم يك علم، امكان
تقسيم ثنايي باشد،نوبت به تقسيم ثلاثي يا رباعي نميرسد؛ زيرا بعضي از آنها
بهطور منطقي بايد زير مجموعه اقسام ديگر قرار گيرند.بله، اگر اقسام متعدّد به
هيچ وجه قابليت تداخل (اعم و اخص) نداشته باشند، نوبت به تقسيم ثلاثي يا رباعي
و... ميرسد.
به نظر نگارنده، امكان چنين تقسيمي در فقه اسلامي هست، و طرح محقّق حلّي از اين
جهت نقص دارد كه بحثتفصيلي آن در طرح پيشنهادي روشن خواهد شد.
5. ساختار فقه از ديدگاه شهيد اوّل
محمّد بن جمالالدين مكّي عاملي معروف به شهيد اوّل (786 - 734 ق) اگرچه در
كتاب ذكري، همان طرحمحقّق حلّي را توجيه كرده، در كتاب القواعد والفوائد، طرح
ديگري را ارائه داده است.
وي در اين طرح، با يك پيشفرض از علم كلام،* هدف و فلسفه تشريعاحكام را از
چهار حالت خارج نميداند.
1. جلب منفعت براي مكلّف در امور آخرتي؛
2. دفع مفسده از مكلّف در امور آخرتي؛
3. جلب منفعت براي مكلّف در امور دنيايي؛
4. دفع ضرر از مكلّف در امور دنيايي.
ممكن است در يك حكم، بيش از يك غرض جمع بشوند؛ براي مثال، آن كس كه مشغول كسب
نيازمنديهايخود و واجبالنفقه يا مستحبّالنفقه خود است، اگر همه همتّش در
جهت كسب و به همراه قصد قربت باشد، تماماغراض چهارگانه پيشگفته در آن جمع
ميشود؛ بنابراين، از آن جهت كه خود را از نابودشدن حفظ ميكند، منفعتدنيايي
را براي خود جلب كرده و در نتيجه، ضرري كه ممكن بود با عدم بهدست آوردن
نيازمنديها، برايش پديد آيد،از خود دفع كرده است، و از آن جهت كه مشغول انجام
وظيفه واجب با قصد قربت است، منفعت آخرتي را براي خود جلب كرده و در نتيجه، ضرر
آخرتي را كه لازمه ترك واجب است، از خود دفع كرده است.
با توجّه به اين مطالب، هر حكم شرعي كه مهمترين غرض آن، آخرت است، "عبادت" يا
"كفّارات" ناميدهميشود. و فرقي نميكند كه هدف آن، جلب منفعت يا دفع مفسده
باشد.
ميان "عبادت" و "كفّارات" نيز عموم و خصوص مطلق است؛ بنابراين، هر كفّارهاي،
عبادت است؛ امّا هرعبادتي، كفاره نيست؛ و هر حكم شرعي كه مهمترين غرض آن، دنيا
است، چه براي جلب منفعت و چه دفع مفسدهباشد، "معامله" ناميده ميشود.
جلب منفعت و دفع مفسده نيز دو نوع است.
أ. جلب منفعت يا دفع ضرر بالاصاله
احكامي كه مقصود بالاصاله آن جلب منفعت است، همان چيزهايي است كه با حواس
پنجگانه درك ميشوند؛ بنابراين براي هر كدام از حواس پنجگانه انسان، بهرهاي از
احكام شرعي است؛ از جمله:
1. شنيدنيها
1-1. شنيدنيهاي واجب، نظير شنيدن قرائت جهريه. (در قرائت نماز صبح، مغرب و
عشا، انسان بايد جوهره صداي خود رابشنود)؛
1-2. شنيدنيهاي حرام، همچون شنيدن موسيقي غنايي و آلات لهو.
2. ديدنيها
2-1. ديدنيهاي واجب، مثل مطلّع شدن بر عيب اجناس، براي قيمت گذاري؛
2-2. ديدنيهاي حرام، نظير نگاه به محرّمات.
3. لمس كردنيها
نظير احكام وطي و مقدّمات آن، و آنچه به ازدواج مربوط ميشود؛ چه ثبوتاً، مثل
احكام مربوط به نكاح، و چهزوالاً، مثل احكام مربوط به طلاق؛ چرا كه غرض مهم
بحثهاي ازدواج و طلاق، لمس است؛ يعني اين كه چهلمسهايي واجب و چه لمسهايي
حرام است.
چيزهاي ديگري نيز به لمس مربوط ميشود؛ مثل احكام مربوط به لباس و ظروف و ازاله
نجاسات وتحصيلطهارت.
4. چشيدنيها
مثل احكام اطعمه و اشربه و صيد و ذباحه، امّا احكامي كه مقصود بالاصاله آن، دفع
ضرر از مكلّف است، احكاممربوط به حفظ مقاصد پنجگانه (عقل، نفس، دين، نسب و
مال) است.
ب. احكامي كه مقصود بالتبع آن جلب منفعت يا دفع ضرر از مكلّف است
آن هر وسيلهاي است كه با حواس پنجگانه و مقاصد پنجگانه ارتباط دارد. اين
وسايل، پنج گونهاند.
وسيله اوّل: اسبابي كه افاده ملك ميكنند كه شش طايفهاند:
1. دستهاي كه افاده ملك عين با عقد معاوضه ميكنند؛ نظير، بيع، صلح، مزارعه،
مساقات و مضاربه؛
2. افاده ملك عين با عقد غير معاوضي، نظير هبه، صدقه، وقف، وصيت به عين، قبض
زكات، خمس و نذر؛
3. افاده ملك عين بدون عقد، نظير حيازت، ارث، احياي موات، غنيمت و التقاط
(لقطه)؛
4. افاده ملكيت منفعت با عقد معاوضي، مانند وصيّت به منفعت؛
6. افاده ملكيت منفعت بدون عقد، نظير ارث منافع.
وسيله دوم: اسبابي كه سبب تسلّط بر ملك غير و پنج قسم هستند.
1. آنچه قهراً سبب تسلّط بر ملك غير ميشود؛ مثل شفعه، مقاصّه بر مماطل، بيع
مال كسي كه از حقّ واجب امتناع ميورزد، رجوعبايع به عين مال خود در تفليس به
نحو مطلق، و در "موت" اگر در مال وفا است؛
2. مواردي كه باعث ميشود به سبب مصلحت تصرّف كننده، تسلّط بر تصرّف ملك غير
پيدا شود؛ مثل عاريه؛
3. مواردي كه سبب ميشود به سبب مصلحت مالك، بر تصرّف ملك غير تسلّط پيدا شود؛
مانند وكالت تبرّعي، و وديعهاي كه درجابهجايي آن اذن داده شده است؛
4. مواردي كه شخصي، به سبب مصلحت دو طرف، بر مال غير تسلّط مييابد؛ نظير شركت،
مضاربه و وكالت به جعل؛
5. مواردي كه صرفاً به سبب وضع يد بر مال غير، باعث تسلّط بر مال غير ميشود؛
مانند وديعه غير مأذون كه به جابهجايي آن اجازهداده نشده است.
وسيله سوم: اسبابي كه سبب منع مالك از تصرّف در مالش ميشود كه همان اسباب
ششگانه حجر (جنون،صباوت، رقيت، سفاهت و مرض متصّل به موت) و شبيه آن است؛ نظير
حجر زوج بر زوجه در امور مربوط بهاستمتاع، حجر بايع و مشتري براي تسليم ثمن و
مثمن.
وسيله چهارم: اسبابي كه باعث حفظ مقاصد پنجگانه (نفس، دين، عقل، نسب و مال)
هستند كه از ضرورياتبوده و هيچ شريعتي از شرايع آسماني هم نيامده است، مگر اين
كه آنها را حفظ كرده. اين اسباب عبارتند از:
1. قصاص، ديه و دفاع كه اسباب حفظ نفسند؛
2. جهاد و قتل مرتد كه اسباب حفظ دينند؛
3. تحريم مسكرات و حد بر آنها كه اسباب حفظ عقل به شمار ميآيند؛
4. تحريم زنا، لواط، اتيان بهائم، قذف و حد بر آنها كه اسباب حفظ نسبتند؛
5. تحريم غصب، سرقت، خيانت، قطع طريق و حد و تعزير بر آنها كه اسباب حفظ مال
به شمار ميآيند.
وسيله پنجم: اسبابي كه سبب جلب مصلحت و دفع مفسده ميشود؛ مانند قضا، دعاوي و
بيّنه.
دليل مطلب اين است كه زندگي اجتماعي، جزو ضروريات زندگي مكلّف است كه دائم در
معرض نزاع و كشمكشقرار دارد.
در اين گونه زندگي، دو چيز لازم است:
1. وجود چيزي كه ريشه درگيريها را بخشكاند كه آن چيزي جز شريعت نيست؛
2. وجود اداره كننده كه همان امام يا نائب او است؛ زيرا سياست فقط با قضا و
آنچه با آن مرتبط است، تحقّق مييابد. و با اين مقاصدميتوان كتابهاي فقهي را
طبقهبندي كرد. (شهيد اوّل، ج 1، ص 37).
طرح اوّل شهيد اوّل براساس نظام
درختي
بررسي طرح شهيد اوّل
درباره اين طرح، چند نكته به نظر ميرسد:
1. تقسيم اوّليه فقه به "عبادات" و "معاملات"، از محسّنات طرح است؛ بهويژه با
توجّه به معياري كه برايآن ذكر كردهاند (مباحث مربوط به جنبههاي آخرتي
دنيايي). بلاخره در صورت امكان تقسيم ثنايي، نوبت بهتقسيم ثلاثي و... نميرسد.
2. يكي از اهداف دسته بندي علم، آن است كه مطالبي كه طبق قاعده كنار هم قرار
ميگيرند، يك جا جمع شوند. بهعبارت ديگر، در زيربخش مفهوم جامع قرار گيرند؛ در
حالي كه اين مطلب به جز تقسيم اوّليه، در تقسيمهاي مياني،مورد توجّه قرار
نگرفته است؛ به طور مثال، وكالت تبرّعي و وكالت به جُعل، بهطور منطقي
زيرمجموعه وكالت به شمارميآيند؛ ولي در اين طرح، به طور كامل از هم متمايز
شدهاند و يكي، جزو اسباب تصرف در مال غير به جهتمصلحت مالك، و ديگري، جزو
اسباب تصرّف در مال غير به جهت مصلحت دو طرف قرار گرفته است؛ چه اين كه
دردستهبندي احكام مربوط به جلب منفعت يا دفع مفسده بالاصاله، اضطرابي نيز
مشاهده ميشود؛ زيرا مشخّص نيستكه اين بخش، زيرمجموعه "معاملات" است يا "فقه".
اگر زيرمجموعه "معاملات" تلقّي شده است، بابعضي از اخصهاي آن نظير احكام مربوط
به قرائت جهريّه يا طهارت و ازاله نجاسات، هماهنگي ندارد؛ چرا كه اينموارد، به
امور آخرتي مربوط است و اگر هم زيرمجموعه فقه تلقّي شده، با تقسيم ثنايي شهيد
اوّل منافات دارد، زيراهمانگونه كه اشاره شد؛ وي احكام شرعي را با توجّه به
غرض اهمّ آنها درباره دنيا و آخرت، به "عبادات" و"معاملات" تقسيم كرده است.
6. ساختار فقه از ديدگاه صاحب مفتاح
الكرامه
سيدمحمّدجواد حسيني عاملي (متوفاي 1226 ق) از جمله فقيهاني است كه طرحي را
براي دسته بنديابواب فقهي ارائه كرده است.
وي در ابتداي كتاب متاجر، بعد از نقل طرح محقّق حلّي و بيان وجه ملاك و معيار
تقسيم، خود، طرح ديگري ارائهداده و فقه را به چهار قسم "عبادات"، "عادات"،
"معاملات" و "سياسات" تقسيم كرده است (حسينيعاملي، 1418: ج8، ص 3)، و در
توجيه طرح مينويسد:
مقصود از احكام شرعي، يا نظم بخشيدن به امور دنيايي يا آخرتي يا هر دو است. اگر
مقصود، سامان دادن به امور آخرتي باشد، همان"عبادات" است، و در صورت نخست - اگر
مقصود، امور دنيايي باشد -، يا غرض و هدف آن، بقاي شخص يا نوع است كه
همان"عادات" بهشمار ميرود يا هدف، مصالح مالي است كه به آن، "معاملات" گويند
و يا مقصود، هم نظم بخشيدن به امور دنيايي و همآخرتي است كه "سياسات" ناميده
ميشود (حسيني عاملي، 1418: ج 8، ص 3).
از ديدگاه صاحب مفتاحالكرامه، چه طرح محقّق حلّي يا طرح خود وي را بپذيريم،
هدف و فلسفه تشريع احكام،حفظ مقاصد پنجگانهاي است كه اديان و شرايع بر آن بنا
نهاده شدهاند، و آن، دين، نفس، عقل، نسب و مال است؛ زيرادين با عبادات، نفس به
سبب تشريع قصاص و ديات، عقل به وسيله مانع شدن از چيزي (مسكرات) كه باعثازاله
آن ميشود، نَسَب به وسيله ازدواج و توالد و تناسل، و مال به وسيله معاملات و
مداينات حفظ ميشوند؛ چه اينكه همه اين امور بهوسيله سياسيّات، مثل حدود و
تعزيرات، قضايا و شهادات محفوظ ميمانند.
طرح صاحب مفتاح الكرامه براساس نظام درختي
بررسي طرح صاحب مفتاح الكرامه
طرح صاحب مفتاحالكرامه نيز ميتواند طرح قابل توجيهي باشد و ميتوان آن را در
قالب حصر عقلي قرار داد؛ مثلاين كه گفته شود: احكام شرعي يا فقط براي نظم
بخشيدن به امور آخرتي است يا نيست. قسم اوّل، همان"عبادات" است. قسم دوم نيز دو
حالت دارد: يا فقط براي امور دنيايي است يا نيست. قسم دوم "سياسيّات" است؛ چون
نه به امور آخرتي اختصاص دارد، نه دنيايي. قسم اوّل نيز دو حالت دارد: يا براي
بقاي شخص يا نوع استكه همان "عادات" است يا هدف مصالح مالي است كه به آن
"معاملات" ميگويند.
مطالب پيشگفته فقط براي تبيين سير منطقي طرح است؛ امّا دليل بر اين نيست كه
بهترين طرح براي دستهبندي فقه باشد؛ زيرا همانگونه كه پيشتر اشاره شد، اين
است كه در صورت امكان تقسيم ثنايي، بهطور منطقي، نوبت به تقسيم ثلاثي يا رباعي
نميرسد.
6. دستهبندي فقه از ديدگاه فيض كاشاني
ملاّمحسن فيض كاشاني (متوفاي 1090 ق) در كتاب مفاتيحالشرايع، فقه را به دو
فنّ عمده تقسيم كرده است كه عبارت است از:
أ. فنّ عبادات و سياسات
در اين فن، شش مفاتيح است:
1. مفاتيح صلات، و مباحث نجاسات و طهارت را در همين مفاتيح وارد كرده است؛
2. مفاتيح زكات، مباحث خمس و صدقات نيز در همين مفتاح است؛
3. مفاتيح صيام، مباحث اعتكاف و كفارات در اين مفتاح وارد شده است؛
4. مفاتيح حج، مباحث عمره و زيارات در اين مفتاح داخل شده است؛
5. مفاتيح نذر و عهد كه شامل مباحث ايمان و اصناف معاصي نيز ميشود؛
6. مفاتيح حسبه و حدود، شامل مباحث افتا، لقطه، دفاع، قصاص و ديات.
خاتمه در جنايز است كه احكام مرضي و بعضي از وصيّت در اين خاتمه قرار داده شده.
ب. فنّ عادات و معاملات
در اين فنّ نيز شش مفتاح و يك خاتمه قرار داده است:
1. مفاتيح مطاعم و مشارب: احكام صيد و ذباحه در اين مفاتيح جاي داده شده است؛
2. مفاتيح مناكح و مواليد: احكام طلاق، خلع، مبارات، لعان، ظهار و ايلا را در
اين مفتاح آورده است؛
3. مفاتيح معايش و مكاسب، شامل مباحث احياي موات، اصطياد، استرقاق، بيع، ربا،
شفعه، شركت، قسمت، مزارعه، مساقات،اجاره، جعاله، سبق، صلح، اقاله، احكام
مداينات از قبيل قرض، رهن، ضمان، حواله، كفالت، تفليس، مديون، اقرار و ابرا و
ساير امانات وضمانات همچون وديعه، عاريه، غصب، اتلاف، لقطه و احكام تصرف
بالنيابة مثل ولايت، وكالت و وصايت؛
4. مفاتيح عطايا و مروات: مباحث هدايا، وقوف، سكنا، حبس، وصيّت به مال، عتق،
تدبير و كتابت در همين مفاتيح داخل ميشوند؛
5. مفاتيح قضايا و شهادت؛
6. مفاتيح فرائض و مواريث.
خاتمه در حيلههاي شرعي است. (فيض كاشاني، 1401: ج 1، ص 36).
نمودار درختي طرح فيض كاشاني
بررسي طرح فيض
كاشاني
اين طرح نيز همچون طرحهاي گذشته، به رغم دقّت مرحوم فيض كاشاني، نتوانسته است
از اشكال سليقه اي بودن دسته بندي به جهت عدم وجود معيار مشخّص، و تداخل
ابواب فقهي در يكديگر دور بماند؛ بدينسبب مورد توجّه علما نيز قرار نگرفته و
هيچ فقيهي بر اساس آن مشي نكرده است.
7. دسته بندي فقه از ديدگاه شهيد محمّد باقر
صدر
وي در كتاب الفتاويالواضحه مباحث فقه را به چهار بخش به شرح ذيل تقسيم كرده
است:
1. بخش عبادات، شامل مباحث نماز، روزه، اعتكاف، حج، عمره و كفارات؛
2. بخش اموال.
2-1. اموال عمومي، شامل مباحث خراج، انفال، خمس و زكات.
مقصود شهيد صدر، از اموال عمومي، اموالي است كه به فرد خاصّي تعلّق ندارد؛ بلكه
براي مصالح عموم است كهبهطور طبيعي مصارف آن نيز مشخّص است؛ به همين جهت، بحث
خمس و زكات را كه همه فقيهان آن را در بخشعبادات آوردهاند، بهسبب اين كه
جنبه مالي آنها قويتر است، در اين بخش گنجانده است.
2-2. اموال خصوصي، يعني اموالي كه مالك يا مالكان مشخّصي دارد كه به دو قسم
تقسيم ميشود.
2-2-1. اسباب شرعي تملك يا به دست آوردن حق خاص، شامل مباحث احياي موات، حيازت،
صيد، تبعيّت، ميراث، ضمانات و غرامات.
2-2-2. احكام تصرّف در اموال. شامل مباحث بيع، صلح، شركت، وقف، وصيّت و
معاملات.
3. بخش سلوك و آداب و رفتار شخصي، يعني اعمال شخصي كه ربطي به عبادت و اموال
ندارند. مانند:
3-1. روابط خانوادگي، مناسبات دو جنس زن و مرد. مباحث نكاح و طلاق، خلع و
مبارات، ظهار و لعان و ايلاء.
3-2. مقررات مربوط به تنظيم رفتار فردي و اجتماعي افراد جامعه، مثل مقررات
مربوط به اطعمه و اشربه، ملابس ومساكن، آداب معاشرت، احكام نذر و عهد و يمين،
ذباحه و امر به معروف و نهي از منكر.
4. بخش آداب عمومي، يعني رفتار و سلوك حاكم (ولي امر) در عرصههاي حكومتي مثل
مسايل قضا وحكومت، جنگ و صلح، روابط بينالمللي، ابواب و مباحث ولايت عامّه،
شهادات، جهاد و حدود. (صدر، ج 132/1)
نمودار درختي طرح شهيد محمدباقر صدر
بررسي طرح شهيد صدر
مرحوم شهيد صدر در اين دسته بندي، كوشيده است تا مباحث فقه را با تقسيمبندي
حقوقي جديد هماهنگ سازدو در اين جهت موفّق نيز شده است؛ امّا جعل واژه جديد، در
صورتي بر واژههاي قديم نظير معاملات، سياسات واحكام مزيّت دارد كه نواقص
تقسيمبنديهاي گذشته را نداشته باشد؛ براي مثال، اموري مثل معاملات، وصيت،وقف،
صلح و... زيرمجموعه اموال خصوصي قرار داده شده است؛ در حالي كه اين گونه امور،
في نفسه، اموالخصوصي نيستند؛ بلكه از عقود به شمار ميروند؛ چه اين كه مسأله
خمس و زكات كه همه فقيهان آن را در زمرهعبادات قرار دادهاند، صرفاً به جهت
كاربرد مالي آن، در بخش اموال قرار داده شدهاست.
8. ساختار فقه از ديدگاه صاحب رسالهي نوين
عبدالكريم بي آزار شيرازي در كتاب رساله نوين، ساختار ديگري را براي فقه
ارائه داده است.
او در اين كتاب، فقه را به چهار قسمت عمده تقسيم كرده كه عبارتند از:
1. عبادات، شامل طهارت و پاكيزگي، نماز، روزه، اعتكاف و حج؛
2. مسائل اقتصادي شامل
2-1. اقتصاد سياسي و اجتماعي، مثل ماليات در اسلام، زكات و خمس؛
2-2. اقتصاد مردمي مثل وقف، حبس، هبه، صدقه، وصيّت، كفّاره، نذر و حجر؛
2-3. اقتصاد بازرگاني از قبيل تجارت، صلح، مضاربه، ربا، وديعه، بانكها، سفته،
بليطهاي بخت آزمايي و بيمه؛
2-4. اقتصاد كشاورزي، نظير، شركت، تقسيم و تفكيك، شفعه، مزارعه، مساقات، اجاره
و سرقفلي، استخدام و جعاله.
3. مسائل خانواده همچون تشكيل خانواده، تغذيه و بهداشت، حقوق خانواده، تفريح،
سرگرمي، طلاق، مرگ وارث؛
4. مسائل سياسي و حقوقي، شامل حكومت قانون، حكومت مردم، خدمتگزاران، حقوق قضايي
از قبيل قضا وشهادت، حقوق اقليتها و حقوق جزايي مثل حدود، قصاص، ديات و ضمان
(بيآزار شيرازي، 1379: ج 1، ص 54).
طرح شماره 8 براساس نظام درختي
9. ساختار فقه از ديدگاه صاحب الفقه
المأثور
آيتاللَّه مشكيني در كتاب الفقهالمأثور تقسيم ديگري را براي فقه ارائه
داده كه عبارت است از:
1. عبادات، يعني اعمالي كه قصد تقرّب الاهي در آن شرط است، مثل طهارتهاي سه
گانه (وضوء، غسل وتيمم)، صلات، صوم، اعتكاف، حج و عمره و كفّارات.
2. شؤون فردي، يعني اعمالي كه مترتّب بر تصرّف مالي نيست و هيچ ربطي هم به
مسائل جامعه ندارد؛ بلكه اعمالي است كه اصالتاً وظايف خاصّ مكلّف در برابر
پروردگار او است؛ مثل كتاب مياه، تخلّي، نجاسات، اواني(ظرفها)، مطهرّات، نذر،
عهد، يمين، اطعمه و اشربه و دفاع از نفس.
3. شؤون عائليّه كه متكفّل رفتار با اهل و ارحام و مثال آن است؛ مثل كتاب نكاح،
طلاق، ايلا، تجهيز اموات وارث.
4. اموال فردي كه مشتمل بر انحاي قيام به امر اين اموال و تصرّف در آن از جهت
تحصيل، حفظ و مبادله است؛مثل احياي موات، صيد و ذباحه، لقطه، تكسّب، بيع،
اجاره، جعاله، صلح، رهن، مضاربه، شركت، مزارعه، مساقات،ضمان، حواله، كفالت،
وكالت، وديعه، عاريه، وقف، هبه، سكنا، عمري، رقبي، وصيّت و غصب.
5. ولايات، يعني آنچه مربوط به حاكم و امّت در جامعه اسلامي است؛ مثل كتاب
جهاد، امر به معروف و نهي ازمنكر، خمس ، زكات، انفال، خراج ، سبق و رمايه،
تفليس و حجر.
6. شؤون قضائيه و جزائيه، يعني آنچه به نزاعها و تجاوز به حدود الاهي مربوط
ميشود؛ مثل كتاب قضا، شهادات، اقرار، حدود، قصاص و ديات (فيض (مشكيني)، 1418:
ص 13).
طرح شماره 9 براساس نظام درختي
بررسي طرح شماره 8 و 9
اين دو طرح نيز به نظر نگارنده، مزيتي بر طرحهاي گذشته ندارند؛ زيرا:
اوّلاً از معيار مشخّصي تبعيت نشده است؛ براي مثال در طرح شماره 9، مشخّص نيست
طبق چه معياري، فقه بهعبادات، شؤون فردي و... تقسيم ميشود. آيا عبادت فردي
نميتواند شؤون فردي باشد يا مثلاً نكاح و طلاق از شؤون فردي نيست؟ خمس و زكات
و امر به معروف و نهي از منكر را كه همه فقيهان جزو عبادات بهشمار
آوردهاند،نميتواند زير مجموعه عبادات قرار گيرد؟
طرح شماره 8 نيز همينطور است؛ بهطور مثال، آيا "شركت" نميتواند در زمره
اقتصاد بازرگاني قرار گيرد "؟شفعه" چه ارتباطي به اقتصاد كشاورزي دارد؟ آيا خمس
و زكات، زيرمجموعه عبادات قرار نميگيرد؟
ثانياً در دو تقسيم مذكور، اهداف فقه بيشتر مورد توجّه قرار گرفته تا موضوع
فقه كه فعل مكلّف است. اگر اين نكتهرا بپذيريم كه موضوع علم فقه، فعل مكلّف
است، بهطور طبيعي، ساختار آن نيز بايد بر اساس فعل مكلّف باشد؛ از اينجهت،
بعضي از طرحهاي گذشته، بر اين دو طرح اولويت دارند.
ج. دسته بندي فقه از ديدگاه اهل سنّت
در متون فقه شافعي، مباحث فقهي به چهار دسته تقسيم شده كه عبارت است از:
1. عبادات، شامل مباحث طهارت، نماز، روزه، زكات، حج و عمره؛
2. معاملات، مثل بيع، رهن، شفعه، حجر، حواله، ضمان، وديعه، عاريه، وكالت، قراض،
شركت، اجاره، مساقات، مزارعه، غصب،هبه، لقطه، جعاله، وصيّت، وقف، اقرار، فرايض؛
3. مناكحات، همچون ازدواج، طلاق و...؛
4. جنايات از قبيل ديات، قصاص و....
اين تقسيم بندي متأثّر از تقسيم محمّد غزالي در كتاب احياءالعلوم است. وي در
اين كتاب، احكام و مقرّرات مذهبي واخلاقي اسلامي را به چهار گروه عبادات،
عادات، منجيات و مهلكات تقسيم كرده است.
بعضي از عالمان متأخّر اهل سنّت، فقه را به سه بخش تقسيم كردهاند كه عبارت است
از 1. عبادات؛ 2. اصولاخلاقي؛ 3. احكام قانوني، و قسم اخير را به شش بخش فقه
جزايي، احوال شخصيه، فقه معاملاتي، مخاصمات، سِيَر و احكام سلطانيه، تقسيم كرده
است (محمصاني، 1358: ص 20).
مشكل اين دسته بنديها نيز همچون دستهبنديهاي گذشته در سليقهاي بودن آن است؛
چه اين كه به فلسفه فقهبيشتر توجّه شده است تا آن چه را كه بهطور معمول
ابواب فقهي به دنبال آن هستند.
فقه، وظايف مكلّف را يا از جهت عبادت يا از جهت معامله مورد ملاحظه قرار ميدهد
و اگر بحث نكاح را نيزمطرح ميكند، از اين جهت است كه وظيفه او را به لحاظ نوع
معامله، صحّت شرايط و اركان معامله و موانع تحقّق اينمعامله، مشخّص سازد؛ امّا
اين كه در مجموع، مباحث ازدواج و طلاق، چيزي غير از مسأله بيع و شرا است، به
فلسفهتشريع فقه مربوط ميشود.
طرح پيشنهادي
پيش از ارائه طرح، تذكر چند نكته لازم است:
1. در تقسيم علم بايد موضوع آن مورد توجّه قرار گيرد. به عبارت ديگر، موضوع علم
بايد حتّيالامكان در تقسيمآن مورد توجّه باشد و اين، نكته بسيار مهمّي است كه
اغلب از آن غفلت ميشود. موضوع علم فقه طبق نظر مشهورفقيهان، فعل مكلّف است؛
بنابراين، در ساختار فقه بايد به اين نكته توجّه شود؛ به همين جهت از ميان
طرحهايي كهبراي ساختار فقه ارائه شده، فقط طرح بعضي از قدما قابل توجيه است،
برخلاف طرحهايِ ارائه شده از طرف صاحبنظران معاصر؛ زيرا محور تقسيم فقه در
اين طرحها، فلسفه تشريع احكام است، نه علم فقه.
شكّي نيست كه علم فقه عموماً به دنبال اين است كه تكليف افعال مكلّفان را از
جهت احكام تكليفي (وجوب،حرمت، استحباب، كراهت و اباحه) و احكام وضعي (صحّت،
بطلان، شرطيت، مانعيت، فسخ، انفساخ و...)مشخّص كند؛ امّا اين كه هدف تشريع
احكام چيست، به فعل مكلّف ربطي ندارد؛ بلكه اين مسأله به فعل الاهي مربوط
ميشود كه در حقيقت به مباحث برون فقهي ارتباط دارد، نه درون فقهي.
2. اگر امكان تقسيم ثنايي وجود داشته باشد، بهطور منطقي نوبت به تقسيم غير
ثنايي نميرسد؛ زيرا بنابر فرضمذكور، بقيه اقسام بايد زير مجموعه دو قسم اصلي
قرار گيرند، و اگر در عرض آن قرار گيرد، بهطور منطقي قابل دفاع نيست؛ چرا كه
قسم شيء هيچگاه، قسيم شيء نميشود.
به نظر نگارنده، چنين امكاني در ساختار فقه وجود دارد كه اشاره خواهد شد.
3. در انتخاب گزينههاي تقسيم، حتّيالامكان بايد از واژههاي پايهگذاران و
صاحبان علم كه در متون اصلي آمدهاست، استفاده شود، و به نظر ميرسد واژههايي
كه بتواند اين مقصود را تأمين كند، ميان متون اصلي فقه وجود دارد.
4. تناسب اقسام رعايت شود.
5. شامل مباحث و مانع اغيار باشد.
با توجّه به نكات پيشگفته، بهنظر ميرسد ساختار اوّليه فقه بايد به دو بخش
عمده تقسيم شود كه عبارت است از:
1. عبادات بالمعنيالاعم؛
2. معاملات بالمعنيالاعم.
توضيح اين كه در متون فقهي، عبادت به چند معنا آمده است.
اوّل. عبادات بالمعنيالاخص، يعني عملي كه شرط صحّتش اين است با قصد قربت بهجا
آورده شود.
دوم. عبادات بالمعنيالاعم، يعني اعمالي كه صحتّش منوط به قصد قربت نيست؛ اگرچه
با قصد قربت به جا آورده شود.
سوم. وظايف تعبّدي مكلّف كه بر هيچ انشايي متوقّف نيست (ميرزاي نائيني، 1413: ج
1، ص 81).
سيّد يزدي در حاشيه مكاسب نيز به دو معناي اوّل اشاره كرده، مينويسند:
اگر عملي با قصد امتثال به جا آورده شود، بهطور قطع عبادت است؛ مثل عملي را كه
انسان براساس اوامر توصّليانجام ميدهد؛ بدينجهت گفتهاند: عبادت دو قسم است:
1. عبادات بالمعني الاخص؛ 2. عبادات بالمعني الاعم(سيد يزدي، 1378: ج 1، ص
25).
از مطالب پيشين اين نتيجه به دست ميآيد، آنهايي كه عبادت را در صلات، صوم،
حج، اعتكاف، خمس و زكاتمنحصر كردهاند، منظورشان عبادت بالمعني الاخص است؛
يعني اعمالي كه بايد با قصد قربت به جا آورده شود؛ نظيرمرحوم سلار (سلار، 1414:
ص 25) و قاضي ابنبرّاج (قاضي ابنبرّاج، 1406: ص 19).
آنهايي كه خود را از اين انحصار خارج كرده و موارد ديگري را نيز جزو عبادات
آوردهاند، مقصودشان، عبادتبالمعني الاعم است؛ نظير "ابوالصلاح حلبي" (حلبي،
1403: ص 109) كه مواردي از قبيل وصيّت، اداي امانت، احكام جنازه، عهد و پيمان
را در زيربخش عبادات آورده، و نيز محقّق حلّي صاحب شرايع كه جهاد و امر به
معروف ونهي از منكر را در زمره عبادات قرار داده است يا صاحب مفتاحالكرامه
(حسيني عاملي، 1418: ج 8، ص 3) كه اموري همچون وقف، اضحيّه، عتق و صدقه را از
عبادات برشمرده است؛ به همين جهت در طرح پيشنهادي، يكي ازمحورهاي اصلي فقه،
"عبادات" قرار داده شده است؛ امّا با توجّه به معناي عام آن، تا جايگاه مواردي
را كهاختلاف برانگيز بوده؛ مشخّص شود؛ زيرا طبيعي است آنهايي كه از عبادات،
معناي خاص آن را قصد كردهاند، بههيچ وجه نميتوانند مواردي همچون امر به
معروف و نهي از منكر يا جهاد و امثال آن را كه شرط صحّتشان، قصدقربت نيست، جزو
عبادات قرار بدهند؛ امّا آنهايي كه از اين واژه، معناي عام آن را قصد
كردهاند، چنين مشكليندارند؛ مثل همه آنهايي كه "عبادت" را به رابطه عبد با
پروردگارشان تفسير كردهاند (مكارم شيرازي، 1415: ص 7).
معاملات نيز در چند معنا بهكار رفته است:
اولاً معاملات بالمعني الاعم يعني معاملهاي كه صحتّش متوقّف بر انجام آن به
داعي قربت نيست؛ چه متوقّف برانشاء باشد چه نباشد و توقّف بر انشا، چه از يك
طرف باشد و چه از دو طرف (ميرزاي نائيني، 1413: ج 1، ص 81).
ثانياً معاملات خاص يعني آنچه متوقّف بر انشا است؛ گرچه توقّف يك طرفه باشد.
ثالثاً معاملات اخص يعني آنچه متوقّف بر انشا از دو طرف است. اين معنا اخص از
دو معناي پيشين است؛ زيرافقط در عقود منحصر ميشود و مقصود بعضي از فقيهان در
آن جا كه ايقاعات را در مقابل معاملات قرار دادهاند،معناي سوم از معناي
معاملات است (نجفي، 1367: ج 8، ص 290). بعضي نيز معاملات بالمعني الاعم را به
معنايچيزي ميدانند كه متكفّل بين انسان و غير او است (مكارم شيرازي، 1415: ص
7).
طرح پيشنهادي
به اعتقاد نگارنده، طرح پيشنهادي، از چند جهت قابل دفاع است.
1. محوريت اين طرح بر اساس فعل مكلّف است كه طبق نظر بيشتر فقيهان، موضوع فقه
است؛ زيرا لحاظ تقسيمدر اين طرح، اغراض و مقاصد اوّليه اعمال و افعال مكلّف
درباره دنيا و آخرت، مدّنظر قرار گرفته است.
2. تقسيم مذكور، طبق حصر عقلي است؛ زيرا مقاصد اوّليه اعمال و افعال مكلّف، يا
دنيا و يا آخرت است. اگراغراض اوّليه، آخرت باشد، عبادات ناميده ميشود، و
مقصود از عبادات، عبادات بالمعني الاعم است؛ يعني اعماليكه به قصد جلب منفعت
آخرتي انجام ميشود؛ ولي صحّتش به قصد قربت منوط نيست؛ اگرچه با قصد قربت به جا
آورده شود. اين معنا از عبادت، به طور طبيعي معناي خاص آن را كه شرط صحتّش اين
است با قصد قربت به جا آورده شود نيز دربر ميگيرد.
اگر مقاصد اوّليه اعمال و افعال انسان، دنيا باشد، معاملات ناميده ميشود و
مقصود از آن، معاملات بالمعنيالاعماست؛ يعني آن قبيل اعمال و افعالي كه با
غرض اوّليه جلب منفعت دنيايي صورت ميگيرد؛ ولي صحّتش متوقّف برانجام آن به
داعي قربت نيست؛ چه متوقف بر انشا باشد و چه نباشد و توقّف بر انشا، از يك طرف
باشد يااز دو طرف.
اين معنا از معاملات، معاني ديگر آن ("معاملات خاص" يعني آن چه متوقّف بر انشا
است، اگرچه توقّف ازيك طرف باشد و "معاملات اخص" يعني آن چه متوقّف بر انشا از
دو طرف باشد) را به صورت طولي، درزيرمجموعه خود جاي ميدهد.
3. طرح مذكور، جامعتر از طرحهاي ديگر است و تقريباً همه موضوعات فقهي موجود
در متون فقهي و نيزموضوعاتي را كه در آينده ممكن است طرح شود، دربرميگيرد، چرا
كه ذيل يكي از دو عنوان جاي ميگيرد، يعني ياغرض اوّليه آن جلب منفعت آخرتي يا
دنيايي است.
منابع و مآخذ
1.بيآزار شيرازي، عبدالكريم، رساله نوين، قم، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي،
چاپ 25، 1379 ش، ج 1.
2.حسيني عاملي، سيدمحمّدجواد، مفتاحالكرامه، تحقيق علي اصغر مرواريد، قم،
دارالتراث، الطبعةالاولي، 1418 ق، ج 8.
3.حلبي، ابوالصلاح، الكافي فيالفقه، تحقيق رضا استادي، اصفهان، مكتبة
اميرالمؤمنينعليه السلام، 1403 ق.
4.سلاربن عبدالعزيز ديلمي، ابي يعلي حمزه، المراسمالعلويه في
الاحكامالنبويّه، قم، المعاونيّةالثقافيه، المجمعالعالمي لاهلالبيتعليه
السلام، 1414ق.
5.سيد يزدي، محمّدكاظم، حاشيةالمكاسب، قم، نشر اسماعيليان، 1378 ق، ج 1.
6.شهيد اوّل، محمد بن مكي، القوائد والفوائد، قم، مكتبةالمفيد، ج 1.
7.شيخ طوسي، ابي جعفر محمّد بن الحسن، الجمل والعقود كتاب طهارت.
8.شيخ الاسلام، محمّدعلي، راهنماي مذهب شافعي، ج 1.
9.صدر، محمّدباقر، الفتاوي الواضحه، ج 1.
10.فيض (مشكيني)، علي، الفقهالمأثور، قم، نشر الهادي، دوم، 1418 ق.
11.فيض كاشاني، محمّد حسن، مفاتيحالشرايع، قم، مجمعالذخائر الاسلاميه، 1401
ق، ج 1.
12.قاضي ابنبرّاج، عبدالعزيز بن بحر، المهذب، قم، نشر جامعةالمدرسين، 1406 ق.
13.محقّق حلّي، ابوالقاسم نجمالدين، شرايع الاسلام، بيروت، دارالاضواء، الطبعة
الثانية، 1403 ق، ج 1.
14.ــــــ ، مختصرالنافع، تهران، نشر مؤسسةالبعثة، 1410 ق.
15.محمصاني، صبحي، فلسفه قانونگذاري در اسلام، ترجمه اسماعيل گلستاني، تهران،
اميركبير، 1358 ش.
16.مطهري، مرتضي، آشنايي با علوم اسلامي، قم، انتشارات صدرا، 1368 ش.
17.مغنيه، محمّدجواد، فقه الامام جعفرالصادقعليه السلام، بيروت، نشر
دارالجواد، پنجم، 1404 ق، ج 3.
18.مكارم شيرازي، ناصر، انوارالفقاهه كتابالتجاره، قم، نشر مؤسسه مطبوعات هدف،
1415 ق.
19.ميرزاي نائيني، حسين، كتابالمكاسب والبيع، قم، مؤسسه نشرالاسلامي، 1413 ق،
ج 1.
20.نجفي، محمّد حسن، جواهرالكلام، قم، نشر دارالكتب الاسلامية، طبع سوم، 1367
ش، ج 8 و 10.
منبع:
فصلنامه قبسات ، شماره 32