سجده بر خاك
در پرتو كتاب و سنت

آيت الله جعفر سبحانى


مقدمه
اسلام، عقيده و شريعت است و عقيده، ايمان به خدا و روز قيامت و پيامبران اوست و شريعت هم احكام و دستورهاى الهى است كه زندگى بهتر را براى بشر تامين مى كند و سعادت دنيوى و اخروى را براى اوبه ارمغان مى آورد.

شريعت اسلامى [در مقايسه با ديگر شرايع آسمانى] از اين امتياز برخوردار است كه گستردگى و شمول دارد و براى همه مشكلاتى كه انسان در عرصه هاى مختلف زندگى با آن رو به رو مى شود، راه حلهايى قرار داده است. خداوند سبحان مى فرمايد: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الاسلام دينا»((56))؛ [امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را براى شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين شما پذيرفتم].

اما مسائلى فقهى وجود دارد كه ديدگاه فقها به دليل اختلافى كه در روايات نقل شده از پيامبر اكرم(ص) دارند، متفاوت شده است. از آنجا كه حقيقت، زاده بحث است، سعى كرديم كه آن مسائل را در اين سلسله از مباحث مطرح كنيم. باشد كه طرح اين گونه مباحث، وسيله اى براى وحدت كلمه و نزديكى انظار در اين باره باشد؛ چرا كه اين گونه اختلافات، اختلافاتى در جوهر و اصول دين نيست تا موجب دشمنى و كينه نسبت به همديگر شود، بلكه اختلافى است در آنچه از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است و در مقابل مسائل فراوانى كه مورد اتفاق همه مذاهب اسلامى است، ناچيز و اندك است. راهنماى ما دراين راه، اين كلام خداوند است: «واعتصموا بحبل الله جميعا ولاتفرقوا و اذكروا نعمت الله عليكم اذ كنتم اعدآء فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا... »؛((57)) [و همگى به ريسمان الهى چنگ زنيد وپراكنده نشويد و نعمت خدا را برخود به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او ميان دلهاى شما الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او، برادر شديد...].

سجده بر زمين
شايد يكى از روشن ترين مظاهر بندگى و تسليم و فروتنى مخلوق در برابر خداوند، سجده باشد. مؤمن با سجده، بر عبوديت و بندگى خويش نسبت به خداوند تاكيد مى ورزد.

تقدير خداوند، عزٌ اسمه، بر اين تعلق گرفته است كه بنده، خود را در مقابل او چنين كوچك شمارد تا لطف و احسانش را بر او جارى سازد. از اين رو در برخى روايات آمده است: «نزديك ترين حالات بنده به خداوند، حال سجده اوست».

و از آنجا كه در ميان عبادتها، نماز، معراج مؤمن است و با اين عبادت است كه مؤمن از كافر ممتاز مى گردد و سجده، يكى از اركان آن محسوب مى شود، چيزى آشكارتر از سجده بر خاك، شن، سنگ و ريگ،نشان دهنده اين فروتنى و تذلل نيست؛ زيرا فروتنى و تذللى كه در سجده بر اين امور وجود دارد، به مراتب، آشكارتر و روشن تر از تذللى است كه در سجده بر حصير و بوريا وجود دارد؛ چه رسد به سجده بر لباسهاى فاخر و فرشهاى پرپشت و طلا و نقره. البته سجده بر همه اين موارد، سجده است، اما عبوديت و بندگى، در سجده بر خاك و امثال آن، از سجده بر هر چيز ديگرى آشكارتر است.

اماميه در سفر و غير سفر، به سجده بر زمين ملتزم و مقيدند و سجده بر غير زمين را جايز نمى دانند؛ مگر بر چيزى كه از زمين روييده شده باشد؛ البته مشروط بر اينكه خوردنى و پوشيدنى نباشد. به دليل روايات متواترى كه از پيامبر اكريم(ص) و اهل بيت(ع) و اصحاب او رسيده است، جايز نمى دانند كه به هنگام نماز و در حال صحت و سلامتى، بر غير زمين و روييدنيهاى از آن سجده شود. بعدا (در خلال بحث) روشن خواهد شد كه روش اصحاب پيامبر(ص) التزام به سجده بر زمين و روييدنيهاى از آن بوده است و عدول از اين سنت در زمانهاى بعد روى داده است.

اختلاف نظر فقها در شرايط محل سجده
مسلمانان بر وجوب دو بار سجده در هر ركعت از ركعتهاى نماز، اتفاق نظر دارند و دراينكه اين سجده در مقابل چه كسى بايد باشد هم اختلافى ندارند؛ چرا كه اين خداى سبحان است كه آنچه در آسمانها وزمين است، از روى اطاعت يا اكراه، او را سجده مى كنند((58)) و اين كلام خداوند، شعار هر مسلمان است كه: «... لا تسجدوا للشمس ولا للقمر واسجدوا الله الذي خلقهن...»((59))؛ [خورشيد و ماه را سجده نكنيد، بلكه خداى را كه آنها را آفريد، سجده كنيد].

اختلاف مسلمانان تنها در شرايط محل سجده است؛ يعنى جايى كه سجده كننده، پيشانى اش را بر روى آن مى گذارد. شيعه معتقد است كه سجده بايد بر زمين يا روييدنيهاى غير خوراكى و پوشاكى، مانند حصير و بوريا باشد، اما ديگر مذاهب اسلامى در اين مسئله با شيعه مخالفند. اينك آراى فقها در اين زمينه:

شيخ طوسى((60)) در بيان آراى فقها مى گويد:
در حال اختيار، سجده بجز بر زمين يا روييدنيهاى غير خوراكى و غير پوشاكى، از قبيل پنبه و كتان، جايز نيست، اما فقهاى اهل سنت مخالف اين نظر هستند؛ زيرا به اعتقاد آنان سجده بر پنبه، كتان، مو، پشم وامثال اينها جايز است...

شيخ طوسى در ادامه مى فرمايد:
سجده بر چيزى كه داراى پنبه يا كتان باشد، مانند سجده بر پيچ عمامه و گوشه عبا و آستين پيراهن، جايز نيست. شافعى هم بر اين عقيده است و از على(ع)، ابن عمر، عبادة بن صامت، مالك و احمد بن حنبل هم چنين روايت شده است. ابو حنيفه گفته است: «اگر كسى بر چيزى سجده كند كه داراى پنبه باشد، مانند لباسى كه بر تن دارد، كفايت مى كند و چنانچه بر چيزى سجده كند كه از او جدا نيست، مثل اينكه دست خود را بر روى زمين پهن و بر آن سجده كند، كفايت مى كند، اما مكروه است». اين مطلب از حسن بصرى روايت شده است.((61))

علامه حلى((62)) در بيان آراى فقها درباره محل سجده مى فرمايد:
از نظر همه علماى شيعه، سجده بر غير زمين و بر چيزى كه از زمين نروييده؛ مانند پوست و پشم، جايز نيست، اما علماى اهل سنت بر جواز سجده بر غير زمين اتفاق نظر دارند.((63))

شيعيان در اين راى و نظر، از امامان معصوم(ع) كه بر طبق حديث ثقلين، عدل و هم رديف قرآن به شمار آمده اند، پيروى كرده اند. اينك ما در اين زمينه به ذكر چند روايت از آنها بسنده مى كنيم:

شيخ صدوق با سند خويش از هشام بن حكم روايت كرده است كه به امام صادق(ع) عرض مى كند: «اخبرني عما يجوز السجود عليه و عما لايجوز»؛ مرا از چيزهايى كه سجده بر آنها جايز است و چيزهايى كه سجده بر آنها جايز نيست، خبر ده.

مام(ع) مى فرمايد: «السجود لايجوز الا على الارض اوعلى ما انبتت الارض الا ما اكل او لبس»؛ يعنى: سجده، جز بر زمين و چيزهاى غير خوراكى و پوشاكى كه از زمين مى رويد، جايز نيست.

هشام بن حكم سؤال مى كند: «جعلت فداك ما العلة في ذلك؟»؛ فدايت شوم، علت اين امر چيست؟ امام(ع) مى فرمايد:
لان السجود خضوع الله عز و جل فلاينبغى ان يكون على ما يؤكل و يلبس، لان ابناء الدنيا عبيد ما يا كلون و يلبسون، و الساجد في سجوده، في عبادة الله عز و جل فلا ينبغى ان يضع جبهته في سجوده على معبودابناء الدنيا الذين اغتروا بغرورها.((64)) زيرا سجده، يك نوع خضوع در مقابل خداوند عزو جل است. پس سزاوار نيست كه بر خوراكى و پوشيدنى انجام شود؛ زيرا دنيا طلبان، بنده خوردنيها و پوشيدنيها هستند، در حالى كه كسى كه سجده مى كند، در حين سجده، مشغول عبادت خداوند، عز و جل است. بنابراين، شايسته نيست كه پيشانى اش را هنگام سجده، بر چيزى نهد كه مورد پرستش دنيا طلبانى است كه فريب امور بيهوده دنيا را خورده اند.

امام صادق(ع) فرموده است:
و كل شىء يكون غذاء الانسان في مطعمه او مشربه او ملبسه، فلاتجوز الصلاة عليه، ولاالسجود الا ما كان من نبات الارض من غير ثمر، قبل ان يصير مغزولا، فاذا صار غزلا فلاتجوز الصلاة عليه الا في حال الضرورة؛((65))
و هر چيزى كه غذاى انسان است، اعم از خوراكى، نوشيدنى و پوشيدنى، نماز و سجده بر آن صحيح نيست؛ مگر آنكه روييدنى از زمين و بى ميوه باشد و ريسيده نشده باشد؛ و اگر ريسيده باشد، نماز بر آن جايز نيست، مگر در حال ضرورت.

بنابراين، با توجه به روايات ياد شده، اگر شيعيان به سجده كردن بر زمين و گياهان غير خوراكى و غير پوشاكى ملتزمند، سزاوار ملامت نيستند؛ چرا كه آنها در اين مسئله به امامانشان اقتدا مى كنند.

علاوه بر اين، رواياتى در اين باره از اهل سنت نقل شده است كه ديدگاه شيعه را تقويت مى كند و به زودى به هنگام نقل اين روايات، روشن خواهد شد كه سنت پيامبر اكرم(ص) در نماز، نخست سجده برزمين بوده، آنگاه سجده بر تنها حصير و بوريا نيز رخصت داده شده و پس از آن، ترخيص سومى نرسيده، بلكه مى توان گفت همچنان كه كاملا بررسى خواهد شد، رواياتى وجود دارد كه سجده بر غير مواردمزبور را ممنوع كرده است.

محدث نورى در مستدرك از دعائم الاسلام از امام صادق(ع) از پدرانش روايت كرده است كه رسول خدا(ص) فرمود:
ان الارض بكم برة، تتيممون منها، و تصلون عليها في الحياة(الدنيا) و هى لكم كفاة في الممات، و ذلك من نعمة الله، له الحمد، فافضل ما يسجد عليه المصلي الارض النقية؛((66))
زمين براى شما نيكوكار است، با آن تيمم مى كنيد و در زندگى(دنيا) برروى آن نماز مى گزاريد و در مرگ، شما را بس است و اين از نعمتهاى خداوند است كه حمد و ستايش مخصوص اوست. بنابراين، برترين چيزى كه نمازگزار مى تواند بر آن سجده كند، زمين پاك است.

محدث نورى همچنين از امام صادق(ع) نقل كرده است كه فرمود:
ينبغي للمصلي ان يباشر بجبهته الارض و يعفر وجهه في التراب، لانه من التذلل لله؛((67)) شايسته است كه نمازگزار، پيشانى اش را مستقيما بر زمين بگذارد و صورت را [با گذاشتن روى زمين] خاك آلود كند؛ زيرا اين كار، نوعى اظهار ذلت در مقابل خداوند است.

شعرانى [در ذيل حديث فوق] مى گويد:
مقصود از [تعفير و به خاك ماليدن صورت]، اظهار خضوع و فروتنى با سر است تا زمين را با صورت كه شريف ترين عضو بدن است، لمس كند؛ خواه اين لمس، با پيشانى باشد يا با بينى ؛ و چه بسا قراردادن پيشانى با بينى بر زمين، نزد گروهى از فقها اولويت داشته باشد؛ زيرا ريشه كلمه «انف» كه به معناى بينى است، از «انفه» و «كبريا» به معناى بزرگى گرفته شده؛ از اين رو اگر نماز گزار آن را بر زمين گذارد،گويى در برابر خداوند، از بزرگى و كبريايى كه نماز گزار دارد، خارج شده است؛ زيرا ورود در محضر خداوند بر كسى كه در او كوچك ترين ذره اى از ريا وجود داشته باشد، حرام است؛ چرا كه محضر الهى در حقيقت، بهشت اكبر است و رسول خدا(ص) فرموده است: «كسى كه كوچك ترين ذره از كبر در وجودش باشد، وارد بهشت نمى شود».((68))

امام مغربى مالكى رودانى طى حديث مرفوعه اى از ابن عباس نقل مى كند: «من لم يلزق انفه مع جبهته بالارض او اسجد لم تجز صلاته»؛((69)) كسى كه در سجده، بينى اش همراه با پيشانى به زمين نرسد،نمازش كفايت نمى كند.

[در اين باره ذكر اين نكته ضرورى است كه] همچنان كه اعمال عبادى در اصل، توقيفى است، شرايط و احكام آنها نيز از امورى است كه بايد از طرف مفسر شريعت و مبلغ آن، يعنى رسول خدا(ص) تبيين وروشن شود؛ زيرا اوست كه طبق تصريح قرآن كريم، الگو و تبيين كننده قرآن عزيز است و بر تمامى مسلمانان واجب است كه احكام دين و جزئيات شريعتشان را از او فرا گيرند.

خداوند سبحان فرموده است: «لقد كان لكم في رسول اللهاسوة حسنة ل من كان يرجوا الله و اليوم ال آخر و ذكر اللهك ثيرا»((70))؛ مسلما براى شما در زندگى رسول خدا(ص) سرمشق نيكويى بود براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى كنند.

«و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا»((71))؛ آنچه رسول خدا براى شما آورده، بگيريد و از آنچه نهى كرده، خوددارى كنيد.

فرق بين «مسجود له» و «مسجود عليه»
گاهى تصور مى شود كه التزام و اعتقاد به سجده بر زمين يا روييدنيهاى از زمين، بدعت است؛ به خيال اينكه تربتى كه بر آن سجده مى شود، بت است. اين افراد، كسانى هستند كه بين «مسجود له»(يعنى كسى كه براى او سجده مى شود) و «مسجود عليه»(يعنى چيزى كه بر آن سجده مى شود) تفاوتى نمى گذارند و چنين مى پندارند كه سنگ يا تربتى كه در مقابل نماز گزار گذاشته شده است، بتى است كه نمازگزار آن را با قراردادن پيشانى بر رويش، مى پرستد، اما شيعه چه تقصيرى دارد كه درك مخالفانش چنين ضعيف است كه بين اين دو فرقى نمى گذارند و موحد را با مشرك، به خاطر اشتراك در ظاهر، مقايسه مى كنند؛ وبه صورت و ظاهر اشيا اهميت مى دهند، در حالى كه ملاك، باطن امور است.

بنابراين، براى بت پرست، بت، معبود و «مسجود له» است و آن را در مقابلش مى گذارد و براى او ركوع و سجود مى كند، اما موحد كه مى خواهد نهايت عبوديت خويش را اظهار كند، براى خداوند سجود واظهار تذلل و فروتنى مى كند. موحد، پيشانى اش را بر روى خاك، سنگ، شن و ريگ مى گذارد تا به اين وسيله، در مقام ارزيابى، برابرى اش را با اين امور اظهار كند و بگويد «خاك كجا و رب الارباب كجا؟»

آرى، سجده كننده بر خاك، غير از پرستنده آن است. او مى خواهد با سجده بر خاك، در برابر خداوند تذلل و فروتنى كند و كسى كه خلاف اين را توهم كند، مراتب نادانى خود را نشان داده است. او با اين كارش موجب گرفتارى همه نمازگزاران و محكوم شدن آنها به شرك مى شود؛ زيرا كسى كه بر فرش و پارچه و غير اينها نماز مى خواند نيز بايد طبق اين ديدگاه، پرستنده آنها باشد و اين، خيلى عجيب است.

آمُدى از امام على(ع) نقل مى كند كه فرمود: «السجود الجسماني: وضع عتائق الوجوه على التراب»((72))؛ سجود جسمانى عبارت است از قراردادن مواضع لطيف صورت بر روى خاك.

«سجده» در لغت
بدون شك، سجده از واجبات نماز است. هر دو فرقه شيعه و اهل سنت از ابن عباس(رضى الله عنه) روايت كرده اند كه رسول خدا(ص) فرمود: «امرت ان اسجد على سبعة اعظم: على الجبهة و اليد ين والركبتين و اطراف القدمين»؛((73)) مامور شده ام كه بر هفت استخوان سجده كنم: برپيشانى، دو دست، دو زانو و نوك دو پا.

با اين حال، حقيقت سجده و واقعيت و مقوم آن، قرار دادن پيشانى بر زمين است و موارد شش گانه ديگر، بيشتر شبيه شرايط سجده است [تا اينكه در حقيقت آن نقش داشته باشد]. دليل اين مطلب، كلام صاحبان كتب لغت است؛ زيرا آنان در تعريف سجده، جز قراردادن پيشانى بر زمين، چيز ديگرى را ذكر نكرده اند؛ بنابراين، گويى ديگر موارد، از شرايط سجده است كه شارع آن را واجب و به حقيقت لغوى و عرفى سجده، افزوده است.

ابن منظور به نقل از ابن سيده گفته است: «سجد يسجد، سجودا يعنى پيشانى اش را بر زمين قرارداد. اسم فاعل آن ساجد و جمع ساجد، سجود و سجد است».((74))

ابن اثير گفته است: «سجود نماز عبارت است از قرار دادن پيشانى بر زمين و هيچ خضوعى بزرگ تر از سجده نيست».((75))

در تاج العروس من جواهر القاموس آمده است:
سجده يعنى خضوع، و سجود نماز از همين ريشه و به معناى قراردادن پيشانى بر زمين است و خضوعى بزرگ تر از سجود نيست. اسم آن «سجده» به كسر سين است.((76))

اين سخنان و نظاير آن از صاحبان كتابهاى لغت، گوياى اين حقيقت است كه حقيقت و مقوم سجده، همان قراردادن پيشانى بر زمين است و چنانچه پيامبر(ص) سجده بر هفت استخوان را واجب نكرده بود،براى سجده، گذاشتن پيشانى بر زمين كفايت مى كرد، اما علاوه بر گذاشتن پيشانى بر زمين، امور ديگرى هم براى سجده اضافه كرده كه موجب شده است سجده بر هفت عضو واجب باشد.

با توجه به مطالب فوق، تعجبى نيست كه از بيان اعضاى هفت گانه، گذاشتن پيشانى بر زمين، داراى شرط خاصى باشد و آن اينكه «مسجود عليه» يعنى چيزى كه بر آن سجده مى شود، بايد زمين يا روييدنى اززمين باشد و سجده بر غير اين موارد، جايز نباشد.

علت لزوم مكشوف بودن پيشانى در سجده
شاهد اينكه از ميان اعضاى هفت گانه، پيشانى شرايط خاصى دارد، اين است كه اكثر فقهاى اهل سنت معتقدند كه تنها در سجده است كه پيشانى بايد مكشوف باشد [و با چيزى پوشيده نشده باشد]. بنابراين،اگر ساير اعضا مانند پيشانى، نقشى در حقيقت سجده داشتند، بايد حكم آن اعضا هم مانند حكم پيشانى باشد؛ در حالى كه واقعيت، خلاف اين است [و براى روشن شدن مطلب، آراى فقهاى اهل سنت را دراين زمينه نقل مى كنيم]:

1. در مختصر ابى القاسم خرقى و شرح آن آمده است: «بنابر يكى از اين دو روايت، واجب نيست كه نماز گزار، غير از پيشانى، ساير اعضا را بدون حايل، بر روى محل نماز(سجاده) بگذارد» و در روايتى ديگرآمده است: واجب است نماز گزار، پيشانى اش را مستقيما و بدون حايل، بر روى محل نماز بگذارد. اين روايت را ابوالخطاب نقل كرده و اثرم روايت كرده است: از امام صادق(ع) در باره سجده بر پيچ عمامه سؤال كردم كه آيا درست است يا نه؟ امام(ع) فرمودند: بر پيچ عمامه سجده نمى شود، بلكه بايد آن قسمت از عمامه كه جلوى پيشانى را گرفته، برداشته شود، و اين مذهب شافعى است.
خباب روايت كرده است كه از شدت گرمايى كه بر پيشانى و دستان ما [به هنگام گذاشتن پيشانى روى زمين] مى رسيد، نزد رسول خدا(ص) شكايت كرديم، اما به شكايت ما توجهى نكرد. تا آنجا كه مى گويد:از على(ع) نقل است كه فرموده است: «هر گاه هريك از شما نماز مى خواند، بايد عمامه را از روى پيشانى كنار بزند». اين حديث را بيهقى نقل كرده است.((77))

2. در الوجيز آمده است: در سجود، واجب است پيشانى آشكار و پيدا باشد؛ زيرا از خباب روايت شده است كه از شدت گرمايى كه بر پيشانى و دستان ما مى رسيد، نزد رسول خدا(ص) شكايت كرديم، امااو به شكايت ما توجهى نكرد.
در شرح اين حديث گفته است: لازم نيست همه پيشانى پيدا و مكشوف باشد، بلكه به مقدارى كه پيشانى بر آن صدق كند، كافى است؛ همچنان كه درباره مقدارى كه بايد روى زمين قرار مى گيرد نيز چنين است. واجب است آن مقدارى از پيشانى كه بر روى زمين قرار مى گيرد، پيدا و مكشوف باشد. بنابراين، اگر مقدارى از پيشانى را آشكار كند، ولى موضع ديگرى را بر زمين گذارد، كافى نيست. كشف پيشانى، موقعى حاصل مى شود كه بين پيشانى و محل سجده، حايلى متصل به پيشانى كه با برداشتن پيشانى، آن نيز برداشته شود، وجود نداشته باشد.
بنابراين، اگر بر گوشه اى از آن حايل يا پيچى از عمامه اش سجده كند، كفايت نمى كند؛ زيرا پيشانى اش را مستقيما بر محل سجده نگذاشته است.
دليل ما حديث خباب است. همچنين روايت شده است كه پيامبر(ص) فرمود: «پيشانى ات را به زمين بچسبان».((78))

3. ابن رشد گفته است: فقها اختلاف نظر دارند كه آيا يكى از شرايط سجود، اين است كه دست سجده كننده بايد [هنگام سجده] مكشوف و آشكار باشد و مستقيما بر زمين قرار گيرد [و مثلا با عبا پوشيده نشده باشد] يا اينكه چنين شرطى در باره دستان وجود ندارد؟
مالك گفته است آن، شرط سجود است، اما تصور مى كنم شرط تماميت آن باشد.((79)) گروهى نيز گفته اند آن، از شرايط سجود نيست.
اختلاف نظر فقها در سجده بر لايه هاى عمامه نيز از همين باب است. در اين زمينه سه نظريه ابراز شده است: گروهى ممنوع مى دانند و گروهى ديگر جايز و گروهى هم بين سجده بر لايه هاى كم و لايه هاى زياد عمامه، فرق گذاشته اند. گروهى هم بين اينكه بخشى از پيشانى سجده كننده به زمين برسد و يا هيچ بخشى از پيشانى اش به زمين نرسد، تفاوت قائل شده اند.((80))

4. قفال گفته است: اگر به خاطر مرضى، دستارى بر پيشانى نماز گزار بسته شده باشد و با آن دستار سجده كند، كفايت مى كند و لزومى به اعاده نماز نيست. فقهاى ما قول ديگرى را نيز نقل كرده اند كه مطابق آن،در صورت مسح بر جبيره، اعاده واجب است.((81))

5. در كتاب الفقه على المذاهب الاربعه آمده است: شافعيه معتقدند كه سجده بر پيچ عمامه يا دستار، در صورتى كه پيشانى را پوشانده باشد، اشكال دارد. بنابراين، چنانچه نمازگزار از روى علم و عمد، بر محل آشكار ومكشوف پيشانى اش سجده نكند، نمازش باطل است؛ مگر آنكه عذرى داشته باشد؛ مثل اينكه جراحتى بر پيشانى اش باشد و باز كردن دستار، مشقت زيادى داشته باشد كه در اين صورت، سجده با دستار، صحيح است.((82))

ظاهرا حكمت لزوم كشف پيشانى به هنگام سجده، اين است كه پيشانى به خاك بچسبد تا نمازگزار به نهايت خضوع و عبوديت برسد. اما اين فقها كشف پيشانى را به عدم وجود حايلى كه مانع از سجود شود،مانند پيچ عمامه و لايه هاى آن، منحصر كرده اند و به رغم آن حكمت، سجده بر فرش و سجاده را جايز شمرده اند و اين، موجب بطلان حكمت كشف پيشانى به هنگام سجده و فايده آن مى شود. بدين سان،اين سؤال متوجه آنان است كه: اگر سجده بر فرش و سجاده جايز است، پس چه فرقى بين سجده بر فرش يا سجاده با سجده بر پيچ عمامه يا دستارى كه دور سر بسته شده است، وجود دارد؟

تفاوت قائل شدن بين اين دو، امر عجيبى است؛ زيرا دستار يا عمامه، مانند فرش و سجاده، بافته شده از نخ است و اگر به زعم آنان، سجده، هم با گذاشتن پيشانى بر عمامه يا دستار محقق مى شود و هم باگذاشتن پيشانى بر فرش يا سجاده، در اين صورت، همراه بودن عمامه يا دستار با نماز گزار و همراه نبودن فرش يا سجاده با نمازگزار، نمى تواند محملى براى تفاوت قائل شدن بين اين دو باشد؛ به طورى كه سجده با يكى جايز و با ديگرى، ممنوع باشد.

اما اگر قائل شديم كه حكمت كشف پيشانى به هنگام سجده، اين است كه پيشانى به خاك بچسبد، در اين صورت، سجده با عمامه يا دستار، با سجده بر فرش، تفاوتى نخواهد داشت. بدين ترتيب، علماى شيعه، بر همين اعتقادند. علامه حلى مى گويد: «واجب است پيشانى را براى سجده، بر چيزى كه سجده بر آن صحيح است، آشكار كرد».((83))

روش سجود در عصر پيامبر(ص) و پس از او
پيامبر اكرم(ص) و اصحاب او مدت زيادى به سجده بر روى زمين ملتزم بودند و مدت چند سال شدت گرما، غبار خاك و رطوبت زمين را تحمل مى كردند. در اين دوره، هيچ كس بر لباس، پيچ عمامه و حتى برحصير، بوريا، فرش و سجاده سجده نمى كرد. نهايت كارى كه نمازگزاران براى رفع آزار پيشانى انجام مى دادند، اين بود كه با كف دستشان ريگها را سرد كرده، آنگاه بر آن سجده مى كردند تا جايى كه برخى اصحاب، نزد پيامبر(ص) از شدت گرما شكايت كردند، اما او به اين گلايه ها وقعى نمى نهاد؛ زيرا وظيفه نداشت از پيش خود، تكليف الهى را تغيير دهد تا اينكه به سجده بر حصير رخصت داده شد و گشايشى اگر چه در چارچوبى محدود، در امر مسلمانان پديد آمد. بنابراين، در آن زمان مسلمانان تنها سه مرحله را پشت سر گذاشتند، نه بيشتر:
1. مرحله اى كه بر مسلمانان، سجده بر زمين و انواع مختلف آن؛ مثل خاك، شن، سنگريزه و گل خشك واجب بود و در غير اين موارد، هيچ رخصتى داده نشده بود.
2. مرحله اى كه براى تسهيل امر مسلمانان و رفع حرج و مشقت، سجده بر روييدنيه؛ از قبيل حصير و بوريا، رخصت داده شد.
3. مرحله اى كه سجده بر لباس، در صورت ضرورت و اضطرار، مجاز شمرده شد.

مرحله نخست: سجده بر زمين
1. هر دو فرقه شيعه و سنى، از پيامبر اكرم(ص) روايت كرده اند كه فرمود: «و زمين براى من محل سجده و پاك كننده قرار داده شده است».((84))
از حديث فوق متبادر مى شود كه هر بخشى از زمين، محل سجده و پاك كننده است كه مى توان بر آن سجده و تيمم كرد.
بنابراين، زمين از دو حيث مورد نظر قرار مى گيرد: يكى براى سجده و ديگرى براى تيمم.
اين حديث، به روشنى ثابت مى كند كه اصل در سجده، سجده بر زمين است؛ خواه خاك باشد يا سنگ و ريگ. زمين است كه بايد به عنوان محل سجده انتخاب شود و بدون دليل ديگرى نمى توان از آن تعدى كرد.

اما تفسير روايت فوق به اينكه: «عبادت خدا و سجده در مقابل او، منحصر به مكان خاصى نيست، بلكه به رغم اعتقاد غير مسلمانان به اينكه عبادت، تنها بايد در كليسا و كنيسه انجام شود، اسلام معتقد است كه همه زمين، مسجد مسلمانان است. آرى، اين تفسير، مخالف تفسيرى كه ما كرديم، نيست؛ زيرا اگر زمين به طور مطلق، مسجد نماز گزار باشد، لازمه اش اين است كه همه جاى آن براى عبادت صلاحيت داشته باشد.

بنابراين، تفسير فوق، به معناى التزامى تفسيرى است كه ما از حديث ذكر كرديم و نشان دهنده اين است كه چرا واژه «طهورا» يعنى پاك كننده، پس از واژه «مسجدا» آمده و هر دو كلمه، مفعول فعل «جعلت» قرار گرفته است. نتيجه اينكه زمين، موصوف به دو وصف شده است: يكى مسجد و ديگرى طهور(يعنى پاك كننده). جصاص هم از حديث، چنين فهميده و گفته است: «همان زمينى را كه خداوند مسجد و محل سجده قرار داده، همان را طهور و پاك كننده هم قرار داده است.»((85))

ديگر شارحان حديث نيز همين سخن را گفته اند؛ بنابراين، اگر تربت و سنگ، پاك كننده است، همان هم بايد محل سجده نماز گزار قرار گيرد. پس انحصار طهور و مسجد به زمين در حديث فوق، دليل بر اين است كه جز زمين، بر چيز ديگرى نمى توان سجده كرد؛ مگر اينكه دليل ديگرى قائم شود كه مسجد و محل سجده، اعم از طهور و غير طهور است.

سرد كردن ريگها براى سجده بر آن
2. از جابر بن عبدالله انصارى نقل شده است كه گفت: با پيامبر(ص) نماز ظهر مى خواندم. از شدت گرما [و داغ شدن ريگها] مشتى از ريگ برمى داشتم و آن را كف دستم قرار مى دادم، سپس آن را به كف دست ديگرم مى ريختم تا سرد شود. آنگاه آنها را بر زمين قرار مى دادم تا بر آن سجده كنم.((86))

بيهقى در ذيل اين حديث، توضيحى اضافه كرده است كه شيخ گفته است: اگر سجده بر لباس متصل به نماز گزار جايز بود، سجده كردن بر آن آسان تر از سرد كردن ريگ با دست و قراردادن آن بر زمين براى سجده بود [و اينكه مسلمانان اين مشقت را متحمل مى شده اند چون سجده بر لباس متصل به نماز گزار جايز نبوده است]((87)).

ما مى گوييم: اگر سجده بر مطلق لباس، خواه متصل به نماز گزار باشد يا جداى از او، جايز بود، سجده كردن بر آن آسان تر از سرد كردن ريگ بود و مسلمانان براى رهايى از گرماى ريگها دستمال يا سجاده وامثال اينها را به همراه خود مى آوردند تا بر آن سجده كنند [و چون چنين كار آسانى را نمى كردند، معلوم مى شده كه سجده بر مطلق لباس، جايز نبوده است].

3. انس روايت كرده است كه در گرماى شديدى، با رسول خدا(ص) بوديم، يكى از ما مقدارى سنگريزه برداشت و در دستش نگه داشت و وقتى سرد شد، آن را بر زمين گذاشت و بر آن سجده كرد.((88))

4. از خباب بن ارت نقل است كه گفت: نزد رسول خدا(ص) از شدت گرمايى كه [به هنگام سجده] به پيشانى و كف دستان ما اصابت مى كرد، شكايت كرديم، ولى او به شكايت ما توجهى نكرد.((89))
ابن اثير در معناى حديث فوق مى گويد: «آنها چون نزد رسول خدا(ص) از مشقتى كه هنگام سجده بر زمين متحمل مى شدند، شكايت كردند، حضرت به آنها اجازه نداد بر گوشه لباسشان سجده كنند».((90))

اين روايات، گوياى اين حقيقت است كه سنت رسول خدا(ص) و مسلمانان در نماز، فقط سجده بر زمين بوده است. حتى پيامبر(ص) به مسلمانان اجازه نمى دهد كه از سجده بر زمين عدول كرده، بر پارچه متصل به خود يا جداى از خود سجده كنند. پيامبر(ص) با اينكه نسبت به مؤمنان رئوف بودند، بر آنان واجب كردند كه پيشانى را [به هنگام سجده] بر زمين گذارند؛ هر چند كه شدت گرماى زمين، آنها را آزار دهد.

احاديث متعددى كه طى آنها پيامبر اكرم(ص) دستور مى دهد تا مسلمانان به هنگام سجده، صورت خود را بر خاك قرار دهند، گوياى اين مطلب است كه مسلمانان به سجده بر زمين ملتزم بوده اند و پيامبراكرم(ص) اصرار داشته است كه پيشانى به هنگام سجده، بر زمين قرار گيرد، نه بر پارچه؛ اعم از اينكه متصل به نماز گزار باشد، مثل پيچ عمامه يا جداى از او، مثل دستمال و سجاده.

امر به قرار دادن صورت بر خاك
5. از خالد جهنى نقل است كه پيامبر(ص) صهيب را در حال سجده ديد، به گونه اى كه گويا از خاك، پرهيز مى كند. به او فرمود: اى صهيب! صورتت را بر خاك قرارده((91)).

ظاهرا صهيب با سجده بر پارچه متصل يا جداى از خود و دست كم با سجده بر حصير، بوريا و سنگهاى صاف، از قراردادن صورت بر خاك پرهيز مى كرده است. در هر صورت، اين حديث شاهد بر برترى سجده بر خاك است؛ در مقابل سجده بر ريگ؛ زيرا قبلا بيان شد كه سجده بر ريگ، بر خلاف سجده بر غير زمين، جايز است.

6. ام سلمه روايت كرده است: پيامبر اكرم(ص) يكى از غلامانمان را كه به او «افلح» مى گفتند ديد كه هنگام سجده، بر زمين مى دمد؛ پس به او فرمود: اى افلح! صورتت را بر خاك قرار ده.((92))

7. در روايت ديگرى آمده است كه پيامبر(ص) فرمود: اى رباح! صورتت را بر زمين قرارده.((93))

8. ابوصالح روايت كرده است: بر ام سلمه وارد شدم. در همين حال، برادرزاده اش نيز وارد شد. آنگاه دو ركعت نماز در خانه او خواند. هنگام سجده، به خاك مى دميد [تا كنار رود]. ام سلمه گفت: برادر زاده!فوت نكن؛ زيرا من از رسول خدا(ص) شنيدم كه به غلامش به نام يسار [كه به هنگام سجده، بر خاك مى دميد] فرمود: صورتت را بر خاك بگذار.((94))

امر به كنار زدن عمامه از پيشانى
9. روايت شده است كه پيامبر(ص) در هنگام سجده، عمامه را از پيشانى اش كنار مى زد.((95))

10. از امير المؤمنين(ع) نقل شده است كه فرمود: «هرگاه يكى از شما خواست نماز گزارد، بايد عمامه را از صورتش كنار بزند»؛ براى اينكه بر پيچ عمامه سجده نكند.((96))

11. صالح بن حيوان سبائى روايت كرده است: رسول خدا(ص) مردى را ديد كه عمامه اى بر پيشانى اش بسته و مشغول سجده است؛ پس عمامه اش را از پيشانى كنار زد.((97))

12. از عياض بن عبدالله قرشى نقل است: رسول خدا(ص) مردى را ديد كه بر عمامه اى كه دور سرش بسته شده، سجده مى كند؛ پس با دستش اشاره كرد كه عمامه ات را كنار بزن، و به پيشانى اش اشاره كرد.((98))

اين روايات نشان دهنده اين است كه مسلمانان در آن زمان، تكليفى جز سجده بر زمين نداشته اند و رخصتى جز خنك كردن ريگها [براى سجده] نداشته اند و چنانچه ترخيصى وجود داشت، به خنك كردن ريگ اقدام نمى كردند و پيامبر(ص) هم به گذاشتن صورت بر خاك و كنار زدن عمامه امر نمى كرد.

سيره پيامبر(ص) در سجده
ظهور بسيارى از روايات چنين مى نمايد كه پيامبر(ص) به سجده بر زمين اهتمام داشته است.

اينك نمونه هايى از اين روايات:
1. وائل بن حجر مى گويد: پيامبر را ديدم كه هنگام سجده، پيشانى و بينى اش را بر زمين گذاشت.((99))
2. ابن عباس مى گويد: پيامبر(ص) بر سنگ سجده مى كرد((100)).
3. از عايشه روايت شده است: هرگز پيامبر را نديدم كه چيزى را مانع صورتش قرار دهد((101)).

ابن حجر [ذيل اين حديث] مى گويد: در اين حديث اشاره شده است كه در سجده، اصل، تماس مستقيم پيشانى با زمين است؛ زيرا [عدم تماس مستقيم] منوط به عدم استطاعت و توانايى شده است.((102))

اين حديث گوياى اين حقيقت است كه به هنگام ضرورت، سجده بر لباس و پارچه جايز است و در غير ضرورت؛ يعنى در حالى كه نمازگزار مختار است، جايز نيست. از امامان(ع) نيز اين مطلب روايت شده است.

از عيينه نقل است كه لباس نازك كتانى مى خرد و به امام صادق(ع) عرض مى كند: در روزى كه هوا شديدا گرم است، به مسجد مى روم و چون دوست ندارم بر ريگها نماز بخوانم، لباسم را پهن مى كنم و بر آن سجده مى كنم [آيا صحيح است؟] امام مى فرمايد: بله اشكالى ندارد.((103))

از قاسم بن فضيل نقل است: به امام رضا(ع) عرض كردم: فدايت شوم! [اگر] فردى به خاطر آزار گرما و سرما، بر آستينش سجده كند [اشكال دارد؟] امام(ع) فرمود: اشكالى ندارد.((104))

احاديثى وجود دارد كه نشان مى دهد پيامبر(ص) در سرماى گزنده، بر گل خشك و زمين سجده مى كرده است و با عبايى نماز مى خوانده تا با حايل قراردادن آن به هنگام سجده، دست و پاى او از گزند سرماى زمين محفوظ باشد، ولى اين كار را براى پيشانى نمى كرده اند. اينك احاديثى كه در اين زمينه وارد شده است:

1. از وائل بن حجر نقل است: رسول خدا(ص) را ديدم كه در صبح سردى با عبايى سفيد نماز مى خواند و با حايل قرار دادن عبا به وسيله دست و پا، آنها را از سرماى زمين مصون مى دارد.((105))
2. از ثابت بن صامت نقل شده است: رسول خدا(ص) در حالى كه خود را به عبايى پيچيده بود، در قبيله بنى عبدالاشهل نماز مى خواند و [به هنگام سجده] دستش را بر عبايش مى گذاشت تا او را از سرماى ريگها حفظ كند.((106))
3. از ابو هريره نقل شده است: رسول خدا(ص) در يك روز بارانى سجده كرد، به طورى كه من اثر آن را در پيشانى و نوك بينى او مى ديدم.((107))

اين روايات و نظاير آن، نشان دهنده كيفيت سجده پيامبر(ص) در يك روز بارانى و سرد است و اينكه او گاهى بر گل سجده مى كرده و صورتش را با چيزى نمى پوشانده، و گاهى دستانش را مى پوشانده، بدون اينكه به صورتش كارى داشته باشد. دقت راويان حديث در بيان توجه پيامبر(ص) در حفظ دستان خود از سرما و گل به واسطه عبا و ياد نكردن از پيشانى، نشان دهنده اين است كه او صورت خود را با چيزى نمى پوشانده است؛ و گرنه چنانچه صورت خود را نيز مانند دستان محفوظ مى داشت، از ديد راويان مستور نمى ماند و آن را ذكر مى كردند.

سيره صحابه و تابعين در سجده
از روايات متعددى آشكار مى شود كه سيره مجموعه اى از اصحاب پيامبر(ص) سجده كردن بر زمين بوده است.

1. از ابى اميه نقل است كه ابوبكر خود را به زمين رسانده، بر آن سجده مى كرد و نماز مى گزارد.((108))
2. از ابو عبيده نقل است كه ابن مسعود، جز بر زمين سجده نمى كرد يانماز نمى گزارد.((109))
3. مسروق بن اجدع كه از اصحاب ابن مسعود بوده، سجده بر غير زمين را جايز نمى دانسته است. او حتى در كشتى با خود چيزى مى آورده و بر آن سجده مى كرده است.((110))
4. ابراهيم نخعى كوفى كه فقيه و يكى از تابعين بوده است، بر بردى مى ايستاده و بر زمين سجده مى كرده است. راوى مى گويد: «گفتيم بردى چيست؟ گفت: بردى، حصير است».((111)) در نقلى ديگر آمده است: او بر حصير نماز مى گزارد و بر زمين سجده مى كرد.
5. عمربن عبدالعزيز به حصير اكتفا نمى كرد، بلكه مقدارى خاك بر روى آن مى گذاشته و بر آن سجده مى كرده است.((112))
6. عروة بن زبير اكراه داشته است بر چيزى غير از زمين نماز گزارد.((113))
7. على بن عبدالله بن عباس به «زرين» نامه اى نوشت كه تخته سنگى از سنگهاى كوه مروه براى او بفرستد تا بر او سجده كند.((114))

نتيجه اينكه تذلل و خضوع در مقابل عظمت خداوند سبحان، تنها با قراردادن پيشانى بر خاك و گل خشك و گفتن اين جمله با زبان حال كه «خاك كجا و رب الارباب كجا» و اينكه او با خاك يكسان است، به بهترين وجه تحقق مى يابد و چنين وضعى، با سجده بر ساخته هاى بشرى حاصل نمى شود. علامه امينى در اين زمينه سخن گرانقدرى دارد كه متن آن چنين است:
براى سجده كه چيزى جز اظهار كوچكى و خوارى در مقابل عظمت مولا نيست، مناسب تر اين است كه بخشى از زمين به عنوان محل سجده انتخاب شده، نمازگزار صورت خود را بر آن قرار دهد و بينى خود را به آن بمالد تا سجده كننده طينت پستى را كه از آن آفريده شده و به آن بر مى گردد و دوباره از آن بازگشت داده مى شود، ياد آور شود و به اين وسيله، پند گيرد و دائم به ياد بى ارزشى و پستى اصلش باشد و برايش خضوعى روحى، خوارى اى در باطن، پستى اى در نفس، انگيزه اى در اعضاى بدن براى عبوديت و عقب نشينى اى از ترفع و انانيت حاصل شود و به اين بصيرت برسد كه موجودى كه از خاك آفريده شده است، شايسته چيزى جز خوارى و بيچارگى نيست.

بديهى است كه چنين اصرارى، هرگز در پارچه اى بافته شده از پشم، ديبا و حرير و امثال آن كه از وسايل راحتى و رفاه انسان است و موجب مى شود انسان در خود، احساس بزرگى، حرمت، كرامت و مقام كند، دچار تكبر، عصيان و استعلا شود و خضوع و خشوع از وجودش رخت بر بندد، يافت نمى شود.((115))

مرحله دوم: جواز سجده بر حصير
احاديثى كه از صحاح و مسانيد و ديگر منابع حديثى نقل كرديم، حاكى از آن بود كه پيامبر(ص) و اصحاب او به سجده بر زمين، با انواعى كه دارد، ملتزم بوده اند و هيچ گاه از آن عدول نمى كرده اند؛ هر چندگرمى هوا شديد و التزام به سجده برزمين، دشوار باشد. اما نصوصى وجود دارد كه نشان مى دهد پيامبر(ص)(به واسطه وحيى كه به او شده) سجده بر روييدنى از زمين را مجاز شمرده است. پيداست كه با اين ترخيص مسئله سجده براى مسلمانان آسان شده، بار تكليف و مشقت در گرما و سرما و به هنگام خيس بودن زمين، برداشته مى شود. اينك توجه خواننده را به اين نصوص جلب مى كنيم:

1. از انس بن مالك نقل شده است: رسول خدا(ص) بر حصير نماز مى خوانده است.((116))

2. از ابن عباس نقل شده است: رسول خدا(ص)(و در تعبيرى ديگر، پيامبر(ص»بر حصير نماز مى خوانده است((117)).

3. از عايشه نقل شده است: پيامبر(ص) بر حصير نماز مى خوانده است((118)).

4. از ام سلمه نقل شده است: رسول خدا(ص) بر حصير نماز مى خوانده است((119)).

5. از ميمونه نقل شده است: رسول خدا(ص) بر حصير نماز مى خوانده و بر آن سجده مى كرده است((120)).

6. از ام سليم نقل شده است: رسول خدا(ص) بر حصير نماز مى خوانده است.((121))

7. از عبدالله بن عمر نقل شده است: رسول خدا(ص) بر حصير نماز مى خوانده است.((122))

[در سفرى كه به مكه داشتم] يكى از ماموران مسجد الحرام كه تقيد من به سجده بر حصير را ديد، به من اعتراض كرد و از علت اين كار جويا شد. به او گفتم: [زيرا] پيامبر(ص) بر حصير نماز مى خوانده است. گفت: نماز خواندن پيامبر(ص) بر حصير و بوريا مستلزم سجده بر آنها نيست؛ زيرا ممكن است بر حصير نماز مى خوانده اما بر چيز ديگرى سجده مى كرده است. به او گفتم: ذوق سليم، بين نماز خواندن و سجده كردن فرق نمى گذارد؛ زيرا اين سخن كه بر حصير نماز مى خوانده، به اين معناست كه او در تمامى حالتهاى نماز، از قبيل قيام، ركوع و سجود، بر حصير نماز مى خوانده، نه اينكه پاها يا زانوها يا دستان خود را بر روى حصير، اما پيشانى را بر چيز ديگرى قرار مى داده است.

علاوه بر اين، در دسته اى از روايات تصريح شده كه حضرت بر حصير سجده مى كرده است:
1. ابوسعيد خدرى روايت كرده است: بر پيامبر(ص) وارد مى شود و مى بيند بر حصيرى نماز مى خواند و بر آن سجده مى كند.((123))
2. از انس بن مالك نقل شده است: رسول خدا(ص) بر حصير نماز مى خوانده و بر آن سجده مى كرده است((124)).

در پرتو اين روايات، روشن مى شود كه سجده بر زمين و خاك و بعضى از روييدنيها، مثل حصيرى كه از چوب شاخه درخت خرما ساخته شده، جايز است.

مرحله سوم: سجده بر لباس(به هنگام داشتن عذر)
قبلا درباره مرحله اول و دوم بحث كرديم. اگر مرحله سومى باشد، عبارت است از جواز سجده بر غير زمين و غير روييدنيهاى از آن به هنگام ضرورت و داشتن عذر.

بديهى است كه ترخيص سجده بر غير زمين، پس از مرحله قبل بوده است؛ زيرا قبلا بيان شد كه پيامبر(ص) به شكايت اصحاب از گرماى شديد، وقعى ننهاد و او و اصحابش با تحمل گرما و آزار آن، همواره برزمين سجده مى كرده اند. اما خداوند، عز اسمه، براى رفع حرج، سجده بر لباس را به هنگام ضرورت و داشتن عذر، اجازه مى دهد. اينك رواياتى كه در اين زمينه وارد شده است:

1. از انس بن مالك نقل شده است: هنگامى كه با پيامبر(ص) نماز مى خوانديم و يكى از ما قادر به قراردادن پيشانى بر زمين نبود، لباسش را پهن كرده، آنگاه بر آن سجده مى كرد.

2. همين حديث به شكل ديگرى هم روايت شده است: با پيامبر(ص) نماز مى خوانديم كه يكى از ما از شدت گرما، بخشى از لباسش را بر زمين پهن كرد؛ پس چنانچه يكى از ما قادر نبود كه پيشانيش را برزمين گذارد، لباسش را پهن مى كرد.

حديث فوق، چنين هم نقل شده است: هنگامى كه با پيامبر(ص) نماز مى خوانديم، يكى از ما از شدت گرما، بخشى از لباسش را در مكان سجده گذاشت((125)).

اين روايت را كه اصحاب صحاح، سنن و مسانيد نقل كرده اند، از حقيقت برخى روايات كه ظهور در جواز سجده بر لباس در حال اختيار نيز دارد، پرده برمى دارد؛ زيرا روايت انس تصريح مى كند كه جوازسجده بر لباس، مختص حالت ضرورت است. پس اين روايت، قرينه مى شود بر اينكه مراد از اين روايات مطلق چيست؟

اينك ذكر چند روايت در اين زمينه:

1. عبدالله بن محرز از ابو هريره نقل مى كند: رسول خدا(ص) بر پيچ عمامه اش سجده مى كرد.((126))

با توجه به اينكه اين روايت با رواياتى كه قبلا نقل كرديم و طى آن، پيامبر(ص) از سجده بر پيچ عمامه نهى مى فرمود، معارض است، بنابراين بايد آن را بر حالت ضرورت و داشتن عذر حمل كرد. بيهقى درسننش با تصريح به اين مطلب گفته است: شيخ گفته است: اما روايتى كه در اين زمينه از پيامبر(ص) در باره سجده بر پيچ عمامه نقل شده است، چيزى را ثابت نمى كند و روايت صحيح، روايت حسن بصرى است كه از اصحاب پيامبر(ص) حكايت كرده است.((217))

از ابن راشد روايت شده است: مكحول را ديدم كه بر عمامه اش سجده مى كند. گفتم چرا بر آن سجده مى كنى؟ گفت: تا به اين وسيله مانع رسيدن سرما به دندانهايم بشوم.((218))

2. از انس روايت شده است: با پيامبر(ص) نماز مى خوانديم كه يكى از ما بر لباسش سجده كرد.((129))

اين روايت، بر حالت وجود عذر حمل مى شود؛ به قرينه رواياتى كه ما از پيامبر(ص) نقل كرديم و بخارى از او نقل كرده است. در روايت بخارى آمده است: در گرماى شديد، با پيامبر(ص) نماز مى خوانديم، چون يكى از ما نتوانست پيشانى اش را بر زمين بگذارد، لباسش را پهن كرده، بر آن سجده كرد.((130))

روايت نسائى نيز آن را تاييد مى كند كه: وقتى ظهرها پشت سر پيامبر(ص) نماز مى خوانديم، براى محفوظ بودن از گرما، بر لباسهايمان سجده مى كرديم.((131))

رواياتى وجود دارد كه دلالتشان تام نيست؛ زيرا فقط دلالت دارد كه پيامبر(ص) بر پوست نماز مى خوانده است؛ اما بر اينكه آيا بر آن سجده هم مى كرده يا نه، دلالتى ندارد.

3. از مغيرة بن شعبه نقل شده است: پيامبر(ص) بر حصير و پوست دباغى نماز مى خوانده است((132)).

اين روايت، علاوه بر اينكه به واسطه وجود يونس بن حرث در سلسله سندش، ضعيف است، ظهور در سجده پيامبر بر پوست ندارد و ملازمه اى هم بين نماز خواندن بر پوست و سجده بر آن وجود ندارد؛مخصوصا اگر پوست، كوچك باشد؛ چه بسا پيامبر(ص) بر زمين يا گياهى روييده شده از آن سجده كرده باشد و بر فرض كه بين نماز خواندن بر چيزى و سجده كردن بر آن، ملازمه وجود داشته باشد، اين روايت و امثال آن نمى تواند در مقابل رواياتى كه در دو مرحله گذشته نقل كرديم، مقاومت كند.

نتيجه مباحث گذشته
كسى كه در روايات ياد شده تامل كند، به روشنى در مى يابد كه مسئله سجده در نماز، دو يا سه مرحله را پشت سر گذاشته است: در مرحله نخست، سجده بر زمين واجب بوده و مسلمانان اجازه نداشته اند برغير زمين سجده كنند. در مرحله دوم، اجازه مى يابند كه بر روييدنيها هم سجده كنند. غير از اين دو مرحله، مرحله ديگرى براى سجده، در نماز نبوده، جز اين مرحله كه به مسلمانان اجازه داده مى شود تا درصورت ضرورت و داشتن عذر، بر لباس سجده كنند. بنابراين، رواياتى كه ظهور در جواز سجده بر پوست وامثال آن دارد، بايد يا بر حالت ضرورت حمل شود و يا اينكه بگوييم اين دسته از روايات، اساسا برسجده بر پوست دلالت ندارد، بلكه نهايت دلالتشان بر نماز بر آنهاست.

از اينجا معلوم مى شود كه آنچه شيعه به آن ملتزمند؛ يعنى سجده بر زمين يا روييدنيهاى از زمين، عين سنت نبوى است و به اندازه يك بند انگشت هم از آن منحرف نشده است و ما دعوت مى كنيم كه براى دريافت حقيقت و گذر از بدعت، كمى تامل شود.

بنابراين، سجده بر فرش، سجاده، گليمهاى بافته شده از پشم، كرك، حرير و امثال اينها و همچنين سجده بر لباس متصل به نماز گزار، هرگز دليل توجيه كننده اى نداشته است و هيچ مستندى براى جواز آن در سنت وجود ندارد. اين شما و اين صحاح شش گانه اهل سنت كه عهده دار بيان احكام دين و بويژه احكام نماز، يعنى عمود دين است، اما حتى يك حديث و كلمه اى كه اشاره به جواز سجده بر اين موارد باشد، در آنها يافت نمى شود.

بنابراين، قول به جواز سجده بر فرش و سجاده و التزام به آن و فرش كردن مساجد به آنها براى سجده بر آنها، آن گونه كه متداول است، بدعت محض و امرى جديد و غير مشروع است و با سنت خدا و سنت رسول او(ص) مخالفت دارد: «ولن تجد لسنة الله تحويلا»((133)).

فلسفه مهر
در اينجا سؤالى باقى مى ماند كه برادران اهل سنت، بسيارى اوقات آن را مطرح مى كنند و آن اينكه چرا شيعيان در سفر و غير سفر، به هنگام نماز، در مقابل خود مهر مى گذارند و بر آن سجده مى كنند؟ و چه بسا انسانهاى ساده توهم كنند (همچنان كه قبلا گفتيم) شيعيان براى مهر سجده مى كنند، نه بر آن؛ يعنى سنگ و خاك را عبادت مى كنند! اين توهم از آنجا ناشى مى شود كه اين بيچارگان، بين سجده بر مهر وسجده براى مهر فرق نمى گذارند.

به هر حال پاسخ اين سؤال روشن است؛ زيرا توجه و اهتمام شيعه به اين است كه آنچه بر آن سجده مى كنند، خاك پاك باشد، و فرقى نمى كند كه آن خاك از چه زمين و جايى باشد. اين التزام شيعيان، شبيه التزام آنان به طهارت بدن، لباس و محل نمازگزار است، اما التزام و تقيد آنان به مهر، از اين لحاظ است كه اطمينان به طهارت زمينى كه انسان بر آن وارد مى شود و مى خواهد در آن نماز بخواند، در هر جايى حاصل نمى شود.

چگونه اين اطمينان حاصل شود، در حالى كه قشرهاى مختلف مردم، اعم از مسلمان و غير مسلمان و كسانى كه مقيد به طهارت هستند و غير اينها، در اين اماكن رفت و آمد مى كنند؟! به دست آوردن چنين اطمينانى، موجب مى شود مسلمانان در نمازهايشان با سختيهاى زيادى رو به رو شوند.

بنابراين، چاره اى نيست جز اينكه نمازگزار، تربتى را كه به طهارت آن اطمينان دارد، براى خود انتخاب كند و به هنگام نماز، بر آن سجده كند تا مبادا بر پليدى، نجاست و كثافات كه هرگز موجب تقرب انسان به خدا نمى شود و سنت پيامبر(ص) آن را جايز نمى داند و عقل سليم نيز آن را نمى پذيرد، سجده كند بويژه كه به طهارت نماز گزار و لباس او و نهى از نماز خواندن در اماكنى از قبيل محل زباله، كشتارگاه، حمام،وسط راه و محل زندگى شتران، تاكيد فراوان، بلكه به تطهير مساجد و خوش بو كردن آنها امر شده است.((134))

اين قانون، نزد گذشتگان صالح ما ثابت و پا برجا بوده است؛ اگر چه تاريخ از نقل آن غفلت كرده است. در اين باره روايت شده است: تابعى فقيه، مسروق بن اجدع، متوفى به سال 62 هجرى، در سفرهايش خشتى را از مدينه همراه خود مى آورده و بر آن سجده مى كرده است. اين روايت را ابن ابى شيبه نيز در كتابش المصنف در باب «من كان حمل في السفينة شيئا يسجد عليه» و با دو سند نقل كرده است كه: مسروق هر گاه سفر مى كرد، با خود در كشتى، خشتى مى آورد و بر آن سجده مى كرد.((135))

تا اينجا روشن شد كه التزام و تقيد شيعه به مهر به عنوان محل سجده، تنها به اين علت است كه كار نماز گزار در سفر و غير سفر آسان شود تا مبادا زمين يا حصير پاكى نيابد و مسئله نماز برايش دشوار شود.مثل اينكه مسلمانى مقدارى خاك پاك ذخيره كند تا [به وقت نياز] بر آن تيمم كند.

اما اينكه شيعيان، ملتزم و مقيدند كه ترجيحا بر تربت حضرت امام حسين(ع) سجده كنند، به خاطر اين هدف عالى است كه نماز گزار به هنگام قرار دادن پيشانى بر اين تربت، به ياد فداكاريهاى امام حسين(ع) واهل بيت(ع) و اصحاب او در راه خدا و اسلام و مبارزه با ظلم و فساد بيفتد. و از آنجا كه سجده، مهم ترين ركن نماز است و در حديث آمده است: «نزديك ترين حالات بنده به خدا، حال سجده اوست»،بنابراين، مناسب است كه مسلمانان با قراردادن پيشانى بر اين تربت پاك، به ياد كسانى باشند كه بدنهاى خود را در راه حق قربانى كردند و ارواحشان به ملا اعلى پيوست؛ تا به اين وسيله، حالت خشوع وخضوعى به آنها دست دهد و با پستى و بلندى همراه شده، اين دنياى فريبنده و ناپايدار را حقير شمارد.

شايد مراد از حديثى كه طبق آن، سجده بر تربت امام حسين(ع) حجابهاى هفت گانه را مى درد، همين باشد. بنابراين، معلوم مى شود كه در سجده، سر صعود از تراب به سوى رب الارباب است((136)).

علامه امينى مى فرمايد: ما قطعه هايى نورانى از تربت كربلا را برمى داريم و بر آن سجده مى كنيم. همچنان كه فقيه سلف، مسروق بن اجدع، خشتى از تربت مدينه منوره را با خود حمل كرده، بر آن سجده مى كرد. در حالى كه اين مرد، شاگرد خلافت راشده و فقيه مدينه منوره و آموزگار سنتى است كه در آن شهر رايج بوده است و حاشا كه در اين زمينه بدعتى گذاشته باشد. بنابراين، در اين كار، كوچك ترين تاويل و تفسيرى خلاف نداى قرآن كريم يا سنت الهى و سنت رسول خدا(ص) و يا خروج از حكم عقل وجود ندارد.

البته از نظر شيعه، سجده بر تربت كربلا اجبارى نيست و شيعيان معتقد نيستند كه شرع و دين، يا مذهب، آن را واجب كرده است و هيچ يك از شيعيان، از آغاز تا به حال، بر خلاف تصور جاهلان، بين آن وديگر خاكها، از نظر جواز سجده بر آن، فرقى نگذاشته است.

ترجيح سجده بر تربت كربلا چيزى جز استحسان عقلى، يعنى انتخاب چيزى براى سجده كه عقل و منطق و خرد ورزى، آن را برتر مى داند، چيز ديگرى نيست؛ همچنان كه بسيارى از مردم مذاهب مختلف،در سفرهاشان چيزهايى جز تربت كربلا، كه سجده بر آنها صحيح است، مانند حصير پاك و تميزى كه به پاكى آن اطمينان دارند و يا سجاده اى پاك، با خود مى آورند و در نمازهايشان بر آنها سجده مى كنند.((137))

آنچه گذشت، بحثى اجمالى از اين مسئله فقهى بود و تفصيل آن را به محل خودش موكول مى كنيم. البته آنچه دانشمندان نامدار و بزرگ عصر در اين زمينه نوشته اند، ما را از آن بى نياز مى كند كه اينك به ذكر مقدارى از آنها بسنده مى كنيم:

1. مصلح كبير، محمد حسين كاشف الغطاء(1295 ـ 1373هـ) در كتاب: الارض و التربة الحسينية.

2. علامه، شيخ عبدالحسين امينى، مؤلف الغدير(1320 ـ 1390 هـ) كه در انتهاى كتابش به نام سيرتنا و سنتنا، رساله اى در اين موضوع نگاشته است.

3. كتاب السجود على الارض، اثر علامه شيخ على احمدى كه خيلى خوب تحقيق و تتبع كرده است.

بنابراين، آنچه ما در اين مسئله گفتيم، از انوار علوم آنان اقتباس شده است كه خدا گذشتگان آنها را رحمت و بازماندگان آنان را حفظ فرمايد.

خاتمه
الف) تحميل عقيده و فقه خاص بر زائران
از عجايب روزگار كه تا وقتى زندگى مى كنى، روزگار شگفتيهايى را به تو نشان مى دهد، اين است كه در حرمين شريفين، آزاديها گرفته شده، بر زائران، عقيده و فقه خاصى تحميل مى شود؛ در حالى كه سيره وروش مسلمانان در طى قرون متمادى چنين بوده است كه زائران در حرمين شريفين، نسبت به عقيده و عملشان آزادى داشته اند.

توسل و تبرك به پيامبر(ص) و امامان اهل بيت(ع) در طى قرون گذشته متداول بوده و هيچ منعى در اين زمينه وجود نداشته است. در اين باره روايات صحيح و مسندى وارد شده و همواره حرمين شريفين، محل امنى براى زائران بوده است؛ همچنان كه مشيت خداوند سبحان هم بر اين قراردارد. خداوند مى فرمايد: «فيه آيات بينات مقام ابراهيم ومن دخله كان آمنا»((138))؛ [در آن، نشانه هاى روشن(از جمله) مقام ابراهيم است و هركس داخل آن شود، در امان خواهد بود] و در مقام بيان دعاى حضرت ابراهيم مى فرمايد: «و اذ قال ابراهيم رب اجعل هذا بلدا آمنا»؛((139)) [و هنگامى كه ابراهيم عرض كرد: پروردگارا اين سرزمين را شهر امنى قرار ده].

اما امروزه اين سرزمين، از اين نظر خلاف آنچه حضرت ابراهيم(ع) دعا كرده، شده است؛ چرا كه زائر شيعى كه مطابق فقه امامان اهل بيت(ع) عمل مى كند، مجاز نيست به روش خود رفتار كند و از اعتقادات خود سخن بگويد. براى نمونه، او بايد بر فرش سجده كند و براى او سجده بر زمين و خاك، ممنوع است.

ما در حد خود، به دولت خرد مدار حاكم بر سرزمينهاى وحى پيشنهاد مى كنيم به همه حاجيان، آزاديهاى مشروعشان را بدهد تا با آزادى، مطابق روش خود عمل كنند؛ چرا كه اين كار موجب تحكيم پيوند وحدت و تعاون ميان گروههاى مختلف مسلمانان مى شود.

ب) تبديل سنت به بدعت
قبلا آگاه شديم كه سجده بر زمين يا حصير و بوريا، و امثال آن، سنت پيامبر(ص) و اصحاب او، و سجده بر فرش و سجاده و امثال آن، بدعت بوده است و خداوند آن را معتبر نمى داند، اما متاسفانه امروزه سنت به بدعت و بدعت به سنت تبديل شده است؛ به طورى كه اگر كسى در مساجد و در انظار مردم به سنت عمل كرده، بر خاك و سنگ سجده كند، بدعت گذار شمرده مى شود. البته مسئله سجده بر خاك وسنگ، تنها مسئله اى نيست كه عمل به آن، بدعت محسوب شود، بلكه در فقه مذاهب چهارگانه، نظاير ديگرى هم از اين قبيل به چشم مى خورد كه موارد زير از آن جمله است:

1. شيخ محمد بن عبدالرحمن دمشقى گفته است: سنت پيامبر(ص) در باره قبر، صاف و مسطح كردن آن بوده است و به احتمال قريب به يقين، شافعى هم آن را اولى مى داند.
ابوحنيفه و مالك گفته اند: بلندتر كردن قبر از روى زمين، بهتر است؛ زيرا صاف و مسطح كردن آن، شعار شيعه شده است.((140))
رافعى گفته است: پيامبر(ص) قبر فرزندش، ابراهيم را تسطيح كرد.
از قاسم بن محمد نقل شده است كه قبر پيامبر(ص)، ابو بكر و عمر را صاف و مسطح ديدم.
ابن ابى هريره گفته است: امروزه بهتر است به جاى تسطيح قبور، آنها را بلندتر از روى زمين قرار دهيم؛ زيرا تسطيع، شعار رافضيها شده است. بنابراين، مخالفت كردن با آنها و حفظ ميت و خانواده او از اتهام بدعت، بهتر است.

نظير اين سخن نيز از او حكايت شده و آن اينكه: چنانچه در موردى جهر به «بسمله» شعار شيعه شده باشد، بهتر است براى مخالفت با آنان، آهسته ادا شود. وى براى اين موضوع گيرى، به حديثى ازپيامبر(ص) استدلال مى كند كه: «هرگاه پيامبر(ص) جنازه اى مى ديد، مى ايستاد؛ تا اينكه به او عرض شد: يهوديان چنين مى كنند؛ پس از آن، اين كار را براى مخالفت با آنها ترك كرد.

اين دليل، همان دليلى است كه او به آن در كتابش پاسخ داده و شيخ ابو محمد به آن گراييده و قاضى روبانى از او پيروى كرده است، اما جمهور برآنند كه حق، همان جهر به «بسمله» است. آنها گفته اند: اگرآنچه را در سنت ثابت شده، به خاطر اجماع و اتفاق برخى بدعت گذاران برآن، ترك كنيم، موجب مى شود كه سنتهاى بسيارى را ترك كنيم. در حالى كه اگر ما يك عمل را دائما انجام دهيم، در اين صورت،ديگر شعار بدعت گذاران نخواهد بود.((141))

2. امام فخر رازى گفته است: بيهقى از ابو هريره نقل كرده است كه رسول خدا(ص) در نماز، جمله «بسم الله الرحمن الرحيم» را بلند مى خواند. على(ع) نيز همين كار را مى كرد و اين با روايات متواترى ثابت شده است. و على بن ابى طالب(ع) مى گفته است: «اى كسى كه ذكر او شرف ذاكران است». با توجه به اين مطالب، چگونه شايسته انسان عاقل است كه در اخفاى چنين چيزى سعى داشته باشد. شيعه معتقد است: سنت، جهر به «بسم الله الرحمن الرحيم» است؛ اعم از اينكه در نمازهاى جهريه باشد يا در نمازهاى اخفاتيه [مثل نماز ظهر و عصر]، اما جمهور فقها[ى اهل سنت] با آنان مخالفند... على(ع) در جهر به «بسم الله الرحمن الرحيم» مبالغه مى كرد. از اين رو وقتى حكومت به بنى اميه رسيد، آنها براى نابود كردن آثار على(ع) در جلوگيرى از جهر به «بسم الله الرحمن الرحيم» مبالغه كردند.((142))

3. زمخشرى در تفسير آيه «ان الله و مل آئكته يصلون على النبي» مى گويد: اگر گفته شود نظر شما در باره صلوات بر غير پيامبر(ص) چيست؟ در پاسخ مى گوييم: قياس، حكم مى كند كه بگوييم صلوات بر هر مؤمنى جايز است؛ زيرا خداوند فرموده است: «هو الذي يصلي عليكم»؛ [او كسى است كه بر شما صلوات مى فرستد] و همچنين فرموده است: «وصل عليهم ان صلاتك سكن لهم»؛ [بر آنها صلوات فرست كه صلوات تو مايه آرامش آنهاست] و همچنين پيامبر(ص) فرموده است: «اللهم صل على آل ابي اوفي»؛ [خدايا صلوات فرست بر خاندان ابى اوفي ]، اما علما در اين مسئله تفصيلى دارند و آن اينكه: اگر صلوات براى متابعت [از قرآن و پيامبر] باشد، مثل اينكه مى گويى: «صلى الله على النبي و آله»، اشكالى ندارد، اما اگر براى فرد خاصى صلوات فرستاده شود چنان كه امروزه چنين است، مكروه است؛ زيرا اين گونه صلوات فرستادن، شعار شيعه به هنگام ذكر نام رسول خدا(ص) شده و موجب متهم شدن انسان به رفض مى شود.((143))

4. در فتح البارى آمده است: علما پس از اتفاقشان بر جواز سلام و صلوات بر زندگان، بر جواز سلام و صلوات بر غير پيامبران اختلاف كرده اند. عده اى گفته اند كه مطلقا مشروع است، گروهى ديگر گفته اند براى متابعت اشكالى ندارد و نبايد به فرد خاصى اختصاص يابد؛ زيرا شعار رافضيها شده است. اين را نووى از شيخ ابى محمد جوينى نقل كرده است.((144))

معناى اين سخن آن است كه وى توجيهى براى ترك آنچه اسلام آن را تشريع كرده، نيافته است؛ به جز عمل رافضيها به سنت اسلام. اگر اين توجيه صحيح باشد، بايد همه فرايض و سنتهايى كه رافضيها به آن عمل مى كنند، ترك شود؛ «قل كل متربص فتربصوا فستعلمون من اصحاب الصراط السوي ومن اهتدى»((145)).


پى‏نوشت‏ها‏


منبع: مجله فقه فارسى شماره 37 , از طر يق شبكه موسسه دايره المعارف فقه شيعه