چرا نام ائمه(ع) و مقام پيشوايي آنان در قرآن تصريح نشده است؟
پيشينة اين پرسش به عصر ائمة معصومين ميرسد و نصوص روايي بر جاي مانده در
مصادر فريقين شاهد آن است. ـ كه برخي از آنها را خواهيد ديد ـ در پاسخ به اين
پرسش سه ديدگاه مطرح است:
1. ديدگاه افراطي:
در اين ديدگاه گفته ميشود نام اهل بيت (عليهم السلام) و
مقام پيشوايي آنان در قرآن به طور صريح بوده ، ليكن پس از وفات پيامبر خدا"صلي
الله عليه و آله" و در عصر جمع آوري قرآن و تدوين آن، قرآن تحريف گشته و نام
اهل بيت از آن ساقط شده است. اين ديدگاه در ميان فريقين طرفداراني بسيار اندك
دارد .استناد اين افراد چيزي جز روايات نيست، رواياتي كه از نظر سند و دلالت
مخدوش و بسياري از مصادر آن بياعتبار است. ابن شنبوذ بغدادي از علماي اهل
سنّت ، آية شريفة "وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللهُ بِبَدْرٍ وَ اَنْتُمْ
اَذِلّةُ..."1 را چنين قرائت ميكرده است: "وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللهُ
بِبَدْرٍ ـ بسيف عليّ ـ وَ اَنْتُمْ أَذِلَّة"2... ابن شنبوذ تأويل آيه و مورد
نزول آن را با تنزيل آيه خلط كرده، بدون آنكه بر اين توهّم خود دليلي اقامه
كند. و يا مانند محدّث نوري از علماي شيعه كه گفته شده انگيزه وي در تدوين
كتاب " فصل الخطاب" اثبات همين مدعاست كه نام اهل بيت در قرآن بوده و سپس به
تحريف ساقط شده است.
وي در دليل نهم خود ميگويد: "نام اوصياي خاتم پيامبران و دختر ايشان حضرت
زهراي مرضيه ـ عليها السلام ـ و برخي از صفات و ويژگيهاي آنان در تمام
كتابهاي آسماني گذشته بوده است... پس بايد نام آنان در قرآن نيز كه بر
كتابهاي پيشين سيطره دارد و كتاب جاودانه است، بوده باشد."3 در واقع محدّث
نوري با اين قول، ناخواسته با خود قرآن مخالفت كرده است، چون اگر قرآن سيطره بر
كتابهاي آسماني پيشين دارد، همانگونه كه فرموده: "وَ اَنْزلْنا إلَيْكَ
الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكتابِ وَ
مٌهَيْمناَ عَلَيْه؛4 و ما اين كتابِ قرآن را كه سراسر حق است، بر تو فرود
آورديم در حالي كه حقانيت كتابهاي آسماني پيش از خود را، تأييد ميكند و بر
آنها سيطره و نگهباني دارد" بنابراين، بايد قرآن معيار صحّت و سقم محتواي
كتابهاي پيشين باشد و تكليف آنها را تعيين كند، ليكن محدّث نوري معيار صحت و
سقم آيات قرآن را كتابهاي آسماني قبلي ميداند و تكليف قرآن را با آنها روشن
ميكند، از اين رو حكم به تحريف قرآن كرده و ميگويد: "نام ائمه از قرآن ساقط
شده است." محدث نوري در اين باره دلايل ديگري ـ بنابر گمان خود ـ آورده است كه
از ديدگاه محققان، جملگي آنها از نظر سند و دلالت مخدوشند.5
2. ديدگاه تفريطي:
در اين ديدگاه گفته ميشود، نه تنها نام اهل بيت در قرآن
نيامده بلكه هرگز مقام پيشوايي و امامت آنان به طور مطلق در قرآن مطرح نشده است
و هر آيهاي كه دربارة اهل بيت به طور عام و يا امام علي"عليهالسلام" به طور
خاص نازل شده باشد تنها بيان كنندة فضايل و مناقب آنهاست. نه آنكه خداوند از
امامت آنان سخني گفته باشد. اين ديدگاه جمهور اهل سنّت است كه ضعف اين ديدگاه
در بررسي تطبيقي آيات ولايت اهل بيت، آشكار ميشود.
3. ديدگاه معتدل:
اين ديدگاهِ جمهور متكلّمان، مفسّران و محدثان شيعه است. آنان
بر اين باورند كه نام اهل بيت به طور صريح در قرآن نيامده است، ليكن خداوند
آياتي متعدد دربارة پيشوايي اهل بيت ـ به ويژه امام علي"عليهالسلام" ـ و مناقب
آنان نازل كرده است و پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ كه مبيّن و معلّم
آيات خداست، آنها را به طور صريح و روشن براي امّت بيان كرده است، به گونهاي
كه اگر جهالتها و عنادها رخت بربندد براي هركس اين مطلب روشن و هويدا خواهد
شد.6 و در پي آن تبييني معقول از برخي احاديث به دست خواهد داد كه ميگويد:
"اگر قرآن را همان گونه كه نازل شده بخوانند، ما را با نام مييابند"7
در منابع فريقين، رواياتي به چشم ميخورد كه دلالت بر حجم عظيمي از آيات قرآن
دربارة اهل بيت ـ عليهم السلام ـ دارد. مانند اين حديث كه با سندهاي متعدد نقل
شده است: "[آيات] قرآن به چهار گروه نازل شده است؛ يك چهارم آن دربارة ما و يك
چهارم دربارة دشمنان ما و..."8
احاديث ديگري به اين مضمون در مصادر فريقين فراوانند، مانند احاديثي كه به نقل
از ابن عباس ميگويد: "دربارة هيچ كس به اندازه امام علي آيه نازل نشده است"9
همچنين حديثي ديگر به نقل از ابن عباس ميگويد: "خداوند خطاب يا أيهاالذين
آمنوا در قرآن را نازل نكرد جز آن كه علي(ع) پيشگام در اين خطاب است، خداوند
ياران پيامبر را در مواردي متعدد مورد عتاب قرار داد اما از علي(ع) جز با خير و
خوبي ياد نكرده است"10
در اين ميان احاديث ديگري نيز وجود دارد كه از اين مقوله در تمام كتابهاي
آسماني حكايت ميكند. مانند حديث: "ولايت علي بن ابيطالب در تمام كتابهاي
انبيا آمده است و خداوند هيچ پيامبري را نفرستاد، جز آنكه بر نبوت حضرت محمد(ص)
و ولايت علي وصي او ]اقرار گرفت]"11
تفسير پيامبر خدا(ص) و ديگر معصومان از آياتي كه درباره اهل بيت نازل شده اين
ديدگاه را تأييد ميكند. به طور نمونه مرحوم كليني با سند صحيح از ابابصير چنين
نقل ميكند: "از امام صادق(ع) دربارة آية "أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا
الرَّسُولَ وَأُولِي الأمْرِ مِنْكُمْ"12 پرسيدم فرمود: آيه دربارة علي و حسن و
حسين نازل شده [و مراد از اوليالامر آنانند] گفتم: مردم ميگويند: چرا نام
امام علي و اهل بيت او در كتاب خدا نيامده است؟ فرمود: به آنان بگوييد
[كليات] نماز بر رسول خدا(ص) نازل شده ولي تعداد ركعات آن بيان نشده است و رسول
خدا(ص) آن را براي مردم تفسير كرد ... [به همين گونه كليات ولايت به طور عام در
قرآن نازل شده و پيامبر اكرم آن را تبيين كرد]"13
در حديث صحيح السند ديگري از امام باقر(ع) نقل شده است كه: "فأمَرَ الله
محمداً(ص) أن يُفسِّر لَهم الولاية كما فسّر لهم الصلاة و الزكاة و الصوم...؛
خداوند به حضرت محمد(ص) فرمان داد، ولايت [امام علي] را براي آنان تفسير كند،
همانگونه كه احكام نماز، زكات، روزه و حج را تفسير ميكند..."14
ابن طاوس ضمن نقل اين نمونه از احاديث از كتاب تفسير ابوالعباس بن عقده ـ كه هم
اكنون مفقود است ـ مضمون اين حديث را آورده و ميگويد: "وي با سندهاي متعدد آن
را نقل كرده است"15
در مصادر اهل سنت نيز از اين نمونه احاديث (كه در آن تبيين ولايت به عهدة رسول
خدا(ص) نهاده شده است) به چشم ميخورد.16
پاسخ امام صادق(ع) به ابابصير در آن روايت بر اساس جدال احسن است يعني آنچه كه
مورد قبول خصم است، مقدمه براي احتجاج عليه او به كار رفته است؛ چون آنان قبول
دارند كه كليات نماز و ساير احكام در قرآن آمده، ولي شرح و تبيين جزييات، شروط
و قيود آنها بر عهدة پيامبر خداست؛ نام ائمه و ولايت آنان نيز به همين شكل است.
اگر راوي پرسش خود را ادامه ميداد و از امام ميپرسيد: چرا خداوند اين تبيين
را به عهده پيامبرش گذاشته است؟ شايد پاسخ امام به گونهاي ديگر، غير از شكل
جدال احسن، مطرح ميشد.
آزمون امت، حكمت عدم تصريح ـ به نظر ميرسد يكي از حكمتهاي عدم تصريح نام ائمه
در قرآن و واگذاشتن تبيين آيات در اين زمينه به عهده پيامبر خدا(ص) (و ديگر
معصومان) به خاطر آزمون اين امت بوده كه در سرنوشت نسلها، اثر مستقيم دارد.
براي توضيح اين مطلب ذكر چند نكته ضروري است.
1. آزمون خداوند از همة افراد بشر (به صورت فردي) و نيز تمام امتها (به صورت
گروهي) قطعي است و آياتي متعدد از قرآن بر آن دلالت دارد.17
2. شيوة آزمون خداوند از افراد و امتها متفاوت است، برخي را با گِل خشكيده كه
در آن روح دميده18 برخي را با ممنوعيت ماهيگيري در روز شنبه و فراواني ماهي در
نهرها در آن روز19، امتي را با دستور به رفتن به سرزميني غير زراعي در كنار
خانهاي سنگي20 (براي حج گزاردن)، افرادي را با ترس و گرسنگي و نقصان در
داراييها و جانها21 ... و بالاخره هر فرد و امتي را با امتحانهاي گوناگون در
سطوح مختلف و شيوههاي متفاوت ميآزمايد.
3. يكي از آزمونهاي الهي از اين امت در چگونگي پيروي آنان از پيامبر خداست.
خداوند براي اجراي اين آزمون و پيشگيري از هر نوع عذر و بهانه مقدمات آن را به
اين گونه فراهم كرد:
اولاً: حرمت و منزلت رسولش را به امت نماياند مانند آياتي كه ميفرمايد: "...
لا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلا تَجْهَرُوا لَهُ
بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ
وَأَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ * إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ
رَسُولِ اللَّهِ أُولَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ
لِلتَّقْوَى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ؛22 صدايتان را برتر از صداي
پيامبر نكنيد و با ايشان با صداي بلند مانند موقعي كه با يكديگر سخن بلند
ميگوييد، سخن نگوييد كه اعمالتان نابود ميشود و شما نميدانيد * آنان كه
صدايشان را نزد رسول خدا پايين ميآورند كسانياند كه خداوند دلشان را با تقوا
آزموده و براي آنان مغفرت و پاداش بزرگ قرار داده است"
ثانياً: دستور به اطاعت محض از پيامبرش را صادر كرد و فرمود: "مَا كَانَ لأهْلِ
الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الأعْرَابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ
رَسُولِ اللَّهِ وَلا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ؛23 هرگز نبايد
اهل مدينه و اعرابي كه در اطراف آن هستند از امر رسول خدا تخلف كرده و از وي
روي گردانند و بر ميل خود رفتار كنند" بلكه قرآن، تسليم قلبي و صادقانة پيامبر
را نشانة وجود ايمان ميداند و ميفرمايد: "فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ
حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي
أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا؛24 پس چنين
نيست، به پروردگارت سوگند كه آنان ايمان ندارند مگر آنكه تو را در نزاعهاي خود
داور قرار دهند و بر آنچه كه حكم كردي در دل خود احساس دلتنگي نكنند و تسليم
محض باشند" و باز آياتي ديگر در اين زمينه كه پيروي مطلق و بدون قيد و شرط از
اوامر و نواهي پيامبر خدا(ص) را درخواست كرد و فرمود: "... َمَا آتَاكُمُ
الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛25 پيامبر هر چه را
به شما داد بگيريد و هر آنچه شما را از آن بازداشت شما هم بازداريد" و بالاخره
آياتي ديگر كه قرآن در يك جمعبندي كلي از آنها، اطاعت رسول را اطاعت خدا
دانسته و چنين اعلام كرد: "مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ
اللَّهَ...؛26 هر كس رسول [خدا] را اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده است" در
روايات نيز بر اين مطلب تأكيد فراوان شده است از جمله مرحوم كليني بابي تحت
عنوان "التفويض الي رسول الله(ص) و الي الأمة في امر الدين" گشوده و در آن ده
حديث27 كه در آن احاديثي با سند صحيح نيز به چشم ميخورد، آورده است.28 پيام
مشترك اين روايات اين است: خداوند پيامبرش را به نيكوترين شكل بر اساس محبت خود
تأديب كرد و ادب را در آن وجود به حد كمال رساند و فرمود: "وَإِنَّكَ لَعَلى
خُلُقٍ عَظِيمٍ؛29 تو بر منش بزرگي هستي" و سپس امر خلقش را [در امور دين] به
ايشان سپرد تا بداند مردم چگونه از ايشان پيروي ميكنند؛ مانند روايت زرارة از
قول امام باقر و امام صادق(ع) كه چنين نقل ميكند: "أنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ
جَلَّ فَوَّضَ إِلَى نَبِيِّهِ (ص) أَمْرَ خَلْقِهِ لِيَنْظُرَ كَيْفَ
طَاعَتُهُمْ" ثُمَّ تَلَي هَذِهِ الْآيَةَ "ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ
ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا...؛ خداوند بلند مرتبه امور خلقش را [دربارة
دين] به پيامبرش سپرد تا ببيند چگونه اطاعت ميكنند حضرت سپس اين آيه را قرائت
فرمود: "هرچه پيامبر به شما داد بگيريد و هر آنچه شما را از آن بازداشت
بازداريد"30
در برخي از اين احاديث ميگويد: خداوند چنين كرد تا اهل اطاعت از اهل معصيت
شناخته شوند31، از اين رو بر بندگان واجب است كه تسليم امر رسول خدا شوند، همان
گونه كه تسليم خدا ميشوند.32
ثالثاً: پيامبر خدا(ص) نيز بر مشروعيت اطاعت از سنت خود و پيروي از تبيين و
تفسيرش از قرآن در همة اعصار تأكيد كرده و وقوع تخلف در اين امر را پيشبيني
نموده و امت را از اين تخلف و نافرماني بر حذر داشته است. در اين زمينه
احاديثي با سندهاي متعدد از پيامبر خدا(ص) نقل شده از جمله، اين حديث صحيح
السند كه ميگويد: "لا أعرِفَنَّ الرّجلَ يأتيه الأمر مِن أمري، امّا أمرتُ به
و إمّا نَهيتُ عَنْهُ فيقولُ: ما نَدْري ما هذا، عندنا كتابَ الله لَيس هذا
فيه؛ نشناسم (كنايه از اينكه نبايد چنين امري رخ دهد) مردي را كه امري از من
به وي رسد كه يا به آن دستور داده و يا از آن نهي كرده باشم، پس بگويد:
نميدانم اين چيست! نزد ما كتاب خداست در آن اين امر به چشم نميخورد [پس ملزم
به اطاعت آن نيستيم]"33
چهار: خداوند در اين پيروي و اطاعت، تفاوتي بين دستورها و تبيينهاي رسولش
نگذاشته است و هيچ مرزبندي در قرآن و روايات در اين مورد، بين امور اعتقادي و
غيراعتقاديِ فرعي نيست. از اين رو كسي نميتواند بهانه كند يا عذر بياورد و
بگويد: چون فلان مسأله جزو اعتقادات است (مثلاً مسألة امامت كه يكي از اركان
مذهب شيعه است) بايد در قرآن به صورت نص بيان ميشد (نه آن كه در ظاهر آيات به
صورت كلي و سربسته مطرح شود و پيامبر خدا آن را ـ مانند مسايل ديگر ـ تبيين
كند) ما دليلي بر اين عذرها نميشناسيم جز آنكه آن را از رسوبات تفكّر "حسبنا
كتاب الله" بدانيم. و الّا اين مسأله از اين جهت همانند نزاع اهل سنت با يكديگر
دربارة "خلق قرآن" است. آنان قديم بودن قرآن را جزو اعتقادات ميشمرند. و هر كس
آن را منكر شود، كافر و مرتد ميدانند، با آنكه اين امر اعتقادي در قرآن نيامده
و كسي هم كه به اين عذر آن را منكر شود، عذرش نزد آنان پذيرفته نيست34 و نيز
مواردي ديگر از اين دست كه متعددند. به هر حال اطلاق پيروي از رسول خدا و تأكيد
فراوان بر آن مرزبندي را در هم ميشكند؛ بلكه بعيد است آن همه آيات و روايات در
پيروي مطلق از رسول مكرّم اسلام(ص) تنها در مورد پيروي از احكام فرعي باشد؛ چون
براي هر كس روشن است كه هرگز نميتوان تنها با قرآن به دستورهاي خدا در احكام
فرعي، عمل كرد چون قرآن جزئيات آنها را نگفته و نيازي هم به اين همه تأكيد
ندارد.
كوتاه سخن آنكه خداوند نام ائمه اهل بيت را به صورت صريح در قرآن نياورده و با
بيان مفاهيم كلي تبيين آيات دربارة مقام ولايت، عصمت و... اهل بيت را به عهدة
پيامبرش نهاده تا يكي از راههاي آزمون اين امت هموار شود و جوهرة ايمان آنان
در فرمانبرداري يا نافرماني از پيامبر خدا، آشكار گردد. پيامبر خدا نيز بدون
هيچ مدارا و كوتاهي آن را به انجام رسانده است. همانگونه كه مدارك فراوان
فريقين در اين زمينه را در بررسي تطبيقي تفسير آيات ولايت ملاحظه خواهيد كرد.
با اين حال، بيشتر اين امت ـ مانند امتهاي پيشين ـ در اين آزمون موفق
نبودهاند.
پي نوشتها:
* ـ دانشيار گروه معارف دانشگاه تهران.
1 . آل عمران/ 123.
2 . احمد قرطبي، الجامع لأحكام القرآن، ج 1، ص 480؛ خطيب بغدادي، احمد، تاريخ
بغداد، ج 1، ص 280. رقم 122.
3 . ميرزا حسين نوري، فصل الخطاب، ص 183.
4 . مائده/ 48.
5 . نجارزادگان، فتح الله، سلامة القرآن من التحريف، ص 79 ـ 84؛ و نيز مبحث "فصل
الخطاب و نقاط مهمة" ص 93-125 از همان كتاب.
6 . ديدگاه اين گروه بر سه پاية اصلي استوار است: 1. تحريف ناپذيري قرآن؛ 2. علاج
معقول از احاديث تحريف نما؛ 3. تفسير قرآن بر اساس قراين دروني آيات و تمسك به قول
معصومان.
7 . عياشي، محمد بن مسعود، تفسير العياشي؛ ج 1 ، ص 13، ح 4.
8 . كليني، محمدبن يعقوب، الكافي، ج 2، ص 627؛ ابن مغازلي شافعي، علي، مناقب: ص
328، ح 375؛ حسكاني، عبيدالله شواهدالتنزيل، ج 1، ص 56 ـ 57، ح 57 - 60.
9 . ابن مردويه، احمد، مناقب، ص 218؛ ابن عساكر، علي، ترجمة الامام علي بن ابي طالب
من تاريخ دمشق؛ ج 27، ص 428، ح 935 - 940.
10 . مناقب، ص 219، ح 305؛ طبراني، سليمان، المعجم الكبير، ج 11، ح 11687.
11 . الكافي، ج 1 ، ص 437، رقم 6؛ شواهد التنزيل، ج 2 ، ص 222؛ ثعلبي، احمد، الكشف
و البيان، ج 8 ، ص 338.
12 . نساء/ 59.
13 . الكافي، ج 1، ص 286-287، ح 1؛ حموئي، فرائد السمطين، ج 1، ص 317؛ ابن عقده،
احمد، كتاب الولاية، ص 202.
14 . الكافي، ج 1 ، ص 289، ح 4 و ص 292-295 ح 2؛ عياشي، محمد بن مسعود، تفسير
العياشي، ج 2 ، ص 64.
15 .ابن طاوس، علي ، سعد السعود، 144-145.
16 . فرائد السمطين، ج 1، ص 312 باب 58؛ حسكاني، عبيدالله، شواهدالتنزيل، ج 1، ص
255، ح 249.
17 ."هر كس مرگ را خواهد چشيد و شما را با شر و خير ميآزماييم" انبيا/ 35. طه/
131؛ عنكبوت/ 2-3.
18 . مانند امتحان خداوند از فرشتگان، حجر /5.
19 .مانند امتحان از يهوديان، بقره/ 65؛ نساء/ 154؛ اعراف/ 163.
20 . نهج البلاغه، خ 192 (خطبه قاصعه).
21 . بقره/ 155.
22 . حجرات / 2-3.
23 . توبه/ 120.
24 . نساء/ 65.
25 . حشر/ 7.
26 . نساء/ 80.
27 . الكليني، محمد بن يعقوب، الكافي، كتاب الحجة، ج 1، ص 265-268، باب التفويض
الي رسول الله(ص) و الي الائمة في امر الدين.
28 . همان، احاديث 1، 3، 5. (تفويض امور دين به رسول خدا و به پيروي از آن به ائمه
طاهرين به دليل عصمت آنان است به گونهاي كه هيچ چيزي نميخواهند جز آنچه كه موافق
با حق و صواب است و هرگز به ذهن آنان آنچه كه مخالف با مشيت و خواست خداست خطور
نميكند. اين معنا از تفويض مورد پذيرش اماميه است نه آنچه را كه غاليان
ميپندارند. براي توضيح بيشتر نك: مجلسي، محمدباقر، مرآة العقول، ج 3، ص 142-145.
29 . قلم/ 4.
30 . كليني، محمدبن يعقوب، الكافي: كتاب الحجة، ج 1، ص 266، ح 3.
31 . همان، ح 7.
32 . همان، ح 4.
33 . حاكم نيشابوري، ابوعبدالله، مستدرك: ج 1، ص 108-109؛ ابن ماجه قزويني، سنن: ج
1 ، ص 6، ح 12؛ دارمي، عبدالله، سنن: ج 1، ص 117، ح 592.
34 . بيهقي، احمد، الاعتقاد علي مذهب السلف اهل السنة و الجماعة: ص 43، باقلاني،
محمد، التقريب و الارشاد: 2/5.
منبع:
ماهنامه معارف ، شماره 59