چكيده
حديث «نزول قرآن بر هفتحرف» تفسيرهاى فراوانى پيدا كرده است. بهنظر مىرسد،
بديعترين تفسير از آن حضرت امام خمينى است. وى احتمالداده است كه مراد از آن،
مراتب هفتگانه نزول قرآن باشد كه عبارتند از:حضرت علميه، حضرت اعيان، حضرت اقلام،
حضرت الواح، حضرتمثال، حس مشترك و شهادت مطلقه.
1) مقدمه
در روايات فريقين آمده است كه «قرآن بر هفتحرف نازل
شده است»[1].عليرغم آنكه تاكنون به منظور تبيين مفاد اين حديثحدود چهل قول اظهار
شدهاست [2]، لكن همچنان در خور بحث و تبيين به نظر مىرسد. مهمترين نظرى كه دراين
زمينه ارايه شده، اين است كه اين حديث ناظر به الفاظ قرآن نيست; بلكه ناظر
بهمحتواى قرآن است. برخى فتحرف را به معناى هفتبطن قرآن گرفتهاند [3].حضرت امام
خمينى نيز بر همين نظر است; اما تبيينى كه ايشان ارايه كرده، بديع بهنظر مىآيد.
در اين مقاله سعى مىشود، نظر بديع وى بررسى گردد.
2) مهمترين اقوال در هفتحرف
برخى از مهمترين اقوالى كه در تبيين اين حديث
اظهار شده [4]، به شرحى است كهدر پى مىآيد.
الف. اختلاف لهجات: برخى مقصود از هفتحرف را لهجاتى
دانستهاند كه درميان عربها رايجبوده است; براى مثال بعضى حرف «ق» را «كاف» و
برخى «همزه»تلفظ مىكردند. اينان بر اين نظرند كه قرآن به تمامى لهجات نازل شده تا
مردم تمامقبايل بتوانند قرآن را بخوانند.
ب. اختلاف الفاظ: بعضى مىپندارند كه مقصود از اين
حديث آن است كه قرآنبه الفاظ مختلف، ولى در معنا نزديك به هم مانند عجل، اسرع و
اسع نازل شده است.
ج. اختلاف
معانى: برخى گويند: مراد از هفتحرف، معانى مختلفى مانند زجر،امر، حلال، حرام،
محكم، متشابه، امثال، ترغيب، ترهيب، جدل، قصص، مثل و نظايرآنهاست.
د. بطون هفتگانه: چنانكه آمد، بعضى هفتحرف را ناظر
به بطون قرآندانستهاند.
هريك
از اقوال، كاستيها و ابهاماتى دارد كه در اين مجال فرصتبحث از آنهانيست[5] و تنها
قولى كه مىتواند مورد قبول باشد، اين است كه قرآن داراى هفتبطن است.
3) نظريه حضرت امام درباره
هفتحرف
امام خمينى «قدس سره» در تبيين «سبعة احرف» نظريه نوين و عارفانهاى را
اظهارداشته است. او معتقد است: اصل قرآن امرى پيچيده و مرموز است; به طورى كه
بايدگفت: فهم واقعى و كامل آن تنها براى ائمه معصومين ميسور است[6].
قرآن به منظور آنكه براى بشر قابل فهم شود، از مقام غيب تنزل يافته است. تنزلآن در
هفت مرتبه صورت گرفته است و قرآن موجود نازله هفتم آن است[7].
حضرت امام گاهى از اين هفت مرتبه به هفتبطن تعبير مىكند [8] و اين با اشارهبه
اين روايت نبوى است كه فرموده است: «ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الى
سبعةابطن»[9]; (براى قرآن، ظاهر و باطنى است و براى باطن هم تا هفتبطن وجود
دارد).
از نظر حضرت امام خمينى، اصل قرآن، قبل از تنزل، از مقوله ماديات، اعراض والفاظ و
به عبارت ديگر از مقوله سمع و بصر نبوده و پس از تنزل به مقوله مسموعاتو الفاظ
درآمدهاست [10].
امام خمينى علاوه بر آنكه قرآن را داراى مراتب تنزل از بالا به پايين
مىشمارد،اعتقاد دارد كه آن مراتب، به تعداد حضرت اقلام، (3) حضرتالواح، (4) حضرت
مثال، (5) حس مشترك (6) و شهادت مطلقه (7) .
حضرت امام در اين زمينه گويد:
«[جبرئيل] آن لطيفه الهيه را تنزل داده و صاحب وحى در هر نشئه از نشئات، بهطورى
ادرك و مشاهده نموده است: در حضرت علميه به طورى، و در حضرت اعيانبه طورى، در حضرت
اقلام به طورى، و در حضرات الواح به طورى و در حضرتمثال به طورى، و در حس مشترك به
طورى، و در شهادت مطلقه به طورى، و اينهفت مرتبه از تنزل است كه شايد نزول قرآن بر
«سبعه احرف» اشاره به اين معنىباشد»[22].
سپس مىافزايد:
و اين معنا منافات ندارد با آنچه فرمايد: «قرآن واحد من عند واحد» چنانچه
معلوماست»[23].
حاصل مطلب آنكه امام نخستين مرتبه قرآن را حضرت علميه مىداند كه همانمرتبه الوهيت
و مربوط به علم ذاتى خداوند است.
مرتبه دوم، مرتبه اعيان است كه همان مرتبه حقايق ممكنات است و از آن به اعيانثابته
اشياء نيز تعبير شده است و حكماء كليات را ماهيات و حقايق ثابت، و جزئياتآنها را
هويات مىنامند و ماهيات آنها عبارت از صور كليه همان اعيان ثابته است[24].
مرتبه سوم، حضرت اقلام است كه همان علم تفصيلى يا عقل اول است كه از آن بهقلم
تعبير شده است و عقول را از آن جهت كه واسطه فيض صور علمى بر نفوس كلىو موجب وجود
آنها هستند، قلم گويند.
مرتبه چهارم، حضرت الواح است كه همان محل ارتسام صور اشياء است. يعنىهمان طور كه
به واسطه قلم در لوح و صحيفه حسى، نقوش حسى ترسيم مىشود، ازعالم عقل نيز صور معلوم
و مضبوط به صورت كلى در نفوس كلى مرتسم مىشود.
مرتبه پنجم، حضرت مثال است. اين مرتبه همان عالم خيال است. براى هر نوعموجودى
صورتى خيالى و در معرض فناء است و به آن مثال مىگويند.
مرتبه ششم كه حس مشترك است، قلب پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم است در اين مرحله
قرآن ازعالم مثال بر قلب آن حضرت متجلى شده است.
هفتمين مرتبه و آخرين و پايينترين مرتبه نزول قرآن شهادت مطلق است.مقصود از آن
همان الفاظ قرآن است كه مربوط به عالم ماديات و اجسام استاز نظر حضرت امام، واسطه
نزول در تنزل قرآن تا به پايينترين مرحله، جبرئيلامين است. او قرآن را از آن
حقيقت غيبى و سرير قدسى به مراحل پايين تر تنزل دادهو گاهى در قالب يكى از مراتب
ظاهر مىشده است. وى گويد: «در اين مقام گاه شودكه آن حقيقت غيبيه و سريره قدسيه كه
حضرت علميه و اقلام و الواح عاليه مشهودشده از طريق غيب نفس وسر روح شريف او به
توسط ملك وحى كه حضرتجبرئيل است، تنزل كند، در قلب مبارك او و گاهى جبرئيل «تمثل
مثالى» پيدا كند درحضرت مثال براى او و گاهى تمثل ملكى پيدا كند و از ممكن غيب به
توسط آنحقيقت تا مشهد عالم شهادت، ظهور پيدا كند و آن لطيفه الهيه را تنزل
دهد»[25].
برداشتحضرت امام خمينى در مورد مراتب هفتگانه تنزل قرآن و انطباق آن برحديثسبعة
احرف، برداشتى لطيف و عرفانى است كه براى اهل ذوق و قابل فهماست. اما برابر آنچه
از روايات بر مىآيد، حروف و بطون قرآن از سنخ معانى است ومىتوان آنها را براى
مردم بيان كرد و لذا براى آنان قابل فهم است.
امام صادق عليه السلام فرمود:«ان القران نزل على سبعة احرف و ادنى للامام ان يفتى
علىسبعة وجوه»[26]; (قرآن بر هفتحرف نازل شده است و امام دست كم مىتواند برهفت
وجه فتوى دهد).
و امام باقرعليه السلام فرمود: «تفسير القرآن على سبعة احرف، منه ما كان و منه مالم
يكن بعدذلك تعرفه الائمه»[27]; (تفسير قرآن بر هفتحرف است. برخى از آن تحقق يافته
وبرخى از آن تحقق نيافته است و ائمه بر آن آگاهند).
شخصى نزد امام باقر عليه السلام آمد و از تفسير آيهاى سؤال نمود و امام به وى پاسخ
داد.هنگامى كه آن فرد از مجلس بيرون رفت، حضرت به راوى فرمود: «هذا تفسيرها
فىظهرالقرآن، افلا اخبرك بتفسيرها فى بطن القرآن؟ قلت: وللقرآن بطن و ظهر؟
فقالعليه السلام: نعمان لكتاب الله ظاهرا و باطنا و معانى»[28]. (اين تفسير
مربوط به ظاهر قرآن است ، آيانمىخواهى از تفسير باطنى آن تو را خبر دهم؟ ،گفتم:
مگر قرآن داراى ظاهر و باطناست؟ حضرت فرمود: آرى، كتاب خدا داراى ظاهر و باطن و
معانى است).
4) نتيجه
براى حديث نزول قرآن بر هفتحرف معانى متعددى
اظهار شده است. در مياناين معانى بديعترين معنا از آن حضرت امام خمينى است. او با
بينشى عرفانى خوداحتمال داده است كه مراد از هفتحرف مراتب هفتگانه قرآن از مرحله
غيب تامرحله شهادت باشد.
منابع :
1. ر.ك: ابوعبدالله محمدبن اسماعيل بخارى صحيح
بخارى، دارالفكر، بيروت بىتا، ج 6 ، ص 228. ومحمدبن مسلم، صحيح مسلم، داراحياء
التراث، بيروت، 1374، ج2، ص 202 و محمدبن على بن حسين،خصال صدوق، تصحيح على اكبر
غفارى، مكتبة الصدوق، تهران، 1389، ج 2 ص 10.
2. ر. ك: بدرالدين زركشى، البرهان فى علوم القرآن، دارالجيل، بيروت، 1408 ه ، ج1 ص
212 و جلالالدينسيوطى، الاتقان فى علوم القرآن، جلالالدين سيوطى، منشورات رضى،
طبع دوم 1367 ه ش ، ج اول ص164.
3. ر. ك . ابوالقاسم خوئى، البيان فى تفسير القرآن، المطبعه العلميه قم - الطبعه
الثالثه، 1394 ه ق. ص 193 وفضل بن حسن طبرسى، مجمع السان فى تفسير القرآن، مؤسسه
الاعلمى، بيروت 1415 ه ق - الطبعةالاولى، ج اول، مقدمه، فن دوم، ص 39 و فيض
كاشانى، تفسير الصافى، منشورات المكتبةالاسلاميه-طهران، 1393 ه ق. مقدمه چهارم - ص
18
4. ر.ك: ابوالقاسم خوئى، پيشين ص 178 و زركشى، پيشين 1/213 .
5. ر. ك: نگارنده: نزول قرآن بر هفتحرف. رساله دكترى، دانشگاه تهران، 1377.
6. ر. ك: امام خمينى، صحيفه نور. مركز مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى، 1365. ج 18 ص
16.
7. ر. ك. همان ج 17، ص 251
8. ر. ك. امام خمينى، تفسير سوره حمد، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، چاپ
چهارم. خرداد 1378.تهران. ص 136 و همو: صحيفه نور، ج 20 ص 28 و ج17، ص 251.
9. ر. ك فيض كاشانى، پيشين، مقدمه چهارم.
10. ر. ك. امام خمينى، تفسير سوره حمد، پيشين . ص 139.
11. سيدجعفر سجادى، فرهنگ علوم عقلى ، شامل اصطلاحات فلسفى، كلامى، منطقى، انتشارات
انجمناسلامى حكمت و فلسفه ايران. 1361 ص 228.
12. ر. ك: همان قبلى ص 79.
13. ر. ك: سيد جلال آشتيانى، شرح مقدمه قيصرى بر فصوص دفتر تبليغات حوزه قم 1370 ص
333. الفصلالثالث فى الاعيان الثابته.
14. ر. ك: سيد جعفر سجادى، پيشين ص 470. و محمدعلى تهانوى موسوعة كشاف اصطلاحات
الفنون والعلوم. مكتبة لبنان ناشرون. الطبعة الاولى 1996. ج 2 ص1340.
15. ر. ك: صدرالدين شيرازى الحكمةالمتعاليه فى الاسفار الاربعه. دارالاحياء التراث
بيروت . 1410 ج 6 ص293. فصل سيزدهم مراتب علم.
16. ر. ك: سيد جعفر سجادى، پيشين ص 56.
17. ر. ك به محمدعلى تهانوى، پيشين 2/1416
18. ر. ك . ت سيد جعفر سجادى ، پيشين ص 525.
19. ر. ك محمدعلى تهانوى، ج 1 ص 664.
20. ر. ك. سيد جعفر سجادى، پيشين ص 224.
21. ر. ك سيد جعفر سجادى، پيشين ص 347.
22. ر. ك. امام خمينى، آداب الصلاة مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى. بهار 1372،
چاپ دوم، ص 323، بااندكى تصرف.
23. همان.
24. ر.ك. سيدجلال آشتيانى: پيشين ص 333.
25. ر. ك. همان ص 323.
26. ر. ك: صدوق خصال، پيشين، ج 2، ص 10.
27. ر. ك: صفار: بصائرالدرجات فى المقامات و فضائل اهل البيت، با تصحيح حاج ميرزا
محسن كوچه باغى،1381 ه ق . ص 196.
28. ر. ك: محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، پيشين، ج 89، ص 90.
پىنوشتها:
* استاديار دانشگاه
قم
1) حضرت علميه: مقصود از آن مرتبه الوهيت و غيب الغيوب
است[11].
2) حضرت اعيان: سيد شريف گويد: اعيان ثابته در كلمات عرفاء به معناى حقايق ممكنات
است در علمحق تعالى و به عبارت ديگر صور ممكنات را در علم حق تعالى كه حقايق
موجودات است، اعيان ثابتهگويند[12]. قيصرى مىگويد: حكماء كليات را ماهيات حقايق و
جزئيات آنها را هويات نامند و بنابراينماهيات عبارت از صور كليه اسمائيهاند كه
متعين در حضرت علميه و به واسطه فيض اقدس، اعيان ثابتهو استعدادات اصلى آنها در
علم حاصل مىشوند[13].
3) سيد شريف مىگويد: قلم، علم تفصيلى است و قلم اعلى، عقل اول است [14] صدرالدين
نيز مىگويد:ذات بارى تعالى ابتداء جوهر مجرد قدسى را آفريد و به توسط او جوهر قدسى
ديگرى آفريد وهمينگونه بطور مرتب در كمال و شرف و بالجمله هريك از عقول طوليه علت
وجود موجود عقلى ونفسى ديگر است. و از اين جهت از هريك از عقول مجرده طوليه و نفوس
و افلاك مىتوان تعبير به قلمكرد و قلم اول كه عقل اول است، ملك مقرب عقلى و قلم
اعلى است و بالجمله عقول را به اعتبار آن كهواسطه در فيضان صور علميه اند بر نفوس
كليه فلكيه و موجب وجود آنها هستند، قلم گويند[15].
4) لوح در لغتبه معنى صحيفه است كه قابل ترسيم صور و كتابت در آن باشد و صحيفه نفس
را لوح گويندكه محل ارتسام صور اشياء است و نفوس سماوى را نيز لوح گويند كه محل
ارتسام تمام صورت كلىموجودات عالم سفلى است[16]. لوح نورالهى كه همه موجودات در آن
منطبع و نقش بستهاند[17].
5) مقصود از آن عالم خيال است، براى موجودات عالم جسمانى. براى هر نوعى صورتى است
عقلانى كهدر معرض فناو زوال است. ميان ملك و ملكوت برزخى است كه آن را عالم مثال
اشياء مادى گويند[18].
6) حس مشترك به نزد حكماء قوهاى است كه صور جزئيات در آن مرتسم مىشود و از آن به
لوح نفس همياد مىشود[19] . صدرا گويد: حس مشترك عبارت از قوت نفسانيه است كه
استعداد حصول آن را درمقدم دماغ است و صور محسوسات ظاهرى همه، ابتداء بدان رسد[20].
7) شهادت مطلقه: مقصود از آن عالم اجسام است و بر آن مرتبتحس نيز اطلاق شده و عالم
ناسوت همناميدهاند. عالم شهادت، جهان جسمانى و ماديات و زمانيات است[21].