اسلام، آخرين دين الهي نيز هم از جهت دارا بودن قصهها و روايتها و هم
از جهت قدمت از غناي بسيار بالايي برخورداراست. درقرآن به روايتي بيش
از 260 داستان و قصه وجود دارد، كه اين قصهها و داستانها به تفصيل و
يابه ايجاز يك واقعه تاريخي را در عين شيوايي نقل ميكنند. وجود اين
داستانها خود دليل معتبري است كه اين دين ازتاريخي بس كهن برخوردار
بوده، از نگاه اعتبار و اعتماد به اديان بزرگ الهي ميتوان اينگونه
اظهار نمود كه، نقل وقايعي كه در قرآن آمده است به عنوان يك سند
تاريخي بسيار معتبر محسوب شده و هيچ تحريفي را در ذكر آن وقايع
نميپذيرد. بيان وقايع تاريخي و يا بيان يك حادثه براي عبرتگيري به
شكل و شيوه قصه و داستان تاثير بسيار مطلوبتري براي خواننده خواهد داشت
و طراوت و جاذبه خود را همچنان حفظ خواهد كرد.
وجود اين همه داستان در جاي جاي قرآن و اختصاص دادن يك سوره از قرآن
به نام «قصص» نيز بر اهميت و تاكيد پروردگار به طرح موضوعات به اين
شيوه را دارد.
قرآن به اين مسئله تاكيد دارد كه نقل اين همه قصه بيدليل و عبث
نبوده و در طرح آنها هدف و مقصودي را دنبال ميكند.
به اين آيه توجه كنيد:
لقد كان في قصصهم عبرة لاوليالباب ماكان حديثاًيفتري ولكن تصديق
الذي بين يديه وتفصيل كل شييء و هدي و رحمة لقوم يومنون .يوسف - 111
همانا در اين داستانها عبرتي براي خردمندان است. نيست داستاني كه دروغ
پنداشته شود ولكن گواهي آنچه پيش روي توست و تفصيل همه چيز و هدايت و
رحمتي براي گروهي كه ايمان آورند
تامل در اين آيه خواننده را به موضوعات مهمي رهنمون ميسازد:
1) به تحقيق، در ذكر اين داستانها پند و اندرزهاي فراواني وجود دارد.
2) اين داستانها پند واندرزي خواهند بود براي اهل علم و كساني كه صاحب
خرد ميباشند و مخاطبهاي خاص خود را خواهد داشت.
3)قرآن، قصهها را احاديثي ميداند كه به هيچ عنوان ازمسير حقيقت منحرف
نشدهاند و سراسر حوادثي واقعي ميباشند و نه افسانه و تخيل يا دروغ.
در آيات متعددي قرآن، قصهها را با عنوان حديث طرح ميكند. از روز قيامت
نيز با اين عنوان ياد ميكند. پس حوادثي كه به شكل قصه طرح شدهاند
مانند واقعه روز قيامت واقعيت بوده و حقيقي هستند.
هل اتاك حديث موسي .طه -9
آيا بيامدت داستان موسي
هل اتاك حديث ضيف ابراهيم المكرمين .الذاريات - 24
آيا بيامدت داستان مهماني ابراهيم،آن گراميان
هل اتاك حديث الجنود* فرعون و ثمود .البروج - 18،17
آيا بيامدت داستان لشكركشيهاهاي فرعون و ثمود
هل اتاك حديث الغاشيه .الغاشيه - 1
آيا بيامدت داستان روز قيامت
4)نكتة ديگر در اين آيه كه ميتوان به آن اشاره كرد، اين است كه
قرآن نقل اين داستانها را رحمت و هدايتي براي مومنين ميداند .
با توجه به نكاتي كه ذكر آنها رفت در اين نوشتار سعي شده كه
داستانهايي از قرآن طرح شود كه شيوه استخراج و نقل داستانها صرفاًبا
ترجمه يك ،يك آيهها بودهاست. همچنين در ضمن نقل هر داستان يك يا چند
اسم و واژه نيز با الهام از قرآن تحليل خواهد شد.
مقام بسيار والاي ابراهيم در نزد خدا كه بعدا به تفصيل درباره اين
مقام و موقعيت سخن گفته خواهد شد. دليلي بود تا اين نوشتار با نقل و
شرح داستان اين پيامبر آغاز شود در ارتباط با حضرت ابراهيم به 4 داستان
اشاره ميشود،و بعد از آن به توصيف و شرح مقام ابراهيم پرداخته
خواهدشد.
1)داستان گرايش ابراهيم به توحيد
2)داستان بحث و گفتگوي ابراهيم با پدرش
3)داستان مبارزه با بتها و درآتش افكندن وي
4)داستان ضيافت ابراهيم
داستان توحيدگرايي ابراهيم
شيوه توحيدگرايي ابراهيم و طرح جزئيات آن در قرآن تاكيدي است بر
گرايش و ميل قرآن به ايمان آوردن بر اساس بينش و يقين ، يقيني كه
پايه و اساس آن را دژ محكم تفكر و تعقل پيريزي ميكند، نه عناصر سستي
چون پيروي كوركورانه از اجداد.
به اين آيات دقت كنيد:
فلما جنّ عليه الليل رءا كوكباً قال هذا ربي فلما افل قال لا احب
الآفلين .انعام - 76
آنگاه كه تاريكي شب فراگرفتش ستارهاي را گفت اين است پروردگار من و
هنگاميكه فرونشست گفت دوست ندارم فروروندگان را
فلما رءا القمر بازغاً قال هذا ربي فلما افل قال لئن لم يهدني ربي
لاكونّن من القوم الضالين .انعام - 77
و هنگاميكه ديد ماه را تابنده گفت اين است پروردگار من و هنگاميكه
درون شد گفت اگرپروردگارم رهبريم نكند همانا ميشوم از گروه گمراهان
فلما رءا الشمس بازغه قال هذا ربي هذا اكبر فلما افلت قال يا قوم اني
بريءمما تشركون .انعام -78
هنگاميكه ديد خورشيد را درخشان گفت اين است پروردگار من اين بزرگتر است
پس هنگاميكه ناپديد شد گفت اي قوم من همانا بيزارم از آنچه شما شرك
ميورزيد
اني وجهت وجهي للذيفطرالسموات والارض حنيفاًو ما انا منالمشركين
.انعام- 79
همان برگرداندم روي خود رابه سوي آنكه آفريد آسمانها و زمين را آن
يكتاپرست و نيستم از شرك ورزندگان
و حاجه قومه قال اتحاجوني في الله و قد هدين و لاخاف ما تشركون به
الا ان يشاء ربي شيئا وسع ربي كل شييء علما افلا تتذكرون . انعام - 80
و ستيزه كردند با وي قومش گفت آيا بامن ستيزه ميكنيد در خدا در حاليكه
هدايتم كرد و نترسم آنچه را بدان شرك ميورزيد
و كيف اخاف ما اشركتم و لا تخافون انكم اشركتم بالله ما لم ينزل به
عليكم سلطانا فايّ الفريقين احق بالامن ان كنتم تعلمون .انعام - 81
و من چگونه ازآنچه شريك خدا قرار ميدهيد بترسم در حاليكه شما ازشرك به
خدا آوردن نميترسيد و با آنكه هيچ برهان و حجتي بر آن شرك نداريد
كداميك ازما دو گروه در ايمني سزوارتريم (از خدايان بي اثر شما بايد
ترسيد يا از خداي مقتدر من)اگر شما فهم و علمي داريد.
واژه حاج كه در اين آيه ذكر شده، به معني ستيزه ،بحث طولاني ،ايراد
ميباشد. مضمون آيه اين است كه مردم در مقام بحث و جدل با ابراهيم
برميآيند و ابراهيم در صدد پاسخگويي به آنها قرار ميگيرد. در سوره
البقره آيه 258 نيز سخن از بحث و جدل پادشاه آن زمان كه با ابراهيم
داشته است را قرآن به اين شكل طرح ميكند:
الم ترالي الذي حاج ابراهيم في ربه ان اته الله الملك اذ قال
ابراهيم ربي الذي يحيي ويميت قال انا احيي و اميت قال ابراهيم فان
الله ياتي بالشمس من المشرق فات بهامن المغرب فبهت الذي كفروالله
لايهدي القوم الظالمين.
آيا نديدي آنرا كه ستيزه كرد با ابراهيم درباره پروردگارش آنكه پادشاهي
را دست داشت، زمانيكه ابراهيم گفت پروردگار من آن است كه زنده ميكند
و ميميراند و او هم گفت كه من هم زنده ميكنم و ميميرانم (دو نفر
آورد و يكي را كشت و ديگري را آزاد كرد)ابراهيم گفت خداي من آن كسي
كه خورشيد از مشرق بياورد و فرودش آورد در مغرب پس سراسيمه و بهت زده
شد و البته گروه كافران را هدايت نكندو ظالمين را.
الذين امنو و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن و هم مهتدون
.انعام - 82
آنانكه ايمان به خدا آوردند و ايمان خود رابه ظلم و ستم نيالودند ايمني
براي آنهاست و آنها به حقيقت هدايت يافتهاند.
وتلك حجتنااتيناهاابرهيم علي قومه نرفع درجات من نشاء ان ربك حكيم
عليم .انعام - 83
و اين است حجت ما كه داديمش به ابراهيم بر قوم وبالابريم پايههاي هر
كه را خواهيم همانا پروردگار تواست حكيم و دانا
وكذلك نري ابرهيم ملكوت السموات و الارض و ليكون من الموقنين .انعام-
75
بدين سان نمايانديم به ابراهيم پادشاهي آسمانها و زمين را تابگردد از
يقينآورندگان
اشارهاي اجمالي به چند نكته در اين داستان
1)ميدانيم كه داستان ابراهيم و حوادث سپري شده،مربوط به هزاران سال
پيش ميباشد و همچنين بديهي است كه جامعة آن زمان، جامعهاي كاملا
بدوي،خرافي و آكنده از جهل و نادانيميباشد، در چنين جامعهاي با آن
سطح شعور ابراهيم با شيوهاي كاملا بديع وقابل توجه به جستجوي
آفرينندهجهان ميپردازد. ابراهيم خداي خود را بر اساس عينيت و
مشاهده(روش علمي) جستجو ميكند و روش مردود كردن خورشيد، ماه و ستارگان
بعنوان خداي خود نيز برهمين مبنا ميباشد. اين داستان نشان ميدهد كه
ابراهيم از زمان خود بسيار جلوتر بوده است. به نظر ميرسد يكي ازدلايل
اينكه خداوند ابراهيم را امام جامعه خود ياد ميكند نيز اين باشد.
2)بحث در چگونگي ايمان مردم آن زمان به خداوند، بحث پيرامون شرك
آنها بوده نه كفر به خداوند، در آياتي كه ملاحظه شد 5 بار كلمه شرك
ذكر شده و همچنين واژه حنيف به عنوان يكتاپرست كه از صفات برجسته
ابراهيم است در برابر شرك قرار گرفته است. حدود 10 آيه در قرآن ذكر شده
كه واژه حنيف در مقابل شرك قرار گرفته كه در بحث مقام و موقعيت
ابراهيم ذكر خواهد شد.
3)با توجه به آيات ذكر شده درمييابيم كه طريقه ايمان آوردن ابراهيم
به خداوند يك شيوه كاملا استدلالي و تعقلي است، نه با انجام معجزهاي
از سوي او، بطوريكه اين طريقه استدلال مقدماتي ميشود تا ابراهيم رابه
سرمنزل يقين برساند (ليكون من الموقنين) در حاليكه ميبينيم كه خداوند
براي اقوامي معجزاتي آورد تا بلكه آنها به او ايمان آورند. ولي ايمان
آوردن ابراهيم به خداوند ازاين جهت كاملا متفاوت ميباشد،بطوريكه در
داستان كوتاهي كه ذكر ميشود،ذهن جستجوگر ابراهيم براي اينكه به درجه
يقين برسد از هيچ تلاشي غفلت نميكند،بطوري كه از خداوند بدون هيچ
واهمهاي تقاضايي را ميكند و پاسخ مثبت خداوند و اجابت درخواست او نيز
همچنين بسيار قابل توجه ميباشد. دقت كنيد:
اذقال ابراهيم رب ارني كيف تحي الموتي قال اولم تؤمن قال بلي ولكن
ليطمئن قلبي قال فخذ اربعه من الطير فصرهن اليك ثم اجعل علي كل جبل
منهن جزء ثم ادعهن ياتينك سعياًو اعلم ان الله عزيز حكيم .بقره - 260
و چون ابراهيم گفت بار پروردگارا به من بنما كه چگونه مردگان را زنده
خواهي كرد خداوند فرمود باور نداري، گفت بلي باور دارم ليكن ميخواهم تا
با مشاهده آن دلم آرام گيرد. خداوند فرمود چهار مرغ مهيا كن و گوشت
آنها را به هم درآميز نزد خود آنگاه هر قسمتي را بر سركوهي بگذار سپس
آن مرغان را به سوي تو شتابان پرواز كنند و آنگاه بدان كه همانا
خداوندبر همه توانا وداناست .
براستي كه اين داستان ما را به ياد اين آيه مياندازد * والذين
جاهدوافينا لنهدينم سبلنا* كسانيكه در ما (در شناخت ما) تلاش و مبارزه
ميكنند ما نيز آن راهها را براي آنها شناسايي و هدايت ميكنيم اين
نكته خود گوياي اين حقيقت بوده و هست كه خداوند بابندگان مخلصش كه
تقاضايي ميكنند از روي قهر و خشم عمل نميكند بلكه در اين داستان
بلافاصله بعد از درخواست ابراهيم آن را اجابت ميكند.برخورد مثبت خداوند
با ذهن جستجوگر ابراهيم نشانهاي از رحمانيت اوست.
4)شيوه برخورد ابراهيم با مشركين نيز شيوهاي استدلالي ميباشد. به
عبارتي علاوه بر اين كه تمايل ابراهيم به رسيدن به حقيقت بر اساس
مشاهده و عينيت ميباشد نه تخيل و اوهام، اين تمايل در مورد چند و چون
تكوين عقايد جامعه زمان خود نيز وجود دارد و آنها را دعوت به بهرهگيري
از چنين روشي در شناسايي خداي واقعي خود ميكند. چنانچه در آيه 81 به
آنهاميگويد: لم ينزل به عليكم سلطانا شما هيچ برهان و استدلالي بر
شرك خود نداريد. البته ابراهيم سراسر بر اين شيوه ابرام و پافشاري
داشته چنانچه در نقل داستانهاي بعدي به آن اشاره خواهد شد.
5)در آيه 81 سخن از خوف و امن ميشود يكتاپرستي با دور شدن از ترس و
نزديك شدن به امنيت و آرامش همبستگي بسيارنزديكي دارد،بطوريكه ابراهيم
به قومش ميگويد كداميك از ما دو گروه در امنيت سزوارتريم؟ كسانيكه به
توحيد و يكتاپرستي روي ميآورند را سزاوار امنيت دانسته و ترس بر آنها
چيره نخواهد شد.چنانچه در آيه 82 خداوند اين نكته را نيز خود بيان
ميكند.
الذين امنوا و لم يلبسوا ايمانها بظلم اولئك لهم الامن ...
داستان بحث و گفتگوي ابراهيم با پدرش
لقد كانت لكم اسوه حسنة في ابراهيم ،اين داستان ازجهات بسيار زيادي
از جمله در زمينه مسائل اخلاقي و تربيتي ميتواند كاربرد زيادي داشته
باشد. از جهتي نيز اين داستان چالشهايي كه بين ابراهيم و پدرش در مورد
عقايدشان بوجود ميآيد را مورد بررسي قرار ميدهد. زماني كه هركدام از
آنها بعنوان نماينده دو جريان فكري بسيار بزرگ توحيد و شرك رو در روي
هم قرار ميگيرند،و سرانجام هر يك از آنها. به همين دليل، اين داستان
ميتواند الگوي خوبي باشد براي كسانيكه كه به آيين ابراهيم اعتقاد
دارند .
گفتگوي ابراهيم با پدرش در دو سوره مريم و شعراء به طور مفصل طرح شده
و در يكي دو آيه نيز به شكل كوتاه از آن گفتگو ياد شده است. سعي شده
كه به تمامي آيات مربوط به اين گفتگو اشاره شود.
اذ قال لابيه يا ابت لم تعبد ما لايسمع و لايبصر و لا يغني عنك شيئاً
.مريم -42
هنگاميكه ابراهيم به پدر خود گفت اي پدر چرا ميپرستي آنچه را نه
ميشنود و نه ميبيند و نه تو را بينياز ميكند.
در سوره انعام آيه 74 نيز اين گفتگو به اين شكل طرح شده:
و اذ قالابراهيم لابيه ءازر اتتخذ اصناماً ءالهة اني اريك و قومك في
ضلال مبين .انعام- 74
و هنگاميكه گفت ابراهيم به پدر خود آيا ميگيري بتان را خداياني، همانا
ميبينم تو و قومت را در گمراهي آشكار.
يا ابت اني قد جاءني من العلم مالم ياتك فاتبعني اهدك صراطاً سوياً
.مريم - 43
اي پدر همانا بيامده است مرا دانشي كه تو فاقد آن هستي پس پيرويم كن
تا رهبريت كنم در راهي راست
يا ابت لا تعبد الشيطان ان الشيطان كان للرحمن عصياً.مريم - 44
اي پدر من پرستش نكن شيطان را كه شيطان است براي خداي مهربان
نافرمان و عصيانگر
يا ابت اني اخاف ان يمسك عذاب من الرحمن فتكون للشيطان وليّاً .مريم
- 45
اي پدر من همانا ميترسم كه برسد به تو عذابي از خداي مهربان اگر بشوي
براي شيطان دوستي
قال اراغب انت عن ءالهتي يا ابرهيم لئن لم تنته لارجمنك و اهجرني
مليّاً .مريم - 46
گفت آيا روي گردانندهاي ازخدايانم اي ابراهيم اگر كوتاه نيايي هرآينه
سنگسارت ميكنم و دوري گزين از من به مدت طولاني
قال سلام عليك ساستغفر لك ربي انه كان بي حفيّاً
گفت سلام بر تو زود است آمرزش خواهم براي تو از پروردگار خويش همانا او
نسبت به من آگاه است .
و اعتزلكم و ما تدعون من دون الله و ادعوا ربّي عسي الا اكون بدعاء
ربي شقيّاً .مريم - 48
و من از شما و بتاني كه به جاي خدا ميپرستيد دوري كرده و خداي يگانه
را ميخوانم اميدوارم كه چون اورا بخوانم مرا ازدرگاه لطفش محروم
نگرداند.
فلمّا اعتزلهم و ما يعبدون من دون الله وهبنا له اسحق و يعقوب و كلّا
جعلنا نبيّاً.مريم - 49
پس چون دوري گزيد از ايشان آنچه ميپرستيدند جز خدا بخشيديم به اسحاق
ويعقوب را و گردانديم آنها پيغمبري خداوند اين داستان را با آهنگي ديگر
در سوره شعراء مجدداً ذكر ميكند .
و اتل عليهم نبا ابرهيم .الشعراء- 69
وبخوان برايشان داستان ابراهيم
اذ قال لابيه و قومه ماتعبدون .الشعراء- 70
هنگاميكه به پدر خويش گفت چه ميپرستيد
قالوا نعبداصناماً فنظل لها عاكفين .الشعراء- 71
گفتند ميپرستيم بتاني و ميباشيم پيرامون آنها گردآمدگان
قال هل يسمعونكم اذتدعون .الشعراء-72
گفت آيا سخنان شما را ميشنوند وقتي آنها را بخوانيد
او ينفعونكم او يضرّون .الشعراء- 73
يا اينكه سود و زياني به شما ميرسانند
قالوا بل وجدنا اباءنا كذلك يفعلون .الشعراء- 74
گفتند يافتيم پدران خود را كه چنين ميكردهاند
قال افرايتم ما كنتم تعبدون .الشعراء- 75
ابراهيم گفت آيا ميدانيد كه اين بتهايي كه شما مردم اينك ميپرستيد
انتم و آباؤكم الاقدمون .الشعراء- 76
و پدران شما از قديم ميپرستيدند
فانهم عدوّ لي الا رب العالمين .الشعراء- 77
من با پرستش همه اينها جز خداي يكتا مخالف و دشمنم
الذي خلقني فهو يهدين .الشعراء- 78
خداي من كسي كه مرا آفريد و پس رهبريم كند
والذي هو يطعمني و يسقين .الشعراء- 79
او آن كسي كه بخوراندم وبنوشاندم
و اذامرضت فهو يشفين .الشعراء- 80
و هر گاه بيمار شوم بهبوديم بخشد
و الذي يميتني ثم يحيين .الشعراء- 81
و آنگاه كه بميرم دوباره حياتم دهد
والذي اطمع ان يغفرلي خطيئتي يوم الدين .الشعراء- 82
و آنكه اميددارم كه بيامرزد براي من گناهانم درروز قيامت
واغفر لابي انّه كان من الضالين .الشعراء- 86
وبيامرز پدرم را كه او بود ازگمراهان
نكاتي كه در آيات فوق مشاهده ميكنيم:
1)يكي از برجستهترين نكات در اين آيات،نكته اخلاقي رابطه يك پدر و
فرزند ميباشد.با آنكه پدر ابراهيم در ضلالت و گمراهي كامل بسر ميبرد و
علي رغم اينكه او را تهديد به سنگسار شدن ميكند،و همچنين به او فرمان
دور شدن از خود ميدهد، ابراهيم درپاسخ به اين برخورد، به او سلام كرده
و طلب آمرزش از سوي خدا براي او ميكند.با توجه به اينكه پدر و پسر در
دو قطب كاملا مخالف هم يكي در نهايت توحيد و ديگري در منتهاي شرك و
بتپرستي در روياروي هم قرار دارند و علي رغم برخوردهاي ستيزهجويانه
پدر،برخورد متواضعانه و سرشار از ادب و احترام از سوي ابراهيم بسيار قابل
تحسين ميباشد.
چنانچه در سوره ممتحنه آيه 4 ابراهيم به عنوان يك الگوي گرامي و نيكو
ياد ميكند:
قد كانت لكم اسوه حسنة في ابراهيم والذين معه اذقالوا لقومهم انا
براؤامنكم و مما تعبدون من دون الله كفرنا بكم و بدابيننا و بينكم
العداوة و البغضاء ابداً حتي تؤمنوا بالله وحده الا قول ابراهيم لابيه
لاستغفرن لك و مااملك لك من الله من شيء ربناعليك توكلنا و اليك
انبنا و اليك المصير .
2)شيوه گفتگوي ابراهيم باپدرش آزر پيرامون پرستش بتها همچنان يك شيوه
استدلالي و تعقلي بوده چنانچه در آيات ذكر شد، ابراهيم به پدر خود
ميگويد: چگونه بتاني كه نه ميشنوند ونه ميبينندو نه نيازهاي تورا
برطرف ميكنند را ميپرستي؟ به عبارتي سعي ميكند كه قوه تفكر و تعقل
را در آنها بيدار كند و دست از پيروي كوركورانه از اجدادشان بردارند.در
آياتي كه ذكر شد، ابراهيم با ترسيم ناتوانيهاي بتهاي آنها و عجز در
رساندن هر گونه نفع و ضرري و استدلال اينكه حتي وقتي شما آنها را
ميخوانيد آنها قادر به اجابت شما نيستند، شروع به معرفي و ترسيم
تواناييهاي پروردگار خود ميكند خدايي كه سراسر رحمت ميباشد خدايي كه
من تشنه را سيراب ومن بيمار را تيمار و من مرده را دوباره زنده خواهد
كرد و اميد دارد كه بندگان خود رابيامرزد.
3)در سوره انعام آيه 43 ابراهيم با تاكيد، اشاره به بهرهمندي ازدانشي
ميكند كه كه پدر او و ديگران فاقد آن دانش بودهاند. چرا كه اگر غير از
اين بود ذكر چنين ويژگي بيهوده به نظر ميرسيد.با بررسي آيه ديگر
ميتوان دريافت كه ابراهيم علاوه بر اين دانش از جهت رشد به كمال نيز
رسيده بود و از پدر خود ميخواهد تا با تكيه بر آن دانش ويژهاش به او
روي آورد و از او پيروي كند. چنانچه بلافاصله در آيه بعدي يعني آيه 44
ابراهيم شيطان را بعنوان يك عصيانگر عليه خداوند معرفي كرده و پرستش
بتها را پرستش شيطان ميخواند پس به نظر ميرسد ابراهيم شيطان را بعنوان
سمبل بديها و عصيانها ميشناخته و علم به اين نكته داشته كه شيطان
عليه خداوند عصيان كرده است.
4)در آيات سوره انعام هر جاابراهيم از خداي خود ياد ميكند او را به
عنوان رحمن ياد كرده پس ابراهيم از ميان صفات خداوند رحمانيت و
بخشندگي براي معرفي يادميكند، البته خداي رحماني كه براي آن دسته
افراد كه شيطان را ولي خود ميگيرند عذاب نازل ميكند.
5)قرآن در آيات فوق در ضمن اينكه اعراض و روي گرداندن ابراهيم از
پدرش را شرح ميدهد،به شكل بسيار زيبايي به توصيف عواطف و احساسات
بسيار لطيف ابراهيم ميپردازد.جريحه دار بودن احساسات ابراهيم را در
آيات ديگر نيز خواهيم ديد. اين خود گوياي اين نكته ميباشد كه علي رغم
اينكه احساسات ابراهيم بسيار جريحهدار بوده است اما همچنان در انجام
اعمالش بر پايه منطق وعقل عمل ميكند. اين احساسات بسيار لطيف و
بردباري ابراهيم را نيز در آيات بعدي به خوبي مشاهده خواهيم كرد.
6)اما يكي از نكات بسيار قابل توجه اين است كه در اين داستان يكي از
سنتهاي بزرگ خداوند طرح ميشود. آنجا كه ابراهيم براي پدر خود از خداوند
طلب بخشش و مغفرت ميكند،خداوند نيز در سوره توبه چنين موضعگيري كرده و
ميفرمايد :
ما كان للنبي و الذين امنوا ان يستغفروا للمشركين و لوكانوا اولي قربي
من بعد ما تبين لهم انهم اصحاب الجحيم .التوبه - 113
نرسد پيغمبر و آنان كه ايمان آوردند اينكه آمرزش خواهند براي مشركان اگر
چه باشند خويشان آنها پس از آنكه براي ايشان آشكار شد كه ايشان اصحاب
دوزخند
و ما كان استغفار ابرهيم لابيه الا عن موعدة وعدها اياه فلما تبين له
انه عدوّلله تبّرا منه ان ابراهيم لاواه حليم.التوبه - 114
استغفار ابراهيم براي پدرش تا زماني بود كه به او وعده و مهلت داده
بود زماني كه براي او آشكار شد كه او دشمني است آشكار براي خدايش از او
بيزاري جست همانا ابراهيم بسيار حليم و بردبار بود.
باتوجه به اين دوآيه ميتوان چنين استنباط كرد كه:
الف - خداوند در مورد طلب آمرزش براي مشركين، زمانيكه شركورزي و دشمني
و عناد آنها با پروردگار كاملا آشكار شد و همچنين مهلت تعيين شده نيزبه
پايان برسد به هيچ عنوان قابل پذيرش نيست.
ب - در اين عدم پذيرش استثنايي وجود ندارد به عبارتي حتي اگر از سوي
پيامبرانش اين آمرزش طلب شود نيز خداوند از قانون و سنت خود برنميگردد.
پ - طلب آمرزش حتي براي خويشاوندان و نزديكان پيامبران كه به عنوان
دشمنان آشكار خداوند شناسايي شدهاند نيز وجود نخواهد داشت.
داستان مبارزه ابراهيم با بتها و در آتش افكندن وي
اذ قال لابيه و قومه ما هذه التماثيل التي انتم لها عاكفون .انبياء -
52
وهنگاميكه به پدر خود و قومش گفت چيست اين پيكرهايي كه شما بر گرد آن
آمدهايد.
قالو وجدنا آباءنالها عابدين .انبياء -53
گفتند يافتيم پدران خود بر آنها پرستش كنندگان
قال لقد كنتم انتم و اباؤكم في ضلال مبين .انبياء -54
گفت همانا بودهايد شما و پدرانتان در گمراهي آشكار
قالوااجئتنا بالحق ام انت من اللاعبين .انبياء -55
آيا تو عليه شرك و اثبات توحيد حرف حق و حجت قاطعي داري يا سخن به
بازيچه و هزل ميراني
قال بل ربكم رب السموات و الارض الذي فطرهن و انا علي ذلكم من
الشاهدين .انبياء-56
گفت بلكه پروردگار شما پروردگار آسمانها و زمين است آنكه پديد آورد آنها و
من بر اين سخن به يقين گواهي ميدهم.
و تالله لاكيدن اصنامكم بعد ان تولّوا مدبرين .انبياء -57
به خدا قسم كه من اين بتهاي شما را با هر تدبيري كه توانم درهم
ميشكنم بعد از آنكه شما از بتخانه روي گردانديد
فجعلهم جذاذاًالا كبيراًلهم لعلهم اليه يرجعون .انبياء -58
در آن موقع به بتخانه وارد شد و همه را در هم شكست جز بت بزرگ تا به
او رجوع كنند
قالوا من فعل هذا بالهتنا انه لمن الظالمين .انبياء -59
گفتند آنكه كرده است اين كار با خدايان ما اوست از ستمكاران
قالوا سمعنا فتي يذكرهم يقال له ابرهيم .انبياء -60
گفتند جواني ابراهيم نام را شنيديم كه از بتان به بدي ياد مي كرد
قالوا فاتوا به علي اعين الناس لعلهم يشهدون .انبياء -61
گفتند او را حاضر سازيد در حضور جماعت تا بر اين كار گواهي دهد
قالواء انت فعلت هذا بالهتنا ياابرهيم .انبياء -62
گفتند آيا تو اينكار را با خدايان ما كردي اي ابراهيم
قال بل فعله كبيرهم هذا فسئلوهم ان كانوا ينطقون .انبياء -63
ابراهيم گفت بلكه اين كار را بزرگ آنها كرده است شما از آنها سئوال
كنيد از سخن گويند.
فرجعوا الي انفسهم فقالوا انكم انتم الظالمون .انبياء -64
پس آنگاه به خود فكر كرده و باهم گفتند شما ستمكاريد كه اين بتان
ميپرستيد
ثم نكسوا علي رءوسهم لقد علمت ما هولاء ينطقون .انبياء -65
پس در مقابل حجت ابراهيم همه سر به زير شدند و گفتند تو كه ميداني
اين بتان را گويايي نيست.
قال افتعبدون من دون الله مالاينفعكم شيئاًو لايضركم .انبياء -66
گفت آيا ميپرستيد غير خدا را آنچه كه نه به شما سود رساند و نه زيان
افّ لكم و لما تعبدون من دون الله افلا تعقلون .انبياء -67
اف برشما و بر آنچه ميپرستيد جز خدا، آيا شما عقل خود را به كار نميبنديد
قالوا حرقوه وانصروا الهتكم ان كنتم فاعلين .انبياء -68
قوم گفتند ابراهيم را بسوزانيد و خدايان خود را ياري كنيد اگر به رضاي
خدايان خود ميخواهيد كاري را انجام دهيد
قلنا يا نار كوني برداً و سلاماً علي ابرهيم .انبياء -69
گفتيم اي آتش سرد و سلامت باش بر ابراهيم
و ارادوابه كيداً فجعلناهم الاخسرين .انبياء -70
خواستند تانيرنگي بر او روادارند پس گردانيديم بر خودشان و اينها
زيانكارند.
و نجيناه و لوطاًالي الارض التي باركنا فيها للعالمين .انبياء -71
و نجات داديم او و لوط را به سمت سرزميني كه بركت نهاديم در آن براي
جهانيان
و وهبنا له اسحق ويعقوب نافله و كلاًجعلنا صالحين .انبياء -72
وبخشيديم به او اسحاق و يعقوب و همگي را از صالحين قرار داديم
در سوره الصافات آيات 83الي 99 اين داستان مجدداً ذكر شده است، اما با
اين تفاوت كه آهنگ نقل اين داستان بالحني بسيار كوتاه طرح ميشود،
دقت كنيد:
و ان من شيعته لابرهيم
و بدرستيكه كه ابراهيم از پيروان (نوح) است
اذجاء ربه بقلب سليم
آنگاه كه ابراهيم از جانب خدا با قلبي پاك وسالم به دعوت خلق آمد
اذ قال لابيه وقومه ماذا تعبدون
هنگاميكه با پدرخويش و قومش گفت شما به پرستش چه مشغوليد
ائفكاالهه دون الله تريدون
آيا رواست به دروغ خداياني جاي خداي يكتا رابرگزينيد
فما ظنّكم برب العالمين
چه گماني به پروردگار جهانيان ميبريد
فنظر نظرة فيالنجوم
آنگاه ازروي تدبير به ستارگان آسماني نگاهي كرد
فقال اني سقيم
پس به قوم خود گفت كه من بيمارم (به جشن نميآيم )
فتولوا عنه مدبرين
پس قوم از او دست كشيدند (براي جشن به صحرا رفتند )
فراغ الي الهتهم فقال الا تاكلون
ابراهيم قصد بتهاي آنها را كرد و به آنهاگفت چرا غذا نميخوريد
ما لكم لا تنطقون
چه ميشود شما را كه سخن نميگويند
فراغ عليهم ضرباًباليمين
پس رو كرد به بتان و با دست راست ضرباتي بر آنها وارد ساخت
فاقبلوااليه يزفون
پس با شتاب به سمت او آمدند
قال اتعبدون ما تنحتون
ابراهيم گفت آيا رواست چيزي را پرستش كنيد كه به دست خود تراشيدهايد.
والله خلقكم و ما تعملون
در حاليكه شما و همه آنچه ميسازيد را خدا آفريده.
قالوا ابنواله بنياناً فالقوه فيالجحيم
گفتند بنايي بسازيد و بيفكنيدش درآتش.
فارادوا به كيداًفجعلناهم الاسفلين
(نمروديان) قصد مكر و حيله بر عليه او كردند و ما هم آنان را پست وخوار
كرديم.
و قال اني ذاهب الي ربي سيهدين
و گفت همانا ميروم به سوي پروردگار خودم بزودي رهبريم خواهد كرد.
با تامل در آيات ذكر شده ميتوان دريافت كه تحليل و استدلال و
بكارگيري منطق در روح و جان ابراهيم رخنه داشته،مبارزه كلامي و
تحليلي ابراهيم با پدر خود و هچنين قومش به عمل نيز كشيده ميشود. به
طوريكه ديديم نه تنها ابراهيم باكلام،بحث و استدلال مردم را دعوت به
تعقل و تفكر ميكند، بلكه زمانيكه به شكستن بتها ميپردازد و آن را محول
به بت بزرگ ميكند، را نيز ميتوان گرايش و ميل بي دريغ او را در
ترغيب مردم به تفكر وتعقل مشاهد كرد.
در آيات ذكر شده آنجا كه ابراهيم به ستارگان نگاهي ميافكند و به فكر
تدبيري راجع به قوم خود ميرسد ميتوان درايت و تدبير او را در برانگختن
و بيداراي ايشان از جهل و كفر مشاهده كرد به تحقيق اين عمل ابراهيم از
روي دانش و علمي بوده كه خداوند به او ارزاني داشته و در آيات قبلتر
به آن اشاره شد
داستان ضيافت ابراهيم
اين داستان در سورههاي هود،حجر،الذاريات با اندكي تفاوت ذكر شده براي
اينكه خواننده با جلوههاي گوناگون چگونگي شرح اين داستان آشنا شود،به
نقل و توصيف همه آنها پرداخته شده است.
سوره هود آيات 70 الي 76
ولقد جاءت رسلنا ابرهيم بالبشري قالوا سلاماً قال سلام فما لبث ان جاء
بعجل حنيذ .هود- 70
و هنگاميكه ديد دستهايشان نميرسد بسوي آن ناشناسان گرفت و برداشت از
ايشان بيمي گفتند نترس كه ما فرستاده شديم بسوي قوم لوط
وامراتهقائمه فضحكت فبشّرناهاباسحق و من وراء اسحق يعقوب .هود- 71
و زنش ايستاده بود پس خنديد پس مژده داديمش به اسحاق و از پس اسحاق
يعقوب
قالت يا ويلتي ءالد و انا عجوز وهذا بعلي شيخاً ان هذا شيء عجيب .هود- 72
گفت اي واي آيا بزايم و منم پيري ناتوان و شوهر من پيرمردي است
فرتوت همان اين چيزي است عجيب
قالوا اتعجبين منامرالله رحمت الله و بركاته عليكم اهل البيتانه حميد
مجيد .هود-73
گفتند آيا شگفت ماني از كار خدا رحمت خدا و بركاتش بر شما اي اهل خانه
بدرستيكه اوست ستودهاي ارجمند
فلما ذهب عن ابرهيم الروع و جاءته البشري يجادلنا في قوم لوط.هود- 74
تا گاهيكه برفت از ابراهيم ترس و آمد شادماني با آنها از در مجادله آمد
درباره قوم لوط
ان ابرهيم لحليم اواه منيب .هود- 75
هماناابراهيم بردباريست نالانيست زاري كنان
يا ابرهيم اعرض عن هذا انه قد جاء امر ربك و انهم اتيهم عذاب غير مردود
.هود - 76
اي ابراهيم درگذر ازاين همانا زمانيكه امر پروردگار بيامد براي آنهاست
عذابي غيرقابل
در سوره الحجر و الذاريات مجدداً به ذكر اين داستان ميپردازد:
ونبئهم عن ضيف ابرهيم .حجر- 51
و آگهيشان ده از ميهمانان ابراهيم
اذ دخلوا عليه فقالوا سلاماًقال انا منكم وجلون . حجر - 52
هنگاميكه وارد شدند و پس گفتند سلامي گفت همانا مايئم از شما هراسان
قالوا لا توجل انا نبشرك بغلام عليم .حجر-53
گفتند بيم مداريد همانا نويدت ميدهم بفرزندي دانا
قال ابشّرتموني علي ان مسّني الكبر فبم تبشرون .حجر- 54-
گفت آيا نويد ميدهيد با آنكه مرارسيده پيري پس به چه نويدم ميدهيد
قالوا بشرناك بالحق فلا تكن من القانطين .حجر - 55
گفت بشارت آورديمت بحق پس مباش از نوميدان
قال و من يقنط من رحمه ربه الا الضالون قال فما خطبكم ايها المرسلون
.هود 56-57
گفت كيست كه نوميدشود از رحمت پروردگار مگر گمراهان، گفت پس چيست كار
شما اي فرستادگان
قالوا انا ارسلنا الي قوم مجرمين . حجر - 58
گفت همانا فرستاده شديم بسوي قومي گناهكار
الا ال لوط انا لمنجوهم اجمعين .حجر - 59
مگر لوط كه نجات دهيم ايشان را همگي
به آيات 24 تا 37 سوره الذاريات توجه كنيد:
هل اتيك حديث ضيف ابراهيم المكرمين . الذاريات - 24
آيا رسيده است داستان مهمانان ابراهيم آن گراميان
اذ دخلوا عليه فقالوا سلاماً قال سلام قوم منكرون .الذاريات - 25
هنگاميكه براو درآمدند پس گفتند سلام،گفت سلام اي قوم ناشناس
فراغ الي اهله فجاءبعجل سمين . الذاريات - 26
پس خريد به سوي اهل خانه و مهياكرد گوسالهاي درشت
فقربه اليهم قال الا تاكلون . الذاريات - 27
پس نزديكش بساخت بدانان وگفت چرا نخوريد
فاوجس منهم خيفة قالوا لا تخف و بشّروه بغلام عليم .الذاريات - 28
پس به دل برداشت از ايشان هراسي گفتند نترس و مژده دادندش به پسري
دانشمند
فاقبلت امراته في صرةفصكت وجهها و قالت عجوز عقيم .الذاريات - 29
پس روي آورد زنش با فرياد پس سيلي نواخت به چهره خويش و گفت پيرزني
عجوز
قالوا كذلك قال ربك انه هو الحكيم العليم . الذاريات - 30
گفتند چنين است گفتار پروردگارت كه همانا اوست حكيمي دانا
قال فما خطبكم ايهاالمرسلون . الذاريات - 31
گفت پس چيست كار شما اي فرستادگان
قالوا انا ارسلنا الي قوم مجرمين . الذاريات - 32
گفتند فرستاده شديم به سوي گناهكاران
لنرسل عليهم حجارة من طين . الذاريات - 33
تا بفرستيم بر ايشان سنگي از گل
مسومة عند ربك للمسرفين . الذاريات - 37
نشانهگذاري شده نزد پروردگار تو براي فزونيخواهان
فاخرجنا من كان فيها من المومنين . الذاريات - 37
پس برون آورديم هركه در آن بود از مومنان
فما وجدنا فيها غير بيت من المسلمين . الذاريات - 37
پس نيافتيم در آن جز خانهاي از اسلام آورندگان
و تركنا فيها آيه للذين يخافون العذاب الاليم . الذاريات - 37
و بجا گذاشتيم درآن نشانهبراي آنان كه بترسند از عذاب بزرگ
منبع:
گلستان قرآن ، شماره 146