چكيده :
قرآن نوشتارى را كه در پيش روى داريد تفسيرى است از مبانى رشد و احكامو مسائل
آن كه بيشتر با تكيه بر آيات قرآن كريم و در برخى موارد بااستشهاد به روايات
فراهم آمده است.
نويسنده معتقد است كه جامعنگرى، انتخاب احسن و خردورزى ازلوازم رشد فردى و
اجتماعى است. در اين مقاله رابطه بين «اطاعت»،«ولايت» و «رشد» به اين صورت
ترسيم شده كه اين سه بسان هرمى هستندكه رشد در راس آن و اطاعت و ولايت در قاعده
آن است. بنابراين ولى غيررشيد، ولايتش ساقط است و اطاعت از اوامر غير رشيد هيچ
وجه شرعى وعقلى ندارد. نويسنده ملاكهاى رشد را شرع، عقل و رويه عقلا معرفى
كردهاست. وى بر آن است كه استفاده از روش آزمايش و خطا براى رسيدن بهرشد،
امرى لازم است. نيز تاكيد كرده است كه پذيرش لوازم رشد، با پذيرشبرخى آسيبهاى
فردى و اجتماعى همراه است.
بنابراين نبايد به خاطر برخى آسيبها، راه رشد و لوازم آن را سد كرد ورهروان را
به درجازدن و گرد خود چرخيدن و بىراهه رفتن واداشت.
1) مقدمه
در بسيارى از واژهها و مفردات قرآن كريم مفاهيمى فراهم آمده كه ويژه
كاربردهاىخاص وحيانى است. از اين رو براى دستيابى به مراد خداوند، علاوه بر
توجه به معناىوضعى و كاربردى الفاظ در كلام عرب، بايد به ادبيات خاص قرآنى نيز
توجه كرد. توجهبه مصاديق و نيز سياق آيات، مىتواند دريچهاى براى راهيابى به
فرهنگ و ادبيات قرآنكريم باشد.
در اين نوشتار برآنيم تا فهم خود را از معنا و مصداق رشد و رشيد در فرهنگ دينى
وقرآنى بيان كنيم. در آغاز، معناى لغوى رشد در زبان عربى و فارسى و تفاوت
مصداقرشيد را در كاربردهاى اين دو زبان حكايتخواهيم كرد. آن گاه با استناد به
آيات قرآن ،تعريفى از رشد ارايه خواهيم داد. سپس به لوازم، احكام و مسائل مربوط
به رشدخواهيم پرداخت.
2) معناى لغوى رشد
ابن فارس (ت 395 ق) مىنويسد: «سه حرف «ر ش د» بر راستى راه دلالت دارد
وبه مقاصد راهها، «مراشد» گفته مىشود» [1]. اين واژه در مقابل واژه غى است و
غى دراصل به معناى فرو رفتن در جهل است»[2].
برخى از معاجم باتوجه به معناى وضعى و كاربردى رشد، آن را اينگونه
تعريفكردهاند: رشد عبارت است از رسيدن به حقيقت امر. رشيد نيز به كسى گفته
مىشود كهتدابير او در بسترى استوار به غايت و كمال مطلوب رسد[3].
در زبان فارسى رشد كردن به معنى نمو كردن است[4] و رشيد به معناى شجاع و
دليراست. نيز در فارسى رشيد را به معنى خوش قد و قامت استعمال كنند، چنانكه
گويند:فلان كس جوانى است زيبا و رشيد. در عربى به جاى آن «رشيق» گويند و مصدر
آن نيزرشاقت است[5]. خليل مىنويسد: «پسر يا دخترى را كه از نظر اندام متعادل
باشد، رشيقگويند»[6] .
در متون اسلامى نيز رشد به معناى جسمانى به كار نرفته است، لذا در توصيفبرخى
از افرادى كه به رشد نرسيدهاند، گفته شده است: «... كبيرة غير رشيدة» [7].
3) معانى رشد در ادبيات
قرآنى
آنچه مسلم است رشد در قرآن به معناى رشد جسمانى نيست. واژه رشد در
فرهنگقرآنى از واژههاى حوزه عقل و فكر انسان است. رشد، كمال عقل است; از اين
رو نمىتوان كسى را كه عاقل است، رشيد ناميد.
با نظر در آيات قرآن كريم مىتوان گفت: سه عنصر در مفهوم رشد نهفته
است;جامعنگرى، انتخاب احسن، خردورزى و اقامه برهان. با اين بيان، رشيد كسى را
گويندكه اولا عقلى جامعنگر داشته باشد، ثانيا از ميان راههاى مختلف، قادر به
انتخاب احسنباشد، ثالثا انتخابش مبتنى بر حجت و برهان باشد. اكنون به بيان
مستندات قرآنى هريكاز اين سه عنصر مىپردازيم.
1-3) جامعنگرى
از آيات سوره كهف در داستان خضر و موسىعليهما السلام فهميده مىشود كه
لازمه رشد درهر امرى، احاطه فرد به جوانب مختلف آن امر است. خداوند در آيه 65
سوره كهفمىفرمايد: «ما به خضر دانشى خاص آموختيم». در آيه بعد اين دانش
ملازم يا زمينهسازرشد معرفى شده است، (1) آنجا كه موسىعليه السلام به خضرعليه
السلام مىگويد: «هل اتبعك على انتعلمن مما علمت رشدا»; (آيا تو را پيروى كنم
بر اينكه مرا از آنچه به تو آموختهاندبياموزى تا به رشد راه يابم) و از آيه 68
همين سوره فهميده مىشود كه يكى از لوازمرشد، «احاطه خبرى» به موضوعاتى است
كه مورد تصميمگيرى است. خضرعليه السلام دراستدلال بر اين كه چرا موسىعليه
السلام نمىتواند در همراهى با او شكيبا باشد مىگويد: «كيفتصبر على مالم تحط
به خبرا»[كهف68]; (چگونه بر آنچه كاملا آگاه نيستى، شكيبايىكنى).
دايره اطلاعات خضرعليه السلام فراتر از اطلاعات موسىعليه السلام بود، لذا او
از امورى آگاه بودكه موسىعليه السلام آگاهى نداشت و همين باعثشده بود، كه
خضرعليه السلام در هر مورد عملىرشيدانه انجام دهد; اما موسىعليه السلام كه از
آن اطلاعات بىبهره بود، آن عمل را ناپسند وقبيح بداند. به طور مثال وقتى
خضرعليه السلام كشتى را سوراخ كرد، موسىعليه السلام آن را با اينعبارت تقبيح
كرد: «لقد جئتشيئا امرا»[كهف71]; (براستى كارى ناپسند انجام دادى).
بنابراين روشن شد كه وقتى انسان از همه جوانب كارى كه «مىخواهد انجام
دهد،اطلاع نداشته باشد، ممكن است كارى صحيح را قبيح و يا كار قبيحى را نيكو
بشمرد.پس اولين ركن رشد يافتگى، داشتن تصور صحيح از جوانب و عواقب امور است.
تاكيدقرآن و سنتبر تدبر و عاقبت انديشى در امور نيز به همين رو است. گاهى
انتخاب راهورود در امرى، مستلزم ديدن راههاى خروجى است. در حديثى از امام صادق
عليه السلام آمدهاست: «نزد هر كارى درنگ كن تا راه ورود آن را از راه خروجش
بشناسى; پيش از آنكهبدان دستبيازى و پشيمان شوى»[9].
2-3) انتخاب احسن
خداوند در آيه ششم سوره نساء پس از آنكه همگان را از سپردن اموال به
دستسفيهان باز داشته است، مىفرمايد: «وابتلوا اليتامى حتى اذا بلغوا النكاح
فان آنستم منهمرشدا فادفعوا اليهم اموالهم» (و يتيمان را تا وقتى كه به [سن]
نكاح مىرسند، بيازماييد!اگر آنان را رشيد يافتيد، مالهايشان را به آنان
برگردانيد).
طبق ظاهر اين آيه، تاز مانى كه يتيم به رشد نرسيده، نمىتوان اموالش را در
اختيارشگذاشت تا در آن تصرف كند. اما براى رسيدن به جواب اين سؤال كه چه وقت
مىتوانگفت: او به رشد رسيده است و مىتواند در اموالش تصرف كند، كافى استبه
وظيفهولى يا قيم نظرى بياندازيم كه اموال يتيم به او سپرده شده است. او موظف
است درتداول مال يتيم، بهترين شيوه ممكن را برگزيند تا منافع او را به نحو احسن
تامين كند.خداوند مىفرمايد: «ولا تقربوا مال اليتيم الا بالتى هى احسن»[انعام
152]; (به مال يتيمنزديك مشويد، جز به گونهاى كه بهتر باشد). پس مىتوان از
اين دو آيه چنين نتيجهگرفت كه وقتى يتيم خود بتواند مال خود را از ميان راههاى
مختلف در راه صحيحتر بكاربندد، به رشد رسيده است. بنابراين «انتخاب احسن» ركن
ديگر رشد است كه در همهامور، چه در حوزه انديشه و يا در حوزه گفتار و رفتار
بايد ملاك عمل باشد.
3-3) خردورزى و اقامه
برهان
چنانچه كسانى در راه صحيح قدم بردارند، اما اگر از آنها پرسيده شود كه
چرا در اينراه گام برمىداريد، جوابى قانع كننده ارائه ندهند، اينگونه افراد
را نمىتوان رشيد ناميد.بنابراين داشتن حجت و برهان از لوازم رشد است. به تعبير
قرآن ، كسانى كه به اقوالمختلف گوش فرا مىدهند و از بهترين آنها پيروى
مىكنند، اولواالالباب هستند; پسانتخاب رشيدانه آن است كه به عقلى خالص،
جامعنگر و پخته (لب) متكى باشد.
در قرآن آمده است كه، وقتى جوانان رشيدى به نام اصحاب كهف از حسن
انتخابپروردگار خود به قاطعيتسخن گفتند كه: «ربنا رب السموات والارض لن ندعوا
من دونهالها»[كهف 14]; (پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است ما جز او
خدايى رانمىخوانيم)، در ادامه، سوء انتخاب قوم خود و حجت نداشتن آنها را
اينگونه بيانكردند: «هؤلاء قومنا اتخذوا من دونه آلهة لولا ياتون عليهم بسلطان
بين»[كهف 15]; (اينانقوم ما هستند. خدايانى جز خداى يگانه را برگزيدند; در
حالى كه دليلى روشن بر آنندارند).
«سلطان بين» دليلى است كه بتواند بر ادعاهاى مخالف آن غلبه و برترى پيدا كند.
پسبايد بر انتخاب گزينهها در هر زمينهاى كه باشد حجت داشته باشيم. اگر خضر
عليه السلام راهىرا انتخاب كرد كه موسىعليه السلام در نظر اول آن را تقبيح
نمود، در نهايتبا بيان دليل محكم وخلل ناپذير خود، موسى عليه السلام را قانع
كرد. بنابراين رشيد كسى است كه بتواند:
اولا، راههاى مختلف را در نظر بگيرد و جوانب و عواقب هركارى را ببيند;
ثانيا، راه بهتر را برگزيند;
ثالثا، آن راه صحيح را با حجت و برهان قاطع به اثبات برساند; لذا نمىتوان
انديشه وعملى را پيش خود برتر دانست و با تحكم بر ديگران تحميل كرد كه چه بسا
برتر بودن آنخيالى بيش نباشد; چنانكه خداى متعال درباره گروهى مىفرمايد:
«يحسبون انهميحسنون صنعا»[كهف 104] (مىپندارند كه كارى نيك مىكنند) و يا در
جايى ديگرمىفرمايد: «افمن زين له سوء عمله فرآه حسنا» [فاطر 8];(پس آيا آنكه
كار بدش آراستهشده و آن را نيك مىبيند).
4) ابراهيم عليه
السلام، اسوه رشد
يكى از نمونههاى بارز رشد، حضرت ابراهيمعليه السلام است كه خداوند او
را به عنواناسوه معرفى كرده است[ممتحنه 4] . خداوند درباره او مىفرمايد: «و
لقد آتينا ابراهيمرشده من قبل»[انبياء 51] ; (و ما پيش از اين ابراهيم را رشد
داديم).
نمونهاى از موارد رشد ابراهيم عليه السلام، جدال احسن او با كفار و مشركان
است. اويكايك خدايان دروغين چون ستاره و ماه و خورشيد را كه قومش مىپرستيدند،
مطرحمىكند و با حجت و برهان رد مىكند: «تلك حجتنا آتيناها ابراهيم على
قومه»[انعام 83] ;(آن حجت ماست كه به ابراهيم داديم تا بر قومش اقامه كند) و
در نهايت، با قاطعيتاعتقاد احسن را اينگونه بيان مىكند كه: «انى وجهت وجهى
للذى فطرالسموات والارضحنيفا و ما انا منالمشركين» [انعام 79]; (من رويم را
حقگرايانه به سوى كسى گردانيدم كهآسمانها و زمين را آفريد و من از شرك
آورندگان نيستم).
5) احكام و مسائل رشد
با غور و وارسى در آيات كريمه قرآن و نظر به ارتباطهاى موجود بين رشد
وموضوعات ديگر، مىتوان احكام و مسائلى را از قرآن كريم استنباط كرد كه در
اينجا بهبرخى از آنها مىپردازيم.
1-5) ارتباط رشد با
اطاعت و ولايت
از آيات قرآن كريم به خوبى استفاده مىشود كه فقط امر رشيد مورد اطاعت
قرارمىگيرد. ولايت تنها براى كسى محقق است كه رشيد باشد. به عبارتى مىتوان
گفت كهرشد در راس هرم اطاعت و ولايت قرار دارد.
در سوره هود مىخوانيم: «ولقد ارسلنا موسى بآياتنا و سلطان مبين الى فرعون و
ملائهفاتبعوا امر فرعون و ما امر فرعون برشيد»[هود 97 و 98]; (و ما موسى را با
آيات خود وحجتى روشن به سوى فرعون و اشراف قومش فرستاديم. اما فرمان فرعون را
پيروىكردند و حال آنكه فرمان فرعون رشد يافته نبود).
ملاحظه مىكنيم كه خداوند پيروى قوم فرعون از دستورهاى او را تخطئه مىكند،
بهاين جهت كه امر فرعون رشيد نبوده است. بنابراين از امرى مىتوان تبعيت كرد
كه برمبناى رشد باشد و اين مطلب در جميع مراتب اطاعت و لايتحاكم است. در
اسلاماطاعت از پدر و مادر واجب شناخته شده است، اما اين امر منوط به آن است كه
آنهافرزند را به راه رشد دعوت كنند، ولى اگر راهى را نشان دهند كه به طور مسلم
خلاف راهخداست، نبايد اطاعت كرد. خداوند با همه تاكيدهايى كه بر احترام و
احسان به پدر ومادر دارد، در اينگونه موارد صريحا انسان را از اطاعت پدر و مادر
نهى مىكند. در سورهلقمان مىفرمايد: «و ان جاهداك على ان تشرك بى ما ليس لك
به علم فلا تطعهما»[آيه 15];(و اگر كوشند كه آنچه را بدان آگاه نيستى، شريك من
قرار دهى، از آنان اطاعت مكن).
اطاعت زن از شوهر نيز در فقه اسلامى در همين چارچوب پذيرفتنى است. يعنى اگرطبق
آيه «الرجال قوامون علىالنساء (2) » [نساء 34]، مديريتخانواده را بر عهده مرد
گذاشتهاست،اطاعت زن از او در مواردى است كه دستورهاى او بر خلاف رشد نباشد.
اطاعت دختران از پدر و جد پدرى در ازدواج نيز در همين چارچوب قابل توجيهاست;
با اين توضيح كه دختران معمولا كمتر از پسران در اجتماع حضور دارند; درنتيجه،
بسيارى از دسيسهها را تجربه نمىكنند; لذا ممكن استبا كم توجهى به جوانبامر
خطير ازدواج، ناخودآگاه در دام افراد شياد گرفتار آيند; به همين جهت استفاده
ازتجربه و خيرخواهى پدر و جد پدرى در اين مورد در راستاى رشد است; اما اگر پدر
ياجد پدرى بخواهد بدون دليل او را از ازدواج با فرد صالح و دلخواه خودش باز
دارند،دادگاه صالح اين حق را از آنها سلب خواهد كرد و به دختر اجازه ازدواج
بدون اذن آنها راخواهد داد (3) و اين امر در فتاوى فقهاى ما نيز آمده است[10].
2-5) ملاكهاى رشد
رشد داراى ملاكهايى است كه مىتوان هر امرى را با آن سنجيد. به نظر
نگارندهملاكهاى عمده رشد عبارتند از: شرع، عقل و سيره عقلاء. در اينجا هريك را
به اختصارتوضيح مىدهيم.
الف) شرع: بى شك آيينى كه از جانب خدا نازل شده، عين رشد است و مخالفتباآن
نشانه سفاهت. خداى تعالى فرمود: «من يرغب عن ملة ابراهيم الا من
سفهنفسه»[بقره130]; (هيچكس از آيين ابراهيم روى نگرداند، مگر آنكه نابخرد
باشد).
قرآن ، سنت رسول اللهصلى الله عليه وآله وسلم، گفتار و
رفتار معصومانعليهم السلام همگى ملاك رشدمحسوب مىشوند و اين نكته در آيات و
روايات مورد تاكيد است. موارد ذيل از آنجمله است:
- «انا سمعنا قرآنا عجبا يهدى الى الرشد» [جن 2]; (ما قرآنى شگفت را گوش داديم
كهبه رشد راه مىنمايد).
- علىعليه السلام درباره رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: «سيرته القصد
و سنته الرشد»[11]; (سيرهاو ميانه روى و سنت او رشد است).
- در زيارت جامعه كبيره آمده است كه: «كلامكم نور و امركم رشد» [12]; (سخنشما
نور و فرمان شما رشد است).
بنابراين امرى كه به طور قطع خلاف شرع باشد، خلاف رشد نيز خواهد بود; به
طورمثال، پدر يا مادر نمىتواند فرزند خود را از نماز خواندن باز دارد يا در
زمانى كه دفاع ازكيان اسلام و كشور واجب است، او را از آن باز دارد.
ب) عقل: يكى ديگر از معيارهاى اصلى رشد عقل است. مراد از عقل در اينجا آناست
كه به عنوان يكى از منابع فقه به شمار مىآيد. همان كه گفته شده است: «كلما
حكمبه العقل حكم به الشرع» (4) . از اين عقل به قوه تشخيص حسن و قبح تعبير
مىشود. در متونروايى بر اين ملاك نيز تاكيد شده است:
- على عليه السلام مىفرمايد: «كفاك من عقلك ما اوضح لك سبيل غيك من رشدك»
[13];(خردمندى تو همين بس كه برايت راه سرگردانى را از رشد باز شناساند).
- در احاديث معصومانعليهم السلام آمده است: «اصاب العاقل بالرشد» [14];
(خردمند بارشد يافتن به راه درست مىرود) . «استرشدوا العقل ترشدوا»[15]; (از
خرد رشدبخواهيد، تا رشد يابيد). «لا تسترشد الى الحزم بغير دليل العقل»[16];
(بدون راهنمايىخرد به دور انديشى رهنمون نمىشوى).
بنابراين اگر كسى بر خلاف عقل حكم كند، امر او رشيد نيست و در نتيجه مطاع
نيزنخواهد بود. به طور مثال، اگر پدر يا مادر فرزند خود را به كارى امر كند كه
آن كار،تكليف فوق طاقتبه شمار مىآيد، امر آنها غير رشيد است.
ج) سيره عقلا: روش عقلا در خصوص موضوعى مطرح است كه نه شرع درباره آندستور
خاصى دارد و نه آن از موارد حسن و قبح عقلى است. در اينگونه امور، رشد درعدم
مخالفتبا روش عقلاست. بديهى است كه روش عقلا نبايد با شرع مخالف باشد.به نظر
ما رواياتى كه مشورت با عقلا را از مصاديق رشد دانسته، بر پيروى از روش عرفىو
عقلايى تاكيد مى ورزد; مانند موارد ذيل:
- «مشاورة العاقل الناصح رشد و يمن و توفيق من الله، فاذا اشار عليك الناصح
العاقلفاياكوالخلاف فان فى ذلك العطب»[17]; (مشورت با عاقل خيرخواه، رشد و
بركتوتوفيقى از جانب خداست. پس اگر او به تو راهى را نشان داد، از مخالفتبا
آن برحذرباش، زيراكه هلاكت در پى دارد).
از ظاهر اين روايات استفاده مىشود كه مراد از عقل در اينجا، عقل كلامى و
فلسفىنيست.
حضرت امام خمينى(ره) در موضوع اذن پدر يا جد پدرى براى ازدواج دختر
باكرهمىفرمايد: «چنانچه پدر يا جد پدرى دختر را از ازدواج با كسى كه از نظر
شرع و عرفكفو اوست، باز دارند، كسب اجازه آنها لزومى ندارد»[18].
ملاحظه مىكنيم كه در اين جا تشخيص كفو بودن به عرف واگذار شده است.
خلاصهآنكه، چنانچه انسان همه جوانب امور را بسنجد و عقل و شرع و عرف عقلا را
ميزانسنجش قرار دهد و خودخواهى و استبداد راى را كنار بگذارد، قطعا در راه رشد
حركتخواهد كرد.
علىعليه السلام در وصيتبه محمدبن حنفيه فرمود: «من لم يعط نفسه شهوتها
اصابرشده»[19]; (هر كه خواهش نفس را برنياورد، به رشدش خواهد رسيد) و در
حديثىآمده است: «الرشد فى خلاف الشهوة»[20]; (رشد در مخالفتبا خواهش نفس
است).
3-5) ارتباط رشد با
آزمايش و خطا
همه انسانها مانند حضرت خضر عليه السلام يا پيامبران و اولياء نيستند كه
به شيوه علملدنىبهرشد و كمال برسند، بلكه نوع افراد انسانى بايد با ورود
تدريجى در امور، قدرت وتوانايى تشخيص خوب از بد و احسن از غير احسن را بدست
آورند.
خداوند درباره يتيم به ما دستور مىدهد كه آنها را از قبل از بلوغ مورد آزمايش
قراردهيد: «و ابتلوا اليتامى حتى اذا بلغوا النكاح (5) »[نساء 6]. ابتلاى يتيم
به اين معناست كه بهتدريجبه او امكانات و اختيار معاملات كوچك داده شود و
خطاهاى او اصلاح شود تاآنكه بعد از بلوغ، به حدى برسد كه خود صلاح و فساد خويش
را به نحو احسن تشخيصدهد و اموال خود را در راه باطل مصرف نكند. اين امر به
يتيم و معاملات و عمليات مالىو اقتصادى اختصاص ندارد و مهمترين راه رسيدن به
رشد در همه زمينهها ابتلا وآزمايش و اصلاح خطاهاست. اگر مىخواهيم جوانانى
رشيد در صحنههاى مختلفسياسى، اجتماعى و فرهنگى داشته باشيم، بايد به
فرزندانمان در كودكى و نوجوانى بهفراخور سن و ديگر تواناييها و استعدادهايشان،
اختيارات و مسؤوليتهايى بدهيم و آنها راآزاد بگذاريم تا خود انتخاب كنند. البته
نبايد فراموش كرد كه والدين و مربيان در فرآيندآزمايش و خطا و اصلاح خطاهاى
رفتار و عمل آنها داراى نقش ممتازى هستند.
4-5) نقش مشورت در رشد
همانطور كه گفتيم اولين ركن رشد، جامعنگرى است. مشورت در اين
زمينهمىتواند ياور انسان باشد. محدوديتهاى فكرى در هر انسانى، مانع از آن
مىشود كهبتواند همه جوانب امور را به روشنى بنگرد; لذا استفاده از عقول
ديگران باعث مىشودكه زواياى تاريك امور روشن شود (6) و آنگاه با روشن شدن همه
جوانب مىتوان بهانتخاب احسن دست زد. همان طور كه قبلا گذشت مشورت با خردمندان
خيرخواه مايهرشد است.
نتيجه آنكه، جامعهاى كه فرهنگ استبداد راى بر افراد آن حاكم باشد، خصوصا
اگراينامر در بخشهاى مختلف مديريتى از مديريتخانواده تا مديريتهاى كلان باشد،
رشديافتگى آن را چندان نمىتوان اميد داشت.
5-5) نقش آموزش خوبيها و بديها در فرآيند رشد
گرچه در تعليم و تربيتبايد اصل را بر آموزش خوبيها گذاشت، اما در
بسيارى ازموارد لازم است كج راههها نيز شناسانده شود تا راه رشد از راه غى به
خوبى تفكيكشود. خداوند مىفرمايد: [شمس 8] و نيز مىفرمايد: «و
هديناهالنجدين» (8) [بلد10]. علىعليه السلام مىفرمايد: «اعلموا انكم لن
تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذىتركه»[22]; (بدانيد تا رشد نيافته را نشناسيد،
رشد را نخواهيد شناخت).
لازم استبر اين نكته تاكيد كنيم كه گاهى ممكن است
آموزش بديها و معرفى بدان،بدآموزى داشته باشد، ولى ايجاد زمينههاى رشد و
انتخاب احسن، اقتضاى معرفى وآموزش اين امور را نيز دارد. به طور مثال، اگر
فرزند خردسال يا نوجوان در محيطى قراردارد كه افرادى در آن محيط، سخنان
ناشايستبر زبان جارى مىكنند يا اعمال ناپسندىرا انجام مىدهند، بايد براى
جلوگيرى از آلوده شدن او، آن سخنان و اعمال ناپسند را بهاو معرفى كرد و علت
قبح و ناپسندى آنها را تبيين نمود. اگر چنين كنيم، احتمال آلودگى اوبسيار كم
خواهد بود. حتى در مواردى فرد آموزش ديده، با گفتار و رفتار بد مخالفتكرده،
بدكردار را به گفتار و رفتار نيك رهنمون مىكند. اما چنانچه چنين آموزشى
بهفرزندمان ندهيم، در مقابل آن سخنان و اعمال ناشايست، حالت انفعالى به خود
خواهدگرفت. در اين صورت، دور كردن او از آن رفتارهاى بد، بسيار مشكل خواهد بود.
6) نتيجه
با توجه به بحثهاى قبلى، به نكاتى چند دست مىيابيم:
نكته اول:
در تعريف رشد بيان شد كه لازمه رشد، انتخاب احسن است. قرآن كريمبر احسن
بودن قول و فعل و انديشه تاكيد مىورزد. خداوند كه ولى مرشد است، بندگانرا به
نيكوترين وجه آفريده و به بهترين دين و حكم و شريعت و قول و عمل راهنمايىكرده
است:
- «لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم»[تين 4]; (انسان را در بهترين شكل
آفريديم).
- «و من احسن من الله حكما»[مائده 50]; (و كدام حكم از حكم خدا بهتر است).
- «الله نزل احسن الحديث»[زمر 22]; (خدا بهترين سخن را نازل كرده است).
- «نحن نقص عليك احسن القصص»[يوسف 3]; (ما بهترين داستانها را بر
تومىخوانيم).
در مقابل، خداوند از بندگان خود مىخواهد كه به لازمه رشد كه انتخاب احسن
استتوجه كنند و قول و فعل و انديشه خويش را بر اين مبنا استوار سازند:
- «قل لعبادى يقولوا التى هى احسن» [اسراء 53]; (به بندگانم بگو: سخنى كه بهتر
استبگويند).
- «وجادلهم بالتى هى احسن» [نحل 125]; (و با آنان به گونهاى كه بهتر است،
جدالكن).
- «ولاتجادلوا اهل الكتاب الا بالتى هى احسن»[عنكبوت 46]; (با اهل كتاب تنها
بهگونهاى كه بهتر است، جدال كنيد).
- «ليبلوكم ايكم احسن عملا»[ملك 2]; (تا بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد).
- «فبشر عبادالذين يستمعون القول فيتبعون احسنه» [زمر 18]; (بندگانى را كه سخن
رامىشنوند و از بهترش پيروى مىكنند، مژده ده).
نكته دوم:
ورود هركسى در هر كارى به بهترين صورت مستلزم اين است كه قبلا
همهراههاى ممكن را سنجيده باشد و اين نيازمند دو امر مهم است; يكى از آن دو
مربوط بهافراد است و ديگرى مربوط به حكومت و نهادهاى حكومتى و اجتماعى است.
آنچه مربوط به افراد است اين است كه اولا، به همه جوانب و عواقب و نتايج
كارتوجه كنند. ثانيا، با مشاوره از ديدگاههاى ديگران بهره برند و آنچه مربوط به
جامعه وحكومت است اين است كه اولا، در هر زمينهاى اطلاعات كافى در اختيار
افراد جامعهقرار دهند. به طور مثال بايد در زمينه هريك از رشتههاى تحصيلى
دانشگاهى اطلاعاتكافى در اختيار دانش آموزان و اولياء آنها قرار داد تا بتوان
انتظار داشت كه آنان بهترينرشته مناسب با وضعيتخود را انتخاب كنند. ثانيا،
حكومت و نهادهاى وابسته به آنبايد فضايى را ايجاد كنند كه در هر زمينهاى، همه
ديدگاهها مطرح شود. بايد صاحبانانديشه بى هيچ دغدغهاى و براحتى بتوانند حاصل
انديشه خود را به جامعه عرضه كنند.اگر به عدهاى فرصت اظهارنظر داده نشود يا
امكانات لازم براى عرضه ديدگاههايشان دراختيارشان قرار نگيرد يا به گونهاى عمل
شود كه به جهت ملاحظاتى از اظهار نظرخوددارى كنند و يا احساس كنند كه تصميم
گيرندگان به اظهار نظر ديگران كارى ندارند، چگونه مىتوان انتظار داشت كه قانون
گذاران و مديران و مجريان هريك در حوزهفعاليتخود به بهترين شكل عمل كنند.
البته ممكن است جامعه و حكومت در ايجاد چنين فضايى دچار آسيبهايى شود.اما
نبايد از اين آسيب هاى جزئى بيم داشت و امر مهم ترى را از دست داد.
پذيرشبسيارى از امور ارزشى مستلزم پذيرش برخى آسيب هاى فردى يا اجتماعى است;
امابايد آنها را با همه لوازمشان پذيرفت. به طور مثال ،مشورت يكى از امور ارزشى
است كهدر دين بر آن تاكيد شده است. اما گاهى با كسى مشورت مىكنيم و نظر او را
بر نظر خودترجيح مىدهيم. ولى بعدا مىفهميم كه اگر به نظر خودمان عمل مىكرديم
نتيجه بهترىمىگرفتيم. روشن است كه اين امر نمىتواند مجوزى باشد تا ما از آن
پس مشورت را بهكنارى گذاريم و استبداد راى را سرلوحه كار خود قرار دهيم.
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در جنگ احد باافرادى مشورت كردند و نهايتا به
نظر آنها عمل كردند و نتيجه آن شد كه مسلمانان درجنگ شكستخوردند. با وجود اين
بعد از جنگ احد آياتى از قرآن كريم نازل شد وخداوند پيامبرصلى الله عليه وآله
وسلم را به مشورت با مردم مامور كرد: «فاعف عنهم واستغفرلهم وشاورهم فىالامر»
[آل عمران 159]; (از آنان درگذر و برايشان آمرزش خواه و با آنان دركارها مشورت
كن).
بنابراين نبايد نتيجه سوءبرخى مشورتها سبب شود، اصل مشورت مخدوش گردد;زيرا
مشورت عليرغم برخى آسيبهاى احتمالى، يك ارزش است.
نكته سوم:
رشد در عموم انسانها با ابتلاء حاصل مىشود. بنابراين بايد افراد را
درهرزمينهاى تمرين داد. رشد سياسى افراد منوط به تمرين دادن آنها در امور
سياسىاست. بايد به آنها فرصت اظهار نظر داد و نيز بايد نظرهايشان را عالمانه و
حكيمانه نقد واصلاح كرد تا روز به روز بر اتقان انديشه و عملشان افزوده شود.
اگر مىخواهيمفرزندانمان اجتماعى باشند، بايد با نظارتى خردمندانه از ابتدا به
تدريجبه آنها فرصتدهيم تا در اجتماع و نهادهاى اجتماعى حضور يابند و به
دلخواه وانتخاب خود، با افرادارتباط برقرار كنند. اجتماعى شدن امرى نيست كه در
يك روزحاصل شود.
نكته چهارم:
اطاعت و تبعيت، رفيق راه رشد هستند. اگر راهى را از نظر عقل يا شرعيا
عرفعقلا، راه رشد تشخيص داديم، به گام نهادن در آن مجازيم و گرنه، وظيفه
ديگرىداريم. اگر راه غى استبايد مخالفت كنيم و اگر ترديد داريم، بايد تحقيق
كنيم. (9)
در روايات فراوانى از رسول گرامى اسلام و ائمه اطهارعليهم السلام بر اين امر
تاكيد شده است. بهعنوان نمونه، امام صادق عليه السلام فرمود: «انما الامور
ثلاثة: امر بين رشده فيتبع، و امر بين غيهفيجتنب و امر مشكل يرد علمه الى الله
و الى رسوله»[23];(كارها سه نوعاند: يكى آنكهمايه رشد بودنش روشن است، پس در
خور پيروى است و ديگر آنكه گمراهكنندگىاشآشكار است، پس بايد از آن دورى كرد
و ديگر آنكه تشخيص آن دشوار است و بايددرباره آن از [كتاب] خدا يا [سنت]
پيامبرش راهنمايى گرفت).
نكته پنجم:
يكى از ثمرات رشد، ثبات امر است. وقتى تصميم گيرندگان همه راههاىممكن
را ملاحظه نكرده و صلاح و فساد هريك را با موازين صحيح نسنجيده باشند، هرروز
نظرى را برمىگزينند و با اين كار امور مهم را دچار نوسان و تشتت مىكنند. اما
وقتىدر آغاز به همه راهها توجه داشته باشند، در نهايت نظرى را برمىگزينند كه
كمتر دچارتغيير و نوسان مىشود.در پايان، اين مقال را با كلامى از رسول رشد و
كمال، حضرت محمد مصطفىصلى الله عليه وآله وسلمبسان ختامى مسك خاتمه مىدهيم.
آوردهاند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در نمازش اين دعا را مىخواند:
«اللهم انى اسالكالثبات فى الامر و العزيمة على الرشد»[24] (خدايا از تو ثبات
در كار و عزم بر رشدمىخواهم).
منابع
1) احمدبن فارس، معجممقاييس اللغة، بيروت، الدارالاسلاميه،
1410 ه . ق، ج 2، ص 398.
2) ر. ك، همان، ج 4، ص 399 و احمدبن محمدفيومى، المصباحالمنير، قم، مؤسسه
دارالهجرة، 1405 ه ق. ص 457.
3) مجمعاللغة العربيه، معجم الفاظ القرآن الكريم. تهران، انتشارات ناصر خسرو،
چاپ دوم، 1363 ه ش. ج1، ص 482.
4) علىاكبر دهخدا، لغتنامه، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ
اول از دوره جديد، 1373 ه. ش. ج7 ، ص 10642.
5) همان، ص 10649.
6) خليلبن احمد فراهيدى، ترتيب كتاب العين، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ه.ق.
ج1، ص 680 و نيز ر.ك. اسماعيلبن حماد جوهرى الصحاح، بيروت، دارالعلم
للملايين، چاپ سوم، 1404، ه . ق. ج 4، ص 1482 ابن منظور، لسان العرب، بيروت،
داراحياء التراث العربى، چاپ اول، 1408 ه . ق. ج 5، ص 221
7) محمدبن حسن حرعاملى، وسايل الشيعه، ج 14، ص 213.
8) ر.ك. احمدبن يوسف حلبى (ت 756 ق)، الدرالمصون فى علوم الكتاب المكنون، دمشق،
دارالقلم، 1411 ه. ق. ج7، ص 525، محىالدين درويش، اعراب القرآن الكريم و
بيانه، دمشق، دارابن كثير، 1408 ه. ق. ج 5، ص 631 و ج 5، ص 631.
9) ميرزا حسين نورى; مستدرك الوسائل، چ 2، بيروت، مؤسسة آل البيت لاحياءالتراث،
1408ق، ج 11، ص 306.
10) ر.ك. امام خمينى، تحريرالوسيله، ج 2، ص 392.
11) نهجالبلاغه، خطبه 94.
12) ر. ك. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 22، ص 616، ج 36،ص 100، ج 102،
ص132.
13) نهجالبلاغه، قصارالحكم 421.
14) محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 1، ص 118.
15) همان، ج 1، ص 96.
16) همان، ج 78، ص 7.
17) محمدبن حسن حرعاملى، پيشين، ج 8، ص 426.
18) امام خمينى، تحريرالوسيله، ج 2، ص 392.
19) محمدبن حسن حر عاملى، پيشين، ج 11،ص 199.
20) نهجالبلاغه، خطبه 147.
21) همان، قصارالحكم 161.
22) محمدباقر مجلسى; پيشين، ج 17، ص 371.
23) همان، ج 2، ص 221 و 258، ج 72، ص 206، ج 77، ص 127 و 131 و 181 ج 78، ص 47
و ج 104، ص 262.
24) نسائى، سنن، كتاب السهو، حديث 1287 و ر.ك: سنن ترمذى، كتاب الدعوات،
حديث3329.
پىنوشتها:
1) در مورد نقش نحوى «رشدا» اختلاف نظر
وجود دارد. برخى آن را مفعول دوم براى فعل «انتعلمن» دانستهاند و برخى آن را
مفعولله براى فعل «اتبعك» گرفتهاند و نيز برخى آن را تمييز
دانستهاند[8].البته هيچ كدام از اين نظرها به اصل استدلال ما خدشهاى وارد
نمىكند.
2) مردان بر زنان سلطه دارند.
3) ماده 43 قانون مدنى چنين است: «نكاح دختر باكره اگرچه به سن بلوغ رسيده
باشد، موقوف به اجازه پدر يا جد پدرى اوست و هرگاه پدر يا جد پدرى بدون علت
موجه از دادن اجازه مضايقه كند، اجازه او ساقط و در اين صورت دختر مىتواند با
معرفى كامل مردى كه مىخواهد با او ازدواج نمايد و شرايط نكاح و مهرى كه بين
آنها قرار داده شده، پس از اخذ اجازه از دادگاه مدنى خاص به دفتر ازدواج مراجعه
و نسبتبه ثبت ازدواج اقدام نمايد» [اصلاحى 14/8/70].
4) هر چه را عقل بدان حكم دهد، شرع بدان حكم خواهد داد.
5) و يتيمان را تا وقتى به [سن] زناشويى برسند، بيازماييد.
6) على عليه السلام فرمود: «من شاور الرجال شاركها فى عقولها» [21]: (هر كه با
اشخاص مشورت كند، با آنان در خردهايشان شريك شود).
7) خداوند به جان آدمى بديهايش و راه پرهيز از آنها را الهام كرد.
8) و ما به او راههاى خوب و بد را نشان داديم.
9) گاهى ممكن است، تشخيص فردى با مصالح اجتماعى معارضت داشته باشد. در اين صورت
بديهى است، راه رشد آن است كه به اقتضاى مصالح اجتماعى عمل شود.
منبع:
فصلنامه صحيفه مبين