مبانى رشد و لوازم آن در قرآن كريم 

دكتر محمد كاظم شاكر


چكيده :
قرآن نوشتارى را كه در پيش روى داريد تفسيرى است از مبانى رشد و احكام‏و مسائل آن كه بيشتر با تكيه بر آيات قرآن كريم و در برخى موارد بااستشهاد به روايات فراهم آمده است.
نويسنده معتقد است كه جامع‏نگرى، انتخاب احسن و خردورزى ازلوازم رشد فردى و اجتماعى است. در اين مقاله رابطه بين «اطاعت‏»،«ولايت‏» و «رشد» به اين صورت ترسيم شده كه اين سه بسان هرمى هستندكه رشد در راس آن و اطاعت و ولايت در قاعده آن است. بنابراين ولى غيررشيد، ولايتش ساقط است و اطاعت از اوامر غير رشيد هيچ وجه شرعى وعقلى ندارد. نويسنده ملاكهاى رشد را شرع، عقل و رويه عقلا معرفى كرده‏است. وى بر آن است كه استفاده از روش آزمايش و خطا براى رسيدن به‏رشد، امرى لازم است. نيز تاكيد كرده است كه پذيرش لوازم رشد، با پذيرش‏برخى آسيب‏هاى فردى و اجتماعى همراه است.
بنابراين نبايد به خاطر برخى آسيب‏ها، راه رشد و لوازم آن را سد كرد ورهروان را به درجازدن و گرد خود چرخيدن و بى‏راهه رفتن واداشت.

1) مقدمه
در بسيارى از واژه‏ها و مفردات قرآن كريم مفاهيمى فراهم آمده كه ويژه كاربردهاى‏خاص وحيانى است. از اين رو براى دستيابى به مراد خداوند، علاوه بر توجه به معناى‏وضعى و كاربردى الفاظ در كلام عرب، بايد به ادبيات خاص قرآنى نيز توجه كرد. توجه‏به مصاديق و نيز سياق آيات، مى‏تواند دريچه‏اى براى راهيابى به فرهنگ و ادبيات قرآن‏كريم باشد.
در اين نوشتار برآنيم تا فهم خود را از معنا و مصداق رشد و رشيد در فرهنگ دينى وقرآنى بيان كنيم. در آغاز، معناى لغوى رشد در زبان عربى و فارسى و تفاوت مصداق‏رشيد را در كاربردهاى اين دو زبان حكايت‏خواهيم كرد. آن گاه با استناد به آيات قرآن ،تعريفى از رشد ارايه خواهيم داد. سپس به لوازم، احكام و مسائل مربوط به رشدخواهيم پرداخت.

2) معناى لغوى رشد
ابن فارس (ت 395 ق) مى‏نويسد: «سه حرف «ر ش د» بر راستى راه دلالت دارد وبه مقاصد راهها، «مراشد» گفته مى‏شود» [1]. اين واژه در مقابل واژه غى است و غى دراصل به معناى فرو رفتن در جهل است‏»[2].
برخى از معاجم باتوجه به معناى وضعى و كاربردى رشد، آن را اينگونه تعريف‏كرده‏اند: رشد عبارت است از رسيدن به حقيقت امر. رشيد نيز به كسى گفته مى‏شود كه‏تدابير او در بسترى استوار به غايت و كمال مطلوب رسد[3].
در زبان فارسى رشد كردن به معنى نمو كردن است[4] و رشيد به معناى شجاع و دليراست. نيز در فارسى رشيد را به معنى خوش قد و قامت استعمال كنند، چنانكه گويند:فلان كس جوانى است زيبا و رشيد. در عربى به جاى آن «رشيق‏» گويند و مصدر آن نيزرشاقت است[5]. خليل مى‏نويسد: «پسر يا دخترى را كه از نظر اندام متعادل باشد، رشيق‏گويند»[6] .
در متون اسلامى نيز رشد به معناى جسمانى به كار نرفته است، لذا در توصيف‏برخى از افرادى كه به رشد نرسيده‏اند، گفته شده است: «... كبيرة غير رشيدة‏» [7].

3) معانى رشد در ادبيات قرآنى
آنچه مسلم است رشد در قرآن به معناى رشد جسمانى نيست. واژه رشد در فرهنگ‏قرآنى از واژه‏هاى حوزه عقل و فكر انسان است. رشد، كمال عقل است; از اين رو نمى‏توان كسى را كه عاقل است، رشيد ناميد.

با نظر در آيات قرآن كريم مى‏توان گفت: سه عنصر در مفهوم رشد نهفته است;جامع‏نگرى، انتخاب احسن، خردورزى و اقامه برهان. با اين بيان، رشيد كسى را گويندكه اولا عقلى جامع‏نگر داشته باشد، ثانيا از ميان راههاى مختلف، قادر به انتخاب احسن‏باشد، ثالثا انتخابش مبتنى بر حجت و برهان باشد. اكنون به بيان مستندات قرآنى هريك‏از اين سه عنصر مى‏پردازيم.

1-3) جامع‏نگرى
از آيات سوره كهف در داستان خضر و موسى‏عليهما السلام فهميده مى‏شود كه لازمه رشد درهر امرى، احاطه فرد به جوانب مختلف آن امر است. خداوند در آيه 65 سوره كهف‏مى‏فرمايد: «ما به خضر دانشى خاص آموختيم‏». در آيه بعد اين دانش ملازم يا زمينه‏سازرشد معرفى شده است، (1) آنجا كه موسى‏عليه السلام به خضرعليه السلام مى‏گويد: «هل اتبعك على ان‏تعلمن مما علمت رشدا»; (آيا تو را پيروى كنم بر اينكه مرا از آنچه به تو آموخته‏اندبياموزى تا به رشد راه يابم) و از آيه 68 همين سوره فهميده مى‏شود كه يكى از لوازم‏رشد، «احاطه خبرى‏» به موضوعاتى است كه مورد تصميم‏گيرى است. خضرعليه السلام دراستدلال بر اين كه چرا موسى‏عليه السلام نمى‏تواند در همراهى با او شكيبا باشد مى‏گويد: «كيف‏تصبر على مالم تحط به خبرا»[كهف‏68]; (چگونه بر آنچه كاملا آگاه نيستى، شكيبايى‏كنى).

دايره اطلاعات خضرعليه السلام فراتر از اطلاعات موسى‏عليه السلام بود، لذا او از امورى آگاه بودكه موسى‏عليه السلام آگاهى نداشت و همين باعث‏شده بود، كه خضرعليه السلام در هر مورد عملى‏رشيدانه انجام دهد; اما موسى‏عليه السلام كه از آن اطلاعات بى‏بهره بود، آن عمل را ناپسند وقبيح بداند. به طور مثال وقتى خضرعليه السلام كشتى را سوراخ كرد، موسى‏عليه السلام آن را با اين‏عبارت تقبيح كرد: «لقد جئت‏شيئا امرا»[كهف‏71]; (براستى كارى ناپسند انجام دادى).
بنابراين روشن شد كه وقتى انسان از همه جوانب كارى كه «مى‏خواهد انجام دهد،اطلاع نداشته باشد، ممكن است كارى صحيح را قبيح و يا كار قبيحى را نيكو بشمرد.پس اولين ركن رشد يافتگى، داشتن تصور صحيح از جوانب و عواقب امور است. تاكيدقرآن و سنت‏بر تدبر و عاقبت انديشى در امور نيز به همين رو است. گاهى انتخاب راه‏ورود در امرى، مستلزم ديدن راههاى خروجى است. در حديثى از امام صادق عليه السلام آمده‏است: «نزد هر كارى درنگ كن تا راه ورود آن را از راه خروجش بشناسى; پيش از آنكه‏بدان دست‏بيازى و پشيمان شوى‏»[9].

2-3) انتخاب احسن
خداوند در آيه ششم سوره نساء پس از آنكه همگان را از سپردن اموال به دست‏سفيهان باز داشته است، مى‏فرمايد: «وابتلوا اليتامى حتى اذا بلغوا النكاح فان آنستم منهم‏رشدا فادفعوا اليهم اموالهم‏» (و يتيمان را تا وقتى كه به [سن] نكاح مى‏رسند، بيازماييد!اگر آنان را رشيد يافتيد، مالهايشان را به آنان برگردانيد).

طبق ظاهر اين آيه، تاز مانى كه يتيم به رشد نرسيده، نمى‏توان اموالش را در اختيارش‏گذاشت تا در آن تصرف كند. اما براى رسيدن به جواب اين سؤال كه چه وقت مى‏توان‏گفت: او به رشد رسيده است و مى‏تواند در اموالش تصرف كند، كافى است‏به وظيفه‏ولى يا قيم نظرى بياندازيم كه اموال يتيم به او سپرده شده است. او موظف است درتداول مال يتيم، بهترين شيوه ممكن را برگزيند تا منافع او را به نحو احسن تامين كند.خداوند مى‏فرمايد: «ولا تقربوا مال اليتيم الا بالتى هى احسن‏»[انعام 152]; (به مال يتيم‏نزديك مشويد، جز به گونه‏اى كه بهتر باشد). پس مى‏توان از اين دو آيه چنين نتيجه‏گرفت كه وقتى يتيم خود بتواند مال خود را از ميان راههاى مختلف در راه صحيح‏تر بكاربندد، به رشد رسيده است. بنابراين «انتخاب احسن‏» ركن ديگر رشد است كه در همه‏امور، چه در حوزه انديشه و يا در حوزه گفتار و رفتار بايد ملاك عمل باشد.

3-3) خردورزى و اقامه برهان
چنانچه كسانى در راه صحيح قدم بردارند، اما اگر از آنها پرسيده شود كه چرا در اين‏راه گام برمى‏داريد، جوابى قانع كننده ارائه ندهند، اينگونه افراد را نمى‏توان رشيد ناميد.بنابراين داشتن حجت و برهان از لوازم رشد است. به تعبير قرآن ، كسانى كه به اقوال‏مختلف گوش فرا مى‏دهند و از بهترين آنها پيروى مى‏كنند، اولواالالباب هستند; پس‏انتخاب رشيدانه آن است كه به عقلى خالص، جامع‏نگر و پخته (لب) متكى باشد.

در قرآن آمده است كه، وقتى جوانان رشيدى به نام اصحاب كهف از حسن انتخاب‏پروردگار خود به قاطعيت‏سخن گفتند كه: «ربنا رب السموات والارض لن ندعوا من دونه‏الها»[كهف 14]; (پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است ما جز او خدايى رانمى‏خوانيم)، در ادامه، سوء انتخاب قوم خود و حجت نداشتن آنها را اينگونه بيان‏كردند: «هؤلاء قومنا اتخذوا من دونه آلهة لولا ياتون عليهم بسلطان بين‏»[كهف 15]; (اينان‏قوم ما هستند. خدايانى جز خداى يگانه را برگزيدند; در حالى كه دليلى روشن بر آن‏ندارند).

«سلطان بين‏» دليلى است كه بتواند بر ادعاهاى مخالف آن غلبه و برترى پيدا كند. پس‏بايد بر انتخاب گزينه‏ها در هر زمينه‏اى كه باشد حجت داشته باشيم. اگر خضر عليه السلام راهى‏را انتخاب كرد كه موسى‏عليه السلام در نظر اول آن را تقبيح نمود، در نهايت‏با بيان دليل محكم وخلل ناپذير خود، موسى عليه السلام را قانع كرد. بنابراين رشيد كسى است كه بتواند:

اولا، راههاى مختلف را در نظر بگيرد و جوانب و عواقب هركارى را ببيند;
ثانيا، راه بهتر را برگزيند;
ثالثا، آن راه صحيح را با حجت و برهان قاطع به اثبات برساند; لذا نمى‏توان انديشه وعملى را پيش خود برتر دانست و با تحكم بر ديگران تحميل كرد كه چه بسا برتر بودن آن‏خيالى بيش نباشد; چنانكه خداى متعال درباره گروهى مى‏فرمايد: «يحسبون انهم‏يحسنون صنعا»[كهف 104] (مى‏پندارند كه كارى نيك مى‏كنند) و يا در جايى ديگرمى‏فرمايد: «افمن زين له سوء عمله فرآه حسنا» [فاطر 8];(پس آيا آنكه كار بدش آراسته‏شده و آن را نيك مى‏بيند).

4) ابراهيم عليه السلام، اسوه رشد
يكى از نمونه‏هاى بارز رشد، حضرت ابراهيم‏عليه السلام است كه خداوند او را به عنوان‏اسوه معرفى كرده است[ممتحنه 4] . خداوند درباره او مى‏فرمايد: «و لقد آتينا ابراهيم‏رشده من قبل‏»[انبياء 51] ; (و ما پيش از اين ابراهيم را رشد داديم).

نمونه‏اى از موارد رشد ابراهيم عليه السلام، جدال احسن او با كفار و مشركان است. اويكايك خدايان دروغين چون ستاره و ماه و خورشيد را كه قومش مى‏پرستيدند، مطرح‏مى‏كند و با حجت و برهان رد مى‏كند: «تلك حجتنا آتيناها ابراهيم على قومه‏»[انعام 83] ;(آن حجت ماست كه به ابراهيم داديم تا بر قومش اقامه كند) و در نهايت، با قاطعيت‏اعتقاد احسن را اينگونه بيان مى‏كند كه: «انى وجهت وجهى للذى فطرالسموات والارض‏حنيفا و ما انا من‏المشركين‏» [انعام 79]; (من رويم را حق‏گرايانه به سوى كسى گردانيدم كه‏آسمانها و زمين را آفريد و من از شرك آورندگان نيستم).

5) احكام و مسائل رشد
با غور و وارسى در آيات كريمه قرآن و نظر به ارتباطهاى موجود بين رشد وموضوعات ديگر، مى‏توان احكام و مسائلى را از قرآن كريم استنباط كرد كه در اينجا به‏برخى از آنها مى‏پردازيم.

1-5) ارتباط رشد با اطاعت و ولايت
از آيات قرآن كريم به خوبى استفاده مى‏شود كه فقط امر رشيد مورد اطاعت قرارمى‏گيرد. ولايت تنها براى كسى محقق است كه رشيد باشد. به عبارتى مى‏توان گفت كه‏رشد در راس هرم اطاعت و ولايت قرار دارد.

در سوره هود مى‏خوانيم: «ولقد ارسلنا موسى بآياتنا و سلطان مبين الى فرعون و ملائه‏فاتبعوا امر فرعون و ما امر فرعون برشيد»[هود 97 و 98]; (و ما موسى را با آيات خود وحجتى روشن به سوى فرعون و اشراف قومش فرستاديم. اما فرمان فرعون را پيروى‏كردند و حال آنكه فرمان فرعون رشد يافته نبود).

ملاحظه مى‏كنيم كه خداوند پيروى قوم فرعون از دستورهاى او را تخطئه مى‏كند، به‏اين جهت كه امر فرعون رشيد نبوده است. بنابراين از امرى مى‏توان تبعيت كرد كه برمبناى رشد باشد و اين مطلب در جميع مراتب اطاعت و لايت‏حاكم است. در اسلام‏اطاعت از پدر و مادر واجب شناخته شده است، اما اين امر منوط به آن است كه آنهافرزند را به راه رشد دعوت كنند، ولى اگر راهى را نشان دهند كه به طور مسلم خلاف راه‏خداست، نبايد اطاعت كرد. خداوند با همه تاكيدهايى كه بر احترام و احسان به پدر ومادر دارد، در اينگونه موارد صريحا انسان را از اطاعت پدر و مادر نهى مى‏كند. در سوره‏لقمان مى‏فرمايد: «و ان جاهداك على ان تشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما»[آيه 15];(و اگر كوشند كه آنچه را بدان آگاه نيستى، شريك من قرار دهى، از آنان اطاعت مكن).

اطاعت زن از شوهر نيز در فقه اسلامى در همين چارچوب پذيرفتنى است. يعنى اگرطبق آيه «الرجال قوامون على‏النساء (2) » [نساء 34]، مديريت‏خانواده را بر عهده مرد گذاشته‏است،اطاعت زن از او در مواردى است كه دستورهاى او بر خلاف رشد نباشد.


اطاعت دختران از پدر و جد پدرى در ازدواج نيز در همين چارچوب قابل توجيه‏است; با اين توضيح كه دختران معمولا كمتر از پسران در اجتماع حضور دارند; درنتيجه، بسيارى از دسيسه‏ها را تجربه نمى‏كنند; لذا ممكن است‏با كم توجهى به جوانب‏امر خطير ازدواج، ناخودآگاه در دام افراد شياد گرفتار آيند; به همين جهت استفاده ازتجربه و خيرخواهى پدر و جد پدرى در اين مورد در راستاى رشد است; اما اگر پدر ياجد پدرى بخواهد بدون دليل او را از ازدواج با فرد صالح و دلخواه خودش باز دارند،دادگاه صالح اين حق را از آنها سلب خواهد كرد و به دختر اجازه ازدواج بدون اذن آنها راخواهد داد (3) و اين امر در فتاوى فقهاى ما نيز آمده است[10].

2-5) ملاكهاى رشد
رشد داراى ملاكهايى است كه مى‏توان هر امرى را با آن سنجيد. به نظر نگارنده‏ملاكهاى عمده رشد عبارتند از: شرع، عقل و سيره عقلاء. در اينجا هريك را به اختصارتوضيح مى‏دهيم.

الف) شرع: بى شك آيينى كه از جانب خدا نازل شده، عين رشد است و مخالفت‏باآن نشانه سفاهت. خداى تعالى فرمود: «من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه‏نفسه‏»[بقره‏130]; (هيچكس از آيين ابراهيم روى نگرداند، مگر آنكه نابخرد باشد).

قرآن ، سنت رسول الله‏صلى الله عليه وآله وسلم، گفتار و رفتار معصومان‏عليهم السلام همگى ملاك رشدمحسوب مى‏شوند و اين نكته در آيات و روايات مورد تاكيد است. موارد ذيل از آن‏جمله است:
- «انا سمعنا قرآنا عجبا يهدى الى الرشد» [جن 2]; (ما قرآنى شگفت را گوش داديم كه‏به رشد راه مى‏نمايد).
- على‏عليه السلام درباره رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: «سيرته القصد و سنته الرشد»[11]; (سيره‏او ميانه روى و سنت او رشد است).
- در زيارت جامعه كبيره آمده است كه: «كلامكم نور و امركم رشد» [12]; (سخن‏شما نور و فرمان شما رشد است).

بنابراين امرى كه به طور قطع خلاف شرع باشد، خلاف رشد نيز خواهد بود; به طورمثال، پدر يا مادر نمى‏تواند فرزند خود را از نماز خواندن باز دارد يا در زمانى كه دفاع ازكيان اسلام و كشور واجب است، او را از آن باز دارد.

ب) عقل: يكى ديگر از معيارهاى اصلى رشد عقل است. مراد از عقل در اينجا آن‏است كه به عنوان يكى از منابع فقه به شمار مى‏آيد. همان كه گفته شده است: «كلما حكم‏به العقل حكم به الشرع‏» (4) . از اين عقل به قوه تشخيص حسن و قبح تعبير مى‏شود. در متون‏روايى بر اين ملاك نيز تاكيد شده است:
- على عليه السلام مى‏فرمايد: «كفاك من عقلك ما اوضح لك سبيل غيك من رشدك‏» [13];(خردمندى تو همين بس كه برايت راه سرگردانى را از رشد باز شناساند).
- در احاديث معصومان‏عليهم السلام آمده است: «اصاب العاقل بالرشد» [14]; (خردمند بارشد يافتن به راه درست مى‏رود) . «استرشدوا العقل ترشدوا»[15]; (از خرد رشدبخواهيد، تا رشد يابيد). «لا تسترشد الى الحزم بغير دليل العقل‏»[16]; (بدون راهنمايى‏خرد به دور انديشى رهنمون نمى‏شوى).

بنابراين اگر كسى بر خلاف عقل حكم كند، امر او رشيد نيست و در نتيجه مطاع نيزنخواهد بود. به طور مثال، اگر پدر يا مادر فرزند خود را به كارى امر كند كه آن كار،تكليف فوق طاقت‏به شمار مى‏آيد، امر آنها غير رشيد است.

ج) سيره عقلا: روش عقلا در خصوص موضوعى مطرح است كه نه شرع درباره آن‏دستور خاصى دارد و نه آن از موارد حسن و قبح عقلى است. در اينگونه امور، رشد درعدم مخالفت‏با روش عقلاست. بديهى است كه روش عقلا نبايد با شرع مخالف باشد.به نظر ما رواياتى كه مشورت با عقلا را از مصاديق رشد دانسته، بر پيروى از روش عرفى‏و عقلايى تاكيد مى ورزد; مانند موارد ذيل:

- «مشاورة العاقل الناصح رشد و يمن و توفيق من الله، فاذا اشار عليك الناصح العاقل‏فاياك‏والخلاف فان فى ذلك العطب‏»[17]; (مشورت با عاقل خيرخواه، رشد و بركت‏وتوفيقى از جانب خداست. پس اگر او به تو راهى را نشان داد، از مخالفت‏با آن برحذرباش، زيراكه هلاكت در پى دارد).
از ظاهر اين روايات استفاده مى‏شود كه مراد از عقل در اينجا، عقل كلامى و فلسفى‏نيست.
حضرت امام خمينى(ره) در موضوع اذن پدر يا جد پدرى براى ازدواج دختر باكره‏مى‏فرمايد: «چنانچه پدر يا جد پدرى دختر را از ازدواج با كسى كه از نظر شرع و عرف‏كفو اوست، باز دارند، كسب اجازه آنها لزومى ندارد»[18].

ملاحظه مى‏كنيم كه در اين جا تشخيص كفو بودن به عرف واگذار شده است. خلاصه‏آنكه، چنانچه انسان همه جوانب امور را بسنجد و عقل و شرع و عرف عقلا را ميزان‏سنجش قرار دهد و خودخواهى و استبداد راى را كنار بگذارد، قطعا در راه رشد حركت‏خواهد كرد.
على‏عليه السلام در وصيت‏به محمدبن حنفيه فرمود: «من لم يعط نفسه شهوتها اصاب‏رشده‏»[19]; (هر كه خواهش نفس را برنياورد، به رشدش خواهد رسيد) و در حديثى‏آمده است: «الرشد فى خلاف الشهوة‏»[20]; (رشد در مخالفت‏با خواهش نفس است).

3-5) ارتباط رشد با آزمايش و خطا
همه انسانها مانند حضرت خضر عليه السلام يا پيامبران و اولياء نيستند كه به شيوه علم‏لدنى‏به‏رشد و كمال برسند، بلكه نوع افراد انسانى بايد با ورود تدريجى در امور، قدرت وتوانايى تشخيص خوب از بد و احسن از غير احسن را بدست آورند.

خداوند درباره يتيم به ما دستور مى‏دهد كه آنها را از قبل از بلوغ مورد آزمايش قراردهيد: «و ابتلوا اليتامى حتى اذا بلغوا النكاح (5) »[نساء 6]. ابتلاى يتيم به اين معناست كه به‏تدريج‏به او امكانات و اختيار معاملات كوچك داده شود و خطاهاى او اصلاح شود تاآنكه بعد از بلوغ، به حدى برسد كه خود صلاح و فساد خويش را به نحو احسن تشخيص‏دهد و اموال خود را در راه باطل مصرف نكند. اين امر به يتيم و معاملات و عمليات مالى‏و اقتصادى اختصاص ندارد و مهمترين راه رسيدن به رشد در همه زمينه‏ها ابتلا وآزمايش و اصلاح خطاهاست. اگر مى‏خواهيم جوانانى رشيد در صحنه‏هاى مختلف‏سياسى، اجتماعى و فرهنگى داشته باشيم، بايد به فرزندانمان در كودكى و نوجوانى به‏فراخور سن و ديگر تواناييها و استعدادهايشان، اختيارات و مسؤوليتهايى بدهيم و آنها راآزاد بگذاريم تا خود انتخاب كنند. البته نبايد فراموش كرد كه والدين و مربيان در فرآيندآزمايش و خطا و اصلاح خطاهاى رفتار و عمل آنها داراى نقش ممتازى هستند.

4-5) نقش مشورت در رشد
همان‏طور كه گفتيم اولين ركن رشد، جامع‏نگرى است. مشورت در اين زمينه‏مى‏تواند ياور انسان باشد. محدوديتهاى فكرى در هر انسانى، مانع از آن مى‏شود كه‏بتواند همه جوانب امور را به روشنى بنگرد; لذا استفاده از عقول ديگران باعث مى‏شودكه زواياى تاريك امور روشن شود (6) و آنگاه با روشن شدن همه جوانب مى‏توان به‏انتخاب احسن دست زد. همان طور كه قبلا گذشت مشورت با خردمندان خيرخواه مايه‏رشد است.

نتيجه آنكه، جامعه‏اى كه فرهنگ استبداد راى بر افراد آن حاكم باشد، خصوصا اگراين‏امر در بخشهاى مختلف مديريتى از مديريت‏خانواده تا مديريتهاى كلان باشد، رشديافتگى آن را چندان نمى‏توان اميد داشت.

5-5) نقش آموزش خوبيها و بديها در فرآيند رشد
گرچه در تعليم و تربيت‏بايد اصل را بر آموزش خوبيها گذاشت، اما در بسيارى ازموارد لازم است كج راهه‏ها نيز شناسانده شود تا راه رشد از راه غى به خوبى تفكيك‏شود. خداوند مى‏فرمايد: [شمس 8] و نيز مى‏فرمايد: «و هديناه‏النجدين‏» (8) [بلد10]. على‏عليه السلام مى‏فرمايد: «اعلموا انكم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذى‏تركه‏»[22]; (بدانيد تا رشد نيافته را نشناسيد، رشد را نخواهيد شناخت).

لازم است‏بر اين نكته تاكيد كنيم كه گاهى ممكن است آموزش بديها و معرفى بدان،بدآموزى داشته باشد، ولى ايجاد زمينه‏هاى رشد و انتخاب احسن، اقتضاى معرفى وآموزش اين امور را نيز دارد. به طور مثال، اگر فرزند خردسال يا نوجوان در محيطى قراردارد كه افرادى در آن محيط، سخنان ناشايست‏بر زبان جارى مى‏كنند يا اعمال ناپسندى‏را انجام مى‏دهند، بايد براى جلوگيرى از آلوده شدن او، آن سخنان و اعمال ناپسند را به‏او معرفى كرد و علت قبح و ناپسندى آنها را تبيين نمود. اگر چنين كنيم، احتمال آلودگى اوبسيار كم خواهد بود. حتى در مواردى فرد آموزش ديده، با گفتار و رفتار بد مخالفت‏كرده، بدكردار را به گفتار و رفتار نيك رهنمون مى‏كند. اما چنانچه چنين آموزشى به‏فرزندمان ندهيم، در مقابل آن سخنان و اعمال ناشايست، حالت انفعالى به خود خواهدگرفت. در اين صورت، دور كردن او از آن رفتارهاى بد، بسيار مشكل خواهد بود.

6) نتيجه
با توجه به بحثهاى قبلى، به نكاتى چند دست مى‏يابيم:

نكته اول:
در تعريف رشد بيان شد كه لازمه رشد، انتخاب احسن است. قرآن كريم‏بر احسن بودن قول و فعل و انديشه تاكيد مى‏ورزد. خداوند كه ولى مرشد است، بندگان‏را به نيكوترين وجه آفريده و به بهترين دين و حكم و شريعت و قول و عمل راهنمايى‏كرده است:

- «لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم‏»[تين 4]; (انسان را در بهترين شكل آفريديم).
- «و من احسن من الله حكما»[مائده 50]; (و كدام حكم از حكم خدا بهتر است).
- «الله نزل احسن الحديث‏»[زمر 22]; (خدا بهترين سخن را نازل كرده است).
- «نحن نقص عليك احسن القصص‏»[يوسف 3]; (ما بهترين داستانها را بر تومى‏خوانيم).

در مقابل، خداوند از بندگان خود مى‏خواهد كه به لازمه رشد كه انتخاب احسن است‏توجه كنند و قول و فعل و انديشه خويش را بر اين مبنا استوار سازند:

- «قل لعبادى يقولوا التى هى احسن‏» [اسراء 53]; (به بندگانم بگو: سخنى كه بهتر است‏بگويند).
- «وجادلهم بالتى هى احسن‏» [نحل 125]; (و با آنان به گونه‏اى كه بهتر است، جدال‏كن).
- «ولاتجادلوا اهل الكتاب الا بالتى هى احسن‏»[عنكبوت 46]; (با اهل كتاب تنها به‏گونه‏اى كه بهتر است، جدال كنيد).
- «ليبلوكم ايكم احسن عملا»[ملك 2]; (تا بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد).
- «فبشر عبادالذين يستمعون القول فيتبعون احسنه‏» [زمر 18]; (بندگانى را كه سخن رامى‏شنوند و از بهترش پيروى مى‏كنند، مژده ده).

نكته دوم:
ورود هركسى در هر كارى به بهترين صورت مستلزم اين است كه قبلا همه‏راههاى ممكن را سنجيده باشد و اين نيازمند دو امر مهم است; يكى از آن دو مربوط به‏افراد است و ديگرى مربوط به حكومت و نهادهاى حكومتى و اجتماعى است.

آنچه مربوط به افراد است اين است كه اولا، به همه جوانب و عواقب و نتايج كارتوجه كنند. ثانيا، با مشاوره از ديدگاههاى ديگران بهره برند و آنچه مربوط به جامعه وحكومت است اين است كه اولا، در هر زمينه‏اى اطلاعات كافى در اختيار افراد جامعه‏قرار دهند. به طور مثال بايد در زمينه هريك از رشته‏هاى تحصيلى دانشگاهى اطلاعات‏كافى در اختيار دانش آموزان و اولياء آنها قرار داد تا بتوان انتظار داشت كه آنان بهترين‏رشته مناسب با وضعيت‏خود را انتخاب كنند. ثانيا، حكومت و نهادهاى وابسته به آن‏بايد فضايى را ايجاد كنند كه در هر زمينه‏اى، همه ديدگاهها مطرح شود. بايد صاحبان‏انديشه بى هيچ دغدغه‏اى و براحتى بتوانند حاصل انديشه خود را به جامعه عرضه كنند.اگر به عده‏اى فرصت اظهارنظر داده نشود يا امكانات لازم براى عرضه ديدگاههايشان دراختيارشان قرار نگيرد يا به گونه‏اى عمل شود كه به جهت ملاحظاتى از اظهار نظرخوددارى كنند و يا احساس كنند كه تصميم گيرندگان به اظهار نظر ديگران كارى ندارند، چگونه مى‏توان انتظار داشت كه قانون گذاران و مديران و مجريان هريك در حوزه‏فعاليت‏خود به بهترين شكل عمل كنند.

البته ممكن است جامعه و حكومت در ايجاد چنين فضايى دچار آسيب‏هايى شود.اما نبايد از اين آسيب هاى جزئى بيم داشت و امر مهم ترى را از دست داد. پذيرش‏بسيارى از امور ارزشى مستلزم پذيرش برخى آسيب هاى فردى يا اجتماعى است; امابايد آنها را با همه لوازمشان پذيرفت. به طور مثال ،مشورت يكى از امور ارزشى است كه‏در دين بر آن تاكيد شده است. اما گاهى با كسى مشورت مى‏كنيم و نظر او را بر نظر خودترجيح مى‏دهيم. ولى بعدا مى‏فهميم كه اگر به نظر خودمان عمل مى‏كرديم نتيجه بهترى‏مى‏گرفتيم. روشن است كه اين امر نمى‏تواند مجوزى باشد تا ما از آن پس مشورت را به‏كنارى گذاريم و استبداد راى را سرلوحه كار خود قرار دهيم. پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در جنگ احد باافرادى مشورت كردند و نهايتا به نظر آنها عمل كردند و نتيجه آن شد كه مسلمانان درجنگ شكست‏خوردند. با وجود اين بعد از جنگ احد آياتى از قرآن كريم نازل شد وخداوند پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را به مشورت با مردم مامور كرد: «فاعف عنهم واستغفرلهم وشاورهم فى‏الامر» [آل عمران 159]; (از آنان درگذر و برايشان آمرزش خواه و با آنان دركارها مشورت كن).

بنابراين نبايد نتيجه سوءبرخى مشورت‏ها سبب شود، اصل مشورت مخدوش گردد;زيرا مشورت عليرغم برخى آسيب‏هاى احتمالى، يك ارزش است.

نكته سوم:
رشد در عموم انسانها با ابتلاء حاصل مى‏شود. بنابراين بايد افراد را درهرزمينه‏اى تمرين داد. رشد سياسى افراد منوط به تمرين دادن آنها در امور سياسى‏است. بايد به آنها فرصت اظهار نظر داد و نيز بايد نظرهايشان را عالمانه و حكيمانه نقد واصلاح كرد تا روز به روز بر اتقان انديشه و عملشان افزوده شود. اگر مى‏خواهيم‏فرزندانمان اجتماعى باشند، بايد با نظارتى خردمندانه از ابتدا به تدريج‏به آنها فرصت‏دهيم تا در اجتماع و نهادهاى اجتماعى حضور يابند و به دلخواه وانتخاب خود، با افرادارتباط برقرار كنند. اجتماعى شدن امرى نيست كه در يك روزحاصل شود.

نكته چهارم:
اطاعت و تبعيت، رفيق راه رشد هستند. اگر راهى را از نظر عقل يا شرع‏يا عرف‏عقلا، راه رشد تشخيص داديم، به گام نهادن در آن مجازيم و گرنه، وظيفه ديگرى‏داريم. اگر راه غى است‏بايد مخالفت كنيم و اگر ترديد داريم، بايد تحقيق كنيم. (9)
در روايات فراوانى از رسول گرامى اسلام و ائمه اطهارعليهم السلام بر اين امر تاكيد شده است. به‏عنوان نمونه، امام صادق عليه السلام فرمود: «انما الامور ثلاثة: امر بين رشده فيتبع، و امر بين غيه‏فيجتنب و امر مشكل يرد علمه الى الله و الى رسوله‏»[23];(كارها سه نوع‏اند: يكى آنكه‏مايه رشد بودنش روشن است، پس در خور پيروى است و ديگر آنكه گمراه‏كنندگى‏اش‏آشكار است، پس بايد از آن دورى كرد و ديگر آنكه تشخيص آن دشوار است و بايددرباره آن از [كتاب] خدا يا [سنت] پيامبرش راهنمايى گرفت).

نكته پنجم:
يكى از ثمرات رشد، ثبات امر است. وقتى تصميم گيرندگان همه راههاى‏ممكن را ملاحظه نكرده و صلاح و فساد هريك را با موازين صحيح نسنجيده باشند، هرروز نظرى را برمى‏گزينند و با اين كار امور مهم را دچار نوسان و تشتت مى‏كنند. اما وقتى‏در آغاز به همه راهها توجه داشته باشند، در نهايت نظرى را برمى‏گزينند كه كمتر دچارتغيير و نوسان مى‏شود.در پايان، اين مقال را با كلامى از رسول رشد و كمال، حضرت محمد مصطفى‏صلى الله عليه وآله وسلم‏بسان ختامى مسك خاتمه مى‏دهيم.
آورده‏اند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در نمازش اين دعا را مى‏خواند: «اللهم انى اسالك‏الثبات فى الامر و العزيمة على الرشد»[24] (خدايا از تو ثبات در كار و عزم بر رشدمى‏خواهم).


منابع
1) احمدبن فارس، معجم‏مقاييس اللغة، بيروت، الدارالاسلاميه، 1410 ه . ق، ج 2، ص 398.
2) ر. ك، همان، ج 4، ص 399 و احمدبن محمدفيومى، المصباح‏المنير، قم، مؤسسه دارالهجرة، 1405 ه ق. ص 457.
3) مجمع‏اللغة العربيه، معجم الفاظ القرآن الكريم. تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ دوم، 1363 ه ش. ج‏1، ص 482.
4) على‏اكبر دهخدا، لغت‏نامه، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول از دوره جديد، 1373 ه. ش. ج‏7 ، ص 10642.
5) همان، ص 10649.
6) خليل‏بن احمد فراهيدى، ترتيب كتاب العين، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ه.ق. ج‏1، ص 680 و نيز ر.ك. اسماعيل‏بن حماد جوهرى الصحاح، بيروت، دارالعلم للملايين، چاپ سوم، 1404، ه . ق. ج 4، ص 1482 ابن منظور، لسان العرب، بيروت، داراحياء التراث العربى، چاپ اول، 1408 ه . ق. ج 5، ص 221
7) محمدبن حسن حرعاملى، وسايل الشيعه، ج 14، ص 213.
8) ر.ك. احمدبن يوسف حلبى (ت 756 ق)، الدرالمصون فى علوم الكتاب المكنون، دمشق، دارالقلم، 1411 ه. ق. ج‏7، ص 525، محى‏الدين درويش، اعراب القرآن الكريم و بيانه، دمشق، دارابن كثير، 1408 ه. ق. ج 5، ص 631 و ج 5، ص 631.
9) ميرزا حسين نورى; مستدرك الوسائل، چ 2، بيروت، مؤسسة آل البيت لاحياءالتراث، 1408ق، ج 11، ص 306.
10) ر.ك. امام خمينى، تحريرالوسيله، ج 2، ص 392.
11) نهج‏البلاغه، خطبه 94.
12) ر. ك. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 22، ص 616، ج 36،ص 100، ج 102، ص‏132.
13) نهج‏البلاغه، قصارالحكم 421.
14) محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 1، ص 118.
15) همان، ج 1، ص 96.
16) همان، ج 78، ص 7.
17) محمدبن حسن حرعاملى، پيشين، ج 8، ص 426.
18) امام خمينى، تحريرالوسيله، ج 2، ص 392.
19) محمدبن حسن حر عاملى، پيشين، ج 11،ص 199.
20) نهج‏البلاغه، خطبه 147.
21) همان، قصارالحكم 161.
22) محمدباقر مجلسى; پيشين، ج 17، ص 371.
23) همان، ج 2، ص 221 و 258، ج 72، ص 206، ج 77، ص 127 و 131 و 181 ج 78، ص 47 و ج 104، ص 262.
24) نسائى، سنن، كتاب السهو، حديث 1287 و ر.ك: سنن ترمذى، كتاب الدعوات، حديث‏3329.

پى‏نوشتها:
1) در مورد نقش نحوى «رشدا» اختلاف نظر وجود دارد. برخى آن را مفعول دوم براى فعل «ان‏تعلمن‏» دانسته‏اند و برخى آن را مفعول‏له براى فعل «اتبعك‏» گرفته‏اند و نيز برخى آن را تمييز دانسته‏اند[8].البته هيچ كدام از اين نظرها به اصل استدلال ما خدشه‏اى وارد نمى‏كند.
2) مردان بر زنان سلطه دارند.
3) ماده 43 قانون مدنى چنين است: «نكاح دختر باكره اگرچه به سن بلوغ رسيده باشد، موقوف به اجازه پدر يا جد پدرى اوست و هرگاه پدر يا جد پدرى بدون علت موجه از دادن اجازه مضايقه كند، اجازه او ساقط و در اين صورت دختر مى‏تواند با معرفى كامل مردى كه مى‏خواهد با او ازدواج نمايد و شرايط نكاح و مهرى كه بين آنها قرار داده شده، پس از اخذ اجازه از دادگاه مدنى خاص به دفتر ازدواج مراجعه و نسبت‏به ثبت ازدواج اقدام نمايد» [اصلاحى 14/8/70].
4) هر چه را عقل بدان حكم دهد، شرع بدان حكم خواهد داد.
5) و يتيمان را تا وقتى به [سن] زناشويى برسند، بيازماييد.
6) على عليه السلام فرمود: «من شاور الرجال شاركها فى عقولها» [21]: (هر كه با اشخاص مشورت كند، با آنان در خردهايشان شريك شود).
7) خداوند به جان آدمى بديهايش و راه پرهيز از آنها را الهام كرد.
8) و ما به او راههاى خوب و بد را نشان داديم.
9) گاهى ممكن است، تشخيص فردى با مصالح اجتماعى معارضت داشته باشد. در اين صورت بديهى است، راه رشد آن است كه به اقتضاى مصالح اجتماعى عمل شود.


منبع: فصلنامه صحيفه مبين