قيامت تجلّىگاه رحمت، حكمت و عدل الهى است. قرآن كريم
در اين باره مىفرمايد:
«كتب على نفسه الرّحمة ليجمعنّكم الى يوم القيامة لا ريب فيه»(1) خداوند رحمت
را بر خود لازم نموده است، به تحقيق كه در روز قيامت كه ترديدى در آن نيست، شما
را جمع خواهد نمود.
رحمت از صفات كمال الهى است و مفاد آن اين است كه خداوند بر آورندهى نياز
موجودات است، و هر يك از آنها را به سوى كمال كه شايستگى آن را دارد هدايت كرده
و به آن نايل مىسازد.(2) آفرينش انسان با ويژگىهايى كه دارد به روشنى بر
شايستگى انسان نسبت به حيات ابدى دلالت مىكند.
پس بايد سراى ديگرى وجود داشته باشد كه حيات ابدى،
انسان در آن تحقق يابد.
قيامت مقتضاى حكمت الهى نيز هست، زيرا اگر جهان طبيعت كه ملازم با تغيير و حركت
است، به نقطهاى نرسد كه قرار و ثبات بر آن حكم فرماست، جهان به غايت خود
نخواهد رسيد، و فعل بدون غايت از خداوندى كه حق مطلق و حكيم است، محال است.
چنان كه مىفرمايد:
«أفحسبتم أنّما خلقنا كم عبثا و انّكم الينا لا ترجعون».(3)
در جاى ديگر، پس از بيان اين كه خداوند آسمانها و زمين و آنچه در آنها است را
بيهوده نيافريده است، از قيامت سخن گفته و فرموده است «انّ يوم الفصل كان
ميقاتهم اجمعين».(4)
فلسفهى ديگر قيامت اين است كه عدل الهى در مورد نيكوكاران و بدكاران و مؤمنان
و كافران به طوركامل تحقق يابد، چرا كه در هم آميختگى و به هم پيوستگى زندگى
افراد بشر در دنيا مانع از تحقق كامل عدل الهى در مقام جزا و مكافات است، از
اين روى، لازم است سراى ديگر باشد، كه زمينهى تحقّق عدل جزايى و كيفرى الهى به
طور كامل فراهم گردد. قرآن كريم در اين باره مىفرمايد:
«ام نجعل الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات كالمفسدين فى الأرض، ام نجعل المتّقين
كالفجّار»(5): آيا مؤمنان و صالحان را با مفسدان در زمين، و پرهيزگاران را با
تبهكاران يكسان قرار خواهيم داد؟
نيز مىفرمايد: «أفنجعل المسلمين كالمجرمين مالكم كيف
تحكمون»(6): آيا تسليم شوندگان در برابر فرامين الهى را چون مجرمان قرار خواهيم
داد، چگونه داورى مىكنيد؟
حقيقت معاد
معاد به معنى باز گشتن است، و مقصود از آن در اصطلاح شرع، تعلق دوبارهى روح به
بدن به هنگام بر پايى قيامت است.
بر اين اساس، معاد هم به روح مربوط مىشود و هم به بدن، يعنى هم جسمانى است و
هم روحانى. پاداشها و كيفرهاى اخروى دو گونه است، برخى پاداشها و كيفرها،
عقلانى و روحانى است كه درك آنها به بدن و قواى حسّى نياز ندارد، مانند حسرت
جانكاه براى تبهكاران، و رضوان الهى براى پرهيزگاران و مقربان. قرآن كريم در
مورد حسرت جانكاه تبهكاران مىفرمايد: «كذلك يريهم اللّه اعمالهم حسرات
عليهم»(7). و در مورد رضوان الهى براى پرهيزگاران مىفرمايد: «و رضوان من
اللّه اكبر».(8)
نوع ديگر پاداشها و كيفرها جسمانى و محسوس است، و درك
آنها به بدن و قواى بدنى نياز دارد. اين گونه پاداشها و كيفرها به تفصيل در
آيات قرآن و روايات بيان شده است. تحقق اين گونه پاداشها و كيفرها بدون حشر
بدنهاى مردگان امكانپذير نيست.
گذشته از اين دسته از آيات كه بر معاد جسمانى دلالت
مىكنند، آيات بسيار ديگرى نيز ناظر به معاد جسمانى مىباشند. از اين دسته است
آياتى كه انكار و استبعاد منكران معاد را بازگو كرده است، آنچه در اين آيات
مورد انكار يا استبعاد منكران معاد است، زنده شدن دوبارهى بدنها پس از متلاشى
شدن و پراكنده شدن در خاك است. و قرآن كريم به انكار و استبعاد آنان از طريق
گستردگى علم و قدرت الهى پاسخ داده است. اگر معاد جسمانى لازم نبود طريق
معقولتر و سادهتر در پاسخ آنان، انكار چنين معادى بود، نه پاسخگويى به
اشكالات و شبهات آنان از طريق علم و قدرت نامتناهى خداوند، و آسانتر بودن خلقت
دوباره از خلقت نخست، و ذكر شاهد و مثال براى تحقّق پديدهى اماته و احياء در
جهان و مانند آن.
اين گونه آيات و آيات بسيار ديگرى از اين قبيل، به هيچ
وجه قابل تأويل نيست، و در نتيجه نظريهى كسانى كه فقط به معاد روحانى قايل شده
و آيات مربوط به معاد جسمانى را تأويل كردهاند، پذيرفته نيست. محقق طوسى پس از
بيان اين كه آيات مربوط به معاد جسمانى بسيار است گفته است «و اكثره ممّا لا
يقبل التأويل»، سپس نمونههايى از اين آيات را نقل كرده است.(9)
زندگى دنيوى انسان با مرگ پايان مىپذيرد. پس از مرگ به
عالم برزخ وارد مىشود، و سرانجام به سراى آخرت قدم خواهد گذاشت و پاداش و كيفر
اعمال خود را دريافت خواهد كرد. بر اين اساس، براى انسان سه گونه حيات مقدّر
شده است.
١. حيات دنيوى؛
٢. حيات برزخى؛
٣. حيات اخروى.
حيات دنيوى انسان از فصلها و مرحلههاى گوناگون تشكيل
مىشود. مهمترين فصل حيات دنيوى بشر از وقتى آغاز مىشود كه به حدّ بلوغ شرعى
مىرسد و در زمرهى مكلّفان به تكاليف الهى قرار مىگيرد. از اين مرحله او
چگونگى حيات اخروى خويش را رقم مىزند، و تصميم مىگيرد كه در جرگهى صالحان
باشد يا طالحان. از اصحاب جنّت باشد يا نار.
قبر و برزخ
از لحظهى مرگ، حيات برزخى انسان فرا مىرسد. فاصلهى مرگ تا قيامت را برزخ
گويند چنان كه قرآن كريم فرموده است «و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون»(10).
نخستين رخداد مهم در عالم برزخ پرسشهايى است
كه توسط فرشتگان الهى در مورد توحيد، نبوت و يك رشته عقايد دينى از انسان
مىشود. نوع پاسخهايى كه به اين پرسشها داده مىشود، به چگونگى ايمان و
اعتقاد انسان در دنيا بستگى دارد. اين مرحله كه «سؤال در قبر» نام دارد از
عقايد مسلم شيعه است. شيخ صدوق در رسالهى اعتقادات خود چنين گفته است:
«اعتقاد ما در مورد سؤال در قبر اين است كه
آن حق است، و هر كس به سؤالاتى كه از او مىشود پاسخ درست دهد مشمول رحمت الهى
خواهد بود، و هر كس پاسخ نادرست دهد، گرفتار عذاب خداوند خواهد شد».(11)
شيخ مفيد پس از اشاره به مسألهى سؤال در قبر
ياد آور شده است: «سؤال در قبر دليل بر اين مطلب است كه مردگان در قبر زنده
مىشوند، آنگاه حيات آنان تا روز قيامت ادامه خواهد داشت».(12)
محقق طوسى نيز در مورد عذاب در قبر، كه مخصوص
گروهى از آدميان است ـ گفته است: «عذاب قبر واقع خواهد شد، زيرا عقلاً امرى است
ممكن، و روايات متواتر نيز بر آن دلالت مىكند».(13)
در روايات از قبر به عنوان باغى از باغهاى بهشت، يا گودالى از گودالهاى دوزخ
تعبير شده است: «القبر روضة من رياض الجنّة أو حفرة من حُفَر النِّيران».(14)
مقصود از قبر در اين گونه روايات، مكانى كه
بدن مرده را در آن دفن مىكنند نيست، بلكه مقصود همان سراى برزخ است.(15)
بديهى است، بر اساس قواعد عدليه و نصوص
دينى(16) سؤال در قبر مخصوص كسانى است كه واجد شرايط تكليف بودهاند، بنابراين
كودكان، سفيهان، و مستضعفان را شامل نمىشود، بدين جهت در روايات وارد شده است
كه تنها از مؤمنان و كافران محض سؤال مىشود.(17)
حوادث و مواقف قيامت
پس از زنده شدن مردگان و ورود آنها به عرضهى قيامت و قبل از ورود به بهشت يا
دوزخ حوادث مهمّى رخ خواهد داد كه در قرآن كريم و احاديث اسلامى به تفصيل بيان
شده است. برخى از اين حوادث به قرار ذيل است.
١. حساب و ميزان:
از جمله حوادث مهمّ قيامت رسيدگى به
حساب اعمال و سنجش آنهاست اعمال مكلّفان به شيوههاى مختلف بررسى و در مورد
آنها داورى خواهد شد. يكى از آن شيوهها اين است كه نامه اعمال هر كس به دست وى
داده مىشود تا خود به حساب اعمالش آگاه شود.(18)
ديگر كه گواهانى چون پيامبران و فرشتگان بر اعمال آنان گواهى مىدهند.(19) گذشته
از اين، ميزانهاى عدل بر پا مىگردد و اعمال مكلّفان بر اساس آن ميزانها به
طور عادلانه رسيدگى مىشود.(20) از ديگر گواهان روز قيامت اعضاء و جوارح انسان
خواهد بود.(21)
چنان كه تجسم اعمال كاملترين و دقيقترين نوع حساب و سنجش اعمال بشر در قيامت
مىباشد.(22)
٢. صراط:
از روايات اسلامى به دست مىآيد كه در قيامت گذرگاهى عمومى وجود دارد
كه همگان بايد از آن عبور كنند. اين گذرگاه صراط ناميده مىشود. صراط، راهى است
كه از متن يا بالاى دوزخ مىگذرد، و هر كس از آن بگذرد وارد بهشت خواهد شد، و
هر كس در آن بلغزد به دوزخ فرو خواهد افتاد. مفسران اسلامى آيه ٧١ و ٧٢ سورهى
مريم(23) را نيز ناظر بر اين راه دانستهاند.
٣. اعراف:
ميان بهشت و دوزخ جايگاهى است كه اعراف ناميده مىشود. و بر آن
انسانهاى والا مقامى قرار دارند كه بهشتيان و دوزخيان را مىشناسند، گويا آنان
داوران عرصهى قيامتند، اين انسانهاى والا پيامبران و اوصياى گرامى آنان
مىباشند.
٤. لواء الحمد:
زمانى كه رسيدگى به حساب اعمال پايان مىيابد و سرنوشت دوزخيان
و بهشتيان روشن مىشود، پروردگار متعال پرچمى را كه به «لواء الحمد» معروف است
به دست پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله مىسپارد، و او پيشاپيش بهشتيان به سوى
بهشت حركت مىكند.
٥. حوض كوثر:
در احاديث اسلامى از وجود حوضى بزرگ در صحراى محشر خبر داده شده
است كه به حوض كوثر معروف ا ست. پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله پيش از ديگران
كنار آ ن حوض قرار مىگيرد. و رستگاران امت اسلامى، به وسيله پيامبر اكرم
صلىاللهعليهوآله و اهل بيت گرامى آن حضرت صلىاللهعليهوآله از آب آن
مىنوشند.
قيامت و شفاعت
يكى از حوادث مهم كه در قيامت رخ خواهد داد، شفاعت شافعان در مورد برخى از
گناهكاران است. اين گروه به واسطهى شفاعت مورد عفو و بخشش الهى قرار خواهند
گرفت و در زمرهى بهشتيان قرار مىگيرند. اعتقاد به شفاعت مورد اتفاق همهى
مذاهب اسلامى است. زيرا قرآن كريم و سنّت نبوى بر آن تصريح نموده است. قرآن
كريم با مسلّم گرفتن اصل شفاعت به بيان برخى از احكام و ويژگىهاى آن پرداخته
است. از جمله اين كه شفاعت تنها به اذن الهى انجام مىگيرد «من ذا الّذى يشفع
عنده الاّ باذنه»(24). باز مىفرمايد: «ما من شفيع الاّ من بعد اذنه»(25).
مطلب ديگرى كه قرآن كريم در مسألهى شفاعت به آن پرداخته، ابطال عقيدهى
بتپرستان و مشركان در اين باره است، مشركان به الوهيت معبودان خود عقيده
داشتند، و شفاعت آنها را ناشى از الوهيت آنها مىانگاشتند، و بدين جهت بود كه
براى شفاعت آنها هيچ گونه شرط و قيدى از قبيل اين كه خداوند به آنها اذن بدهد،
قايل نبودند. قرآن كريم در ردّ اين عقيده مىفرمايد: «و يعبدون من دون الله
مالا يضرهم و لا ينفعهم و يقولون هؤلاء شفعاؤنا عنداللّه* قال اتنبّئون اللّه
بمالا يعلم في السموات و لا في الارض، سبحانه و تعالى عمّا يشركون».(26)
بنابراين، استدلال به آياتى كه شفاعت خواهى مشركان از بتها را مردود مىشمارد،
بر نادرست دانستن اصل شفاعت در اسلام، مغالطهاى آشكار ا ست. چرا كه در شفاعت
اسلامى نه اعتقاد به الوهيت شافعان مطرح است، و نه بى قيد و شرط بودن شفاعت
آنان.
قرآن كريم از فرشتگان به عنوان شفاعت كنندگانى ياد كرده است كه جزكسانى كه
خداوند مىپسندد، شفاعت نخواهند كرد: «بل عباد مكرمون لايسبقونه بالقول و هم
بأمره يعملون... و لا يشفعون الا لمن ارتضى»(27).
از ديدگاه قرآن كريم، پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله داراى مقام محمود خواهد
بود، مفسّران اسلامى با استناد به روايات بسيار، مقام محمود، را به شفاعت تفسير
كردهاند: «عسى أن يبعثك ربك مقاما محمودا»(28) طبرسى گفته است: مفسّران اسلامى
اتفاق نظر دارند كه مقصود از مقامِ محمود مقام شفاعت است.
يعنى روز قيامت، پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله پرچم ستايش (لواء الحمد) را در
دست مىگيرد و تمام پيامبران زير آن پرچم گرد مىآيند. او نخستين شفاعت كننده،
و اولين فردى است كه شفاعتش پذيرفته مىشود.(29)
در حديث نبوى مورد قبول همهى مسلمانان در مورد شفاعت پيامبر اكرم
صلىاللهعليهوآله در قيامت آمده است:
«انّما ادّخرت شفاعتي لأهل الكبائر من امّتي»(30) وجه اين كه شفاعت به گناهان
كبيره اختصاص يافته اين است كه خداوند وعده كرده است؛ هر كسى از كباير اجتناب
كند، گناهان ديگر او بخشوده خواهد شد.
«ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفّر عنكم سيّئاتكم و ندخلكم مدخلا كريما».(31)
درخواست شفاعت
بدون شك، هر گاه اصل شفاعت توسط پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله و ديگر شافعان
در قيامت، مسلّم و مشروع است درخواست آن از سوى مؤمنان نيز امرى مشروع خواهد
بود. در خواست شفاعت از شافعان همچون درخواست دعا از ديگران در حقّ انسان است،
كه در مشروعيّت آن ترديدى نيست، و اين مطلب در حديثى كه ابن عباس از پيامبر
اكرم صلىاللهعليهوآله روايت كرده، آمده است.
وهابيان و شفاعت
وهابيان اصل شفاعت را قبول دارند ولى در پارهاى از احكام و ويژگىهاى آن
ديدگاه هايى دارند كه راه آنان را از ديگر مسلمانان جدا كرده است. و موجب شده
است كه آنان ـ طبق مبنا و روش خاصى كه در برخورد با مخالفان فكرى و عقيدتى خود
دارند ـ عقيدهى مسلمانان ديگر را در مسألهى شفاعت، عقيدهاى شرك آلود معرّفى
كنند. مهمترين مسألهى مورد اختلاف آنان و مسلمانان ديگر در مورد شفاعت به
درخواست شفاعت از شافعان باز مىگردد. درخواست شفاعت از شافعان ـ چه در حال
حيات آنها و چه پس از مرگ آنان ـ از نظر مسلمانان امرى جايز و مشروع است، ولى
به اعتقاد وهابيان چنين كارى نامشروع و بلكه شركآميز است. به عبارت ديگر
درخواست شفاعت به دو صورت ممكن است، يكى اين كه انسان مستقيما از خداوند بخواهد
كه پيامبر صلىاللهعليهوآله و ديگر كسانى كه مأذون در شفاعت مىباشند در حق
انسان شفاعت كنند، مثلاً بگويد: «اللّهم شفّع لي محمداً صلىاللهعليهوآله ».
و ديگرى اين كه از پيامبر صلىاللهعليهوآله و ديگر صاحبان مقام شفاعت بخواهد
كه نزد خداوند براى او شفاعت كنند. مثلاً بگويد:
«يا محمد صلىاللهعليهوآله اِشفع لي عنداللّه» يا «كن لي شفيعا عنداللّه».
وهّابيان تنها صورت نخست را پذيرفتهاند، و صورت دوم را نامشروع و مشركانه
مىپندارند.
دلايل يا شبهات وهابيان
آنان براى اثبات مدّعاى خود به وجوه ذيل استدلال كردهاند:
1. طلب شفاعت از شفيع به منزله دعا كردن و خواندن او است، و دعا كردن غير خدا
شرك در عبادت است؛ زيرا خداوند از آن نهى كرده و فرموده است: «فلا تدعوا مع
اللّه أحدا».(32) در نتيجه طلب شفاعت از شفيع شرك در عبادت خواهد بود.
2. به گواهى قرآن كريم، خداوند مشركان عصر رسالت را به اين دليل كه از غير خدا
طلب شفاعت مىكردند، مشرك دانست و پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله خون آنان را
مباح دانسته و با آنان بر جهاد برخاسته است. قرآن كريم در اين باره فرموده است:
«و يعبدون من دون اللّه ما لايضرّهم و لا ينفعهم و يقولون هؤلاء شفعاؤنا
عنداللّه»(33).
3ـ قرآن كريم شفاعت را حق ويژهى خداوند دانسته و فرموده است: «قل للّه
الشفاعة جميعا»(34) بنابراين، بايد شفاعت را فقط از خداوند درخواست كرد، درخواست
آن از غير خداوند با اختصاص آن به خدا منافات دارد.
وجوه ديگرى نيز، برخى از وهابيان گفتهاند، ولى عمدهترين وجوه و دلايل آنان كه
در كلمات ابن تيميّه و محمد بن عبدالوهّاب آمده است، وجوه يا دلايل ياد شده
است.(35)
نقد و بررسى
1. شفاعت و دع
اين مطلب كه شفاعت و درخواست آن از شفيع با دعا كردن و خواندن او همراه است،
جاى ترديد نيست، ولى خواندن غير خدا به طور مطلق نه حرام است و نه مستلزم شرك.
بدون شك درخواست كمك از مسلمانان امرى است مجاز و مشروع، و بر ديگران واجب است
كه در حد توان او را يارى دهند. چنان كه در حديث نبوى معروف آمده است : «من سمع
مناد، ينادي يا للمسلمين و لم يجبه فليس بمسلم».
اصولا اگر انجام عملى توسط فردى مجاز و مشروع باشد، درخواست انجام آن از وى نيز
مجاز و مشروع خواهد بود. هرگاه شفاعت كردن براى پيامبر صلىاللهعليهوآله و
ديگر شفيعان در قيامت حق و مشروع است طلب شفاعت از آنان نيز حق و مشروع خواهد
بود.
در كلمات وهابيان تأكيد شده است كه درخواست شفاعت از پيامبر
صلىاللهعليهوآله و ديگر شافعان جايز نيست. مفاد اين مطلب ـ چنان كه در
روايات نيز آمده است ـ اين است كه طلب شفاعت از شافعان در آخرت جايزاست. در
حالى كه اگر عملى شرك باشد، حكم آن در دنيا و آخرت يكسان خواهد بود.
اكنون اگر حقيقت شفاعت را تحصيل كنيم روشن خواهد شد كه شفاعت چيزى جز دعا كردن
شفيع براى كسى كه استحقاق شفاعت دارد و درخواست بخشش او از جانب خداوند نيست.
چنان كه نيشابورى در تفسير آيهى «من يشفع شفاعة حسنة يكن له نصيب منها و من
يشفع شفاعة سيّئة يكن له كفل منها»(نساء /85) از مقاتل نقل كرده كه گفته است:
مقصود از شفاعت نزد خداوند عبارت است از دعا كردن براى مسلمان، زيرا از پيامبر
صلىاللهعليهوآله روايت شده كه فرمود: «من دعا لأخيه المسلم بظهر الغيب
استجيب له و قال له الملك: و لك مثل ذلك» پس مقصود از نصيب در آيهى ياد شده
همان است كه در حديث مزبور آمده است. يعنى دعايى كه در حق مسلمانى مىكند، هم
دعايش در حق آن مسلمان پذيرفته مىشود، و هم خود او از آن نصيب مىبرد.
بنابراين، همان گونه كه انسان مىتواند از هر فرد مسلمان و مؤمنى درخواست دعا
كند، و اين مطلب مورد قبول وهابيان نيز هست، طلب شفاعت از غير خدا هم جايز
خواهد بود. نهايت اين كه در طلب شفاعت از ديگران، تنها از كسانى مىتوان طلب
كرد كه اهليت شفاعت داشته باشند، مانند پيامبران، صالحان، مؤمنان و فرشتگان.
فخرالدين رازى، استغفار فرشتگان براى مؤمنان، كه در آيهى 7 سورهى مؤمن(36)
وارد شده است، را به شفاعت تفسير كرده است و گفته است از اين آيه به دست مىآيد
كه شفاعت فرشتگان مخصوص گنهكاران است (نه چنان كه معتزله مىگويند شفاعت مخصوص
غير گنهكاران و براى بالا رفتن مقام آنها است، نه در حق گنهكاران و براى بخشش
گناهان آنها).
در حديثى كه ابن عباس از پيامبر صلىاللهعليهوآله روايت كرده، آمده است:
«هر گاه مسلمانى از دنيا برود و چهل مؤمن بر جنازهى او نماز بگذارند، خداوند
شفاعت آنان را در حق او مىپذيرد».(37) واقعيت نماز ميّت، چيزى جز دعا در حق
مؤمن نيست، بنابراين، دعا نوعى شفاعت است. شكى نيست كه درخواست دعا از ديگران
به اين كه انسان به ديگرى بگويد: «اُدع لي»: براى من دعا كن، امرى است مشروع.
پس، درخواست شفاعت از ديگرى به اين كه به او گفته شود: «اشفع لي عنداللّه»
مشروع و جايز خواهد بود.
گذشته از اين، سيرهى مسلمانان گواه بر مشروعيت درخواست شفاعت است، ترمذى از
انس بن مالك نقل مىكند كه وى از پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله خواسته است تا
در قيامت او را شفاعت كند.(38)
همان گونه كه ياد آور شديم، حقيقت شفاعت دعا و درخواست عفو و آمرزش گنهكار توسط
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله و ديگر شفاعت كنندگان در قيامت است. در قرآن
كريم مواردى نقل شده است كه بر مشروعيت درخواست دعا از ديگرى دلالت مىكند.
1. فرزندان يعقوب، از پدر خواستند تا براى آمرزش آنان استغفار كند.(39)
2. به گنهكاران توصيه شده است كه براى عفو و آمرزش گناهانشان، هم خود استغفار
كنند و هم از پيامبر صلىاللهعليهوآله بخواهند تا براى آنان استغفار كند.(40)
ممكن است گفته شود: آنچه وهابيان انكار مىكنند، طلب شفاعت از پيامبراكرم
صلىاللهعليهوآله پس از وفات اوست، نه در حال حيات آن حضرت، و ادلّهى ياد
شده مربوط به درخواست شفاعت و دعا از آن حضرت در حال حيات اوست.
پاسخ اين است كه وهابيان طلب دعا از پيامبر صلىاللهعليهوآله پس از وفات او
را شرك مىدانند، اگر شرك باشد، در هر دو حالت شرك خواهد بود. گذشته از اين،
مرگ پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله مربوط به جسم اوست، اما روح او زنده است، و
شنيدن درخواست دعا و شفاعت، و اجابت آن مربوط به روح است نه بدن. در احاديث
بسيارى كه در مورد صلوات فرستادن بر پيامبر صلىاللهعليهوآله و سلام دادن به
او پس از رحلت آن حضرت از راه دور يا نزديك وارد شده است، تصريح شده است كه
پيامبر صلىاللهعليهوآله اين سلامها و درودها را مىشنود، و به آنها پاسخ
مىگويد.(41)
علاوه بر مطلب ياد شده، در آداب زيارت پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله وارد شده
است كه زاير در حالى كه در نزد قبر پيامبر دعا مىكند به او خطاب كرده و بگويد:
«جئنا لقضاء حقّك و الاستشفاع بك فليس لنا يا رسول اللّه شفيع غيرك فاستغفر لنا
و اشفع لنا». بسيارى از علماى مذاهب اربعهى اهلسنّت در كتب مناسك خود ياد آور
شدهاند كه طلب شفاعت از آن حضرت در زيارت قبر او مستحب است.(42)
2. مشركان عصر رسالت و اعتقاد به شفاعت بت ها
در اين كه مشركان عصر رسالت براى بتها و معبودهاى خود مقام شفاعت قايل بودند،
ترديدى نيست، زيرا قرآن كريم با صراحت آن را بيان كرده است. ولى در اين باره
بايد چند نكته را در نظر گرفت:
الف) آنچه در آيهى مربوط به اعتقاد بت پرستان در مورد شفاعت بتها آمده اين
است كه آنان هم بتها را عبادت مىكردند و هم براى آنان مقام شفاعت قايل بودند.
نه اين كه اعتقاد به شفاعت براى آنها سبب مشرك بودن آنها بوده است. تا گفته شود
اعتقاد به شفاعت غير خدا مايهى شرك در عبادت است.
ب) در آيهى كريمه در مورد درخواست شفاعت از بتها سخنى به ميان نيامده است.
آنچه مطرح شده است، اعتقاد به شفاعت بتها است.
«يقولون هؤلاء شفعاؤنا عنداللّه» و نگفته است: «يقولون: اشفعوا لنا
عنداللّه».
بنابراين اگر استدلال وهابيان به اين آيه درست باشد، بايد گفت اعتقاد به شفاعت
به طور مطلق شرك است، و اين مطلب، خود وهابيان را هم شامل مىشود.
ج) آنچه از آيهى كريمه به دست مىآيد اين است كه اعتقاد به شفاعت در چند صورت
باطل است، يكى در صورتى كه با پرستش فرد يا چيزى همراه باشد، و ديگرى، در صورتى
كه مقام شفاعت براى فرد يا چيزى قايل شود كه خداوند چنين مقامى را به او نداده
است. و سوم اين كه معتقد باشد حق شفاعت مطلق است، و مشروط به هيچ شرطى نيست، و
هيچ يك از مسلمانان در مسألهى شفاعت چنين عقايدى ندارند.
حاصل آن كه آيهى مزبور، ناظر به مسألهى مورد بحث ما (درخواست شفاعت از شفيع)
نيست، و نكاتى كه از آن استفاده مىشود، مورد قبول همهى مسلمانان است، و در
نتيجه نكوهش آن متوجه اعتقاد مسلمانان در مسألهى شفاعت نيست.
3 ـ اختصاص شفاعت به خداوند
شفاعت از آن جهت كه نوعى تأثير گذارى در سرنوشت بشر است، از مظاهر و جلوههاى
ربوبيت خداوند است و بدين جهت اولا و بالذات به او اختصاص دارد، ولى اين مطلب
با اعتقاد به حق شفاعت براى پيامبران و صالحان منافات ندارد، زيرا شفاعت آنان
به صورت بالذات و مستقل نيست، بلكه مستند به اذن و مشيت الهى است. و اين مطلبى
است كه از قرآن كريم به روشنى به دست مىآيد. زيرا در عين اين كه شفاعت را به
خداوند اختصاص داده است، شفاعت با اذن الهى را براى غير خداوند (مانند فرشتگان
و پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله ) اثبات كرده است. مفاد اين دو دسته آيات اين
است كه آنچه مخصوص خداوند است، شفاعت مستند به اذن و مشيت الهى است.
بنابراين، آيهى كريمهى «قل للّه الشّفاعة جميعا» هيچ گونه دلالتى بر نفى
شفاعت از ديگران ندارد، چنان كه بر نفى طلب شفاعت از شافعان نيز دلالتى ندارد،
زيرا مفاد طلب شفاعت از شفيع اين است كه او بخشش گناهكار را از خداوند بخواهد،
نه اين كه خود به صورت مستقل گناه او را ببخشد. زمخشرى در تفسير آيهى «قل
للّه الشّفاعة جميعا»گفته است: «يعنى خداوند مالك شفاعت است و كسى نمىتواند
در حق ديگرى شفاعت كند مگر به دو شرط، يكى اين كه مشفوع له مورد رضايت خداوند
باشد (اهليت شفاعت را داشته باشد)، و ديگرى اين كه شفيع، مأذون از جانب خداوند
باشد، اين دو شرط در مورد مشركان و شافعان آنها موجود نيست».(43)
پىنوشتها
1. انعام / ١٢.
2ـ الميزان: ٧ / ٢٥.
3ـ مؤمنون / ١١٥.
4ـ دخان / ٤٠.
5ـ ص / ٢٨.
6ـ قلم / ٣٥-٣٦.
7ـ بقره / ١٦٧.
8ـ توبه / ٧٢.
9ـ تلخيص المحصّل، ص ٣٩٣ ـ ٣٩٤.
10ـ مؤمنون / 100.
11. الاعتقادات في دين الامامية، باب 17، ص 38.
12ـ تصحيح الاعتقاد، ص 35 ـ 46.
13ـ كشف المراد، مقصد 6، مسألهى 14.
14ـ خصال شيخ صدوق، خصلتهاى سه گانه، حديث 91.
15ـ همان.
16ـ فروع كافى: 1 / 235 ـ 237.
17ـ بحارالانوار: 6 / 270 ـ 276.
18ـ اسراء / ١٣ ـ ١٤.
19ـ نحل / ٨٩؛ نساء / ٤١؛ ق / ١٨.
20ـ انبياء / ٤٧.
21ـ نور / ٢٤؛ فصلت / ٢٠ ـ ٢١.
22ـ توبه / ٣٤ ـ ٣٥.
23ـ «و ان منكم الاّ واردها كان على ربك حتما مقضّيا* ثمّ ننجّى الّذين اتّقوا و
نذر الظّالمين فيها جثيّا»: همهى شما وارد دوزخ خواهيد شد، سپس پرهيزگاران را
نجات مىدهيم، و ستمكاران را در آن رها خواهيم كرد.
24ـ بقره / 255.
25ـ يونس / 3.
26ـ يونس / 18.
27ـ انبياء / 26 ـ 28.
28ـ اسراء / 79.
29. مجمع البيان: 3/435. جهت آگاهى از روايات مربوط به تفسير آيهى ياد شده به
تفسير برهان: 2 / 438ـ440 رجوع شود.
30ـ مجمع البيان: 1 / 104 ؛ من لايحضره الفقيه: 3 / 376؛ صحيح بخارى: 1 / 42؛
مسند احمد: 1 / 301.
31ـ نساء / 31.
32ـ جن / 18.
33ـ يونس / 18.
34ـ زمر / 44.
35. مجموع ادلّهى وهّابيان با استناد به كتابهاى آنان را مرحوم علاّمه
سيدمحسنامين در كتاب كشفالارتياب، رضىاللهعنه باب سوم، فصل اول، ص 238
ـ266، نقل و نقد كرده است.
36ـ «الذين يحملون العرش و من حوله يسبّحون بحمد ربهم و يؤمنون به و يستغفرون
للّذين آمنوا، ربنا وسعت كل شىء رحمة و علما فاغفر للّذين تابوا و اتّبعوا
سبيلك وقهم عذاب الجحيم».
37ـ صحيح مسلم: 3 / 54.
38ـ صحيح ترمذى: 4 / 42 باب ما جاء في شأن الصراط.
39. يوسف / 97.
40ـ نساء / 64.
41ـ به سنن ابو داود: 2 / 218؛ كنزالعمال: 10 / 381؛ طبقات الشافعية: 3 / 406 ـ
408؛ في ظل اصول الاسلام، ص 258 رجوع شود.
42ـ كشف الارتياب، ص 320، به نقل از كتاب «خلاصة الكلام» تأليف احمد بن زيني
دحلان.
42ـ تفسير كشّاف: 4 / 30.
منبع: کتاب درآمدی به شيعه شناسی ،
از طر يق کتابخانه تخصصی مرکز جهاني علوم اسلامي (
لينک )