انس با او كه يادش شيرين است

محمود مهدى پور


انگيزه‏هاى انس
يكى از نعمت‏هاى بزرگ خداوند به انسان، اين است كه پنجره آشنايى با خويش را بر روى او گشوده است و انسان‏ها مى‏توانند با آفريننده و اداره‏كننده و كمال‏بخشِ عالم و آدم، گفتگو كنند و نيازها، مشكلات، موفّقيت‏ها و شكست‏هاى خويش را بدون واسطه با او در ميان بگذارند. ارتباط و گفتگوى فرزندان آدم با هستى بخشِ مهربان و آگاه و توانا، براى او شيرين، زيبا و ديدنى است. در دعاى زيباى جوشن‏كبير - كه مؤمنان، هزار نام و صفت خدا را زمزمه مى‏كنند -، چنين آمده است:
يا من ذكره حُلوٌ!(1) اى كه ياد او شيرين است!

و اميرمؤمنان، در نهج البلاغه چنين با خداى خويش راز و نياز مى‏كند:
الهى! تو بهترين و با دوام‏ترين انيس و همدم دوستان خويشى...، و دل‏هايشان شيداى توست. اگر غربت، آنان را به احساس تنهايى گرفتار سازد، ياد تو به آنان انس و الفت مى‏بخشد.(2)
انسان، بدون ياد خدا، در اين دنيا غريب و تنهاست. احساس فقر و كمبود اقتصادى، احساس ضعف و ناتوانى، احساس پوچى و بى‏هدفى، و احساس بى‏كسى و بى‏پناهى، بر ذهن و زندگى انسان، گَرد اندوه و غم مى‏پاشد و اميد و نشاط را از او مى‏گيرد. هيولاى سياه خطرها، كمبودها و ابهام‏ها، آفاق زندگى را تيره و تار نشان مى‏دهد.

انسان، خود و همه جهان را در چهار راه حادثه‏خيز فقر و بيمارى و پيرى و در نهايتْ مرگ مى‏بيند و با خود مى‏انديشد كه: در اين كانون حوادث و آفات و آسيب‏ها و خطرها چه بايد كرد؟ و به كجا بايد پناهنده شد؟ كدام پناهگاه، امن‏تر و مطمئن‏تر است؟ و كدام نيروى آگاه و توانمندى مى‏تواند انسان را در زير چتر حفاظت خويش، سامان دهد.

ياد خدا، نقطه اميد انسان در برابر همه خطرها و گنجينه بى‏زوال و بى‏كران انسان در برابر همه نيازهاست. ياد خدا، نگاهبانى مطمئن و سايبانى نيكو بر سرِ انسان‏هاست.
از سوى ديگر، وقتى انسان اوج تدبير و زيبايى و نظم و آگاهى را در آفرينش خويش و جهان پيرامونش مشاهده مى‏كند، شيفته و دلباخته «ربّ العالمين» مى‏شود و مى‏خواهد تا با مبدأ اين همه زيبايى و نعمت، ارتباط برقرار كند و با او به گفتگو بنشيند. ميل دارد تا با او انس بگيرد و گوهر حمد و سپاس خويش را به آستانش تقديم كند. ترانه حمد و ستايش و شكر و سپاس، بر لب هر آفريده او نقش مى‏بندد و در برابر بزرگ‏ترين هنرمند، مهربان‏ترين مهربان، آگاه‏ترين آگاه، و تواناترين توانا، گل واژه‏هاى تكبير و تسبيح و حمد و سپاس، بر دل و زبان انسان، جارى مى‏شود و فروتنى و احترام، او را فرا مى‏گيرد.

انسان آگاه، در برابر الطاف و نعمت‏هاى بيكران حضرت دوست، سر به سجده سپاس مى‏گذارد. وقتى بشر، توانايى خدا بر ايجاد حركت‏ها و آرامش‏ها را مشاهده مى‏كند، بى‏اختيار، زبان به شعار: «لاحول ولا قوّة الّا باللَّه» مى‏گشايد. وقتى كمبودها، نقص‏ها و ضعف‏هاى خويش و ديگر انسان‏ها و موجودات عالم مادّه را به واقع ببينيم، از اعماق دلمان گل واژه «سبحان اللَّه» جوانه مى‏زند و آيات تقديس و تنزيه، نمودار مى‏گردد. بدون استمداد از او هيچ كارى به سامان نمى‏رسد و همه ضعف‏ها، لغزش‏ها و كاستى‏ها در پرتو عنايات او جبران شدنى، بخشودنى و اصلاح‏شدنى است.

گل واژه‏هاى اُنس
انس با خدا، انگيزه‏هاى فراوانى دارد و محتواى گفتگوى انسان و خدا، مختلف است كه همه، ديدنى و شنيدنى‏اند.
عبارات زير، ده «نماد» ياد خدا در زندگى انسان و ديگر آفريده‏هاى جهان‏اند:
1) اللَّه اكبر، 2) الحمدللَّه، 3) سبحان اللَّه، 4) لا اله الا اللَّه، 5) الشكر للَّه، 6) لاحول و لا قوّة الّا باللَّه، 7) أستغفر اللَّه، 8) أعوذ باللَّه، 9) بسم اللَّه، 10) اللهم صلّ على محمد و آل محمد.
هر لحظه، هر روز، و هر ساعت، از بام تا شام، آفاق هستى از اين زمزمه‏هاى قدسى آكنده است.
هركس به زبانى سخن از لطف تو گويد:
بلبل به غزلخوانى و قمرى به ترانه

شيوه‏هاى گفتگو
گاهى با خدا آهسته و آرام سخن مى‏گوييم، گاهى زمزمه و ترنّمى ميانه داريم، و گاهى به آواز بلند او را مى‏خوانيم و با تمام توان، ناله و فغان بر مى‏آوريم، از او استمداد مى‏جوييم و «يا رب، يا رب» مى‏گوييم. درست است كه در گفتگو با خداوند بايد آداب و وظايف خود را بشناسيم و رعايت كنيم؛ امّا مهم، راهيابى به آستان قدس ربوبى، انس با او و شكفتن گل‏هاى عشق و انديشه بر ذهن و زبان ماست. فرشتگان خدا، سرودهاى جاويد نيايش را مى‏خوانند و هيچ‏گاه، احساس خستگى نمى‏كنند. پيامبران خدا و امامان معصوم(ع)، آموزگاران بزرگ اين نغمه‏هاى قدسى و غزل‏هاى ملكوتى‏اند. و شهيدان، آنانى‏اند كه ترانه تسبيح سر داده‏اند. چرا انسان، اين سرودهاى زيباى زندگى را نياموزد و شيرين‏ترين و خوش‏بوترين مايه «آرامش روح» را درنيابد؟

ياد خدا، هم آوايى انسان با نظام آفرينش و كارگزاران هستى، و پاسخگويى به فراخوان پيام‏آوران توحيد، و هم‏گامى با فرشتگان پاك الهى است.

آثار انس
ياد خدا، غبارزدايى از آيينه دل‏هاست.(3)
ياد خدا، قبله‏نماى قلب‏هاست.(4)
ياد خدا، سايه آرامش روانِ انسان‏هاست.(5)
ياد خدا، راه و رسم پارسايان است.(6)
ياد خدا، گشت و گذار و تنفّس در بوستان زيباى بهشت است.(7)
ياد خدا، فروغ دل مؤمنان است.(8)
ياد خدا، داروى بيمارى‏هاى روحى انسان است.(9)
ياد خدا، مايه زندگى دل‏هاست.(10)
ياد خدا، امواج معرفت و محبّت الهى است كه بر ساحل لب‏هاى عارفان و عاشقان، نمايان مى‏شود.(11)
ياد خدا، مايه شادى هر انسان پارسا و لذّت اهل يقين است.(12)
شروع كارها با ياد و نام او، پايان تلاش‏ها با سپاس و ستايش او، پناه بردن به خدا در برابر همه آسيب‏ها و آفت‏هاى برونى و درونى، و گريختن از خطرهاى قطعى و احتمالى، به سوى دژ امن و استوار اوست، و آمرزش‏خواهى و استغفار از لغزش‏ها و خطاهاى فكرى و عملى و توجّه به عظمت، قداست، توحيد، قدرت‏ها و نعمت‏ها و آيات لطف و عنايت الهى، زمينه‏ها و عواملِ انس و الفت و ياد و نيايش و پيوند روحى انسان به آستان قدس ربوبى است.
ذكر خدا، آبِ حيات انسان‏ها و سرچشمه بقاست. در حديث نبوى آمده است:
كُلّ أحد يموت عطشاناً إلّا ذاكر اللَّه.(13)
همگان، تشنه مى‏ميرند، مگر كسى كه به ياد خداست.

محفل انس
علاوه بر شيوه‏هاى ارتباط فردى، گاهى انسان به صورت گروهى و جمعى رو به سوى خدا مى‏كند و محفل و مجلس انس، شكل مى‏گيرد. اين گونه ياد خدا، انس الهى و انس انسان‏ها را با هم در مى‏آميزد. در اين محافل ياد خدا، حركتى گروهى و جمعى است كه نمازهاى جماعت و جمعه، از اين ويژگى برخوردارند. از اين نگاه، مساجد، بوستان معنوى انسان‏هاى با ايمان و پايگاه‏هاى پرواز كبوتران عالم قدس‏اند.

از رسول خدا نقل شده است كه:
قال: بادروا إلى رياض الجنّة، فقالوا: و ما رياض الجنّة؟ قال: حلق الذكر.(14)
فومود: بشتابيد به سوى باغ‏هاى بهشت! گفتند: باغ‏هاى بهشتى كدام‏اند؟ فرمود: حلقه‏هاى ياد خدا.
مجالس و محافل دينى‏اى كه انسان را با خدا آشنا كند و درخت معرفت و محبّت خدا و پيغمبران و اولياى او را در دل انسان بكارد و بارور سازد و او را از اهداف و آرمان‏هاى زودگذر و شخصى دور كند و به سوى اهداف و وظايف الهى و خدمت به بندگان خدا فرا خوانَد، نمونه‏هايى از محافل انس و بوستان‏هاى قدسى‏اند كه نسيم آنها روح انسان را به ملكوت مى‏بَرد و شادابى و شكوفايى و عطر انس و عشق معنوى را در زندگى فرد و جامعه مى‏گسترَد.
جلساتِ تلاوت و تفسير قرآن، نقل و تفسير احاديث معصومان(ع) آشنايى با نهج البلاغه و صحيفه سجاديه، و برنامه‏هاى معنوى و عبادى‏اى مثل: دعاى كميل، دعاى سمات، دعاى ندبه، دعاى صباح، زيارت عاشورا، مجالس ذكر تاريخ و سيره پيامبران، مجالس بزرگداشت اولياى الهى و شناخت معصومان(ع)، مجالس جشن و سرور مذهبى، و جلسات با صفاى روضه و سوگوارى اهل بيت(ع)، همه و همه، بخشى از محافل انس و يادخدا در صحنه جوامع اسلامى و تاريخ اديان الهى است. تأسيس، گسترش، تقويت واصلاح و تكميل اين جلسات، كارى ارزشمند و گامى بلند در تزكيه اخلاقى و رشد معنوى و عرفانى نسل جوان است.

مسئولان حوزه معارف و فرهنگ اسلامى، اولياى دلسوز دانش‏آموزان و خودِ جوانان عزيز، بايد در برگزارى محافل انس و جلساتِ آشنايى با قرآن و زندگى معصومان(ع) بكوشند و مساجد را به بوستان‏ها و گلگشت‏هاى با صفا و عطرآگين جوانان، تبديل كنند.
انسان، جز با ياد خدا و انس با او آرام نمى‏گيرد و حيات و شكوفايى و درخشندگى و طراوت و انسانيت او در سايه انس و آشنايى با خدا شكل مى‏گيرد. در روايات اسلامى، تشبيه‏هاى زيبايى درباره ياد خدا و يادآوران او آمده است كه جايگاه ذكر وانس با خدا را در فرهنگ پيامبران، نشان مى‏دهد. پيامبر گرامى اسلام فرموده است:
كسى كه در ميان غفلت‏زدگان، خدا را ياد كند، چون درختى سرسبز در ميان گياهان خشكيده است.(15)
كسى كه در ميان غافلان، به ياد خدا باشد، به سانِ رزمنده‏اى سلحشور در ميان فراريان است.(16)
كسى كه در جمع غافلان، خدا را ياد كند، مانند زنده‏اى در ميان مُردگان است.(17)
امام صادق(ع) مى‏فرمايد:
مَنْ أكثر ذكر اللَّه أحبّه اللَّه، ومن ذكر اللَّه كثيراً، كتبت له برائتان: برائةٌ من النار، و برائةٌ من النّفاق.(18)
هر كس خدا را بسيار ياد كند، خدا او را دوست بدارد، و هركس خدا را بسيار ياد كند، براى او دو ضمانت‏نامه نگاشته شود: ضمانتى در برابر آتش، و ضمانت سلامت از نفاق و دورويى.
همچنين از آن حضرت نقل شده كه فرمود:
ثمن الجنّة لا اله الا اللَّه واللَّه اكبر.(19)
بهاى بهشت، «لا اله الا اللَّه» و «اللَّه اكبر» است.
حال با چه عبارتى خدا را ياد كنيم؟ و در هنگام انس با او چه بگوييم؟ و كجا و كى به سراغ او برويم؟ بايد از قرآن و عترت بياموزيم تا ياد خدا متناسب با آيات الهى، و نعمت‏ها و افعال و ويژگى‏هاى خداوندى باشد و شعارهاى: توحيد، تكبير، تهليل، تسبيح، تحميد و شكر و استغفار و استعاذه، هركدام در جايگاه مناسب و ويژه خويش قرار گيرد. هر رفتار و حادثه، زمان و مكان و اوضاع طبيعى و اجتماعى انديشه و شعار ونغمه هماهنگ خويش را مى‏طلبد و ذكر وشعار خاصّى مى‏خواهد.

درجات انس
ياد خدا، در زندگى فردى و اجتماعى، آثار فراوان دارد. از نظر روانى، زندگى بدون انس با خدا، دشوار و خفقان‏آور مى‏شود و به هر ميزان كه انسان از «انس ربوبى» محروم شود، در تنگناى بيشتر و شديدترى قرار مى‏گيرد. ميزان انس با خدا در زندگى فردى و اجتماعى بسيار مختلف است و به همان اندازه، افراد و ملّت‏ها از آرامش روحى و امنيت اجتماعى برخوردار مى‏شوند.
درجات انس و ياد خدا را مى‏توان به چند مرحله زير تقسيم كرد:
1 - انس مداوم و هميشگى كه مخصوص اولياى الهى است: «ذكر دائم».
2 - انس و يادكردِ فراوان، كه مؤمنان، به طور معمول از آن برخوردارند: «ذكر كثير».
3 - انس و ياد اندك خدا، كه اين ويژگى براى منافقان در قرآن آمده است: «ذكر قليل».
4 - نسيان خدا، كه كافران به طور معمول، گرفتار اين حالت هستند: «نسيان خدا».
5 - رويگردانى از ياد خدا، كه اين مرحله، اوج انحراف و سقوط اخلاقى و معنوى انسان را نشان مى‏دهد: «اعراض از خدا».

خداوند در قرآن، درباره اين مرحله فرموده است:
ومن أعرَض عَنْ ذكرى فإنّ لَهُ معيشةً ضنكاً و نحشره يوم القيامة أعمى. قال: ربّ لم حشرتنى أعمى و قد كنت بصيراً؟ قال: كذلك أتتك آياتُنا فنسيتَها فكذلك اليوم تُنْسى.(20)
هركس از ياد من روى گرداند، به راستى او را زندگى دشوارى است، و روز قيامت او را نابينا محشور كنيم. او گويد: «پروردگارا! چرا مرا كور محشور كردى، حال آن كه بينا بودم؟». خداوند گويد: «آرى! نشانه‏هاى ما آمد و تو آن را فراموش كردى. اين چنين امروز فراموش مى‏شوى».
آرى! هركس كه با خدا انس دارد، فضاى هستى را دلپذير و مطلوب مى‏بيند و با فراموشى خدا و اعراض از وى، زندگى در ظلمت و فضاى بسته و حركت در حال نابينايى را تجربه مى‏كند.
قرآن، يادآورى مى‏كند كه يوسف(ع) به دليل توجّه به غير خدا، هفت سال در زندان فرعون مصر مى‏مانَد.(21) و «يونس(ع)» به دليل تسبيح خدا از شكم ماهى و ظلمات دريا و امواج پُرخروش آن رهايى مى‏يابد.(22)


پاورقيها
1ـ  . مفاتيح الجنان، دعاى جوشن كبير.
2 . نهج البلاغه، تصحيح: صبحى صالح، خطبه 227.
3 . نهج البلاغه، خطبه 222.
4 . ميزان الحكمة، ج 2، ص 970 (ح 6405).
5 . رعد، آيه 38.
6 . سفينة البحار، ج 2، ص 207.
7 . همان، ج 3، ص 207.
8 . ميزان الحكمة، ج 2، ص 970 (ح 6404).
9 . همان، ح 6418.
10 . همان، ص 969 (ح 6398).
11 . همان، ص 970 (ح 6425).
12 . همان، ص 965 (ح 6347).
13 . ميزان الحكمة، ج 2، ص 967 (ح 6377).
14 . سفينه البحار، ج 2، ص 207.
15 . المَحَجة البيضاء، ج 2، ص 267.
16 . همان جا.
17 . همان جا.
18 . همان جا.
19 . أصول الكافى، محمد بن يعقوب الكلينى، ترجمه: سيد جواد مصطفوى، ج 4، ص 284.
20 . طه، آيه 24.
21 . يوسف، آيه 12.
22 . قلم، آيه 48 - 49.


منبع: گاهنامه زندگى - شماره چهارم