انگيزههاى انس
يكى از نعمتهاى بزرگ خداوند به انسان، اين است كه
پنجره آشنايى با خويش را بر روى او گشوده است و انسانها مىتوانند با آفريننده
و ادارهكننده و كمالبخشِ عالم و آدم، گفتگو كنند و نيازها، مشكلات،
موفّقيتها و شكستهاى خويش را بدون واسطه با او در ميان بگذارند. ارتباط و
گفتگوى فرزندان آدم با هستى بخشِ مهربان و آگاه و توانا، براى او شيرين، زيبا و
ديدنى است. در دعاى زيباى جوشنكبير - كه مؤمنان، هزار نام و صفت خدا را زمزمه
مىكنند -، چنين آمده است:
يا من ذكره حُلوٌ!(1) اى كه ياد او شيرين است!
و اميرمؤمنان، در نهج البلاغه چنين با خداى خويش راز و
نياز مىكند:
الهى! تو بهترين و با دوامترين انيس و همدم دوستان خويشى...، و دلهايشان
شيداى توست. اگر غربت، آنان را به احساس تنهايى گرفتار سازد، ياد تو به آنان
انس و الفت مىبخشد.(2)
انسان، بدون ياد خدا، در اين دنيا غريب و تنهاست. احساس فقر و كمبود اقتصادى،
احساس ضعف و ناتوانى، احساس پوچى و بىهدفى، و احساس بىكسى و بىپناهى، بر ذهن
و زندگى انسان، گَرد اندوه و غم مىپاشد و اميد و نشاط را از او مىگيرد.
هيولاى سياه خطرها، كمبودها و ابهامها، آفاق زندگى را تيره و تار نشان مىدهد.
انسان، خود و همه جهان را در چهار راه حادثهخيز فقر و
بيمارى و پيرى و در نهايتْ مرگ مىبيند و با خود مىانديشد كه: در اين كانون
حوادث و آفات و آسيبها و خطرها چه بايد كرد؟ و به كجا بايد پناهنده شد؟ كدام
پناهگاه، امنتر و مطمئنتر است؟ و كدام نيروى آگاه و توانمندى مىتواند انسان
را در زير چتر حفاظت خويش، سامان دهد.
ياد خدا، نقطه اميد انسان در برابر همه خطرها و گنجينه
بىزوال و بىكران انسان در برابر همه نيازهاست. ياد خدا، نگاهبانى مطمئن و
سايبانى نيكو بر سرِ انسانهاست.
از سوى ديگر، وقتى انسان اوج تدبير و زيبايى و نظم و آگاهى را در آفرينش خويش و
جهان پيرامونش مشاهده مىكند، شيفته و دلباخته «ربّ العالمين» مىشود و
مىخواهد تا با مبدأ اين همه زيبايى و نعمت، ارتباط برقرار كند و با او به
گفتگو بنشيند. ميل دارد تا با او انس بگيرد و گوهر حمد و سپاس خويش را به
آستانش تقديم كند. ترانه حمد و ستايش و شكر و سپاس، بر لب هر آفريده او نقش
مىبندد و در برابر بزرگترين هنرمند، مهربانترين مهربان، آگاهترين آگاه، و
تواناترين توانا، گل واژههاى تكبير و تسبيح و حمد و سپاس، بر دل و زبان انسان،
جارى مىشود و فروتنى و احترام، او را فرا مىگيرد.
انسان آگاه، در برابر الطاف و نعمتهاى بيكران حضرت
دوست، سر به سجده سپاس مىگذارد. وقتى بشر، توانايى خدا بر ايجاد حركتها و
آرامشها را مشاهده مىكند، بىاختيار، زبان به شعار: «لاحول ولا قوّة الّا
باللَّه» مىگشايد. وقتى كمبودها، نقصها و ضعفهاى خويش و ديگر انسانها و
موجودات عالم مادّه را به واقع ببينيم، از اعماق دلمان گل واژه «سبحان اللَّه»
جوانه مىزند و آيات تقديس و تنزيه، نمودار مىگردد. بدون استمداد از او هيچ
كارى به سامان نمىرسد و همه ضعفها، لغزشها و كاستىها در پرتو عنايات او
جبران شدنى، بخشودنى و اصلاحشدنى است.
گل واژههاى اُنس
انس با خدا، انگيزههاى فراوانى دارد و محتواى گفتگوى انسان و خدا، مختلف است
كه همه، ديدنى و شنيدنىاند.
عبارات زير، ده «نماد» ياد خدا در زندگى انسان و ديگر آفريدههاى جهاناند:
1) اللَّه اكبر، 2) الحمدللَّه، 3) سبحان اللَّه، 4) لا اله الا اللَّه، 5)
الشكر للَّه، 6) لاحول و لا قوّة الّا باللَّه، 7) أستغفر اللَّه، 8) أعوذ
باللَّه، 9) بسم اللَّه، 10) اللهم صلّ على محمد و آل محمد.
هر لحظه، هر روز، و هر ساعت، از بام تا شام، آفاق هستى از اين زمزمههاى قدسى
آكنده است.
هركس به زبانى سخن از لطف تو گويد:
بلبل به غزلخوانى و قمرى به ترانه
شيوههاى گفتگو
گاهى با خدا آهسته و آرام سخن مىگوييم، گاهى زمزمه و ترنّمى ميانه داريم، و
گاهى به آواز بلند او را مىخوانيم و با تمام توان، ناله و فغان بر مىآوريم،
از او استمداد مىجوييم و «يا رب، يا رب» مىگوييم. درست است كه در گفتگو با
خداوند بايد آداب و وظايف خود را بشناسيم و رعايت كنيم؛ امّا مهم، راهيابى به
آستان قدس ربوبى، انس با او و شكفتن گلهاى عشق و انديشه بر ذهن و زبان ماست.
فرشتگان خدا، سرودهاى جاويد نيايش را مىخوانند و هيچگاه، احساس خستگى
نمىكنند. پيامبران خدا و امامان معصوم(ع)، آموزگاران بزرگ اين نغمههاى قدسى و
غزلهاى ملكوتىاند. و شهيدان، آنانىاند كه ترانه تسبيح سر دادهاند. چرا
انسان، اين سرودهاى زيباى زندگى را نياموزد و شيرينترين و خوشبوترين مايه
«آرامش روح» را درنيابد؟
ياد خدا، هم آوايى انسان با نظام آفرينش و كارگزاران هستى، و پاسخگويى به
فراخوان پيامآوران توحيد، و همگامى با فرشتگان پاك الهى است.
آثار انس
ياد خدا، غبارزدايى از آيينه دلهاست.(3)
ياد خدا، قبلهنماى قلبهاست.(4)
ياد خدا، سايه آرامش روانِ انسانهاست.(5)
ياد خدا، راه و رسم پارسايان است.(6)
ياد خدا، گشت و گذار و تنفّس در بوستان زيباى بهشت است.(7)
ياد خدا، فروغ دل مؤمنان است.(8)
ياد خدا، داروى بيمارىهاى روحى انسان است.(9)
ياد خدا، مايه زندگى دلهاست.(10)
ياد خدا، امواج معرفت و محبّت الهى است كه بر ساحل لبهاى عارفان و عاشقان،
نمايان مىشود.(11)
ياد خدا، مايه شادى هر انسان پارسا و لذّت اهل يقين است.(12)
شروع كارها با ياد و نام او، پايان تلاشها با سپاس و ستايش او، پناه بردن به
خدا در برابر همه آسيبها و آفتهاى برونى و درونى، و گريختن از خطرهاى قطعى و
احتمالى، به سوى دژ امن و استوار اوست، و آمرزشخواهى و استغفار از لغزشها و
خطاهاى فكرى و عملى و توجّه به عظمت، قداست، توحيد، قدرتها و نعمتها و آيات
لطف و عنايت الهى، زمينهها و عواملِ انس و الفت و ياد و نيايش و پيوند روحى
انسان به آستان قدس ربوبى است.
ذكر خدا، آبِ حيات انسانها و سرچشمه بقاست. در حديث نبوى آمده است:
كُلّ أحد يموت عطشاناً إلّا ذاكر اللَّه.(13)
همگان، تشنه مىميرند، مگر كسى كه به ياد خداست.
محفل انس
علاوه بر شيوههاى ارتباط فردى، گاهى انسان به صورت گروهى و جمعى رو به سوى خدا
مىكند و محفل و مجلس انس، شكل مىگيرد. اين گونه ياد خدا، انس الهى و انس
انسانها را با هم در مىآميزد. در اين محافل ياد خدا، حركتى گروهى و جمعى است
كه نمازهاى جماعت و جمعه، از اين ويژگى برخوردارند. از اين نگاه، مساجد، بوستان
معنوى انسانهاى با ايمان و پايگاههاى پرواز كبوتران عالم قدساند.
از رسول خدا نقل شده است كه:
قال: بادروا إلى رياض الجنّة، فقالوا: و ما رياض الجنّة؟ قال: حلق الذكر.(14)
فومود: بشتابيد به سوى باغهاى بهشت! گفتند: باغهاى بهشتى كداماند؟ فرمود:
حلقههاى ياد خدا.
مجالس و محافل دينىاى كه انسان را با خدا آشنا كند و درخت معرفت و محبّت خدا و
پيغمبران و اولياى او را در دل انسان بكارد و بارور سازد و او را از اهداف و
آرمانهاى زودگذر و شخصى دور كند و به سوى اهداف و وظايف الهى و خدمت به بندگان
خدا فرا خوانَد، نمونههايى از محافل انس و بوستانهاى قدسىاند كه نسيم آنها
روح انسان را به ملكوت مىبَرد و شادابى و شكوفايى و عطر انس و عشق معنوى را در
زندگى فرد و جامعه مىگسترَد.
جلساتِ تلاوت و تفسير قرآن، نقل و تفسير احاديث معصومان(ع) آشنايى با نهج
البلاغه و صحيفه سجاديه، و برنامههاى معنوى و عبادىاى مثل: دعاى كميل، دعاى
سمات، دعاى ندبه، دعاى صباح، زيارت عاشورا، مجالس ذكر تاريخ و سيره پيامبران،
مجالس بزرگداشت اولياى الهى و شناخت معصومان(ع)، مجالس جشن و سرور مذهبى، و
جلسات با صفاى روضه و سوگوارى اهل بيت(ع)، همه و همه، بخشى از محافل انس و
يادخدا در صحنه جوامع اسلامى و تاريخ اديان الهى است. تأسيس، گسترش، تقويت
واصلاح و تكميل اين جلسات، كارى ارزشمند و گامى بلند در تزكيه اخلاقى و رشد
معنوى و عرفانى نسل جوان است.
مسئولان حوزه معارف و فرهنگ اسلامى، اولياى دلسوز
دانشآموزان و خودِ جوانان عزيز، بايد در برگزارى محافل انس و جلساتِ آشنايى با
قرآن و زندگى معصومان(ع) بكوشند و مساجد را به بوستانها و گلگشتهاى با صفا و
عطرآگين جوانان، تبديل كنند.
انسان، جز با ياد خدا و انس با او آرام نمىگيرد و حيات و شكوفايى و درخشندگى و
طراوت و انسانيت او در سايه انس و آشنايى با خدا شكل مىگيرد. در روايات
اسلامى، تشبيههاى زيبايى درباره ياد خدا و يادآوران او آمده است كه جايگاه ذكر
وانس با خدا را در فرهنگ پيامبران، نشان مىدهد. پيامبر گرامى اسلام فرموده
است:
كسى كه در ميان غفلتزدگان، خدا را ياد كند، چون درختى سرسبز در ميان گياهان
خشكيده است.(15)
كسى كه در ميان غافلان، به ياد خدا باشد، به سانِ رزمندهاى سلحشور در ميان
فراريان است.(16)
كسى كه در جمع غافلان، خدا را ياد كند، مانند زندهاى در ميان مُردگان است.(17)
امام صادق(ع) مىفرمايد:
مَنْ أكثر ذكر اللَّه أحبّه اللَّه، ومن ذكر اللَّه كثيراً، كتبت له برائتان:
برائةٌ من النار، و برائةٌ من النّفاق.(18)
هر كس خدا را بسيار ياد كند، خدا او را دوست بدارد، و هركس خدا را بسيار ياد
كند، براى او دو ضمانتنامه نگاشته شود: ضمانتى در برابر آتش، و ضمانت سلامت از
نفاق و دورويى.
همچنين از آن حضرت نقل شده كه فرمود:
ثمن الجنّة لا اله الا اللَّه واللَّه اكبر.(19)
بهاى بهشت، «لا اله الا اللَّه» و «اللَّه اكبر» است.
حال با چه عبارتى خدا را ياد كنيم؟ و در هنگام انس با او چه بگوييم؟ و كجا و كى
به سراغ او برويم؟ بايد از قرآن و عترت بياموزيم تا ياد خدا متناسب با آيات
الهى، و نعمتها و افعال و ويژگىهاى خداوندى باشد و شعارهاى: توحيد، تكبير،
تهليل، تسبيح، تحميد و شكر و استغفار و استعاذه، هركدام در جايگاه مناسب و ويژه
خويش قرار گيرد. هر رفتار و حادثه، زمان و مكان و اوضاع طبيعى و اجتماعى انديشه
و شعار ونغمه هماهنگ خويش را مىطلبد و ذكر وشعار خاصّى مىخواهد.
درجات انس
ياد خدا، در زندگى فردى و اجتماعى، آثار فراوان دارد. از نظر روانى، زندگى بدون
انس با خدا، دشوار و خفقانآور مىشود و به هر ميزان كه انسان از «انس ربوبى»
محروم شود، در تنگناى بيشتر و شديدترى قرار مىگيرد. ميزان انس با خدا در زندگى
فردى و اجتماعى بسيار مختلف است و به همان اندازه، افراد و ملّتها از آرامش
روحى و امنيت اجتماعى برخوردار مىشوند.
درجات انس و ياد خدا را مىتوان به چند مرحله زير تقسيم كرد:
1 - انس مداوم و هميشگى كه مخصوص اولياى الهى است: «ذكر دائم».
2 - انس و يادكردِ فراوان، كه مؤمنان، به طور معمول از آن برخوردارند: «ذكر
كثير».
3 - انس و ياد اندك خدا، كه اين ويژگى براى منافقان در قرآن آمده است: «ذكر
قليل».
4 - نسيان خدا، كه كافران به طور معمول، گرفتار اين حالت هستند: «نسيان خدا».
5 - رويگردانى از ياد خدا، كه اين مرحله، اوج انحراف و سقوط اخلاقى و معنوى
انسان را نشان مىدهد: «اعراض از خدا».
خداوند در قرآن، درباره اين مرحله فرموده است:
ومن أعرَض عَنْ ذكرى فإنّ لَهُ معيشةً ضنكاً و نحشره يوم القيامة أعمى. قال:
ربّ لم حشرتنى أعمى و قد كنت بصيراً؟ قال: كذلك أتتك آياتُنا فنسيتَها فكذلك
اليوم تُنْسى.(20)
هركس از ياد من روى گرداند، به راستى او را زندگى دشوارى است، و روز قيامت او
را نابينا محشور كنيم. او گويد: «پروردگارا! چرا مرا كور محشور كردى، حال آن كه
بينا بودم؟». خداوند گويد: «آرى! نشانههاى ما آمد و تو آن را فراموش كردى. اين
چنين امروز فراموش مىشوى».
آرى! هركس كه با خدا انس دارد، فضاى هستى را دلپذير و مطلوب مىبيند و با
فراموشى خدا و اعراض از وى، زندگى در ظلمت و فضاى بسته و حركت در حال نابينايى
را تجربه مىكند.
قرآن، يادآورى مىكند كه يوسف(ع) به دليل توجّه به غير خدا، هفت سال در زندان
فرعون مصر مىمانَد.(21) و «يونس(ع)» به دليل تسبيح خدا از شكم ماهى و ظلمات
دريا و امواج پُرخروش آن رهايى مىيابد.(22)
پاورقيها
1ـ . مفاتيح الجنان، دعاى جوشن كبير.
2 . نهج البلاغه، تصحيح: صبحى صالح، خطبه 227.
3 . نهج البلاغه، خطبه 222.
4 . ميزان الحكمة، ج 2، ص 970 (ح 6405).
5 . رعد، آيه 38.
6 . سفينة البحار، ج 2، ص 207.
7 . همان، ج 3، ص 207.
8 . ميزان الحكمة، ج 2، ص 970 (ح 6404).
9 . همان، ح 6418.
10 . همان، ص 969 (ح 6398).
11 . همان، ص 970 (ح 6425).
12 . همان، ص 965 (ح 6347).
13 . ميزان الحكمة، ج 2، ص 967 (ح 6377).
14 . سفينه البحار، ج 2، ص 207.
15 . المَحَجة البيضاء، ج 2، ص 267.
16 . همان جا.
17 . همان جا.
18 . همان جا.
19 . أصول الكافى، محمد بن يعقوب الكلينى، ترجمه: سيد جواد مصطفوى، ج 4، ص 284.
20 . طه، آيه 24.
21 . يوسف، آيه 12.
22 . قلم، آيه 48 - 49.
منبع: گاهنامه زندگى - شماره چهارم