اتحاد و انسجام اسلامي در نهج‌البلاغه

مهدي عبداللهي‌پور


چكيده
اتحاد و انسجام اسلامي در آيينه سخنان اميرالمؤمنين، علي(ع)، در اثر گران‌سنگ نهج‌البلاغه، از چنان جايگاهي برخوردار است كه حضرتش آن را موهبت بي‌بديل الهي معرفي كرده و گرانبهاترين نعمت برشمرده است. اين ارزش ديني و اجتماعي، برابر فرموده حضرت علي(ع)، بر پايه اعتقاد به يگانگي خدا (= توحيد)، باور به رسالت پيامبر خاتم (= نبوت) و معجزه جاودان ايشان (= قرآن كريم) بنا نهاده شده و در سايه رعايت حقوق حاكم از سوي مردم و پرداخت حقوق مردم از جانب والي، در جامعه اسلامي نمود خواهد يافت.

1. اهميت و جايگاه اتحاد و انسجام اسلامي
از آموزه‌هاي اثر شريف نهج‌البلاغه اين‌گونه برداشت مي شود كه حضرت علي(ع) جايگاه و منزلتي بس والا براي «وحدت امت اسلامي» قائل بوده‌اند؛ به گونه‌اي كه آن را منت و موهبتي بي‌بديل از جانب خداوند متعال برشمرده‌اند و در نكوهش كوفيان ـ كه قدردان اين نعمت نبوده‌اند ـ مي‌فرمايند:

آگاه باشيد! كه شما دست از رشته اطاعت كشيده و با زنده كردن ارزشهاي عصر جاهليت، دژ محكم الهي را در هم شكسته‌ايد؛ در حالي‌كه خداوند بر اين امت اسلامي بر «وحدت و برادري» منت گذارده بود كه در سايه آن زندگي كنند؛ نعمتي كه هيچ كس نمي‌تواند بهاي آن را تعيين نمايد؛ زيرا از هر ارزشي برتر و از هر كرامتي والاتر است.[1]

اهتمام و عنايت حضرت علي(ع) به مسئله «وحدت و انسجام اسلامي» به حدي است كه ايشان براي تحقق اين مهم، از حق مسلّم و منصوص خود ـ كه همانا خلافت پس از پيامبر اكرم(ص) است ـ گذشته‌اند و مي‌فرمايند:

آن‌گاه كه پيامبر به سوي خدا رفت، مسلمانان پس از وي در كار حكومت با هم درگير شدند؛ سوگند به خدا نه در فكرم مي‌گذشت و نه در خاطرم مي‌آمد كه عرب، خلافت را پس از رسول خدا[(ص)] از اهل بيت او بگرداند يا مرا پس از وي از عهده‌دار شدن آن باز دارد![2]

ايشان در ادامه، حفظ دين را ـ كه بي‌ترديد يكي از مهم‌ترين مباني اتحاد اسلامي به شمار مي‌آيد ـ عامل پذيرش حكومت، عنوان و تصريح مي‌كنند:

پس ]از خلافت [برتافتم تا آنجا كه ديدم گروهي از اسلام بازگشته، مي‌خواهند دين محمد[(ص)] را نابود سازند؛ پس بيم داشتم كه اگر اسلام و اهلش را ياري نكنم، رخنه‌اي در آن ديده،‌ يا شاهد نابودي آن باشم كه مصيبت آن بر من سخت‌تر از رها كردن حكومت بر شماست. پس در ميان آن آشوب و غوغا به پا خاستم؛ تا آنكه باطل از ميان رفت و كشتي دين در ساحل امن آرامش، پهلو گرفت.[3]

2. مباني اتحاد اسلامي
پس از بيان اهميت و جايگاه اتحاد و انسجام اسلامي، شايسته است در اين بخش از گفتار، «مباني وحدت مسلمانان» تبيين گردد. حضرت علي(ع) در بخشي از نهج‌البلاغه، كه شماري از عالمان را به سبب اختلاف رأي در احكام قطعي اسلام نكوهش مي‌كند، آنها را به مباني اتحاد و انسجام اسلامي توجه مي‌دهد و مي‌فرمايد:

دعوايي در مورد يكي از احكام اجتماعي نزد عالمي مي‌برند؛ وي با رأي خود حكمي صادر مي‌كند؛ همان دعوا را نزد ديگري مي‌برند كه او درست برخلاف رأي اولي حكم مي‌دهد؛ سپس همه قضات نزد رئيس خود ـ كه آنها را به قضاوت منصوب كرده است ـ گرد هم مي‌آيند؛ او رأي همگي را برحق مي‌شمارد. در صورتي كه خدايشان يكي، پيامبرشان يكي و كتابشان يكي است.[4]

نيز ايشان در نامه‌اي ـ كه طي آن حوادث و رخدادهاي صفين را بيان مي‌كنند ـ[5] تصريح مي‌نمايند:

در آغاز، با مردم شام ديدار كرديم؛ در حالي كه ظاهراً پروردگار ما يكي، پيامبر ما يكي و دعوت ما در اسلام يكي بود و در ايمان به خدا و تصديق پيامبرش، هيچ كدام از ما بر ديگري برتري نداشت و با هم متحد بوديم.[6]

از عبارات ياد شده مي‌توان دريافت كه مباني اتحاد اسلامي، خداي يگانه، پيامبر عظيم‌الشأن(ص) و قرآن جاويد هستند، كه براي تفهيم بهتر اين بخش، نقش رسول خدا(ص) و معجزه جاودان وي در وحدت مسلمانان به تفصيل مورد بررسي قرار مي‌گيرد.

2ـ1. بعثت رسول اكرم(ص) و نقش ايشان در وحدت
شريف رضي(ره) در نخستين خطبه اثر گران‌سنگ نهج‌البلاغه، به نقل از حضرت امير(ع) آورده است:

قرنها پديد آمد و روزگاران سپري شد؛ پدران رفتند و فرزندان جاي آنها را گرفتند، تا اينكه خداي سبحان براي وفاي به وعده خود و كامل گردانيدن دوران نبوت، حضرت محمد[(ص)] را به پيامبري برگزيد... در روزگاري كه مردم روي زمين، داراي مذاهب پراكنده، خواسته‌هاي گوناگون و روشهاي متفاوت بودند.

همو در بخش ديگري از نهج‌البلاغه ـ خطبه‌اي كه حضرتش در سرزمين ذي‌قار[7] ايراد فرمود ـ[8] به گردآوري سخنان علي(ع) درباره پيامدهاي سودمند و پر خير و بركت بعثت پيامبر اكرم(ص) پرداخته و آورده است:

خداوند با مبعوث كردن پيامبر، شكافهاي اجتماعي را به وحدت اصلاح كرد و فاصله‌ها را به هم پيوند داد و پس از آنكه آتش دشمنيها و كينه‌هاي بر افروخته، در دلها راه يافته بود، ميان خويشان همدلي ايجاد كرد.[9]

افزون بر فقره‌هاي ياد شده، در بخشهاي ديگر نهج‌البلاغه نيز با بياني مشابه به اين مهم پرداخته شده است.[10]

2 ـ 2. نقش قرآن كريم در وحدت
ديگر از مباني اتحاد و انسجام مسلمانان، «قرآن كريم»، معجزه ماندگار خاتم پيامبران، است. حضرت در زمان انعقاد صلح‌نامه ميان قبيله‌هاي «ربيعه و يمن» توجه دو گروه را به همين مبنا معطوف ساخته و فرموده‌اند:

اين پيمان‌نامه‌اي است كه مردم يمن و ربيعه آن را پذيرفته‌اند؛ چه آنان‌كه در شهر حضور دارند و چه آنها كه در بيابان زندگي مي‌كنند. آنها پيرو قرآن‌اند و به كتاب خدا دعوت مي‌كنند و به انجام دستورهاي آن فرمان مي‌دهند و هر كس كه آنها را به كتاب خدا بخواند، پاسخ مي‌دهند؛ نه به جاي آن مزد مي‌خواهند و نه عوض آن چيز ديگري را مي‌پذيرند. آنان در برابر كسي كه خلاف اين پيمان رفتار كرده و يا آن را ترك نمايد، ايستادگي خواهند كرد.[11]

ايشان در مقام بيان علل پذيرش حكميت در ماجراي صفين،[12] فرمودند:

هنگامي كه شاميان، ما را دعوت كردند تا قر‌آن را ميان خويش داور كنيم، ما گروهي نبوديم كه به كتاب خداي سبحان پشت كنيم؛ در حالي كه خداي بزرگ فرمود: اگر در چيزي خصومت كرديد، آن را به خدا و رسول بازگردانيد؛ از اين رو، بازگرداندن به خداوند آن است كه كتابش را به داوري بپذيريم و بازگرداندن به پيامبر آن است كه سنتش را برگزينيم.[13]

حضرتش در بياني ديگر، هدف از واگذاري حكميت به ابوموسي اشعري و عمروبن عاص را حفظ صلابت و سلامت همين مبنا عنوان كرده‌اند و مي‌فرمايند:

اگر به آن دو نفر رأي به داوري داده شد، تنها براي اين بود كه آنچه را قرآن زنده كرد، زنده سازند و آنچه را كه آن ميراند، بميرانند؛ زنده كردن قرآن اين است كه اين دو، دست وحدت به هم دهند و به آن عمل نمايند و ميراندن آن، از بين بردن، پراكندگي و جدايي است؛ پس اگر قرآن ما را به سوي آنها بكشاند، بايد پيروي كنيم و اگر آنها را هم به سوي ما بكشاند، بايد پيروي كنند.[14]

با درنگ در اين عبارات نوراني، روشن مي‌شود كه همه مسلمانان عالم ـ هر مذهب و گرايشي كه داشته و به هر فرقه و شاخه‌اي كه منتسب باشند ـ مباني واحد و وجوه مشتركي دارند كه در سايه آن و با تمسك به آن مي‌توانند به يكپارچگي و انسجام برسند و در بين پيروان ساير اديان، زبانزد باشند. اين مباني سه‌گانه، به هرمي مي‌ماند كه در رأس آن، ايمان به خداوند يكتا (=توحيد) قرار دارد و اعتقاد به رسالت خاتم پيامبران (= نبوت) و معجزه جاودان ايشان (= قرآن) مؤلفه‌هاي ديگر آن به شمار مي‌آيند.

3. عامل مؤثر در پايداري و تداوم وحدت
يكي از مهم‌ترين گزاره‌ها در بحث انسجام و اتحاد اسلامي اين است كه عامل پيدايش و تداوم اين ارزش ديني، به درستي تبيين گردد. حضرت علي(ع) در سخنراني روشنگر خود در صحراي صفين[15] ـ كه بي‌ترديد منشور تربيتي و رفتاري حكمرانان و مردم جاي‌جاي جهان تلقي مي‌شود ـ در اين خصوص مي‌فرمايد:

در ميان حقوق الهي، بزرگ‌ترين حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است؛ حق واجبي كه خداي سبحان بر هر دو گروه لازم شمرد و آن را عامل پايداري پيوند مردم و رهبر و عزت دين قرار داد؛ پس رعيت اصلاح نمي‌شوند جز آنكه زمامداران اصلاح گردند و زمامداران اصلاح نمي‌شوند جز با درستكاري رعيت.[16]

ايشان در ادامه به بيان ابعاد مختلف اين موضوع مي‌پردازند و تصريح مي‌كنند:

آن‌گاه كه مردم، حق رهبري را ادا كنند و زمامدار، حق مردم را بپردازد، حق در جامعه عزت يافته، راههاي دين پديدار، نشانه‌هاي عدالت برقرار و سنت پيامبر پايدار مي‌گردد؛ پس روزگار اصلاح شده، مردم در تداوم حكومت اميدوار مي‌شوند و دشمن در آرزوهايش مأيوس مي‌گردد. اما اگر مردم بر حكومت چيره شوند، يا زمامدار بر رعيت ستم كند، وحدت كلمه از بين مي‌رود، نشانه‌هاي ستم آشكار و نيرنگ بازي در دين فراوان مي‌گردد و راه گسترده سنت پيامبر متروك، هوا پرستي فراوان، احكام دين تعطيل و بيماريهاي دل فراوان مي‌شود؛ مردم از اينكه حق بزرگي فراموش مي‌شود يا باطل خطرناكي در جامعه رواج مي‌يابد، احساس نگراني نمي‌كنند! پس در آن زمان نيكان، خوار و بدان، قدرتمند مي‌شوند و كيفر الهي بر بندگان، بزرگ و دردناك خواهد بود؛ پس بر شماست كه يكديگر را نصيحت كنيد و نيكو همكاري نماييد.[17]

از عبارات ياد شده مي‌توان دريافت آنچه سبب پيدايش اتحاد و انسجام در سطح جامعه مي‌شود و تداوم و بقاي آن را رقم مي‌زند، «رعايت حقوق حاكم از سوي مردم و پرداخت حقوق مردم از جانب زمامدار» است. از اين رو، حضرت علي(ع) به عنوان زمامدار برهه كوتاهي از تاريخ اسلام، در راه تحقق اين مهم (= وحدت اسلامي) بسيار كوشيده و مسير رسيدن به اين آرمان را براي زمامداران حقيقت‌جو ترسيم نموده است. در اين بخش از گفتار، شيوه نقش آفريني زمامدار در ايجاد وحدت، بر پايه پاره‌اي الگوهاي ارائه شده در نهج‌البلاغه مورد بررسي قرار مي‌گيرد.

3 ـ1. محوريت زمامدار در ايجاد وحدت
در سال شانزدهم هجري و پيش از وقوع جنگ قادسيه ـ[18] كه بين اعراب و ايرانيان در گرفت ـ «عمر» با حضرت علي(ع) رايزني كرد كه آيا در اين نبرد شركت كند يا خير. علي(ع) خطاب به وي فرمود:

جايگاه رهبر يك ملت چونان ريسماني محكم است كه مهره‌ها را متحد ساخته و به هم پيوند مي‌دهد؛ اگر اين رشته از هم بگسلد، مهره‌ها پراكنده شده و هر كدام به سويي خواهند افتاد؛ به گونه‌اي كه هرگز نتوان آنها را جمع كرد... همانا عجم، اگر تو را در كارزار رؤيت كنند، گويند: اين ريشه عرب است؛ اگر آن را ببريد، آسوده مي‌گرديد.[19]

بر پايه همين باور و بر اساس چنين نگرشي است كه حضرتش در نامه‌اي خطاب به ابوموسي اشعري خاطر نشان مي‌كند:

پس بدان در امت اسلام، هيچ كس وجود ندارد كه به وحدت امت محمد[(ص)] و به انس گرفتن آنان با يكديگر، از من دلسوزتر باشد؛ من در انجام اين كار، پاداش نيك و فرجام شايسته را از خداوند طلب مي‌نمايم.[20]

ناگفته پيداست، رويكرد بزرگ‌ منادي وحدت اسلامي به جايگاه و منزلت رهبر و زمامدار جامعه در ايجاد اتحاد و همدلي، رويكردي «اصولي و محوري» است و آن‌گاه كه نداي وحدت سر مي‌دهد و ولي امر مسلمانان را مدار اتحاد و انسجام معرفي مي‌كند، اين گردن‌آويز افتخار را پيش از همه، از آن خود اعلام مي‌دارد و با حركت در پيشاپيش سلسله مناديان وحدت اسلامي، اقتدار و توانمندي خود را در تحقق اين امر، به رخ مي‌كشاند.

3-2. تلاش براي خاموش كردن آتش فتنه‌ها
از جمله راهكارهاي ارائه شده در نهج‌البلاغه شريف كه زمامدار مي‌تواند با به كارگيري آن در دستيابي به اتحاد و انسجام در جامعه اسلامي توفيق يابد، اين است كه با هوشياري و خردورزي توطئه‌ها، فتنه‌ها و شبيخونها را شناسايي كند و پيش از بروز هرگونه رويداد ناگوار، به نحوي شايسته به خنثاسازي آنها اقدام نمايد.

حضرت علي(ع) به شيوه‌اي هوشمندانه، با فتنه زمان خود (= خونخواهي عثمان) رو به رو مي‌شود و با توجه دادن فتنه‌گران به «قرآن»، يكي از مهم‌ترين مباني اتحاد اسلامي، خطاب به آنان مي‌فرمايد:

آيا شناختي كه بني اميه از روحيات من دارند، آنها را از عيب‌جويي بر من باز نمي‌دارد؟ و آيا سوابق مبارزات من نادانان را بر سر جاي خود نمي‌نشاند كه به من تهمت نزنند... شبهات را بايد در پرتو كتاب خدا (=قرآن) شناخت.[21]

نيز ايشان در نامه‌اي ‌ـ‌كه به شهرهاي دور فرستاده و در آن به شرح رخداد صفين پرداخته‌اندـ مي‌نويسند:

آغاز كار چنين بود كه با مردم شام ديدار كرديم كه در ظاهر پروردگار ما يكي، پيامبر ما يكي و دعوت ما در اسلام يكي بود و در ايمان به خدا و تصديق پيامبرش، هيچ‌ يك از ما بر ديگري برتري نداشت و با هم متحد بوديم؛ جز در خون عثمان كه ما از آن بركناريم؛ پس به آنها گفتيم: بياييد با خاموش ساختن آتش جنگ و آرام كردن مردم به چاره‌جويي و درمان بپردازيم تا كار مسلمانان استوار شود و به وحدت برسند و ما براي اجراي عدالت نيرومند شويم.[22]

از فقره اخير برداشت مي‌شود، اميرالمؤمنين(ع) شيوه گفت‌وگو را براي فرونشاندن فتنه، مورد استفاده قرار دادند؛ هر چند شاميان متعصب و كينه‌توز، تحت تأثير عصبيتهاي جاهلي، زير بار نرفتند و با اصرار بر فتنه‌گري و آتش‌افروزي، بر طبل مبارزه كوبيدند.

3.3. يادآوري رويدادهاي گذشته و تحذير از تحركات تفرقه‌انگيز
علي(ع) در «خطبةالقاصعة» ـ‌كه آن را در رد ارزشهاي جاهلي در سال چهلم هجري ايراد كرد‌ـ مي‌فرمايد:

پس آن‌گاه كه زندگي گذشتگان را مطالعه مي‌كنيد، آنچه را سبب عزت آنها شد و دشمنان را از سر راهشان برداشت و سلامت و عافيت زندگي آنها را فراهم آورد و نعمتهاي فراوان را در اختيارشان گذاشت و بدانها كرامت و شخصيتي بخشيد، كه در سايه آن از تفرقه و جدايي اجتناب كنند و بر وحدت و همدلي همت گمارند و يكديگر را به وحدت واداشته و به آن سفارش نمايند، از آنها اخذ كنيد و از كارهايي كه پشتشان را شكست و قدرت آنها را در هم كوبيد، همچون كينه‌توزي نسبت به يكديگر، پر كردن دلها از بخل و حسد، پشت كردن به يكديگر، از هم بريدن و دست از ياري يكديگر كشيدن، بپرهيزيد.[23]

از اين‌رو و بر پايه همين اعتقاد، آن‌گاه كه شماري از صحابه از وي درخواست مي‌كنند كه شورشيان بر ضد عثمان را مجازات كند،[24] با تدبير و آينده‌نگري مثال‌زدني، اين عمل را سبب شكل‌گيري جنگها و اختلافهاي داخلي معرفي مي‌كند و مي‌فرمايد:

كاري كه پيش آمده از جاهليت است؛ شورشيان يار و ياور دارند؛ چنانچه براي مجازاتشان حركتي آغاز شود، مردم به چند گروه تقسيم مي‌شوند؛ برخي، ديدگاه شما را دارند؛ دسته‌اي ديدگاه مخالف دارند؛ و گروه سوم نه اين را مي‌پسندند، نه آن را؛ پس صبر كنيد تا مردم آرام شوند و دلهاي مضطرب در جاي خود قرار گيرد و حقوق از دست رفته با مدارا گرفته شود. اكنون مرا آسوده گذاريد و در انتظار فرمان من باشيد؛ كاري نكنيد كه قدرت ما را تضعيف كند و اقتدار امت ما را متزلزل سازد و سستي و زبوني به بار آورد.[25]

حضرتش با مرور رخدادهاي گذشته و پند پذيري از آنها، هر گونه آشوب و خروش فرقه‌هاي مختلف مسلمانان بر يكديگر را نفي مي‌كند و آنها را به آرامش و سعه صدر فرا مي‌خواند و با پرهيز از هر گونه شتاب‌زدگي در امر حكومت، همچنان بر وحدت مسلمانان پافشاري مي‌نمايد و اذعان مي‌دارد: «اين جريان سياسي را تا آنجا كه مي‌توانم، مهار مي‌كنم؛ اما اگر چاره‌اي نيابم، سرانجام با آنها پيكار خواهم كرد.»[26]

4.3. نكوهش جدايي‌طلبان و روشنگري درباره فرجام عمل آنها
ديگر از شيوه‌هاي نقش‌آفريني زمامدار در تحقق آرمان «اتحاد و انسجام»، آن است كه با نكوهش گروه جدايي‌طلب، آنها را از فرجام شكاف در سطوح جامعه، آگاه كنند و با بهره‌گيري از همين روشنگري ـ تلويحاً ـ به وحدت و يكپارچگي رهنمون سازد؛ اميرالمؤمنين(ع) در نكوهش كوفيان مي‌فرمايند:

گرفتار كساني شده‌ام كه چون امر مي‌كنم، فرمان نمي‌برند و چون آنها را فرا مي‌خوانم، اجابت نمي‌كنند؛ اي مردم بي‌اصل و ريشه! چرا به ياري پروردگارتان چشم دوخته‌ايد؟ آيا ديني نداريد كه شما را گرد آورد و يا غيرتي كه شما را به خشم وادارد؟!... شما را به ياري برادرانتان مي‌خوانم؛ مانند شتري كه از درد بنالد، ناله و فرياد سر مي‌دهيد و يا همانند حيواني كه پشت آن زخم شده، حركتي نمي‌كنيد![27]

ايشان در خطبه‌اي ديگر، به همين گروه مي‌فرمايند:

اي مردم رنگارنگ و دلهاي پريشان و پراكنده كه بدنهايشان حاضر و عقلهايشان از آنها غايب و دور است! من شما را به سوي حق مي‌كشانم، اما چونان بزغاله‌هايي كه از غرش شير فرار مي‌كنند، مي‌گريزيد؛ هيهات! كه با شما بتوانم تاريكي را از چهره عدالت بزدايم و كجيها را كه در حق راه يافته، راست نمايم.[28]

حضرتش فرجام جدايي‌طلبي و عنان گسيختگي را ناگوار[29] ارزيابي كرده و فرموده است:

آگاه باشيد! به خدايي كه جانم در دست اوست، شاميان بر شما پيروز خواهند شد؛ نه از آن رو كه از شما به حق سزاوارترند؛ بلكه از آن جهت كه در راه باطلي كه زمامدارشان مي‌رود، شتابان مي‌تازند؛ حال آنكه شما در گرفتن حق من سستي مي‌ورزيد... رهبر شما از خدا اطاعت مي‌كند، شما با او مخالفت مي‌ورزيد؛ اما رهبر شاميان خداي را معصيت مي‌كند، ليكن از او فرمان بردارند؛ به خدا سوگند! دوست دارم معاويه شما را با افراد خود مانند مبادله درهم و دينار با من سودا كند؛ ده نفر از شما را بگيرد و يك نفر از آنها را به من بدهد.[30]

از اين رو، آن حضرت فرموده‌اند: «نه با همراهي شما مي‌توان انتقام خوني را گرفت و نه با كمك شما مي‌توان به هدف رسيد.» [31]

4. عوامل پيدايش تفرقه
پس از آنكه در بخش گذشته، عامل ايجاد اتحاد و انسجام، مورد بررسي قرار گرفت و به يك‌يك ابعاد و زواياي آن پرداخته شد، شايسته است در اين بخش از گفتار، نقطه مقابل آن، يعني عوامل پيدايش «تفرقه»، تبيين گردد تا همه مسلمانان نهايت تلاش خود را جهت خودداري از نزديك شدن به اين مرزها ـ كه خط قرمزشان در حوزه مسائل اجتماعي تلقي مي‌شود ـ به كار گيرند.

4.1. نيت ناپاك و درون زشت
شريف رضي(ره) كلامي را از علي(ع) نقل مي‌كند كه حضرتش در بخشي از آن به نكوهش غفلت‌زدگان مي‌پردازد و مي‌فرمايد:

همانا شما برادران ديني يكديگريد؛ چيزي جز سرشت پليد و ضمير زشت، شما را از هم جدا نساخته است؛ نه يكديگر را ياري مي‌دهيد، نه خيرخواه يكديگر هستيد؛ نه چيزي به يكديگر مي‌بخشيد و نه با هم دوستي مي‌ورزيد.[32]

ناگفته پيداست كه فطرت و سرشت انسان در بدو تولد، همچون آيينه، صاف و شفاف است، زيرا برگرفته از سرچشمه هستي است؛ اما پس از آنكه وي در عرصه گيتي گام مي‌نهد و گاه تحت تأثير عنصر مخرب و البته ذي‌نفوذي! به نام «شيطان» قرار مي‌گيرد، آن آيينه دستخوش دگرگونيها مي‌شود و به زنگارها آغشته مي‌گردد. از اين رو، بر آنيم تا با ارائه اين مقدمه كوتاه، نقش شيطان را به عنوان «عامل اصلي پيدايش تفرقه» مورد بررسي قرار دهيم.

4.2. شيطان
با درنگ در آموزه‌هاي نهج‌البلاغه و با عنايت به شواهد و رويدادهاي تاريخي به روشني مي‌توان دريافت كه نكته حائز اهميت در پيدايش تفرقه بين مسلمانان، «تأكيد بر عصبيتهاي جاهلي» است. بر اين اساس، اميرالمؤمنين(ع) در «خطبة‌القاصعة» به نقش شيطان در پيدايش اين آفت ديني اشاره مي‌كند و مي‌فرمايد: «پس شيطان، دشمن خدا و پيشواي متعصبها و سرسلسله متكبران است، كه اساس عصبيت را بنا نهاد و بر لباس كبريايي و عظمت با خدا در افتاد.»[33]

افزون بر ترسيم الگوي عملي كلي «چگونگي نقش‌آفريني شيطان» در ايجاد تفرقه،[34] حضرت علي(ع) شكل تجزيه شده اين چرخه را نيز اين گونه به تصوير مي‌كشد:

همانا شيطان راههاي خود را به شما آسان جلوه مي‌دهد و اتصالات كليدي دين شما را يكي پس از ديگري مي‌گشايد و به جاي وحدت و همدلي، بر پراكندگي شما مي‌افزايد و با بهره‌گيري از همين تشتت و شكاف، به فتنه و آشوب گرفتارتان مي‌سازد.[35]

5. آثار و پيامدهاي اتحاد و تفرقه
چنانچه در آيينه كلمات و سخنان نوراني اهل بيت(ع) بنگريم، ويژگي منحصر به فردي در آن مجموعه فاخر خواهيم يافت، كه به جرأت مي‌توان ادعا كرد اين ويژگي در كلام غير معصوم به ندرت مورد توجه قرار مي‌گيرد. شيوه سخنوري معصومانFبه گونه‌اي است كه براي اوامر، نواهي و به طور كلي، ادعاهاي خود «استدلال» مي‌آورند و به اصطلاح «اصولي و منطقي» سخن مي‌گويند. از آموزه‌هاي نهج‌البلاغه شريف اين گونه برداشت مي‌شود كه خصوصيت ياد شده در سخن و بيان اميرالمؤمنين(ع) بيش از كلام ساير معصومانF نمود دارد. از اين رو،‌حضرتش آن‌گاه كه نداي وحدت سر مي‌دهد و به انسجام فرا مي‌خواند، پيامدهاي خوشايند و شيرين آن را هم بيان مي‌كند و آن زمان كه در ميان امت، بر مي‌خيزد و از تفرقه بر حذرشان مي‌دارد، از عواقب ناگوار اين آفت ديني و اجتماعي آگاهشان مي‌سازد.

در اين بخش بر آنيم با بهره‌گيري از تعابير گوهربار و دُرافشان نهج‌البلاغه، به بررسي «پيامدهاي اتحاد و انسجام اسلامي» بپردازيم.

5.1. آثار و پيامدهاي اتحاد و انسجام اسلامي

نعمت، آسايش و رفاه
حضرت علي(ع) بعثت رسول اكرم(ص) را بسيار پر خير و بركت توصيف كرده است. ايشان «اتحاد و انسجام» را در شمار ره‌آوردهاي بعثت دانسته و توجه مخاطبان را به دست‌آوردهاي ارزشمند اين ارزش اجتماعي جلب كرده و فرموده است:

]بنگريد كه در سايه وحدت[ چگونه نعمتهاي الهي، بالهاي كرامت خود را بر آنان گستراند و جويبارهاي آسايش و رفاه را برايشان روان ساخت! و تمام بركات آيين حق، آنها را دربر گرفت؛ در ميان نعمتها غرق شدند و در خرمي زندگاني، شادمان گرديدند.[36]

برخورداري از عطيه الهي نصرت
حضرت در خطبه‌اي از نهج‌البلاغه ـ آنجا كه خوارج را نصيحت و آنها را از هرگونه زياده‌روي و كوتاهي منع مي‌كند ـ مي‌فرمايد: «همواره با بزرگ‌ترين جمعيتها باشيد، زيرا دست خدا با جماعت است.»[37]

ناگفته پيداست، مراد ايشان از بيان «يدالله مع الجماعة» يَدِ قدرت پروردگار است كه ياريگر مسلمانان متحد مي‌باشد.

دستيابي به قله پيروزي و ظفر
علي(ع) آن‌گاه كه در خصوص علل شكست كوفيان، سخن مي‌راند، ضمن نكوهش آنها مي‌فرمايد:

آگاه باشيد! به خدايي كه جانم در دست اوست، شاميان بر شما پيروز خواهند شد؛ نه از آن رو كه از شما به حق سزاوارترند، بلكه از آن جهت كه در راه باطلي كه زمامدارشان مي‌رود، شتابان فرمان‌بردارند.[38]

از محتواي اين عبارت استفاده مي‌شود كه حتي اگر غير مسلمانان هم در راه باطل خود منسجم و متحد گردند، پيروز خواهند شد؛ چه رسد به مسلمانان كه، مطابق فرمايش پيش‌گفته، خداوند به آنان وعده ياري داده است.

سيطره و حاكميت بر جهانيان
ايشان در «خطبة‌القاصعة»، مخاطبان را به بازخواني زندگاني گذشتگان توصيه كرده و فرموده است:

]به هنگام بازخواني زندگاني گذشتگان[ انديشه كنيد كه به چه جايگاهي رسيدند، آن‌گاه كه وحدت اجتماعي داشتند، خواسته‌هاي آنان يكي، قلبهاي آنها يكسان، دستهايشان مددكار يكديگر، شمشيرهايشان ياري كننده، نگاهها به يك سو دوخته و اراده‌هايشان واحد و همسو بود! آيا در آن حال، مالك و سرپرست سراسر زمين نبوده و رهبر و پيشواي همه دنيا نشدند؟![39]

حضرتش در ادامه تصريح مي‌كنند:

]امت محمد(ص) در سايه وحدت اسلامي[ امور اجتماعي آنها استوار شد و در پرتو عزتي پايدار، آرام گرفتند و به حكومتي پايدار رسيدند؛ آن‌گاه آنان حاكم و زمامدار جهانيان شدند و سلاطين روي زمين گرديدند و فرمانرواي كساني شدند كه در گذشته حاكم بودند و قوانين الهي را بر كساني اجرا كردند كه مجريان احكام بودند و در گذشته، كسي قدرت درهم شكستن نيروي آنان را نداشت و هيچ كس خيال مبارزه با آنان را در سر نمي‌پروراند.[40]

5.2. عواقب اختلاف و تفرقه

فقدان نعمت و كرامت
آن‌گونه كه سنت الهي اقتضا مي‌كند كه مردمان، «گاهِ وحدت»، غرق در نعمتها و بركتها شوند و با بهره‌مندي از آنها قله‌هاي رفيع كرامت را فتح نمايند، اقتضاي اين سنتها چنين است كه «هنگام تفرقه» نيز بساط نعمت و كرامت از حضورشان برچيده شود. از اين رو، علي(ع) پس از آنكه «تنعم و رفاه» را از جمله پيامدهاي خوشايند اتحاد و انسجام ذكر مي‌كند، بي‌درنگ توجه مخاطبان را به عواقب ناگوار تفرقه در ميان اقوام پيشين جلب مي‌كند و مي‌فرمايد:

آن هنگام كه به تفرقه و پراكندگي روي آوردند و مهرباني و دوستي آنها از بين رفت و سخنان و دلهايشان گوناگون شد و از هم جدا شدند و به حزبها و گروهها تقسيم شدند، خداوند لباس كرامت خود را از تن آنها در آورد و طعم شيرين بهره‌مندي از نعمتهاي فراوان را از آنها گرفت و داستان آنها در ميان شما عبرت‌انگيز باقي ماند.[41]

گمراهي و ضلالت
ديگر از عواقب تفرقه، خارج شدن از راه روشن هدايت و گمراه شدن در بيغوله‌هاي بي‌پايان است. شريف رضي(ره) وضعيت مردمان پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) را به نقل از علي(ع) اين‌گونه بازگو مي‌كند:

]پس از آنكه در زمان حيات آن بزرگوار،‌ به كوشش ايشان به وحدت رسيدند، با رحلت ايشان[ به راههاي چپ و راست رفتند (=حزب‌گرايي) و راه ضلالت و گمراهي پيمودند و راه روشن هدايت را رها كردند.[42]

نيز حضرتش در نكوهش فريب‌خوردگان از قدرت خوارج ـ كه در آستانه كارزار نهروان در كوس تفرقه دميدند و به سپاه كفر پيوستند ـ مي‌فرمايد: «همين ننگ، آنها را كافي است كه از هدايت گريختند و در گمراهي و كوري فرو رفتند؛ راه حق را بستند و در حيرت و سرگرداني ماندند.»[43]

عدم توفيق در تحقق عدالت اجتماعي
حضرتش در نكوهش كوفيان ـ كه از او فرمان نمي‌بردند و همواره به چپ و راست پوييدن! مشغول بودند ـ چنين مي‌فرمايد: «اي مردم رنگارنگ و دلهاي پريشان و پراكنده!... هيهات! كه با شما بتوانم تاريكي را از چهره عدالت بزدايم و كجيها را كه در حق راه يافته، ‌راست نمايم.»[44]
شكست در ميدان نبرد

بار ديگر حضرت، در ذم اهل كوفه اين گونه سخن مي‌راند:

به شتران بي‌ساربان مي‌مانيد كه هر گاه از يك طرف، جمعتان كنند از سوي ديگر پراكنده مي‌شويد؛ به خدا سوگند! شما بد وسيله‌اي براي افروختن آتش جنگ هستيد، شما را فريب مي‌دهند، اما فريب دادن نمي‌دانيد؛ سرزمين شما را پياپي مي‌گيرند، در حالي كه شما پروا نداريد؛ چشم دشمن نسبت به حمله شما خواب ندارد، ولي شما در غفلت به سر مي‌بريد؛ به خدا سوگند! شكست براي كساني است كه دست از ياري يكديگر مي‌كشند؛ به خدا سوگند! اگر جنگ سخت درگير شود و حرارت و سوزش مرگ، شما را دربر گيرد، از اطراف فرزند ابوطالب، همانند جدا شدن سر از تن، جدا و پراكنده خواهيد شد.[45]

هلاكت
از آموزه‌هاي نهج‌البلاغه اين نكته برداشت مي‌شود كه ميان ميزان اشتعال آتش تفرقه در امت اسلامي و پيامد آن نسبت مستقيم وجود دارد؛ بدين معنا كه هر چه آتش تفرقه شعله‌ورتر باشد، نتيجه حاصل از آن نيز به همان اندازه ناگوارتر و زيان‌بارتر خواهد بود. از اين رو، حضرت خطاب به خوارج ـ كه بر عقيده باطل خود متعصبانه پافشاري مي‌كردند و همواره هيزم آتش تفرقه را مي‌افزودند ـ مي‌فرمايد: «از پراكندگي بپرهيزيد؛ كه انسان تنها، بهره شيطان است؛ آن‌گونه كه گوسفند تنها،‌ بهره گرگ مي‌باشد.»[46]

بر اين اساس، مطابق گزارشهاي تاريخي، نبرد نهروان يكي از خونبارترين جنگهاي زمان حكومت اميرالمؤمنين(ع) معرفي شده است.

نتيجه
اتحاد و انسجام اسلامي يكي از بنيادي‌ترين آرمانهايي است كه بايسته است در سايه تحقق حاكميت اسلام، تجلي يابد. از اين رو، حضرت علي(ع) آن را نعمت و موهبتي بي‌مانند ارزيابي كرده و خاطر نشان نموده است كه بنيان اين ارزش ديني و اجتماعي، اعتقاد به يگانگي مبدأ هستي، پيام‌آور او و قرآن اوست. بر اين اساس، ايشان مهم‌ترين دست‌آورد رعايت حقوق حاكم از سوي مردم و پرداخت حقوق مردم از سوي حاكم را دستيابي به «وحدت و انسجام» دانسته و برخي آثار و پيامدهاي اتحاد و تفرقه را برشمرده‌اند.


پانوشت:
1. الشريف الرضي، نهج‌البلاغه(گزيده‌اي از سخنان حضرت علي‌(ع))، ترجمه: محمد دشتي، قم: مشرقين، 1379، خ192.
2. همان، ن62.
3. همان.
4. همان، خ18.
5. ابن ابي‌الحديد، شرح نهج‌البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، مج، 18ـ 17، ص 108.
6. نهج‌البلاغه، ن58.
7. شهري در نزديكي بصره است كه جنگ ايران و اعراب پيش از اسلام در آن مكان روي داد
8. ابن عبد ربه‌الاندلسي، العقد الفريد، بيروت: دارالكتاب العربي، بي‌تا، ج4، ص73.
9. نهج‌البلاغه، خ2.
10. همان، خ96 و خ192 و... .
11. همان، ن74.
12. العقد الفريد، ج2، ص382؛ شيخ مفيد، الارشاد، قم: موسسة آل‌البيت لاحياء التراث العربي، ج1، ص271.
13. نهج‌البلاغه، خ125.
14. همان، خ127 و ابوعثمان جاحظ، الحيوان،‌ بيروت: منشورات العلمي العربي الاسلامي، 1388ق، ج2، ص90.
15. سيدمحمدمهدي جعفري، پرتوي از نهج‌البلاغه، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1380ش، ج2، ص633.
16. نهج‌البلاغه، خ216 و محمدبن يعقوب كليني، الكافي، بيروت: دارصادر و دارالتعارف، 1401ق، ج8، صص353ـ 352، ح550.
17. نهج‌البلاغه، خ216.
18. ابن‌قتيبه دينوري، الاخبار الطوال، قاهره: منشورات الشريف الرضي، 1960م، صص135ـ134.
19. نهج‌البلاغه، خ146;و احمدبن اعثم كوفي، الفتوح، بيروت: دارالكتب العلمية، 1406ق، مج1، ص291 (با تفاوت در لفظ).
20. نهج‌البلاغه، ن78.
21. همان، خ73.
22. همان، ن38.
23. همان، خ192.
24. شرح نهج‌البلاغه، مج10ـ9، ص232.
25. نهج‌البلاغه، خ16;8 و محمدبن جرير طبري، تاريخ‌الرسل و الملوك، بيروت: دارسويدان، بي‌تا، ج4، ص437 (با اندكي تفاوت).
26. همان.
27. همان. خ29 و ابواسحاق ثقفي، الغارات، تهران: سلسله انتشارات انجمن آثار ملي، 1293ق، ج1، صص292ـ291 (با تفاوت در لفظ).
28. همان، خ1 و سبط‌بن جوزي، تذكرة‌الخواص، بيروت: مؤسسة اهل‌البيت،1401ق، ص3.
29. نهج‌البلاغه، خ29.
30. همان، خ97.
31. همان، خ29.
32. همان، خ2.
33. همان، خ192.
34. ن‌.ك. همان، خ181 و الغارات، ج1، ص336;.
35. نهج‌البلاغه، خ1.
36. همان، خ192.
37. همان، خ127.
38. همان، خ97.
39. همان، خ192.
40. همان.
41. همان.
42. همان، خ130.
43. همان، خ181.
44. همان، خ1.
45. همان، خ24 و ابن‌قتيبه دينوري، الامامة و السياسة، مصر: بي‌نا،1288ق، ج1، ص130 (با تفاوت در لفظ)
46. همان. خ127.


منبع: طلوع، زمستان 1386، شماره 24