پرسشگر تصور ميكند كه اگر نام امام و يا امامان در
قرآن ميآمد، اختلاف از بين ميرفت، در حالي كه اين اصل كليّت ندارد. چه بسا
ذكر اسامي پيشوايان دوازدهگانه، سبب ميشد كه آزمندان حكومت و رياست به
نسلكشي بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگيري كنند، چنانكه اين مسئله درباره
حضرت موسي(ع) رخ داد.
روش آموزشي قرآن بيان كليات و اصول عمومي است، تشريح مصاديق و جزئيات غالباً بر
عهده پيامبر گرامي(ص) ميباشد. رسولخدا(ص) نه تنها مأمور به تلاوت قرآن بود،
بلكه در تبيين آن نيز مأموريت داشت، چنانكه ميفرمايد:
و أنزلنا إليك الذكر لتبيّن للنّاس ما نزّل إليهم و لعلّهم يتفكّرون.1
و قرآن را بر تو فرستاديم تا آنچه براي مردم نازل شده است، براي آنها بيان كني
و آشكارسازي، شايد آنان بينديشند.
در آية يادشده دقت كنيد، ميفرمايد:
«تبيّن» و نميگويد: «لتقراً» يا «ليتلو» و اين نشانه آن است كه پيامبر(ص)
علاوه بر تلاوت، بايد حقايق قرآني را روشن كند.
بنابراين انتظار اينكه مصاديق و جزئيات در قرآن بيايد، همانند اين است كه
انتظار داشته باشم همه جزئيات در قانون اساسي كشور ذكر شود. اينك برخي از
روشهاي قرآني را در مقام معرفي افراد بيان ميكنيم:
1. معرفي به نام
گاهي شرايط ايجاب ميكند كه فردي را به نام معرفي كنند، چنانكه
ميفرمايد:
و مبشّراً برسولٍ يأتي من بعدي اسمه احمد2،
(عيسي ميگويد): من به شما مژده پيامبري را ميدهم كه پس از من ميآيد و نامش
احمد است.
در اين آيه حضرت مسيح، پيامبر پس از خويش را به نام معرفي ميكند و قرآن نيز آن
را از حضرتش نقل مينمايد.
2. معرفي با عدد
و گاهي شرايط ايجاد ميكند كه افرادي را با عدد معرفي كند، چنانكه
ميفرمايد:
و لقد أخذ الله ميثاق بنياسرائيل و بعثنا منهم اثني عشر نقيباً ... .3
و خدا از فرزندان اسرائيل پيمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگيختم.
3. معرفي با صفت
بعضي اوقات شرايط ايجاب ميكند كه فرد مورد نظر را با اوصاف معرفي كند،
چنانكه پيامبر خاتم را در تورات و انجيل، با صفاتي معرفي كرده است.
الذين يتّبعون الرسول النّبيّ الأمّيّ الذي يجدونه مكتوباً عندهم في التوراة و
الإنجيل يأمرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر و يحلّ لهم الطيّبات و يحرّم عليهم
الخبائث و يضع عنهم إصرهم و الأغلال التي كانت عليهم... .4
كساني كه از رسول و نبي درس ناخواندهاي پيروي ميكنند كه نام و خصوصيات او را
در تورات و انجيل نوشته مييابند، كه آنان را به نيكي دعوت كرده و از بديها
بازشان ميدارد، پاكيها را براي آنان حلال كرده و ناپاكيها را تحريم مينمايد
و آنان را امر به معروف و نهي از منكر ميكند و بارهاي گران و زنجيرهايي كه بر
آنان بود، از ايشان برميدارد...
با توجه به اين روش، انتظار اينكه اسامي دوازده امام با ذكر نام و اسامي پدر و
مادر در قرآن بيايد، يك انتظار بيجا است؛
زيرا گاهي مصلحت در معرفي به نام است و گاهي معرفي به عدد و احياناً معرفي با
وصف.
مسائل زيادي وجود دارد كه قرنها ماية جنگ و جدل و خونريزي در ميان مسلمانان
شده است، ولي قرآن درباره آنها به طور صريح و قاطع كه ريشهكن كننده نزاع باشد
سخن نگفته است، مانند:
ـ صفات خدا عين ذات اوست يا زائد بر ذات؟
ـ حقيقت صفات خبري مانند استواري بر عرش چيست؟
ـ كلام خدا قديم يا حادث است؟
ـ خلقت بر اساس جبر استوار است يا اختيار؟
اين مسائل و امثال آنها هر چند از قرآن قابل استفاده است، ولي آن چنان شفاف و
قاطع كه نزاع را يك سره از ميان بردارد، در قرآن وارد نشده است و حكمت آن در
اين است كه قرآن مردم را به تفكّر و دقت در مفاد آيات دعوت ميكند، بيان قاطع
همه مسائل، به گونهاي كه همه مردم را راضي سازد، بر خلاف اين اصل است.
معرفي به نام، برطرف كنندة اختلاف نيست
پرسشگر تصور ميكند كه اگر نام امام و يا امامان در قرآن ميآمد، اختلاف
از بين ميرفت، در حالي كه اين اصل كليّت ندارد؛ زيرا در موردي تصريح به نام
شده ولي اختلاف نيز حاكم گشته است.
بنياسرائيل، از پيامبر خود خواستند فرمانروايي براي آنان از جانب خدا تعيين
كند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمينهاي غصبشده خود را باز ستانند و
اسيران خود را آزاد سازند. آنجا كه گفتند:
إذ قالوا لنبيّ لهم ابعث لنا ملكاً نقاتل في سبيلالله.5
آنان به يكي از پيامبران خود گفتند: براي ما فرمانروايي معين كن تا به جنگ در
راه خدا بپردازيم...
پيامبر آنان به امر الهي فرمانروا را به نام معرفي كرده، گفت:
إنّ الله قد بعث لكم طالوت ملكاً...6
به راستي كه خدا طالوت را به فرمانروايي شما برگزيده است.
با وجودي كه نام فرمانروا به صراحت گفته شد، آنان زير بار نرفتند و به اشكال
تراشي پرداختند و گفتند:
أنّي يكون له الملك علينا و نحن أحقّ بالملك منه و لم يؤت سعةً من المال...7
از كجا ميتواند فرمانرواي ما باشد، حال آنكه ما به فرمانروايي از او
شايستهتريم، و او توانمندي مالي ندارد؟...
اين امر، دلالت بر آن دارد كه ذكر نام براي رفع اختلاف كافي نيست، بلكه بايد
شرايط جامعه، آماده پذيرايي باشد.
چه بسا ذكر اسامي پيشوايان دوازدهگانه، سبب ميشد كه آزمندان حكومت و رياست به
نسلكشي بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگيري كنند، چنانكه اين مسئله درباره
حضرت موسي(ع) رخ داد و به قول معروف:
صد هزاران طفل سر ببريده شد
تا كليمالله موسي زنده شد
دربارة حضرت مهدي(عج) هم كه اشارهاي به نسب و خاندان
ايشان شد، حساسيتهاي فراواني پديد آمد و خانه حضرت عسكري(ع) مدتها تحتنظر و
مراقبت بود تا فرزندي از او به دنيا نيايد و در صورت تولد، هر چه زودتر به حيات
او خاتمه دهند.
در پايان يادآور ميشويم: همانطوري كه گفته شد، قرآن بسان قانون اساسي ميباشد
و انتظار اينكه همه چيز در آن آورده شود، كاملاً بيمورد است. نماز و روزه و
زكات نيز كه از عاليترين فرائض اسلام است به طور كلي در قرآن وارد شده و تمام
جزئيات آنها از سنّت پيامبر(ص) گرفته شده است.
پىنوشتها:
1. سورة نحل (16)، آية 44.
2. سورة صف (61)، آية 6.
3. سورة مائده (5)، آية 11.
4. سورة اعراف (7)، آية 157.
5. سورة بقره (2)، آية 246.
6. سورة بقره (2)، آية 247.
7. همان.
منبع:
افق حوزه، 3/5/1386.