چكيده
مقالهى پيش رو پژوهشى است پيرامون روايت معروف (شناخته شده) مكارم اخلاق كه در
نقل معروف با عبارت «انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق» آورده شده است.
دراين پژوهش در سه بخش : سند ، مفردات و دلالت مباحث مربوط به اين روايت مورد
كاوش قرار گرفته است.
در بخش اول، به سند اين روايت در روايات شيعه و اهل سنت پرداخته شده و نقلهاى
گوناگون آن وساير مباحث سندى بررسى شده است.
بخش دوم، به بيان مفردات (فقه اللغه) و وجوه ادبى و احتمالات هر فراز از روايت
اختصاص دارد.
در بخش سوم، به دلالت روايت و ديگر روايات همانند پرداخته شده است. در اين بخش،
رابطهى بعثت با مكارم اخلاق، معناى تتميم مكارم اخلاق و مصاديق مكارم اخلاق
بيان شده است.
اين پژوهش با تبيين معنا و برخى از مصاديق مكارم اخلاق، اين مكارم را از
امتيازات اخلاق اسلامى در مقايسه با ديگر مكاتب اخلاقى برمى شمارد.
مقدمه
روايت تتميم مكارم اخلاق - انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق - نقل شده از پيامبر
صلى الله عليه وآله يكى از روايات معروفى(2) است كه در بسيارى از كتب روايى و
غير روايى - معمولا - هر جا از بعثت و اخلاق سخن به ميان آمده، آورده شده و در
مقالات و سخنرانىها نيز از آن ياد مىشود.
با اين اوصاف، تا كنون پژوهشى مستوفى و همهجانبه دربارهى اين روايت از جهت
سند و دلالت انجام نشده يا دست كم نگارنده آن را نيافته است.
در اين پژوهش، به بيان روايت تتميم مكارم اخلاق و روايات مشابه از سه جهت سند،
مفردات و دلالت مىپردازيم.
سند
الف : روايت تتميم مكارم اخلاق در مصادر خاصه (شيعه)
روايت «انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق»، هر چند شناخته شده است و از آن به
روايت معروفه ياد مىشود،(3) هيچيك از كتابهاى چهارگانه (كتب اربعه) روايى
شيعه آن را نقل نكردهاند.
از ميان علماى اماميه (شيعهى دوازده امامى) قديمىترين كتابى كه روايت تتميم
را نقل كرده است مجمع البيان، در تفسير قرآن كريم، نگاشتهى امين الاسلام ابو
على فضل بن فضل طبرسى (درگذشته به سال 548 ه . ق) است. وى در ذيل آيهى «وانك
لعلى خلق عظيم»(4) مىنويسد :
وقيل : سمى خلقه عظيما لاجتماع مكارم الاخلاق فيه، ويعضده ما روى عنه قال :
انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق.
و گفته شده : خلق پيامبر عظيم ناميده شد به سبب گرد آمدن مكارم اخلاق در آن
حضرت، و اين معنى را تأييد مىكند آنچه از حضرت روايت شده است كه فرمود : جز
اين نيست فرستاده شدم تا مكارم اخلاق را تمام كنم.(5)
فرزند شيخ طبرسى، ابو نصر حسن بن فضل طبرسى نيز در مقدمهى كتاب مكارم
الاخلاق(6) خود اين روايت را بدون ذكر سند بيان كرده است.
در تفسير نور الثقلين نيز اين روايت با لفظ «روى» از مجمع البيان نقل شده
است.(7) علامه مجلسى اين روايت را نيز از صاحب مجمع البيان نقل كرده است.(8) وى
در دو جاى ديگرنيز با لفظ «روى» اين روايت را بدون آن كه از كتابى نقل كند،
آورده است.(9) در جاى ديگرى هم با تعبير «قوله صلى الله عليه وآله» روايت را
ذكر كرده است، بدون آن كه از كتابى نام ببرد يا سندى ذكر نمايد.(10) محدث نورى
نيز در مستدرك الوسائل اين روايت را از مجمع البيان نقل كرده است.(11) صاحب
تفسير شريف الميزان هم اين روايت را بدون آن كه به مصدرى ارجاع دهد با تعبير
روايت معروفه آورده است.(12)
به اين ترتيب، بسيارى از دانشمندان [شيعه] كه اين روايت را در كتابهاى خود
آوردهاند، يا به مصدرى ارجاع ندادهاند و يا به مجمع البيان ارجاع دادهاند.
بر اين اساس، احتمال قوى آن است كه مصدر اصلى اين روايت در اماميه (شيعهى
دوازده امامى) كتاب مجمع البيان باشد و مرحوم طبرسى آن را از اهل سنت اخذ كرده
باشد ؛ چنانچه شيوهى او در تمام تفسير چنين بوده است. و اقوال عامه (اهل سنت)
را در كنار اقوال اماميه نقل مىكرده است.
ب : روايت تتميم مكارم اخلاق در مصادر عامه (اهل سنت)
اهل سنت اين روايت را مسنداً (13) و مرسلاً (14) از پيامبر صلى الله عليه وآله
نقل كردهاند.
قديمىترين مصدرى كه از اهل سنت روايت تتميم را نقل كرده(15) سنن كبرى از احمد
بن حسين بن على بيهقى (درگذشته به سال 458 ه . ق) از صحاح سته است. وى اين
روايت را مسندا از ابى هريره، از رسول خدا روايت كرده است.(16)
پيش از بيهقى، امام مالك بن انس (درگذشته به سال 179 ه . ق) اين روايت را با
نقلى متفاوت، «بعثت لاتمم حسن الاخلاق»، ذكر كرده است.(17) همچنين امام احمد بن
حنبل (درگذشته به سال 241 ه . ق) آن را با لفظ «انما بعثت لاتمم صالح
الاخلاق»(18) و نيز بخارى (درگذشته به سال 256 ه . ق) در الادب المفرد آن را به
لفظ «انما بعثت لاتمم صالحى الاخلاق» آورده است.(19)
روايت تتميم، با نقل معروف : «انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق»، علاوه بر آنچه
از بيهقى گذشت، در ديگر كتب روايى اهل سنت نيز نقل شده است.(20)
از پيشينهاى كه بيان شد اين احتمال قوت بيشترى مىيابد كه روايت تتميم در شيعه
اصل معتبرى ندارد و آن را ابتدا مرحوم طبرسى در مجمع البيان مرسلاً نقل كرده
است(21) و ديگر علماى شيعه از وى اخذ كردهاند. نقل مرحوم طبرسى نيز به احتمال
قوى مأخوذ از اهل سنت بوده است. اما اهل سنت آن را مسنداً در صحاح خود ذكر
كردهاند.
نتيجه آن كه اين روايت مورد پذيرش راويان و محدثان اهل سنت قرار گرفته است، و
محدثان و ديگر علماى خاصه (شيعه) آن را تلقى به قبول كرده وبرخى از آن به روايت
معروفه ياد كردهاند.
ج : نقلهاى همانند روايت تتميم مكارم اخلاق
دستهاى ديگر از روايات وجود دارد كه از بعثت پيامبر صلى الله عليه وآله و
مكارم الاخلاق سخن مىگويد، ولى از«تتميم (لاتمم)» يا «تمام» در آن ياد نشده
است.
اولين مصدر در اين طايفه از روايات فقه الرضا است كه بنا بر قولى به على بن
بابويه (درگذشته به سال 329 ه . ق) (پدر شيخ صدوق) 0 منسوب است، وى چنين
مىگويد :
و نروى عن النبى صلى الله عليه وآله انه قال : بعثت بمكارم الاخلاق ؛(22)
و از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله روايت مىكنيم كه او فرمود : به مكارم
اخلاق مبعوث شدم.
شيخ طوسى رحمه الله در امالى، با اندكى تفاوت، از امام موسى كاظم از امام محمد
باقر عليهما السلام از پدرانش، از على عليه السلام نقل كرده است كه فرمود :
شنيدم از پيامبر صلى الله عليه وآله مىفرمود : «بعثت بمكارم الاخلاق و
محاسنها»(23) ؛ يعنى : «به مكارم اخلاق و نيكويىهاى آن مبعوث شدم».
باز در امالى شيخ طوسى، با كمى تغيير در عبارت و نزديك به معناى مذكور، از امام
رضا عليه السلام، از پدرانش عليهم السلام، از على بن ابى طالب عليه السلام،
روايت كرده است كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله فرمود : «عليكم بمكارم
الاخلاق فان الله بعثنى بها...»(24)؛ يعنى : «بر شما باد به مكارم الاخلاق، پس
به درستى كه خداوند مرا به آن مبعوث كرده است».
علامه مجلسى در بحارالانوار(25) و محدث نورى در مستدرك الوسائل(26) و ديگران
نيز اين دو روايت را از شيخ طوسى نقل كردهاند.(27)
در اين دسته از روايات، پذيرش روايت كتاب فقه الرضا به پذيرش تمام روايات اين
كتاب بستگى دارد. برخى از علما وفقها روايات آن را پذيرفتهاند، ولى عدهاى نيز
روايات آن را نپذيرفتهاند.(28)
اما دو روايت مذكور از امالى شيخ طوسى، هر چند مستند است، در سلسلهى راويان هر
دو روايت، شخصى به نام ابوالمفضل محمد بن عبدالله بن مطلب شيبانى وجود دارد كه
جمعى از دانشمندان علم رجال او را تضعيف كردهاند.(29)
در كتب روايى اهل سنت، اين دسته از روايات وجود ندارد و آنچه نقل شده به لفظ
«تتميم» يا «تمام» و يا «كمال» است كه پيش از اين گذشت.
د : نتيجه
روايت تتميم با توضيحى كه گذشت از اهل سنت نقل شده، و محدثان شيعه همچون علامه
مجلسى و محدث نورى و ... و نيز ساير دانشمندان اماميه آن را پذيرفتهاند.
شايد بتوان گفت : روايت تتميم در كنار دستهى دوم از روايات - كه بدون لفظ
«تتميم»، يا «تمام» تنها به مكارم اخلاق و بعثت تصريح دارد، و از طريق شيعه نقل
نقل شده است - در رديف اخبار «مستفيض»(30) است و جملگى دلالت دارند كه بين بعثت
پيامبر صلى الله عليه وآله و مكارم اخلاق رابطه وجود دارد.
در اين ميان، دستهى سومى از روايات نيز هست كه مصاديق مكارم اخلاق را بيان
كرده است، كه در همين مقاله به آن خواهيم پرداخت.
مجموع روايات ياد شده اين مطلب را ثابت مىكند كه مكارم اخلاق در فرهنگ اسلامى
جايگاهى بس عظيم دارد.
مفردات
در بخش نخستين دو دسته از روايات را يادآور شديم كه به «مكارم اخلاق» و «بعثت
پيامبر صلى الله عليه وآله» در كنار يكديگر تصريح داشتند.
اكنون به تبيين مفردات نقل معروف روايت تتميم - انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق
- مىپردازيم :
الف : «انما»
«انما» براى حصر است.(31) حصر اقسامى دارد. به برخى از اقسام آن اشاره مىشود
تا معناى حصر در اين روايت تبيين گردد.
حصر (قصر) يا حقيقى است يا اضافى. در حصر حقيقى، چيزى به چيزى اختصاص مىيابد
كه در حقيقت به چيز ديگرى اختصاص ندارد. مثلاً هنگامى كه مىگوييم «معبود ديگرى
جز الله نيست»، در حقيقت و نفس الامر چنين است و واقعاً معبود ديگرى جز الله
نيست و معبود منحصر در الله - جل جلاله - است.
اما در حصر اضافى چنين اختصاصى وجود ندارد. بلكه حصر، اضافى و نسبى است و فقط
اختصاص در برخى از چيزها مورد نظر است. مثلاً چون گفته شود : «زيد منحصرا و فقط
ايستاده است»، مراد ما آن است كه زيد ايستاده است و نشسته نيست، يعنى انحصار
فقط به قعود و نشستن اختصاص يافته است. بنابراين ممكن است زيد شاعر يا كاتب
و... باشد. پس معناى آن اين نيست كه زيد هيچ صفت ديگرى جز ايستادن ندارد.
هر يك از دو قسم حصر(قصر) حقيقى و اضافى به دو بخش حصر موصوف بر صفت و حصر صفت
بر موصوف تقسيم مىشود. در حصر موصوف بر صفت، موصوف به اين صفت اختصاص دارد و
به صفت ديگرى متصف نمىشود، ولى ممكن است اين صفت براى موصوف ديگرى نيز باشد.
در حصر صفت بر موصوف، صفت به اين موصوف اختصاص دارد و در موصوف ديگرى وجود
ندارد، ولى ممكن است براى اين موصوف صفات ديگرى وجود داشته باشد.
حصر موصوف بر صفت از نوع حقيقى، مانند : «زيد جز نويسنده نيست». در اين مثال،
موصوف منحصر به يك صفت (نويسندگى) است، هر چند در مثال، حصر حقيقى آن ممكن
نيست. حصر صفت بر موصوف، مانند : «در خانه كسى جز زيد نيست». در اين مثال، صفت
(بودن در خانه) منحصر به زيد است.(32)
در حديث «انما بعثت» اگر حصر، حصر موصوف بر صفت باشد معنى چنين مىشود : «براى
تمام كردن مكارم اخلاق كسى جز من مبعوث نشد» در اين صورت، حصر، حقيقى است، يعنى
از ميان همهى پيامبران - صلوات الله عليهم اجمعين - تنها من براى تتميم مكارم
اخلاق فرستاده شدم ولاغير. ديگر پيامبران تنها براى مكارم اخلاق فرستاده
شدهاند، نه تتميم آن.
اين معنى اگر چه صحيح است، با ظاهر روايت سازگارى ندارد، زيرا اگر حصر، حصر
موصوف بر صفت بود به وسيلهى «انا» تأكيد مىشد و گفته مىشد «انما بعثت انا
لاتمم مكارم الاخلاق» يا «انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق انا لا غير».
اگر حصر صفت بر موصوف باشد معنى چنين مىشود : «من مبعوث نشدم مگر براى تمام
كردن مكارم اخلاق». اين معنى با ظاهر روايت سازگار است، اما اين كه اين حصر
حقيقى است يا اضافى بستگى به معناى روايت، به ويژه معناى تتميم مكارم اخلاق
دارد كه آيا مىتواند به عنوان تنها علت وهدف براى بعثت پيامبر صلى الله عليه
وآله معرفى شود. در صفحات بعد - بخش دلالت - به بيان اين مطلب خواهيم پرداخت.
ب : «بعثت»
«بعثت» از ريشهى «ب ع ث» است و يكى از معانى آن ارسال (فرستادن) است. در صحاح
جوهرى (ج1، ص 273) گويد : «بعثه وابتعثه بمعنى ارسله» ودر لسان العرب (ج2،
صص116 و 117) گويد : «بعثه يبعثه بعثا : ارسله وحده». سپس گويد : «والبعث فى
كلام العرب على الوجهين : احدهما الارسال كقوله تعالى : «ثم بعثنا من بعد هم
موسى» معناه ارسلنا...».
در ديگر كتب لغت نيز به اين معنا تصريح شده است. بنابراين معناى «بعثت» «ارسلت»
(فرستاده شدم) است و معانى ديگر «بعث»، مانند «احياء» (زنده كردن) و «اثاره»
(برانگيختن مردگان)، با معناى روايت سازگارى ندارد.
ج : «لاتمم»
در اين كلمه، لام حرف جاره است و «اتمم» صيغهى سيزدهم مضارع باب تفعيل است.
در لسان العرب (ج12، ص 67) آورده است : «تم الشىء يتم تماً وتماماً... وأتمه
غيره وتممه واستتمه بمعنى، وتممه الله تتميماً وتتمة وتمام الشىء وتمامته
وتتمته : ما تم به». سپس (ج12، ص 67) گويد : «وتتمة كل شىء : ما يكون تمام
غايته كقولك هذه الدراهم تمام هذه المائة وتتمة هذه المائة».
بنابراين، تتميم (مصدر لاتمم) به معناى تمام است.
بر اين اساس، نقلهايى كه به جاى «تتميم» (لاتمم) لفظ «تمام» آورده شده به يك
معنا است ؛ يعنى «تتميم» به معناى «تمام» است.
«تمام» و «كمال» قريب المعنى هستند. فرق آن دو اين است كه «تمام»، پايان يك چيز
است بهاندازهاى كه نياز به چيزى خارج از آن نباشد (در مقابل ناقص كه به چيزى
خارج از آن نياز باشد)، ولى كمال يك چيز به دست آمدن آنچه است كه غرض از آن
چيز بوده است.
به عبارت ديگر، در «تمام» اثر شىء وقتى ظاهر مىشود كه تمام اجزا كنار يكديگر
قرار گيرند و هر چيزى به تنهايى اثر مطلوب را ندارد، مثلاًٍ توصيف روزه به تمام
در كلام خداى تعالى : «ثم اتموا الصيام الى الليل»(33) به اين معنى است كه اگر
اجزاى آن در كنار يكديگر در آن وقت خاص جمع شوند روزه تمام مىگردد و اثر مورد
نظر را دارا خواهد بود، و اگر در قسمتى از آن وقت خاص كنار يكديگر قرار گيرند
اثر مورد نظر را نخواهد داشت. اما در «كمال» اثرى كه مترتب بر شىء است متوقف
بر به دست آمدن همهى اجزاى آن نيست. به اين معنى كه هر جزئى به تنهايى اثر خاص
خود را دارد و در مجموع آثار اجزاء، اثر مطلوب حاصل مىشود. مثلاً در فرمودهى
خداوند تبارك وتعالى : «والوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين»(34) حصول غرض
مطلوب از شير دادن با دو سال حاصل مىشود، اگر چه هر جزئى از آن براى طفل اثر
خاص خود را دارد.(35)
«لام» در «لاتمم» حرف جر است و براى آن چند احتمال است :
احتمال اول : لام تعليل باشد. در اين صورت، معناى روايت چنين خواهد بود : جز
اين نيست من مبعوث شدم به اين علت كه مكارم اخلاق را تمام كنم.
احتمال دوم : لام صيروره (عاقبت و مآل) باشد . در اين صورت، معناى روايت چنين
است : جز اين نيست من مبعوث شدم تا آن كه در عاقبت مكارم اخلاق را تمام
گردانم.(36)
هر دو معنى مذكور براى «لام» احتمال دارد، ولى معناى تعليل ظاهرتر است و در
اذهان بيشتر اين معنى تداعى مىكند.
د : «مكارم الاخلاق»
تركيب اين دو جمله، در اصل «الاخلاق المكارم» بوده است، سپس از حالت صفت و
موصوف به حالت مضاف و مضاف اليه در آمده است. چنان كه گفته مىشود : «زيباكلام»
كه در اصل «كلام زيبا» بوده است.
مكارم جمع «مكرمه» - به ضم راء - است و اسم از كرم است و ضد آن سفساف (كوچك و
هر چيز پست) است.(37)
لغت «مكارم»، هم خانوادهى «كريم» و «كرامت» است. از اين رو، معناى بزرگوارى و
كرامت در آن گنجانده شده است. براين اساس، «مكارم اخلاق» يعنى اخلاقى
بزرگوارانه كه كرامت نفس را به دنبال دارد.
اخلاق جمع خُلق است. در مفردات راغب گويد : خَلق و خُلق در اصل يكى هستند، ولى
خَلق - به فتح خاء - به هيئات و شكلها و صورتهايى كه با چشم درك مىشوند،
اختصاص دارد، و خُلق - به ضم خاء - به قوا و خوىهايى كه به بصيرت (ضمير و درون
انسان) درك مىشود اختصاص دارد.(38)
علامه مجلسى گويد : «خُلق - به ضم خاء - بر ملكات و صفاتى كه در نفس انسانى
رسوخ دارد اطلاق مىگردد ؛ خوب باشد يا زشت، و حُسن خُلق غالباً بر آنچه موجب
نيكويى معاشرت و اختلاط زيبا با مردم است اطلاق مىگردد».(39)
در نهايه گويد : «خلق - به ضم لام و سكون آن - يعنى دين و طبع و سجيت (خوى)، و
حقيقت آن اين است كه چنانچه خَلق - به فتح خاء - به صورت ظاهرى انسان و اوصاف و
معانى آن گفته مىشود، خُلق - به ضم خاء - به صورت باطنى انسان و اوصاف و معانى
كه به آن اختصاص دارد، اطلاق مىشود».(40)
نكتهها
حال، با توجه به آنچه گذشت، معناى تفصيلى «مكارم الاخلاق» را با استفاده از
برخى روايات بررسى مىكنيم .
«مكارم» معنايى نزديك «به فتوت دارد» . در تاج العروس گويد : «فتوت
(جوانمردى)... همان كرم و سخاء است. اين معناى لغوى است، و در عرف اهل تحقيق آن
است كه مردم را بر خويشتن در دنيا و آخرت مقدم دارد، و صاحب فتوت را فَتى
گويند... و از آن در شريعت به مكارم اخلاق تعبير مىشود».(41)
بر اين اساس، مكارم اخلاق آن دسته از صفات والا و بلند اخلاقى است كه
بزرگوارانه باشد و موجب كرامت نفس انسانى گردد، و از طرفى، جوانمردانه باشد و
در آن نوعى مردانگى و ايثار و از خود گذشتگى باشد.
صفاتى كه در آن از خود گذشتگى وجود دارد همواره با تمايلات نفسانى در تعارض
است. مثلاً شخص سخاوتمند و بخشندهاى كه حاضر است خود را در سختى قرار دهد و
بخشى از اموال خود را به ديگران ببخشد، داراى روح بلند و كرامت و بزرگوارى نفس
است. به چنين صفات اخلاقى، مكارم اخلاق گفته مىشود.
از امام صادق عليه السلام منقول است : «و عليكم بمكارم الاخلاق فانها رفعة....»
؛ يعنى : «بر شما باد به مكارم اخلاق كه آن بلندى و رفعت است.»(42)
و از پيامبر صلى الله عليه وآله روايت شده است : «همانا خداوند بندگانى از مردم
را براى حوايج آنان آفريد، و در معروف (آنچه به خوبى شناخته شده) رغبت مىكنند
و بخشش را مجد و بزرگوارى مىشمارند و خداوند مكارم اخلاق را دوست دارد.»(43)
از اين رو، مكارم اخلاق به آن دسته از صفات اخلاقى گفته مىشود كه خداوند متعال
آنها را دوست دارد. تمام صفات اخلاقى چنين نيستند.
- نكتهى ديگر در «مكارم اخلاق» آن است كه با «محاسن اخلاق» تفاوت دارد.
«محاسن اخلاقى» آن دسته از صفات اخلاقى است كه از آنها به نيكويى ياد مىشود،
اما ممكن است مجد و بزرگوارى و جوانمردى در آن نباشد، بلكه انسان گاهى به خاطر
آن كه بتواند خود را ميان مردم مطرح سازد يا آ سايش خود را فراهم نمايد يا به
هدف غير والاى ديگرى نايل شود، خود را به آن متصف مىكند. از اين رو، همواره با
تمايلات نفسانى سازگارى دارد، ولى از طرفى مىتواند مقدمهاى بر نايل شدن به
مكارم اخلاق باشد.
در اين باره از امير المؤمنين على عليه السلام روايت شده : «احسن الاخلاق ما
حملك على المكارم» ؛ يعنى «نيكوترين اخلاق آن است كه تو را به مكارم اخلاق وا
دارد.»(44)
و نيز آن حضرت در سفارش خود به فرزندش امام حسن عليه السلام گويد : «اى پسركم!
بهرهى خود را از ادب قطعى كن. ادب راهنماى مرد است به مكارم اخلاق.»(45)
در اين باره از امير المؤمنين على عليه السلام منقول است كه فرمود : «ذللوا
اخلاقكم بالمحاسن وقودها الى المكارم»(46) ؛ يعنى : «اخلاق خود را با نيكىها
(محاسن) رام كنيد و به سوى مكارم بكشانيد.»
- نكتهى ديگر در مكارم اخلاق اين است كه راه نجاح و ظفر است.
از امير المؤمنين على عليه السلام منقول است : «اگر ما اميد بهشت نداشتيم و از
آتش نمىترسيديم و پاداش و كيفرى نبود، هر آينه براى ما سزاوار بود كه مكارم
اخلاق را در خواست كنيم، زيرا مكارم اخلاق از چيزهايى است كه بر راه نجاح و
دستيابى به مقصود دلالت مىكند.»(47)
- نكتهى ديگر در مكارم اخلاق اين است كه با حرام و گناه جمع نمىشود.
در اين باره باز از مولاى متقيان منقول است كه فرمود : «من احب المكارم اجتنب
المحارم»(48) ؛ يعنى : «هر كس مكارم را دوست دارد از محارم (گناهان) خوددارى
كند.» در مقابل، محاسن اخلاقى ممكن است گاهى با انگيزههاى غير الهى و با هدف
دست يابى به تمايلات نفسانى انجام شود و از اين جهت با گناه قابل جمع است.
نتيجه آن كه مكارم اخلاق والاترين خوىها و سجيتهايى است كه انسان مىتواند به
آنها متصف شود، و اخلاق نيكو (محاسن اخلاق) مىتواند مقدمهاى براى آن باشد.
بر اساس آنچه گذشت مىتوان گفت كه مكارم اخلاق به آن دسته از صفات درونى اطلاق
مىگردد كه داراى همه يا برخى از عناصر(49) زير باشد :
1 - مجد وبزرگوارى (با توجه به معناى كرم) ؛
2 - كرامت نفس (با توجه به معناى كرامت) ؛
3 - جوانمردى (با توجه به اين كه كرم به معناى فتوت است) ؛
4 - ايثار و از خود گذشتگى (با توجه به معناى فتوت) ؛
5 - تعارض با تمايلات نفسانى (با توجه به معناى فتوت و ايثار) ؛
6 - دليل و راه نجاح و پيروزى (با توجه به روايات) ؛
7 - جمع نشدن با گناه (با توجه به روايات) ؛
8 - همواره خداوند چنين صفاتى را دوست دارد (با توجه به روايات).
با آنچه در اين بخش ذكر شد،از تبيين مفردات ساير روايات بىنياز مىگرديم.
دلالت
با توجه به آنچه در بخش مفردات تبين شد، اكنون به بيان دلالت روايت تتميم
مىپردازيم.
الف ) رابطه بعثت با مكارم اخلاق
با توجه به معناى «لام» در «لاتمم» مىتوان رابطهى بعثت با مكارم اخلاق را در
دو وجه بيان كرد :
وجه اول : اگر لام در «لاتمم» لام تعليل باشد، معناى روايت چنين مىشود : «من
مبعوث نشدم جز به اين علت كه مكارم اخلاق را تمام كنم.» در اين معنى تنها علت
بعثت پيامبر صلى الله عليه وآله تتميم مكارم اخلاق است. از آنجا كه علل بعثت
پيامبر به تتميم مكارم اخلاق منحصر نمىشود، بلكه علتهاى ديگرى همچون اتمام
حجت و قطع عذرجويى و... نيز مىتواند به عنوان علتهاى بعثت مطرح باشد، اين
حصر، حصر حقيقى نيست، بلكه حصر اضافى است.
وجه دوم : اگر «لام» در «لاتمم» به معناى صيروره (عاقبت و مآل) باشد، معنى چنين
مىشود : «من مبعوث نشدم جز اين كه در عاقبت مكارم اخلاق را تمام كنم.»
در اين معنى، تنها عاقبت و مآل (هدف و سرانجام) مورد نظر براى بعثت، تتميم
مكارم اخلاق است. در اين صورت نيز حصر اضافى است، زيرا مىتوان براى بعثت
پيامبر صلى الله عليه وآله غير از تتميم مكارم اخلاق اهداف ديگرى در نظر گرفت.
بنابراين معنى چنين مىشود : «من مبعوث نشدم جز به اين هدف كه از ميان اخلاقيات
مكارم اخلاق را تمام و تتميم كنم»، و حصر در اخلاقيات ملحوظ شود.
ناگفته نماند در هر وجه، اگر بتوان تنها علت بعثت پيامبر را در تتميم مكارم
اخلاق خلاصه كرد يا تنها هدف، عاقبت و مآل بعثت را تتميم مكارم اخلاق دانست
مىتوان ادعا كرد حصر حقيقى است، و رابطهى بعثت با مكارم اخلاق معناى روشنتر
و دقيقترى پيدا مىكند. تحقيق در اين باره نياز به فرصت بيشترى دارد كه در
حوصلهى اين نوشتار نيست.
نتيجه اين كه بر اساس اين روايت شريف بين بعثت پيامبر و تتميم مكارم اخلاق
رابطه وجود دارد. اين رابطه، اهميت مكارم اخلاق را مىرساند، زيرا به عنوان
تنها علت يا هدف بعثت پيامبر صلى الله عليه وآله در اخلاقيات، مورد نظر بوده
است.(50)
ب ) تتميم مكارم اخلاق
احتمال اول : تتميم مكارم اخلاق در مقايسه با امتهاى گذشته
در امتهاى گذشته نيز مكارم اخلاق مطرح بوده است، اما تتميم مكارم اخلاق اختصاص
به امت مرحومه دارد، زيرا پيامبر خاتم، افضل انبيا و رسولان و داراى بالاترين
مقام است، و امت وى هم در پى آن حضرت از بالاترين مقام - كه امتهاى ديگر از آن
بىبهره بودهاند - به اندازهى استعداد خود بهرهمند مىشوند.
مناوى (درگذشته به سال 1331 ه . ق) در كتاب فيض القدير شرح الجامع الصغير گويد:
«انما بعثت» اى ارسلت. «لاتمم» اى لاجل ان اكمل «صالح» وفى رواية بدله مكارم
«الاخلاق» بعد ما كانت ناقصة واجمعها بعد التفرقة. قال الحكيم انبأنا به ان
الرسل قد مضت ولم تتم هذه الا خلاق فبعث باتمام ما بقى عليهم وقال بعضهم اشار
الى ان الانبياء عليهم السلام قبله بعثوا بمكارم الاخلاق و بقيت بقية فبعث
المصطفى صلى الله عليه وآله وسلم بما كان معهم وبتمامها... .
وقال العارف ابن عربى(51) «معنى الحديث انه لما قسمت الاخلاق الى مكارم و الى
سفساف و ظهرت مكارم الاخلاق كلها فى شرائع الرسل و تبين سفسافها من مكارمه
عندهم و ما فى العالم الا اخلاق الله وكلها مكارم فما ثم سفساف اخلاق فبعث
نبينا صلى الله عليه وآله بالكلمة الجامعة الى الناس كافة و اوتى جوامع الكلم
وكل شىء يقدمه على شرع خاص فأخبر - عليه الصلاة والسلام - انه بعث ليتم صالح
الاخلاق فصار للكل مكارم الاخلاق فما ترك فى العلم سفساف اخلاق جملة واحدة لمن
عرف مقصد الشرع فأبان لنا مصارفه لهذا المسمى سفسافاً من نحو حرص وشرة وحسد
وبخل وكل صفة مذمومة فأعطانا لها مصارف اذا اجريناها عليها عادت مكارم الاخلاق
وزال عنها اسم الذم فكانت محمودة فتمم الله به مكارم الاخلاق فلا ضد لها كما
انه لا ضد للحق لكن منا من عرف المصارف ومنا من جهلها.»(52)
«انما بعثت» يعنى فرستاده شدم. «لاتمم»، يعنى به خاطر آن كه كامل كنم «صالح» و
در روايتى به جاى صالح مكارم است «اخلاق»، - يعنى اخلاق را - پس از آن كه ناقص
بود، و پس از آن كه متفرق و پراكنده بود جمع نمودم. حكيم گويد : با اين روايت
به ما آگاهى داد كه پيامبران الهى در گذشتند در حالى كه اخلاق (مكارم اخلاق)
هنوز به خط پايانى نرسيده بود. پس پيامبر صلى الله عليه وآله فرستاده شد تا با
قى ماندهى اخلاق را بر مردم به اتمام رساند، بعضى ديگر گفتهاند : در روايت
اشاره دارد پيامبران پيشين [نيز] به مكارم اخلاق فرستاده شدند، و [ليكن] بخشى
باقى ماند پس خداوند پيامبر صلى الله عليه وآله را بر انگيخت تا هم آنچه را
ساير پيامبرا ن الهى آوردند، بياورد و هم آنچه را آنان نياورده بودند به اتمام
رساند... .
ابن عربى عارف گويد : معناى حديث اين است كه چون اخلاق به مكارم و رذايل تقسيم
شد و همهى مكارم اخلاق در شرايع پيامبران آشكار گرديد و رذايل اخلاقى از مكارم
نزد آنان جدا شد واين كه نيست در عالم جز اخلاق خدا و همهى اخلاقيات الهى از
مكارم به شمار مىآيند، پس ديگر جيزى به نام اخلاق رذيله معنى ندارد، تا اين كه
خداوند پيامبر صلى الله عليه وآله ما را با كلمهى جامعه به سوى همهى مردم
فرستاد و با او جوامع كلم و هر آنچه كه او را بر شريعت خاص پيشى اندازد، داده
شد. سپس پيامبر صلى الله عليه وآله خبر داد كه او مبعوث شده تا اخلاق صالح را
به اتمام رساند. پس مبعوث شدن پيامبر صلى الله عليه وآله به رسالتش براى همهى
مكارم اخلاقى است، و براى آن كه مقصود و مقصد شرع را مىشناسد آن حضرت حتى يك
رذيلت اخلاقى را در بيان علمىاش وا نگذاشت، پس شرع براى ما چارههايى براى
آنچه رذايل ناميده شده - همچون آز، حرص شديد، حسد، بخل و هر صفت ناپسندى -
بيان كرد، پس براى [درمان] صفات مذموم چارههايى به ما داده شده كه اگر [آنها
را] بر اين صفات مذموم جارى سازيم مكارم اخلاق بازگردد و ناپسندى آن برداشته و
پسنديده شود. بنابراين خداوند به واسطهى او مكارم اخلاق را تمام كرد. پس ضدى
براى مكارم اخلاق نيست ؛ چنانكه ضدى براى حق نيست، لكن برخى از چارهها را
مىشناسد و برخى از چارهها را نمىشناسد.
احتمال دوم : تتميم مكارم اخلاق در هر يك از انسانها
هر انسانى بالفطره داراى برخى از مكارم اخلاق است كه آنها را خلقى مىنامند.
گروهى ديگر از صفات اخلاقى را اكتسابى مىنامند. مكارم اخلاق در هر فرد با تفكر
و پيروى از دستورهاى الهى و رياضات شرعيه تتميم مىگردد.
از برخى از روايات چنين برداشت مىشود كه صفات اخلاقى و از جمله مكارم اخلاق به
دو دسته خلقى و اكتسابى تقسيم مىشود.(53)
در متن مذكور از «مناوى» فراز «لاتمم» به معناى «لاجل ان اكمل» است و تمام را
به كمال تفسير كرده است، اما با نظر به معناى «تمام» و فرق آن با «كمال»
مىتوان گفت : هنگامى اثر مكارم اخلاق در امت مرحومه ظاهرمى گردد كه تمام گردد
و بدون تتميم اثر مورد نظر را ندارد. در امتهاى گذشته، همين مقدار ناقص بدون
تتميم، هدف انبياء بوده است. همچنين - با توجه به احتمال دوم - هر انسانى به
طور اكتسابى داراى برخى از مكارم اخلاق است كه اثر مطلوب و مورد نظر بعثت با
تتميم مكارم اخلاق بالفطره حاصل مىشود، و آن صفات (مكارم اخلاق بالفطره) بدون
تتميم اثر مطلوب را ندارد.
ج : دلالت ساير روايات
در برخى از نقلهاى اهل سنت به جاى «لاتمم مكارم الاخلاق» عبارت «لاتمم حسن
الاخلاق» يا «لاتمم صالح الاخلاق» يا «صالحى الاخلاق» يا«تمام محاسن الاخلاق و
كمال الافعال» ذكر شده است.
اين فراز، يعنى «لاتمم صالح اخلاق» يا «صالحى الاخلاق» ظاهراً همان معناى
«لاتمم مكارم الاخلاق» را دارد، زيرا اخلاق صالحان كه والاترين اخلاق است همان
مكارم الاخلاق است.
«حسن الاخلاق» يا «محاسن الاخلاق» نيز با نقل مشهور «لاتمم مكارم الاخلاق»
تنافى ندارد، زيرا مكارم الاخلاق نيز در «حسن الاخلاق» و «محاسن الاخلاق» مندرج
است و مىتواند به عنوان تنها علت يا هدف از بعثت مطرح باشد. به عبارت ديگر،
«مكارم اخلاق» به «حسن اخلاق و محاسن اخلاق» متصف مىشود و در آن داخل مىگردد
و ذكر حسن يا محاسن اخلاق مارا از ذكر مكارم اخلاق بىنياز مىكند، زيرا
والاترين صفات - مكارم اخلاق - كه تنها هدف انبيا عليهم السلام است در محاسن
اخلاق جاى دارد، و تمام محاسن اخلاق به تمام مكارم اخلاق ختم مىشود.اين مطلب
با دقت در معناى عام محاسن اخلاق و معناى خاص مكارم اخلاق به دست مىآيد.
اكنون به بررسى دلالت گروهى از روايات مىپردازيم كه لفظ «تتميم» يا «تمام» در
آنها نيامده است. اين دسته از روايات با عبارات ذيل نقل شده است :
«بعثت بمكارم الاخلاق»، «بعثت بمكارم الاخلاق ومحاسنها»، «عليكم بمكارم الاخلاق
فان الله U بعثنى بها».
در اين دسته از روايات از حصر «انما» و «لام» جاره و تتميم (لاتمم يا تمام)
خبرى نيست، و از جهت سياق با روايت معروفه (انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق) و
همانند آن متفاوت است.
اگر باء جاره (در متعلق فعل بعث) سببيت باشد، هم معناى «لام» جاره در نقل مشهور
(لاتمم) خواهد بود با اين تفاوت كه فعل تتميم در آن ذكر نشده است. در اين صورت
نيز معنى روايت آن است كه مكارم اخلاق علت و سبب بعثت است كه فى الجمله با
روايت معروف مطابق خواهد بود.
درست است كه تتميم مكارم سبب و علت بعثت است (بنابر نقل معروف)، اما ديگر مكارم
اخلاق(ناقص) كه تتميم آن مورد نظر بوده است نيز سبب و علت بعثت مىباشد و بدون
آنها تتميم معنى ندارد.
اگر «باء» معيت باشد، معناى اين دسته از روايات با روايات تتميم متفاوت
مىگردد. در اين صورت، معناى روايت اول چنين خواهد بود «من مبعوث شدم به همراه
مكارم اخلاق»، در اين معنا، پيامبر صلى الله عليه وآله خبر مىدهد من در حالى
به پيامبرى مبعوث شدم كه مكارم اخلاق را دارا بودم، و خداوند از اين جهت مرا
براى پيامبرى بر گزيد كه به مكارم اخلاق متصف بودم.
روايت دوم، محاسن اخلاق (محاسنها) در كنار مكارم اخلاق اضافه شده است، زيرا
محاسن اخلاق مقدمهى رسيدن به مكارم اخلاق است.
در روايت سوم (عليكم بمكارم الاخلاق فان الله U بعثنى بها)، پيامبر صلى الله
عليه وآله امت را به مكارم اخلاق ترغيب مىكند، زيرا به اين دليل كه داراى
مكارم اخلاق بود به پيامبرى بر انگيخته شد.
تأييد اين كه «باء» در «بعثنى بمكارم الاخلاق» يا «بعثنى بها» به معناى معيت
است تصريح اهل لغت از جمله در لسان العرب (ج2، ص 116) مىباشد كه گفته است :
«بعث به : ارسله مع غيره» و «باء» را به «مع» معنى كرده است.
د : مصاديق مكارم اخلاق
در بخش مفردات در تبيين مكارم اخلاق به عناصرى كه آن را از ساير اخلاقيات از
جمله محاسن اخلاق جدا مىسازد، اشاره شد، اين عناصر عبارت بودند از : مجد و
بزرگوارى، كرامت نفس، جوانمردى، ايثار و از خود گذشتگى، تعارض با تمايلات
نفسانى، دليل و راه نجاح و پيروزى، جمع نشدن با گناه و اين كه همواره خداى
تعالى آن را دوست دارد.
اكنون به بيان مصداقهايى از مكارم اخلاق كه در روايات ذكر شده است، مىپردازيم
:
از امام صادق عليه السلام روايت شده كه آن حضرت فرمود : «همانا خداى تبارك و
تعالى رسو ل الله صلى الله عليه وآله را به مكارم اخلاق اختصاص داد، شما [نيز]
خود را آزمايش كنيد اگر مكارم اخلاق در شما بود، سپاس خداى U را كنيد، ودر
زيادتى آن به سوى خداوند راغب باشيد.» سپس حضرت ده [صفت ]را به [عنوان] مكارم
اخلاق برشمرد : يقين، قناعت، صبر، شكر، بردبارى، حسن خلق، بخشش، غيرت، شجاعت و
مردانگى.(54)
از رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل شده است كه به علىعليه السلام فرمود : «يا
على! سه چيز در دنيا و آخرت از مكارم اخلاق است : اين كه از كسى كه به تو ستم
كرده در گذرى، و به كسى كه از تو جدا شد بپيوندى، و دربارهى كسى كه نسبت به تو
نادانى كرد حلم بورزى.»(55)
در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام منقول است كه آن حضرت فرمود : «مكارم
ده تاست، اگر توانى آنها در تو باشد چنين كن. به درستى كه آنها در مرد است و در
فرزندش نيست، و در فرزند است و در پدرش نيست، و در بنده است و در آزاد نيست.»
گفته شد : آنها چيست ؟ فرمود : «براستى از آنچه در دست مردم است نا اميد شود،
راستگويى زبان، اداى امانت، صلهى رحم، گرامى داشتن ميهمان، اطعام در خواست
كننده، تلافى نيكىها، دورى از آزار همسايه، دورى از آزار رفيق و همراه، و سر
مكارم حيا است.»(56)
در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده است : « .... مكارم اخلاق عبارت
است از ورع (دورى از گناه)، قناعت، صبر، شكر، بردبارى، حيا، بخشش، شجاعت، غيرت،
نيكى و احسان، راستگويى و اداى امانت.»(57)
در اين باب روايات بسيار ديگرى وجود دارد كه به خاطر دورى از اطالهى كلام از
ذكر آن خوددارى مىكنيم.(58)
يادآور مىشود مكارم اخلاق ذكر شده در روايات به عنوان مصداق است و اختصاص به
آنها ندارد، ومى توان موارد ديگرى به آن افزود.
در اينجا به تبيين چند نكته مىپردازيم :
نكتهى اول : در تعدادى از مصاديق ياد شده، مىتوان تمام يا برخى از عناصر و
مؤلفههاى هشتگانهى مكارم اخلاق را جستجو كرد، همچون بخشش و صلهى رحم. اما در
تعدادى ديگر، يافتن اين عناصر به آسانى ممكن نيست، مثل يقين.
نكتهى دوم : از مصاديق ياد شده مىتوان حدس زد كه عناصرى كه به عنوان
مؤلفههاى مكارم اخلاق بيان شد قابل تنقيح، تعديل و افزايش است و اختصاص به
عناصر هشتگانه ذكر شده ندارد.
نكتهى سوم : برخى از صفات اخلاقى هم مىتواند از مكارم اخلاق باشد و هم از
محاسن اخلاق (با توجه به تفاوتى كه ميان مكارم اخلاق و محاسن اخلاق بيان
كرديم). مثلاً حسن خلق (معاشرت نيكو با مردم)(59) اگر در آن از خود گذشتگى و
ايثار و مردانگى باشد از مكارم است، اما اگر به خاطر جلب توجه مردم و
انگيزههاى ديگرى كه كرامت نفس را به دنبال ندارد، باشد از مكارم اخلاق نيست،
بلكه از محاسن اخلاق است، زيرا تبيين دقيق صفات اخلاقى به شناخت مبانى، غايات و
قواعد اخلاقى بستگى دارد.
نتيجه
از آنچه گذشت مىتوان دريافت اگرچه برخى از روايات در باب مكارم اخلاق سندا
قابل مناقشه است، از مجموع روايات آن در ابواب گوناگون مىتوانيم به جايگاه بس
عظيم مكارم اخلاق در اخلاق اسلامى پى ببريم.
عنايت ويژهى پيامبر صلى الله عليه وآله و ائمهى هدى عليهم السلام و ساير متون
دينى به مكارم اخلاق و همچنين معرفى آن به عنوان هدف و غايت بعثت و نيز عناصرى
كه مشخصه و شناسهى مكارم اخلاقاند و آن را از ديگر اخلاقيات، از جمله اخلاق
حسنه، امتياز مىدهد، براين مطلب دلالت دارد كه در نهايت، اخلاق مورد نظرو
مطلوب دين مبين، «مكارم اخلاق» است كه آن را از ديگر مكاتب اخلاقى كاملا جدا و
ممتاز مىكند، ورمز ومرز جدايى اخلاق اسلامى از ديگر مكاتب اخلاقى مىباشد ؛ و
شايد دقت در مفهوم مكارم اخلاق ومصاديق آن بتواند نقطهى آغازينى در كشف نظام
اخلاقى(60) اسلام باشد ؛ نظام اخلاقىاى كه تدوين آن همت بلند اخلاقپژوهان
مسلمان را مىطلبد و نيازمند پژوهشى ژرف و گسترده است.
منابع
1 . قرآن مجيد.
2 . آمدى، غررالحكم و درر الكلم، چاپ سوم، تهران : دانشگاه تهران، 1360 ه . ش.
3 . ابن اثير، نهاية، چاپ چهارم، قم : مؤسسهى اسماعيليان، 1364 ه . ش.
4 . ابن منظور، لسان العرب، قم : نشر ادب حوزه، 1405 ه . ق.
5 . احمد بن حنبل، مسند احمد، بيروت : دار صادر، بى تا.
6 . انصارى، ابن هشام، مغنى اللبيب، تهران : المكتبة العلمية الاسلامية، 1291 ه
. ق.
7 . بخارى، محمد بن اسماعيل، الادب المفرد، چاپ سوم، بيروت : مؤسسة الكتب
الثقافية، 1409 ه . ق.
8 . تفتازانى، مختصر المعانى، قم :انتشارات مصطفوى، بى تا.
9 . تفرشى، نقد الرجال، چاپ اول، قم : مؤسسهى آل البيت، 1418 ه . ق.
10 . جمعى از نويسندگان، كتابشناخت اخلاق اسلامى، چاپ اول، قم : پژوهشگاه علوم
و فرهنگ اسلامى، 1385 ه . ش.
11 . جوهرى، صحاح اللغة، چاپ چهارم، بيروت : دار العلم للملايين، 1407 ه . ق.
12 . حاكم نيشابورى، المستدرك على الصحيحين، بيروت : دار المعرفة، 1406 ه . ق.
13 . حرانى، ابن شعبه، تحف العقول، ترجمه : احمد جنتى، چاپ اول، تهران :
انتشارات علميه اسلاميه، 13 63 ه . ش.
14 . حويزى، نور الثقلين، قم : مؤسسهى اسماعيليان، 1412 ه . ق.
15 . خويى (آية الله)، سيد ابوالقاسم، اجود التقريرات، چاپ دوم، قم : مؤسسه
مطبوعات دينى، 1410 ه . ق.
16 . ديلمى، اعلام الدين فى صفات المؤمنين، چاپ اول، قم : مؤسسهى آل البيت، بى
تا.
17 . راغب اصفهانى، مفردات غريب القرآن، چاپ اول، قم : دفتر نشر كتاب، 1404 ه .
ق.
18 . زبيدى، محمد مرتضى، تاج العروس، بيروت : منشورات المكتبة الحياة، بى تا.
19 . شيخ صدوق، امالى، چاپ اول، قم : مؤسسهى بعثت، 1417 ه . ق.
20 . شيخ مفيد، الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، قم : دار المفيد، بى تا.
21 . شيخ مفيد، صفات الشيعة، تهران : نشر عابدى، بى تا.
22 . طباطبايى، محمدحسين، الميزان، چاپ چهارم، قم : انتشارات جامعهى مدرسين،
1414 ه . ق.
23 . طبرانى، معجم الاوسط، بىجا، دار الحرمين، 1415 ه . ق.
24 . طبرسى، ابى الفضل على، مشكاة الانوار فى غرر الاخبار، تحقيق : مهدى
هوشمند، چاپ اول، قم : دار الحديث، بى تا.
25 . طبرسى، حسن بن فضل، مكارم الاخلاق، چاپ ششم، بى جا، منشورات الشريف الرضى،
1392 ه . ق.
26 . طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان، تهران : انتشارات ناصر خسرو، 1374 ه . ش.
27 . طريحى، مجمع البحرين، چاپ دوم، بى جا، الثقافة الاسلامية، 1408 ه . ق.
28 . طوسى، محمد بن حسن، امالى، چاپ اول، قم : دار الثقافة، 1414 ه . ق.
29 . عجلونى، محمد بن اسماعيل، كشف الخفاء، چاپ دوم، بيروت : دار الكتب
العلمية، 1408 ه . ق.
30 . عسكرى، ابوهلال، معجم فروق اللغوية، چاپ اول، قم : جامعه مدرسين، 1412 ه .
ق.
31 . على بن بابويه، فقه الرضا، چاپ اول، مشهد : كنگره جهانى امام رضا عليه
السلام ، 1406 ه . ق.
32 . فلسفى، گفتار فلسفى، اخلاق، تهران : هيئت نشر معارف اسلامى، بى تا.
33 . كلينى، كافى، چاپ سوم، تهران : دار الكتب الاسلامية، 1388 ه . ق.
34 . ليثى واسطى، على بن محمد، عيون الحكم والمواعظ، چاپ اول، قم : دار الحديث،
1376 ه . ش.
35 . مالك بن انس، موطّأ، چاپ اول، بيروت : دار الاحياء التراث العربى، 1406 ه
. ق.
36 . مامقانى (علامه) ، دراسات فى علم الدراية (تلخيص مقباس الهداية) ، تحقيق و
تلخيص: علىاكبر غفارى، چاپ اول، بى جا، جامعة الامام الصادق عليه السلام ،
1369 ه . ش.
37 . متقى هندى، كنز العمّال، بيروت : مؤسسة رسالة، 1409 ه . ق.
38 . مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت : الوفاء، بى تا.
39 . محمد بن سلامه، مسند الشهاب، چاپ اول، بيروت : مؤسسة رسالة، 1405 ه . ق.
40 . محمدى رى شهرى، محمد، ميزان الحكمة - عربى - ، قم : دار الحديث، 1375 ه .
ش.
41 . محمدى رى شهرى، محمد، معجم رجال الحديث، چاپ پنجم، بى جا، الثقافة
الاسلامية، 1413 ه . ق.
42 . مناوى، محمد عبد الرؤف، فيض القدير شرح الجامع الصغير، چاپ اول، بيروت :
دارالكتب الاسلاميه، 1415 ه . ق.
43 . نجاشى، رجال نجاشى، چاپ پنجم، قم : مؤسسهى آل البيت، 1416 ه . ق.
44 . نورى، مستدرك الوسائل، چاپ دوم، قم : مؤسسهى آل البيت، 1408 ه . ق.
پی نوشت ها:
1) پژوهشگر گروه اخلاق دفتر تبليغات اسلامى اصفهان.
2) از به كار بردن اصطلاح روايت مشهوره دورى شد، زيرا روايت مشهوره روايتى است
كه در نزد اصحاب ائمه مشهور باشد، و اين روايت در نزد محدثان و دانشمندان متأخر
از آنان مشهور است. در اين باره ر . ك : محقق خويى رحمه الله، اجود التقريرات،
ج2، ص 159.
3) طباطبايى، محمدحسين، الميزان، ج19، ص 377.
4) قلم / 4.
5) طبرسى، مجمع البيان، ج9 و10، ص 500.
6) حسن بن فضل طبرسى، مكارم الاخلاق، ص8.
7) حويزى، نور الثقلين، ج5، ص 392.
8) مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار، ج16، ص 209.
9) همان، ج67، ص 372.
10) همان، ج68، ص 373.
11) محدث نورى، مستدرك الوسائل، ج11، ص 192.
12) طباطبايى، محمدحسين، الميزان، ج19، ص 377.
13) مسند نقل روايت همراه با ذكر سند آن، يعنى نام راويانى است كه آن روايت را
نسل در نسل نقل كردهاند. ر . ك : دراسات فى علم الدراية (تلخيص مقباس الهداية
علامه مامقانى)، تحقيق و تلخيص: علىاكبر غفارى، ص 36.
14) مرسل نقل روايت بدون ذكر سند آن، يعنى بدون ذكر نام راويانى است كه آن
روايت را نقل كردهاند. ر . ك : همان، ص 60.
15) صحاح سته، به شش كتاب از كتابهاى روايى اهل سنت گفته مىشود كه روايات
آنها نزد اهل سنت معتبر است و معروفترين آنها صحيح بخارى و صحيح مسلم است.
16) بيهقى، احمد بن حسين بن على، سنن كبرى، ج10، ص 192.
17) مالك بن انس، موطّأ، ج2، ص 904.
18) احمد بن حنبل، مسند احمد، ج2، ص 381.
19) محمد بن اسماعيل، الادب المنفرد، ص 67.
20) مانند : محمد بن سلامه، مسند الشهاب، ج2، صص193، 192 و 191 ؛ متقى هندى،
كنز العمّال، ج3، ص16، و ج11، ص 420 ؛ محمد بن اسماعيل عجلونى، كشف الخفاء،
ج1، ص. 287.
21) طبرسى، مجمع البيان، ج9 و10، ص 500.
22) على بن بابويه، فقه الرضا عليه السلام ، تحقيق : مؤسسه آل البيت، ص 325.
23) طوسى، محمد بن حسن، امالى، ص 596.
24) همان، ص 477.
25) مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار، ج16، ص287، وج66، ص 375.
26) محدث نورى، مستدرك الوسائل، ج11، ص 191.
27) طباطبايى، محمدحسين، الميزان (ج6، ص 307) روايت «بعث بمكارم الاخلاق
ومحاسنها» را از تهذيب شيخ طوسى نقل كرده است كهظاهراً اشتباه قلمى است و به
جاى امالى، تهذيب شيخ نوشته شده است.
28) در اين باره ر . ك : فقه الرضا عليه السلام ، تمهيد، تحقيق : مؤسسه آل
البيت.
29) در اين باره ر . ك : رجال نجاشى، ص 396 ؛ تفرشى، نقد الرجال، ج4، ص 253 ؛
آية الله خويى - رحمة الله عليه - معجم رجال الحديث، ج17، ص 260.
30) خبر مستفيض خبرى است كه راويان زيادى آن را نقل كرده ولى به تواتر نرسيده
باشد. در اين باره ر . ك : دراسات فى علم الدراية (تلخيص مقياس الهداية علامه
مامقانى) تحقيق و تلخيص : علىاكبر غفارى، صص23 و 24.
31) انما» آنچه را بعد از او ذكر مىشود اثبات مىكند و آنچه را يعد از او ذكر
نمىشود نفى مىكند. در اين باره ر . ك : تفتازانى، مختصر المعانى، ص 83.
32) در اين باره ر . ك : تفتازانى، مختصر المعانى، صص78 و 79.
33) بقره / 187.
34) بقره / 233.
35) در اين باره ر . ك : راغب اصفهانى، المفردات فى غريب القرآن، ص 441 ؛
الميزان، ج2، ص48 و ج5، ص179 ؛ ابوهلال عسكرى، معجم فروق اللغوية، صص14 و
458.
36) در اين باره ر . ك : ابن هشام، مغنى اللبيب، باب اول، حرف اللام.
37) در اين باره ر . ك : جوهرى، صحاح، ج5، ص2020 ؛ ابن منظور، لسان العرب،
ج9، ص155 و ج12، صص511 و512 ؛ طريحى، مجمع البحرين، ج4، ص 35.
38) راغب اصفهانى، المفردات فى غريب القرآن، ص 158.
39) بحار الانوار، ج68، ص 373.
40) ابن اثير، نهايه، ج2، ص 70.
41) محمد مرتضى زبيدى، تاج العروس، ج10، ص 276.
42) شيخ صدوق، امالى، ص441 ؛ بحار الانوار، ج75، ص 53.
43) مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار، ج74، ص 156.
44) آمدى، غرر الحكم و درر الكلم، ص 3299 ؛ على بن محمد ليثى واسطى، عيون الحكم
والمواعظ، ص124 به عبارت «افضل الاخلاق ...».
45) ديلمى، اعلام الدين فى صفات المؤمنين، ص 84.
46) ابى الفضل على طبرسى، مشكاة الانوار فى غرر الاخبار، تحقيق : مهدى هوشمند،
ص317 ؛ ابن شعبه حرانى، تحف العقول، ص251، مترجم : احمد جنتى.
47) نورى، مستدرك الوسائل، ج2، ص 156.
48) شيخ مفيد، الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، ج1، ص 299.
49) مقصود از عناصر مجموعه ويژگىهايى است كه به وسيلهى آنها مىتوانيم مكارم
اخلاق را از ديگر صفات اخلاقى باز شناسيم.
50) مقصود از معناى تعليل و عاقبت (هدف) معناى مراد در كتب نحوى است. در اين
باره به معانى لام جاره در كتب نحو، از جمله مغنى اللبيب، مراجعه شود.
51) مصدر كلام ابن عربى يافت نشد.
52) محمد عبد الرؤوف مناوى، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج2، ص 726.
53) اسحاق بن عمار عن الامام الصادق عليه السلام : «ان الخلق منيحة يمنحها الله
U خلقه، فمنه سجية ومنه نية. فقلت : فآيتهما افضل ؟ فقال : صاحب السجية هو
مجبول لا يستطيع غيره و صاحب النية يصبر على الطاعة تصبرا فهو افضلهما» ؛ اسحاق
بن عمار از امام صادق عليه السلام : «خلق و خوى بخششى است كه خداوند U به
آفريدگانش عطا مىفرمايد. برخى از آنها غريزى است و برخى به نيت و قصد است - با
تصميم و تمرين به دست مىآيد - . عرض كردم : كداميك از اين دو بهتر است ؟
فرمود : كسى كه خوى غريزى دارد بر آن سرشته شده و جز آن نتواند كند و صاحب خوى
نيت (اكتسابى) بر طاعت صبورى مىورزد، پس اين برترين اين دو است» (بحار
الانوار، ج68، ص 377).%نيز از امام صادق عليه السلام منقول است : «همانا
خداوند پيامبرانش را به مكارم اخلاق اختصاص داد، پس خويشتن را بيازماييد ؛ اگر
آنها را در خود يافتيد سپاس خداى را به جا آوريد و بدانيد همانا آن از خير است،
و اگر در شما نبود از خداوند در خواست كنيد....» (بحار الانوار ج67، صص370 و
371 در اين باره ر . ك : بيان علامه مجلسى در ذيل روايت.
54) شيخ صدوق، صفات الشيعه، صص47 و48 ؛ بحار الانوار، ج 67، ص371، ح18، به
نقل از: كافى، ج2، ص56 با كمى تفاوت.
55) ابو نصر حسن بن فضل طبرسى، مكارم الاخلاق، ص 435.
56) كلينى، كافى، ج2، ص55 و56، ح 1.
57) همان، ح 3.
58) ر . ك : بحار الانوار، ج67، صص367 - 375 ؛ ميزان الحكمه، ج1، صص803 -
805.
59) بحار الانوار، ج68، ص 373.
60) دربارهى عدم تدوين نظام اخلاق دينى از سوى اسلامشناسان ر . ك : جمعى از
نويسندگان، كتابشناخت اخلاق اسلامى، صص54 - 57.
منبع: فصلنامه تخصصی اخلاق - شماره 5و6 - پاییز و زمستان 1385