وضو يكي از عبادتهاي اسلامي است كه در عين
مستحبّ بودن، مقدّمه برخي از عبادتهاي ديگر، نظير نماز است. امام باقر(ع)
ميفرمايد: «لا صلاة إلاّ بطهور.»[1]
در كتابهاي فقهي، احكام وضو به تفصيل بيان شده است. آنچه در اين جا مورد بحث
است، كيفيت وضو و اختلاف شيعه و اهل سنت درباره اين موضوع است. دو نكته بارز
اين اختلاف عبارتند از:
الف) از نظر شيعه بايد دستها از بالا به پايين شسته شود، ولي اهل سنت چنين
شرطي را لازم نميدانند.
ب) بايد پاها پس از شستن صورت و دستها مسح شوند و شستن آنها صحيح نيست، ولي
اهل سنت شستن پاها را لازم دانسته و مسح آنها را كافي نميدانند.
ما بحث از وضو را در دو مسئله دنبال ميكنيم: يك نحوه شستن دستها و ديگري مسح
پاها.
الف) شروع شستن دستها از آرنج
نقل فتاواي اماميه
1ـ شيخ مفيد(ره) درباره كيفيت وضو ميفرمايد: «... آنگاه كفي ديگر از آب به
دست راست خود برداشته و در دست چپ خود ميريزد و با آن دست راست خود را از مرفق
تا اطراف انگشتان ميشويد.»[2]
2ـ شيخ طوسي(ره) نيز در اين باره ميفرمايد: «... سپس كفي ديگر از آب برداشته و
بر مرفق راست خود ريخته و آن را تا اطراف انگشتان ميشويد.»[3]
3ـ علامه حلّي(ره) نيز در اين مورد ميفرمايد: «واجب است ابتدا از مرفقين. و
اگر برعكس بشويد در آن دو قول است، همانند شستن صورت قول حقّ در مسئله بطلان
است.»[4]
از مجموعه كلمات علماي اماميه استفاده ميشود كه مشهور نزد آنان اين است كه از
مرفق به اطراف انگشتان واجب بوده و عكس آن باطل است.
نقل فتاواي عامه
1ـ ماوردي ميگويد: «... آنگاه ذراع راستش را تا مرفق ميشويد و سپس دست چپ
خود را نيز بدين شكل ميشويد...».[5]
2ـ عبدالرحمن جزيري ميگويد: «ائمه بر فرائض چهارگانه ـ كه در قرآن به آن اشاره
شده است ـ اتفاق نمودهاند و آنها عبارتند از: شستن، دو دست تا مرفقين، مسح سر
تمام آن يا بعضش و شستن هر دو پا تا كعبين».[6]
ادله شيعه اماميه
چنان كه گفته شد، نظر مشهور اماميه در مورد شستن دستها در وضو، بر لزوم شروع
از موفق به طرف انگشتان است. حال به طور خلاصه به ادله آنان اشاره ميكنيم:
1ـ مقتضاي اصالة الاشتغال
با رجوع به اصول عملي پي ميبريم كه مقتضاي اصالة الاشتغال، شستن از مرفق است،
زيرا با مراجعه به روايات اهل بيت(ع) وجوب شستن دستها از مرفق استفاده ميشود،
لذا با وجود اين روايات لااقل علم به فراغ ذمه براي اهل سنت حاصل نخواهد شد.
2ـ روايات بيانيه
در روايات بيانيه كه كيفيت وضوي رسول خدا به توسط اهل بيت(ع) بيان شده، شستن
دستها از مرفق ترسيم شده است:
شيخ طوسي(ره) به سند خود از بكير و زرارة بن اعين نقل ميكند: ما هر دو از امام
باقر(ع) از كيفيت وضوي رسول(ص) سؤال نموديم. حضرت طشت يا ظرف كوچك پر از آب
درخواست نمود و دو كف دستان خود را شسته و سپس مشتي از آب برداشت و با آن صورتش
را شست، آن گاه دست چپ را در ظرف آب فرو برده و مشتي از آن را بر دست راست خود
ريخت و آن را از آرنج تا سر انگشتان شست و هيچگاه آب را به طرف آرنج برنگرداند
و همين علت را نسبت به دست چپ انجام داد. سپس سر و دو پاي خود را تاكعبين با
رطوبت دستانش مسح نمود... .[7]
3ـ «الي» در آيه به معناي «من»
در روايات اهل بيت(ع) كلمه «الي» به معناي «من» تفسير شده و اين بدان معنا نيست
كه كلمه «الي» در «من» استعمال شده باشد، زيرا اين نوع كاربرد در عرب وجود
ندارد، بلكه به معناي آن است كه مراد جدّي از كلمه «الي» معناي «من» است.[8]
دليل عامه بر جواز عكس
همان گونه كه اشاره شد، اهل سنت شستن دستان از انگشتان تا آرنج را نيز جايز
ميشمارند و دليلشان اطلاق امر به غسل در آيه مباركه است، زيرا مقتضاي اطلاق،
جواز شستن دست از سر انگشتان تا آرنج است بلكه در اين معنا ظهور دارد.
پاسخ
شيعه اماميه كه شستن دستان را از آرنج واجب ميدانند در پاسخ استدلال فوق
ميگويند: هيچ گونه تنافي بين آنچه ما ميگوييم با آيه مباركه: (فَاغْسِلُوا
وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَي الْمَرافِقِ) نيست، زيرا:
اوّلاً: آيه ظهور دارد در اين كه كلمه «الي» غايت مغسول است كه «ايديكم» باشد
نه غايت غَسل؛ يعني آيه درصدد بيان مقدار واجب از شستن دست است، زيرا لفظ «يد»
بر موارد زيادي اطلاق ميشود: گاهي در خصوص انگشتان به كار ميرود، همانند آيه
سرقت؛ زماني بر مچ دست، همانند آيه تيمم؛ در مواردي بر آرنج به پايين همانند
آيه وضو؛ و هنگامي نيز بر شانه به پايين اطلاق ميگردد. همانند بسياري از موارد
استعمالهاي عرفي.
خداوند متعال با كلمه «الي» اراده نموده كه شستن دست را به همين مقدار محدود
نمايد؛ يعني تا آرنج. پس در حقيقت آيه در صدد بيان كيفيت غسل نيست، و بيان
كيفيت آن به پيامبر(ص) و ائمه معصومين(ع) واگذار شده است كه آنان به خوبي بيان
نمودهاند. اين امر، نظير آن است كه انسان به رنگ كار ميگويد: ديوار را تا سقف
رنگ كن. اين بدان معنا نيست كه شروع آن حتماً از پائين به بالا باشد.
ثانياً: آيه اگر ظاهر در اين معنا نباشد كه غايت مغسول است، لااقل ظاهر در غايت
غَسل هم نيست تا دلالت بر لزوم و ترجيح شستن تا آرنج گردد. در نتيجه آيه اجمال
دارد، لذا بايد به روايات بياني رجوع نمود كه آنها نيز دلالت بر لزوم شستن از
آرنج دارند.
علامه طباطبايي(ره) ميفرمايد: «از آنچه گذشت واضح شد كه كلمه (الي المرافق)
قيد براي (ايديكم) است، پس غَسلي كه متعلق به ايديكم است مقيد به غايت نيست لذا
ميتوان دستها را از مرفق به طرف انگشتان شست و اين حالت، همان حالت طبيعي
انسان هنگام شستن دست در غير حالت وضو است. هم چنين عكس اين صورت نيز ممكن است،
ولي اخباري كه از طرق اهل بيت(ع) رسيده، خبر از وجوب صورت اول داده است و صورت
دوم را باطل ميداند.»
ثالثاً: ممكن است ادعا شود به اين كه «الي» در صورتي به معناي انتهاي غايت است
كه با «من» ابتدائيه همراه باشد، مثل اين كه كسي بگويد: «من از قم به تهران
حركت كردم». كه در مورد آيه اين گونه نيست.
ب ـ مسح پا در وضو
يكي ديگر از موارد اختلافي در مورد وضو مسأله مسح يا شستن آن است، شيعه ميگويد
پا بايد مسح شود، ولي اهل سنت ميگويند: بايد هر دو پا شسته شود. اين مسأله را
نيز مورد بحث قرار ميدهيم.
فتاواي فقهاي اماميه
1ـ سيد مرتضي(ره) ميفرمايد: «از جمله اختصاصهاي اماميه، قول به وجوب مسح هر
دو پا به طور تعيين است، بدون تخيير بين شستن و مسح كردن».[9]
2ـ شيخ طوسي(ره) ميفرمايد: «... آن گاه بايد روي دو پايش را به آنچه از رطوبت
دستانش باقي مانده تا برآمدگي هر دو پا مسح كند...».[10]
3ـ محقق حلّي(ره) ميفرمايد: «واجب است مسح هر دو پا تا برآمدگي پاها كه از آن
به قبه پا ياد ميشود و وجوب مسح، نظر جميع علماي اهلبيت(ع) است».[11]
4ـ علامه حلّي(ره) ميفرمايد: «عموم علماي اماميه قائل به وجوب مسح پا شده و
شستن آن دو را در وضو در حال اختيار باطل ميدانند.»[12]
فتاواي علماي عامه
1ـ سرخسي حنفي ميگويد: «آن گاه هر دو پايش را با برآمدگيها هر كدام سه مرتبه
ميشويد...».[13]
2ـ ابن قدامه حنبلي مينويسد: «شستن هر دو پا از نظر اكثر اهل علم واجب
است».[14]
3ـ شافعي در تفسير قول خداوند متعال: (وَأَرْجُلَكُمْ إِلَي الْكَعْبَيْنِ)
ميگويد: «ما «أرجلكم» را به فتح ميخوانيم به جهت عطف بر «وجوهكم و
أيديكم»[15] كه نتيجه آن وجوب شستن پاهاست.
4ـ قرطبي مالكي ميگويد: «كسي كه «و أرجلكم» را به نصب قرائت كند، عامل در نصب
را «اغسلوا» ميداند و چنين ميپندارد كه واجب در وضو شستن هر دو پاست نه مسح
آن دو و اين نظر تماميِ عالمان است...».[16]
اختلاف در وضو
چرا در موضوعي كه پيامبر(ص) و صحابه روزي چندبار آن را تكرار ميكردهاند
اختلاف هست؟ موضوعي كه اين همه مورد تأكيد رسول خدا(ص) بوده، تا به جايي كه شرط
صحت نماز قرار گرفته است.[17]
بي ترديد در صدر اسلام هيچگونه اختلافي در مسئله وضو نبوده است و اگر چنين
ميبود، در تاريخ به آن اشاره ميشد. بدين دليل كه شخص شارع مقدّس نزد آنان
حاضر بود و هرگونه اختلاف را زائل ميكرد.
هم چنين با مراجعه به تاريخ، اثري از اختلاف بين مسلمين در عصر خليفه اول و
دوّم در امر وضو نميبينم، مگر در يك فرع جزئي كه مسح بر خفين است.[18] اختلاف
در وضو، از زمان «عثمان بن عفان» شروع شده است.
متقي هندي در كنز العمال از ابي مالك دمشقي نقل ميكند: اختلاف در وضو از زمان
خلافت عثمان شروع شد.[19]
بخاري و مسلم با سند خود از حمران نقل ميكنند: عثمان بن عفان آبي خواست تا وضو
بگيرد، آنگاه دست راستش را تا آرنج سه بار شست، سپس دست چپ خود را نيز چنين
كرد؛ آنگاه سر خود را مسح كرده و پاي راست و چپ خود را با برآمدگيها هر كدام
سه بار شست، سپس گفت: رسول خدا(ص) را ديدم كه اينگونه وضو ميگرفت.[20]
عثمان با وجود آن كه قليل الروايه بوده و مجموع احاديثش 146 حديث است، در اين
موضوع حدود بيست روايت از او نقل شده كه بيشترين روايات در اين باب است و اين
مسئله انسان را به تفكر واداشته كه مبدع و مروّج شستن پا در وضو عثمان بوده
است.
اين ميتواند دلايلي داشته باشد، عثمان براي خود اهليّت تشريع قائل بود، خصوصاً
با دور شدن از صحابه و همكاري نكردن آنان با خليفه فاصله زيادي بين او و صحابه
افتاد كه اين منجر به دوري او از احكام واقعي شد.
از همين رو مشاهده ميكنيم كه اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب(ع) در زمان خلافتش
عملاً با اين بدعت به مخالفت برخاست، و در مسجد از قنبر كوزه آبي براي وضو
طلبيد و دو كف دست و صورت و دو دستش را از آرنج شست؛ آن گاه سر را يك بار مسح
كرده و هر دو پايش را تا برآمدگي پاها مسح كرد و سپس فرمود: «اي كسي كه از وضوي
رسول خدا سؤال كردي، حضرت اين گونه وضو ميگرفت.»[21]
بخاري به سند خود از أمّ الدرداء نقل ميكند: ابوالدرداء غضبناك بر من وارد شد،
به او گفتم: چه چيزي تو را خشمگين كرده است؟ گفت: به خدا سوگند! از امر محمّد
در آنان چيزي نميشناسم، مگر آن كه ميبينم نماز ميخوانند.[22]
شافعي از وهب بن كيسان نقل ميكند كه «ابن الزبير» قبل از خطبه شروع به نماز
كرد و فرمود: تمام سنّتهاي رسول خدا تغيير يافت، حتي نماز.[23]
دليل اماميه بر وجوب مسح پاها
1ـ قرآن كريم
خداوند متعال ميفرمايد: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَي
الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَي الْمَرافِقِ
وَامْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَي الْكَعْبَيْنِ)؛[24] «اي
مؤمنان! هرگاه قصد نماز نموديد صورتهايتان و نيز دستها را تا آرنج بشوييد. و
سرها و پاهايتان را تا برآمدگي آن دو مسح نماييد».
شاهد در آيه كلمه «أرجلكم» است كه به جهت نزديكياش با «رؤسكم» عطف بر آن شده و
«با» نيز بر او داخل ميشود و در اين صورت عامل هر دو «وامسحوا» است. در نتيجه
بايد پاها مسح شود، همانند سر.
ولي اهل سنت «أرجلكم» را به نصب خوانده و آن را عطف بر «وجوهكم» منصوب به
«اغسلوا» ميدانند، لذا به وجوب شستن پاها حكم ميكنند. ولي اين عقيده به دلايل
زير خالي از اشكال نيست:
اوّلاً: قرائت به نصب در «أرجلكم» از قرائت به جرّ بيشتر نيست، زيرا ابن كثير،
ابا عمرو، ابابكر و حمزه از عاصم «أرجلكم» را به جرّ قرائت كردهاند.[25]
ثانياً: نحويان ميگويند: حق معطوف آن است كه به نزديكترين كلمه عطف شود و
نزديكترين كلمه «رؤوسكم» مجرور است.
ثالثاً: بنا بر قرائت نصب نيز ميتوانيم وجوب مسح را استفاده نماييم، زيرا
«برؤوسكم» محلاً منصوب است به «امسحوا» و با عطف بر محلّ ميتوان «أرجلكم» را
به نصب قرائت كرد و در عين حال حكم به مسح نمود.
از طرفي ديگر، عطف كلمه «أرجلكم» بنابر قرائت به نصب، به «أيديكم» از جهاتي
مشكل دارد كه از آن جمله است:
الف) لازم ميآيد كه بين معطوف و معطوف عليه با جملهاي اجنبي فاصله ايجاد شود
كه اين امر در باب عطف جايز نيست؛
ب) لازم ميآيد كه قبل از استيفاي غرض از جمله و تمام شدن مفاد آن به جملهاي
ديگر منتقل شود كه هيچ ارتباطي با آن نداشته باشد؛
ج) اين احتمال مخالف با فصاحت قرآن است.
اگر كسي اشكال كند كه قرائت به جرّ «أرجلكم» به جهت نزديكي با مجرور است كه در
اصطلاح به آن عطف بالجوار ميگويند، نه عطف. در جواب ميگوييم: اين احتمال از
جهاتي مردود است:
1ـ كسر به جهت نزديكي با مجرور قبيح و تنها هنگام ضرورت شعري جايز است؛
2ـ كسر بر جوار هنگامي صحيح است كه انسان را به اشتباه نيندازد، در حالي كه در
اين آيه اگر كسر از اين باب باشد انسان اشتباه كرده و گمان ميكند كه به جهت
عطف است.
نتيجه اين كه: آيه صريح است در مسحي كه اماميه به آن قائلند.
جالب توجّه آن كه برخي از علماي اهل سنت تصريح نمودهاند بر اين كه آيه ظهور در
مسح پاها دارد نه شستن، ولي به جهت وجود روايات غسليّه و ترجيح آنها بر ظاهر
كتاب، روايات را بر آيه مقدّم داشتهاند كه از آن جمله: ابن حزم،[26] فخر
رازي،[27] شيخ ابراهيم حلبي،[28] شيح ابوالحسن سندي حنفي،[29] شيخ محمّد
عبده،[30] شيخ برهان الدين حلبي[31] و شافعي[32] را ميتوان نام برد.
2ـ روايات
با مراجعه به روايات فريقين به وجود روايات فراواني پي ميبريم كه تصريح در مسح
هر دو پا دارد كه تعداد زيادي از آنها صحيح السند است:
الف) روايات اهل سنت
1ـ حميدي به سند خود از ابن عبد خير نقل ميكند: علي بن ابي طالب(ع) را ديدم كه
روي هر دو پايش را مسح نمود... .[33]
2ـ عبدالله بن احمد بن حنبل با سند خود از ابن عبد خير نقل ميكند: ديدم علي(ع)
را كه وضو گرفت و سپس روي دو پاي خود را مسح نمود.[34]
سند اين دو حديث طبق نظر رجاليين اهل سنت صحيح است كه ما به دليل طولاني نشدن
بحث؛ به آن نميپردازيم.
3ـ هم چنين به سند ديگري از علي(ع) نقل كرده كه فرمود: «من باطن هر دو پا را
سزاوارتر به مسح از ظاهر آن دو ميدانستم تا اين كه رسول خدا را ديدم كه ظاهر
آن دو را مسح مينمود.»[35]
حضرت در اين حديث گويا به اين نكته اشاره دارند كه اگر بنا بر قياس و حكم به
رأي باشد، بايد كف پاها مسح شود، ولي انسان بايد متعبد بوده و گوش به فرمان
صاحب شريعت باشد.
4ـ ابوداود به سند خود از نزال بن سبره نقل ميكند كه گفت: عليّ(ع) نماز ظهر را
در «رحبه» خواند، آنگاه مشغول برآوردن حوائج مردم شد تا وقت عصر شد. كوزهاي
از آب بر او حاضر كردند، مشتي از آب برداشته و صورت و دو دستش را شست، سپس سر و
پايش را مسح كرد... آنگاه فرمود: ديدم كه رسول خدا(ص) اين گونه وضو گرفت و اين
وضوي كسي است كه در دين بدعت وارد نكرده است.[36]
به همين مضمون نيز، از عبدالله بن احمد بن حنبل و نسائي نقل شده است.[37]
5ـ تميم مازني نقل ميكند: رسول خدا(ص) را ديدم كه وضو گرفت و هر دو پاي خود را
مسح كرد.[38]
اينها برخي از روايات صحيح السند است كه ذكر شد و در جاي خود بيش از پنجاه
روايت از پيامبر(ص) آوردهايم كه دلالت بر وجوب مسح هر دو پا در وضو دارد.
صحابه و قول به مسح
صحابه نيز معتقد به مسح پا در وضو بودهاند:
1ـ عبدالله بن احمد بن حنبل به سند خود از سفيان نقل ميكند: علي(ع) را ديدم كه
وضو گرفت و روي هر دو پاي خود را مسح نمود.[39]
2ـ طبري به سند خود از ابن عباس نقل ميكند: وضو عبارت است از دو شستن و دو مسح
كردن.[40]
3ـ طحاوي به سند خود از نافع نقل ميكند: عبدالله بن عمر هنگام وضو هرگاه
نعلينش در پاهايش بود ظاهر پاهايش را مسح ميكرد و ميفرمود: پيامبر(ص) اين
چنين ميكرد.[41]
4ـ بيهقي به سند خود از خالد بن سعد نقل ميكند: ابا مسعود انصاري را ديدم كه
بول كرد و سپس وضو گرفته و بر جوراب و نعلين خود مسح نموده و نماز گزارد.[42]
5ـ ابن ابي شيبه به سند خود از حميد نقل ميكند: انس هنگامي كه هر دو پاي خود
را مسح ميكرد آن را مرطوب مينمود.[43]
تابعين و قول به مسح
1ـ طبري به سند خود از امام باقر(ع) نقل ميكند كه فرمود: «بر سر و دو پايت مسح
كن.»[44]
2ـ و نيز از شعبي نقل ميكند: حكم در هر دو پا مسح است.[45]
3ـ همو به سند خود از مصاحب عكرمه در سفر نقل ميكند: او را من نديدم كه پاهايش
را در وضو بشويد و تنها آن را مسح مينمود.[46]
4ـ هم چنين از قتاده در تفسير آيه وضو نقل ميكند كه فرمود: «خداوند دو غسل و
دو مسح را در وضو واجب كرده است.»[47]
5ـ همو از عكرمه نقل ميكند: وظيفه در هر دو پا شستن نيست، بلكه آنچه نازل شده
مسح است.[48]
6ـ ابن ابي شيبه به سند خود از حسن بن بصري نقل ميكند: «آنچه در وضو واجب است،
همانا مسح بر هر دو پاست.»[49]
7ـ ابن سعد به سند خود از ابراهيم نخعي نقل ميكند: «هر كسي از مسح اعراض كند
از سنت اعراض كرده و اين نيست مگر از شيطان؛ يعني ترك مسح».[50]
اينها برخي از رواياتي بود كه از طرق اهل سنت رسيده است كه متأسفانه كمتر توجهي
به آنها ندارند و در عوض، روايات مربوط به شستن پاها را نقل ميكنند كه غالباً
از حيث سند ضعيف است و اين نيست مگر به دليل آن كه در اين دسته از روايات،
احاديث عثمان بن عفان هست.
ب) روايات اهل بيت(ع)
1ـ كليني(ره) به سند خود از امام صادق(ع) نقل ميكند كه فرمود: «... مسح كن بر
جلوي سر خود و نيز بر دو پايت با ترتيب؛ بدين شكل كه مسح را از پاي راست خود
شروع كن.»[51]
2ـ هم چنين به سند خود از امام صادق(ع) نقل ميكند كه فرمود: «شخصي هست كه شصت
يا هفتاد سال از عمرش ميگذرد، در حالي كه هيچ يك از نمازهايش قبول درگاه الهي
نيست. راوي ميگويد: عرض كردم: چگونه؟ فرمود: زيرا ميشويد آنچه را كه خداوند
امر به مسح آن نموده است».[52]
3ـ همو به سند خود از سالم وغالب بن هذيل نقل ميكند كه از امام باقر(ع) از مسح
بر دو پا سؤال نموديم؟ حضرت فرمود: اين، همان چيزي است كه جبرئيل به آن خبر
داده است.[53]
4ـ شيخ صدوق(ره) به سند خود از امام صادق(ع) نقل ميكند كه فرمود: «شخصي چهل
سال خدا را عبادت ميكند، در حالي كه به دستور او در باب وضو عمل نكرده است،
زيرا آنچه را كه مأمور به مسح آن است ميشويد.»[54]
عرض سنت بر قرآن
شاطبي مينويسد: «در اعتبار، رتبه سنت متأخر از قرآن است به دليل:
الف) قرآن قطعي است و سنت ظنّي...
ب) سنت يا بيان قرآن است و يا دلالت بر امري زائد بر قرآن دارد؛ اگر بيان قرآن
است در مرتبه بعد از قرآن قرار دارد... و اگر بيان قرآن نيست اعتبارش بعد از آن
است كه در كتاب خدا يافت نشود و اين دليل بر تقدم اعتبار قرآن است.
ج) به دليل اخبار و آثار مانند حديث معاذ كه از او سؤال شد: به چه حكم ميكني؟
عرض كرد: به كتاب خدا. سپس فرمود: اگر در كتاب خدا نيافتي؟ گفت: به سنت رسول
خدا... .[55]
واضح است كه در صورت تعارض بين دو طائفه از روايات، احاديثي مقدّم است كه با
كتاب خدا مطابقت داشته باشد، كه همان روايت مسح است.
پىنوشتها
1 وسائل الشيعه، ج 1، ص 256، ابواب
الوضوء، باب 1، ح 1؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 204، باب 2؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 100 و
سنن ابي داود، ج 1، ص 16.
2 . المقنعه، ص 43.
3 . النهايه، ج 1، ص 158.
4 . تذكرة الفقهاء، ج 1، ص 158.
5 . الحاوي الكبير، ج 1، ص 112.
6 . الفقه علي المذاهب الاربعه، ج 1، ص 60.
7 . تهذيب الاحكام، ج 1، ص 55، ح 185.
8 . وسائل الشيعه، ج 1، ص 57، ح 159، باب 19 از ابواب الوضوء.
9 . الانتصار، ص 105ـ106.
10 . النهايه، ص 13.
11 . شرايع الاسلام، ج 1، ص 22.
12 . تذكرة الفقهاء، ج 1، ص 168.
13 . المبسوط، ج 1، ص 8.
14 . المغني، ج 1، ص 120.
15 . الأمّ، ج 1، ص 23.
16 . الجامع لأحكام القرآن، ج 6، ص 91.
17 . صحيح مسلم، ج 1، ص 204، باب2.
18 . در المنثور، ج 2، ص 263.
19 . كنزالعمال، ج 9، ص 443، ح 26890.
20 . صحيح بخاري، ج 1، ص 52؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 204، ح 3.
21 . مسند احمد، ج 1، ص 108.
22 . صحيح بخاري، ج 1، ص 166.
23 . الاّم، ج 1، ص 208.
24 . مائده (5)، آيه 6.
25 . الكشف عن وجوه القرائات، ج 1، ص 406.
26 . المحلّي، ج 2، ص 56.
27 . التفسير الكبير، ج 11، ص 161.
28 . غنية المتملّي، ص 16.
29 . شرح سنن ابن ماجه، ج 1، ص 88.
30 . المنار، ج 6، ص 228.
31 . السيرة الحلبيه، ج 1، ص 28.
32 . احكام القرآن، ج 1، ص 50.
33 . مسند الحميدي، ج 1، ص 26، ح 47.
34 . مسند احمد، ج 1، ص 124.
35 . همان، ص 114.
36 . مسند ابي داود طيالسي، ص 22، ح 148.
37 . مسند احمد، ج 1، ص 159؛ سنن النسائي، ج 1، ص 84.
38 . كنزالعمال، ج 9، ص 429، ح 26822؛ الاصابة، ج 1، ص 187.
39 . مسند احمد، حديث 1018.
40 . جامع البيان، ج 6، ص 82.
41 . شرح معاني الآثار، ج 1، ص 35.
42 . سنن بيهقي.
43 . المصنف، ج 1، ص 420.
44 . جامع البيان، ج 6، ص 82.
45 . همان.
46 . همان.
47 . همان.
48 . همان.
49 . المصنف، ج 1، ص 18.
50 . الطبقات الكبري، ج 6، ص 282.
51 . وسائل الشيعه، ج 1، ص 294ـ297.
52 . همان.
53 . همان.
54 . همان.
55 . الموافقات، ج 4، ص 7ـ9.
منبع:
شيعهشناسي و پاسخ به شبهات، ، ج 2، صص: 401ـ414