اصل يكم:
بعث گاهي به زنده نمودن مرده يا بيدار كردن خفته است؛ مانند (والموتي يبعثهم
الله...) - (و هو الذي يتوفاكم بالليل و يعلم ما جرحتم بالنهار ثم يبعثكم فيه)
و زماني به فرستادن كسي است كه به عنوان خليفه پروردگار، مرده ها و خوابيده ها
را زنده يا بيدار نمايد. مأموريت اساسي پيامبران (عليهم السلام) به ويژه پيامبر
اعظم (صلي الله عليه و آله وسلم) احياي گروهي و ايقاظ گروه ديگر است. حيات
جامعه بشري به علم صائب و بيداري آن به عمل صالح است و آن حضرت (صلي الله عليه
و آله وسلم) با تعليم كتاب و حكمت از يك سو و تزكيه نفوس از سوي ديگر، امت را
حي بن يقظان خواهد كرد؛ مگر فرسوده هاي جاهليت كه مقهور، (ولكن كره الله
انبعاثهم) بوده و از صحنه بشري بيرون رفته باشند.
اصل دوم:
دو عنصر محوري انسان يكي انديشه ناب و ديگري انگيزه سره است. اين دو
عامل حياتي دراثر تيرگي جهل علمي و تاريكي جهالت عملي، توان تشخيص جاه از چاه و
سراب از آب را از دست مي دهند. آنچه در جاهليت كهن يامدرن مطرح است همين است كه
رهايي را آزادي و بردگي هوي را استقلال مي دانند و نسبت به حرم امن نبوي كه
درصدد تزريق انديشه سره و انگيزه ناب بوده و با مكتب جاودانه اش هم اكنون به
همان راه است، هتك حرمت را روا مي دارند. وقتي اسراي جنگي را [دست] بسته مي
بردند، پيامبر اعظم(صلي الله عليه و آله وسلم) لبخند زد. اسيران چنين زمزمه مي
كردند كه او مدعي رحمت جهاني است و از اسارت ما لذت مي برد، پيامبر اعظم (صلي
الله عليه و آله وسلم) فرمود: من هرگز بر اسارت شما لبخند نزدم، بلكه براين
خنديدم كه شما را با زنجير از آتش مي رهانم و به بوستان مي رسانم و شما همچنان
لجاجت مي ورزيد.
پس رسول آن گفتشان را فهم كرد /گفت آن خنده نبودم از نبرد
زان نمي خندم من از زنجيرتان/ كه بكردم ناگهان شبگيرتان
زان همي خندم كه با زنجير و غل / مي كشمتان سوي سروستان و گل
اصل سوم:
ائتساي به اسوه وحي كه وظيفه همگان به ويژه روحانيون و مسئولان بلندپايه نظام
اسلامي است، در دو بخش جزم علمي و عزم عملي تجلي مي يابد. هرچند آن حضرت (صلي
الله عليه و آله وسلم) همه معارف وحياني را با شهود الهي يافت- لذا در تمام
شئون معصوم از جهل، مصون از خطا و محفوظ از خطيئه است و چنين بارگاه منيعي بهره
مبتلايان، به كارگاه طبيعت نخواهد شد- ليكن ديگران كه متعلمان مكتب آن حضرت
(صلي الله عليه و آله وسلم) و ميراث داران قرآن و عترت اند، هر كدام برابر درجه
ايماني خود از آن بهره مند خواهند شد و در علم و عمل به اندازه فراگيري خويش به
آن حضرت (صلي الله عليه و آله وسلم) تأسي مي نمايند. اميرمؤمنان علي بن ابي
طالب (عليه السلام) در تشريح جهان معاصر رسالت از يك سو و تأثير مهم پيامبر
اعظم (صلي الله عليه و آله وسلم) در زدودن جهالت و برطرف كردن ضلالت از سوي
ديگر، چنين فرمود: «... و اهل الارض يومئذ ملل متقرقه و أهواء منتشره و طرائق
(طوائف) متشتته بين مشبه لله يخلقه او ملحد في اسمه او مشير الي غيره فهداهم به
من الضلاله و انقذهم بمكانه من الجهاله ».
اصل چهارم:
گرچه صدر و ساقه نظام آفرينش تجلي خداوند است- چنانكه علي بن ابي طالب (عليه
الصلاه و السلام) فرمود:«الحمدالله المتجلي لخلقه بخلقه».
ليكن بعثت پيامبر خاتم (صلي الله عليه و آله وسلم) تجلي اعظم است، چنانكه در
دعاي شب مبعث چنين آمده است: «اللهم اني اسئلك بالتجلي الاعظم في هذه الليله من
الشهر المعظم و المرسل المكرم...». عظمت تجلي خدا، مايه ظهور عظمت در خلق رسول
اكرم(صلي الله عليه و آله وسلم) شده است: «انك لعلي خلق عظيم)- چيزي عظيم است
كه داراي عظم و استخوان باشد و شيء مستحكم و بادوام را استخوان دار گويند- و از
آن جهت كه هيچ عامل طبيعي يا صناعي در خلق آن حضرت (صلي الله عليه و آله وسلم)
اثر نمي گذاشت، معلوم مي شود كه ساختار اخلاقي وي از استخوان بندي محكم
برخوردار است.
اصل پنجم:
هر پيامبري معادل كتاب آسماني خود امت خويش را فرامي خواند، به طوري كه قلمرو
دعوا و دعوت او از منطقه نفوذ كتاب او فراتر نمي رود. كتابهاي پيامبران پيشين،
مصدق هم بوده اند؛ لكن قرآن حكيم گذشته از تصديق كتاب هاي گذشته و امضاي همه
معارف وحياني غيرمحرف آنها، نسبت به آنها هيمنه و سيطره و نفوذ دارد: (وانزلنا
اليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه). براساس تساوي
درجه نبوت هر پيامبر با درجه كتاب آسماني او، هرگاه كتابهاي آسماني گذشته تحت
هيمنه قرآن كريم بوده باشند، پس همه انبياي پيشين نيز تحت اشراف پيامبر اعظم
خواهند بود و مادامي مي توان قداست آنان را حفظ كرد كه نزاهت حضرت ختمي نبوت
(صلي الله عليه و آله وسلم) از هر وصمه ريب و وسمه عيب مصون بماند. اين مطلب
سامي را رجال شرف مي دانند نه دلالان علف كه چهره كريه خود را در تصويرهاي موهن
از آن حضرت (صلي الله عليه و آله وسلم) ارائه كرده اند.
اصل ششم:
احتياج جهان كنوني به بازگشت به ره آورد پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله
وسلم)، همانند نياز رجوع به زاد راه آن حضرت در عصر نزول وحي است، زيرا عناصر
محوري عصر كنوني، استعباد، استعمار، استثمار، استحمار و سرانجام، استبداد
استكبار جهاني و صهيونيزم بين الملل است. و آنچه هم اكنون در خاورميانه مي گذرد
نموداري تلخ از ظلم گسترده به نام دموكراسي و كشتاربي گناهان به ويژه كودكان و
زنان است.
پيامبر اعظم(صلي الله عليه و آله وسلم) مبعوث شد تا
جامعه را از بردگي زورمندان آزاد سازد: «فبعث الله محمداً (صلي الله عليه و آله
وسلم) بالحق ليخرج عباده من عباده الاوثان الي عبادته و من طاعه الشيطان الي
طاعته بقرآن قد بينه و احكمه ليعلم العباد ربهم اذجهلوه و ليقروا به بعد اذ
جحدوه و ليثبتوه بعد اذ انكروه.»
حريت از هرگونه صنم و وثن ظاهري، آغاز راهي است كه آن
حضرت (صلي الله عليه و آله وسلم) رهبري فرمود، زيرا آزاد شدن از آز درون، وظيفه
سنگين رهيابان كوي وصال است. آنان كه شاهد رنج توانفرساي شهداي صدر اسلام نبوده
اند و رايگان در كنار مائده قرآن و عترت آرميده اند (مانند نسل سوم انقلاب
اسلامي ايران) بايد همواره با تحليل تاريخي از يك سو و استماع گزارش عالمانه و
عادلانه شاهدان عيني صحنه انقلاب و دفاع مقدس از سوي ديگر، به كيفيت غبارروبي
درون از اوصاف شرك آلود و نحوه رفت و روي برون از سلطه بيگانه و وابسته او پي
ببرند:
گر نبودي كوشش احمد تو هم/ مي پرستيدي چو اجدادت صنم
گر تواني شكر اين رستن بگو/ كز بت باطن همت برهاند او
سر ز شكر دين از آن برتافتي / كز پدر ميراث ارزان يافتي
اصل هفتم:
سر موفقيت پيامبر الهي مخصوصاً پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله وسلم)
امانتداري آنان به نحو اتم بود. معناي امين كامل آن است كه در معرفت امانت و
عاريت دچار اشتباه نشود و آن را مال رسمي خود نپندارد و يا به غصب آن مبادرت
نكند و در كيفيت صرف آن از رهنمود مالك اصيل آن تعدي ننمايد. انسان، داراي روح،
كه اصل است و بدن كه فرع و شئون گونه گون زندگي است كه فروع بعدي اويند. مالك
واقعي همه اين امور تكويني و اعتباري خداي سبحان است؛ آنچه از جان، بدن، جاه و
سمت به انسان داده شد همگي امانت و از منظري عاريت است. پيامبر اعظم (صلي الله
عليه و آله وسلم) درهمه اين امور امين محض بود و در رساندن پيام الهي، مراحل
ابلاغ درست را كاملا امينانه پيمود؛ يعني تمام علوم وحياني را از خداي سبحان
فراگرفت: (و انك لتلقي القرآن من لدن حكيم عليم) و همه آنها را معصومانه نگه
داشت: (سنقرئك فلا تنسي) و هركدام آنها را در فرصت لازم، مصونانه ابلاغ يا املا
فرمود: (و ما ينطق عن الهوي ¤ ان هو الا وحي يوحي) سيره و سنت محفوظانه آن
حضرت، پشتوانه علمي و عملي رهنمودهاي پيامبرانه وي بوده اند و با تزكيه عقول
جامعه و تزكيه ارواح آنان بعد از تضحيه نفوس مسوله و اماره آنها، رجالي پروراند
كه (فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا).
منبع:
پيام به همايش به مناسبت سال پيامبر اعظم (ص) , مرداد ماه
85
،
از طر يق
خبرگزاري شبستان