هر موجود زندهاي در فرايند زندگي خود، در هر برههاي از زمان، به تجديد قوا و شرايط
لازم نياز مبرم دارد و هرگز نميتواند با شرايط پيشين كه پا به هستي نهاده است، به
زندگي خود ادامه دهد. «جنين» پس از گشودن چشم به زندگي بيرون از رحم، در هر برهه،
با شرايط جديدي روبروست و ناچار بايد خود را با آن شرايط تطبيق كند، مثلاً در دوران
شيرخواري با شير مادر و پس از گذشت زماني بايد از چيز ديگر تغذيه كند.
اسلام، يك واحد زنده است كه تا روز رستاخيز شايستگي بقا را دارد و ميتواند جامعه
را اداره كند؛ چون با فطرت و آفرينش انسان هماهنگ است و فطرت تا روز رستاخيز دگرگون
نميگردد، از اين جهت، آن موجود زنده تا آخر روز ميتواند زنده و فعال باشد. البته
گوهر دين كه با فطرت انساني موافق است، دگرگوني نميپذيرد؛ اما صدف آن كه همان شيوه
عمل به دين باشد، دگرگون ميگردد. اينجاست كه فقيهان بزرگ، احكام را به «ثابتات» و
«متغيرات» يا قوانين و مقررات تقسيم كردهاند؛ بدين معني كه قوانين كه گوهر دين و
هماهنگ با فطرت هستند، دگرگوني نميپذيرند؛ اما مقرّرات كه شيوة تطبيق آن بر زندگي
است، قابل دگرگوني هستند. اينك اين حقيقت را با دو مثال، روشن ميكنيم:
1. آمادگي دفاعي در برابر دشمنان اسلام و مسلمانان، يك اصل تغييرناپذير است و به
اين حقيقت در قرآن، اين گونه اشاره شده است: «وأعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة و من
رباط الخيل: «براي مقابله با دشمنان، هرچه در توان داريد از نيرو و اسبان بسته شده
آماده سازيد...» (انفال، 60)
مسلماً روشها و وسايل دفاعي در زمانهاي مختلف، متغير است و در عصر رسول خدا از
اسب و شمشير و تير و كمان بهره ميگرفتند؛ ولي اكنون اين وسايل در مقابل هجوم دشمن
كارايي ندارد و به جاي آن هواپيماهاي جنگي و تانك و موشك و مانند آن به كار گرفته
ميشود.
2. تعليم و تربيت، يك اصل اساسي است كه همة انبيا براي آن برگزيده شدهاند و اين
اصل هرگز تغييرپذير نيست و امت اسلامي بايد به بهترين شيوه اين اصل اسلامي را پياده
كنند؛ اما وسائل تعليم در گذشته چيزي بوده و اكنون چيز ديگر است؛ درگذشته از
قلمهاي ني و تخته پوستها و شاخ حيوانات براي آموزش استفاده ميشد؛ ولي اكنون
شرايط دگرگون شده، ابزار آموزش به تلويزيون، ويدئو، كامپيوتر و اينترنت تبديل شده
است. اين دو مثال ما را به احكام ثابت و متغير يا قانونها و مقرّرات رهنمون
ميشوند و مثالهاي بيشتري نيز ميتوان آورد.
از اين مسئله نتيجه ميگيريم گوهر دين كه كتاب و سنت آن را در بر دارند، ثابت و
پايدار بوده و هرگز قابل خراش و خدشه نيست؛ امّا لباسها و شيوههاي عمل به آنها
قابل دگرگوني هستند. بنابر اين تجديد اسلامي جز حفظ اصول و واقعيات ـ كه روح اسلام
است ـ و دگرگوني در لباس و مقررات ـ كه شيوة پياده شدن است ـ چيز ديگري نيست و هر
نوع تجديد كه با ساختار اسلام در تناقض باشد، تجديد نيست، بلكه نوعي ساختارشكني
خواهد بود كه در آينده دربارة آن توضيح خواهيم داد.
مسلمانان از روز نخست، از لزوم تجديد آگاه بودند و حتي در اين مورد ابوهريره از
پيامبر(ص) حديثي نقل ميكند كه در رأس هر صدسال، فردي پيدا ميشود كه دين آن امّت
را تجديد كند. اينك متن حديث: پيامبر (ص) فرمود: «ان الله يبعث لهذه الامة علي راس
كل مائة سنة من يجدد لها دينها: خداوند، در آغاز هر صدسال كسي را براي اين امت
ميفرستد تا دين آن را تازه سازد.»1
ابن اثير دركتاب خود پس از نقل حديث، مجدّدها را از نظر مذاهب مختلف نام ميبرد و
ميگويد از نظر شيعه مجدّد در آغاز قرن دوم، امام باقر(ع) و در آغاز قرن سوم، امام
رضا(ع) و در آغاز قرن چهارم، محمد بن يعقوب كليني و در آغاز قرن پنجم، سيدمرتضي
است.2مسلّماً كار امام باقر(ع) نوسازي اسلام از نظر بيان حقايق پس از كتمان آن بوده
و همچنين تجديد حيات اسلام در عصر امام رضا(ع) جز مناظرههاي كلامي آن حضرت، با فرق
اسلامي، و همچنين تجديد كليني، جز جمعآوري و دستهبندي احاديث اهل بيت عصمت و
طهارت(ع) و حفظ آثار صادقين، چيز ديگري نبوده است. كار سيد مرتضي، از طريق تبيين
مباني فقهي و اصولي فقه اهل بيت(ع) و مناظره با مخالفان صورت گرفته است. هيچ كدام
از اين مجددها و همچنين ديگر مجدّدهايي كه ابن اثير از ديدگاه ديگران نقل ميكند،
ساختارشكن نبوده، بلكه با حفظ واقعيتها، غبار از چهره آنها ميزدودند.براي رسيدن
به يك واقعيت، بايد تجديد اسلامي را تعريف كرد تا تجديد از ساختارشكني جدا گردد و
هر نوع تخريبي در دين و كنار نهادن احكام نوراني اسلام به عنوان تجديد صورت نپذيرد.
تجديد احكام اسلامي
تجديد در احكام اسلامي به چند صورت ميتواند انجام گيرد:
صورت نخست: احكام اسلامي كه به خاطر نظامهاي فاسد به كنار گذاشته شده، و قوانين
غربي جايگزين آن گشتهاند، احيا گردد؛ زيرا در طول زمان، سليقههاي حاكمان سبب حذف
برخي از احكام اسلام از صحنه زندگي شده و بيشتر مردم با آنها آشنايي ندارند؛ مانند
چند نمونه زير:
الف. احكام حدود و قصاص كه تضمينكنندة امنيت ماست و به تعبير قرآن: «ولكم في
القصاص حياة يا أولي الألباب» به كنار نهاده شدهاند.
ب. امروز بيشترين داد و ستد براساس محاسبات ربوي است؛ گاهي به صورت روشن و گاهي به
صورت ضمني، و اصولاً بانكداري امروز براساس رباخواري است. تجديد حيات اسلامي اين
است كه اگر وجود بانك يك امر ضروري است، پس بانكي به صورت بيربا تاسيس ميكنيم و
درعين حال حقوق كارمندان از بيتالمال تامين شود.
ج. روابط زن و مرد از حدّ شرعي تجاوز كرده، بالاخص در نمايشها و فيلمها يك زن
شوهردار با دهها مرد در گفت و شنود است و حركاتي از خود نشان ميدهند كه جز با
محرم روا نيست. تجديدحيات اسلام اين است كه آن احكام متروكه را به صورت روشن و شفاف
و قابل انطباق بر شرايط زمان مطرح كنيم و جامعه را به سوي آنها سوق دهيم و از
بهرهگيري از قوانين غربي دوري جوييم. اتفاقاً در برخي از ادعيه، تجديد به اين معنا
تصريح شده است؛ چنان كه در صلوات مخصوص عصر جمعه دربارة امام مهدي(عج) چنين آمده
است: «اللهم جدد به ما امتحي من دينك و احي به ما بدل من كتابك و اظهر به ما غير من
حكمك حتي يعود دينك به وعلي يديه غضا جديداً خالصاً مخلصاً لا شك فيه و لا شبهة
معه: پروردگارا، آنچه از دين تو محو و نابود شده، به وسيلة او بازگردان و آنچه از
كتاب تو دگرگون گشته، به دست او زنده گردان و آنچه از احكام تو تغيير يافته، دوباره
آشكارساز تا دين تو به وسيلة او تر و تازه گردد و از هر نوع تغيير و تحريف بيرون
آيد و از هر نوع شبهه و ترديد منزه شود.»3
شما در ديگر مدارك اسلامي قريب به همين مضمون را ميتوانيد پيدا كنيد؛ زيرا ستمگران
و خودخواهان با احكام اسلام بازي كرده، بخشي را حذف و بخش ديگري را نيز تحريف
نمودهاند، عالمان واقعي و مجددان راستين بايد آستينها را بالا زنند و با يك خيزش
جمعي، به احياي اسلام و تجديد آن درهمة قلمروها بپردازند.
صورت دوم: احكام اسلام كه از آن به گوهر دين تعبير كرديم، دگرگوني نميپذيرد؛ اما
شكل و شيوة پياده شدن آن قابل دگرگوني است. دستگاه قضايي بايد بر كتاب و سنت تكيه
كند؛ ولي شكل پياده كردن قضاوت در دوران گذشته بسيار ساده بوده و اكنون بسيار
پيچيده شده است؛ سابقاً يك فقيه در يك شهر پاسخگوي دعاوي و شكايات مردم بود؛ اما
اكنون وضع به شكل ديگر است ـ گاهي پروندهاي است كه بايد به صورت جمعي مورد قضاوت
قرار گيرد و يك نفر نميتواند درباره همة خصوصيات آن تصميم بگيرد.
آموزش و پرورش در گذشته به شيوه مكتبخانهاي انجام ميگرفت؛ ولي شرايط كنوني آن را
اجازه نميدهد، حتماً بايد كيفيت آن دگرگون گردد و همچنين است شكل زندگي كه با حفظ
گوهر آن، امكان تجديد ونوسازي دارد.
صورت سوم: ايمان و تقوا در دل انسان، بر اثر تماس با گناهان و افراد غافل فرسايش
مييابد و به تدريج ضعيف ميگردد، امروز روابط تنگاتنگ شرق اسلامي با غرب، آنچنان
ايمان و تقوا را در قلوب بيشتر جوانان ما ذوب كرده كه فقط از اسلام و دين در
جامعههاي اسلامي، نامي بيش باقي نمانده است و بيشترين تقصير را در اين مورد
رسانهها و محيطهاي متأثر از غرب دارند كه در فكر تقوا وايمان مردم نيستند، بلكه
در فكر زدودن آن هستند.
دانشمندان و فقيهان اسلام بايد به تجديد حيات ايماني جامعه بپردازند و با
برنامههاي صحيح نهال ايمان را در قلوب آنان بپرورانند تا به صورت درختي پرثمر
درآيد و بارور گردد. البته اين كار، كار آساني نيست؛ آن هم در مقابل ماهوارهها
ورسانهها و تبليغات رنگارنگ مكتبهاي باطل، ولي در عين حال با يك رشته تدابير
امكانپذير است. در اين خصوص اين حديث را از پيامبر(ص) يادآور ميشويم: «انالايمان
ليخلق في جوف احدكم كما يخلق الثوب فاسالوا الله ان يجدد الايمان في قلوبكم: ايمان
در دل شما، چون رخت و لباس كهنه ميشود، پس از خدا بخواهيد كه ايمان را در دلهاي
شما تازه كند.»4
نمونة آن نهضت حضرت امام خميني(ره) است كه توانست قلوب جوانان را تسخير كند ونور
ايمان را در قلوب آنان شعلهور سازد و آنان را با يك خيزش، بر ضد نظام فاسد
ماديگرا برانگيزد. اينها نمونههايي از صورتهاي گوناگون تجديد حيات اسلامي است.
با توجه به آنچه گفته شد، بايد در اين كار بزرگ كه حيات اسلام را دربردارد، به چهار
مطلب توجه عميق نمود:
1. اهداف و افكار مجدّدان
تجديد حيات اسلامي بايد به يكي از اين سه صورت انجام گيرد: يا احكام فراموش شده را
وارد ميدان كند يا در پياده كردن احكام، شرايط روز را در نظر بگيرد يا اينكه هدف
احياي ايمان در دل جوانان باشد و اگر احيا انجام گرفت، بايد خدشهاي به گوهرها و
اصول و فروع اسلام وارد نشود.
در اواخر قرن سيزدهم، زمزمة تغيير خط عربي به خط لاتين به وسيلة برخي از
روحانينماها، چون ميرزا فتحعلي آخوندزاده مطرح گشت. پس از آن هم اين انديشه مورد
بحث و بررسي قرار گرفت و گروهي شديداً خواهان تغيير خط بودند، براي آنها مطرح نبود
كه تغيير خط سبب قطع رابطة نسل كنوني با نسلهاي پيش و ميراث فرهنگي و ايمان ديني
آنان ميشود، كه اين كار نه تنها تجديد اسلامي نبود، بلكه در جهت محو تمدن فرهنگ
اسلامي بود.
2. صلاحيتها و توانمنديهاي مجدّدان
مردي ميتواند وارد اين ميدان شود كه از كتاب و سنت و معارف و احكام، به صورت دقيق
و اجتهادي آگاه باشد و هرگز با خواندن يك كتاب و دو كتاب يا تقليد از اين و آن
نميتواند به اين اصل دست بزند. و تا شناخت عميق از اسلام نداشته باشد، چگونه
ميتواند با حفظ اصول و فروع به تجديد احكام اسلام بپردازد و آن را با زندگي همراه
سازد؟ چه بسا پيش از اين نيز، افرادي به عنوان «مجدّد» دست به قلم بردهاند؛ ولي به
جاي «تجديد» به «تخريب» يا «تبديد» پرداختهاند و هماكنون ميشنويم كه در عربستان
سعودي برخي از مفتيان فتوا دادهاند: در نقاطي كه برق قطع ميشود و هوا گرم است،
مردم ميتوانند روزة خود را باطل كنند!
ديگر كسي نيست كه از اين مفتي بپرسد: پايگاهگذار اسلام در همان آب و هوا و سختتر
از آن حكم روزه را آورده است و همگان در آن شرايط روزه ميگرفتند، چه شد حتي يك بار
هم چنين فتوايي از رسول خدا شنيده نشد؟
اينك براي تبيين پاية علمي اين تجديد نظرطلبان، گفتاري را پيرامون تجديد اجتهاد كه
بر آن اصرار دارند، ميآوريم:
نويسندهاي درباره تجديد اجتهاد مينويسد: «فقيه بايد از پديدههاي عصر و مشكلات
پيچيدة جامعه و بشر معاصر، كاملاً آگاه باشد و از نمونههاي واضح آن، آگاهي از محيط
زيست است.» او ميگويد: «در فقه اسلامي كه همان فقه سنّتي است، احكامي دربارة محيط
زيست وجود ندارد، از اين جهت يك سرمايهدار يا يك شركت داخلي يا خارجي ميتواند
كارخانة عظيمي برپا كند و محيط زيست مردم را با زبالهها و پسماندهها و پسابهاي
خود آلوده سازد. برخي از فقها ميگويند كه اين عمل مشروع است؛ زيرا «مردم بر اموال
خود مسلّط هستند»، در حالي كه در بينش فقهي ديگر، ممكن است گفته شود كه اين كار
جايز نيست؛ زيرا مردم بر اموال خود سلطة مطلق ندارند تا جايي كه بتوانند مشكلاتي در
محيط زيست ايجادكنند.» آنگاه ميگويد: «فقيه بايد از ضروريات زندگي و قلمروي اجتهاد
آگاهي كامل داشته باشد.»5
اين پايه و اساس آگاهي تجديد نظر طلبان در اجتهاد است. هيچ فقيهي در جهان اين سخن
را نگفته است كه هر فردي بر مال خود سلطة كامل دارد، حتي ميتواند انگور را شراب
كند و بفروشد و در بازار عطاران، كارخانة چرمسازي و دباغي پوست ايجاد كند يا در
بازار پارچه فروشان، كارگاه آهنگري راه بيندازد. اصولاً فقيهان اسلام، بحثي پيرامون
«حسبه» دارند و در «حسبه» همة اينها مطرح است.
اينك برخي از وظايف محتسب را يادآور ميشويم: «محتسب بايد قصابها را از ذبح
حيوانات در جلوي دكانها منع نمايد تا راهها آلوده و كثيف نشود، آشپزها و
فروشندگان مواد غذايي، بايد مواد خوراكي را در ظروف سربسته نگاه دارند تا از مگس و
حشرات و موش و خاك و غبار و امثال اينها محفوظ بماند.»6
محتسب بايد به جهت مراقبتهاي بهداشتي در سراسر كشور، براي نظافت خيابانها،
كوچهها و مراكز عمومي شهرها اهميت فراوان قائل شود و از مهمانخانهها، هتلها،
مسافرخانهها، استخرها، حمامهاي عمومي، فروشگاههاي مواد غذايي، قصابيها،
نانواييها و سالنهاي غذاخوري مراقبت نمايد تا اصول بهداشتي كاملاً مراعات گردد و
بايد به هر وسيله عوامل بيماريزا را از بين ببرد....7
آيا با توجه به چنين احكام نوراني كه در اسلام وجود داشته و حتي حكومتها عمل
ميكردهاند، ميتوان گفت كه فقه سنتي اسلام دربارة محيط زيست فاقد حكم است. فقه
اسلامي كه منادي «لاضرر و لاضرار» ميباشد، ممكن است اجازه دهد فردي چنين فاجعه
بيافريند؟ لذا يادآور ميشويم تجديد نظر طلبان در مسائل مربوط به اجتهاد بايد
صلاحيتها و توانمنديهاي بالايي داشته باشند تا بيجهت بنايي را ويران نكنند و
نادانسته بر ميراث فرهنگي ارزشمند خود نتازند.
3. روشهاي تجديد اسلامي
امر مهم در تجديد اين است كه قبلاً روش و به اصطلاح علمي، «منهج» آن روشن شود.
گروهي بدون اينكه الگوي تجديد را بيان كنند، فقط به نقد برخي سنتها ميپردازند و
تصور ميكنند كه نقد يك مسأله و دو مسأله، تجديد فقه اسلامي است و اتفاقاً محرّك
آنها بر نقد اين مسائل، نوعي هماهنگي با طوفان فكري است كه از غرب به شرق سرازير
شده و سنتهاي شرقي را تهديد ميكند.
از نيمة قرن بيستم تاكنون، نهضتي در درون جهان اسلام پديد آمده كه در پي نقد علوم
انساني از ادبيات و فلسفه و تاريخ و دين است و در اين مورد، مقالهها و آثار
فراواني منتشر كردهاند و احياناً مقالات آنان كه به زبان عربي است، در دانشنامهاي
به نام «موسوعة مصطلحات الفكر النقدي العربي والاسلامي المعاصر» منتشر شده است و
شگفت اينجاست كه گردآورندگان اين موسوعه غالباً مسيحيان لبناني هستند. آنان مباحثي
را تحت عناوين زير مطرح ميكنند: تجدد الاسلام المنهجي، تجدد الفكر، تجديد
الاجتهاد، تجديد ثقافي اسلامي، تجديد الحوزة العلمية، تجديد الحياة العربية و
الاسلامية، تجديد الرؤية في الايمان، تجديد العقل السياسي العربي و...
و شگفت اينجاست كه مقالات شخصيتهايي كه غالباً سكولار هستند، زينتبخش اين موسوعه
است؛ مانند نصر حامد ابوزيد، محمد أركون، امين سمير، حسن حنفي و... و همة اينها
حاكي از آن است كه موجي كه ايجاد شده، نوعي كپيبرداري و الهام از اين انديشهها و
افكار است. ما هرگز منكر تجديد به معناي صحيح نيستيم؛ زيرا هر زمان براي خود شرايطي
دارد و بايد در پرتوي آن شرايط، صميم دين و گوهر آن را پياده كرد؛ بيآنكه به
واقعيت آن صدمه بخورد.
مهم اين است كه بدون منهج و بيان روشن، سراغ تجديد رفته و به صورت گزينشي برخي از
مسائل را كه موافق ذوق قشري از جامعه نيست، نقد كنيم، اين نوع نقد به جاي تجديد، در
حقيقت «تبديد» و «ساختارشكني» است. اصرار بر تساوي زن و مرد در مسأله شهادت، ارث،
ديه و تصدي يكسان همة پستها توسط زن و مرد، از اين نمونههاست.
تجديد حيات اسلامي يا پيش بردن فقه اين نيست كه در چند مورد به سنتشكني پرداخته و
سوار موج شده، احكام معروف بين فقها را ناديده بگيريم، در صورتي كه هماهنگي با موج
در اين مسائل، هيچگاه گره از عقب ماندگي مسلمانان نگشوده و ماية پيشرفت نخواهد
بود.
در اينجا از بيان نكتهاي ناگزيريم و آن اينكه ممكن است تفويض برخي از مناصب به
زنان، في حدّ نفسه، مشكلي نباشد؛ اما بايد توجه نمود كه شكستن اين همه سدها و موانع
و اعطاي مناصب كليدي به زنان سبب ميشود كه فردا، ملحدان با تشكيل كنوانسيونهايي
مدّعي فقه جديدي براي زنان و مدّعي تشابه در همة حقوق و وظايف زن و مرد شوند. آيا
تشابه در همة حقوق و وظايف با عفاف و تقواي زن هماهنگ است؟
دكتر جمال عطيّه در كتاب «تجديد الفقه الاسلامي» براي شيوة تجديد، روشهاي خود را
بيان كرده، و در اين مورد از كلمة «ملمح» به معناي «ويژگي» بهره گرفته و در حقيقت،
روش خود را با 12 ويژگي بيان كرده است.8 ممكن است ما با برخي از اين ويژگيها موافق
نباشيم؛ ولي بايد پذيرفت كه نويسنده كار را به صورت علمي آغاز كرده است، نه به اين
صورت كه گروهي را راضي سازد و از خشم گروهي بكاهد.
نتايج كار مجدّدان
آخرين بخش از بحث ما ارائه نتايج كار برخي از كساني است كه «تجديد» را درست نفهميده
و آن را به معني بازگشت از اصول و ارزشها گرفتهاند و به بيان ديگر به معني «تجديد
نظر» يا عدول و بازگشت از عقايد و مباني ديني و فكري پنداشتهاند؛ مشابه كساني كه
در اصول و عقايد ماركسيسم تجديد نظر كرده و آن را متناسب با شرايط و زمان و مكان
خود تغيير دادهاند، كه به عنوان نمونه ميتوان مانوتسه نونگ را نام برد كه نظريات
ماركس و لنين را مطابق شرايط و نيازهاي جامعه چنين تغيير داد. در اصطلاح به اين
افراد «تجديد نظر طلب» يا «رويزيونيست» گفتهاند.
حقيقت اين است كه آنها كه سوختة اسلام و عاشق حفظ وحي با تمام خصوصيات آن هستند، با
به كارگيري عنصر زمان و مكان، قشرها را دگرگون و لب و مغز را حفظ كردهاند. ما به
صورت گسترده، در اين مورد در كتاب «مصادر الفقه الاسلامي» سخن گفته و يادآور
شدهايم كه عنصر زمان و مكان از عصر امير مؤمنان مطرح بوده؛ ولي هيچگاه به حقيقت
دين لطمهاي وارد نكرده است؛ اما گروهي غيرمتعهد و ناآگاه از ارزش وحي، تحت عنوان
تجديد نظرطلبي يا نوانديشي در زمينة دين، به ساختارشكني پرداخته و اصول مسلم را
ناديده ميگيرند. لذا پيوسته، با الهام از فكر غربي و حقوق بشر سكولار، ميكوشند هر
روز يكي از احكام مسلم اسلام را از دايرة شريعت بيرون ببرند؛ گاهي منكر حكم قصاص و
احياناً منكر حكم مرتد و گاهي منكر نظام ارث و مجازات اسلامي، و گاهي اساساً منكر
اين ميشوند كه اسلام بتواند با تحوّلات زمانه همراه شود و اين چيزي جز ترويج
سكولاريسم و حاكميت بخشيدن به تمايلات ايدئولوژيك غربي بر وحي الهي نيست.
اي كاش آنان عقل و خرد را مجرّد از خدمت به ايدئولوژي خاص در نظر ميگرفتند و لااقل
خاضع در برابر حكم عقل بودند، نه اينكه عقل و خرد را در درگاه ايدئولوژي ذبح كنند!
من اميدوارم كساني كه راه تجديد نظرطلبي را ميپيمايند، لااقل در حوزه تجديد
نظرطلبي تجديد نظر كنند و بينديشند كه: زدن چوب حراج بر ثروت فقهي و اخلاقي و احكام
اسلام به سود كيست؟
پىنوشتها:
1. سنن ابي داود، ج4، كتاب الملاحم، ص 109، حديث شماره 4291.
2. جامعالأصول، ج 11، ص 322، شرح حديث 8881.
3. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان به نقل از مصباح المتهجد و جمال الاسبوع.
4. سيوطي، الجامع الصغير
5. موسوعة مصطلحات الفكر النقدي العربي و الاسلامي، ج1، ص449، چاپ بيروت، ص
2004.
6. ابن الاخوّة قريشي معالم القربة في أحكام الحسبه، صص 90ـ170.
7. همان، مباني حكومت اسلامي، ص 599 ـ 630؛ زيگريدهونكه، فرهنگ اسلام در اروپا،
ترجمة مرتضي رهباني، ص 6؛ كارنامة اسلام، ص 52 ـ 53.
8. تجديد الفقه الاسلامي، ص 18ـ 55.
منبع: روزنامه اطلاعات ، دوشنبه
30شهریور 1388، 2شوال1430، 21سپتامبر2009، شماره 24572