نقد و بررسى ديدگاه هاى موجود
درباره افشاى راز پيامبراعظم(ص)
در آيات ابتدايى سوره تحريم

على حسينى فاطمى 1


چكيده
يكى از مسائل مهم و اختلافى در تاريخ اسلام مسئله مطرح شده در آيات ابتدايى سوره مباركه تحريم است كه در آن از پيامبر(صلى الله عليه وآله) در مورد چرايى تحريم حلالى از حلال هاى خداوند سؤال مى شود. اين مسئله به قدرى مهم بوده كه چند آيه از آيات قرآن كريم بدان اختصاص يافته است. البته قرآن كريم درباره موضوع حلالِ حرام شده و علت آن سكوت مى كند تا جايى كه مفسران شيعه و سنى ديدگاه هاى مختلفى درباره آن ارائه كرده اند كه در اين بين، برخى اغراض سياسى نيز به عنوان تأييد مذهبى خاص، پشت اين مسئله قرار مى گيرد.
در اين مقاله و براى بررسى اين موضوع، به تفاسير مختلفى از شيعه و اهل سنت مراجعه شده كه در مجموع از ديدگاه شيعه به شش قول و از ديدگاه اهل سنت نيز به شش قول موجود اشاره شده است.

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَاللهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ * قَدْ فَرَضَ اللهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمانِكُمْ وَاللهُ مَوْلاكُمْ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ * وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً فَلَمّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْض فَلَمّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ؛

به نام خداوند بخشاينده مهربان.
اى پيغمبر گرامى براى چه آن را كه خدا بر تو حلال فرمود تو بر خود حرام كردى تا زنانت را از خود خشنود سازى در صورتى كه خدا آمرزنده و مهربان است. خدا حكم كرد براى شما كه سوگندهاى خود را (به كفّاره) بگشاييد و او مولاى شما بندگان (و حكمش نافذ) است و هم او به هر چيز عالم دانا و به حكمت از تمام امور خلق آگاه است. وقتى پيغمبر با بعضى زنان خود ... به راز گفت ... آن زن چون خيانت كرده و ديگرى (يعنى عايشه) را بر سرّ پيغمبر آگه ساخت خدا به رسولش خبر داد و او بر آن زن برخى را اظهار كرد (و برويش آورد) و برخى را از كرم، پرده دارى نمود و اظهار نكرد. آن زن گفت: رسولا تو را كه واقف ساخت... رسول گفت: مرا خداى داناى آگاه (از همه اسرار عالم) خبر داد.

بررسى ديدگاه مفسران شيعه
با اندك تأمّلى در ديدگاه هاى مفسّران شيعه و سنّى، روشن مى شود كه بيشتر شأن نزول هاى اين آيات، از منابع كهن اهل سنّت نقل شده و شيعه به صورت مستقل غير از روايتى از امام باقر(عليه السلام) نظرى در اين باره نداشته است و هرچه در منابع تفسيرى شيعه ملاحظه مى شود، گردآورى و نقل قول محدثان و مفسران اهل سنت مى باشد.
براى بررسى ديدگاه مفسران شيعه از تفسير على بن ابراهيم قمى، تفسير الميزان، مجمع البيان، تفسير نمونه و البرهان فى تفسير القرآن استفاده شده است و در اين مجال، بايستى از دو منظر ديدگاه آنان را بررسى كنيم:

الف اين كه آيات اول و دوم اشاره به چه موضوعى دارند كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)آن را بر خود حرام كرده است؟
ب اين كه آن رازى كه حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) با يكى از همسرانش در ميان گذاشت چه بوده است؟

اما اين كه اين آيات در شأن چه موضوعى نازل شده اند، مفسران شيعى چندين نظر را در تفاسير خود آورده اند:

1ـ عسل خوردن پيامبر(صلى الله عليه وآله) در منزل حفصه و نقشه عايشه در اين باره با بيان اين مطلب كه از دهان پيامبر(صلى الله عليه وآله) بوى «مغافير» به مشام مى رسد و سوگند پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر عسل نخوردن؛
2ـ عسل خوردن پيامبر در منزل ام سلمه و اجراى نقشه مذكور توسط ساير همسران پيامبر؛
3ـ عسل خوردن پيامبر(صلى الله عليه وآله) در منزل زينب بنت جحش و اجراى نقشه مذكور توسط عايشه و حفصه و سوگند پيامبر بر اين كه هرگز عسل ننوشد؛
4ـ عسل خوردن پيامبر(صلى الله عليه وآله) در منزل سوده و اجراى نقشه مذكور توسط عايشه و حفصه و سوگند پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر عسل نخوردن؛
5ـ ديدار پيامبر(صلى الله عليه وآله) با ماريه در غياب حفصه و درشتى كردن حفصه با پيامبر(صلى الله عليه وآله)و سوگند پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر كناره گيرى از ماريه؛
6ـ ديدار پيامبر(صلى الله عليه وآله) با ماريه در غياب عايشه و اطلاع يافتن حفصه از اين ماجرا و سوگند پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر حرام كردن ماريه بر خود.

اكنون به بررسى اين موارد مى پردازيم:

نظريه اول و دوم فقط در تفسير مجمع البيان طبرسى آمده است.2

نظريه سوم، علاوه بر تفسير مجمع البيان طبرسى،3 به عنوان شأن نزول مورد وثوق مفسّر تفسير نمونه به شرح ذيل آمده است:

پيامبر(صلى الله عليه وآله) گاه كه نزد زينب بنت جحش (يكى از همسرانش) مى رفت زينب او را نگاه مى داشت و از عسلى كه تهيه كرده بود خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى آورد. اين سخن به گوش عايشه رسيد و بر او گران آمد، عايشه مى گويد: من با حفصه (يكى ديگر از همسران پيامبر) قرار گذاشتيم كه هر وقت پيامبر نزد يكى از ما آمد فوراً بگوييم آيا صمغ «مغافير» خورده اى؟ (مغافير، صمغى بود كه يكى از درختان حجاز به نام عرفط (بر وزن هرمز) تراوش مى كرد و بوى نامناسبى داشت) پيامبر(صلى الله عليه وآله) مقيد بود كه هرگز بوى نامناسبى از دهان يا لباسش شنيده نشود، بلكه به عكس اصرار داشت هميشه خوشبو و معطر باشد! به اين ترتيب، روزى پيامبر نزد حفصه آمد و او اين سخن را به پيامبر گفت. حضرت فرمود: من مغافير نخورده ام؛ بلكه عسلى نزد زينب بنت جحش نوشيدم،و من سوگند ياد مى كنم كه ديگر از آن عسل ننوشم (نكند زنبور آن عسل روى گياهى نامناسب و احتمالاً مغافير نشسته باشد).4

نقد و بررسى ديدگاه هاى موجود در . . .
اما ديدگاه چهارم فقط در تفسير الميزان آمده است كه مفسر گران قدر اين تفسير، آن را از الدرّ المنثور به اين شكل نقل مى كند:

و در در منثور است كه ابن منذر، و ابن ابى حاتم، و طبرانى، و ابن مردويه، به سندى صحيح از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) هر وقت به خانه همسرش سوده مى رفت، در آن جا شربتى از عسل مى نوشيد. روزى از منزل سوده درآمد و به خانه عايشه رفت، عايشه گفت: من از تو بويى مى شنوم، از آن جا به خانه حفصه رفت، او هم گفت: من از تو بويى مى شنوم. حضرت فرمود: بگمانم بوى شربتى باشد كه من در خانه سوده نوشيدم، و والله ديگر نمى نوشم.5

ديدگاه پنجم تقريباً مورد اتفاق همه اين مفسران (جز مفسّر تفسير نمونه) است، گرچه اين داستان به شكل هاى گوناگونى نقل شده است. به عنوان نمونه، علامه طباطبايى به نقل از قمى از ابن سيار از امام صادق(عليه السلام) روايت كرده كه عايشه و حفصه در روزى كه رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) در خانه ماريه قبطيه بود، به گوش نشستند و بعد به ايشان اعتراض كردند كه چرا به خانه ماريه رفتى؟ و حضرت سوگند خورد كه والله ديگر نزديك او نمى شوم. «خدايتعالى در اين آيه، آن جناب را عتاب كرده كه چرا حلال خدا را بر خود حرام كردى، كفاره قسم را بده و هم چنان به همسرت سر بزن».6

اصل اين موضوع در تفسير قمى بدين شكل آمده است:

أخبرنا احمد بن ادريس قال حدّثنا أحمد بن محمد عن الحسين بن سعيد عن ابن سيار عن ابى عبد الله(عليه السلام) في قوله تعالى (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللهُ لَكَ) الآية، قال اطلعت عائشة وحفصة على النبي(صلى الله عليه وآله) و هو مع مارية، فقال النبي(صلى الله عليه وآله) و الله ما أقربها، فأمره الله أن يكفر يمينه.7

در تفسير على بن ابراهيم قمى شأن نزول اين آيات اين گونه عنوان مى شود كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به خانه بعضى از همسرانش مى رفت و ماريه قبطيه در خدمت ايشان بود و به ايشان خدمت مى كرد و در آن روز در خانه حفصه بود و حفصه به سبب حاجتى بيرون رفته بود. پس پيامبراكرم با ماريه نزديكى كرد و حفصه از اين ماجرا مطلع شد و با حالتى خشمناك رو به سوى پيامبر كرد و گفت: اى رسول خدا! شما اين كار را در نوبت من و در خانه و بستر من انجام داديد؟ پس پيامبراكرماز حفصه حيا كرده، خجالت كشيد و فرمود: كافى است، زيرا من ماريه را بر خودم حرام ساختم و بعد از اين هرگز با وى نزديكى نخواهم كرد.8

علامه طباطبايى اين داستان را به همين شكل در تفسير خود به نقل از طبرانى و ابن مردويه آورده است.9 علامه طبرسى نيز اين داستان را همين گونه در مجمع البيان ذكر كرده است.10 هم چنين علامه بحرانى نيز اين قضيه را در البرهان به نقل از تفسير قمى آورده است.11

اما ديدگاه ششم فقط در تفسير مجمع البيان آمده و به نظر مى رسد كه مفسّر، اين شأن نزول را هم چنان كه خواهيم ديد به نقل از كشّاف زمخشرى در تفسير خود آورده است.12

اما اين كه آن راز حضرت رسول با يكى از همسرانش، چه بوده، اين راز با شأن نزول هاى شش گانه يادشده از ديدگاه مفسران شيعى ارتباطى تنگاتنگ دارد كه عبارت اند از:

1. سوگند پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) بر عسل نخوردن؛ اين مطلب در تفسير مجمع البيان13 و تفسير نمونه آمده است. در تفسير نمونه آمده است كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) به حفصه گفت:
اين سخن را به كسى مگو (مبادا به گوش مردم برسد، و بگويند چرا پيامبر حلالى را بر خود تحريم كرده؟ و يا از كار پيامبر در اين مورد و يا مشابه آن تبعيّت كنند، و يا به گوش زينب [بنت جحش] برسد و او دل شكسته شود.14
نيز چنين تعبيرى در الميزان (البته عسل خوردن در منزل سوده بوده) آمده است.152. سوگند پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) مبنى بر اين كه ديگر به خانه زينب نخواهد رفت. اين مطلب نيز فقط در مجمع البيان طبرسى آمده است.16

3. سوگند پيامبر مبنى بر حرام كردن ماريه به خود به سبب جلب رضايت حفصه يا عايشه. اين مطلب تقريباً مورد تأييد بيشتر مفسران است كه در مجمع البيان و الميزان و البرهان به آن اذعان شده است با اين تفاوت كه علامه طباطبايى بر اين مطلب، نقدى دارند كه در جاى خود بدان اشاره خواهد شد.17

4. رازى كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) با حفصه در ميان گذاشت اين بود كه بعد از ايشان، ابوبكر و عمر، زمامدار مسلمانان مى شوند. اين مطلب يكى از جنجالى ترين بحث هاى تفسيرى است كه در تفاسير قمى و الميزان و البرهان فى تفسير القرآن به آن اشاره شده است و البته علامه طباطبايى نقدى بر آن دارد كه در جاى خود بحث خواهد شد.18 به هر حال، مسلماً پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) اين راز را به حفصه گفته و او اين راز را به عايشه انتقال داده است. علامه طباطبايى مى فرمايد:

تمامى روايات اتفاق دارند بر اين كه منظور از آن دو زن حفصه و عايشه دو همسر رسول خدايند.19

آيت الله مكارم شيرازى مى فرمايد:

منظور از همسر غير رازدارش در اين آيه، حفصه بود كه او اين سخن را شنيد و به عايشه بازگو كرد.20

هم چنين ماجراى بسيار مفصلى به نقل از ابن عباس در تفاسير مختلف وجود دارد كه ابن عباس به نقل از عمر بن خطاب، آن دو زن را حفصه و عايشه معرفى كرده است.21

با وجود اين تفاصيل، علامه طباطبايى معتقد است كه آيات شريفه تصريح نكرده اند كه آن چه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) بر خود حرام كرده، چيست؟ و جمله (تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ) اشاره بر اين مطلب دارد كه آن چه را آن جناب بر خود حرام كرده عملى از اعمال حلال بوده كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) آن را انجام مى داده است و بعضى از همسران آن حضرت از انجام آن عمل ناراضى بودند و حضرت را در مضيقه قرار مى دادند و اذيت مى كردند تا اين كه آن حضرت ناگزير شد سوگند بخورد كه ديگر آن عمل را انجام ندهد.22

ماجراى زمامدارى ابوبكر و عمر پس از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)
يكى از مواردى كه در برخى تفاسير شيعى به آن پرداخته شده و به عنوان راز پيامبر با حفصه، مطرح گرديده است، ماجراى زمامدارى ابوبكر و عمر پس از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)است كه برخى مفسران شيعى نيز آن را پذيرفته اند.

قمى اين ماجرا را اين گونه نقل مى كند:

پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) به حفصه فرمود: من رازى را با تو در ميان مى گذارم كه اگر آن را فاش سازى، لعنت خدا و فرشتگان و تمامى مردم بر تو باشد. حفصه سؤال كرد: آن راز چيست؟ فرمود: ابوبكر پس از من خلافت را به دست مى گيرد و پس از او عمر، پدرت، خليفه مى شود. حفصه سؤال كرد: چه كسى اين خبر را به تو داده است؟ فرمود: خداوند اين خبر را به من داده است. آن گاه حفصه اين خبر را همان روز به عايشه رساند و عايشه نيز ابوبكر را با خبر كرد. پس ابوبكر نزد عمر آمد و به او گفت: عايشه از حفصه خبرى به من داده كه من نمى توانم به قول او اطمينان كنم، تو (اى عمر) از حفصه آن را بپرس. عمر نزد حفصه آمد و به او گفت: آن چه عايشه از تو نقل كرده، چيست؟ حفصه آن را انكار كرد و گفت: من چيزى نگفته ام. عمر به او گفت: اگر اين مسئله درست باشد، به ما خبر ده تا خود را آماده سازيم. حفصه گفت: بلى، اين مطلب را رسول خدا فرموده است.23

تا اين جاى ماجرا در كتاب هاى روايى و تفسيرى شيعه و سنى آمده است، اما آن چه فقط در كتاب تفسير على بن ابراهيم قمى مشاهده مى شود و در كتاب هاى روايى و تفسيرى اهل سنت وجود ندارد، جمله زير است:

فاجتمع أربعة على أن يَسُمّوا رسول الله فنزل جبرئيل على رسول الله(صلى الله عليه وآله) بهذه السورة... .24

هم چنين على بن ابراهيم قمى در تفسير اين بخش از آيه سوم سوره مباركه تحريم كه مى فرمايد: (وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْض) مى نويسد: پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) به آن ها اطلاع نداد كه از نيت شوم آن ها مبنى بر قتل پيامبر، خبر دارد.25

وى هم چنين در تفسير (وَأَظْهَرَهُ اللهُ عَلَيْهِ) مى نويسد:

يعنى أظهر الله نبيه على ما أخبرت به وهمّوا به من قتله... .26

اما علامه طباطبايى اين ماجرا را با اندك تفاوتى اين گونه توضيح مى دهد:

طبرانى و ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده اند كه در تفسير آيه (وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ...) گفتند: حفصه در خانه خودش به درون اطاق رفت و ديد كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در حجره او با كنيزش ماريه عمل زناشويى انجام مى دهد. رسول خدا(صلى الله عليه وآله)به حفصه فرمود: جريان را به عايشه خبر مده تا من به تو بشارتى بدهم، و آن بشارت اين است كه پدرت بعد از من و بعد از ابى بكر زمامدار مسلمانان مى شود. حفصه بلافاصله خبر را به عايشه رساند. عايشه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)پرسيد: چه كسى به تو خبر داد كه پدر من و پدر حفصه بعد از تو زمامدار مى شوند؟ فرمود: خداى عليم وخبير. عايشه گفت: من ديگر به روى تو نظر نمى كنم تا ماريه را بر خود حرام كنى. رسول خدا(صلى الله عليه وآله)هم او را بر خود حرام كرد. و اين جا بود كه آيه شريفه (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ...) نازل شد.27

در اين ميان، روايتى نيز وجود دارد كه در تفسير الميزان و البرهان به آن اشاره شده است، اين روايت مى تواند مؤيدى بر قول سوم (راز حرام كردن ماريه) باشد. روايت اين است كه كلينى در كافى به سند خويش از زراره از امام باقر(عليه السلام)روايت كرده كه ايشان در پاسخ به سؤال زراره كه آيا اين آيه، كفاره را واجب كرده است، فرمودند:

رسول خدا(صلى الله عليه وآله) ماريه را در عين اين كه همسرش بود بر خود حرام كرد و سوگند خورد كه به او نزديك نشود، و كفاره اى كه بر آن جناب واجب شد كفاره سوگند بود، نه كفاره تحريم.28

بررسى ديدگاه مفسران اهل سنت
در بررسى آيات يادشده، از تفاسير چهار مفسر نامى اهل سنت (طبرى، زمخشرى، فخر رازى و آلوسى) استفاده شده است. اقوال مفسران اهل سنت در تفسير اين آيات، همان اقوالى است كه مفسّران شيعه نيز به آن اشاره كرده اند و در قسمت قبل، آن ها را بررسى كرديم.به طور مختصر اقوال مفسران سنى مذهب در باب شأن نزول آيات و رازى كه پيامبر با يكى از همسرانش در ميان گذاشت عبارت است از:

1 نزديكى پيامبر با ماريه در نوبت عايشه و باخبر شدن حفصه و درخواست پيامبر از حفصه مبنى بر باخبر نشدن عايشه از اين ماجرا و سوگند پيامبر مبنى بر تحريم ماريه بر خود؛ 2 نزديكى پيامبر با ماريه در نوبت عايشه و مطلع شدن حفصه و درخواست پيامبر از حفصه مبنى بر باخبر نشدن عايشه و اين كه ابوبكر و عمر پس از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)زمامدار مسلمانان مى شوند؛ 3 نزديكى پيامبر با ماريه در نوبت حفصه و خواست پيامبر بر راضى كردن وى و درخواست ايشان بر مخفى ماندن موضوع و افشاى آن توسط حفصه...؛ 4 عسل خوردن پيامبر در منزل زينب بنت جحش و توطئه عايشه و حفصه بر اين كه بوى مغافير از دهان پيامبر مى آيد و سوگند پيامبر بر عسل نخوردن؛ 5 عسل خوردن پيامبر در منزل سوده...؛ 6 نزديكى پيامبر با ماريه در خانه حفصه و تندخويى حفصه با پيامبر و تحريم ماريه توسط پيامبر بر خود.

اكنون به بررسى ديدگاه هاى يادشده مى پردازيم:

ديدگاه اول در تفسير طبرى آمده است. وى مى گويد:

و يك شب ديگر به مدينه نوبت عايشه رضى الله عنها بود، و پيغامبر(عليه السلام)چون در خانه شد، عايشه رضى الله عنها به خانه نبود، و آن كنيزك كه ملك حبشه او را فرستاده بود آن جا بود. پيغامبر(عليه السلام) با آن كنيزك گرد آمد، و پيش از آن كه عايشه رضى الله عنها آمد حفصه دختر عمر بن الخطاب رضى الله عنها به خانه عايشه رضى الله عنها اندر آمد، و از آن احوال پيغامبر(عليه السلام) و آن كنيزك خبر يافت. پيغامبر(عليه السلام) مر حفصه را گفت كه: نبايد كه اين احوال مر عايشه رضى الله عنها را گويى كه من سوگند خوردم كه اين كنيزك را بر خود حرام كردم.29

ديدگاه دوم، مورد اعتماد زمخشرى در كشاف و فخر رازى در التفسير الكبير است. البته اين دو قائل اند كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)دو راز را با حفصه در ميان گذاشت:1ـ ماجراى تحريم ماريه، 2ـ امامت و زعامت شيخين.30

نظريه سوم، تنها در كشاف و التفسير الكبير به آن اشارت شده و آن اين است كه پيامبر در نوبت حفصه، با ماريه خلوت كرد و پيامبر خواست تا حفصه را راضى كند و از او خواست كه موضوع را كتمان كند، ولى او رازِ پيامبر را فاش كرد و پيامبر او را طلاق داد و از همسرانش دورى كرد و 29 شب در خانه ماريه ماند. و روايت شده كه عمر به وى گفت: «لو كان في آل الخطاب خير لما طلقك» پس جبرئيل نازل شد و گفت: اى پيامبر به وى (حفصه) رجوع كن كه او از همسران تو در بهشت خواهد بود.

اين روايت از دو طريق نقل شده است: يكى از طريق حسن ابن ابى جعفر از ثابت از انس... و ديگرى طبرانى از حسن از عاصم از عمار كه راوى مشترك (حسن بن ابى جعفر) طبق گفته فخر رازى ضعيف است.31

ديدگاه چهارم در تفاسير زمخشرى، فخر رازى و آلوسى آمده است. زمخشرى مى گويد:

و روى أنّه شرب عسلا في بيت زينب بنت جحش، فتواطأت عائشة وحفصة فقالتا له: إنا نشمّ منك المغافير، وكان رسول الله يكره التفل، فحرّم العسل.32

ديدگاه پنجم فقط در تفسير آلوسى ذكر شده است.33

ديدگاه ششم نيز در تفسير آلوسى آمده است. وى به مسئله عتاب كردن حفصه به پيامبر اشاره مى كند كه پيامبر براى راضى كردن وى ماريه را بر خود حرام مى سازد. هم چنين به روايتى اشاره مى كند كه اين ماجرا در خانه حفصه بوده، لكن در نوبت عايشه.34

نكته هاى جالب توجه در تفاسير اهل سنت

مفسران سنى مذهب در تفسير (بَعْضِ أَزْواجِهِ) اتفاق نظر دارند كه منظور، حفصه مى باشد. زمخشرى مى گويد:
(بَعْضِ أَزْواجِهِ) حفصة، والحديث الذي أسر اليها حديث مارية و إمامة الشيخين.35فخر رازى مى گويد:
وقوله تعالى (وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ) الى بعض ازواجه حديثاً، يعني ما أسرّ إلى حفصة من تحريم الجارية على نفسه واستكتمها ذلك.36
آلوسى كه در كنايه زدن به شيعه يد طولايى دارد با انتقاد از شيعيان مى نويسد:
إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً هي حفصة على ما عليه عامة المفسرين، وزعم بعض الشيعة أنها عائشة وليس له في ذلك شيعة.37
اما همان گونه كه گذشت هيچ كدام از علماى برجسته شيعى چنين چيزى را عنوان نكرده اند.
هم چنين در تفسير (عَـرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْـرَضَ عَنْ بَـعْض) ديدگاه هاى جالبى نقل شده اسـت:

زمخشرى و فخر رازى گويند:

(عَرَّفَ بَعْضَهُ) أعلم ببعض الحديث تكرماً.38

فخر رازى هم چنين مى گويد:

(وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْض) لم يخبرها أنّكِ أخبرتِ عائشة على وجه التكرم والإغضاء، والذى أعرض عنه ذكر خلافة أبى بكر و عمر.39

آلوسى نيز مى نويسد:

(عَرَّفَ) اي النبى(صلى الله عليه وآله) حفصة (بَعْضَهُ) اي الحديث اي أعلمها وأخبرها ببعض الحديث الذي أفشته... قيل هو قوله لها: «كنت شربت عسلا عند زينب ابنة جحش فلن أعود».40 (وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْض) هو على ما قيل قوله عليه الصلوة والسلام: «وقد حلفت» فلم يخبرها به تكرماً لما فيه من مزيد خجلتها حيث أنه يفيد مزيد اهتمامه(صلى الله عليه وآله)بمرضاة أزواجه وهو لا يحب شيوع ذلك.41

گفتنى است آلوسى با وجود اين كه قول مشهور را ماجراى ماريه مى داند مطلبى را از خفاجى نقل مى كند كه جاى تأمل دارد. وى مى گويد:

قال الخفاجي: قال النووي في شرح مسلم: الصحيح ان الآية في قصة العسل لا في قصة مارية المروية في غير الصحيحين ولم تأت قصة مارية في طريق صحيح. ثم قال الخفاجي نقلا عنه ايضاً: الصواب أن شرب العسل كان عند زينب رضى الله تعالى عنها وقال الطيبي فيما نقلناه عن الكشاف: ما وجدته في الكتب المشهورة والله تعالى أعلم.42

اين سخنى است كه نووى در شرح مسلم آورده كه ماجراى ماريه با وجود اتفاق نظر اكثر مفسران اهل سنت بر آن از طريق صحيحى نقل نشده و در صحيحين بخارى و مسلم نيز نيامده است، لذا معتبر نمى باشد.

اما آلوسى براى اثبات سخن خود در باب خلافت صحابه (ابوبكر و عمر) بعد از پيامبر، روايتى ذكر كرده كه آن را ابن عدى و ابو نعيم در فضائل الصديق، و ابن مردويه از طرقى از على(عليه السلام)و ابن عباس نقل مى كند كه اين دو گفته اند:

إن أمارة أبي بكر وعمر لفي كتاب الله (وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً) قال لحفصة: «أبوكِ وأبو عائشة واليا الناس بعدي فإيّاكِ أن تخبري أحداً».43

حال اين طرقى كه آلوسى نام مى برد، چه كسانى هستند بر ما پوشيده است و شايد بر خود وى پوشيده نباشد. هم چنين وى از بزرگان و علمايى از شيعه و سنى نقل مى كند كه راز پيامبر را به حفصه، ماجراى زمامدارى ابوبكر و عمر پس از پيامبر مى دانند. اين افراد عبارت اند از: ابو نعيم در فضائل الصحابه، ابن ابى حاتم از ميمون بن مهران، طبرسى در مجمع البيان از اجلّ علماى شيعه از زجّاج، عياشى از عبدالله بن عطاء مكى از امام باقر(عليه السلام).44

نكته قابل توجه، تعبيرى است كه درباره طبرسى به كار مى برد و او را با «من أجل علماء الشيعه» وصف مى كند، و البته اين در جايى است كه مطلب نقل شده از علامه طبرسى با اهداف مورد نظر آلوسى، هماهنگى كامل دارد.

اما آن چه دردناك است اين است كه برخى علماى شيعه، از جمله علامه طبرسى بدون دليل و مدرك معتبرى اين گونه اقوال را بيان مى كنند كه باعث خدشه دار شدن اعتقادات شيعه اماميه مى شود.

به اعتقاد نگارنده، اين گونه شأن نزول ها ساخته و پرداخته افرادى است كه مى خواهند دليل موجهى براى حقانيت خلافت ابوبكر و عمر بتراشند و در اين راه از راه هاى گوناگون، از جمله جعل حديث استفاده كرده اند. اين گونه است كه آلوسى با كنايه هاى معنادار خود، شيعه را به دادگاه مى كشاند.

وإذا سلم الشيعة صحة هذا لزمهم أن يقولوا بصحة خلافة الشيخين لظهوره فيها كما لا يخفى. ثم انّ تفسير الآية على هذه الأخبار أظهر من تفسيرها على حديث العسل لكن حديثه أصح، والجمع بين الأخبار مما لا يكاد يتأتى.45

اين در حابلى است كه خود آلوسى هم اقرار مى كند كه حديث عسل صحيح تر مى باشد، ولى براى اثبات نيت شوم خود، جمع بين اخبار را ممكن مى داند و در اين راه براى اثبات حقانيت گفته هاى خويش از گفته هاى عياشى و طبرسى نيز مايه مى گذارد.

نقد علامه طباطبايى(قدس سره) بر شأن نزول ها

علامه طباطبايى(قدس سره) در تفسير شريف الميزان، ذيل آيات ابتدايى سوره مباركه تحريم و پس از ذكر شأن نزول هاى مختلف نقل شده براى اين آيات، تمام آن ها را نقد وبررسى مى كند. مهم ترين دليل ايشان در نقد برخى شأن نزول ها، عدم سازگارى و تطبيق با آيه شريفه (عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْض) است.

ايشان در نقد روايت ابن منذر، ابن ابى حاتم، طبرانى و ابن مردويه با سند صحيح از ابن عباس كه گفته اند رسول خدا(صلى الله عليه وآله)هر وقت به منزل سوده مى رفت در آن جا شربت عسل مى نوشيد، و با اشاره به توطئه حفصه و عايشه مى نويسد:

اين حديث به طرق مختلفه و الفاظى مختلف نقل شده، لكن به روشنى با آيات مورد بحث كه همه در يك سياق قرار دارند تطبيق نمى شود.46

هم چنين ايشان به روايت موجود درباره نزديكى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) با كنيزش در منزل حفصه در نوبت عايشه و تحريم كردن كنيز پيامبر توسط ايشان براى رضايت همسرانش مى نويسد:

اين روايت هم آن طور كه بايد به روشنى با آيات مورد بحث و مخصوصاً با جمله (عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْض)، نمى سازد، زيرا ظاهر اين عبارت اين است كه خداى تعالى بعضى از خلافكارى هاى آن دو زن را بيان كرد و همه را بيان نكرد، و ظاهر عبارت (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ) اين است كه همه آن اسرار را براى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فاش ساخت، و به آن جناب عتاب كرد كه چرا چيزى را كه پروردگارت برايت حلال47كرده بر خود حرام مى كنى.48

هم چنين ايشان با ذكر روايت طبرانى و ابن مردويه از ابن عباس درباره ماجراى نزديكى پيامبر با ماريه در حجره حفصه، و درخواست پيامبر بر مخفى نگه داشتن اين موضوع از عايشه و اعلام راز زمامدارى ابوبكر و عمر پس از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)، بيان مى دارد:

روايت در اين باب، بسيار زياد و بسيار مختلف است و در بيشتر آن ها آمده كه ماريه را به خاطر كلام حفصه بر خود حرام كرد، نه به خاطر كلام عايشه، و گوينده (مَنْ أَنْبَأَكَ هذا) حفصه بود، نه عايشه، و منظور حفصه از اين سؤال اين بود كه چه كسى به تو خبر داد كه من جريان ماريه را به عايشه رساندم.49

ايشان هم چنين در ادامه نقد خود بر روايت مذكور مى نويسد:

و اين روايت با همه كثرتش در عين حال، ابهامى را كه در جمله (عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْض) هست برطرف نكرده و روشن نكرده كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)براى چه كسى بعضى از داستان را تعريف كرد و از بعضى ديگرش صرف نظر كرد. بله در روايتى كه ابن مردويه از على(عليه السلام) نقل كرده كه هيچ انسان بزرگوارى به خود اجازه نمى دهد ته و توى يك ماجرا را درآورد، براى اين كه خداى عز و جل درباره رسول گرامى اش مى فرمايد: (عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْض...) و نيز در روايتى كه ابن ابى حاتم از مجاهد و ابن مردويه از ابن عباس نقل كرده اند، آمده كه آن قسمتى را كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)پى گيرى و كشف كرد مسئله ماريه بود، و آن چه را از پى گيرى اش صرف نظر كرد، مسئله زمامدارى ابى بكر و عمر بعد از رحلت خود بود، چون ترسيد اشاعه پيدا كند. اشكالى كه متوجه اين دو روايت است اين است كه كجاى اين كار كرامت و بزرگوارى است؟ آيا افشا كردن ماجراى ماريه (كه يك مسئله خانوادگى است) بزرگوارى است؟! و يا پنهان كردن زمامدارى ابى بكر و عمر بزرگوارى است؟ يا اين كه اگر كرامتى باشد در عكس اين قضيه است؟ يك انسان بزرگوار همواره مسائل خانوادگى و ناموسى خود را پنهان مى دارد و مسائل اجتماعى را در اطلاع همه مى گذارد.50

علامه طباطبايى پس از ذكر داستان معروفِ سخنان عمر بن خطاب با ابن عباس درباره سؤالى كه ابن عباس در مورد آيه (إِنْ تَتُوبا إِلَى اللهِ) از وى مى كند، اين گونه اين داستان را نقد مى كند:

اين داستان از عمر بن خطاب به طور مختصر و مفصّل به چند طريق نقل شده،و لكن... اين روايت هيچ سخنى درباره سرّى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به بعضى از همسرانش سپرده بود چه بوده، ندارد و نيز در آن نيامده كه آن چه افشا كرد چهبوده، و آن چه از افشايش اعراض فرمود چه بوده، با اين كه مهم به دست آوردن اين معانى است. و در عين حال از ظاهر اين روايت برمى آيد كه مراد به تحريم حلال در آيه شريفه اين است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)تمامى زنان خود را بر خود حرام كرده بود، بااين كه آيه شريفه غير اين را مى فرمايد، چون آيه شريفه دلالت دارد بر اين كه آن جناب درصدد تحصيل رضاى همسرانش بوده، و به خاطر دلخوشى آنان چيزى را بر خود حرام كرده، علاوه بر اين كه در اين روايات نيامده كه چرا مسئله توبه را به دو نفر از زنان آن حضرت اختصاص داد و فرمود: (إِنْ تَتُوبا إِلَى اللهِ فَقَدْ صَغَتْقُلُوبُكُما وَإِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ)... .51

نتيجه
با اندك تأمّلى در گفته هاى مفسّران شيعه و سنّى درباره اين آيات، روشن مى شود كه بيشتر شأن نزول هاى اين آيات از منابع اهل سنّت نقل شده است و شيعه به صورت مستقل غير از روايتى از امام باقر(عليه السلام)كه بدان اشاره شد نظرى در اين باره ندارد و هرچه در منابع تفسيرى شيعه ملاحظه مى شود، گردآورى و نقل قول از محدثان و مفسران اهل سنت است.

از سوى ديگر، بيشتر اين شأن نزول ها بر اساس ديدگاه هاى اهل سنّت از درجه اعتبار ساقط اند، زيرا فقط يك شأن نزول در صحيح بخارى آمده52 و آن هم ماجراى عسل نوشيدن پيامبر در منزل زينب بنت جحش است، و چون از نظر اهل تسنن روايتى كه در صحيحين آمده باشد، اعتبار بيشترى دارد، اين روايت بايد از ديدگاه اهل سنت معتبرتر باشد، ولى بيشتر مفسران نامى اهل سنت، ماجراى ماريه و زمامدارى شيخين را بنا به دلايل سياسى پذيرفته اند، در صورتى كه طبق گفته خفاجى به نقل از نووى در شرح صحيح مسلم، داستان ماريه از طريق صحيحى نقل نشده، ولى ماجراى عسل از طرق صحيحه نقل شده و در صحيحين نيز موجود است.

آن چه مشخص است، هيچ كس؛ اعم از شيعه و سنى ماجراى آزار و اذيّت هاى همسران پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)را انكار نكرده اند، زيرا علاوه بر سوره مباركه تحريم، بخشى از آزارهاى آنان در سوره مباركه احزاب نيز آمده است. البته برخلاف سوره مباركه احزاب كه شأن نزول مشخصى دارد، اين سوره، شأن نزول خاصّى ندارد و بايد از ميان شأن نزول هاى وارده، يكى را انتخاب كرد.

نگارنده بهترين وجه را همان مى داند كه در تفسير نمونه و نيز برخى از تفاسير ديگر به آن اشاره شده است و تا حدودى با سياق آيات نيز موافقت و همخوانى دارد و برخلاف آن چه علامه طباطبايى فرموده اند، اين تفسير مى تواند متقن تر و با ثبات تر از تفاسير ديگر باشد و هيچ گونه سوء استفاده هاى سياسى به نفع فرقه خاصى نيز نمى توان از آن برداشت كرد، برخلاف ماجراى زمامدارى ابوبكر و عمر كه اهل سنت با جعل رواياتى در اين زمينه و ذيل آيات سوره مباركه تحريم با تاختن به شيعه، سعى در اثبات حقانيت مذهب خود كرده اند كه متأسفانه برخى مفسران شيعه هم اين نظر را پذيرفته اند.
به هر حال، با توجه به مطلبى كه مفسّر تفسير نمونه از سيّد قطب نقل مى كند كه در برخى روايات آمده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)پس از اين ماجرا يك ماه از همسران خود كناره گيرى كرد و حتى شايعه تصميم آن حضرت مبنى بر طلاق آن ها نيز منتشر گرديد، به طورى كه همسران پيامبر سخت به وحشت افتاده و از كار خويش پشيمان شدند،53 اين وجه اطمينان آورتر به نظر مى رسد.


كتاب نامه
1. قرآن كريم.
2. بحرانى، سيد هاشم، البرهان فى تفسير القرآن، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1419 ق / 1999 م.
3. طبرسى، ابوعلى فضل بن حسن، ترجمه تفسير مجمع البيان، ترجمه على كرمى، تهران، انتشارات فراهانى، 1380.
4. قمى، على بن ابراهيم، تفسير القمى، تصحيح سيد طيب موسوى جزائرى، نجف اشرف، منشورات مكتبة الهدى، 1387 ق.
5. طباطبايى، سيد محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، سيد محمدباقر موسوى همدانى، قم، بنياد علمى و فكرى علامه طباطبايى با همكارى مركز نشر فرهنگى رجاء و مؤسسه انتشارات اميركبير، 1363.
6. مكارم شيرازى، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1368.
7. آلوسى بغدادى، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، بيروت، دار احياء التراث العربى، [بى تا].
8. زمخشرى، محمود بن عمر، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل في وجوه التأويل، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407ق / 1987م.
9. فخر رازى، التفسير الكبير، بيروت، دار الكتب العلميه، [بى تا].
10. طبرى، محمد بن جرير، ترجمه تفسير طبرى، تصحيح حبيب يغمائى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1344.

پي نوشتها:
1 كارشناس ارشد علوم قرآن و حديث.
2. طبرسى، ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 14، جزء 27 و 28، ص 1065 1068.
3. همان.
4. ناصر مكارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 24، ص 271 272.
5. سيد محمد حسين طباطبايى، ترجمه تفسير الميزان، ج 19، ص 681.
6. همان، ص 680.
7. على بن ابراهيم قمى، تفسير القمى، ج 2، ص 375.
8. همان، ص 375 376.
9. سيد محمدحسين طباطبايى، همان، ج 19، ص 682.
10. طبرسى، همان، ج 14، ص 1065 1068.
11. سيد هاشم بحرانى، البرهان في تفسير القرآن، ج 8، ص 50.
12. طبرسى، همان، ج 14، ص 1065 1068.
13. همان.
14. تفسير نمونه، ج 24، ص 271 272 و 275.
15. سيد محمدحسين طباطبايى، همان، ج 19، ص 81.
16. طبرسى، همان، ج 14، ص 1065 1068.
17. همان، ص 1065 1068 و سيد محمدسين طباطبايى، همان، ج 19، ص 682 و سيد هاشم بحرانى، همان، ج 8، ص 49 و 50 به نقل از: كلينى، كافى، ج 6، ص 134، ح 1.
18. قمى، همان، ج 2، ص 375و 376؛ سيد محمدحسين طباطبايى، همان، ج 19، ص 682 و 683 و سيد هاشم بحرانى، همان، ج 8، ص 50 به نقل از: تفسير القمى.
19. سيد محمدحسين طباطبايى، همان، ج 19، ص 667.
20. ناصر مكارم شيرازى، همان، ج 24، ص 275.
21. «قال ابن عباس: فسألت عمر بن الخطاب من اللتان تظاهرتا على رسول الله(صلى الله عليه وآله)؟ فقال: حفصة و عائشة» (سيد هاشم بحرانى، همان، ج 8، ص 51، به نقل از: الأمالى، ج 1، ص 150).
22. سيد محمدحسين طباطبايى، همان، ج 19، ص 665.
23. قمى، همان، ج 2، 375 376.
24. همان، ص 376 و سيد هاشم بحرانى، همان، ج 8، ص 51 به نقل از: تفسير القمى.
25. همان.
26. همان.
27. سيد محمدحسين طباطبايى، همان، ج 19، ص 682-683.
28. همان، ص 680 و سيدهاشم بحرانى، همان، ج 8، ص 49-50 به نقل از: كلينى، كافى، ج 6، ص 134، ح 1.
29. محمد بن جرير طبرى، ترجمه تفسير طبرى، ج 7، ص 1896 1897.
30. محمود بن عمر زمخشرى، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل في وجوه التأويل،ج 4، ص 562 565؛ فخر رازى، التفسير الكبير، ج 30، ص 43. فخر رازى اين مسئله را با استناد به روايتى از ابن عباس بيان مى كند.
31. زمخشرى، همان، ج 4، ص 562 563 و فخر رازى، همان، ج 30، ص 41، به نقل از: كشاف زمخشرى.
32. زمخشرى، همان، ج 4، ص 563؛ فخر رازى، همان، ج 30، ص 41؛ به نقل از: كشاف زمخشرى.
33. آلوسى بغدادى، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، ج 28، ص 146 و 147.
34. همان، ص 146-147.
35. زمخشرى، همان، ج 4، ص 565.
36. فخر رازى، همان، ج 30، ص 43.
37. آلوسى، همان، ج 28، ص 150.
38. زمخشرى، همان، ج 4، ص 565 و فخر رازى، همان، ج 30، ص 41 به نقل از: زمخشرى، الكشاف.
39. فخر رازى، همان، ص 43.
40. آلوسى، همان، ج 28، ص 150.
41. همان، ص 150.
42. همان، ص 147.
43. همان، ص 151.
44. همان، ص 151.
45. همان.
46. سيد محمدحسين طباطبايى، همان، ج 19، ص 681.
47. مترجم محترم تفسير شريف الميزان يا ناشر اين كتاب، به اشتباه اين كلمه را «حرام» آورده است كه «حلال» صحيح است.
48. همان، ص 682.
49. همان، ص 682-683.
50. همان، ص 683-684.
51. همان، ص 687.
52. ناصر مكارم شيرازى، همان، ج 24، ص 272؛ به نقل از: صحيح، بخارى، ج 16، ص 194.
53. همان، ص 272؛ به نقل از: تفسير قرطبى و في ظلال القرآن.


منبع: فصلنامه «تاريخ درآينه پژوهش» ، شماره 11