تشيع، دين آينده
جهان
على ابوالحسنى
تقديم به :
وديعهى يزدان، موعود اديان و منجى انسان; شخصيتى كه
چون بيايد ، بهار به پيشوازش مىرود، عدل بر ركابش بوسه مىزند و
جهان يكسره كه به صلاحديد حق، رخ در نقاب غيبت دارد، به صلاح و
فلاح مىگرود ، و هم اينك نيز بارش آسمان و رويش زمين از يمن وجود
اوست. يعنى حضرت ولى عصر حجة بن الحسن العسكرىعجل الله تعالى فرجه
الشريف; سليمان به حقى كه اهرمن را تا روز رستخيز، توان ربودن خاتم
از انگشت وى نيست، جعلنا الله من انصاره و اشياعه والذابين عنه(1)
.
«هو الذي ارسل رسوله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين كله ولو
كره المشركون» .
او (خداوند) كسى است كه رسول خويش را با هدايت (دلايل روشنگر) و
دين حق (درست و استوار) فرو فرستاد تا اين دين را بر تمامى اديان
پيروز گرداند، هر چند كه مشركان (بتپرستان ، يهود، و مسيحيت)
نخواهند.
نويد فوق، مربوط به سورهى توبه، آيهى 33 است . در آيات قبل
(توبه: 27-32) نخست فرمان داده مىشود كه بايستى بتپرستان فتنهجو
و آتش افروز حجاز به عنوان عناصرى پليد از حريم كعبه طرد شوند. سپس
به دو گروه مشرك اشاره مىشود: يهود و مسيحيت، كه برخلاف تعاليم
انبيا به خداى يكتا شرك مىورزند، پيامبران الهى را فرزند خدا
مىانگارند و خاخامها و راهبان را رب و اله خويش مىگيرند در
حالىكه امر شدهاند جز خداى يگانه، معبودى را نپرستند و مع الاسف
مىكوشند نور الهى (اسلام) را نيز خاموش سازند، حال آن كه ارادهى
قطعى خداى متعال بر اين تعلق گرفته است كه نور خويش را كامل سازد.
آنگاه در ادامه، با لحنى صريح و قاطع، مىفرمايد: «هو الذي ارسل
رسوله بالهدى...» .
آيهى مزبور «هو الذى...» با حواشىيى از همين دست، در سورهى صف،
آيهى 9 و همچنين با اندكى اختلاف در سورهى فتح، آيهى 28 نيز
تكرار شده است.
از اين آيه، كه 3 بار در قرآن تكرار شده، به روشنى بر مىآيد كه
دين اسلام، بنا به خواست قاطع الهى، سرانجام بر تمام اديان غلبه و
استعلا خواهد يافت و مخالفان و منكران اين دين كه تابش آفتاب آن را
بر جهان بر نمىتابند همگى منكوب خواهند شد.
واژهى كليدى در آيهى فوق، «ليظهره على الدين كله» است كه ضمير
در «ليظهره» (بنا به قاعدهى ادبى «الاقرب يمنع الابعد» به «دين
الحق» بر مىگردد; چنان كه سنخيت «غالب» و «مغلوب» نيز مقتضى
غلبهى «دين» بر «اديان» است (نه فىالمثل، غلبهى «شخص» بر
«اديان») . بنابر اين، معناى «ليظهره على الدين كله» آن است كه
اسلام، سرانجام بر تمامى اديان غلبه و تفوق خواهد يافت.
«ليظهره» ، از مادهى (ظ.ه.ر) مىباشد كه در اصل لغت، به معنى
«قوه» و «بروز» است. ظهور، به معنى انكشاف و بروز و نيز قدرت و
استيلاست (مقائيس اللغة) و وقتى كه با حرف اضافهى «على» همراه
مىشود معناى چيرگى و استعلا مىدهد. «ظهور على فلان» به معنى
غلبه بر آن شخص بوده و «اظهره الله على عدوه» به اين معنى است كه
خداوند وى را بر دشمنش پيروز ساخت (مختار الصحاح) . چنان كه «ظهور
على الحائط» نيز به معنى بالا رفتن از ديوار و اشراف بر آن است
(مصباح المنير) .
گذشته از فرهنگ لغات، در قرآن كريم نيز مادهى ظهور و اظهار، خصوصا
آنجا كه با حرف «على» همراه است، نوعا به معنى آشكار شدن چيزى از
موضع قدرت، و به ديگر تعبير، غلبهى آشكار و چشمگير بر چيزى است;
آن گونه غلبه و چيرگى كه در و ديوار، آينه سان، حاكى از آن است.
بنگريد:
«حتى جاء الحق و ظهر امر الله و هم كارهون» (توبه: 48)
«ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس» (روم: 41)
از قول مؤمن آل فرعون به فرعونيان :
«يا قوم لكم الملك اليوم ظاهرين فى الارض فمن ينصرنا من باس الله
ان جاءنا» (غافر: 29)
«يا ايها الذين آمنوا كونوا انصار الله كما قال عيسى بن مريم
للحواريين من انصارى الى الله قال الحواريون نحن انصار الله فآمنت
طائفة من بنى اسرائيل و كفرت طائفة فايدنا الذين آمنوا على عدوهم
فاصبحوا ظاهرين» (صف: 14) .
در اين آيات نيز «ظهور + على» به معنى «غلبه و دستيافتن بر
حريف» استعمال شده است:
«كيف و ان يظهروا عليكم لا يرقبوا فيكم الا و لا ذمة» (توبه: 8)
«انهم ان يظهروا عليكم يرجموكم او يعيدوكم فى ملتهم» (كهف: 20)
از تامل در شواهد لغوى و قرآنى واژههاى ظهور و اظهار (آنجا كه با
حرف «على» همراهند) برمىآيد كه آيهى 33 توبه:
«هو الذي ارسل رسوله... ليظهره على الدين كله»
نويد بخش پيروزى و سيطرهى چشمگير و تمام عيار اسلام در آينده بر
تمامى اديان است; آيندهاى كه هنوز نيامده و طبق روايات بسيار كه
از طريق شيعه و سنى نقل شده، به دستبزرگمردى از تبار پيامبر صلى
الله عليه و آله و سلم يعنى حجة بن الحسن العسكرى عجل الله تعالى
فرجه الشريف تحقق خواهد يافت.
آيهى 55 سورهى نور، ضمن تاكيد بر اين پيروزى، ابعاد مختلف و هدف
غايى از آن را به گونهاى روشنتر و مفصلتر بيان مىدارد:
2 - «وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فى
الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى
لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدوننى لا يشركون بى شيئا...»
(نور: 55) .
خداوند به مؤمنان شايسته كردار از شمايان، وعده داده است كه [1.]
قطعا آنان را وارث و جانشين مكنتها و قدرتهاى جهان قرار خواهد داد
و [2.] دينشان را كه خود براى آنان پسنديده است (بر جهان) قادر و
مسلط خواهد گرداند و [3.] قطعا خوف و ترسشان را بدل به امنيت و
آرامش خواهد ساخت، تا بدون هيچگونه شركى، فقط و فقط او را پرستش
كنند....
در اين آيه نيز واژهى كليدى ديگرى وجود دارد كه دقيقا هم مضمون
ومؤيد «ليظهره علىالدين كله» در آيهى 33 توبه است، و آن :
«ليمكنن لهم دينهم...» مىباشد.
«ليمكنن» از مادهى تمكين به معنى پا برجا ساختن و قادر و توانا
گردانيدن است (لسان العرب و تاج العروس) . خداى متعال در دومين بند
از وعدههاى سهگانهى خويش به مؤمنان شايسته كردار، تصريح مىكند
كه دين مورد رضايتخويش را كه پيروى از آن را براى آنان پسنديده
است قطعا در آخر الزمان برجهان سيطره خواهد بخشيد.
يك سؤال اساسى پيداست دينى كه نازل كنندهى قرآن، وعدهى پيروزى
قاطع آن را در آينده مىدهد، دينى جز دين اسلام نيست. اما سؤالى كه
در اينجا مطرح مىشود آن است كه: با توجه به اين كه دين اسلام عملا
در طول تاريخ به مذاهب گوناگون بلكه متضادى تقسيم شده و پيروان هر
يك از اين مذاهب تنها خود را بر حق مىدانند، و منطقا نيز بايد گفت
كه از ميان اين همه مذاهب و فرق متضاد، تنها يكيشان مصداق اسلام
واقعى و دين مورد رضايت الهى بوده و بقيه بر باطلند براستى كدام يك
از مذاهب موجود اسلامى، همان دين مورد رضايت الهى بوده و در نتيجه،
طبق وعدهى حتمى الهى، در آينده بر تمامى جهان سيطره خواهد يافت؟
در پاسخ بايد گفت: همهى مذاهب و فرق اسلامى، با دلايلى كه
مىآورند، طبعا خود را يگانه دين بر حق ، يا به ديگر تعبير، اسلام
حقيقى و راستين مىانگارند و اگر قرار بر پذيرفتن ادعا بدون سنجش و
محك صحت آن باشد بايستى همهى اين فرق و مذاهب را (با وجود
تضادهايى كه در «تفسير» اصول مشترك و «تفصيل» فروع مختلف دارند)
داراى انديشهى درست و عمل صالح انگاشت! و حتى تكفير و تفسيقهاى
آنان از يكديگر را نيز، از باب جمع ضدين يا متناقضين! شاهد وحدت و
همدليشان پنداشت! كه بيگمان اين گونه داورى كارى خطا و ناصواب است.
زيرا حقيقت، در هر جا، يك چيز بيش نيست (فىالمثل، ذات بارىتعالى،
به چشم سر، يا قابل رؤيت است و يا نيست، و نمىشود كه هم سخن
قايلان به امكان رؤيتخداوند با چشم سر درستباشد و هم سخن منكران
رؤيت!) و از مجموعهى بىنهايتخطوطى كه دو نقطه را به هم متصل
مىسازند، تنها و تنها يك خط، مىتواند مستقيم باشد و اسلام راستين
نيز (كه همان دين مورد رضايت الهى است) صراط مستقيمى است كه از مو
باريكتر و از شمشير تيزتر است، نه پهنهى درندشت و بىدر و
دروازهاى كه صدها راه و بيراهه، راست و كج، و ضد و نقيض، در آن
مىلولند...!
پس صرف نظر از ادعاى هر گروه مبنى بر حق بودن خويش، بايد ديد كه
قرآن كتاب آسمانى دين اسلام كه همهى مسلمانان به آن احترام
مىگذارند و آن را حجت قول و فعل خويش مىشمرند خود كدام يك از اين
مذاهب و فرق را مصداق «دين مورد رضايت الهى» شناخته و به عنوان
«دين حق» بر آن صحه مىگذارد؟
خوشبختانه آيهى 3 سورهى مائده، به اين سؤال اساسى پاسخى روشنگر
مىدهد:
3 - «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم
الاسلام دينا» (مائده: 3) .
امروز دينتان را براى شما كامل كردم و نعمت (هدايت) ام را بر شما
تمام ساختم و راضى شدم كه اين اسلام (كامل شده) دين شما باشد.
اليوم (امروز)، اشاره به روز خاصى دارد كه در آن، دين اسلام كامل
شده و خداى متعال پسنديده است كه اين دين تكميل يافته، آيين جاويد
مسلمانان باشد.
به راستى در اين روز خاص، چه حادثهاى رخ داده و چه حكمى از سوى
پروردگار ابلاغ شده كه با ابلاغ آن، دين اسلام و نعمت هدايت الهى
كامل گشته است؟
با شناخت اين روز خاص، طبعا هم حادثه و حكم مزبور را كه مايهى
تكميل رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شده خواهيم شناخت و
هم ويژگى خاص «دين مرضى الهى» را . اليوم، كليد شناسايى «دين
پسنديدهى الهى» و از آن طريق، كليد شناسايى مذهبى است كه طبق
آيات 33 توبه و 55 نور، در آينده بر جهان سيطره خواهد يافت. پس
بايد ديد كه اين «اليوم» چه روزى بوده و در آن چه حادثهاى رخ
داده است؟
شيعيان عموما معتقدند كه آيهى «اليوم اكملت لكم...» در روز 18
ذىحجهى سال 10 هجرى (مشهور به روز غدير) و به مناسبت اعلام ولايت
و سرورى على بن ابىطالب عليمها السلام از سوى پيامبر صلى الله
عليه و آله و سلم در غدير خم نازل شده است. علاوه بر شيعيان، جمعى
كثير از محدثان و مورخان بزرگ اهل سنت نيز (كه ذيلا به اسامى برخى
از آنان اشاره مىشود) در آثار خويش به احاديثى دال بر اين امر
اشاره كردهاند:
1 . حافظ ابو جعفر محمد بن جرير طبرى (متوفى 310ق) در كتاب الولاية
فى طرق حديث الغدير، به نقل از زيد بن ارقم.
2 . حافظ ابو بكر بن مردويه اصفهانى (م410) به نقل از ابو سعيد
خدرى. (1)
3 . حافظ ابو نعيم اصفهانى (م430) در كتاب ما نزل من القرآن فى
على، به نقل از ابوسعيد خدرى.
4 . حافظ ابو بكر خطيب بغدادى (م 463) در تاريخش، به نقل از
ابوهريره.
5 . حافظ ابو سعيد سجستانى (م477) دركتاب الولاية، به نقل از ابو
سعيد خدرى.
6 . ابو الحسن ابن مغازلى شافعى (م483) در كتاب مناقب، به نقل از
ابو هريره.
7 . حافظ ابو القاسم حسكانى، به نقل از ابوسعيد خدرى.
8 . خطيب خوارزمى (م 568) در كتاب مناقب، به نقل از ابوسعيد خدرى.
9 . حافظ ابن عساكر شافعى دمشقى (م571) به نقل از ابن مردويه.
10 . ابو الفتح نطنزى در كتاب الخصائص العلوية، به نقل از ابو سعيد
خدرى و جابر بن عبد الله انصارى.
11 . سبط ابن جوزى حنفى بغدادى (م 654) در تذكرة الخواص، به نقل از
ابو هريره.
12 شيخ الاسلام حموينى (م 722) در فرائد السمطين، به نقل از ابو
سعيد خدرى.
13 . عمادالدين ابن كثير دمشقى شافعى (م 774) در تاريخ خويش، به
نقل از ابوهريره.
14 . جلال الدين سيوطى شافعى (م911) در الدر المنثور، به نقل از
ابن مردويه، و نيز در الاتقان، در بخش آيات سفريهى قرآن، ذيل :
«اليوم اكملت لكم»
به نقل از عمر و با تصريح به صحت و اعتبار سند روايت. (2)
نمونه وار، به نقل طبرى وحسكانى در اين زمينه اشاره مىكنيم. طبرى
در كتاب الولاية فى طرق حديث الغدير، به طور مستند از زيد بن ارقم
نقل مىكند كه گفت: زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در
بازگشت از حجة الوداع به غدير خم رسيد، توقف فرمود و نداى نماز
جماعت در داد. پس ما اجتماع كرديم وحضرت خطبهاى بليغ ايراد نمود و
سپس گفت:
خداى متعال اين آيه را بر من فرو فرستاده است كه«بلغ ما انزل اليك
من ربك...» (مائده: 67)
و همانا جبرئيل از ناحيهى پروردگار به من فرمان داده كه در اين
محل توقف كنم و به هر مسلمان سفيد و سياهى اعلام كنم كه علىبن
ابىطالب برادر، وصى، خليفه، و امام بعد از من بر مسلمانان است....
هان اى مردم، بدانيد كه خداوند على را ولى و امام شما قرار داده و
اطاعت از وى را بر همگان واجب ساخته است...بشنويد و اطاعت كنيد.
خداوند مولاى شما و على امام شماست و پس از وى نيز تا روز
قيامتسلسلهى امامت در فرزندان من از صلب على استمرار خواهد
داشت... هر كس كه من مولاى اويم اين على نيز مولاى اوست و امارت بر
مؤمنان پس از من بر كسى (جز او) روا نيست....
طبرى سپس مىافزايد: در روايت ديگر آمده است كه رسول خدا فرمود:
بار پروردگارا، دوستبدار هر كه وى را دوست مىدارد و دشمن بدار هر
كه را با وى دشمنى مىكند... پروردگارا، هنگامى كه اين حقيقت
دربارهى على بيان گشت آيهى «اليوم اكملت لكم دينكم» را نازل
فرمودى....
حافظ ابو القاسم حسكانى، نيز، به سند متصل، از ابو سعيد خدرى نقل
كرده است كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم زمانى كه
آيهى«اليوم اكملت لكم دينكم»
نازل شد فرمود: الله اكبر بر اكمال دين و اتمام نعمت و رضايت
پروردگار به رسالت من و ولايت على بن ابىطالب پس از من.... (3)
4 - از ملاحظهى مجموع روايات فوق، كه پارهاى از آنها از
حيثسلسله سند در كمال اتقان و اعتبارند (4) ، بر مىآيد كه آيهى
3 مائده:
«اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام
دينا»
در روز غدير و به مناسبت اعلام «ولايت و امارت على بن ابىطالب بر
كافهى مسلمانان پس از پيامبر» نازل شده است. بنابراين، اسلام، با
ابلاغ ولايت و خلافتبلا فصل على عليه السلام كامل شده و دينى را
كه خداوند آن را براى مسلمانان برگزيده و در آخر الزمان نيز (به
صريح آيهى 55 نور) همان را بر جهان چيره خواهد ساخت، همين دين
كامل شده به ولايت آن حضرت است.
با توجه به آنچه گفته شد و نيز با توجه به اين كه در آيات توبه:
33، صف: 9 و فتح: 28، بر دينى كه در پايان جهان بر جميع اديان چيره
خواهد شد اطلاق «دين الحق» شده معلوم مىگردد يگانه مذهبى كه از
ميان مذاهب گوناگون اسلامى، شايستهى احراز عنوان «دين مورد پسند
الهى» (مائده: 3) و «دين حق» (توبه: 33) بوده و آيندهى جهان
بدون ترديد قلمرو تابش اوست، دين معتقد به «خلافتبلا فصل على بن
ابىطالب و آل او عليهم السلام» يعنى اسلام تشيع است. و اين همان
حقيقتى است كه در احاديث معتبر ديگر نيز توسط شيعه و سنى، با
تعابير والفاظ ديگر، از زبان پيامبر تكرار و تاييد شده است، نظير
حديثسفينه و حديث ثقلين:
«مثل اهل بيتى كمثل سفينة نوح من ركب فيها نجى و من تخلف عنها
غرق».
«انى تارك فيكم الثقلين : كتابالله و عترتى ما ان تمسكتم بهما لن
تضلوا ابدا و انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض» .
پاورقيها:
1 . ر.ك، تفسير ابن كثير: 2/14: الدر المنثور،
سيوطى: 2/259: الاتقان، سيوطى، (طبع 1360ق) : 1/31; و نيز ر.ك، مفتاح النجاى ميرزا
محمد بدخشى و الفرقة الناجيهى قطيفى.
2 . ر.ك، الغدير، علامه امينى (چاپ پنجم، دار الكتب العربى، بيروت1403ق) 1/230
236.
3 . براى مطالعهى متن كامل حديث طبرى و حسكانى، ر.ك، همان: 1/214 216 و 218 219.
4 . همان: 1/236 237.
منبع:
فصلنامه كلام اسلامي ، شماره 28
|