اساسيترين پرسش انسان درباره دين اين است كه دين چه فايده و چه لزومي دارد؟
چرا بايد ديندار بود؟ رابطه دين و انسان چگونه رابطهاي است؟ آيا زندگي بدون
دين امكانپذير است و در اين صورت، ديني زيستن بهتر است يا زندگي منهاي دين؟ پس
از روشن شدن چرايي و ضرورت دين اين سئوال پديد ميآيد كه آيا ميتوان به هر
ديني پايبند؟ آيا همه اديان با هم برابرند و گزينش هر ديني كاملاً شخصي و
سليقهاي است؟ يا در ميان اديان موجود حق و باطل، نيك و بد يا خوب و خوبتر
وجود دارد و لاجرم و به حكم خرد بايد برترين را برگزيد؟ در گام سوم، براي يك
مسلمان يا كسي كه به اسلام دعوت ميشود اين سئوال پديد ميآيد كه آيا دين برتر
همان اسلام است؟ كدامين دليل پشتيبان اين مدعاست و چگونه ميتوان آن را با
سنجههاي عقلي آزمود؟ اكنون بر آنيم كه به ياري خداوند با رعايت اختصار به
بررسي پرسشهاي يادشده بپردازيم.
رابطه انسان و دين
گرايش انسان به دين امري ذاتي، عميق و ريشهدار است. دين نه تنها تأمين كننده
بسياري از نيازهاي انسان، بلكه خود نيازي بنيادين و نهفته در ژرفاي وجود آدمي
است. «تا نه گي دو كه نه تن» مينويسد: «حس مذهبي يكي از عناصر اوليه ثابت و
طبيعي روح انساني است. اصليترين و ماهويترين قسمت آن به هيچ يك از رويدادهاي
ديگر قابل تبديل نيست، بلكه نحوه ادراك فطري وراي عقلي است كه يكي از چشمههاي
آن از ژرفاي روان ناخودآگاه فوران ميكند و نسبت به مفاهيم(زيبايي) مربوط به
هنر (و نيكي) مربوط به اخلاق (و راستي) مربوط به علم (مفهوم ديني)، يا به طور
صحيحتر، مفهوم مقدس، مقوله چهارمي است كه داراي همان اصالت و استقلال سه مفهوم
ديگر است».
«آلكسيس كارل» نيز بر آن است كه: «احساس عرفاني [ديني]
جنبشي است كه از اعماق فطرت سرچشمه گرفته است و يك غريزه اصلي است».
وي در جايي ديگر مينويسد: «فقدان احساس اخلاقي و
عرفاني در ميان اكثريت عناصر فعال يك ملت، زمينه زوال قطعي ملت و انقياد او را
در بند بيگانه تدارك ميبيند؛ سقوط يونان قديم معلول چنين عاملي بود. در نگاه
«تولستوي» نيز «ايمان آن چيزي است كه انسان با آن زندگي ميكند.» استاد مطهري
در توضيح اين سخن ميگويد: «يعني ايمان مهمترين سرمايه زندگي است». به نظر وي
مردم به برخي از سرمايههاي زندگي مانند سلامت، امنيت، ثروت و رفاه و... توجه
دارند، اما به يك سرمايه بزرگ كه نامش ايمان است توجه ندارند؛ چرا كه آنان
اصولاً محسوسات و ماديات را بيش از معقولات و معنويات ميشناسند. در نظر «ويل
دورانت» نيز دين روح زندگي است، او ميگويد: «زندگي بدون، دين ملالانگيز و پست
است، مانند جسدي است بيروح».
قريب به اين مضمون را در سخن «ويليام جيمز» ميتوان
يافت. او مدعي است: «ايمان يكي از قوايي است كه بشر به مدد آن زندگي ميكند،
فقدان كامل آن در حكم سقوط بشر است».
از آنچه گذشت روشن ميشود كه نياز انسان به دين امري
جاودان و زوالناپذير است. لازمه ذاتي بودن دينورزي اين است كه دين همچون ديگر
غرايز و نيازهاي ذاتي انسان همپاي حيات بشر بپايد و آينده بشريت را همچون گذشته
در نوردد. لاجرم گسست بين انسان و دين را هرگز نميتوان و نبايد انتظار داشت.
«ارنست رنان» در پايندگي و ژرفايي تأثير دين در نهاد
انسان ميگويد: «ممكن است روزي هر چه را دوست ميدارم نابود و از هم پاشيده شود
و هر چه را كه نزد من لذت بخشتر و بهترين نعمتهاي حيات است از ميان برود، و
نيز ممكن است آزادي به كار بردن عقل و دانش و هنر بيهوده گردد، ولي محال است كه
علاقه به دين متلاشي يا محو شود، بلكه همواره و هميشه باقي خواهد ماند و در
كشور وجود من شاهدي صادق و گواهي ناطق بر بطلان ماديت خواهد بود».
همه آنچه گفته آمد را در يك آيه زيباي قرآن ميتوان يافت كه رمز دينگرايي
انسان را چنين ترسيم كرده است: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَهَ
اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا؛ پيوسته رو به سوي دين پاك خداوند
داشته باش كه انسانها را بر آن سرشته است و آفرينش الهي دگرگون نخواهد شد».
كاركردهاي دين
دين از جهات متعددي مددرسان و ياور انسان است. كاركردهاي مثبت دين در سه حوزه
قابل بررسي است:
1. حوزه معرفت و دانايي؛
2. حوزه اجتماعي و مناسبات انساني؛
3. حوزه روانشناسي.
اكنون به اختصار به بررسي كاركردهاي روانشناختي، دين پرداخته و ديگر عرصههاي
آن را به ناچار فرو ميگذاريم. از نظرگاه روانشناختي دين كاركردها و ثمرات
بسياري براي انسان دارد. در ميان دانشهاي جديد هيچ يك مانند روانشناسي نقاب از
رازهاي شگفت دين و دينداري بر نكشيده و لزوم اجتنابناپذير آن را در همين
زندگي دنيايي به طور ملموس روشن نساخته است. البته بايد توجه داشت كه اساساً
روانشناسي در پي تعيين حق و باطل و به تعبير ديگر «ارزش صدق» دين نيست؛ چرا كه
تعيين اين مسئله خارج از توان و كارويژههاي اين دانش است. افزون بر آن
روانشناسي در اين باره نظر به دين خاصي ندارند؛ و چه بسا در برخورد با پارهاي
از اديان كاركردهاي منفياي نيز براي دين مطرح كنند. مسلماً هر اندازه ديني از
حقانيت بيشتري برخوردار باشد كاركردهاي مثبتتري داشته و فاصله بيشتري با
تأثيرات منفي دارد؛ لاجرم ميتوان بهترين كاركرد از بهترين دين انتظار داشت.
آنچه اين دانش پي ميگيرد و در صلاحيت آن است ثمرات و كاركردهاي رواني دين فارغ
از حقانيت و ارزش صدق آن است. چه بسا پارهاي از كاركردهاي روانشناختي دين و
دينورزي عبارتند از:
1ـ معنا بخشيدن به حيات
از مهمترين كاركردهاي اساسي دين، تبيين معناي زندگي است. هر انساني از
خود ميپرسد كه زندگي براي چيست؟ درد و رنج و مرگ و ميرها چه معنا دارد؟ و در
مجموع آيا جهان ارزش زيستن دارد يا نه؟ يافتن پاسخي صحيح در برابر اين پرسشها
زندگيساز است و ناكامي در برابر آن زندگي سوز. دين با تبيين جاودانگي، حكمت و
هدفمندي هستي و جهتگيري رو به خير و كمال و تعالي آن، در پرتو تدبير خداوند
حكيم و رحمان و رحيم، خرد پذيرترين و دلپسندترين معنا از حيات انسان و جهان را
به دست ميدهد.
«كارل يوستاويونگ» در اهميت اين مسئله مينويسد: «در ميان همه بيماراني كه در
نيمه دوم حياتم با آنها مواجه بودهام، يكي هم نبوده كه مشكلش در آخرين وهله،
چيزي جز مشكل يافتن يك نگرش نسبت به حيات باشد. با اطمينان ميتوان گفت كه همه
آنان از آن رو احساس بيماري ميكردهاند كه چيزي را كه اديان زنده هر عصر، به
پيروان خود، عرضه ميدارند، از دست دادهاند و هيچ يك از آنان قبل از يافتن
بينش ديني خود، شفاي واقعي نيافته است.»
«ويكتور فرانكل» نيز قدرت دين را عقيده به «اَبَر معني» ميداند، يعني دين
بهترين معني براي زندگي كردن است.
برخي از جامعهشناسان نيز برآنند كه گوهر دين واكنش در برابر تهديد به
بيمعنايي در زندگي بشر و تلاش در جهت نگريستن به جهان به مثابه حقيقتي معنادار
است.
پارهاي از بروندادهاي روانشناختي تفسير ديني حيات عبارت است از:
1. احساس خوشبيني و رضايت
2. مطبوع سازي زندگي در مجموعه هستي
3. ايجاد اميدواري
4. مسئوليت پذيري
5. نشاط و حركت
آموزههاي ديني نگرش فرد به نظام هستي و قوانين آن را خوشبينانه ميسازد.
از نظر استاد مطهري فرد با ايمان در كشف هستي همچون شهروند كشوري است كه قوانين
و تشكيلات و نظامات آن را صحيح و عادلانه ميداند و به حسن نيت كارگزاران آن
ايمان دارد. لاجرم: اولاً، زندگي براي او مطبوع و دلپذير ميشود. ثانياً
زمينههاي ترقي و تعالي را براي خود و ديگران فراهم ميبيند و روح «اميدواري»
در او پديد ميآيد. ثالثاً، اگر چيزي موجب عقبماندگي او شود آن را جز از ناحيه
كمكاري و بيتجربگي و مسئوليتگريزي خود و امثال خود نميداند. او همچنين
پارهاي از رنجها و دشواريها را زمينه ترقي و تكامل خود ميداند. اين انديشه
به طور طبيعي شخص را به غيرت ميآورد و با «خوشبيني» و «اميدواري» به حركت و
جنبش در جهت اصلاح خود واميدارد و از دشواريها استقبال ميكند.
در مقابل، فرد بيايمان مانند شهروندي است كه قوانين، تشكيلات و كارگزاران
كشورش را فاسد ميداند و از قبول آنها هم چارهاي ندارد. درون چنين فردي
انباشته از عقدهها و كينههاست. او هرگز به فكر اصلاح خود نميافتد، از جهان
لذت نميبرد و هستي براي او زنداني هولناك است كه يا بايد از چنگ آن بگريزد و
يا با رنج و سختي آن را تحمل كند.
با توجه به آنچه گذشت ميتوان تأثيرات معناي ديني حيات بر روان و كنش فرد را به
شرح ذيل برشمرد:
خوش بيني، مطبوعسازي زندگي، اميدواري، مسئوليت پذيري و جنبش و حركت اصلاحي.
2ـ بهداشت، سلامت و
آرامش روان
يكي از نيازهاي مهم انسان، سلامت و آرامش روان است. در دنياي كنوني
عليرغم پيشرفتهاي خيرهكننده علمي و تكنولوژيكي بشر روز به روز اضطراب، دلهره،
افسردگي و ناآرامي بيش از پيش بر انسان چيره شده و حاجت به آرامش روحي و رواني
بيشتر احساس ميشود. نقش دين در سلامت و آرامش روان از جهات مختلفي حايز اهميت
است. در اين باره تحقيقات انجام شده توسط روانشناسان قابل توجه است:
الف. دينداري و تحمل
فشارهاي رواني
تحقيقات انجام شده نشان ميدهد انگارههاي ديني نقش مؤثري در تسكين
دردهاي روحي، كاهش اضطراب و تحمل فشارهاي رواني دارند و افراد مذهبي از ناراحتي
رواني بسيار كمتري رنج ميبرند.
ب. دينداري و افسردگي
بر اساس تحقيقات، بين دين و افسردگي، استرس و اضطراب نسبت معكوس وجود
دارد. اين مسئله در عصر حاضر مورد توجه بسياري از روانشناسان و انديشمندان است.
«ويلر» بر آن است كه فرد مذهبي از طريق اعتقادات ديني بر مشكلات چيره ميشود و
از طريق اعمال مذهبي و شركت در مراسم ديني به شبكه وسيع حمايتهاي اجتماعي متصل
ميشود. «ميدور» نيز اظهار ميدارد كه وابستگي ديني چون بديل ديگر متغيرهاي
مؤثر بر سلامت روان مانند وضعيت اقتصادي و حمايت اجتماعي عمل ميكند و منجر به
كاهش شيوع افسردگي ميشود.
ج. ديندارى و بزهكارى
بررسىها گواه بر آن است كه بين ديندارى و بزهكارى و جرم و جنايت رابطه
منفى وجود دارد و رفتارهاى مذهبى مىتواند بين آنها تمايز افكند.
د. ديندارى و كاهش مصرف
الكل و مواد مخدر
براساس تحقيقات انجام شده توسط «ادلف» ، «اسمارت» ، «اوتار» و «ديويدز»
افراد مذهبى از مواد مخدر استفاده نمىكنند و يا بسيار كم مصرف مىكنند. از نظر
«لوچ» و «هيوز» به ويژه در ميان عناصر مذهبى اصولگرايان كمتر از همه به مواد
مخدر گرايش دارند و هر اندازه ايمان دينى فرد قوىتر باشد احتمال استفاده از
مواد مخدر و الكل در او كمتر يا مساوى با صفر است.
هـ . ديندارى و كاهش
خودكشى
مسأله خودكشى يكى از بحرانهاى جدى در تمدن كنونى بشر است. روزنامه
اطلاعات مورخه 17/9/47، صفحه «عبور از پنج قاره» مىنويسد: «سازمان بهداشت
جهانى اخيراً آمار جالبى درباره خودكشى در كشورهاى مختلف جهان انتشار داده است.
به موجب اين آمار در هشت كشور صنعتى جهان خودكشى در بين افراد 15 تا 44 ساله
سومين علت مرگ و مير در اين كشورها را تشكيل مىدهد. اين كشورها عبارتند از:
آلمان غربى، اتريش، كانادا، فنلاند، دانمارك، مجارستان، سوئد و سوئيس.
كارشناسان سازمان جهانى بهداشت كه اين آمار را پس از ده سال مطالعه كردهاند
همچنين اعلام كردهاند كه خودكشى در كشورهاى در حال توسعه نيز به طور وحشتناك
رو به افزايش است. در اين كشورها حتى جوانان كمتر از 15 سال نيز دست به خودكشى
مىزنند.
آمارى كه از طرف كارشناسان مزبور تهيه شده، نشان مىدهد كه به طور كلى طبقات
تحصيلكرده و روشنفكر بيش از طبقه كارگر اقدام به خودكشى مىكنند. مثلاً در
انگلستان عده زيادى از پزشكان در سالهاى اخير خودكشى كردهاند. تنها در آلمان
غربى همه ساله دوازده هزار نفر خودكشى مىكنند و شصت هزار نفر ديگر به نحوى در
صدد خودكشى بر مىآيند. مهمترين علت خودكشى آلمانىها بيمارى عصبى است. در حال
حاضر در آلمان غربى بيش از يك ميليون نفر از فشار عصبى رنج مىبرند و ممكن است
هر آن دست به خودكشى بزنند.
در مقابل، تحقيقات نشان مىدهد خودكشى در كسانى كه در مراسم دينى شركت مىكنند
نسبتى بسيار كمتر از ديگران دارد. كامستاك و پاتريچ در يك بررسى نشان دادند
احتمال خودكشى در افرادى كه به عبادتگاهها نمىروند چهار برابر بيش از
شركتكنندگان در محافل دينى است. همه پژوهشها نشان مىدهد يكى از علل مهم
خودسوزى ضعيف بودن اعتقادات مذهبى بوده است.»
يك بررسى كه در كشور اردن توسط «داراكه»(1992) انجام شده است نشان مىدهد تعداد
خودكشى در ماه رمضان در مقايسه با ماههاى ديگر سال كاهش قابل توجهى را نشان
مىدهد.
و. ديندارى، رضايت از
ازدواج و كاهش طلاق
مسأله ناپايدارى خانواده و گسست آن يكى از بحرانهاى بزرگ دنياى متمدن
كنونى و در پى آورنده نتايج ويرانگر روانى و اجتماعى است. براساس مطالعات انجام
شده، مذهب مهمترين عامل پاىبندى به خانواده، رضايت از ازدواج و كاهش طلاق است
و اين مسأله عامل مهمى در بهداشت روانى خانوادهها به شمار مىرود. تحقيقات
نشان داده است مردانى كه همسرانشان را طلاق داده و يا از آنها جدا شدهاند ده
برابر بيش از ديگران در معرض ابتلا به بيمارىهاى روانى هستند.
3. سازگارسازى جهان
درون و برون؛ كاهش رنج ها
بهره ديگرى كه از تفسير دينى حيات بر مىخيزد «ايجاد سازگارى بين جهان
درون و برون» و در نتيجه كاهش رنجها و ناراحتىهاست.
بدون شك در مواردى بين خواستهها و تمايلات انسان و آنچه در جهان خارج وجود
دارد تفاوتهايى مشاهده مىشود. گاه اين تفاوتها به گونهاى است كه شرايط
خارجى براى انسان رنجآفرين و ملالانگيز است. اين تفاوتها مىتواند به
گونههاى مختلف باشد مثل: 1. تفاوت بين خواستههاى ما و نظام تكوين، مانند شرور
و آفاتى چون مرگ و مير، سيل، زلزله، نقص عضو، بيمارى و... 2. بين تمايلات ما و
واقعيات اجتماعى، مثل حاكميت نظام استبدادى و...
از طرف ديگر در مواردى واقعيات خارجى به سهولت و در شرايطى كه ما در آن قرار
داريم تغييرپذير است؛ در چنين وضعيتى انسانها به طور معمول در جهت تغيير جهان
خارج به سود تمايلات خود مىكوشند؛ اما گاه جهان خارج اصلاً تغييرپذير نيست، يا
در شرايط مورد نظر شخص دگرگون نمىشود؛ و يا تغيير آن مستلزم هزينههايى
تحملناپذير و نامعقول است. در اين موارد بهترين راه سازگارسازى درون با خارج
است و دين نيرومندترين عامل آشتىدهنده اين دو جهان است. دين با تفسيرى كه از
جهان و ناملايمات و رنجهاى آدمى در آن مىدهد، نه تنها ناسازگارى آن دو را از
ميان بر مىدارد؛ بلكه با دادن نقش عبادى به تحمل دشوارىها و اينكه بزرگترين
اولياى الهى چشنده تلخترين رنجهايند شيرينترين رابطه را بين آن دو ايجاد
مىكند؛ به طورى كه انسان مؤمن مىگويد: «زير شمشير غمش رقص كنان بايد رفت»، از
همين رو «اليسون» بهترين راه مقابله با مشكلات تغييرناپذير را مقابله مذهبى
مىداند.
اينكه حضرت اباعبدالله الحسين (ع) در سرزمين سوزان كربلا و ديدن آن همه رنج و
مصيبت و زخمهاى بسيار بر جان و توان خويش فرمود: «رضا الله رضانا اهل البيت» و
زينب كبرى(س) پس از تحمل آن همه دشوارى طاقت فرسا مىفرمايد: «ما رأيت الّا
جميلا» عالىترين نمايش شكوه ايمان در سازگارى جهان درون و برون و شيرين نمودن
رنج و سختى در جهت مقاصد و اهداف بلند الهى و انسانى است. بدين ترتيب نه تنها
رنج انسان كاهش مىيابد، بلكه در مواردى شيرين و دلپذير مىشود و اين جز در
سايه دين و ايمان دينى امكانپذير نيست.
4. هدفبخشى و
ايدهآلپرورى
يكى از مهمترين كاركردهاى دين ارائه ايدهآل و آرمان مطلوب است.
ايدهآل اصل يا موضوعى است كه مورد گرايش انسان قرار گيرد و هدف تلاشها و
كوششهاى او باشد. ايدهآل موجب شكلگيرى نوع انتخاب آدمى است. شخص به طور
آگاهانه يا ناخودآگاه همه پديدهها را با آن مىسنجد و ارزشداورى مىكند.
ايدهآل از مختصات زندگى بشرى و از عناصر اساسى آن است. انسان زمانى مىتواند
از يك زندگى حقيقى برخوردار باشد كه آگاهانه براى خود ايدهآل و آرمان انتخاب
كند. انسانها در طول تاريخ ايده آلهايى چون رفاه، ثروت، شهرت، مقام، عشق،
زيبايى، دانش و... انتخاب كردهاند ليكن بهترين ايدهآل آن است كه داراى شرايط
زير باشد:
1. منطقى باشد.
2. قابل وصول باشد.
3. تمايلات سودجويانه و خودخواهانه و «من طبيعى» آدمى را كنترل كند.
4. در انسان چنان كششى ايجاد كند كه از درون به سوى هدف اعلاى حيات حركت كند.
چنين آرمانى تنها از دين حق و معناى دينى حيات بر مىخيزد.
«ميلر بروز» از قول «اينشتين» مىگويد: «علم، ما را از آنچه هست آگاه مىكند و
دين (وحى) است كه ما را به آنچه كه سزاوار است كه باشد مطلع مىكند».
5. پاسخ به احساس
تنهايى
يكى از رنجهاى بشر كه در جهان صنعتى و پيدايش كلانشهرها به شدت رو به
افزايش است، مسأله احساس تنهايى است. منظور از احساس تنهايى در اينجا تنهايى
فيزيكى يعنى جدايى از ديگران نيست؛ بلكه گونههاى ديگرى هم چون ناتوانى ديگران
در پاسخدهى به برخى از نيازهاى انسان، عدم درك ديگران از شخص و يا سرگرمى
ديگران به كار خود و جستجوى منافع خويش و عدم توجه عميق، جدى، خيرخواهانه و
ديگرخواهانه در جهت تأمين خواستهها و نيازهاى شخص است.
به عبارت ديگر، انسان در اين دنيا خود را در ميان انبوه مردمانى مىيابد كه
همواره در بند خودخواهىهاى خويشند و حتى اگر اعمالى به ظاهر نيك و مفيد به حال
ديگرى انجام مىدهند عمدتاً آميخته به انواع درخواستها، گرايشها و
خودخواهىهاى ظاهر و پنهان است و كسى صد در صد به خاطر «من» كارى براى «من»
انجام نمىدهد. اما در نگرش دينى، انسان هيچگاه تنها نيست.
6. تقويت قدرت كنترل
غرايز
از جمله خطراتى كه همواره جامعه بشرى را مورد تهديد قرار داده و در عصر
قدرت و تكنولوژى خطراتى صد افزون براى بشريت به بار آورده لجام گسيختگى غرايز،
خودخواهىها و تمايلات سركش نفسانى است. اين پديده شوم نه تنها از جانب علم و
دانش و فلسفههاى بشرى مهارشدنى نيست، بلكه اربابان قدرت و دانش را نيز به
اسارت خود درآورده و علم و تكنولوژى را نيز در اين جهت، استخدام كرده است.
آن عامل نيرومندى كه انسان را از اسارت هواهاى نفسانى
آزاد ساخته و قدرت رويارويى با طغيانهاى زندگىسوز نفس اماره را مىبخشد،
ايمان استوار دينى است.
«داستايوفسكى» مىگويد: «اگر خدا (دين) نباشد همه چيز مباح است». يعنى غير از
خداباورى و ايمان مذهبى هيچ عامل ديگرى توان بازدارندگى از اعمال ضداخلاقى،
بيمارى بىعدالتى، تجاوز و فساد و تباهى و رام كردن نفس اماره و سركش آدمى را
ندارد.
7. ديگر كاركردها
افزون بر آنچه گذشت كاركردهاى روانشناختى، فراروانشناختى، روان تنى و
جسمانى ديگرى براى دين ذكر شده كه به ذكر عناوين آنها بسنده نموده و خواننده
عزيز را به مطالعه و جستجوى بيشتر در اين زمينه فرا مىخوانيم:
1. بهداشت و سلامت جسمانى، طول عمر، پايدارى در فعاليتهاى فيزيكى، تقويت سيستم
ايمنى و دفاعى بدن، تسريع در بهبودى و كوتاه كردن دوران درمان.
2. ايجاد خضوع، تعبد و تسليم در جهانى آكنده از سرگردانى و تعارضات فكرى.
3. عشق و محبت، پاسخ به غرايز فرامادى بشر و ايجاد لذتهاى فراجسمانى، تصفيه
غمها و جذب شادىها.
4. كاهش اضطراب، ترسها و وحشتها؛ به ويژه ترس از مرگ.
5. افزايش قدرت كنترل و مديريت ذهن (سايكو سيبرنيتك) و تصويرسازى ذهنى.
6. هويتبخشى، انسجام و تعادل شخصيت ، رهايش از آشفتگى و هماهنگسازى افكار و
احساسات.
7. شجاعتآفرينى و افزايش قدرت پايدارى در برابر دشمنان و زورمندان.
8. بهداشت و سلامت روح و حقيقت برين وجود آدمى.
9. ايجاد وقار و سنگينى و دورى از جلفى و سبكى.
10. كاهش و كنترل عمليات جنسى.
جمعبندى اين نوشتار را با سخنى از «ميلتون يينگر» به پايان مىبريم. او در
مقاله «دين و نيازهاى فرد» مىنويسد: «در پزشكى روان تنى وقتى نكات زير را
ملاحظه كنيم، ارزش دين آشكار مىشود:
1. دين، انسان را به يك فلسفه حيات مسلح مىكند و به عقل وى روشنگرى لازم را
مىبخشد. دين براى يك فرد نقشى را ايفا مىكند كه قطبنما براى يك كشتى و در
درياى زندگى جهت و راهنمايى در اختيار او مىنهد.
2. دين بر اراده انسان تأكيد مىنهد، آن را تقويت و فرد را كمك مىكند تا به
فرمانهاى عقل گردن نهد.
3. دين نيازهاى اساسى روح، به ويژه نياز به عشق و جاودانگى را، تحقق مىبخشد.»
منبع:
ماهنامه معارف، شماره 49