این چهل گوهر جزو احادیثی است كه حضرت عبد العظیم حسنی كه درود خدا بر او باد
از امامان نقل كرده است. (1)
گوهر اول:
عَنْ... محمدِ بن علىِ علیهالسلام أَنَّهُ قالَ لِمُحَمَّدِ بْنِ
مُسلمٍ: «یا مُحمّد بن مسلمٍ! لا تَغَرَّنَّكَ النّاسُ مِنْ نَفْسِكَ، فانَّ
الأمرَ یَصِلُ إِلَیْكَ دُونَهُمْ».
امام محمد باقر علیهالسلام: اى محمد بن مسلم! مردم تو را گول نزنند زیرا كه
مسئولیت كارهایت متوجه خودت است.
كى خورد عاقل فریب خلق را
تا بپوشانند بر وى دلق را
خلق تعریف از چنان و چون كنند
جامه عقل تو را بیرون كنند
خلق بالا مىبرندت همچو ماه
بعد از آن چون یوسفت در قعر چاه
جایگاه خویش را معلوم كن
فتنههاى خلق را معدوم كن
هركسى آن مىبرد، كان كشته است
كار تو بر غیر تو ننوشته است
هركسى بارش به دوش خویش ماند
نامه اعمال خود را خویش خواند
پس حذر كن از فریب مردمان
قدر خود را قدر فعل خود بدان
ابر كردار تو گر بارانى است
جز به مُلك تو نمىآید به دست
گوهر دوم:
عَنْ... محمدِ بن علىِ علیهالسلام أَنَّهُ قالَ لِمُحَمَّدِ بْنِ
مُسلمٍ: «یا مُحمّد بن مسلمٍ! و لا تَقْطَعْ النهارَ عَنْكَ كَذا وَ كَذا».
امام باقر علیهالسلام: اى محمد بن مسلم! ایام عمرت را به كارهاى بیهوده نگذران
و روزهاى زندگى خود را به چون چرا به هدر نده.
باد گویى، زندگانى را، نهر است
یك دم از آن جشن و دیگر دم قهر است
مىرود این باد ز گلزار عمر
مىزند او، سكه به بازار عمر
نیك غنیمت شمر این وقت را
تكیه بزن، شاه تویى، تخت را
وقت رسیدن به بدن نیست آن
لنگر كشتى مفكن اى جوان
خواب مرو، موقع بیدارى است
آب زمان در دل جان جارى است
هیچ به جز كار خدا نیك نیست
عمر، یك و عشق، یك و او یكى است
مهلت امروز براى خداست
عمر به بیگانه سپردن خطاست
«ما خَلَقْنَا الاِْنسُ و جِنَّ» و این جهان
«یَعْبُدُونَ» خالق مُلك و مكان
گوهر سوم:
عَنْ... محمدِ بن علىِ علیهالسلام أَنَّهُ قالَ لِمُحَمَّدِ بْنِ
مُسلمٍ: «یا مُحمّد بن مسلمٍ! و لا تَقْطَعْ النهارَ عَنْكَ كَذا وَ كَذا فانّ
معك من یحصى علیك».
امام باقر علیهالسلام: اى محمد بن مسلم! ایام عمرت را به كارهاى بیهوده
نگذران، زیرا با تو افرادى هستند كه كارهاى روزانه تو را احصاء مىكنند.
عمر رفت و من، به بند چون و چند
صیدها صیاد گشت و من، به بند
نبدىّ چون و چرا آزاد نیست
بیمناكى، شیوه فرهاد نیست
روز عمرست این، نه روز بىشمار
لحظه لحظه با عبادت در شمار
آبِ بىجریان شود مرداب مرگ
كو حیات و زندگى در آب مرگ
مرد باید، همچو رودى در خروش
زندگى بخشد به جان صد خموش
همتى سازد شود پروانهاى
گرد شمع ذكر حق، دیوانهاى
محتسبها بر دو دوشت، جایگیر
در نوشتِ كارها، از خواب، سیر
تو معلم، محتسبها، درسگیر
هرچه گویى، در نوشتن، بس دلیر
گوهر چهارم:
عَنْ... محمدِ بن على علیهالسلام أَنَّهُ قالَ لِمُحَمَّدِ بْنِ
مُسلمٍ: «یا مُحمّد بن مسلمٍ! و لا تستصغرنّ حسنةً تَعْملُ بِها فِإِنّكَ
تَراها حَیْثُ تَسُّرُكَ».
امام محمد باقر علیهالسلام: اى محمّد بن مسلم! اگر عمل نیكى را انجام دادى
اگرچه كوچك باشد، حقیر مشمار.
كار نیكو را سبك دیدن، خطاست
چون ثواب كارها، اندر قفاست
خیر را در اندك و بیشى مبین
تو در آن تنها رضاى حق ببین
خیر را او نیك مىداند سزا
پس رها كن، بر رضایش ده رضا
بنده را كارى به چون و چند نیست
جز رضاى دوست او، خرسند نیست
كوچكش مشمار تا بینى كه آن
مىكند خشنود جان و آن جهان
چون نكویى مىكنى بر آب ده
چشم سنجش را به كارت، خواب ده
ابر شو، باران بباران از كرم
خاك شو در زیر پاى هر قدم
تا كه سیراب از تو گردد تشنهكام
تا نبارى، كى شوى شیرین به كام؟
گوهر پنجم:
عَنْ محمدِ بن علىِ علیهالسلام أَنَّهُ قالَ لِمُحَمَّدِ بْنِ مُسلمٍ:
«یا مُحمّد بن مسلمٍ! و لا تستصغرنّ سیئةً تَعْملُ بها، فِإِنّكَ تَراها حَیْثُ
تَسُؤكَ».
امام باقر علیهالسلام: اگر كار زشتى از تو صادر شد او را نیز كوچك ندان، زیرا
كه به شما خواهد رسید در وقتى كه تو را بدحال خواهد ساخت.
شعلهاى كوچك بسوزد كشت را
كوچكش مشمار، كار زشت را
اخگرى كافىست اندر نیستان
تا بسوزد، جمله جلمه، بىامان
كار بد كوه است گر كاهى بُود
ناله، جانسوز است گر آهى بود
این جهان كوه است و كار ما صدا
چند چند آید صداها سوى ما
كار شیطان است، زیبا مىكند
زشتها را چون كه اغوا مىكند
عالم عقبى است چون آئینهاى
انعكاس مهرها یا كینهاى
گر كمش دیدى تو كار زشت را
مىرسد جایى كه خواهى كشت را
تا درو سازى، در آن آتش زند
باد اندوهى به جانت بردمد
گوهر ششم:
عَنْ... محمدِ بن علىِ علیهالسلام أَنَّهُ قالَ لِمُحَمَّدِ بْنِ مُسلمٍ: «یا
مُحمّد بن مسلمٍ! و أحسن فانّى لم أر شیئا قطّ طلبا و لاأسرع دركا من حسنةٍ
محدثةٍ لذنبٍ قدیم».(علل الشرایع، باب النوادر العلل، حدیث 49)
امام باقر علیهالسلام: نیكى نما به درستى كه من چیزى را ندیدم كه انسانى را
زودتر به مقصد رساند از عمل خوب جدیدى كه در مقابل گناه كهنهاى انجام دهد.
كاروانى مىرود تا كوى دوست
ما از او دوریم و او در روبروست
مركبى رهوار باید، تیزرو
هر نفس گامى نهد در سوى او
مركب رهوار مؤمن نیكى است
پر كشیدن از دل تاریكى است
نو به نو خیزى به جاى «كهنهشر»
مىرساند هم به مقصد در سفر
پس گناهان را به نیكىها بشوى
دولت خود را ز نیكىها بجوى
در میان كاروان زندگى
خویش بود آن را كه با بالندگى
دور سازد زشتها با خیرها
دوست بگزیند به جاى غیرها
پس به جاى پاى، بالَش مىدهند
با جمالى خوش، كمالش مىدهند
گوهر هفتم:
قالَ الرِّضا علیهالسلام : «أَلْمُؤْمِنُ الذَّی إِذا أَحْسَنَ
اِسْتَبْشَرَ وَ إِذا أَساءَ إِسْتَغْفَرَ».
امام رضا علیهالسلام: مؤمن كسى است كه هرگاه نیكى كند، از عمل خود خوشوقت
گردد، و هرگاه از او عمل بدى سرزند، استغفار كند.
دست او ابرست و بارانش ثواب
نى چون دستِ بخل در قحطى آب
بارش نیكى او بر دیگران
مىكند خرسند جانش را جوان
چشمهاى دارد ز فیضِ لطفِ یار
هم بنوشد هم بنوشاند، هزار
مىشود از كارهاى خیر مست
دل بر این بازار بىفردا نبست
لیك چون آلوده گردد دامنش
یا شرار غم فتد در خرمنش
دیده را جولانگه باران كند
نالهها همچون عزاداران كند
تا خدایش درب رحمت وا كند
جاى در آن منزل والا كند
پس چنین باشد صفات مؤمنان
دست نیكى دست توبه در میان
گوهر هشتم:
قالَ الرِّضا علیهالسلام : «ألمسلم الّذى یسلّم المسملون من لسانه و
یده».
امام رضا علیهالسلام: مسلمان كسى است كه مسلمین از دست و زبان او در آسایش به
سر برند.
در امان دار از زبان و دست خویش
هان مكن جانهاى مردم را پریش
این زبان و دست بهر جنگ نیست
بهر «مردمسوزى» و نیرنگ نیست
دست را باید به كار نیك زد
راه دور وصل را نزدیك كرد
این زبان، مدح و ثناگوى خداست
عافیت از بدزبانى برنخاست
بایدت با این زبان نغزگوى
شاد سازى مردمان در گفتگوى
دست را باید كه در كار آورى
مهربانىها به بازار آورى
تا گره بگشایى از كار كسان
یا كه سنگ غم برآرى از میان
پس مسلمانى بر این اصل است راست
آهى از دست و زبانت برنخاست
گوهر نهم:
قالَ الرِّضا علیهالسلام : «لیس منّا من لم یأمن جاره بوائقه».
امام رضا علیهالسلام: از ما نیست آن كسى كه همسایگان از شرور و فساد آن در
امان نباشند.
هردو در یك سایه چون همسایهایم
ساكنان یك زمین و خانهایم
زیر یك سایه به یك دیوار مرز
ساكن یك جا به سایهزار مرز
چون نخواهى اهل خود آزار داد
پس نشاید آن سوى دیوار داد
ساكن كندوى آن بهتر كه خویش
بر عسل دادن گمارد نه به نیش
چون عسل در خانه مىآرى به دست
سهم همسایه نباشد، نیشِ دست
در امان دار از بدى همسایه را
باعث رنجش مشو سرمایه را
از برادر بر غم تو زودتر
نفع این سرمایه مىآید به بَر
نیست از پاكان چو آزار آورد
زهر خود بر دیگران بار آورد
گوهر دهم:
قالَ امیرالمؤمنین علیهالسلام : «لایَزالُ النّاسُ بخیرٍ ما تَفاوَتوا
فإذا إِسْتَوُوا أَهْلَكُوا».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: مردم همواره در خیر هستند تا آن وقت كه با یكدیگر
تفاوت داشته باشند، هرگاه با هم مساوى شدند، از بین خواهند رفت.
فرق با هم هر زمانى زشت نیست
زشتى و زیبایى از یك كشت نیست
گر همه خلق جهان یكسان شوند
روبهان همپایه شیران شوند
رمز خیر زندگى در فرقهاست
فرقها سرمایهاى زان خداست
پنج انگشت هم اگر یكسان شود
كار با این دست كى آسان شود؟
گر همه عطار یا افسر شوند
غنچههاى ذوقها پرپر شوند
این یكى قفل و دگر نقش كلید
هریكى در جاى خود كارى مفید
تا نباشد فرق، زیبایى كجاست؟
زشت و زیبا در كنار هم سزاست
پس چنان شو تا كه فرقت با كسان
در نكویى باشد و حُسن بیان
گوهر یازدهم:
قالَ امیرالمؤمنین علیهالسلام : «إِنَّكُمْ لَنْ تَسعَوا النّاسَ
بِأمْوالِكُمْ، فسعوهم بِعَلاقَةِ الْوَجهِ و حُسنِ اللقاء».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: شما هرگز نمىتوانید مردم را بوسیله ثروت و مالى كه
در دست دارید، به خود متوجه سازید، پس آنان را بوسیله اخلاق و روش صحیح به خود
نزدیك كنید.
مردمان همخانه در یك خانهاند
جملگى ساكن به یك كاشانهاند
گر رضاى دوست خواهى خواست كرد
با محبت گرم كن دلهاى سرد
مردمان تشنه همه بر جام مهر
مهربانى عرضه كن زیر سپهر
عاقبت بر مال، فصل دى رسد
گنج «خلق خوش» به پایان كى رسد؟
این یكى با بذل و بخشش بیشتر
آن یكى را جان ز فكرش ریشتر
پس ز گنج خوى خوش انفاق كن
اینچنین با مردمان میثاق كن
مردمان را جملگى با بذل مال
كى توان خشنود سازى در كمال
مردمان با خوى خوش راضى شوند
با رضایت پیش آن قاضى شوند
گوهر دوازدهم:
قالَ امیرالمؤمنین علیهالسلام : «مَن عَتَبَ عَلى الزّمانِ طالَتْ
مَعْتَبَتَهُ».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: كسى كه به زمان خود خشمگین شود، ناراحتى او زیاد به
طول خواهد انجامید.
خشم راه چاره هر درد نیست
خشمناكى شیوه هر مرد نیست
مرد باید با تلاطمهاى دهر
فكر خوش آرد به طوفانها، نه قهر
كشتى این زندگى بر آبهاست
آبها همسایه غرقابهاست
ناخدایى، مرد، باید ساز كرد
عقل را با صبر خود، دمساز كرد
خشم بر این روزگار پرفریب
جز دوام غصّه كى سازد نصیب؟
تا قیامت گر به خشم آوا كنى
كى گره از این گرهها وا كنى؟
پس لجام خشم خود در دست گیر
تا نگردد روبَه سختى چو شیر
هیچ كس جز با تعقل مرد نیست
شادمانى جز به صبر درد نیست
گوهر سیزدهم:
قالَ امیرالمؤمنین علیهالسلام : «مُجالِسَةُ الاْءَشرارِ تُورِثُ سوءُ
الظَّنِّ بِالاْءَخیارِ».
امیرالمؤمنین علیهالسلام كه ایشان فرمودند: همنشینى با بدان، موجب بدبینى نسبت
به نیكان است.
ماه را، چون ابر، زندانى كند
تیرگى با شب گرانجانى كند
تو چو ماه و ابر، یار بدسرشت
ماه را این ابر، گر دربر گرفت
مىكند خاموش شمع بینشش
مىرود در خواب خطّ رویشش
خوبها را زشت مىبیند همه
از بدى هرگز ندارد واهمه
خارها در چشم او گُل مىرسند
كجرویها خوش به منزل مىرسند
تیرگى در چشم او عادى شده
اندُه، خوبان بر او شادى شده
تو گُلى با خار همپایه نهاى
با شب اى خورشید، همخانه نهاى
چون كه با نیكان نشینى از سرشت
باز گردد بر تو درهاى بهشت
گوهر چهاردهم:
قالَ امیرالمؤمنین علیهالسلام : «بِئْسَ الزّادُ إِلَى المَعادِ، أَلْعُدوانُ
عَلَى الْعِبادِ».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: دشمنى كردن با بندگان خدا، بدتری توشهاى براى روز
قیامت است.
بندگان هریك عزیزان خدا
دوست دارد هریكى را او جدا
هریكى رنگى و بویى پیش او
هم فقیر و هم غنى درویش او
عزّتى دارند بىحدّ و حصار
پیش آن یكتا خدا و كردگار
دشمنى با این عزیزان جاهلىست
بهره دریاى آن بىساحلىست
آب در هاون نباید كوفت مرد
عاقلى، این دشمنى هرگز نكرد
دشمنى جز آتشى در سینه نیست
جاى نیكىهاست، جاى كینه نیست
آتشى در خرمن خود مىزند
تار مرگى بر تن خود مىتَنَد
توشهاى گر خواهى آوردن به بر
دشمنى هرگز به آن وادى مَبَر
گوهر پانزدهم:
قالَ امیرالمؤمنین علیهالسلام : «قیمَةُ كُلُّ امْرِءٍ ما یَحْسُنَهُ».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: ارزش هر انسانى بسته به اعمالى است كه موجب نیكنامى
او گردد.
ارزش دریا به حجم و عمق نیست
ارزش انسان به عقل و حُمق نیست
ارزش دریا به مروارید اوست
آن كه دُرّش بیشتر، قدرش نكوست
ارزش بستان به گلهاى زیاد
بوستانى بى گل رنگین مباد
در مثل دریاست جان آدمى
ارزش انسان به وقت است و دمى
كار نیكش بیشتر باشد ز بد
نیكنامى ماند از او تا ابد
نام نیك است آنچه ماند یادگار
ورنه جز این هیچ ناید در شمار
ارزش هركس به اعمالىست كان
نیكنامش مىكند در این جهان
هرچه افزونتر شوى اى نیكنام
پلهاى بالاتر آیى سوى بام
گوهر شانزدهم:
قالَ امیرالمؤمنین علیهالسلام : «أَلْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ
لِسانِهِ».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: مردم در زیر زبان خود مستور و مخفى هستند.» (مقصود
این است كه تا انسان سخن نگوید، قدر و اندازهاش معلوم نمىگردد).
هركسى رازىست اندر پردهاى
تا چه در این پردهها
پروردهاى
راز چون بودن، توانها، عیبها
با خدا بودن، نهانها، غیبها
این همه راز مگو روشن شود
گر بیانت گل كند گلشن شود
این زبانسازىست پردهدار راز
چون به گفت آید بگوید راز ساز
تا خموشى، هیچ كس آگاه نیست
در پسِ این جان ناآگاه كیست
رازها گر فاش گردد راه نیست
«لب گشوده» دلو جز در چاه نیست
هم زبان را در عنان خویش دار
هم وجودت را به پاكى بیش دار
تا اگر راز ضمیرت شد عیان
شرمسار خود نگردى در جهان
گوهر هفدهم:
قالَ امیرالمؤمنین علیهالسلام : «ما هَلَكَ اِمْرؤٌ عَرَفَ قَدْرَهُ».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: مردمانى كه اندازه و ارزش خود را بدانند، هیچگاه از
بین نخواهند رفت.
قدردان تو كسى جز خویش نیست
جامه شاهى سزاوار تن درویش
نیست
هركسى هرجاست شأن اوست آن
قدر خود مىدان كه بس نیكوست آن
نه فراتر، نه فروتر، جاى خویش
گر بقا خواهى از این عمر پریش
رودخانه چون فروتر شد نشست
آبشارى شد، درون خود شكست
در شب معراج چون روحالامین
همقدم شد با رسول آخرین
چون به اوج عرش آمد بازگشت
چون نیارستى از آن منزل گذشت
گفت اگر آیم، بسوزد بال من
برتر از قدر من است آمال من
پس فراتر از مقام خود نشد
ماند و احمد، ره به جاى خویش بُرد
گوهر هجدهم:
قالَ امیرالمؤمنین علیهالسلام : «أَلتَّدْبیرُ قَبلَ الْعَمَلِ
یُؤْمِنُكَ مِنَ النَّدَمِ».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: پیش از این كه كارى را شروع كنى، در اطراف آن نیك
تأمّل كن، تا شما را از پشیمانى نگهدارى كند.
تا كه ننشیند درون گِل عمل
بعد از اندیشه كند عاقل عمل
گر گریزان از پشیمانیستى
طالب فرداى نورانیستى
فكر را همسایه هر كار كن
چشم دوراندیش را بیدار كن
درنگر پیرامُن هر كار نیك
پس عمل آور پس از پندار نیك
پس شروع كن كار با فكر درست
با توكّل بر خدا، ذكر درست
بعد از آن هرچه سرانجامش شود
خوب یا بد، هرچه فرجامش شود
مىشوى از هر پشیمانى رها
چون كه شرط عقل آوردى بهجا
بعد از آن یابى چه زیبا رامشى
در پس این كار خود، آرامشى
گوهر نوزدهم:
امیرالمؤمنین علیهالسلام : «مَنْ وَثَقَ بِالزَّمانِ صَرَعَ».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: هركس به زمان خود اعتماد بورزد، به پشت به زمین
خواهد افتاد.
زندگى میدان جنگ است و جَدَل
نوش آن نیش است و ترك آن، عسل
بس حریفى ناجوانمردست او
درپى افكندن مرد است او
تا كه غافل گردى از او یك نفس
حاصل عمرى بسازد او، عَبَس
پس مشو غافل، حریف دهر را
تن به آرامش مده این نهر را
اعتمادى بر شب خوابش مكن
آتشى تو، تكیه بر آبش مكن
همچو مارى خوش خط و خال است او
یا كه نیكو میوهاى كال است او
گر نخواهى بر زمین خاكت كند
دور، از رضوان و افلاكت كند
خواب را از دیده غفلت بران ت
كیه بر این دهر را جایز مدان
گوهر بیستم:
قالَ امیرالمؤمنین علیهالسلام : «خاطَرَ بِنَفْسِهِ مَنْ اسْتَغْنى».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: «كسى كه خویشتن را بىنیاز دانست، خود را به مخاطره
و هلاكت خواهند افكند».
از نیاز است گردش لیل و النهار كى بگردد مهر و مه در
این مدار؟
بىنیاز این جهان تنها خداست خود، نیاز دیگران، رمز بقاست
بىنیازى در خور هر فرد نیست زیور ما جز نیاز و درد نیست
ما به هم محتاج و محتاج خدا دستگیر هم به منهاج خدا
احتیاج خلق بر هم زشت نیست بىنیاز از دیگران در دهر كیست؟
تو نیاز خویش از او مىطلب با دو دست خلق آید، لطف رب
هركه خود را بىنیاز محض دید طعم تلخ بىمرادىها چشید
در خطر افتاد از كبر و غرور تا كه خود را دید در عین عبور
گوهر بیست و یكم:
قالَ امیرالمؤمنین علیهالسلام : «مَن دَخَلَه أَلعُجُب هَلَكَ».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: «هركس كه گرفتار خودبینى گردد، هلاك خواهد شد».
میوه چون خود را به جوى آب دید ز اشتیاق خویش برعكسش پرید
تا پرید از شاخسار دمنِ دار غرقه شد در آب و سیّالى مزار
مىبرد سوى عدم جویش به آب این هلاك آن كه خود بیند به خواب
خوابِ خودبینى مبین اى هوشیار خواب مرگ است این فراپیش مزار
چون كه خود، بینى، نبینى دوست را پیله را بشكن برافكن پوست را
سنگ پایى پیش پاى خود گذاشت هركه خط كبر را بر دل نگاشت
زهر مرگ است این نه داروى شفا جام در دست این نه درمان و دوا
دیده خودبین نبیند غیر را خود نبیند هركه بیند غیر را
گوهر بیست و دوم:
قالَ امیرالمؤمنین علیهالسلام : «مَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلْفِ جادَ
بِالْعَطیةِ».
امیرالمؤمنین علیهالسلام كه ایشان فرمودند: «كسى كه یقین داشته باشد كه اعمال
و افعال او پس از مرگ به او خواهد رسید، در بذل و بخشش و احسان به همنوعان خود
كوتاهى نخواهد كرد».
روز جزا پرتوى از كار ماست آئینه چهره كردار ماست
«چهره زیبا» نشود زشتروى فعل تو آئینه چو شد روبهروى
چون كه یقین كرد كه روز جزا خوبى كردار بماند بهجا
دلبر اعمال كند ماهروى در پى آرایش كردار و خوى
پس دل مردم ز غم آزاد كرد شاد شد و آئینه را شاد كرد
سفره مهر آورد و آب كرم بالش نیكى و صفاى حَرَم
دست نوازش به سر هر یتیم سایه لطفى به رضاى كریم
مىبرد این بازى شطرنج را هركه به دست آورد این گنج را
گوهر بیست و سوم:
قالَ امیرالمؤمنین علیهالسلام : «مَنْ رَضِىَ بِالْعافِیَةِ مِمَّنْ
دُونَه رَزَقَ السَّلامَة مِمَّنْ فَوقَهِ».
امیرالمؤمنین علیهالسلام كه ایشان فرمودند: «هركس با درگذشت از زیردستان
خوشنود گردد، از اذیّت و آزار مافوق خود در آرامش و سلامتى خواهد بود».
چه خوش شیوهاى دارد این آفتاب تو هم نور مهرت به عالم
بتاب
مكن بىنصیب از كسى سیب مهر ندیده كسى روى آسیب مهر
چو خورشید اگر نیك خواهى شدن به دریاى عزّت چو ماهى شدن
چو بر مسند قدرت آیى مجو براى زیردستان به جز آبرو
اگر شاه گشتى، رعیت، نواز كلیدى جز كلید رعایت مساز
كلیدى براى قفل غمهاى دل و یا ماهتابى به شبهاى دل
امان گر همى خواهى از روزگار امان ده ضعیفان به مهر و قرار
هر آن كو درشتى كند با ضعیف درشتانه بیند جزا از لطیف
گوهر بیست و چهارم:
قالَ رسُول اللهِ صلىاللهعلیهوآله : «یا عَلِىُّ! ما حارَ مَنْ
اسْتَخارَ».
پیامبر اكرم صلىاللهعلیهوآله: «اى على علیهالسلام ! سرگردان نخواهد شد كسى
كه طلب خیر كند». (یعنی هركس كه از خدا در كارهایش طلب خیر كند وكارش را با نام
او و كمك او آغز كند موفق میشود)
مىرود دنبال هم پروانههاى آسیاب گرد خود گردان و
سرگردان به دریاى ثواب
رود چون رو سوى دریا كرد سرگردان نشد خود شد او دریا و بىسامان نشد
كشتى بىناخداى هیچ كس ساحل ندید ساربان خفته هرگز شادى منزل ندید
گردباد سهمگین، با قوّت بسیار خویش بىهدف چرخید در یك آسمان فكرپریش
هیچ سرگردان نشد دل تا به فكر یار بود فكر او خوشنودى آن یار بىتكرار بود
هیچ رهرو بهتر از آن رهرو بیدار نیست طالب خیر است و سرگردان به دیگر كار نیست
رود شو ره سوى دریاى رضاى یار كن شمع شو شبهاى تیرهحاصلان بیدار كن
مهر شو در روز و ماه، اندر شام تار نور ده بر مردمان بر خوشنودى آن كردگار
گوهر بیست و پنجم:
قالَ رسُول اللهِ صلىاللهعلیهوآله : «یا عَلِىُّ! لا نَدَمَ مَنْ
إِسْتَشارَ».
پیامبر اكرم صلىاللهعلیهوآله: «اى على علیهالسلام ! هرگز پشیمان نخواهد شد
كسى كه كارهاى خود را با مشورت با دیگران انجام دهد».
آن چه خوش باشد كه منها ما شدن رودها با مشورت دریا
شدن
آنچه در دریاست در یك رود نیست ابر باران همكلاس دود نیست
علم ما، دیباچه و شورا، كتاب مشورت، دریا و خودرایى، حباب
مشورت بال است پروازش بده شاه جان كیش است سربازش بده
عمر، وقت رفتن و برگشت نیست رود فرصت دائما در دشت نیست
قوّت بازوى فكر چند تن قصه سىمرغ اندر یك بدن
كى پشیمان شد كسى از مشورت یا پشیمان شد ز نور معرفت
مشورت نور است خاموشش مكن اوج بیدارىست بىهوشش مكن
گوهر بیست و ششم:
قالَ رسُول اللهِ صلىاللهعلیهوآله : «یا عَلِىُّ! عَلَیك بِالدّلجة
فَإِنَّ الأرضَ تَطوى بِاللَّیل ما لا تَطْوى بِالنَّهارِ».
پیامبر اكرم صلىاللهعلیهوآله: «یا على علیهالسلام ! به تاریكى شب توجه كن،
زیرا كه زمین در شب بههم پیچیده مىشود به آن اندازه كه در روز درهم نمىرود».
روز، هنگام پریشان بودن است شب، زمان با نسیم آسودن است
شب پر از رازست اما در سكوت شكل آوازست اما در سكوت
شب، چو فرزندان به جمع خویش بُرد با تجمع كارها را پیش بُرد
جمع شو در شب، پریشانى مكن سجده، جز در عهد پیشانى مكن
پیرو رسم شبان و روز باش در مصاف لحظهها پیروز باش
شب چو آمد بزم دل آماده كن مشكل غم را به شبها ساده كن
دل، كویرى تشنه در دریاى شب مىشود سیراب از صهباى شب
شب، مسیر راز، نورانىتر است نغمه آواز، روحانىتر است
گوهر بیست و هفتم:
قالَ رسُول اللهِ صلىاللهعلیهوآله : «یا عَلِىُّ! أُغْدُ على إِسْم
اللّهِ، فَإِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تعالى بارَك لاِءُمّتی فی بُكورِها».
پیامبر اكرم صلىاللهعلیهوآله: «اى على علیهالسلام ! به نام خداوند صبح را
آغاز كن، زیرا كه خداوند براى امّت من در صبحها بركت قرار داده است».
بهترین شعر سپیده نام دوست نور خورشید از فروغ نام اوست
هر طلوع، بى نام او خاموش بود نیش بود اما گمانش نوش بود
خط آغازى به جز نامش مباد هیچ غافل را سرانجامش نداد
هم به نام او باید آغازین روز بركت روز است و هم آذین روز
صبح، وقت قسمت روزى و رزق وقت كوشش، وقت بهروزى و رزق
پس به نامش صبح را آغاز كن درب خیر و بركتت را باز كن
گفت پیغمبر نكو دارید صبح چون خدا بركت فرو بارید صبح
صبحخیزى، بركت و نامش، شروع بهترین رسم است ما را هر طلوع
گوهر بیست و هشتم:
قالَ امیرالمؤمنین علیهالسلام : «أَلْمَرَضُ لا أَجْرَ فیهِ وَلكِنَّهُ
لا یَدَعُ عَلَى الْعَبْدِ ذَنْبا إِلاّ حَطَّهُ».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: «مریضى و ناخوشى مؤمن موجب اجر و ثواب نمىشود ولیكن
سبب از بین رفتن گناهان بندگان مىگردد».
عافیت خوب است وقت خوشدلى عافیت دریا و شكرش، ساحلى
عافیت با شكر چون دمساز شد شاكران را درب نعمت باز شد
ناخوشى خوب است لیكن از قضا نى ز جهل محض در اعمال ما
ناخوشى خود نعمتى از سوى یار ناخوشىها را خدایا برمدار
اشكآسا از خزان برگ درخت مىچكد از چشم شاخه، سهل و سخت
ناخوشى همچون خزان، باران زرد از درخت معصیت ریزد به درد
مىكند پاك از گناهان فرد را آرزو كن تا بیابى درد را
پس چنین دردى دوایى كامل است كشتى و بخشایشت را حامل است
گوهر بیست و نهم:
قالَ أمیرالمؤمنین علیهالسلام : «إِنَّما الأَجْرُ فِى الْقَولِ
بِاللَّسانِ وَ الْعَمَلِ بِالْجَوارِح».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: «همانا پاداش در ازای گفتار به زبان و عمل به اركان
است».
ناخدا را ناخدایى در دل كشتى رواست كشتى بىناخدا، ساحل
نمىداند كجاست
ناخدا در دشت، بىكشتى ز چوپان كمتر است كشتىِ بىناخدا در بحر چون چوبتر است
این دو ملزومند و این پابست آن اینچنین، كشتى شود بر یم روان
یا به مانند كمان و تیر در میدان جنگ بىحضور تیر، پاى هر كمانى گشت لنگ
با كمان، بىتیر، كبك خوشخرام كى شود در كام صیادان، طعام؟
گفت و فعلت چون كمان و تیرها بىكمان كى مىشود تیرى رها
با زبان، بىفعل، راهى طى نشد نقش هیچ انگور هرگز مِى نشد
گوهر سیام:
قالَ أمیرالمؤمنین علیهالسلام : «إِنَّ اللّهَ بِكَرَمِهِ وَ فَضْلِهِ
یُدْخِلُ الْعَبْدَ بِصِدْقِ النِّیَّةِ وَ السَّریرَةِ الصّالحةِ الْجَنَّة».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: «خداوند به فضل و كرمش، بندگان خود را به خاطر
نیّتهاى درست و دلهاى پاك به بهشت داخل مىكند».
هیچ گنجى بهتر از اخلاص نیست چیست پاكى، جز درون پاك
چیست؟
نیّت پاك و دلِ آئینهسان جهد كن خود را به پایش مىرسان
این یكى تار و دگر پود بهشت هركه این قصّه به لوح دل نوشت
جز بهشتش خانهاى در كار نیست هیچ گنجى بهتر از دیدار نیست
پاك كن دل را ز هر آلودگى تا دهد یارت دمىِ آسودگى
شعله را مهمان نیّتها مكن با ریا آتش در آن برپا مكن
او خریدارست، جز او هیچكس چند، ارزان مىكنى كار عبس
نیّت و دل را اگر پاك آورى بهترین گنجینه، از خاك آورى
گوهر سی و یكم:
قالَ أمیرالمؤمنین علیهالسلام لاِءَصْحابِهِ: «إِنَّ الدُّنیا،
خَدّاعَةٌ، صَرّاعَةٌ، مَكّارَةٌ، غَزّارَةٌ، سَحّارَةٌ، تَأْكُلُكُمْ
بِأَضْراسِ الْحَنایا».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: «همانا دنیا بسیار فریبكار، حیلهگر، گولزن و
جادوگر است و دنیا با دندانهاى مرگ شما را خواهد خورد».
ظاهرش زیبا، و باطن حیلهگر در خودش آرد بیندازد به سر
هیچ بویى از وفا و رحم نیست هیچ رنگى از حیا و شرم نیست
تیغ تیز آورده و لبخندِ مكر مىزند گردن به تیغ و بند مكر
آبْ شورست و كسى سیراب نیست قصهاش جز قصه یك خواب نیست
دل به بند روى زیبایش مبند بر مزاح تلخ ایامش مخند
ظاهرش با مهر و در دل صد جفا این جفاپیشه، كجا آرد وفا؟
خرمن عمرت بسوزاند دمى بىپناه و خستهجان، بىهمدمى
مىگذر از این گذرگاه فریب قصه حوّا و شیطان است و سیب
گوهر سی و دوم:
قالَ أمیرالمؤمنین علیهالسلام لاِءَصْحابِهِ: «...إِنَّ الدُّنیا...
طَلَبُوا إِرتبتها...».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: «آنكه به دنبال دنیای فانى است، جاهل و نادان است».
شب فراگیرست و دل، دیوانهوار مىزند سیلى به گوش جان،
هزار
یك طرف گرگ طمع اندر كمین یك طرف كفتار غفلت، همنشین
یك طرف دنیا به نازى مكروار یك طرف عقبى، فراپیش مزار
دل به شادىهاى آن هرگز مبند نادمان بسیار و خوشحالان كمند
چون نسیمى مىوزد دنیاى دون مىكند اِستادگان را سرنگون
كى بیندازد، كمند آن شهریار تا كه باد آرد به بند خود شكار
بند افكندن به باد از جاهلىست دل در این دریا زدن بىحاصلىست
طالب دنیاى فانى جاهل است غرقه در دریا مشو، بىساحل است
گوهر سی و سوم:
قالَ الرّضا علیهالسلام : «ثَمانِیَةُ أَشْیاءٍ لایَكُونُ إِلاّ
بِقَضاءِ اللّهِ و قدرته: النو و الیقظه و القوة و الضعف و الصحه و المرض و
الموت و الحیاة».
امام رضا علیهالسلام: «هشت چیز است كه جز به قضاء و قدر پروردگار انجام
نمىگیرد، كه عبارتند از: خواب، بیدارى، توانایى، ناتوانى، تندرستى، ناخوشى،
مرگ و زندگى».
حاصل آمیزش قدر ، قضا هشت فرزندست، از امر خدا
چار نعمت، در خور خوش بندگى خواب و بیدارى و مرگ و زندگى
ناخوشى و تندرستى و توان ناتوانى، هشتمین فرزند آن
با قضا و با قدر خصمى مكن دشمنى با قصّهاى حتمى مكن
گر رضاى دوست مىخواهى، بدان شكر باید كرد بر لطفش به جان
رازها در هر قضا پنهان شده لطفها در هر قدر عریان شده
گر سپارى كارها بر كردگار صبر آرى، شكر گویى بر مدار
گر قضا بد باشد او دیگر كند گر قدر بد باشد او بهتر كند
گوهر سی و چهارم:
قالَ امیرالمؤمنین علیهالسلام: ...قالَ موسى: الهی فَما جَزاءُ مَنْ
أَطْعَمَ مِسْكینا إِبْتِغاءَ وَجْهَكَ؟ قالَ: یا موسى آمُر مُنادیا یُنادی
یَوْمَ الْقِیامَةِ عَلى رُؤُسِ الْخَلائِقِ إِنَّ فِلانَ بْنِ فِلان مِنْ
عَتْقاءِ اللّهِ مِنَ النّار.
امیرالمؤمنین علیهالسلام: حضرت موسى علیهالسلام سئوال كرد كه خداوندا پاداش
كسى كه نیازمندى را سیر كند و این عمل را براى تو انجام دهد، چیست؟ خداوند
فرمود: روز قیامت امر مىكنم فریاد بزنند كه این شخص از آزادشدگان دوزخ است.
در رهى دیدم گدایى بىنوا بىنوا، خود آید از او در نوا
بر رضاى دوست تیر انداختم دادمش نانى، و سیرش ساختم
شكر لطفش این عمارت ساختم عرصه شكر آمد و مىتاختم
پس ندا آمد كه هركس از رضا سیر گرداند گدایى بىنوا
روز محشر خازنان كوى یار مىزنند فریاد با بانگ هَزار
از عذاب دوزخى آزاد شد سرنوشتش زین عمل آباد شد
پس بدانید اى به محشر آمده بر حساب خود بر این در آمده
بر رضاى یار، هركس كار كرد خویشتن را در خور دلدار كرد
گوهر سی و پنجم:
قالَ موسى علیهالسلام : «الهی فَما جَزاءَ مَنْ وصل رحمه؟ قالَ: یا
موسى: أنسى لَهُ أَجَلَه، وَ أَهْوَنُ عَلَیه سَكَراتَ الْمَوْتِ، وَ یُنادیهِ
خَزَنَةُ الْجَنَّةِ هلّم إلینا، فَأدْخُلْ مِنْ أَىِّ أَبْوابِها شِئْتَ».
حضرت موسى به خداوند گفت: خدایا! پاداش كسى كه با خویشاوندانش به نیكى رفتار
نماید، چیست؟ خداوند فرمود: «مرگ او را به تأخیر خواهم انداخت و سختىهاى مرگ
را براى او آسان خواهم كرد، و كارگزاران بهشت او را فریاد خواهند زد كه به سوى
ما شتاب كن و از هر درى كه میل دارى، وارد بهشت بشو».
هركه نیكى كرد با خویشان خویش
لطف یزدان را فرا آورد
پیش
خویش را خویشى بباید كرد مرد
گرم باید بود با خویشان سرد
پس به تأخیر افكند او مرگ را
زردىاش دیر آورد این برگ را
عمر او افزونتر آید در شمار
چون كه نیكویى كند بر خویش و یار
یا به وقت مرگ آسانتر رود
شمس مرگش خوش خرامانتر رود
پس ندا آرند دربانان همه
راهىِ فردوس شو بىواهمه
درب جنّت روبهرویت باز شد
بال بگشا نوبت پرواز شد
برگزین هر در كه خواهى برگزین
جنّت است این، وعدگاه متّقین
گوهر سی و ششم:
قالَ موسى علیهالسلام : «یا الهی! فَما جَزاءُ مَنْ كَفَّ آذاءُ عَنِ
النّاسِ وَ بَذَلَ مَعْروفَه لَهُمْ؟ قالَ: یا موسى یُنادیهِ النّار یَومَ
الْقِیامَةِ لا سَبیلَ لی عَلَیْكَ».
حضرت موسى پرسید: خداوندا! پاداش كسى كه از آزار مردم دست بردارد و با آنها
خوشرفتارى كند، چیست؟ خداوند فرمود: آتش جهنّم به او فریاد خواهد زد از من دور
شو، تو را به طرف من راهى نیست».
دور شو از من، برو سوى بهشت
دوزخم من، شومى هر سرنوشت
دخمه من جاى هر هشیار نیست
منزلى در شأن هر بیدار نیست
من رفیق «مردمآزارانِ» پست
زشتكردارانِ دونِ خودپرست
اى كه دستت مردمآزارى نكرد
اشك مظلومى به غم جارى نكرد
اى كه ابرى، سایهاى، آرامشى
مأمن آبادىِ هر خواهشى
نیش آزارى ندارى تا گزى
جز عسل، شهدى ندارى تا دهى
روز محشر سوى من راهیت نیست
شادمانى، غصه و آهیت نیست
نیكى تو، سرنوشت تو نوشت
جاى تو در جمع زیباى بهشت
گوهر سی و هفتم:
قالَ موسى علیهالسلام : «الهی! فَما جَزاءُ مَنْ تَلا حِكْمَتَكَ سِرّا
وَ جَهْرا؟» قال: «یا موسى! یمرّ عَلَى الصِّراطِ كَالْبَرْقِ».
حضرت موسى علیهالسلام سئوال كرد كه: «خداوندا!پاداش كسى كه كتاب حكمت تو را در
نهان و آشكارا بخواند، چیست؟» فرمود: «اى موسى! او از صراط مانند برق خواهد
گذشت».
این منم قرآن منم شمس منیر
روشنى یابد ز من شمع ضمیر
جوى آبم، تشنگان را در كویر
یا رهایى از براى هر اسیر
باز كن آغوش، یار تو منم
جاده نورى به آن سوى تَنَم
گر رفیق خود كنى هر دم مرا
مىرسد از سوى حق بانگِ درآ
از خدا نى آن نگارنده شنو
از خدا، آن نور تابنده شنو
هركه مونس گشت با قرآن من
روز محشر از صراط آن مُمتحَن
با سلامت همچو برق آسمان
مىرود از این صراط امتحان
در گذرگاهى چنین هولآفرین
اى عجب از قوّت «حبل المتین»
گوهر سی و هشتم:
قالَ موسى علیهالسلام : «یا الهی! فَما جَزاءُ مَنْ صَبَرَ عَلى أَذَى النّاسِ
وَ شَتْمِهِم فیك؟» قال: «أَعیُنُه عَلى أَهْوالِ الْقِیامَةِ».
حضرت موسى علیهالسلام سئوال كرد: «خداوندا! پاداش كسى كه بر آزار و اذیت مردم
و دشنام آنها شكیبایى ورزد، چیست؟» خداوند فرمود: «اى موسى! او را از شدائد و
سختىهاى روز قیامت كمك خواهم كرد».
نه بیازار كسى تا كه بیازاد كس
نه بیالاى كسى تا كه بیالاید كس
گردنِ تیغ ستمكار دلآزار مشو
بوسه بر تیغ ستمگر مَزَن و خوار مشو
صبر كن، لیك به قدرت، به جفاكارى غیر
بگذر از روى كرامت به دلآزارىِ غیر
ناسزا را به سزاوارى خود پنهان كن
صبر كن زخم حریفان به خدا درمان كن
هركه صبر آورد او، فتنه نادانان را
به عطا میل كند، سفره مسكینان را
روز محشر كه بلاها ز هوا مىبارد
سختى و شدّت آن قوّت جان مىكاهد
در امان ماند از این سیل بلاها، صابر
چه! عبورى كند آسوده ز غمها، صابر
چتر آسودگىّ یار بر او باز شود
بىبلا منتظر لحظه پرواز شود
گوهر سی و نهم:
قالَ موسى علیهالسلام : «یا الهی! فَما جَزاءُ مَنْ دَمَعَتْ عَیناهُ مِنْ
خَشْیَتِكَ؟» قال: «یا موسى! أقى وَجْهَهُ مِنْ حَرِّ النّارِ وَ أَؤْمَنُهُ
یَوْمَ الْفَزَعِ الاْءَكْبَر».
حضرت موسى علیهالسلام سئوال كرد: «خداوندا! پاداش كسى كه از خوف تو گریه كند،
چیست؟» خداوند فرمود: «اى موسى! چهره او را از آتش نگهدارى خواهم كرد و او را
از وحشت روز قیامت ایمن خواهم ساخت».
دیدهاى خواهم به بارش بر دوام
دیدهاى، با شعر باران همكلام
دیدهاى از ابر ماتم در فغان
ساحلش، دامان اشكى بىامان
هم ز فكر هجر بارانى شود
همدم غمهاى روحانى شود
گفت ایزد: چشم باران دیده را
چشمهها از خوف او باریده را
از لهیب آتشش ایمن كند
از فضاى وحشتش ایمن كند
اینچنین چشمى نسوزد روز حشر
در امان ماند ز اخگرهاى قهر
پس ببار این دیده از خوف خدا
پس ببین این دیدههاى سرخ را
سرد كن آتش به ابراهیم
چهر اى روان از لطف تو آیین مهر
گوهر چهلم:
قالَ موسى علیهالسلام : «یا الهی! فَما جَزاءُ مَنْ أَحَبَّ أَهْلَ
طاعَتِكَ؟» قال: «یا موسى! أُحَرِّمُهُ عَلى ناری».
حضرت موسى علیهالسلام سئوال كرد: «خداوندا! پاداش كسى كه اطاعتكنندگان تو را
دوست داشته باشد، چیست؟» خداوند فرمود: «اى موسى! بدن او را از آتش غضب خود،
حرام خواهم ساخت».
هركه دارد دوست، یار ما ز ماست
پس محبّت بر چنین یارى سزاست
ما همه یارانِ یاران خدا
جملگى سیراب باران خدا
هركه طاعت كرد، مىداریم دوست
اشتراك این محبّتها هم، اوست
چون كه یار ما همه، تنها خداست
هركه با ما نیست از یاران جداست
گفت او: هركس كه طاعتپیشهگان
یار خود سازد به مهر و عشق و جان
مهر ایشان را به دل جارى كند
یار ایشان باشد و یارى كند
آتش خشمم نسوزاند تنش
جامه مهرم شود پیراهنش
پس كنم آتش به جان او حرام
مىدهم در جنّت خویشم مقام
توضیحات:
1- در این مجموعه برای اختصار آدرسها و سلسهی راویان حذف شده است.
2- احادیث در كتب مختلف وجود داشته و همه معتبر و صحیح هستند.
3- منبع این مجموعه، كتاب « مسند عبدالعظیم الحسنى، عطاردى» میباشد.
4- سراینده اشعار: محمّدحسن ارجمندى
منبع: سايت
تبيان « تلخیص و عنوانبندی از: گروه دین و اندیشه تبیان»