تنبيه از ديدگاه اسلامى

حسينى‏زاده ‏


آيا تنبيه يك روش تربيتى است؟ كارايى آن در چه‏سطحى است؟ شرايط استفاده از آن چيست؟ چه كسانى‏اجازه اعمال آن را دارند؟ اسلام در اين زمينه چه‏مى‏گويد؟ روانشناسان و مربيان تربيتى چه مى‏گويند؟ اينهاو پرسشهايى از اين دست، پرسشهايى است كه در محافل‏تربيتى زياد مطرح است. چنين مشهور و معروف شده كه‏تنبيه از نظر روانشناسان، به دليل اثرات منفى كه از خودبرجاى مى‏گذارد مطرود و ممنوع است و بايد از آن‏اجتناب كرد. اما بيشتر دانشمندان و علماى اسلامى تنبيه را از نظر اسلام جايز دانسته و براى آن شرايط و حدودى را تعيين مى‏كنند. در مورد تنبيه در اسلام بحثهاى مختصرى‏از سوى برخى از دانشگاهيان صورت گرفته است كه‏معمولا به ذكر نظرات و فتواى برخى از فقها اكتفا نموده وتفحص كمترى در روايت‏شده است. از سوى ديگر فقهاى اسلامى نيز معمولا به بيان حكم فقهى مساله اكتفاكرده و به جنبه‏هاى تربيتى و اخلاقى مساله و كم و كيف‏تنبيه در روايات كمتر وارد شده‏اند. از آنجايى كه روشن‏شدن اين بحث، بويژه از نظر اسلام، در محافل تربيتى ازاهميت‏خاصى برخوردار است‏برآنيم تا در رواياتى كه دراين زمينه وارد شده است جست‌وجوى بيشترى نموده و به ‏سؤالات بالا از منظر اسلام پاسخ گوئيم. در پايان نيزاشاره‏اى به نظر برخى از روانشناسان و مربيان تربيتى‏خواهيم داشت تا نشان دهيم كه نظر روانشناسان و مربيان‏تربيتى چه مقدار با نظر اسلام هماهنگ است.

تنبيه در لغت‏به معناى آگاهانيدن، بيدار كردن، واقف‏گردانيدن به چيزى و آگاه و هوشيار كردن آمده است. (1) ودر اصطلاح به عملى گفته مى‏شود كه لازمه آن آگاه وهوشيار كردن باشد و دست كم به سه معنا بكار رفته است:

1. حذف پاسخ مثبت از ارگانيسم و يا اضافه كردن‏پاسخ منفى به آن. از نظر اسكينر تنبيه به اين معنا بكار رفته‏است. وى مى‏گويد: «تنبيه زمانى رخ مى‏دهد كه پاسخ‏مثبتى را از موقعيت‏حذف و يا چيزى منفى به آن‏بيافزاييم. به زبان متداول مى‏توان گفت تنبيه دور ساختن‏چيزى از ارگانيسم است كه خواستار آن است‏يا دادن‏چيزى است‏به او كه طالب آن نيست. » (2)

جان ايانز و همكاران نيز مى‏گويند: «تنبيه عبارت است‏از ارائه محرك ناخوشايند يا حذف تقويت مثبت‏بلافاصله‏بعد از انجام يك رفتار.» (3)

تنبيه به اين معنا را تنبيه به معناى عام مى‏گوييم.

2. ارائه پاسخ منفى به ارگانيسم. دكتر سيف مى‏گويد:«تنبيه عبارتست از ارائه يك محرك آزارنده يا تنبيه كننده(تقويت كننده منفى) بدنبال يك رفتار نا مطلوب براى‏كاهش دادن احتمال آن رفتار. براى مثال اگر بعد از انجام‏رفتارى نامطلوب از سوى كودك مثلا گفتن يك حرف‏زشت‏با ارائه يك محرك آزارنده مثل سيلى زدن به اوخواسته باشيم كه احتمال بروز رفتار نامطلوب را در اوكاهش دهيم او را تنبيه كرده‏ايم.» (4) تنبيه به اين معنا را تنبيه‏به معناى خاص مى‏گوييم.

3. تنبيه بدنى يا كتك زدن. گاهى مراد از تنبيه، به‏همين معناست كه ما آن را تنبيه به معناى اخص مى‏گوييم.

روشن است كه بر طبق معناى اول - معناى عام -تنبيه، طيف وسيعى را در بر مى‏گيرد كه عبارتست ازتغافل، بى اعتنايى، تهديد، تحقير، سرزنش، تمسخر،محروم سازى، جريمه، جبران، تغيير چهره، روى‏برگرداندن و تنبيه بدنى. اما بر طبق معناى دوم - معناى‏خاص - تنبيه ديگر شامل تغافل، بى اعتنايى محروم‏سازى و به عبارت ديگر حذف تقويت مثبت نمى‏شود.

آنچه از ميان اين معانى سه گانه تنبيه مورد ترديد وبحث واقع شده است قسم سوم يا تنبيه به معناى اخص‏است، گرچه برخى از مصاديق تنبيه به‏معناى دوم - خاص -نظير تهديد، تحقير، سرزنش و تمسخر نيز كما بيش موردرد و انكار واقع شده است. بنابراين، ما بيشترين كوشش‏خود را بر اين مصروف مى‏داريم كه ببينيم روايات‏معصومين «عليهم السلام‏» درباره تنبيه بدنى كودك چه‏مى‏گويند. انحصار بحث‏به تنبيه كودك نيز به دليل اهميت‏تربيتى آن در اين دوران مى‏باشد.

تنبيه كودك در روايات
قبل از ورود به بحث روايات تذكر اين نكته اهميت داردكه قطع نظر از روايات، تنبيه كودك جايز نيست چون‏خداى تعالى انسان را آزاد آفريده است و كسى را برديگرى تسلط نيست مگر آنكه او اجازه كند بعلاوه تنبيه وزدن ديگرى ايذاء، اذيت و ظلم به اوست و اين اعمال درشرع نهى شده است‏بطورى كه برخى روايات آن راحرب با خدا و كفر مى‏دانند. ابن ابى عمير از معاويه نقل‏مى‏كند كه از امام صادق(ع) درباره قول خداى سبحان «ومن يرد فيه بالحاد» سؤال كردم امام فرمود:

«هر ظلمى الحاد است و زدن خادمى كه گناه نكرده‏است از اين الحاد است.» (5)

بنابراين اگر نتوانيم از روايات باب تنبيه جواز آن رااستفاده كنيم اصل عدم جواز بجاى خود باقى است.همينطور در مواردى كه شك در جواز داريم بايد به اصل‏عدم جواز تمسك كرد. در مورد تنبيه كودك، روايات‏متعددى از پيامبر(ص) و ائمه معصومين(ع) وارد شده‏است كه از مجموع آنها مى‏توان استفاده كرد كه اصل تنبيه‏كودك به منظور تربيت و تاديب او جايز است. از اين‏روست كه تقريبا تمام فقهاء به جواز تنبيه كودك فتواداده‏اند. اما در كم و كيف آن و اينكه چه كسى چنين‏اجازه‏اى را دارد اختلاف كرده‏اند. در اينجا نظر برخى ازفقهاء را به اختصار ذكر مى‏كنيم:

آية‏الله العظمى اراكى (ره):

سؤال: هرگاه، پدر، فرزند خود را به قصد تاديب موردضرب قرار دهد آيا ديه دارد يا نه؟

جواب: هرگاه تاديب طفل متوقف باشد بر ضرب‏جائز است ولى بايد سرخ و كبود نشود... (6)

آية‏الله العظمى بروجردى: اگر بچه يكى از گناهان‏كبيره را انجام دهد، ولى يا معلم او مى‏تواند به قدرى كه‏ادب شود و ديه واجب نشود او را بزند. (7)

آية‏الله العظمى گلپايگانى: اگر بچه يكى از گناهان كبيره‏را انجام دهد ولى يا ديگرى با اذن ولى او مى‏تواند به‏قدرى كه ادب شود و ديه وارد نشود او را بزند. (8)

آية‏الله العظمى امام خمينى (ره): گفته شده است كه درادب كودك زدن بيش از ده شلاق كراهت دارد. ولى‏ظاهر اين است كه ادب كودك بايد با توجه به نظر ادب‏كننده و ولى كودك باشد گاهى مصلحت كودك اقتضامى‏كند كه كمتر از ده شلاق به او زد و گاهى اقتضاى بيشتراز ده شلاق مى‏كند ولى در هر حال نبايد از تعزير فرد بالغ‏بيشتر شود بلكه احتياط اين است كه از تعزير فرد بالغ هم‏كمتر باشد و احوط از آن اين است كه به پنج و شش‏شلاق اكتفا شود. (9)

در زمينه تنبيه سه دسته روايت از ائمه معصومين(ع)وارد شده است:

دسته اول رواياتى است كه اجازه تنبيه كودك را به‏حاكم مى‏دهد تا در برابر گناهانى كه كودك انجام مى‏دهدمانند سرقت، زنا، لواط و... او را تنبيه و يا تعزير كند. به‏دليل اينكه اين دسته از روايات در مورد حقوق كيفرى‏است و تحقق آن به دست قاضى است و با بحث ما كه‏تنبيه كودك در ارتباط با معلم و والدين است‏بيگانه است،از بحث درباره آنها صرف نظر مى‏كنيم.

دسته دوم رواياتى است كه تنبيه كودك را در جهت‏تربيت و تاديب او براى پدر و معلم جايز مى‏شمارند.

دسته سوم رواياتى است كه تنبيه كودك را بر ترك‏نماز جايز مى‏شمارند.

روايات دسته دوم و سوم به بحث ما مربوط مى‏باشند،بنابراين به بررسى برخى از آنها در اين جا مى‏پردازيم.

1. اسحاق بن عمار مى‏گويد به امام صادق(ع) گفتم‏گاهى‏من غلام خود را به خاطر خلافى كه مرتكب مى‏شودمى‏زنم، امام پرسيد چقدر او را مى‏زنى؟ گفتم چه بسا صدتا او را مى‏زنم امام فرمود: صدتا! صد تا! و اين را دو بارتكرار كرد سپس فرمود: حد زنا را مى‏زنى؟ از خدا بترس‏به او گفتم جانم بقربانت پس چقدر جايز است‏بزنم؟ امام‏فرمود يكى، گفتم به خدا قسم اگر او بداند كه بيش از يكى‏او را نمى‏زنم همه چيز را از بين مى‏برد. امام فرمود: پس‏دو تا بزن، گفتم اگر چنين باشد هلاك خواهم شد، اسحاق‏مى‏گويد باز هم با امام چانه زدم تا او به پنج تا راضى شد.سپس ناراحت‏شد و فرمود: اى اسحاق اگر حد جرم رامى‏دانى آن را اقامه كن و از حدود خدا تجاوز نكن. (10)

2. حماد بن عثمان مى‏گويد از امام صادق(ع) در موردادب كودك و عبد پرسيدم امام فرمود: پيج‏يا شش ضرب‏و تا مى‏توانى مدارا كن. (11)

3. امام صادق (ع) مى‏گويد: كودكان مكتبى نوشته‏هاى‏خود را نزد اميرالمؤمنين آوردند تا بهترين آنها را انتخاب‏كند امام فرمود اين كار قضاوت است و جور در آن مثل‏جور در قضاوت است. به معلمتان بگوييد اگر بيشتر از سه‏ضربه براى تاديب به شما بزند قصاص خواهد شد. (12)

4. از پيامبر اكرم(ص) نيز نقل شده است كه ادب‏كودك سه ضربه است و افزون بر آن روز قيامت قصاص‏مى‏شود. (13)

5. زراره مى‏گويد از امام صادق(ع) پرسيدم در موردزدن مملوك چه مى‏گوييد؟ امام فرمود هر كارى كه‏خودش انجام داد چيزى بر او نيست اما اگر تو را عصيان‏كرد زدن او اشكالى ندارد. گفتم چند تا؟ امام فرمود: سه تايا چهارتا و يا پنج تا. (14)

در اين جا تذكر اين نكته لازم است كه در روايات‏حكم عبد و كودك دست كم از حيث تنبيه و تاديب يكى‏است در روايت دوم نيز از امام راجع به ادب كودك و عبدسؤال شد امام تفاوتى قائل نشدند و براى هر دو يك‏پاسخ فرمودند.

6. حضرت رسول (ص) فرمودند: نماز را در هفت‏سالگى به كودك ياد دهيد و در ده سالگى او را بر ترك‏نماز تنبيه كنيد. (15)

روايات ديگرى هم در اين مورد هست كه جهت‏اختصار آنها را ذكر نمى‏كنيم.

اكنون با توجه به اين دو دسته از روايات بايد جواب‏سؤالات طرح شده در صدر بحث را بيابيم.

1. آيا از نظر اسلام تنبيه كودك جايز است؟
با توجه به روايات ذكر شده كاملا روشن است كه‏اصل زدن كودك براى تاديب و تربيت او جايز است، و ازاين روست كه عموم فقهاى شيعه و حتى اهل سنت‏به‏جواز تنبيه كودك فتوا داده‏اند، به طورى كه كركى درجامع المقاصد در شرح قول علامه مى‏گويد: «اما ان له‏الضرب المعتاد فلا بحث فيه...» (16) و نيز عاملى در مفتاح‏الكرامه مى‏گويد: «اما ان له الضرب المعتاد فلا بحث فيه‏كما فى جامع المقاصد و هو كذلك اذا كان الصبى ذا عقل‏و تمييز كما نبد عليه فى التذكره والتحرير و الحواشى لانه‏ياخذونه مسلما فى الباب [الاجاره] و باب الديات... (17)

روشن است كه دليل عدم بحث، رواياتى است كه ذكرشد. علاوه بر اينها از رواياتى كه امر و توصيه به تاديب‏كودك مى‏كنند نيز چنين استشمامى را مى‏توان كرد چرا كه‏گاهى انسان در تربيت كودك ناچار از تنبيه اوست و اگرتنبيه جايز نباشد تربيت ميسر نشود.

2. چه كسانى اجازه تنبيه كودك را دارند؟
همه فقها اين اجازه را براى پدر، پدر بزرگ و جدپدرى و حاكم شرع اثبات كرده‏اند، اما در مورد معلم ومؤدب كودك برخى اين اجازه را مطلق دانسته و برخى‏ديگر آن را مشروط به اذن پدر يا حاكم شرع دانسته‏اند.ظاهر روايات اول و دوم نيز اين اجازه را براى پدر اثبات‏مى‏كند و چون پدر بزرگ و جد پدرى حكم پدر را دارندبراى آنها نيز ثابت است. شاهد اين مطلب هم دو روايتى‏است كه در آنها از ادب يتيم سؤال مى‏شود امام‏مى‏فرمايند در مواردى كه فرزند خود را تاديب مى‏كنى‏يتيم را نيز تاديب كن. (18) همچنين اميرالمؤمنين در روايت‏سوم اين اجازه را به معلم مى‏دهد. بنابراين در اين دومورد بحثى نيست اما آيا مادر هم چنين اجازه‏اى را دارد؟شايد بتوان به اين سؤال جواب مثبت داد; زيرا هدف ازتنبيه تاديب و تربيت كودك است و كسى كه امر تربيت رابر عهده دارد بايد چنين اجازه‏اى را داشته باشد. شاهد اين‏مدعا اين است كه حضرت على عليه‏السلام اين اجازه را به‏معلم مى‏دهد و آن را مشروط به اذن پدر نمى‏كند (رويات‏سوم) و اين از آن جهت است كه معلم تربيت كودك را برعهده دارد پس ما در نيز بايد چنين اجازه‏اى را داشته باشدچون تربيت كودك بر عهده او نيز هست.

3. تا چه مقدار مى‏توان كودك را تنبيه كرد؟
به اين پرسش از دو جهت‏بايد پاسخ گفت‏يكى ازجهت كميت و ديگرى از جهت كيفيت. اما از حيث‏كميت‏بايد گفت روايات، جوابهاى مختلف داده‏اند.برخى سه تا، برخى چهارتا، برخى ، پنج و برخى ديگرشش تا را مطرح كرده‏اند ولى در جمع بين اين روايات‏مى‏توان گفت‏براى معلم زدن بيش از سه تا جايز نيست‏چون در معتبره سكونى امام، بيش از سه تا را براى معلم‏جايز ندانسته‏اند و فرمودند قصاص خواهد شد. اما براى‏پدر، پدر بزرگ، جد پدرى و شايد مادر بيش از شش تازدن جايز نيست كه البته بحسب تفاوت موارد، تعدادضرب هم متفاوت مى‏شود ولى در هر حال بيش از شش‏تا جايز يست‏بزنند و اختلاف در روايات و يا ترديد بين‏سه و شش در يك روايت را به اختلاف موارد بر حسب‏سن كودك، قوت و ضعف، مقدار تخلف و مصلحت اوحمل مى‏كنيم. اما در مورد كيفيت تنبيه كودك آنچه ازروايات استفاده مى‏شود چند نكته است:

1. بايد خلاف كودك را ناديده انگاشت و در صورتى‏كه كودك عمل خلاف را تكرار نكند و بر آن اصرارنداشته باشد، اين عمل را به رخ نياورد. پيامبر اكرم (ص)در پاسخ به سؤال جزى نسبت‏به عصيان اهل و خانواده اوتا سه مرتبه مى‏فرمايد آنها را ببخش و عفو كن و در مرتبه‏چهارم مى‏گويد اگر تنبيه كردى به اندازه جرم و گناه آنها راتنبيه كن. (19)

2. همواره بايد با كودك حتى در تنبيه او با نرمى ومدارا برخورد كرد. امام صادق (ع) به حماد بن عثمان‏فرمود پنج تا شش تا بزن و با او مدارا كن كه مسلمامداراى در كيفيت مراد است اگر نگوييم كه مداراى دركميت هم مراد است. (20)

3. بايد از زدن به جاهاى حساس بدن كودك پرهيزكرد. رسول اكرم (ص) در روايتى فرمود از زدن به سر وصورت بپرهيز. (21)

4. تنبيه كودك نبايد آنقدر شديد باشد كه موجب‏سرخ شدن يا كبود شدن بدن او شود، چه در اين صورت‏موجب پرداخت ديه توسط تنبيه كننده مى‏شود حتى اگرتنبيه كننده پدر باشد. (22)

4. در چه سنى مى‏توان كودك را تنبيه كرد؟
آنچه از رواياتى كه تنبيه كودك را بر ترك نماز جايزمى‏دانند استفاده مى‏شود اين است كه وقتى كودك خوب‏و بد را درك كند و بتواند بين خوب و بد تمييز دهد و عقل‏خود را در اين زمينه بكار گيرد، مى‏توان او را تنبيه كرد.زيرا برخى از اين روايات تنبيه بر ترك نماز را در7 سالگى جايز مى‏دانند، (23) برخى در 9 سالگى (24) و برخى‏در 10 سالگى. (25)

از اين رو، مى‏توان گفت اين سنين سنينى است‏كه كودكان بر حسب تفاوتهاى فردى مى‏توانند بين‏خوب و بد تمييز دهند و مسائل را درك كنند. شاهداين جمع روايتى است كه مى‏گويد كودك هرگاه نمازرا درك كرد بايد نماز بخواند بعد سؤال مى‏شود چه موقع‏كودك مى‏تواند نماز را درك كند، امام مى‏فرمايد در نه‏سالگى. (26) و در روايتى ديگر امام كاظم(ع) مى‏فرمايد:«هنگامى كه كودك نزديك به احتلام رسيد و نماز و روزه‏را شناخت.» (27)

بنابراين، مى‏توان گفت گر چه اين روايات در موردتنبيه كودك بر ترك نماز است ولى در موارد ديگر هم‏جارى است; زيرا هدف از تنبيه كودك تاديب و تربيت‏اوست و وقتى كودك نتواند بدى و خوبى امور راتشخيص دهد و علت تنبيه را درك كند، اگر او را تنبيه‏كنيم به هدف نخواهيم رسيد. همچنين در روايتى امام‏صادق(ع) در مورد كودكى كه دزدى كرده بود فرمود:

از او بپرسيد آيا مى‏داند كه دزدى عقوبت دارد، اگرمى‏دانست‏بپرسيد عقوبت آن چقدر است، اگرنمى‏دانست رهايش كنيد. (28) حال اگر علم به عقوبت داشتن‏در تنبيه دخالت دارد آيا درك خوبى و بدى عمل وشناخت علت تنبيه دخالت ندارد؟

5. بر چه اعمالى مى‏توان كودك را تنبيه كرد؟
آيا بر هر عمل خلافى كه از كودك سر زد مى‏توان اورا تنبيه كرد يا فقط بر گناهان مى‏توان او را تنبيه كرد؟كسانى گفته‏اند كه روايات باب تنبيه از گناهانى كه كودك‏ممكن است انجام دهد منصرف است، چرا كه براى آنهاتعزير معين شده است و يا به دليل وحدت پاسخ امام‏نسبت‏به تنبيه كودك و عبد (29) به اين بيان كه چون در آن‏روايت جواب امام نمى‏تواند شامل عبدى كه يكى ازگناهان را انجام داده است‏بشود، زيرا در اين صورت براى‏او حد يا تعزير معين شده است پس تنبيه كودك نيز در اين‏روايت و نظائر آن بايد منصرف به غير گناهان باشد. ولى‏اين استدلال چندان صحيح نيست چرا كه:

اولا در اين روايات سؤال از تعداد ضرب شده است‏نه مواردى كه تنبيه جايز است.

ثانيا مانعى ندارد كه ادب عبد در امور عادى باشد ولى‏ادب كودك در اعم از امور عادى و محرم چه اينكه براى‏عبد در امور محرم حد و تعزير است ولى براى كودك‏نيست‏بلكه براى او تاديب است. علاوه بر اين، بعضى ازاين روايات در امور محرم صريح هستند مانند رواياتى كه‏تنبيه كودك را بر ترك نماز جايز مى‏دانند و يا روايت‏اولى كه ما در صدر بحث ذكر كرديم (روايت اسحاق بن‏عمار). در نسخه كافى از اين روايت‏بجاى عبارت‏«فى بعض ما يجرم‏»، عبارت «فى بعض ما يحرم‏» آمده‏است و اينكه راوى مى‏گويد من غلام خود را تا صدتازيانه زده‏ام خود حاكى از اين است كه مرتكب گناه بوده‏و او بخيال خودش حد جارى مى‏كرده است و امام نيز درپايان مى‏گويد اگر حد جرم را مى‏دانى آن را جارى كن.بنابراين نمى‏توان روايات باب تنبيه را از گناهان منصرف‏دانست اما آيا شامل امور عادى، اخلاقى و اجتماعى هم‏مى‏شود يا تنها شامل امور محرم مى‏شود؟ آنچه از روايات‏استفاده مى‏شود اين است كه در مواردى كه به تاديب وتربيت كودك مربوط مى‏شود مى‏توان او را تنبيه كرد خواه‏اين خلاف، از خلافهاى اخلاقى، عرفى يا اجتماعى باشدكه از نظر شرع گناه محسوب نمى‏شود و يا خلافى باشد كه‏از نظر شرعى گناه محسوب مى‏شود. زيرا در غالب اين‏روايات سؤال از ادب كودك است كه تقريبا معادل تربيت‏امروزى است و اگر نگوييم مراد آنها تنها امورى است كه‏از لحاظ شرعى گناه محسوب نمى‏شوند، دست كم آنها رانيز شامل مى‏شود. البته نسبت‏به برخى از گناهانى كه بيشترجنبه اجتماعى دارند حاكم شرعى مى‏تواند بر حسب‏مصلحت كودك را تنبيه كند.

بحث اخلاقى
تا اينجا ما جواز فقهى مساله را اثبات كرديم. تنها جوازفقهى كافى نيست‏بلكه بايد ديد آيا اين امر از لحاظ‏اخلاقى و تربيتى نيز مطلوبيت دارد؟ در اين باره بايد دودسته ديگر از روايات را مد نظر قرار داد. يك دسته‏رواياتى است كه به رحم، رفق، مدارا و عفو نسبت‏به‏كودك امر مى‏كنند مثل: احبوا الصبيان و ارحموهم (×1) ... (30) ،لينوا لمن تعلمون و لمن تتعلمون منه (×2) ، (31) اعف عنهم (×3) (32) ، ونظائر اين روايات كه در منابع روايى ما فراوان است.

دسته دوم رواياتى است كه از تندى، غضب و عتاب‏و خطاب نسبت‏به كودك منع مى‏كنند مانند: ان الله ليس‏يغضب (×6) (35)

با توجه به اين دو دسته از روايات مى‏توان گفت‏محبت، رحمت، احترام، عفو و بخشش هميشه مطلوب‏است و تندى و عتاب و خطاب و غضب نسبت‏به كودك‏نه تنها مطلوب نيست‏بلكه نهى هم شده است. امااگر برخى از روايات تنبيه كودك را جايز مى‏دانند درمواردى است كه راه ديگرى جز تنبيه براى اصلاح‏و تربيت كودك در كار نباشد و يا كارايى خود را نسبت‏به افرادى از دست داده باشد و گرنه با توجه به اين دودسته از روايات تا وقتى راه اصلاح و تاديب كودك‏منحصر به تنبيه نباشد و يا دست كم كارايى روش تنبيه درمواردى خاص بيشتر و يا بهتر از روشهاى ديگر نباشد،استفاده از تنبيه جايز نخواهد بود. به علاوه، اگر راههاى‏ديگرى در كار باشد كه كارايى بهترى از روش تنبيه داشته‏باشند به موجب آيه «ادفع بالتى هى احسن‏» (36) بايد از آن‏روشها استفاده كرد.

پس راه اصلى تربيت راه رفق، مدارا، محبت، رحمت‏و عفو است و استفاده از تنبيه در مواردى جايز است كه ازراه اصلى نتوان راه به منزل برد. پزشك وقتى كاردجراحى را بدست مى‏گيرد كه از درمان بيمار يا دارومايوس شده باشد. شاهد اين مدعا اين است كه در سيره‏معصومين(ع) مشاهده نشده است كه آنها فرزندان خود راو يا كودكان ديگرى را تنبيه كرده باشند; البته در مواردنادرى برخى از ائمه عبد خود را تنبيه كرده‏اند و بلافاصله‏پس از آن پشيمان شده و حتى طلب قصاص از عبد خودنموده‏اند (37) ولى تا آنجا كه - بنده تحقيق كردم - مشاهده‏نشده است كه امامى فرزند خود را تنبيه بدنى كرده باشد واين مطلب مى‏تواند شاهد بر اين باشد كه راه اصلى غير ازتنبيه است و ائمه از آن راه اصلى استفاده مى‏كرده‏اند ونيازى به تنبيه بدنى پيدا نمى‏كرده‏اند.

آيا تنبيه اثر تربيتى دارد؟
برخى معتقدند كه تنبيه تنها اثرى كه ممكن است داشته‏باشد اين است كه كودك را از دست زدن به عمل خلاف‏مادامى كه بداند تنبيهى در كار است‏باز مى‏دارد و همين‏كه مطمئن شد كه ديگر تنبيهى در كار نيست دوباره به آن‏كار ست‏خواهد زد. كسان ديگرى گفته‏اند اگر تنبيه به جاو به موقع و در حد مطلوب اجرا شود مى‏تواند رفتارنامطلوب را براى هميشه از بين ببرد. اما بايد ديد روايات‏در اين زمينه چه مى‏گويند. ما در اينجا دست كم دوروايت را نقل مى‏كنيم كه مى‏توان از آنها استفاده كرد كه‏تنبيه اثر اصلاحى دارد:

1. حضرت على(ع) مى‏فرمايد: «من لم يصلحه حسن‏المداراة يصلحه حسن المكافاة‏» (38) كسى كه خوشرفتارى اورا اصلاح نكند خوب كيفر دادن او را اصلاح خواهد كرد.

2. و نيز آن حضرت مى‏فرمايد: «استصلاح الاخيارباكرامهم و الاشرار بتاديبهم.» (39) راه و روش اصلاح خوبان‏به بزرگداشت آنهاست و اصلاح بدان به تنبيه و عقاب‏آنهاست.

با توجه به اين دو روايت روشن است كه تنبيه اثراصلاحى دارد و در مواردى كه اثر اصلاحى هم نداشته‏باشد دست كم اثر بازدارندگى خواهد داشت كه اين نيزدر امر تربيت مطلوب است گرچه مطلوب اصلى اصلاح وجايگزينى رفتار مطلوب بجاى نامطلوب مى‏باشد.

نكاتى در باب تنبيه
1. تنبيه نبايد بيش از مقدار جرم و گناه باشد. حضرت‏رسول(ص) در روايت اسد بن وداعه پس از آن كه سه‏مرتبه از تنبيه نهى كرد فرمود: اگر تنبيه كردى باندازه گناه‏تنبيه كن. (40)

2. در تنبيه بايد قوت بدنى، سن و شخصيت افراد رادر نظر داشت در روايت‏حماد بن عثمان امام صادق(ع)فرمود: هر مقدار كه حاكم مصلحت‏بداند بر حسب مقدارگناه و يا قدرت بدنى شخص تعزير كند. (41) و نيز ازحضرت على(ع) نقل شده است كه گاهى نصف يا ثلث‏شلاق را مى‏گرفت و بر حسب سن كودكان آنها را حدمى‏زد. در مورد شخصيت افراد نيز حضرت على(ع)مى‏فرمايد: «كيفر عقلاء با اشاره است و كيفر جهال باتصريح و صراحت‏» و يا مى‏فرمايد: «كنايه و تعريض براى‏عاقل شديدترين عقاب است.» (42)

3. از تنبيه در حال غضب بايد اجتناب كرد چرا كه‏پيامبر اكرم(ص) و اميرالمؤنين(ع) از ادب كردن در حال‏غضب نهى كرده‏اند. (43)

4. اگر كودك قبل از اينكه تنبيه شود، متنبه شد نبايد اورا تنبيه كرد; زيرا هدف از تنبيه آگاهى و اصلاح كودك‏است و وقتى هدف حاصل شد ديگر تنبيه معنى ندارد.همين طور اگر پس از تنبيه كودك رفتار او اصلاح شدديگر نبايد رفتار خلاف او را به رخ كشيد و آن را بهانه‏اى‏براى تنبيه و سرزنش او قرار دهيم. قرآن كريم مى‏فرمايد:«زنانى را كه به وظائف همسرى عمل نمى‏كنند، موعظه‏كنيد و از همبسترى با آنها بپرهيزيد و آنها را بزنيد، اگراطاعت كردند ديگر بهانه‏اى براى ستم و آزار آنهامجوييد» (44) اين آيه گرچه در مورد تنبيه زنان است اما باتنقيح مناط مى‏توان آن را به تنبيه كودك نيز سرايت داد.

5. در صورتى مى‏توان كودك را تنبيه كرد كه علم به‏خلاف و بد بودن عمل و كيفر داشتن آن داشته باشدمحمد بن خالد مى‏گويد در مدينه بودم غلامى را آوردندكه مرتكب دزدى شده بود از امام صادق(ع) در مورد اوپرسيدم، حضرت فرمود: از او مى‏پرسى اگر مى‏دانست كه‏دزدى كيفر دارد و كيفر آن چقدر است او را عقاب‏مى‏كنى و اگر نمى‏دانست رهايش مى‏كنى. (45)

6. نبايد كودك را به خاطر تشفى خاطر خود تنبيه كردبلكه هموراه بايد صلاح كودك مد نظر باشد. حضرت‏على(ع) عمر بن عبدالعزيز را امر كرد تا بر شخصى اجراى‏حد كند، عمر موقع اجراى حد آن را ترك كرد، علت رااز او پرسيدند در جواب گفت «وجدت فى نفسى غضبا»بعد امام على(ع) فرمود: كذا ينبغى لمعلم الاطفال ان‏يراعى منهم حتى يخلص ادبهم لمنا فعهم و ليس لمعلمهم‏فى ذلك شفاء من غضبه و لا يريح قلبه من غيضه فان‏ذلك ان اصابه فانما ضرب اولاء المسلمين لراحة نفسها وهو ليس من العدل (×7) (46) .

7. در تنبيه بايد مراحل و مراتب آن را رعايت كرد وبايد از مرحله ضعيف شروع كرد چرا كه شايد با اجراى‏مرحله‏اى ضعيف از تنبيه مثلا يك تغيير چهره كودك به‏اشتباه خود پى‏ببرد و اصلاح شود كه در اين صورت ديگرنيازى به تنبيه بدنى نخواهد بود. قرآن كريم نيز نيست‏به‏تنبيه زنانى كه به وظايف خود عمل نمى‏كنند مى‏گويدفعظوهن واهجروهن فى المضاجع و اضربوهن... (47) مفسرين گفته‏اند در اينجا تربيت مراد است‏يعنى ابتداموعظه مى‏كنى اگر اطاعات نكرد از همبسترى با او پرهيزمى‏كنى و اگر باز اطاعت نكرد او را مى‏زنى. بنابراين يعنى‏از مرحله ضعيف شروع مى‏كنى و فورا سراغ تنبيه بدنى‏نمى‏روى.

تنبيه از نظر روانشناسان
استفاده از تنبيه در امر تربيت همواره مخالفان و موافقانى‏را بر انگيخته است‏با اين تفاوت كه در گذشته موافقان‏بيشترى داشته ولى اكنون مخالفان بيشترى دارد. معروف‏است كه روانشناسان تنبيه را (دست كم تنبيه بدنى را) جايزنمى‏دانند و عدم كارايى و يا اثرات و مضرات جانبى آن رادليل بر اين امور مى‏دانند. ولى بايد گفت اولا چنين نيست‏كه تنبيه كارايى نداشته باشد. در بسيارى از موارد، تنبيه‏اصلاحگر است‏به طورى كه عموم كسانى كه در اصلاح‏رفتار كتابى نوشته‏اند تنبيه را به عنوان يكى از روشهاى‏اصلاح و تغيير رفتار ذكر كرده‏اند و ثانيا در مواردى كه‏تنبيه اصلاحگر نباشد دست كم اثر بازدارندگى و عبرت‏آموزى براى ديگران را دارد كه اين خود اثرى كمى‏نيست چه اينكه مواردى وجود دارد كه رفتار نامطلوب‏بايد فورا متوقف شود به طورى كه اگر متوقف نشوداثرات جبران ناپذيرى را ببار خواهد آورد در اين صورت‏است كه تنبيه، خصوصا تنبيه بدنى تنها راه ممكن است‏زيرا ساير روشها زمان زيادى را براى اصلاح و يا توقف‏رفتار نامطلوب لازم دارند و از اين روست كه يكى ازمزيتهاى روش تنبيه بر ساير روشها را فوريت تاثير آن‏مى‏دانند بدين جهت معمول روانشناسان، حتى كسانى كه‏بشدت با تنبيه مخالف هستند در مواردى تنبيه را، حتى‏تنبيه بدنى را، جايز مى‏دانند. بنابراين چنين نيست كه ازنظر روانشناسان تنبيه بدنى بكلى مطرود و ممنوع باشد. مادر اينجا نظر برخى از روانشناسان و يا فلاسفه‏اى كه درباب تربيت‏بحث كرده‏اند نقل مى‏كنيم تا شاهدى بر اين‏مدعا باشد.

گيج و برلاينى در روانشناسى تربيتى مى‏گويند: «روش‏ديگر براى از بين بردن يك پاسخ اين است كه دانش‏آموز را هنگامى كه آن پاسخ روى مى‏دهد تنبيه كنيم‏»سپس در ادامه مى‏گويند: «آيا تنبيه مؤثر است؟ آيا تنبيه‏چيز خوبى است؟ به اين سؤالات در دهه‏هاى اخيرپاسخهاى متفاوتى داده شده است. تحقيقات بسيار اخيرنشان مى‏دهد كه در اوضاعى خاص بويژه زمانى كه تنبيه‏شديد مورد استفاده قرار گيرد رفتار مى‏تواند براى هميشه‏از بين برود (ماتون و ويلورنزو 1966 ص 426). آيا تنبيه‏رفتار را كاهش مى‏دهد؟ پاسخ اين سؤال قطعا مثبت است(آذرين و هولز 1966 ص 426). بر طبق شواهدى كه‏جانستون (1972) خلاصه‏اى از آن فراهم آورده است‏طرق ديگر كاهش بسامد رفتار (مثل خاموشى سازى، و (DRL در مقايسه با تنبيه در صورتى كه بطورصحيح مورد استفاده قرار گيرد تاثيرى ديرتر، كم دوامتر وغير مؤثرتر دارند.» آنها در ادامه مى‏افزايند: «آيا تنبيه باآنكه مى‏تواند مؤثر باشد چيز خوبى است؟ پاسخ به اين‏سؤال به عوامل گوناگونى بستگى دارد. اگر رفتارى را كه‏مى‏خواهيد مانع از آن شويد بسيار خطرناك يا ناخوشايندباشد در آن صورت تنبيه به عنوان راهى براى دفع آن‏رفتار چيز خوبى است.» (48)

گاترى كه نظريه بادگيرى خود را بر اصل مجاورت‏استوار ساخته است تنبيه را در امر تربيت و يادگيرى مؤثرمى‏داند. وى مى‏گويد: «تنبيه نه به سبب ناراحتى‏اى كه‏توليد مى‏كند، بلكه به سبب اينكه نحوه پاسخ دهى فرد به‏محركهاى معين را تغيير مى‏دهد مؤثر است... تنبيه به اين‏علت در تغيير دادن رفتار نامطلوب مؤثر است كه رفتارناهمساز با رفتار تنبيه شده را ايجاد مى‏كند.» (49) وى‏همچنين مى‏گويد: ما هنگام بحث درباره راههاى ترك‏عادت سه تدبير ميكانيكى را بررسى كرديم كه مى‏تواننددر تغيير تداعى بين محركها و پاسخها بكار روند. تنبيه‏يكى ديگر از اين تدابير است. تنبيه وقتى كه بطور مؤثربكار رود سبب مى‏شود محركهايى كه قبلا پاسخ نامطلوبى‏را فرا مى‏خواندند، پاسخ مطلوبى را ايجاد كنند». (50)

جان ليانز و همكاران (1988) مى‏گويند: «بسيارى ازمطالعات بيانگر تاثير تنبيه بر رفتار هستند. اين يافته‏هامى‏گويند ميزان تاثير تنبيه در فرو نشاندن رفتار نامطلوب‏وابسته‏است‏به:الف)شدت،مدت،فراوانى‏وتوزيع پيامدهاى‏ناخوشايند تنبيه; ب) فواصل زمانى اجراى تنبيه; ج)شدت‏رفتارى كه بخاطر آن تنبيه صورت مى‏گيرد; د) وجودپاسخهاى جانشين و ه) محدوده‏اى كه در آن رفتار متضاديا مطلوب پاداش داده مى‏شود... تنبيه مى‏تواند براى‏سركوب. با حذف تقريبا هرگونه رفتار نامطلوب از كودكى‏اوليه به بعد بكار رود... در روان درمانى تنبيه در اصلاح‏رفتارهايى كه براى كودكان يا ديگران خطر فورى دارد ياجاهايى‏كه نتيجه‏فورى‏لازم‏است‏بهترين كاربرد را دارد.» (51)

موريس در اصلاح رفتار كودكان مى‏گويد: «درست‏همانطور كه با پاداش دادن به كودك در هر زمان كه رفتارمطلوب را انجام مى‏دهد مى‏توان آن رفتار را نيرومند كردبا پاداش ندادن قاطعانه به كودك هنگام اجراى رفتارنامطلوب نيز مى‏توان اين رفتار را در او كاهش داد... به هرحال در مواقع نادرى از تنبيه بدنى (مثل يك سيلى‏دردناك، يا يك فرياد) بايد استفاده شود.» (52)

سيف در كتاب تغيير رفتار و رفتار درمانى در پايان‏بحث تنبيه چنين مى‏گويد: «با توجه به زيانهاى متعدد ناشى‏از تنبيه و ساير روشهاى تنبيهى بهتر است هرگز از آن به‏عنوان روشهاى تربيتى و اصلاحى استفاده نشود و به جاى‏آنها از روشهاى ديگرى كه در اين فصل مورد بحث قرارگرفت استفاده شود. با اين حال ممكن است رفتار فردچنان وخيم و خطرناك باشد كه هيچ روش ديگرى‏باصطلاح جواب ندهد و ناچار كاربرد روش تنبيه تنهاروش ممكن باشد مثل وقتى كه رفتار نامطلوب فرد،سلامت و بقاى خود او يا افراد ديگر را تهديد مى‏كند.» (53)

سال آكسلرد مى‏گويد: «على رغم بعضى از نواقصى‏كه به اين روش [تنبيه] نسبت داده‏اند من معتقدم كه‏تكنيكهاى تنبيه مى‏توانند ابزار مفيد براى آموزگار باشند.يك دليل اين است كه تنبيه احتمالا در شرايطى مؤثر واقع‏مى‏شود كه تكنيكهاى ديگرى مانند تقويت‏يك رفتارناهمساز و خاموشى كارگر نيستند، همينطور روشهاى تنبيه‏اغلب رفتارهاى نامطلوب را سريعتر از تكنيكهاى ديگركاهش مى‏دهند.» (54)

والترچين و بنكس (1972) معتقدند: «هر كودكى بايدبفهمد كه در صورت نافرمانى و سرپيچى از اطاعت‏بزرگسالان با او برخورد نا مطلوبى خواهند داشت. اگركودك به خاطر عمل اشتباه خود تنبيه نشود تصور مى‏كندكه عمل او بطور ضمنى تاييد شده است.» (55)

رونالدس. ايلنگورث مى‏گويد: «بسيارى از والدين براين باورند كه تنبيه بدنى نادرست و نامطلوب است و به‏جاى آن اغلب از تنبيه ذهنى و روانى كه به مراتب‏خطرناكتر است، استفاده مى‏كنند. هيچ پدر و مادرى هرگزنبايد از سلاح تهديد به ترك كودك، يا دوست نداشتن اوو يا فرستادن كودك به شبانه روزيها استفاده كند. در تمام‏مواقع، چه در خانه و چه در مدرسه، سلاح تمسخر، انتقادو تحقير كودك بد و نامطلوب است و نتيجه‏اى جز اينكه‏كودك را غمگين و دچار نا امنى سازد نخواهد داشت. درمورد كودكان سنين پيش از دبستان كه به اندازه كافى‏مى‏فهمند زدن ضربه‏اى آرام به پشت او بدون خطر است.همين تنبيه نيز پس از آن سن، غالبا غير ضرورى ونامطلوب است. بهر حال بايد توجه داشت كه تنبيه بدنى.بهيچ عنوان نبايد آسيب برساند. همچنين كودك نبايد درحضور خواهران و برادران خود تنبيه بدنى شود احيانا اگرتنبيه شد، پس از آن ديگر نبايد با او حرف زد.» (56)

با توجه به آنچه كه از برخى از روانشناسان و مربيان‏نقل شد روشن است كه در روانشناسى نيز تنبيه، حتى تنبيه‏بدنى، بكلى مطرود و ممنوع نيست‏بلكه در مواردى آن راجايز و حتى لازم مى‏دانند.

نتيجه اينكه به نظر ما روايات معصومين «عليهم‏السلام‏»تنبيه كودك را در جهت تربيت او جايز مى‏دانند. گرچه‏اين روش مطلوبيت اولى را ندارد. يعنى مادام كه براى‏تربيت كودك از روشهاى ديگرى بتوان استفاده كرد بهتراست از اين روش استفاده نشود و چه بسا اگر از روشهاى‏ديگر به نحو صحيح استفاده شود هيچگاه نيازى به تنبيه‏كودك حاصل نشود ولى در هر حال اگر در امر تربيت‏كودك از نظر مربى به تنبيه او نياز شد تنبيه او جايز است ومضرات فرضى در برابر اصل هدايت و تربيت كودك ازاهميت چندانى برخوردار نيستند خصوصا اگر بتوان بااستفاده از روشهايى مضرات فرضى را كاهش داد و ياحتى آنها را از بين برد كه در صورت توفيق به برخى ازآنها كه معصومين(ع) بكار مى‏برده‏اند خواهيم پرداخت.

در پايان اشاره به اين مطلب را لازم مى‏دانم كه اين‏مقاله خلاصه‏اى است از اصل مقاله كه توسط نويسنده دردفتر همكارى حوزه و دانشگاه موجود مى‏باشد لذا كسانى‏كه خواهان مطالعه بيشتر در اين زمينه هستند مى‏توانند به‏اصل مقاله مراجعه كنند.
 


پى‏نوشت‏ها:
1×) كودكان را دوست‏بداريد و به آنها ترحم كنيد...
2×) با كسى كه به او آموزش مى‏دهيد و با كسى كه از او مى‏آموزيد نرمى كنيد.
3×) كودكان را مورد عفو قرار بده.
4×) خداوند براى هيچ چيز مانند غضب نسبت‏به زنان و كودكان ناراحت‏نمى‏شود.
5×) بياموزيد و تندى نكنيد چرا كه معلم عالم بهتر از معلم سخت‏گير است.
6×) هنگام غضب كسى را تاديب (تنبيه) نكنيد.
7×) براى معلم كودكان هم سزاوار است كه اين چنين آنها را پرورش دهد تااينكه اگر ان‏ها را تنبيه كردن به خاطر مصلحت آنها باشد و جايز نيست كه‏معلم به خاطر تشفى خاطر خود و يا راحتى قلب خود از غضب نيست‏به‏آنها كودكان را تنبيه كند زيرا اگر چنين كند بچه‏هاى مسلمانان را به خاطرهواى نفس خود زده است و اين از عدل و عدالت‏خارج است.
1. لغت نامه دهخدا، ذيل ماده تنبيه
2. هرگنهان، بى.آر; مقدمه‏اى بر نظريه‏هاى يادگيرى; ترجمه على‏اكبر سيف; ص 138.
3. Lyons, john4 Treating Problem children; Andrew*Muekley And michael Swainston; P.122.
4. سيف، على‏اكبر; روانشناسى‏پرورشى; چاپ‏پنجم(1370); ص‏246.
5. كلينى، محمد بن يعقوب، الكافى، چاپ پنجم (1363) ج 4،ص 227، روايت 2.
6. عطائى، على; آراءالفقها و المراجع فى حكم تاديب الصبيان‏و ضربهم، ص 37.
7. همانجا.
8. همانجا.
9. همان، ص 29
10. وسائل الشيعة، ج 18، ص 339، روايت‏1.
11. همان، ص 581، روايت 1.
12. همان، ص 582، روايت 3.
13. عبدالغنى، عارف; نظم التعليم عند المسلمين; چاپ اول(1414); ص 116 به نقل از آداب المعلمين، ص 91.
14. وسائل الشيعة; ج 18; ص 582، روايت‏3.
15. كنزالعمال; ج‏16، ص 440، رويات 45327.
16. محقق كركى، على بن الحسين، جامع المقاصد; ج‏7، ص 280.
17. آراء الفقها و المراجع فى حكم تاديب الصبيان و ضربهم; ص‏15، نقل از مفتاح الكرامه، ج 4، ص 273.
18. مستدرك الوسائل، ج 15، ص 167.
19. الميثمى، حافظ نورالدين; مجمع الزوائد و منبع الفوائد; بيروت(1408); ج‏8، ص 106.
20. وسائل الشيعة، ج‏18، ص 581، روايت‏1.
21. وسائل الشيعة، ج‏19، ص 581، روايت‏1.
22. در اين مورد به رساله‏هاى عمليه رجوع شود.
23. مستدرك الوسائل، ج‏3، ص 18، روايت 2906.
24. همان، ص 19، روايت 1.
25. كنزالعمال، ج 16، ص 440، روايت 45327.
26. وسائل الشيعة، ج‏3، ص 12، روايت‏2.
27. همان، روايت‏3.
28. همان، ج 18، ص 525، روايت 11.
29. 20.
30. كافى، ج 6، ص 49، روايت 3.
31. شهيد ثانى، زين الدين بن على العاملى; منية‏المريد فى ادب‏المريد و المستفيد; ص 193.
32. مستدرك الوسائل، ج‏9، ص 7، روايت 10041.
33. كافى ج‏6، ص 50، روايت 8.
34. بحارالانوار، ج‏77، ص 175، روايت 3.
35. غررالحكم، ج‏2 ص 833، ش‏96.
36. قرآن كريم، فصلت، آيه 34.
37. امين، سيد محسن; سيره معصومان; ترجمه حسين وجدانى،چاپ سوم (76); ج‏4، ص 238.
38. غررالحكم، ج‏2، ص 640، ش 457.
39. بحارالانوار، ج 78، ص 82، روايت 81.
40. 19
41. وسائل الشيعة، ج‏18، ص 584، روايت 3.
42. غررالحكم، ج 2، ص 501، ش‏44 و 45
43. بحارالانوار، ج 79، ص 102، روايت 2 و غررالحكم ج‏2،ص 833، ش‏96.
44. قرآن كريم، نساء، آيه 34.
45. 28
46. ابن عبدالحفيظ، سويدى، محمد نور; منهج التربية للطفل;ص 371.
47. 44
48. گيج، نت، ل; روانشناسى تربيتى، و ديويد سى برلاينر، ترجمه‏غلامرضا خوئى نژاد و همكاران، چاپ اول (1374)، ص 344و 345.
50 و 49. مقدمه‏اى بر نظريه‏هاى يادگيرى، ص 289 و 291.
51. Treating Problem children, P.122,123.
52. موريس، ريچارد جى; اصلاح رفتار كودكان، ترجمه ناهيدكسائيان; ص 73 و 88.
53. سيف، على‏اكبر; تغيير رفتار و رفتار درمانى; چاپ اول (1373);ص 397.
54. سال آكسلرد; تغيير رفتار در كلاس درس; منيجه شهنى ييلاق،تهران (1368)، ص 47.
55. ايلينگورس، رونالدس; كودك و مدرسه، ترجمه شكوه نوابى نژاد;تهران (1368); ص 63.
56. همان، ص 66.


منبع: فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره 14