يكى از گرايش هاى اصلى انسان گرايش به لذت است, از اين شاخه, شاخه هاى فرعيى
منشعب مى شود كه به وسيله اعضا و جهازات مختلف و نسبت به اشياى گوناگون خارجى و
مربوط به افعال مختلف انسان مى شود. يكى از آنها خوردن و آشاميدن است. لذت هايى
كه از اين راه براى انسان حاصل مى شود, فطرىاند. و مطلوبيت آنها در حوزه اخلاق
قرار نمى گيرد; يعنى از نظر اخلاق, حكم به خوب و بد آنها نمى توان كرد, چون خوب
و بد اخلاقى مخصوص افعال اختيارى است كه براى رسيدن به هدف خاصى انجام مى گيرد.
اما اين ها افعال نيستند, ميل هاى فطرى و طبيعى اند كه خدا در سرشت انسان قرار
داده است. پس علاقه به لذت خوردن و آشاميدن يك امر فطرى است و مورد مدح و ذم
نيست.
فطرى بودن خوردن و آشاميدن
براى اين مطلب شواهد زيادى از آيات كريمه قرآن مى توان به دست آورد, از جمله,
آياتى كه نعمت هاى خدا را در مورد رزق انسان و خوردن و آشاميدن ذكر مى فرمايد و
لسان اين آيات, لسان منت بر انسان است كه چنين نعمت هايى را برايش فراهم كرده
است و چنين لسانى با مذموم بودن استفاده از اين نعمت ها سازگار نيست.
از جمله, آياتى است كه به ذكر فهرست آنها اكتفا مى كنيم: آيه 27 از سوره سجده,
آيه14 سوره نحل, آيه79 سوره غافر, آيه33 و 72 سوره يس, آيه16 سوره جاثيه.
در همه اين آيات, نعمت هاى مختلفى از گياهان و حيوانات دريايى و خشكى را كه
براى رزق و روزى انسان آفريده شده ذكر مى فرمايد و لسانش لسان مذمت و نكوهش
نيست بلكه لسان تجويز و ترخيص استفاده از آنهاست. همين طور آيه 22 سوره بقره و
آيه 32 سوره ابراهيم.
در يك سلسله ديگر از آيات صريحا به استفاده از مإكولات و مشروبات امر شده,
منتها اين گونه امرها دلالت بر مطلوبيت ندارد بلكه فقط جواز و رخصت را مى
رساند. فهرست اين دسته آيات از اين قرار است:
آيه141 و 142 سوره انعام, آيه60 سوره بقره, آيه31 و 160 سوره اعراف, آيه57 و
172 سوره بقره. آيه69 سوره انفال, آيه114 سوره نحل, آيه88 سوره مائده, آيه54 و
آيه81 سوره طه, آيه51 سوره مومنون, آيه15 سوره سبا, آيه168 سوره بقره, آيه15
سوره ملك.
قرآن كريم به تجويز و رخصت براى استفاده از مإكولات و مشروبات اكتفا نكرده بلكه
كسانى را كه بعضى از مإكولات و مشروبات را بى جا بر خود تحريم كرده بودند مورد
مذمت قرار داده است, از جمله آيه 32 سوره اعراف: ((قل من حرم زينه الله التى
اخرج لعباده والطيبات من الرزق)) و در آيه 140 سوره انعام كسانى كه از پيش خود
چيزهايى را منع كردند مذمت مى كند: ((و حرموا ما رزقهم الله افترإ عليه)) بر
خدا افترا بستند كه اين ها حرام است در صورتى كه خدا منعى نكرده است.
در دو مورد از حضرت ابراهيم(ع) نقل شده كه براى اهل مكه دعا كرد كه خدا آنها را
از ميوه ها روزى دهد. ((وارزق اهله من الثمرات)) و هم چنين آيه 37 سوره
ابراهيم.
اينها آياتى هست كه دلالت مى كند كه استفاده از مإكولات و مشروبات در دنيا
ممنوع نيست بلكه مطابق با فطرت انسان است.
خوردن و آشاميدن بهشتيان و جهنميان
از طرف ديگر يك دسته آياتى داريم كه دلالت مى كند بر اين كه در آخرت هم براى
مومنين و اهل سعادت اين نعمت ها برقرار است و حكايت مى كند از اين كه در آن جا
هم چنين ميلى وجود دارد, از جمله اين آيات:
آيه 35 سوره رعد, آيه51 سوره ص, آيه71 تا 73 سوره زخرف, آيه55 سوره احقاف,
آيه15 سوره محمد(ص), آيه17 تا 19 و آيه22 ـ 23 سوره طور, آيه52 و 68 سوره
الرحمن, آيه20 و 21 و آيه 32 و 33 سوره واقعه, آيه24 سوره الحاقه, آيه56 سوره
دهر, آيه 42 و 43 سوره مرسلات و آيه25 تا 28 سوره مطففين.
در مقابلش هم آياتى است مربوط به اكل و شرب اهل جهنم كه حاكى از اين است كه اين
نياز انسان به اكل و شرب حتى در جهنم هم باقى است و دوزخيان هم مإكولات و
مشروباتى دارند و از همين راه عذاب مى شوند, يعنى همان طور كه اهل بهشت اگر ميل
به خوردنى و آشاميدنى نداشتند اين نعمت ها برايشان بى مورد بود اگر اهل جهنم هم
ميل به خوردن و آشاميدن نداشتند آن عذاب ها برايشان امكان نداشت, بايد اين ميل
در ايشان باشد تا با خوردنى خاصى معذب بشوند. از جمله اين آيات است: آيه44 سوره
احقاف, آيه52 تا 55 سوره واقعه, آيه37 سوره الحاقه, آيه13 سوره مزمل و آيه5 تا
7 سوره غاشيه.
از مجموع اين آيات استفاده مى شود كه اين ميل, فطرى است و حتى در عالم آخرت هم
از انسان سلب نمى شود و در اثر همين ميل است كه بهشتيان به وسيله نعمت ها متنعم
مى شوند و دوزخيان هم به وسيله خوردنى ها و آشاميدنى هاى نامطلوب معذب مى شوند.
حال ممكن است بپرسند كه در اين مورد مطلوبيت و نامطلوبيت اخلاقى و ارزش مثبت و
منفى اخلاقى از كجا پيدا مى شود؟ اين مورد هم مثل ساير موارد در اثر انتخاب
حاصل مى شود و مربوط به كميت يا كيفيت يا جهت خاصى است. اگر از اكل و شرب مذمت
مى شود ممكن است مربوط به كميت باشد اين آيه كه مى فرمايد: ((كلوا واشربوا
ولاتسرفوا)) يعنى ارزش منفى در اثر كميت خاصى پديد مىآيد. يا در اثر نوع متعلق
اكل و شرب است كه بازگشتش به يك نوع تزاحم است; يعنى خوردنى ها و آشاميدنى هايى
به خاطر مزاحمتى كه براى چيزهاى ديگر ايجاد مى كند يا موجب ضررى براى بدن يا
روح مى شود, ممنوع مى شود; مثلا بين التذاذ به خوردن و آشاميدن و التذاذ به
سلامتى, تزاحم واقع مى شود, پس بايد به اندازه اى خورد كه به سلامتى لطمه نزند
يا چيزى را بايد خورد كه به سلامتى لطمه نزند و هم چنين چيزهايى كه ضرر روحى و
معنوى دارد بر فرض كه ضرر بدنى هم نداشته باشد, مثل خمر و گوشت خوك, يا چيزهايى
كه بدون نام خدا ذبح شده اند: ((ما لم يذكر اسم الله عليه)).
از جمله عواملى كه موجب ارزش منفى مى شود جهت نامطلوب است مثل اين كه كسى
بخواهد نيروى حاصل از اكل و شرب را در راه معصيت خدا به كار بگيرد با اين كه
مإكولاتش همه از طيبات است و ضرر مادى و عقلى و اجتماعى هم ندارد اما به وسيله
اين اكل و شرب مى خواهد قدرت بر معصيت پيدا بكند, چنين نيتى موجب ارزش منفى مى
شود.
در مقابل, گاهى ممكن است ترك خوردن و آشاميدن ارزش مثبت داشته باشد چون موجب
بهتر كار كردن ساير قواى انسان مى شود, زيرا در اثر خوردن, خواه ناخواه مقدارى
مزاحمت براى قواى عقلى و فكرى و توجهات نفسانى پيش مىآيد البته تا يك حدش چاره
اى نيست چون نياز بدن بايد تإمين بشود, ولى بيش از آن اندازه اى كه بدن لازم
دارد ارزش منفى پيدا مى كند, چون آدم را كسل و قواى فكرى را تضعيف مى كند و
باعث ناتوانى انسان در توجهات قلبى و نيز از دست دادن لطافت قلبى مى شود. اين
است كه ترك خوردن و آشاميدن گاهى ارزش مثبت پيدا مى كند; بهترين نمونه اش روزه
گرفتن است. از سوى ديگر خود خوردن و آشاميدن هم ممكن است به خاطر ((نيت)) ارزش
مثبت داشته باشد; يعنى انسان غذا بخورد براى اين كه قدرت عبادت, تحصيل علم, كمك
به بيچارگان و كارهاى خير ديگر را داشته باشد, و گاهى هم به عناوين ثانويه
ديگرى اين ارزش حاصل مى شود مثل اين كه به خاطر خشنودى پدر و مادر, يا خشنودى
دوستان, يا ميزبانى كه دوست دارد از غذايش تناول كند در چنين مواردى حتى مستحب
است كه شخص, روزه استحبابى خودش را هم افطار كند و اظهار نكند كه من روزه دار
هستم و از غذاى او تناول كند گرچه اين مربوط به اخلاق اجتماعى است.
در قرآن كريم در مواردى ارزش هاى مثبت و منفى بر اساس همين محورها ذكر شده است
مانند آياتى كه مربوط به صوم هست يا صوم واجب يا مطلق صوم كه شامل مستحبات بشود
يا به خصوص راجع به صوم مستحبى و تطوع مانند آيه183 سوره بقره: ((كتب عليكم
الصيام)) كه مربوط به روزه واجب است و هم چنين آياتى كه مربوط به صوم كفاره است
مانند آيه196 سوره بقره, آيه92 سوره نسإ, آيه89 و 95 سوره مائده و آيه 14 سوره
مجادله. اين ها مربوط به روزه هايى است كه در مورد كفاره انجام مى گيرد. و همين
كه روزه به عنوان كفاره قرار داده شده معلوم مى شود كه روزه يك نورانيتى دارد
كه آن آلودگى قبلى را از بين مى برد. آلودگى خاصى در اثر گناه پديد آمده كه
بايد جبران بشود و يكى از راه هاى جبران آن, روزه گرفتن است و اصلا ((كفاره))
يعنى جبران كننده.
در ذيل آيات وجوب صوم, اين جمله شريفه است: ((فمن تطوع خيرا فهو خير له و ان
تصوموا خير لكم ان كنتم تعلمون)) كه اطلاق آن شامل روزه مستحبى هم مى شود. همين
طور در آيه35 از سوره احزاب, مطلق صائمين و صائمات را مورد ستايش قرار داده
است: ((والصائمين والصائمات)).
اين ها نمونه هاى روشنى است كه دلالت مى كند بر اين كه ترك اكل و شرب در مواردى
و تا حدودى مطلوب است. البته روزه گرفتن تنها ترك خوراك نيست ولى امساك از
خوردن و آشاميدن جزو آن است و شايد بتوان گفت كه ركن اصلى آن را تشكيل مى دهد.
در قرآن كريم به حكمت آن اشاره شده: ((لعلكم تتقون)).
در قرآن از كسانى در مورد اكل و شربشان مذمت شده است از جمله آيه اى است درباره
بنى اسرائيل كه لسانش لسان مذمت است, موقعى كه بنى اسرائيل از مصر خارج و وارد
سرزمين شامات شدند خداى متعال ((من)) و ((سلوى)) بر آنان نازل كرد. آنان گفتند:
((و اذ قلتم يا موسى لن نصبر على طعام واحد)) ما به يك نوع غذا نمى توانيم
اكتفا كنيم, انواع و اقسام غذاها را مى خواهيم. اين لسان كما بيش دلالت بر مذمت
مى كند با اين كه غذايى كه خدا برايشان نازل مى فرمود غذاى بسيار مطلوبى بود در
عين حال آنان به فكر شكم پرستى بودند و دلشان مى خواست غذاهاى رنگارنگ داشته
باشند. مخصوصا در ذيل آيه مى فرمايد: ((الذى هو ادنى بالذى هو خير)) ما غذاى
بهتر به شما داديم شما دنبال بدترش مى گرديد؟! اين حالتى كه آدمى هوسناكانه
دنبال اين غذا و آن غذا و تفنن در غذا باشد چيز نامطلوبى است و حاكى است از اين
كه انسان يك تعلق قلبى به لذايذ مادى و حيوانى دارد و آن را براى خود هدف قرار
داده است. انواع ديگرى از مذمت هاست كه مربوط به يكى از جهاتى مى شود كه گفتيم.
از جمله آيات مربوط به متعلقات اكل و شرب, آياتى است كه امورى را تحريم مى
فرمايد: ((انما حرم عليكم الميته والدم و لحم الخنزير و ما اهل به لغير الله))
آيه173 سوره بقره, آيه115 سوره نحل, و در آيه157 سوره اعراف يك عنوان كلى براى
مإكولات و مشروبات و ملاك تحريم و تحليل آنها به دست مى دهد. مى فرمايد: ((و
يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث)) پيغمبر اكرم(ص) طيبات و اشياى خوب و
مناسب با وجود انسان را حلال, و پليدىها و ناپاكى ها راحرام مى فرمايد. در آيه
67 سوره نحل مى فرمايد: ((النخيل و الاعناب تتخذون منه سكرا و رزقا حسنا)) از
ميوه ها خرما و انگور دوجور استفاده مى كنيد: گاهى رزق حسن از آنها مى گيريد,
اين ميوه ها را همان طور كه خدا آفريده و مفيد هستند مورد استفاده قرار مى دهيد
يا تصرفاتى در آنها مى كنيد و تغيير شكل هايى مى دهيد كه از حسن و طيب آنها نمى
كاهد, در مقابلش ((سكر)) هست (مست كننده) كه ديگر رزق حسن نيست, از خبائث و
پليدىهاست و نبايد از آن استفاده كنيد. شبيه آيه 90 سوره مائده است: ((انما
الخمر والميسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه)) و آيه219 سوره
بقره كه مى فرمايد: ((و اثمهما اكبر من نفعهما)). اين آيه از جهت بيان تزاحم,
روشن تر است اگر چيزى نفعى هم داشته باشد اما اثم اكبر و ضرر بيشترى داشته باشد
به واسطه آن ضررش بايد از نفعش هم چشم پوشى كرد. اين آيه به خوبى نشان مى دهد
كه در تشريع, جهت تزاحم ملاحظه شده و ملاك اقوا مراعات گرديده و اضعف فداى اقوا
شده است.
از جمله چيزهايى كه ضرر معنوى دارد و قبلا هم اشاره شد گوشت حيوانى است كه براى
خدا ذبح نشده باشد: ((ولا تإكلوا مما لم يذكر اسم الله عليه)) چون خود استفاده
از حيوانات و گرفتن جان آنها يك نوع تصرف در مخلوقاتى است كه خدا به آنها حيات
داده و حكمت الهى اقتضا مى كرده كه آنها زنده باشند و حيات داشته باشند. شما
حيات را از اينها مى گيريد و در واقع تصرفى در مملوكات خدا و مخلوقات خدا انجام
مى دهيد كه بايد به اذن و نام او باشد. اگر انسان آن قدر غافل باشد و توجه به
معنويات در او ضعيف باشد كه حتى در موقع كشتن حيوان توجهى به خداى جان آفرين
نكند حق ندارد از چنين چيزى تناول كند. پس يك دسته از مإكولات كه خوردن آنها
منع شده به خاطر رعايت آن جهت معنوى است.
و دسته ديگرى از ممنوعات هست كه بازگشت آن به حقوق مردم و ضررهاى اجتماعى است;
يعنى اگر به كيفيت خاصى از مإكولات و مشروبات استفاده شود ضررهاى اجتماعى دارد
و موجب مفاسدى براى جامعه مى شود و حقوق ديگران تضييع مى گردد و از اين جهت
ممنوع است; مثل آياتى كه دلالت مى كند بر حرمت ربا و اموال مردم و اموال يتيمان
و. .. مانند آيه188 سوره بقره, آيه29 سوره نسإ, آيه130 سوره آل عمران و هم چنين
آيه دوم و آيه دهم سوره نسإ.
پس به طور كلى آن چه از آيات قرآن به دست آمد اين بود كه اصل خوردن و آشاميدن و
التذاذ از مإكولات و مشروبات فى حد نفسه از نظر اخلاقى نه ارزش مثبت دارد نه
منفى. ارزش مثبت و منفى هر كدام از اينها در گرو جهت خاصى است: يا مربوط به
كميت است, يا كيفيت يا به نيتى است كه به آنها تعلق مى گيرد و يا ساير تزاحماتى
ديگر كه با كمالات و مصالح انسانى پيدا مى كند و موجب ضررى در بدن يا در عقل و
فكر و روح انسان و يا ضررى به اجتماع و بالاخره موجب ضرر اخروى مى شود. ارزش
مثبت آن هم بستگى دارد به اين كه انسان به چه نيت و انگيزه اى از اين نعمت هاى
خدا استفاده كند اگر نيتش خير باشد ممدوح است وگرنه داراى مراتب مختلفى از
نكوهش خواهد بود.
نيت در خوردن و آشاميدن
از آيات كريمه قرآن مى توان استشعار كرد كه دو نوع نيت هست كه براى استفاده از
مإكولات و مشروبات مطلوب است: يكى كسب توانايى بر عبادت و عمل صالح. در آيه اى
خطاب به پيامبران مى فرمايد: ((يا ايها الرسل كلوا من الطيبات)) با ((واعملوا
صالحا)) اين مقارنت ((كلوا من الطيبات)) با ((واعملوا صالحا)) مى تواند اشاره
باشد به اين جهت كه با استفاده از مإكولات طيب است كه شما قدرت بر عمل صالح
پيدا مى كنيد پس اگر انگيزه شما استفاده از اين نعمت ها براى قدرت يافتن بر
كارهاى شايسته باشد داراى ارزش مثبت خواهد بود.
انگيزه دومى كه خيلى روشن تر در آيات روى آن تإكيد شده مسإله ((شكر)) است كه
گاهى به دنبال سفارش به خوردن از طيبات مى فرمايد: ((واشكروا الله)) و يا مى
فرمايد: ((لعلكم تشكرون)) از اين آيات به خوبى به دست مىآيد كه انگيزه ما بايد
اين باشد و به يك معنا مى توانيم بگوييم كه هدف از وجود اين نعمت ها و خلق آنها
اين است كه مردم شكر بكنند. شكر يكى از اقسام عبادت است و وسيله اى براى تكامل
انسان است. همه اين نعمت ها كه در اختيار انسان قرار داده شده براى اين است كه
با استفاده از آنها به كمال معنوى و ابدى خودش برسد. يكى از اين راه هاى كمال
معنوى شكر است و شكر وقتى تحقق پيدا مى كند كه شخصى از نعمتى استفاده كند, آن
وقت انگيزه شكر در او پيدا مى شود; مثلا وقتى در هواى گرم تابستان يك جرعه آب
خنك مىآشامد آن وقت ارزش اين نعمت را درك مى كند و به ياد خدا مى افتد و شكر
خدا را به جاى مىآورد و آن شكر است كه انسان را تعالى مى بخشد و كمال معنوى
براى انسان ايجاد مى كند.
پس مى توانيم از اين آيات به دست آوريم كه استفاده از مإكولات و مشروبات مثل
ساير نعمت هاى الهى اگر به انگيزه شكر باشد داراى ارزش مثبت خواهد بود.
خوردن و آشاميدن در روايات
اما در روايات, مطالب فراوانى در اين باب داريم لكن چون بحث ما بر محور آيات
قرآن دور مى زند درصدد بررسى و بيان آنها نيستيم, فقط به ذكر يك روايت بسنده مى
كنيم:
در روايت معروفى هست كه خداى متعال مى فرمايد: ((هيچ ظرف پرى نزد من مبغوض تر
از شكم پر از غذا نيست.)) پرخورى و شكم پرورى, هزاران مفسده دارد از جمله آن
كه: آدمى را از ياد خدا غافل مى سازد, توجهات معنوى و قلبى را ضعيف مى كند,
قدرت فكر و تإمل را از انسان مى گيرد, شهوات حيوانى را تقويت مى كند و... .
در روايات زيادى شرط دستيابى به حكمت و كمالات روحى و اخلاقى ((جوع)) قرار داده
شده است; يعنى اگر انسانى بخواهد به اين فضايل نايل شود بايد گرسنگى بكشد. اگر
با سيرى هم مى شد انسان به مقامات معنوى برسد خدا بخل نداشت, اين نعمت ها را
آفريده كه انسان ها استفاده كنند اما وقتى اسراف و زياده روى كنند, بيش از
اندازه حاجت و نياز بدن بخورند به طورى كه مانع استفاده از ديگر نعمت ها مانند
نعمت عقل و دل و ساير نعمت هاى روحى و معنوى بشود مذموم خواهد بود. يكى از بزرگ
ترين نعمت هاى خدا اين است كه چنين قدرتى را به انسان داده كه توجه خود را
منعطف به ساحت قدس الهى كند. در يكى از دعاهاى حضرت سجاد ـ سلام الله عليه ـ
هست كه چه نعمتى بزرگ تر از اين كه به من اجازه دادى كه ياد تو بكنم؟ تو منزهى
از ياد ما, ما لياقت اين را نداريم كه توجه به ساحت تو پيدا كنيم همين كه تو
اجازه دادى كه ما به تو توجه پيدا كنيم اين خود بزرگترين منتى است كه بر ما
گذاشته اى. ((قلب المومن عرش الرحمن)) دلى كه ياد خدا باشد حكم عرش خدا را
دارد, خدا چنين لياقت هايى به انسان مى دهد آن وقت در اثر خوردن چند لقمه غذا
انسان خود را از چنين كرامتى محروم مى كند. اين تزاحم است كه منشإ اين مى شود
كه خوردن و آشاميدن در يك حدى يا در يك شكل به يك كيفيتى, يا به يك اندازه اى
ارزش منفى پيدا بكند.
يك توصيه مهم
در همين جا بايد گفت كه مواظب باشيد در اين كار دچار تفريط نشويد و سلامتى خود
را به خطر نيندازيد و نيرو و نشاط خود را از دست ندهيد. متإسفانه بسيارى از
جوان هايى كه پاك و مخلص هستند و مى خواهند كه سير معنوى داشته باشند و فضايل
اخلاقى را كسب كنند بدون مشورت با كسانى كه تجربه دارند كارهايى را انجام مى
دهند كه سال ها خودشان را از سلامتى محروم مى كنند و آن چنان به ضعف و ناتوانى
مبتلا مى شوند كه ديگر توان انجام بعضى از واجبات را هم ندارند چه رسد به
مستحبات, گاهى ضررهاى جبران ناپذيرى به خود مى زنند كه به خسران دنيا و آخرت مى
انجامد.
مطلوبيت كم خوردن براى اين است كه انسان بتواند از نيروهاى روحى و معنويش بيشتر
بهره مند شود اما اگر خود اين كم خوردن موجب محروميت از ساير توفيقات شود مسلما
نامطلوب است. اين يكى از موارد خيلى روشن مطلوبيت اعتدال است كه بايد حتما در
نظر بگيريم. البته مقدار خوراك قاعده كلى ندارد, مزاج ها متفاوت است, سنين
اشخاص فرق مى كند و هر كس بايد شرايط مختلف مزاجى خود را در نظر بگيرد و از
افراط و تفريط بپرهيزد.
منبع:
مجله پاسدار اسلام ،
شماره 180
آذر 75