فلسفه براي كودكان در ميراث فلسفی عالم اسلامی

سيداميرحسين اصغري


فلسفه براي كودكان همچون ساير بخشهاي فلسفه ناظر به تفكر و انديشه است. پرورش خرد و تربيت نيروي فكر از اساسيترين اركان آموزش مي باشد كه توجه جدي به آن, جهان آينده را به نسبت زيادي, جهاني معقول، قابل زيست, همراه با تفاهم منطقي از انسان خواهد كرد.

موضوع مورد بحث كنفرانس يعني فلسفه براي كودكان در كشور ما ايران, بااين نام جديد نسبتاَ تازه و بكر است اما واقعيت اينجاست كه موضوع تربيت و پرورش كودكان و نوجوانان, هم در فرهنگ ديني و هم فرهنگ ملي, مورد توجه فراوان واقع شده است. تلاش اين مقاله كاوشي مختصر در سنت فلسفه اسلامي براي بازيافت و بازشناسي آثاري است كه درباره فلسفه و پرورش نيروي خرد با ساختار و اسلوبي همانند فلسفه براي كودكان موجود است.

فلسفه براي كودكان موضوعي نسبتاَ جديد ازشاخه هاي فلسفه است. اما آيا مي توان با بازنگري در ميراث فيلسوفان گذشته, به چنين موضوعي دست يافت؟ در نگاه اول، يافتن چنين چيزي غير ممكن به نظر مي رسد چرا كه در تاريخ فلسفه، بنابر تحقيقات من, كتابي با اين عنوان وجود ندارد. اما درشاخه هاي علوم تربيتي و مسائلي كه به آموزش مرتبط مي شود, مي توان به عناصري دست يافت كه موضوع مورد نظر, مورد توجه واقع شده باشد. درعالم انديشه اسلامي. برخي از فيلسوفان آثاري درباره مساله تربيت و پرورش انسان وقوه خرد او دارند. برخي ازآنها به طور ويژه اي به موضوع آتربيت اطفال پرداخته اند. اما در اين آثار, توجه خاصي به موضوع پرورش خرد ايشان و آموزاندن نحوه تفكر و تفكر براي تفكر آنچنان كه در شاخه كنوني فلسفه براي كودكان وجود دارد, يافت نمي شود. مي توان گفت, در ميراث فلسفي گذشته, توجهي به اين موضوع نشده است. به طور مثال اگر در آن متون كودكان را از نزديكي به آتش و حرارت بازداشته اند, روش آنها در القاي اين مساله تنها ايجاد نوعي ترس بوده است كه به تعبير من, "ترس موهوم" است, اما در فلسفه براي كودكان, تلاش مي شود كه اين "ترس موهوم" به "ترسي معقول" تبديل شود. روشن است كه اين مساله تنها با پرورش نيروي خرد و فكر كودك حاصل مي شود. امام علي(ع), وصي پيامبر اسلام, درباره علل انبعاث پيامبران مي گويد: آنها براي اين مبعوث شدند تا خرد انسانها و آنچه را كه در آن نهفته است, برانگيزانند تفكر انسانها بوده است. حال ما، در فلسفه براي كودكان نيز با همين موضوع مواجهيم: برانگيزاندن نيروي تفكر كودكان و چنان كه آنها را به سمت حيات معقول Reasonable Life پيش برد.
در ادامه مقاله، من، نام فيلسوفان مكتب شرقي را كه آثاري در اين زمينه دارند، ذكر كرده و به نوع و شكل و محتواي آثارشان اشاره خواهم كرد. ما فرصت بهره وري و اشاره مفصل تر را در اين مقاله نداريم و تنها به خلاصه هايي اكتفا مي كنيم.

شيخ شهاب الدين سهروردي

او يكي از بزرگترين فيلسوفان عالم اسلامي است كه در قرن ششم هجري (13ميلادي) در ايران چشم به جهان گشود و در طي 38 سال عمر كوتاه خود آثار فلسفي بسياري از خود بر جاي گذاشت.

برخي از آثار او را هانري كربن Corbin فرانسوي تدوين يا به فرانسه ترجمه نموده است.
آثار اصلي او به دو زبان عربي و فارسي است. او مبتكر فلسفه اي است كه خود آن را حكمت اشراقي نام نهاده است، البته مقصود از حكمت اشراقي، به طور كلي هر نوع حكمتي كه مبتني بر تنوير و اشراق عقل باشد مانند آنچه كه در مكتب نو افلاطونيان و اگوستيني هاي غرب مشاهده مي شود، نيست. بلكه مقصود از آن، همان حكمتي است كه سهروردي مبتني بر فلسفه مشائي بوعلي و تصوف اسلامي و انديشه هاي فلسفي ايران باستان و يونان به وجود آورده و رنگ خاص نبوغ آن را به خود بخشيده است. رسائل اصلي فلسفي او به زبان عربي است. اما آنچه در حوزه زبان فارسي نوشته است آثاري است كه ما در اينجا به عنوان نمونه هايي از ميراث فلسفي مشرق در باب فلسفه براي كودكان ذكر خواهيم كرد. او در اين آثار زبان فلسفه و تعقل را در قالب داستان و بيان سمبوليك درآورده است. نخستين اثري كه در اين باره از او ذكر مي كنيم، "عقل سرخ" نام دارد.

"عقل سرخ" يك داستان فلسفي است. داستان با سئوال از يكي از دوستان كه آيا مرغان زبان يكديگر دانند؟ آغاز مي شود و قهرمان داستان جواب مثبت مي دهد و مي گويد خود قبلاً به صورت بازي (پرنده شكاري) خلق شده بود و با بازان ديگر سخني مي گفت: تا روزي اسير دام صيادان شد و چشم او را بستند و فقط به تدريج آن را گشودند. بازيك روز از فرصت استفاده كرده و به صحرا مي نگرد و در آنجا شخصي را ملاحظه مي كند با چهره و محاسني سرخ و او را جواني مي پندارد در حالي كه آن فرد خود را اولين فرزند آفرينش معرفي مي كند و علت سرخي چهره خود را بيان مي دارد. پير مي گويد از كوه قاف است و وطن اصلي باز نيز آنجاست و از برخي عجايب آنجا سخن مي گويد و او را راهنمايي مي كند تا به سر منشا خود برسد. در واقع سير حركت داستان "عقل سرخ"، پرسش فرد يا مثلا پرنده از فردي است كه سمبل خرد است و به همين روي نام داستان نيز "عقل سرخ" است. اين نوع برخورد در آثار ديگر او نيز تكرار مي شود. او در رساله ديگر خود به نام "رساله في حاله الطفوليه"، يعني (نوشته اي درباره وضعيت ايام كودكي) به شرح داستان وار حركت از سمت مجهول به سوي معلوم و سير در جهت دستيابي به خرد مي پردازد.

او در گوشه هاي اين داستان نكته هايي خاص را براي پرورش فكر خواننده بيان مي كند. اولين پاراگراف اين داستان بسيارجالب است. سهروردي مي نويسد: در طفوليت بر سر كويي چنان كه عادت كودكان باشد بازي مي كردم. كودكي چند را ديدم كه جمع مي آمدند، مرا جمعيت ايشان شگفت آمد، پيش رفتم و پرسيدم كه كجا مي رويد؟ گفتند به مكتب از بهر تحصيل علم. گفتم: علم چه باشد؟گفتند: ما جواب ندانيم از استاد ما بايد پرسيدن. اين بگفتند و از من دربگذشتند.

در همين پاراگراف نخستين، با كودكاني كه به دنبال علم رفته اما معني آن را باز نيافته اند مواجه مي شويم. اين لطيفه اي است كه در عين حال قابل توجه است و تامل برانگيز است. او سپس در ادامه داستان به دنبال استاد و يا همان مظهر عقل كامل مي رود و پرسشهاي خود را با او مطرح مي كند و پاسخهاي خود را مي يابد.

"لغت موران" يا زبان مورچگان داستان ديگري است كه در همين سبك و اسلوب با استفاده از حيوانات و پرندگان و پرداختن داستان درباب آنها ضمن پديد آوردن سئوال و جواب، مخاطب را به تامل و ژرف يابي رهنمون مي شود. در فصل اول چند مور به دريا رهنمون شده هنگام صبح قطرات ژاله را مشاهده مي كنند و در حال بحث اند كه (ژاله) اززمين است يا از آسمان؟ در اين هنگام آفتاب ظهور كرده و قطرات تبخير مي شود. لغت موران در 12 فصل است كه هر فصل داستاني را در بر دارد و بر مقتضاي حكمت حيات و دست يافتن به خودنوشته شده اند.

در سنت فلسفي جهان اسلام، به اثر ديگري برمي خوريم كه چندتن از فيلسوفان در طي قرون متمادي با يك نام مشترك اما هر يك از زاويه اي بدان پرداخته اند. عنوان اين رساله داستاني، "حي بن يقطان" (زنده بيدار) است. كساني كه تحت اين عنوان به ارائه اثر پرداخته اند عبارتند از: ابن سينا Avecina، سهروردي Sohrevardi و ابن طفيل Ibntofeil.

چون اثر ابن طفيل از همه جامع تر است، ما در اين مقاله به او مي پردازيم. ابن طفيل فيلسوف اهل اسپانياي كنوني (اندلس) در قرن ششم هجري (12 ميلادي) بوده است و در همان زمان رساله "حي بن يقظان" را نگاشته است. رساله او، داستان فردي است كه از حين تولد در جزيره اي تنها رها مي شود و توسط ماده آهويي پرورش مي يابد. او به تدريج كه رشد خود را آغاز مي كند درباره دنياي پيرامون خود با سئوالها و كنجكاويهايي مواجه مي شود و سعي مي نمايد تا براساس فطرت و عقل خود پاسخهايي براي آنها بيابد. او در آن جزيره كه گفته ابن طفيل در نواحي استوايي هند واقع است ابتدا متوجه تفاوت رشدخود و ساير تفاوت خود و محيط اطراف، شناخت مرگ و زندگي، آشنايي با عوامل طبيعي و نحوه برخوردبا آنها، لزوم تهيه وسايل خانه و ساخت آنها، شناخت عالم روحاني، آسمانها، اجرام سماوي، عالم محسوسات و... مي پردازد. اين كتاب كه در قرن ششم هجري (12 ميلادي) نگاشته شده، به نظر بسيار جالب مي رسد. اسلوب و روش ابن طفيل در بيان داستان، مواجه كردن خواننده با پرسش ها و سعي درمعرفي و شرح پاسخها به اوست به نوشته پروفسور فروزانفر مترجم فارسي اين اثر اهميت اين اثر از جنبه عقلي و تحليلي فلسفي و روشي است كه در بيان مسائل علوم طبيعي و الهي پيش گرفته و نشان داده است كه موجبات توجه ابتدايي انسان بدان مسائل چگونه بوده و في المثل از روي چه مقدماتي به مراتب نفس و اجناس و عناصر و مواليد و... پي برده است. ديگر از جهات اهميت آن، حسن سليقه اوست در نظم و ترتيب مسائل، بدين طريق كه ابتدا ازامور محسوس و نزديك به حس، آغازنموده و به تدريج مطلب را از حس به مباحث كلي اجسام و علم طبيعي كشانيده و با زبر دستي و مهارت بي نظيري مسائل روان شناسي و علم الهي را مورد بحث قرار داده و با اين همه روش تقرير و بحث او كاملاَ طبيعي است و جميع جهات و موازين حسي و خارجي در آن رعايت شده است و همين مقدار بر اهميت و فوايد اين كتاب كفايت مي كند.

ما در سير در مكتب فكري جهان اسلام، همچنين به "سعدي شيرازي" برخورد مي كنيم. سعدي در نظم و نثر، يكي از قله هاي مهم ادبيات فارسي است. او مردي جهان ديده و سياح بود كه در قرن هشتم هجري(14 ميلادي) بسياري از كشورها را گشته و علم و تجربه بسيار اندوخته بود. او داراي 2 اثر تعليمي به نامهاي بوستان و گلستان است. گلستان محتوي آثار نثر سعدي است كه در 12

فصل به زيباترين شكل نوشته شده و در آن، فصلي نيز به تربيت اختصاص دارد.
سعدي پرورش كودك را از ضروريات مي داند و مي گويد: "نسل برُيده به ز مواليد بي ادب". ويژگي سعدي آن بود كه درخانواده اي اهل علم پرورش يافته و با جوامع مختلف آشنا بود و به آثار و متون فرهنگي آنها آشنايي داشت. در مقدمه گلستان سعدي كه به سال 1858 ميلادي ترجمه آن توسط د-فرمري Defremery به زبان فرانسه صورت گرفته، مترجم مي نويسد: گذشته از آن كه كلام شيرين و فصيح و دلنشين سعدي در اسلوب خاص سخن خويش مرا به ترجمه اين اثر ارزشمند واداشت، علت ديگري كه محرك اساسي كار ترجمه من گرديد ذكر مسائل اجتماعي، اخلاقي و تربيتي و انساني سخنان سعدي بود كه ذوق و شوق عميق را در باطن من پديد آورد و كمتر محقق و مولفي را مي توان يافت كه در اين مسائل با ديد عميق آن هم به اين صورت اظهار نظر كرده باشد. اظهار نظرهايي از اين دست درباره وجوه تربيتي آثار سعدي بسيار است. سعدي اعتقاد دارد كه بايد به تربيت طفل از اوان تولد ضمن و رشد و پرورش او توجه شود. وي زندگي كودك را مرهون تربيت او مي داند و طفل بي تربيت را زنده نمي انگارد. او مي گويد:

هركس كه در خرديش ادب نكنند
در بزرگي فلاح از او برخاست
او همچنين درباره برانگيزاندن قوه خود كودكان مي گويد:
چو خواهي كه نامت بماند به جاي
پسر را خردمندي آموز و راي
كه گر عقل و رايش نباشد بسي
بميري و از تو نماند كسي

او در باب هفتم گلستان Golestan در باب تربيت مدعي است كه استعداد و شايستگي طفل، تاثيري مسلم در اثرپذيري كودك از تربيت دارد. بنابراين كسي كه فطرتاً شايسته است، تربيت در او اثر خواهد كرد و كسي كه شايسته نيست، تربيت او بي نتيجه و بي اثر است. او در داستاني اين مساله را نقل مي كند.

"يكي از وزرا را پسري كودن بود، پيش يكي از دانشمندان فرستاد كه مرين را تربيتي مي كن مگر كه عاقل شود، روزگاري تعليم كردش و موثر نبود، پيش پدر كس فرستاد كه اين عاقل نمي شود، مرا ديوانه كرده ". سعدي به يكساني تربيت و تفاوت سرشت ها معتقد است. در جايي مي گويد: "پادشاهي پسري را به اديبي داد و گفت اين فرزند توست تربيتش همچنان كن كه يكي از فرزندان خويش. اديب خدمت كرد و متقبل شد و سالي چند بر او سعي كرد و به جايي نرسيد و پسران اديب در فضل و بلاغت منتهي شدند.

ملك دانشمند را مواخذت كرد و معاتبت فرمود كه وعده خلاف كردي و وفا به جا نياوردي, گفت بر راي خداوند روي زمين پوشيده نماند كه تربيت يكسان است و طبايع مختلف.
اينها بخشهايي از آثاري است كه در سنت فلسفي اسلام وسيستم تربيتي آن، مقولاتي درپرورش خرد مخاطب خصوصا نوجوانان مورد توجه است. قطعا در اين باره مي توان به آثار ديگري نيز اشاره كرد. اما مايلم در اين بخش از مقاله به عنوان كنفرانس يعني "مواجهه فلسفي كودكان و بزرگسالان" اشاره كنم. مواجهه دردرون خود، مفهوم "گفت و گو"ي مستقيم رانهفته دارد. من با اشاره به مفهوم گفت و گو ضرورت آن را براي جهان امروز، ذكر مي كنم. دنياي ما، نيازمند گفت و گو براي درك متقابل و روشمند كردن فهم انسانهاست. اگر مواجهه هاي فلسفي در تربيت خرد، گسترش قابل توجه خود را در جهان ما پيدا كنند مي توان گفت كه آينده جهان "آينده اي معقول" Reasonable future و منطقي خواهد بود. دنياي امروز ما در بحرانهايي به سر مي برد كه براي برون رفت از آنها، فهم واقعي از انسان و پرورش انسان مسئوليت طلب و صلح جو، ضروري مي نمايد.

اميدوارم كه "فلسفه براي كودكان" با چنين مواجهه هايي و با پشتوانه اي قوي بتواند حركت انسانها را در مسير عقلانيت، عدالت، صلح، آزاديخواهي و در نهايت "حيات معقول" بپروراند.
در متن هايي كه به عنوان نمونه در اين مقاله از فلسفه اسلامي ارائه شد، مشاهده مي شود كه كودك در اين متن ها (خصوصاَ متون سهرودي) با يك پير master كه سنبل خرد ناب و كامل است مواجه مي شود و پرسشها و تاملات خود را باو در ميان مي گذارد و چنان كه سنت فلسفه قديم است آن مظهر خرد ناب پاسخ ها را به او مي دهد. اين مواجهه هاي encounter فلسفي در جامعه امروز ما در سطحي وسيع ضروري است تا جامعه انساني به سطح بالاتري از تفكر، فرهنگ و زيست برسد. بايدبه گفت و گو و مواجهه پرداخت تا از تضاد و برخورد Crash جلوگيري شود.

با سپاس از برگزار كنندگان محترم كنفرانس*
 
* این مقاله برای کنفرانس بین المللی فلسفه برای کودکان در بلغارستان نوشته شد ه است


پى ‏نوشت‏ها :

مجموعه مصنفات شيخ اشراق، شهاب الدين سهروردي، جلد سوم، به تصحيح تحشيه و مقدمه سيد حسين نصر با مقدمه و ترجمه فرانسوي هانري كربن، ناشر انجمن حكمت ايران. 1977، ص 32.
همان
همان
همان
همان
زنده بيدار، ابن طفيل، ترجمه بديع الزمان فروزانفر. چاپ چهارم، بنگاه ترجمه و نشر، تهران، 1360
گلستان، فصل هفتم، شيخ مصلح الدين سعدي شيرازي

He who is not taught good manners in his childhood, will have no good qualities when h arrives at manhood (translator, major R.P. Anderson)
همان
Acertain Vizier had a stupid son, whom he sent to a leaned man, desiringy him to instruct him, in hopes that his capacity might improve. After having instructed him for some time, without any effect, he sent a person to the father with his massage; your son has no capacity, and has almost distracted me.
همان، ترجمه:
A King placed his son with a preceptor and said, this is your son, educate him the same manneras one of your own. The preceptor took pains with him for a year, but success, whilst his own sons were completed in leatning and accomplishments the king reprimanded the preceptor, and said, you have broken your promise, and not acted faithfully. He replied, O king the education was the same, but the capacities are different.
 


منبع: وبلاگ نويسنده مقاله