آثار و بركات عفت و پاكدامنى
1. درك لذت ايمان
«خويشتن دارى» توانايى برجسته روحى به انسان مىدهد تا وى در برابر هجوم
هوى و هوس سركش، پايدارى كند و در فراز و فرود زندگى، به كمال برسد.
انسانى كه اعتقاد به اصول و ارزشها دارد، در واقع به سرچشمه همه مهربانىها،
لطافتها، عاطفهها، عشقها، زيبايىها و هنرمندىها و ابداعها ايمان دارد و
چنين ايمانى، همچون بنيان مرصوص است(1) كه هيچ تند بادى، از آزمندى، فزون خواهى
و خشونتطلبى نمىتواند وى ر ا آشفته سازد.
ايمان به خدا و زندگى پس از مرگ از مهمترين و قوىترين
عوامل پيشگيرى از شهوات و هوسهاست. شخص با ايمان، خداوند را همه جا حاضر و ناظر
مىبيند و باور دارد كه همه كارهاى او به وسيله فرشتگان الهى در پروندهاى ثبت
مىشود و روزى مورد رسيدگى قرار خواهد گرفت و سر نوشت نيكوكاران، بهشت و كيفر
تبهكاران دوزخ است. اين تعبير از امام خمينى(ره) را به خاطر بسپاريم كه: عالم
محضر خداست، در محضر خدا معصيت نكنيم. اين اعتقاد، بهترين مانع در برابر
فسادهاى اخلاقى و اجتماعى است و هر قدر تقويت شود، مقاومت انسان در برابر شهوات
بيشت ر مىشود. از سوى ديگر با ضعف ايمان، عفت و مقاومت در برابر شهوات كاهش
مىيابد. على(ع) فرمود: «فعصم السعداء بالايمان و خذل الاشقياء بالعصيان»(2)
خداوند سعادتمندان را به وسيله ايمان (از خطر گناه) حفظ كرد و ظالمان را به
خاطر عصيان و نافرمانى، ذليل و خوار گرد اند.
از جمله آثار عفت و پاكدامنى درك لذت ايمان است و چشيدن اين لذت در تمام عمر،
بدون عفت و پاكدامنى غير ممكن است. كسى كه ايمان دارد به اينكه خداوند، ناظر
اعمال اوست، هرگز تن به ناپاكى و بى عفتى نمىدهد. امام جواد(ع) فرمود: «بدان
كه از دايره ديد خداوند بيرون نخواهى بود، اكنون ببين چگونه هستى».(3)
امام سجاد(ع) فرمود: مردى با خانوادهاش براى سفرى عازم
شدند. براى آن سفر تصميم گرفتند از طريق دريا سفر نمايند. پس از اينكه سوار
كشتى شدند، طوفان تندى آغاز شد، به گونهاى كه كشتى و اهل آن همه غرق شدند،
همسر اين مرد به وسيله تخته چوبى خود را از مرگ نجات داد و به جزيرهاى رسيد:
«تا وارد جزيره شد، فردى را ديد خيلى خشن و تندخو، مرد تا او را ديد از شدّت
زيبايى به او خيره شد و سؤال كرد: آيا تو انسان هستى؟ زن جواب داد: آرى. مرد با
نگاههاى تندش زن را به لرزه انداخت. مرد گفت: چرا نگرانى؟ زن گفت: مرا رها
مىكنى يا اينكه از او مدد جويم؟
مرد گفت: اگر رهايت نكنم. چه مىشود؟ زن گفت: از او
يارى مىجويم.
سخن زن، مرد را تكان داد و گفت: من بايد بيشتر از خدا
بترسم، زيرا من ميل دارم نه تو. آن گاه از جا برخاست و سخنى نگفت و تصميم به
توبه و بازگشت گرفت. در حال رفتن، عابدى را در راه ديد. گرماى خورشيد هر دوى
آنها را مىآزرد.
عابد گفت: بيا از خدا بخواهيم تا بين ما و خورشيد
سايهاى ايجاد نمايد.
مرد گفت: من كارى در خود سراغ ندارم تا زمينه اين لطف
(ايجاد سايه) خداوند گردد. شما دعا كن تا من آمين بگويم. عابد، خدا را خواند و
از او خواست كه سايهاى براى آنها مقرر گرداند. مرد هم آمين گفت. بلافاصله
قطعه ابرى روى سر هر دو قرار گرفت و موجب شد كه آفتاب آنها را نيازارد. بعد از
مقدارى كه زير سايه الهى مسير را پيمودند، سر يك چند راهى خواستند از يكديگر
جدا شوند، كه عابد ديد ابر به طرف جوان مىرود. رو به جوان كرد و گفت: تو از من
نزد خداوند مقربترى، زيرا، من قبلاً از خدا خواسته بودم ابرى عطا كند كه
خواستها م برآورده نشد، اما خداوند به تو عنايت كرد.
جوان جريان خود را نقل كرد. عابد گفت: خداوند گناه گذشتهات را عفو كرد و اين
لطف ويژه را نصيبت فرموده است. مراقب اعمال خود باش، زيرا، اين مقام بس والايى
است كه خداوند به تو عنايت فرمود و تمامى اينها به خاطر آن لحظهاى بود كه از
گناه چشمپوشى كردى.
2. آرامش روحى فرد و
جامعه(بهداشت روانى)
با عفاف و خويشتن دارى مىتوان از هرز رفتن استعدادها، توانها و امكانات
جلوگيرى كرده و براى بالندگى هنجارها و ارزشها يارى نمود: «از نظر اسلام،
محدوديّت كاميابى جنسى به محيط خانوادگى و همسران مشروع از خبر روانى به بهداشت
روانى اجتماع كمك مىكند.»(4) همه غمها و افسردگىهايش از اختلال در شرايط جسمى
و روحى انسان است، همان طور كه گفته شد عفت و پاكدامنى، نياز و نداى درونى
انسان مىباشد. بنابراين، با رعايت كامل آنها، از غم و آشفتگى رهايى مىيابد.
در مقابل بى عفتى جز احساس گناه و تنفر از خود و دچار شدن به جنو ن جوانى كه
باز دارنده از هرگونه فعاليت انسانى است اثر ديگرى ندارد.(5)
عفاف، سلامت جامعه را به دنبال دارد، زيرا، جامعه را
افراد آن تشكيل مىدهند و اگر افراد اصلاح شوند، جامعه نيز اصلاح خواهد شد.
عفاف موجب مصونيت زن و مرد از آشفتگىهاى ذهنى، بزهكارى، آوارگى و بالاخره
بيمارى روحى و روانى مىشود و از انحطاط اخلاقى جامعه و از همپاشيدگى
خانوادهها جلوگيرى مىكند.
3. سلامت جسمى
علم بشر به ارتباط سلامت روحى و روانى با سلامت جسمى اذعان دارد. پزشكان
آثار بى عفتى مانند چشم چرانى را اين گونه فهرست مىنمايند: «1- دشوارى در تنفس
2- درد اطراف قلب 3- تپش قلب 4- ضعف و خستگى عمومى 5 - سر درد 6- بى قرارى 7-
بىخوابى و كم اشتهايى 8 - خس تگى فكرى و دماغى.»(6) اينها علاوه بر عقدههاى
ناگشودنى روانى است كه بررسى و طرح آن از عهده اين نوشتار خارج است.
4. استحكام بنياد
خانواده
خانواده اولين و بنيادىترين تشكل اجتماعى يك جامعه به شمار مىآيد.
استحكام خانواده كه مركز عشق و اميد و بستر شكفتن آرزوهاى جوانان مىباشد،
توانايىهاى فردى را افزايش و جامعه را استوار و پويا خواهد ساخت. بى شك نهاد
خانواده، تنها با پاسدارى از عفاف و پا كدامنى، درخشش و بالندگى لازم را پيدا
مىكند، زيرا اگر در جامعهاى عفاف و پاكدامنى به صورت كامل رعايت گردد و
تمتعات جنسى به محيط خانواده محدود شود جوانان به ازدواج روى آورده و
خانوادههاى تشكيل شده نيز ثبات بيشترى مىيابند، ولى اگر بى بند و بارى و بى
عفتى در جامعه رواج يابد و بهره بردارىهاى جنسى در خارج از محيط خانواده ميسر
گردد، جوانان زير بار مسئوليتهاى ازدواج نرفته و خانوادههاى تشكيل شده نيز
متزلزل مىشود. بنابراين، باضرس خاطر بايد گفت: رعايت عفاف در رفتار و گفتار،
خانواده را سالم و آسيبناپذير نگه مىدارد.
5. عزت و سربلندى
انسان در سايه عفاف، عزت و اعتبار پيدا مىكند و كسانى كه هرچه
مىخواهند مىخورند و آنچه مىخواهند مىگويند و پيوسته در پى هوسرانىاند، نزد
ديگران اعتبار و ارزشى ندارند. امام على(ع) مىفرمايد: «من عفت اطرافه، حسنت
اوصافه.» و نيز فرمود: «من اتحف العفة و ا لقناعه حالفه العز».
انسانهاى پاكدامن، نزد افراد جامعه اعم از خانواده دوستان و ديگران مورد احترام
و اعتمادند. اين عزت و اعتبار در برخوردها و مناسبات اجتماعى پديدار مىشود؛ به
گونهاى كه حتى افراد متهتك، امانات و اسرار خود را به انسانهاى عفيف و امين
مىسپارند و در دل آنها ر ا بزرگ و پاك مىدانند.
6. عفاف منشأ فرهنگ و
ادبيات
همه زيبايى و شكوه تمدن و فرهنگ انسان را مىتوان در «عشق» خلاصه كرد.
استوارى عشق به اسطورهها كمتر دست يافتنى است. زبان عاشقان، زبان شعر است.
زيرا، دل پرسوز عاشق، درون سوز است. زبان سرخ و آتشينى كه تن نمىشناسد و سر بر
باد مىدهد. ولى مهربان و ترنمبر انگيز است و حتى دل معشوق سنگ دل را
مىسوزاند و به تحسين وا مىدارد. اين بلنداى شكوهمند فرهنگ و ادب شرقى، عرفانى
و ايرانى، دست مايه يك نسل سرافراز اصيل، خويشتن دارى و متمدن است كه از منظر
عفاف به يكديگر مىنگريستند. زن در حشمت جلال مىزيسته است و مرد هموا ره در پى
اين حشمت و جلال مىرفته است كه به سادگى و آسانى، دست يافتنى نبوده است. كمتر
بازيچه دست هوسران بوده و بيشتر ارزش و اعتبار داشته است. استاد شهيد مطهرى
مىفرمايد: «آيا آنجا كه سلسله مقررات اخلاقى به نام عفت و تقوى بر روح مرد و
زن حكومت مىكند و زن به عنوان چيزى گرانبها دور از دسترس مرد است اين استعداد
بهتر به فعليت مىرسد يا آنجا كه احساس منعى به نام عفت و تقوى در روح آنها
حكومت نمىكند و اساساً چنين مقرراتى وجود ندارد، و زن در نهايت ابتذال در
اختيار مرد است.»(7)
پرتگاهها و آفات عفاف
1- نگاه حرام
ترديدى نيست كه امور زندگى انسان به نگاههايش بستگى دارد. انتخاب همسر،
شغل، خانه، دوست و صدها موضوع ديگر همه با نگاه پيوند دارد. نگاه آدمى از
مهمترين عناصر مؤثر در تصميمگيرى او است و اغلب نفرتها، اشتياقها و انتخابها،
نگاه است. انسان نمىتواند از تأث ير شنيدهها و ديدههايش بر مغز جلوگيرى كند،
اين تأثيرپذيرى به كمك شبكه اعصاب و فعاليت مغزى صورت مىگيرد و شخص نمىتواند
با تلقين، چندان از تأثير بكاهد. همچنين بديهى است كه همان طور كه نگاه به
سبزهزار و آب نيلگون، به طور ناخود آگاه در انسان تأثير مىگذار د و براى او
فرح و شادى مىآورد، نگاه به نامحرم يا نگاه شهوتآميز و از روى لذّت و ريبه
(اعمّ از زن نامحرم يا ديگر مناظر حرام مثل عكسها و فيلمهاى مبتذل...) نيز
باعث تحريك بيش از حد غريزه شهوانى شده و مفاسد زيادى را درپى دارد، به همين
جهت قرآن كريم، از اه ل ايمان مىخواهد كه براى حفظ عفت و پاكدامنى خود و
جامعه، نگاهشان را مهار سازند: «قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم
ذلك ازكى لهم».(8)
در روايات اسلامى، جملاتى مشاهده مىشود كه بيانگر
عقوبت و آثار مخرب نگاه حرام(9) در دنيا و آخرت است كه به عنوان نمونه به ذكر
چند روايت بسنده مىكنيم:
امام صادق(ع) فرمود: «النظر بريد الزنا» نگاه حرام، نامه رسان انجام كار زشت
است.گويا نگاه متمركز و آلوده با ارسال تلگرافى بسيار قوى، بيننده را به انجام
روابط ناسالم دعوت مىكند.
امام على(ع) فرمود: «چشم، ديدبان عقل و پرچمدار و جاسوس دل است.» در حقيقت
ديدبان، مشاهدات خود را به مركز اطلاعات گزارش مىكند و در آنجا است كه نسبت به
مشاهدات او تصميمگيرى و نيروها بسيج مىشود. در بدن انسان نيز مغز است كه
پيامهاى چشم را دريافت مىكند و ب ه تلاطم مىافتد و هورمونهاى محرك غرايز را
به سراسر بدن گسيل مىدارد. آنچه در مغز رخ مىدهد شايد همان باشد كه در اين
فرموده امام صادق(ع) نهفته است: «النظرة بعد النظرة تزرع فى القلب الشهوة و كفى
بها لصاحبها فتنة»؛(10) نگاه پياپى، بذر شهوت را در دل مىافشا ند و همين امر
براى هلاكت بينندهاش كافى است.
نگاه حرام، قدرت تصميمگيرى درست و استفاده از عقل را
از انسان سلب مىكند، و بيشتر انحرافات جنسى و خلاف اخلاق اسلامى، از يك نگاه
آغاز شده است.
ز دست ديده و دل هر دو فرياد
كه هرچه ديده بيند، دل كند ياد
شايان ذكر است آنچه گذشت، ويژه نگاه مرد به زن نيست،
بلكه نگاه معنادار (حرام) زن به مرد نيز همين آثار را در پى دارد.
2- استماع موسيقىهاى
مبتذل
موسيقى مطرب كه در منابع روايى اسلام، از آن به «غنا» تعبير شده، يكى از
پرتگاهها و زمينههاى بروز آلودگى و از آفات بزرگ «عفت» است. چنان كه رسول
خدا(ص) آن را «افسون زنا» خوانده است: «الغناء رقية الزنّا»(11) اين تشبيه با
رساترين تعبير، تأثير خطرناك موسيقى مبتذل را در آلودگيهاى جنسى بيان مىكند و
نقش آن را در تحريك غريزه جنسى انسانها به ويژه در جوانان، همچون جادويى
مىداند كه بىاختيار، آنان را به اعمال نامشروع و خلاف عفت مىكشاند. در تفسير
نمونه از يكى از سران بنى اميه نقل شده است كه گفت: «از غنا بپرهي زيد، زيرا،
حيا را كم و شهوت را مىافزايد و شخصيت را درهم مىشكند و جانشين شراب مىشود و
همان كارى را مىكند كه مستى مىكند.»(12)
غنا، مقدمه و سبب زنا است؛ چون غنا، آواز لهوى است كه
از جهت شهوت و لذت حيوانى، از شخص خواننده صادر مىشود كه يكى از بزرگترين اثر
آن، سوق دادن افراد، به ويژه جوانان به طرف شهوت و تحريك قواى حيوانى است.
آرى، دختر و پسرى كه ممكن بود قبل از شنيدن موسيقى مطرب
و مبتذل، تحت تأثير شرم و حيا و عفت قرار داشته و راضى به يك كار ننگين شهوى و
حيوانى (زنا) نشوند، چنان با شنيدن اين نوع موسيقى، آماده ننگينترين فعل
مىگردند كه به يقين مىتوان گفت: يكى از عوامل اصلى انحطاط و اشاعه فحشاء و
تجاوزات به نواميس در دنياى امروز مربوط به پخش نوارهاى شوم و آهنگهاى مهيج
موسيقى مطرب و مبتذل است.
3- فكر ناسالم
يكى از عواملى كه باعث تحريك ميل جنسى در انسان مىشود، فكر گناه و
مشغول كردن ذهن به مسائل جنسى است كه سر انجام موجب تحريك و تهييج غريزه و
ارتكاب به گناه مىشود، از اين رو، در روايات اسلامى، از «فكر گناه» نهى شده
است، زيرا فكر گناه، به خود گناه منجر مى شود. چنان كه على(ع) مىفرمايد: «من
كثر فكره فى المعاصى دعته اليها»(13) كسى كه در انديشه گناه باشد و درباره آن
بسيار فكر كند، سرانجام همان افكار او را به گناه مىكشاند.
در روايتى از امام صادق(ع) آمده است كه: «حضرت عيسى(ع)
به حواريين فرمود: حضرت موسى(ع) به شما دستور داد كه زنا نكنيد، ولى من به شما
دستور مىدهم كه نه تنها زنا نكنيد، بلكه چنين عملى(فكر گناه) را به ذهن خود
نيز راه ندهيد، زيرا كسى كه فكر زنا را نمود، همانند كسى است كه در خانه منقش و
آراستهاى آتش روشن كند. اين خانه اگر آتش نگيرد و نسوزد، بدون شك، آتش و دود
تمامى تزيينات و نقاشيهاى آن را از بين خواهد برد.»(14)
براى اين كه انسان بتواند فكر و خيال خود را كنترل كند، لازم است از تنهايى و
بيكارى دورى جويد، زيرا بسيارى از فكرهاى گناه آلود، به دليل بيكارى و داشتن
اوقات فراغت غير ضرور است.
4- بيكارى
يكى از اسباب آلودگى و افت عفاف، بيكارى است كه در روايات اسلامى، از آن
به شدت نهى شده است، امام على(ع) فرمود: «خداوند شخص سالم و بيكارى را كه نه در
پى كار دنيا و نه در پى كار آخرت است، دشمن مىدارد.»(15) اين به خاطر مفاسدى
است كه بيكارى در پى دارد و ا شتغال به كار، چه براى تأمين معاش دنيوى باشد و
چه براى ذخيره اخروى، مىتواند از آن مفاسد، پيشگرى نمايد. در روايتى ديگر از
از امام على(ع) آمده است: «بيكار، دنبال كار زشت مىرود و دست وى بسوى گناه
دراز مىشود.»(16) بدين جهت در قرآن كريم توصيه شده است: «در ه نگامى كه از كار
فارغ شدى، به كار ديگر بپرداز؛ فاذا فرغت فانصب».(17) طبق اين رهنمون، افراد با
ايمان در واقع اوقات فراغت ندارند، چنان كه على(ع) فرمود: «وقت مؤمن، پر
است.»(18) ناگفته نماند كه اين بدان معنا نيست كه اهل ايمان، وقت تفريح و
استراحت ندارند، بلكه مراد آن است كه شخص مسلمان بر اساس رهنمود شريعت اسلام،
هيچ وقت بيكار نيست و براى تمام اوقاتش برنامه دارد كه تفريح يكى از آن
برنامهها است.
5 - دوستان ناباب
دوستان نه تنها با هم انس مىگيرند و با مصاحبت و همنشينى، موجبات
شادمانى و نشاط يكديگر را فراهم مىسازند، بلكه هر دوستى به مقياس درجه رفاقت و
دوستى، در امور مادى و معنوى دوست خود نفوذ مىنمايد و هر يك خواه ناخواه بر
عقايد و اخلاق و رفتار و گفتار ديگرى اثر مىگذارند.
قرآن كريم از زبان اهل جهنم نقل مىكند كه مىگويند: «يا ليتنى لم اتخذ فلانا
خليلا»(19) اى كاش، فلانى را دوست صميمى خود قرار نمىدادم.
رسول خدا(ص) فرمود: «المرء على دين خليله و قرينه»(20) دين و روش هر كس طبق
مذهب و آيين دوست و همنشين خود خواهد بود.
در روايتى از حضرت سليمان (ع) آمده است كه فرمود: «درباره كسى به نيكى يا بدى
قضاوت نكنيد تا دوستانش را ببينيد، زيرا، هر كسى به وسيله امثال و اقرانش
شناخته مىشود و به صفات همنشينان و دوستانش منسوب مىگردد.»(21) تأثير دوست
همنشين در انسان به اندازهاى است كه حتى مىتوان از نوع دوستان يك نفر، به
آسانى به خصوصيات اخلاقى وى پىبرد.
تو اول بگو با كيان زيستى
پس آنگه بگويم كه تو كيستى
ارتباط و همنشينى افراد با يكديگر زمانى ميسر است كه
اخلاق ورفتار و ويژگيهاى آنان يكسان و همسو باشد، بنابراين اگر دو نفر از لحاظ
اخلاق و رفتار متضاد باشند، هرگز مصاحب و همنشين نخواهند شد. سعدى مىگويد: هر
كه با بدان بنشيند اگر طبيعت آنان در او اثر نكند، ب ه طريقت ايشان متهم
مىگردد، و اگر به خرابات رود و به نماز كردن، منسوب شود به خمر خوردن.
رقم بر خود بنادانى كشيدى
كه نادان را به صحبت برگزيدى
طلب كردم زدانايى يكى پند
مرا فرمود: با نادان مپيوند
به تجربه ثابت شده كه كسانى كه با دوستان فاسدى همنشين
بودهاند، عاقبت به انواع گناهان آلوده شدهاند، زيرا آنها براى اينكه كمتر
احساس گناه كنند و شريك جرم پيدا نمايند، سعى مىكنند افراد ديگر را به سرنوشت
غمانگيز خود گرفتار كنند. وقتى پاى صحبت بسيارى از ج وانان فاسد مىنشينيم،
درمىيابيم كه عامل اصلى آلودگى خود را همنشينى با دوستان ناباب ذكر مىكنند.
6- خلوت با نامحرم
زن و مرد نامحرم در هر مرحلهاى از صفات اخلاقى و عفاف هم كه باشند در
خلوت، سخت در معرض وسوسههاى شيطانى قرار مىگيرند. شدت اين وسوسهها به حدى
است كه مىتواند محكمترين ارادهها را سست كرده و ايمانهاى قوى را به تدريج
متزلزل نمايد. يكى از موقعيتها هنگا مى است كه زن و مرد در محيط خلوت كه براى
ديگران وارد شدن به آنجا ميسر نيست، حضور داشته باشند.
براى پيشگيرى از وساوس شيطانى، شريعت اسلام دستور
مىدهد كه زن و مرد هيچگاه در اين چنين موقعيتى قرار نگيرند. روايات زيادى در
اينباره وارد شده كه به عنوان نمونه به چند روايت ، اشاره مىكنيم:
على(ع) فرمود: «هيچ مردى با زن نامحرم در جاى خلوت همراه نشود، زيرا، هنگامى كه
مرد و زن نامحرم در مكانى خلوت همراه شدند، سومين آنان شيطان خواهد بود، كه در
آنجا حضور خواهد يافت.»(22) خطر اين عمل تا اندازهاى است كه پيامبراكرم(ص)
فرمود: «كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، نبايد در جايى كه نفس زن نامحرم
را مىشنود به سر برد.»(23)
همچنين در روايتى از آن حضرت آمده است كه فرمود: «حضرت
موسى نشسته بود كه شيطان به طرفش آمد و گفت: مىخواهم تو را به سه چيز سفارش
كنم...يكى از آن سه توصيه اين است كه، هرگز با زن نامحرم تنها مشو، زيرا هيچ
مردى با زن نامحرم تنها نمىشود، مگر اين كه من به سرا غ آنها خواهم رفت.»(24)
تنها بودن با نامحرم آنقدر مورد نهى شارع مقدس است كه نماز در آن مكان و شرايط،
مورد اشكال مىباشد.
7- سخن گفتن با نامحرم
اگر چه سخن گفتن مرد نامحرم با زن نامحرم(بدون نازك كردن صدا و عشوه گرى
در سخن گفتن) و بر عكس حرام نيست، ولى سخن گفتن بىمورد(غير ضرورى) و شوخى كردن
با نامحرم از نظر روايات اسلامى كار پسنديدهاى نيست، چنان كه در روايتى آمده
است كه: ابوبصير از اصحاب اما م باقر(ع) مىگويد: زمانى كه در كوفه بودم، به
يكى از بانوان درس قرآن مىدادم. روزى به مناسبتى با وى شوخى نمودم. مدتى گذشت
تا در مدينه به حضور امام باقر(ع) رسيدم. حضرت مرا مورد سرزنش قرار داد و
فرمود: كسى كه در جاى خلوت گناه كند، خدا نظر لطف خود را از او ب رمىدارد. اين
چه سخنى بود كه به آن زن گفتى؟! از شدت شرم، صورتم را پوشاندم. حضرت فرمود:
مراقب باش كه تكرار نكنى و با زن نامحرم شوخى ننمايى.(25)
در روايات آمده است: كسى كه با نامحرمى شوخى كند، به
خاطر هر كلمهاى كه در دنيا به او گفته، هزار سال در آتش دوزخ حبس خواهد
شد.(26)
8 - اختلاط زن و مرد
شريعت اسلام در عين اين كه به زنان، اجازه شركت در فعاليتهاى اجتماعى
را مىدهد، از اختلاط نهى فرموده است. در سنن ابوداود آمده است كه: «رسول
اكرم(ص) در زمان حياتش دستور داد كه براى زنان، در جداگانهاى به مسجد النبى
بسازند.»(27)
كه هنوز هم به نام «باب النساء» وجود دارد. پيامبر(ص)
دستور داد كه: شب هنگام بعد از اتمام نماز، ابتدا زنان و سپس مردان از مسجد
خارج شوند و در مسير كوچه و خيابان، زنان از كنار، و مردان از وسط حركت كنند.
بدون شك يكى از عوامل شيوع فساد كه دامنگير جهان امروز،
بخصوص كشورهاى غربى شده است، برداشتن حايل و حريم ميان زن و مرد در ادارات،
كارخانهها و ديگر اماكن و محافل عمومى است. در اين برخوردها معمولاً بذر فساد
و گناه افشانده مىشود و روز به روز ريشه مىدواند.
«جامعه امروزى، زيانهاى اختلاط زن و مرد را به چشم خود مىبيند، چه لزومى دارد
كه زنان، فعاليتهاى اجتماعى خويش را به اصطلاح دوشادوش مردان انجام دهند؟! آيا
اگر در دو صف جداگانه انجام دهند، نقصى در فعاليت كاريشان رخ مىدهد؟!
از جمله اثر بارز اين دوشادوشيها اين است كه هر دو
همدوش را از كار و فعاليت مثبت باز مىدارد و هر يك را به جاى توجه به دقت به
كار خود، متوجه «همدوش» مىكند، تا آنجا كه غالباً اين همدوشيها به هماغوشيها
منتهى مىگردد.»(28)
رسول خدا(ص) فرمود: «ميان مردان و زنان نامحرم فاصله
اندازيد، زيرا، بر اثر ملاقات و اخلاط، گرفتار درد و بلايى مىشويد كه دوا
ندارد. بر شما باد كه از اختلاط با زنان اجتناب نماييد.»(29)
9- تماس جسمى با
نامحرم
تماسهاى جسمى بين زن و مرد نامحرم، هر چند اندك، از نظر اسلام حرام و
گناه بزرگى محسوب مىشود. حتى اگر فقط مصافحه(دست دادن) با نامحرم - هر چند
فاميل آشنا و بدون هيچ گونه قصد سوئى باشد.
پيامبر (ص) فرمود: «من صافح امرأة حراماً جاء يوم
القيامة مغلولاً ثم يؤمر به الى النار»(30)؛ هر كس با زنى نامحرم دست بدهد، روز
قيامت با دستهاى زنجير بسته وارد محشر شده و سپس به طرف جهنم برده خواهد شد.
تمام مراجع عظام، مصافحه (دست دادن) با زن بيگانه را
جايز نمىدانند. كوچك شمردن اين گونه گناهان موجب مىشود كه زشتى آنها در جامعه
از بين برود و افراد كم كم به گناهان بزرگتر روى بياورند و فساد و پليدى،
دامنگير افراد جامعه شود.
(قسمت اول)
پىنوشتها:
1. سوره صف، آيه 4.
2. ميزان الحكمه، ج 6، ص 344.
3. بحارالانوار، ج 78، ص 358: «اعلم انك لن تخلفوا من عين اللّه فانظر كيف
تكون».
4. شهيد مطهرى، مسئله حجاب، ص 83.
5. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، دكتر پاك نژاد، ج 16، ص 191.
6. همان، ص 15.
7. شهيد مطهرى، اخلاق جنسى،ص 84.
8. سوره نور، آيه 31.
9. ر.ك: مجله پيام زن، عسكرى اسلامپور كريمى، نگاه آلوده و پيامدهاى ناگوار
آن، ش 142، ص 68.
10. مستدرك الوسائل، كتاب النكاح، باب 104، ح6.
11. بحارالانوار، ج 76، ص 334.
12. تفسير نمونه، ج 17، ص 250.
13. غررالحكم، ص 664.
14. وسائل الشيعه، ج 14، ص 240.
15. نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 17،ص 146.
16. همان، ج 20، ص 303.
17. سوره انشراح، آيه 7.
18. نهج البلاغه، كلمات قصار 333.
19. سوره فرقان، آيه 28.
20. وسائل الشيعه، ج 4، ص 207.
21. مستدرك الوسائل، ج 2، ص 62.
22. مستدرك الوسائل، ج 2، ح 553، ص 323.
23. وسائل الشيعه، ج 14، ص 144.
24. همان، ص 553؛ بحارالانوار، ج 76، ص 334.
25. وسائل الشيعه، ج 14،ص 144.
26. بحارالانوار، ج 76، ص 363.
27. سنن ابوداود، ج 1، ص 109.
28. متفكر شهيد استاد مطهرى، مسئله حجاب، ص 237.
29. مرآت النساء، ص 140.
30. وسائل الشيعه، ج 14، ص 143.
منبع:
ماهنامه پاسدار اسلام شماره 281 ارديبهشت 84