شاه عشق

عبدالحسین آقابزرگی (عبد)
به مناسبت سال روزمیلاد با میمنت وفرخ گون حضرت اباعبدالله الحسین (ع)



گرچه در پیکر هستی خرد مکنون است
عشق در دفتر هستی دگر مضمون است

پرتو معرفت از چشمه ی عشقش افکند
به دل ما عشق راچونکه یکی کانون است

کیف لاهوت ، در انداخته در طرح تراب
سجده مدح ملک جمله بر این میمون است

شده غوغا ز پیدایش این گنج وجود
کمترین جلوه بر جسته ی آن ؛ مجنون است

عشق را با خرد ناب تبلور کرده است
شد حسین(ع) وکه درعشق شه بیچون است

باده معرفت از جام حسین(ع) می جوشد
عشق موجودیتش رابه حسین(ع) مد یون است

آنقدر نکته ی شایان شده این گنجه ی نور
ای عجب جل وعلا چون قسمش بر نون است

ایزد پاک ؛ یکی گنج نهانی بوده است
در گنج است که در کرب و بلا مدفون است

چوشفاخانه شده است گرد مزارش ای دوست
هم غبارقد مش معجزه ی معجون است

بود ازیمن حسین (ع) و هم از جلوه ی او
که چنین رتبه ی فردوس بسی افزون است

شده است خون خدا ؛نامور از عالم غیب
مگر از فیض حق اورا بهای خون است

کوکبی آمده یارب!! ز لقای مه و مهر؟
یا که مرجان ثمین از دو یمی بیرون است؟

از طفیلش شد وهم از پی این پاک تبار
که چنین قامت هستی بسی موزون است

سر فراز است گهی مشعل آزادی اگر!
پی آزادی آن را،ز حسین (ع) مرهون است

راه کا مل گذرد؛عاقبت از کوی حسین(ع)
دیو را گر چه ره اهرمنی مشحون است

هست گرداب بلا در یم مواج هر جا
هرکه در کشتی وی در شده است مصوون است

روز میلا د وی ار، بر لب ما لبخند است
دل ما ؛ تا ابد از قصه ی وی محزون است

آفتاب است که آتش شده بر نیزه ی سبز
لاله را سر به ره عشق ، همی گلگون است

به زافتادن در ورطه مرگ است به شباب
آن زمان ؛ آدمی ازجانوران مادون است

روشن از روی تو گردید دل راهب دیر
آ وخا آنکه دل از پرتو تو مغبون است

به درت (عبد) تو شد همچو گدایان مصر
که گدای در تو ، پا دشه ی گردون است