یک ذره از گرد گنه ننشسته بریعسوب دین
نور ولای عصمتش در ملک دین تابنده بین
شد حجت رب فلق برد از رسل گوی سبق
حق خلافت چون زحق براو مسلم شد یقین
جنت ز دست بوالبشر با گندمی رفته هدر
مولای صائم را تهی بر سفره بد نان جوین
نوح (ع) نبی را چون پسر گردیده گمراه وبغی
برپور نااهل غریق؛ نوح(ع) نبی بوده غمین
در کربلا آنسان ولی بزم عظیم عشق را
آراست پور بوتراب نیک اختر طاها و سین
بوده خلیل الله را بر لب به حق بوتراب
این آتش سوزنده کن بر من همی سردو بهین
یعقوب (ع) از فرق پسر محروم شد از دوبصر
گویی که هجر پوراو بودش عقابی در زمین
نازم برآن وسع کرم زآن رادی عالی شیم
درویش محتاج کرم بگرفته سلطانی نگین
ام المسیح در وقت زا در بیت حق برده پناه
اما برون شد لاجرم او را نبد آنجا معین
آنگه که زادی نیک پی می آمد از بنت اسد
بیت جلیل القدر حق او را شده حصن حصین
موسی (ع) علم مختفی از خضر (ع) آموزد ولی
خضر (ع) معلم هان بود از باب علمش خوشه چین
مبهوت شد عقل بشر از طبع تو ناورده سر
ای قاسم جنات و نار وی ساقی خلد برین
خصم تو شدخصم نبی خصم نبی خصم خداست
حب تو شد حب خدا ای جان ختم المرسلین
یادت بود ذکر خدا محسوب در روز جزا
آنکو ترا پیرو بود بی شک شود از فا ئزین
آنچه شده خیراتم کرده است یزدان درتو جمع
باشد هزاران آفرین بر صنع صورت آفرین
بنگر به دین احمدی (ص) سربرفلک ساید همی
آیین پاک مصطفی (ص) حقا زتو یابیده زین
از عاشقان خوی او سرگشتگان کوی او
یک عاشق دیوانه اش باخویشتن گوید چنین:
یا اوست برتر از ملک یاحق بگاه خلقتش
خوی ملائک یکسره درخلقتش کرده عجین
ناگه ز ژرفای روان برخاست غوغایی که هان
بس کن ازاین قال و مقال کوتاه کن آه وحنین
گردند انس و جنیان برکل اوراق جهان
زاحصاء فضلش ناتوان ناید به وصف حبل المتین
او را نگین فضلها هریک عظیم است وثمین
(عبدا) نیابی خاتمی حتی به حد یک نگین ؟ |