واقعه عاشورا، حقيقتى تاريخى است که شباهت غريبي با
اساطير دارد. اسطوره نه به معناى خرافه، بلكه داستانى شكوهمند و رمزناك است كه
پيش و بيش از آن كه بيانگر واقعيات و «هست»ها باشد، تبيين نمادين «بايد»هاست.
بي هيچ مقدمهاي، اين پرسش جدى را در عرصه عاشورا پژوهى مىتوان مطرح كرد كه
آيا حداقل حماسهاى همسنگ و برابر با سوك سياوش در شاهنامه فردوسى، براى
سيدالشهداء و حماسه خونين و عظيم وى در فرهنگ شيعه سروده شده است؟ پاسخ، ما
هرچه باشد، بيانگر كوتاهي ما درباب آفرينش ادبي عاشورايي است .
گفتمان مسلط عاشورا، مع الاسف، گفتمانى تراژيك است كه آن هم با نگاه اسطورهاى
و نوعى گرايش متافيزيكى اغراقآميز و غلوگونه آميخته شده و بيش از اين كه نسبتى
با واقعه حماسى/ عرفانى عاشورا داشته باشد، انعكاسِ اجتماعىِ سوگواري هاى شخصى
و دردهاى فردى/ جمعى و بازخوانى آلام تاريخى و خشونتها و ستمهايى است كه بر
خود ما رفته است و عاشورا، ملجأ و پناهگاهى تا در سايه اندوهبار آن بر سرنوشت
خويش گريه ساز كنيم. يا در بهترين شرايط هدف ما اين است كه با گريستن، برائت
وجدان و سبكبارى روحانى پيدا كنيم. بدون اين كه تأمل و تفكرى عميق در بنيادها،
ذات و آثار اين واقعه داشته باشيم.
اكتفا و اقتصار ورزيدن به بُعد كلامى واقعه و غفلت از ابعاد عرفانى و وجود
شناختى عاشورا نيز از ديگر نقايص و كاستىهاى فرهنگ موجود عاشورايى است. نگاه و
رويكرد پسيكولوژيك و نفسانى به واقعه عاشورا كه نتيجه قهرى آن ايجاد نوعى امنيت
روانى و جنبه عاطفى دارد، اگر مسبوق و مصبوغ به مبانى معرفتى و وجودى نباشد با
كوچكترين شبههاى، دچار تزلزل شده و فرو مىريزد.
با بررسى كلى ادبيات عاشورا (شعر عاشورايى)، به ويژه بررسى اشعارى كه طى دو دهه
اخير سروده شده است برخى كاستىها مشاهده مىشود. بىترديد، اشاره به اين نكات
و نقاط منفى، صرفاً با انگيزه گوشزد و هشدار به شاعران متعهد جهت اصلاح بينش و
نگرش خود به عاشورا صورت ميگيرد، نه تخطئه يا - خداى ناكرده - تضعيف ادبيات
عاشورا. هنر اگر در قالب ادبى متناسب با آن ريخته نشود و ظرف مناسب خود را
نيابد فاقد تأثير خواهد بود.
نگارنده با بررسى و مطالعه صدها شعر مربوط به عاشورا برخى علل «در حاشيه ماندن
ادبيات عاشورا» را به شرح ذيل يادآورى مىنمايد:
الف. تكرار مكرّرات و زيادهگويى
بدون نوآورى.
ب. شعارى بودن اشعار، كلىگويى و بىتوجهى به صبغه ادبى در آفرينش آثار
عاشورايى.
ج. رجوع به وقايع غيرمستند و تحريف شده و خلاء مقبوليت تاريخى.
د. بهره جستن از بيان غيرعينى و مفهومى و به كارگيرى تركيبات كليشهاى و فقدان
آرايههاى تصويرى و حسّى.
ه. غفلتورزى از ابعاد عرفانى، حماسى و به طور كلى ارزشي عاشورا و انحصار آن در
بُعد سوگوارى و عاطفى
و. بىتوجهى به تأثير اعجازگونه القاء غيرمستقيم مضامين عاشورا و روى آوردن به
القاء بىواسطه پيامهاى عاشورا.
ز. عدم شناخت وافى نسبت به شخصيت قهرمانان كربلا و پايگاه حقيقى آنان.
ح. و از همه مهمتر، عدم تأمل عميق فكرى و فلسفى در حادثه
عاشورا و رويارويى آگاهانه و آزادانه حسين بن على و
يارانش با پديده مرگ، و عدم استخراج اصول و مبانى وجودشناختى
(اگزيستانسياليستي)، معرفتشناختى و انسانشناختى اين حادثه بزرگ و مقدس.
در انتخاب آثار گزيده و مطرح عاشورايى، توجه به موارد
مزبور و لزوم حضور آنها در شعر امرى لازم و بايسته بوده، خلاء وجودى يكايك آنها
به نقص و كاستى آن اثر منجر خواهد شد. چرا كه بر كالبد استوار و لايزال عاشورا،
خلعت و جامهاى فاخر و چشمنواز، زيبنده است و عاشورا از آثارى كه سنخيت و
تناسبى با آن ندارند مستغنى بوده و خواهد بود.
در اين مقال و مجال اندك در پي پاسخ اين پرسش نيستيم كه
چرا از دورة صفوي تا به حال، شعر عاشورايي ما بر مدار تركيببند محتشم كاشاني
چرخيده است و شاعران، همه، آثاري آفريده اندكه هم در صورت و هم در معني شباهت
وهمساني غريبي با آن دارد؟تنها ميتوان اشاره گون از كنار بحث عبور كرد كه
ادبيات در هر جامعهاي جزئي از مجموعه و ارگانيزم پيچيده و در هم تنيده اجزاء
آن ديار است واگر برسرزميني خاك سرد سكون و ركود پاشيده شده باشد،از ادب وهنرآن
جا نيز نبايدتازه رويي و طراوت را توقع داشت.
در اين جا صرفا به معرفي و بررسي سه اثر گزيده ي
عاشورايي خواهيم پرداخت . درباره ي تبيين و نقد آثار محتشم و عمان برخي كارها
صورت گرفته است علاوه بر اين، ترجيع بند " با كاروان نيزه" اثر عليرضا قزوه، از
فاخرترين و شكوهمند ترين شعرهايي ست كه تا به حال در باره ي واقعه ي عاشورا
سروده شده است.بي شك ميتوان اين شعر را سومين ضلع مثلث ماندگار وشكوهمند
عاشورايي،يعني سوگچامه ي درخشان محتشم كاشاني و گنجينه ي اسرار عمان ساماني به
شمار آورد.
تركيببند محتشم كاشاني
اين مرثيه، بسيار استادانه و زيبا سروده شده است و برخى از ادبا، اين
تركيببند را «جاودانهترين سوگچامه تاريخ نظم هزار ساله پارسى» به شمار
آوردهاند. به عقيده محققان و منقتدان ادبى «سروده والاى او (محتشم) هرگز مشمول
گذشت روزگاران نشده است و مثل اصل مصيبت عظيم و بىمانند حضرت سيدالشهداء به
مرور ساليان هيچگاه كهنگى نپذيرفته و هر روز در تجدد و تازگى بوده است»[1].
استقبال دهها شاعر بعد از محتشم تا زمان حاضر از تركيب بند غرا و رساي
او،نشانه مقبوليت، اهميت و اثرگذاري خاص اين شاعر بر متأخران است. كتيبههاي
منقش به تركيب بند معروف اين شاعر بلند آوازه در هيبت بيرقهاي سرخ و سياه، مهم
ترين نماد قبول عام اين اثربوده است. در ابتداى اين تركيببند، محتشم با تجاهل
العارفى زيبا و سپس به واسطه صنعت براعت استهلال، با به دست دادن شمهاى از
واقعه، از داستان غمانگيز بلندى پرده برمىگيرد. استفاده از آيات و روايات و
تلميحات مذهبى و دينى در اين تركيببند به وفور انجام شده است.
استفاده از صناعات لفظى و ادبى، بخصوص واجآرايى
(آليتراسيون)[2]، تناسب، جناس (در انواع متنوع آن)، صنعت تشخيص، اغراق[3]،
استعاره و كنايه[4]... نيز از جمله اوصاف و امتيازات تركيببند او به شمار
مىرود.
در شاهكار محتشم، نوع نگاه شاعر و زاويه ديد او متغير
است و به صورت سيرى از عالم خاك و نباتات تا عالم اعلى و حتى تا ذات خداوند
ادامه مييابد كه محتشم با رعايت ادب شرعى، به طرزى بديع و شگفت اين مسأله را
چنين زيبا مطرح كرده است:
كرد اين خيال، و همِ غلط كار، كان غبار
تا دامن جلال جهان آفرين رسيد
هست از ملال گرچه برى، ذات ذوالجلال
او دردل است وهيچ دلى نيست بىملال..
با اين همه در شعر محتشم، نكتهها و نقطههاي دل آزاري
نيز ديده ميشود كه از آن جمله ميتوان به باور - داشتِ محتشم به جبري بودن
حادثه ي عاشورا اشاره كرد، علاوه بر اين محتشم چرخ را مسبب و باعث حدوث واقعه ي
عاشورا ميداند[5] و فقط در يك بيت! به مسأله و فلسفه ي عقوبت مخالفان امام (ع)
پرداخته است.
گنجينه اسرار عمان
سامانى
يكى از شاهكارهاى ادبيات عاشورايى، مثنوى گرانسنگ گنيجينه اسرار، اثر
تاجالشعراء ميرزا نورالله عمان سامانى است، مرثيهاى حماسى و عرفانى در بيان
رموز و لطايف عارفانه حادثه كربلا، كه به تعبير مرحوم جلالالدين همايى در
مقدمه مخزنالدرر عمان، اگر او اشعارى بجز گنجينه اسرار هم نداشت، در موفقيت او
ترديدى نبود. اين مثنوى ارجمند 812 بيت است و در سال 1355 تدوين شده است[6]. به
حق بايد گنجينه اسرار را نقطه عطفى در تاريخ ادبيات عاشورايى تلقى كرد. شروع
مثنوى با مقدمهاى عرفانى و مسجع است در تحميد بارى تعالى: «معشوق مطلقى را حمد
و ستايش سزاست - جل جلاله - كه تمام موجودات عاشق و مقيد اويند، همه راه اوست
مىپويند و وصل اوست مىجويند و حمد اوست مىگويند...»[7]. مقدمه كتاب از لحاظ
صناعات و زيبايىهاى ادبى قابل قياس با متون مطرح ادبى و عرفانى است. البته
تأثير گلستان سعدى در جاى جاى آن مشهود و محسوس است. اين مثنوى به قسمتهاى
مختلف منقسم است و هر فصل با مقدمه و معرفى كوتاهى با جمله «در بيان...» آغاز
مىگردد. فصل اول در بيان تجلى است و شروع آن ابياتى سخت آشنا و زيبا كه ترنم
موزونى بر لبان شيفتگان عرفان است:
كيست اين پنهان مرا در جان و تن
كز زبان من همىگويد سخن
اينكه گويد از لب من راز كيست؟
بنگريد اين صاحب آواز كيست
در من اين سان خودنمايى مىكند
ادعاى آشنايى مىكند
كيست اين گويا و شنوا در تنم ؟
باورم يا رب نيايد كاين منم...[8]
عمان سامانى با مقدمهاي عرفانى، وارد قضيه عاشورا
مىشود. جام شرابي تابسوز و مردافكن در ميانه ي بزم نهاده اند و حريفي خوش و
سرمست ميطلبند تا جرعهاي از جام بلا/ولا را بنوشد، وي باز به قصه پيامبران
برمىگردد و حكايت بلاياى مقربان بزم را مىگويد، حكايت آدم و نوح و ايوب و
خليل و يونس و يوسف و يعقوب و موسى و عيسى و احمد(ص) و مرتضى(ع) و امام حسن
مجتبى(ع).
مجتبى زان باده تا سرمست گشت
شد دلش خون و فرود آمد به طشت
عمان به نام حضرت سيدالشهداء(ع) كه مىرسد، از خود
بيخود مىشود و از غيرت نمىتواند نام او را بر زبان آرد. وى خود را غرقه در
درياى خون مىبيند. چرا كه آن «سخنگوى از لب خود» را يافته است:
شوخ شيرين مشرب من كيستى؟
اى سخنگوى از لب من كيستى!
عمان اين مى پرمشعله را سوزاننده مشغله عارفان مىداند،
شرابى كه رهروان از آن مستىها خواهند كرد. فصول بعد، شرح برخى صحنههاى عاشورا
و تأويلهاى عرفانى مستفاد از آن است. اين تأويلها بخصوص در بيان داستان حزين
يزيد رياحى و سقاي كربلا سخت شنيدنى و دلكش است.
عمان، سيدالشهداء(ع) را بحر محيط مىداند و با عتابى
لطفآميز، خطاب به علمدار عاشورا مىسرايد:
اى ز شط سوى محيط آورده آب
آب خود را ريختى، واپس شتاب
آب آرى سوى بحر موجخيز
بيش از اين آبت مريز، آبت بريز!
نكته جالب توجه اين كه عمان از فروغلطيدن به ورطه اتحاد
و دام حلول به شدت مىپرهيزد و يادآورى مىكند كه اتحاد ائمه و ذات الوهيت،
نسبتى با آراء موهن و مردود پارهاى از غلات ندارد و چيزى شبيه نسبت آهن و آتش
است.
حق همىداند كه غالى نيستم
اشعرى و اعتزالى نيستم
اتحادى و حلولى نيستم
فارغ از اقوار بىمعنى ستم
پرسش مهمي كه در نقد شعر عمان به ذهن متبادر ميشود اين
است كه آيا ديدگاه و رويكرد عرفاني به واقعه ي عاشورا، عليرغم دل انگيزي و
هوشربايي خاص خود،به نوعي غفلت از وجوه زميني و انساني واقعه ي عاشورا منجر
نخواهد شد ؟ و آيا چنين رويكردي راه را براي ورود تحريفات به فرهنگ عاشورا
هموار نمي كند ؟ به عنوان نمونه يكى از قضايايى كه در حادثه كربلا از نگاه
صاحبنظران تحريف و برساخته و قضيه جعلى محسوب است،قضيه عروسى و دامادى قاسم
است كه مورخان و پژوهشگران عاشورايى به شدت اين مسأله را مورد انتقاد قرار داده
و معتقدند كه عروسى قاسم جزو تحريفات عاشورا است. اما در گنجينه اسرار اين
واقعه آمده است و از آن استفاده عرفانى شده است!
آرزو را ترك گفتن خوشتر است
با عروس مرگ خفتن خوشتر است
كى خضاب دستتان باشد صواب
دست عاشق را زخون بايد خضاب
با كاروان نيزه
با كاروان نيزه سومين شاهكار ادبيات عاشورايي به شمار ميآيد . پيش از بررسي
اين ترجيع بند ضرورت دارد كه اشارهاي كوتاه به چند شعر درخشان عاشورايي در
گستره ي ادبيات انقلاب اسلامي داشته باشيم.
1. گنجشك و جبرئيل: حادثهاى در زبان
از جمله دفترهاى شعر عاشورايى كه به حقيقت بايد آن را نقطه عطفى در
ادبيات عاشورا تلقى كرد گنجشك و جبرئيل سروده زنده ياد حسن حسينى شاعر معاصر
است. اين مجموعه مشتمل بر سى شعر نو در خصوص حادثه عاشورا است[9]. از جمله نقاط
قوت و استحكام اين مجموعه مىتوان به موارد زير اشاره كرد:
الف) استفاده از عنصر تفكر و انديشه: اين عنصر تشخّص
خاصى به شعر حسينى بخشيده است و آن را از بسيارى از دفترهاى شعر عاشورايى
متمايز كرده است:
تبرّى مىجويم، / از سنگ جاهلى / كه نرخ مرواريد محمدى
را شكست / از پولادى كه در كوفه / برج آفتاب را به دو نيمه كرد / و در عاشورا
بوسهگاه نبى را درنورديد.
ب) عطف توجه به عنصر فرم و ساختار شاعرانه، اين مسأله
در غالب شعرهاى مجموعه مزبور، مشهود است. به خصوص در شعر «گنج در ديوار» كه از
لحاظ فرماليستى، اثرى در خور توجه است.
ج) كاربرد واژگان و عبارات روزمره يا متداول با ظرافت بينش و ديدى خاص:
آه اى عالم ربانى عشق! / در كتاب ابدى / شرح منظومه بيدارى ما را بنويس[10].
د) استفاه از بيان طنز در اثرى تراژيك: شاعر براى تعميق
گزندگى و تبيين ابعاد حماسه عاشورا در برخى شعرها به زبان طنز روى آورده است.
در شعر «زيارت نواحى مقدس»، وى با بيانى طنزآلود چنين سروده است:
از نان مگو / فكر ايمان / دندان را مىشكست / و سوءهاضمه / از دو سو بيداد
مىكرد...[11]
به طور كلى مجموعه گنجشك و جبرئيل در شمار دفترهاى موفق ادبيات (شعر) معاصر
ايران قرار دارد و مىتواند به مثابه طليعه مباركى در افق ادبيات عاشورايى،
درخشندگى و جلوهگرى نمايد.
2. بر خشك چوب نيزهها
على معلم دامغانى، شاعر مثنويهاى بلند و نوآئين اوائل دهه هفتاد به شمار
مىرود. وى بدون اعتنا به داورى برخى ناقدان، اقدام به استعمال اوزان بلند به
جاى اوزان كوتاه در مثنوى نمود. تا به حدى كه وى را به عنوان شاعر وزنهاى
نامتعارف مىشناسند. بىترديد مهمترين شعر وى در بحر رجز، شعرى است كه در خصوص
حماسه عاشورا سروده است و وزن آن «مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع» مىباشد. از
جمله ديگر اوصاف شعر معلم كه در شعر مورد نظر كابرد داشته استفاده از رديف در
شعر است و همين امر باعث استحكام و صلابت شعر وى شده است.
زبان و ساختار زبانى اشعار على معلم نيز از سويى ريشه
در سبكهاى خراسانى، هندى و عراقى دارد و از ديگر سوى متوجه دگرگونى زبانى در
شعر معاصر است و اين تلفيق، برجستگى و تشخّص خاصى به شعر وى بخشيده است. وفور
تلميحات و اشارات قرآنى - روايى نيز جلوه خاصى به شعر وى بخشيده است. شعر
عاشورايى معلم با بيان واقعه اسارت و بر نيزه بردن سرهاى امام حسين(ع) و اصحاب
وى شروع مىشود:
روزى كه در جام شفق مل كرد خورشيد
بر خشك چوب نيزهها گل كرد خورشيد
استفاده از استعارههاى دلنشين و تصويرسازى شاعران در
جا جاى مثنوى مزبور مشاهده مىشود:
شيد و شفق را چون صدف در آب ديدم
خورشيد را بر نيزه گويى خواب ديدم
بر صخره از سيب زنخ برمىتوان ديد
خورشيد را بر نيزه كمتر مىتوان ديد
شعر معلّم را گذار از مرحلة تأثر به مرحلة تفكّربرشمرده
اند و اين سخني گزافه نيست، چرا كه تاريخ مرثيه سرايي اين مرز و بوم، با پديده
ي تحريك عواطف و اثر گذاري احساسي، همزاد بوده است ومهمترين عنصرى كه اين
مثنوى را از ساير اشعار عاشورايى متمايز ساخته و برتر مىنشاند توجه به بعد
حماسى و شكوهمند عاشورا و اجتناب از رويكرد عاطفى محض و منفعلانه به اين واقعه
است. نهيب و سرزنشى بيدارگرانه كه جانهاى خفته را مخاطب قرار داده و آنان را
به تفكر در علل واقعه و اندوهخوارى بر سكوت استمرارى آنان فرامىخواند:
در برگ ريز باغ زهرا برگ كرديم
زنجير خائيديم و صبر مرگ كرديم
چون بيوگان ننگ سلامت ماند بر ما
تاوان اين خون تا قيامت ماند بر ما
علاوه بر اين لازم است ذكري از شعرهاي عاشورايي سلمان
هراتي، موسوس گرمارودي،جليل واقعطلب، محمدكاظم كاظمى، محمدعلى مجاهدى، محمدرضا
آقاسي و... در ميان آورد.
با كاروان نيزه، اما نگيني تابناك بر انگشتري ادب
عاشوراست اين تركيب بند،آميزهاي از ويژگيهاي دو سبك عراقي وهندي است هم
عاشقانه سرايي و كلمات گدازان و سوزناك و عشق آلوده ي سبك عراقي در آن بسيار به
كار رفته است وهم نازك خياليها و باريك انديشيهاي سبك هندي:
قرآن منم چه غم كه شود نيزه، رحل من
امشب مرا در اوج ببين سرفرازتر
عشق توام كشاند بدين جا، نه كوفيان
من بينيازم از همه، تو بينيازتر....
معاصرت زباني و پرهيز از شكستن كلمات و كهن گرايي، نيز
بر دل انگيزي شعر افزوده است :
اشارههاي شاعرانه و طعن آلود به اشخاص/ وقايع تاريخي نيز به رئاليستي شدن فضاي
شعر كمك كرده است :
پيشاني تماميشان داغ سجده داشت
آنان كه خيمهگاه مرا تير ميزدند
اين مردمان غريبه نبودند،اي پدر
ديروز در ركاب تو شمشير ميزدند
ماندند در بطالت اعمال حجشان
مُحرم نگشته تيغ به تقصير ميزدند
در پنج نوبتي كه هبا شد نمازشان
بر عشق، چار مرتبه تكبير ميزدند
شعر در يك بافت و ساختار تراژيك و سوگناك پديد آمده و
با سلوكِ راوي/ شاعر در پردههاي دلكش و خون افشان عاشورا ادامه مييابد [12] و
عليرغم اين كه اندوهي ژرف بر كلمات آن سايه افكنده است چندان لطيف و دلنشين
توصيف شده است كه شوري غريب در ذهن و جان مخاطب بر ميانگيزد:
از دست رفته دين شما، دين بياوريد!
خيزيد، مرهم از پي تسكين بياوريد!
دست خداست، اين كه شكستيد بيعتش
دستي خداي گونهتر از اين بياوريد!
وقت غروب آمده، سرهاي تشنه را
از نيزههاي بر شده، پايين بياوريد
مشب براي خاطر طفل سه سالهام
يك سينه ريز، خوشهي پروين بياوريد!
گودال، تيغ كند، سنانهاي بيشمار
يك ريگزار، سفرهي چرمين بياوريد!
سرها ورق ورق، همه قرآن سرمديست!
فالي زنيد و سورهي ياسين بياوريد!
در نگاهي گذرا ازدريچه نقد صورتگرايي به اين شعر
ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد.
الف) شعر با كاروان نيزه از انسجام (integritas )بر
خوردار است.يعني بريده بريده وتودهاي فاقد نظم وپراكنده تلقي نمي شود وواجد
كليت است. البته نبايد از ياد برد كه اين كليت درسايه سار وحدت موضوعي وعاطفي
متعلق شعر به دست آمده است.
ب) اين شعر داراي ويژگي هماهنگي(consonantia) به مفهوم
لزوم يكپارچگي وتناسب در اثر است. اين تناسب هم در گستره ي كميت خود را نشان
داده است وهم در حوزه ي كيفيت.اين نكته نيز لازم به يادآوري است كه در شعر
«باكاروان نيزه»، هماهنگي، صرفا از نظر فرم بيروني وساخت اثر نيست، بلكه شامل
تناسب ميان صور خيال و جنبههاي احساسي و عاطفي نيز هست.
ج) مهم ترين نكتهاي كه در نقد صورتگرايانه ي شعر مزبور
بايد به آن اشاره شود اين كه در اين شعر عنصر درخشش (claritas) يعني وجود جوهر
زيبايي شناختي و «آنِ» نهفته در اثر، مشهود و محسوس است. چيز يكه از آن به
افسون شعر يا سِحر كلام تعبير كرده اند . اثر گذاري و تحريك عاطفي و ادراكي
مخاطبان در شعر مزبور را ميتوان مرهون همين لطيفه ي مُلهمه و «آنِ وصف ناشدني»
دانست.
از ديدگاه نقد اسطورهاي نيز حضور و ظهور اسوهها و
اسطورهها در اين شعر چشم گير است . البته حضور اسطوره در اين شعر قزوه صرفا در
حد ذكر نام و استفاده از آنها به عنوان پيرايههايي در تعابير شعري در حد سطوح
ولايههاي بيروني شعر نيست، بلكه بهره گيريهايي تصويري بيشتر مبتني بر تشبيه
يا استعاره است.اين شكل از استفاده،اگر چه در حد يك تلميح يا اشاره بر اساس
زمينههاي قابل تداعي صورت گرفته است، اما در اكثر بندهاي شعر،در توان القايي و
تاثيري شعر مفيد افتاده است، بيآنكه منزلت حضور اسوهها را در شعر كليشهاي يا
نازل نمايد ...
پينوشتها:
[1] . تركيببند محتشم به خط شكسته منسوب به درويش عبدالمجيد، ديباچه
شادروان سيدحسن سادات ناصرى، تهران، انجمن خوشنويسان ايران، 1365، ص 15.
[2] . روزى كه شد به نيزه سر آن بزرگوار / خورشيد سر برهنه برآمد زكوهسار
(واجآرايى 9 بار)
[3] . بودند ديو و دد همه سيراب و مىمكيد / خاتم ز قحط آب سليمان كربلا
(سليمان، خاتم، ديو)
- و آنگه ز كوفه خيل الم رو به شام كرد / نوعى كه عقل گفت قيامت قيام كرد (جناس
اشتقاق)
- خاموش محتشم كه دل سنگ آب شد / بنياد صبر و خانه طاقت خراب شد (تشخيص: سنگ)
- خاموش محتشم كه به سوز تو آفتاب / از آه سرد ماتميان ماهتاب شد (اغراق)
[4] . كاش آن زمان كه كشتى آل نبى شكست / عالم تمام غرقه درياى خون شدى (كشتى،
استعاره از حضرت سيدالشهداء است)
- از صاحب عزا چه توقع كنند باز / آن ناكسان كه تيغ به صيد حرم زنند (صيد حرم،
كنايه از امام حسين(ع) است)
[5] .اي چرخ! غافلي كه چه بيداد كردهاي / وز كين، چهها در اين ستمآباد
كردهاي!
[6] . عمان سامانى، مقدمه گنجينة الاسرار، به كوشش فريدون حداد سامانى، بىجا،
نشر عمان، 1372، ص 27.
[7] . همان، ص 23.
[8] . همان،، صص 24 و23.
[9] .حسن حسينى، گنجشك و جبرئيل، تهران، افق، 1371، ص 32.
[10] . همان، ص 82.
[11] .همان، ص 20.
[12] . يكي از امتيازات اين تركيب بند، كاربرد زبان روايت اول شخص است . اين
مسأله هم به صميميت فضاي شعري كمك كرده و هم يادآور اتحاد وجودي شاعر با واقعه
و بيانگر عدم انفكاك از ذهن و زبان مخاطبان آن در هر زمان و مكان است. پيش از
قزوه، در مثنوي درخشان علي معلم دامغاني اين هنرنمايي صورت گرفته بود.
1385/10/25
منبع: سايت
بازتاب