نضج ظهور وحسن حضور ‏

عبدالحسین اقا بزرگی (عبد)



ترا رنج طریق ، ار انتظار است
جهان را نیز مشکل بیشمار است
همه یکباره روزی چاره گردد
به دستی که همو نرگس تبار است

نوشتندم به دل اینگونه قسمت
که ایـما نم بود بر اهـل عصمت
هرآن کس راچنین نقشی است بر دل
چنین دل کی شود تعیین قیمت

دعـا کـن یـار مـن باشد سلامت
عـدویش بـاد نـفـرین و مـلامـت
جهان بـادا فــدای کـا کـل وی
کند اهل جهان را چون دلالـت

مرا کویی و یاری و حبیبی است
همی لب با زبان امن یجیبی است
مرا چـون دردبـاشـد انـحـصـاری
ازیرا ویژه من هم طبیبی است

بـود او در حکومـت حکـمت آور
زقـران کام وی گـردد سخنور
همان طـرحی که شددولـت کریـمه
کـنـد عـدلی بـپا از حـکـم داور

تویی در این جهان تنها پناهم
نباشد جزتو دیگر تکیه گاهم
چنان فرسوده است دل راغم تو
تـو مـی دانی حـد سـوز و آهـم

تویی صد بار بهتر زآنچه گویم
تـویی آن شـاهـراه جستجویم
به دنبالت سکندر وار هر جا
پـی آب حـیات بی سبـویـم

به شبهای سه شنبه زار ونالان
به درگاه توام با آه وافغان
اگر ای دوست دست من نگیری
دمارم اورد این جور دوران

گل وآب تو با عصمت عجین است
سزوار کفت قرآن ودین است
ز تو رونق بگیرددین و دولت
چنین خصلت خاص طاهرین است

کجا گل چون تو ماند ،برترازگل
خجل ازروی تو هربرگ سنبل
اگر روزی شوی بر منبر گل
همی شرمنده خواهد شد بلبل

از این شادم که تو نور خدایی
به خود بالم که پور مصطفایی
چنان خواهم شدن در ابتهاج ار
کـفـت بـیـنـم تـیغ مـرتـضایی

نعم افزون شود طی ظهورش
عیان هر جا شود حسن حضورش
به مهر و مه نیازی نیست دیگر
تجلی گر کند سیمای نورش

اگر از دیدگان ما نهانی
ولیکن در میان ، جان جهانی
چو پیری را نباشد راه در تو
بود پیوسته ات منظر جوانی

طریق احمدی (ص) دین بهین است
سرای مینو بر اهل یقین است
بـهیـن دولـت یـقـین در آخـر آید
که آن تـنها بـهر مـتقین است