1. هدف و ضرورت بحث
بی تردید، اساسی ترین و ضروری ترین بحث در حوزه دین پژوهی، مسأله شناخت حق
سبحانه و اسماء حسنای اوست؛ و به دلیل آن که بحث از اسماء حق سبحانه محور اصلی
و اساسی همه علوم الهی همچون کلام، فلسفه و عرفان و مانند آن است، هر کدام از
آن ها از منظر خاصی، خود به تشریح آن پرداخته و حقایق ظریف و مهمی در این زمینه
ارائه نموده اند، گرچه حلاوت و ظرافتی را که در این باره در عرفان اسلامی وجود
دارد، در هیچ جای دیگر نمی توان یافت.
و از آن رو، که رهاورد فکری فقیه مجاهد، حکیم ژرف اندیش و عارف نکته آموز،
حضرت امام خمینی قدس سره ، در احیا، پویایی، معرفی ونشر معارف الهی در حوزه های
فقهی، کلامی، فلسفی و عرفانی، بلیغ، پرجاذبه، گویا، آموزنده و مؤثر است، طرح
شناخت اسماء الهی از منظر عرفانی آن بزرگ مرد اندیشه و عرفان، ضرورتی
انکارناپذیر دارد و در نشر حقایق توحیدی، تأثیری بسزا خواهد داشت. بخصوص آن که
این گونه معارف الهی بیش از مسائل و موضوعات دیگر مهجور بوده و در پرتو اندیشه
آن عارف حماسه آفرین امکان ظهور پیدا کرده، و زمینه طرح، پژوهش و نشر آن فراهم
شده است. بدین روی، در این مقاله به جلوه ای از رهاورد عرفانی حضرت امام خمینی
قدس سره درباره اسماء الهی اشاره می شود.
2. مفهوم عرفانی «اسم» الهی
یکی از مباحث کلیدی در شناخت اسماء الهی از نگاه امام خمینی بحث «تعریف
مفهوم عرفانی اسم الهی» است. حضرت امام بر اساس مبانی عرفانی در این باره گفته
است: «اسم الهی عبارت است از: ذات یا صفتی معیّن از صفات و تجلّی ای از
تجلّیات؛ مثلاً، هرگاه ذات حق سبحانه با صفتی معیّن تجلی کند، اسمی از اسماء از
آن پدید می آید؛ مثلاً، از تجلّی خداوند با رحمت واسعه او، اسم «الرّحمن» پدید
آمده و از تجلّی او با رحمت خاصه کمالی، اسم «الرّحیم» ظاهر شده است، و از تجلی
حق با وصف انتقام، اسم «المنتقم» ظهور یافته است.»(1)
در جای دیگر نیز گفته است: «اسم عبارت است از: ذات که به تعیّنی خاص متعین
شده و منشأ اثر گردیده باشد.»(2)
همچنین فرموده است: «اسم علامت است، و این علامت یک شناسایی است. اسماء خدا
هم علامت های ذات مقدّس اوست، و آن قدری که بشر می تواند به ذات مقدّس حق تعالی
اطلاع ناقص پیدا کند، از اسماء حق است.»(3)
پس معلوم شد که اسماء الهی از منظر عرفانی حضرت امام قدس سره عبارت از
تجلیّات ذات حق سبحانه و ظهورات وجودی اویند، و این معنا برای اسم الهی بر
مبنایی استوار است که بزرگان اهل عرفان به تفصیل درباره آن بحث کرده اند و از
آن میان، عارف قاسانی در این باره گفته است: «اسم در اصطلاح عرفا از سنخ لفظ
نیست، بلکه عبارت است از خود ذات، وقتی با صفت خاص وجودی، مانند علیم، قدیر،
قدّوس، سلام و مانند آن، در نظر گرفته شود.»(4) یکی دیگر از بزرگان
نیز گفته است: «اسم الهی عبارت است از: ذات حق سبحانه به لحاظ تقیدّش؛ یعنی ذات
هرگاه موصوف به صفت معیّن در نظر گرفته شود اسم نامیده می شود؛ مانند «الرّحمن»
که ذاتی دارای رحمت است، و «قهّار» ذات دارای قهر است.»(5)
حکیم سبزواری درباره اسم الهی می گوید: «اسم نزد عرفا عبارت از حقیقت وجود
است، هنگامی که با تعیّنی صفاتی در نظر گرفته شود یا با تجلّی خاصی از تجلیّات
الهی، ملاحظه گردد.»(6) از بررسی مجموع رهاورد اهل معنا به دست می
آید که تقریبا همه آن ها، با تعبیرات مشابه، درباره تعریف اسم الهی اتفاق نظر
دارند.
نکته ای که در این بحث، باید بدان اشاره شود، تفاوت اسم و صفت الهی است. اهل
معنا بر آنند که هستی را بی هیچ گونه تعیّن، مسمّی؛ و به شرط تعیّن اسم، و خود
تعیّن را صفت می گویند.(7) همچنین گفته شده است تفاوت بین اسم و صفت
مانند تفاوت عرضی و عرض یا فصل و صورت است؛ مثلاً، ناطق اگر به شرط شی ء لحاظ
شود، عرضی بوده و قابل حمل نیست، اسماء و صفات الهی نیز چنین هستند؛ مثلاً،
عالم و قادر، سمیع، بصیر را «اسم»، و علم، قدرت، سمع، و بصر را «صفت» گویند.(8)
3. تفاوت اسماء ذاتی، صفاتی و فعلی حق سبحانه
از نگاه اهل معرفت، گرچه همه اسماء الهی اسم ذاتند، اما از جهت دیگر، به
اسماء ذات، صفات و افعال تقسیم می شوند؛ چون اسمایی که دلالت آن ها بر ذات
ظاهرتر است، به نام «اسماء ذات» خوانده می شوند؛ مانند: «الله، قدّوس، سبّوح،
اوّل، آخر، سلام، عزیز، عظیم، ظاهر، باطن، صمد، غنی و امثال آن و اسمائی که
دلالت آن ها بر صفات اظهر است، «اسماء صفات» نامیده می شوند؛ مثل: عالم، قادر،
سمیع، بصیر، رحمان، رحیم، علیم، و اسمایی که دلالت آن ها بر افعال ظاهرتر است،
«اسماء افعال» نامیده می شوند؛ مانند: وکیل، باعث، مجیب، خالق، مصوّر، وهّاب،
رزّاق، فتّاح، قابض، باسط، رافع، منتقم، جامع، نافع و امثال آن.(9)
حضرت امام خمینی گذشته از تعلیقه فصوص الحکم،(10) در تفسیر سوره
حمد، پس از طرح و تحلیل این مسأله بر اساس سخنان ابن عربی در انشاء الدوایر،(11)
دیدگاه خاص خود را درباره تفاوت اسماء ذات، و صفات و افعال چنین اظهار نموده
است: «این مطلب در مذاق نویسنده درست نیاید و مطابق ذوق عرفانی نشود، بلکه آنچه
در این تقسیم به نظر می رسد آن است که میزان در این اسماء آن است که سالک به
قدم معرفت پس از آن که فنای فعلی برای او دست داد، حق تعالی تجلّیاتی که به قلب
می کند، تجلّیات به اسماء افعال است. و پس از فنای صفاتی، تجلّیات صفاتیه و پس
از فنای ذاتی، تجلّیات به اسماء ذات برای او می شود. و اگر قلب او قدرت حفظ
داشت، پس از محو، آنچه که از مشاهدات افعالیه خبر دهد اسماء افعال است، و آنچه
که از مشاهدات صفاتیه، اسماء صفات و و هکذا اسماء ذات.»(12)
حضرت امام در ادامه با استناد این بحث به آیه قرآن کریم در تحلیل دیگری از
این مسأله گفته است: «می توان گفت که این تقسیم به اسماء ثلاثه در قرآن شریف
نیز اشاره شده و آن آیات شریفه آخر سوره «حشر» است که فرمود: "هو اللّهُ الّذی
لا اله الاّ هو عالمُ الغیب و الشهادة هو الرّحمن الرّحیم" الی آخر آیات.(13)
این آیات شریفه شاید اوّلی آن ها اشاره به اسماء ذاتیه، و دومی اشاره به اسماء
صفاتیه، و سومی اشاره به اسماء افعالیه باشد و تقدیم ذاتیه بر صفاتیه، و آن بر
افعالیه به حسب ترتیب حقایق وجودیه و تجلیّات الهیه است، نه حسب ترتیب مشاهدات
اصحاب مشاهده و تجلّیات به قلوب ارباب قلوب.»(14) آن گونه که
پیداست، حضرت امام در تقسیم اسماء الهی به ذاتی و صفاتی و افعالی، نظر عرفانی
خاصی ارائه کرده و مسیری را که بسیاری از بزرگان اهل معرفت همچون محیی الدین
عربی،(15) داود قیصری،(16) ابن فناری،(17)
سید حیدر آملی(18) و امثال آن ها در تبیین این بحث پیموده اند،
نادیده گرفته و مبنای آنان را در این باره ناتمام دانسته است.
با این حال، به نظر می رسد که دیدگاه حضرت امام با نظر سایر اهل معرفت
کاملاً قابل جمع بوده و هر دو صحیح است؛ زیرا حضرت امام از لحاظ قوس صعود و از
نگاه عرفان عملی تقسیم اسماء را به ذاتی، صفاتی و افعالی مطرح کرده و دیگران از
قوس نزول و نگاه عرفان نظری به مسأله پرداخته اند. اما هر دو تحلیل می تواند
درست باشد؛ چون با قطع نظر از تجلّیات اسمائی حق بر قلب سالک و خبردادن او از
مشاهدات خویش، اسماء حق سبحانه قابل این تقسیم است. شاهد بر صحّت این مدّعا
بیان دوم خود حضرت امام است که آیه مبارکه سوره «حشر» را ناظر به تقسیم اسماء
الهی به ذاتی و صفاتی و افعالی در متن واقع دانسته است، بدون آن که سخنی از
تجلّی و شهود سالک مطرح باشد.
4. اسماء مستأثره الهی
یکی از مباحث ظریف درباره اسماء الهی، بحث «اسماء مستأثره» است. اصطلاح «اسم
مستأثر» که از مفاهیم لطیف عرفانی در بحث اسماء الهی محسوب می شود، ریشه در
روایات دارد. حضرت امام محمدباقر علیه السلام پس از بیان این مطلب، که اسماء
الهی 73 حرفند و نزد اهل بیت علیهم السلام 72 حرف آن وجود دارد، می فرماید: «و
حرفٌ واحدٌ عندالله تعالی استأثر به فی علمِ الغیبِ عندَه.»(19)
همچنین امام هادی علیه السلام نیز پس از بیان تعداد اسم اعظم الهی می
فرماید: «و حرفٌ عنداللهِ مستأثرٌ به فی علمِ الغیبِ.»(20)
بیهقی از عبدالله بن مسعود در کتاب الاسماء و الصفات نقل نموده که
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ضمن دعایی فرمودند: «و اسأَلکَ بکلِ اسمٍ هو
لکَ... او استأثرتَ به فی علمِ الغیبِ عندَکَ.»(21) بحث اسماء
مستأثره الهی، گذشته از آن که در آثار عرفانی همچون مفتاح غیب الجمع و الوجود(22)
و شرح آن، یعنی مصباح الانس،(23) مورد بررسی قرار گرفته، در منظر
عرفانی امام خمینی نیز مورد توجه خاص واقع شده و در چند جا درباره آن بحث
گردیده است. از آن میان گفته است: «وجود یا به تجلّی غیبی احدی، که همه اسماء و
صفات در ساحتش مقهور و مستهلکند، تجلّی می کند و این تجلی به اسم مستأثر، که
هفتاد و سومین حرف از حروف اسم اعظم است، واقع می شود و این مقام به شرط لائی
وجود است. پس در این مقام، وجود اسم دارد، لکن آن اسم در علم غیب او مستأثر
است.»(24)
پرسش و نکته مهم در بحث اسماء مستأثره آن است که آیا اسماء مستأثره مظهر
دارد یا نه؟
حضرت امام از استادش، مرحوم شاه آبادی، نقل کرده است که فرمود: «اسم مستأثر
همان ذات احدیت مطلقه است (اطلاق اسم اگرچه اشعار به تعیّن دارد، لکن به نحو
مسامحه بر ذات احدیث مطلقه اطلاق می شود)؛ زیرا ذات با حیثیت تعیّن منشأ ظهور
است، بخلاف ذات مطلقه و بدون تعیّن، و از ظاهر کلام صدرالدین قونوی معلوم می
شود که اسم مستأثر از اسماء ذاتیه ای است که در خارج مظهر ندارد.»(25)
اما حضرت امام گرچه در یک مورد اظهار داشته است که "چون اسم مستأثر در حقیقت
جزو اسماء محسوب نمی شود، لذا ظهور و مظهر ندارد»،(26) اما در چندین
جای دیگر اصرار نموده است که اسماء مستأثره نیز مظهر دارند؛ از آن میان گفته
است: «از نظر من، اسم مستأثر نیز آثاری در خارج دارد، مگر این که اثر او همانند
خودش مستأثر است.»(27)
در مورد دیگر می گوید: «اسماء مستأثره دارای مظاهر مستأثره است؛ چون هیچ
اسمی بدون مظهر نیست.»(28)
همچنین در مقدّمه وصیت نامه الهی سیاسی خود نیز به مظهر داشتن اسماء مستأثره
الهی اشاره کرده است.(29)
بعضی از بزرگان در تحلیل این دیدگاه حضرت امام (مظهر داشتن اسماء مستأثره)
بر این نکته عنایت کرده اند که حیثیت اسمی ایجاب می کند که حتی اسماء مستأثره
نیز مظهر داشته باشند؛ چون پیدایش اسم بر اساس اقتضای نیاز ممکنات است و اسماء
الهی قبله مناجاتند. در ادامه، پس از بیان فرازی از سخنان امام خمینی می گوید:
«پس چگونه ممکن است اسم گرچه مستأثر باشد، بدون مظهر و اثر باشد و قبله حاجات
نباشد، مضافا به این که در بعضی از دعوات مأثوره اسم مستأثره مورد تمسّک جهت
قضای حاجات واقع شده است؟»(30)
از مجموع آنچه گفته شد، این نکته به خوبی معلوم گردید که حضرت امام در بحث
اسماء مستأثره نیز دارای دیدگاه خاص عرفانی بوده است. اما پرسش مهم و اساسی این
جاست که اطلاع حاصل کردن از اسماء مستأثره چگونه امکان پذیر است تا درباره آن
ها بحث شود که آیا مظهر و اثر دارند یا نه؟ چون حتی برابر نظر حضرت امام خمینی،
که قایل به مظهر داشتن اسماء مستأثره است، مظهر او نیز همانند خود آن اسماء در
علم غیب الهی مستأثر است.(31) پس حکم بر مظهر داشتن و یا عدم آن
چگونه میسور خواهد بود، بخصوص آن که در دعای شب عرفه آمده: «و باسمک المخزونِ
فی خزائِنکَ الّذی استأثرتَ به فی علمِ الغیبِ عندکَ لم یَظهر علیه اَحدٌ مِن
خلقکَ لا ملکٌ مقرّبٌ و لا نبیٌ مرسلٌ و لا عبدٌ مصطفیً.»(32)
5. اسم تکوینی و اسم لفظی
یکی از مباحث دیگر درباره اسماء الهی، تقسیم آن به اسم تکوینی و لفظی است.
«اسم تکوینی» عبارت از حقیقت عینی و خارجی است که شأنی از شؤون ذات واجب
الوجودی است. و «اسم لفظی» عبارت از همان تلفظ به این اسماء است. برای تقریب به
ذهن به آب مثال می زنیم همراه با صفت معیّن که اسم است؛ مانند این که امواج
دریا تطوّرات، شؤون و شکن های آب دریایند؛ هر موجی که برمی آید تشأّن به شکن و
حدّی است، و این امواج استقلال وجودی ندارند. چه این که هیچ یکی از آن امواج،
دریا نیستند اما از دریا هم جدا نیستند. هر یک از آن امواج اسم خاص است و اگر
بخواهیم برای این امواج، که شؤون دریا هستند الفاظی به اقتضای خواص آب در این
مظاهر و به حسب غلبه، وصفی از اوصاف آن وضع شود، این الفاظ، اسماء آن اسم های
شؤونی هستند که اسماء اسماء خوانده می شوند.(33)
این بحث در منظر عرفانی حضرت امام نیز مورد توجه قرار گرفته است. از این رو،
با اشاره به اسماء لفظی در چند مورد،(34) به دلیل روشن بودن اسماء
لفظی، به طرح اسماء تکوینی پرداخته و از آن میان گفته است: «و بالجمله، "اسم"
عبارت است از: نفس تجلّی فعلی که به آن، همه دار هستی تحقق یافته، و اطلاق اسم
بر امور عینیه در لسان خدا و رسول و اهل بیت عصمت علیهم السلام بسیار است؛
چنانچه "اسماء حسنی" را فرمودند ما هستیم.»(35)
و در جای دیگر فرموده: «این مقداری که همه موجودات عالم اسم خدا هستند و
نشانه خدا هستند، این یک مقدار اجمالی است که همه عقول این را می توانند بفهمند
و همه عالم را اسماءاللّه بدانند.»(36)
همچنین در جای دیگر، با تکیه بر جزئیات، از بسیاری از پدیده های عالم به
«اسماء الله» نام برده و گفته است: «تمام عالم زنده است؛ همه هم اسم الله
هستند. همه چیز اسم خداست؛ شما خودتان از اسماءالله هستید، زبانتان هم از
اسماءالله است، دستتان هم از اسماءالله است، حرکات قلبتان هم اسم اللّه است،
حرکات نبضتان هم اسم اللّه است، این بادهایی که وزیده می شود، همه اسم اللّه
اند.»(37)
نکته قابل ذکر در این بحث آن که اگر اهل معرفت، بخصوص حضرت امام، از همه
عالم و آدم به اسماء الهی یاد نموده، بر اساس تعریفی است که آن ها از اسم الهی
اراده کرده اند. بر این مبنا، عالم هستی با تمام پدیده های آن آیه، علامت و
مظهر خدای سبحان است و هر کدام به اندازه کمال وجودی خود خدا را نشان می دهد و
دلیل بر وجود خالق، مدبّر و مصوّر عالم است. از این رو، اهل معرفت از عالم هستی
به اسماء الهی یاد نموده اند.
6. آیا اسم عین مسمّی است؟
یکی از مباحث دیگر درباره اسماء الهی، بحث اتحاد و یا عدم اتحاد اسم با
مسمّی است. این بحث گذشته از عرفان اسلامی، در میان اهل کلام نیز مطرح بوده
است.(38) از این رو، به تفصیل درباره آن بحث کرده و همه معتقد به
اتحاد اسم با مسمّی بوده اند. اما باید توجه داشت آنچه متکلّمان اشعری درباره
اتحاد اسم با مسمّی گفته اند و به تعبیر شیخ بهائی،(39) کاغذهایی را
سیاه نموده و مباحث بی فایده ای انجام داده اند، مربوط به اسم لفظی است که به
یقین، غلط و بی اساس است؛ زیرا اسم لفظی هیچ گاه نمی تواند عین مسمّی باشد؛ چون
به اصطلاح علمی، لفظ از مقوله کیف، و مسمّی از مقوله جوهر است و نمی توانند عین
هم بشوند. بدین روی، در روایات، اتحاد اسم با مسمّی کاملاً مردود دانسته شده
است.(40)
اما آنچه را اهل معرفت درباره اتحاد اسم با مسمّی گفته اند، غیر از توهّم
اهل کلام بوده و ناظر به حقیقتی دیگر است. از این رو، فیض کاشانی در این باره
گفته است: «اسم به لحاظ هویّت و وجود، عین مسمّی است و از نظر مفهوم، غیر مسمّی
است.»(41)
عارف قیصری نیز می گوید: «همه حقایق اسمائی در حضرت احدیت عین ذات است، اما
در حضرت واحدیت به یک اعتبار مصداق و وجود عین ذات، و به لحاظ دیگر مفهوم و
حدود غیر ذات است.»(42)
این بحث در نگاه عرفانی امام خمینی نیز مورد توجه و دقت قرار گرفته و ایشان
در این باره فرموده است: «اسم عین مسمّی، و صورت اسم یعنی اعیان، عین اسم و
مسمّی، و ظل منبسط عین حقیقت الهی و مستهلک در آن است و هیچ گونه استقلالی
ندارد.»(43)
و در جای دیگر نیز گفته است: «اسم در عین حال که عین مسمّی است، حجاب او نیز
هست.»(44)
از این جا معلوم می شود که حضرت امام نیز با بزرگان از اهل معرفت در این
مسأله هم عقیده است که اسم الهی عین مسمّی است، اما نکته مهم در این بحث آن است
که باید مشخص شود اتحاد و عینیت اسم با مسمّی از دیدگاه اهل معرفت، بخصوص حضرت
امام خمینی، به چه معناست؟
بعضی از عرفا پس از آن که اسم را عبارت از ذات با صفت متعیّن و تجلّی مشخص
معنا کرده اند، گفته اند: «از این معلوم می گردد که مراد از عینیت اسم با مسمّی
چیست.»(45) هدف قیصری آن است که چون اسم الهی تجلّی و تعیّن ذات با
صفت مشخص است، پس عین مسمّی محسوب می شود.
از دقت در کلام حضرت امام به خوبی معلوم می شود که ایشان گذشته از مبنای
عرفا، عینیت اسم را با مسمّی در فانی بودن اسم در مسمّی و مستهلک بودن اسم در
مسمّی نیز جست وجو و طرح کرده و از این رو، گفته است: «اسم در مسمّای خود فانی
است. ما خیال می کنیم که خودمان یک استقلالی داریم، لکن این طور نیست. اگر آنی
آن شعاع وجود، که موجودات را با آن شعاع اراده، و با آن تجلّی موجود فرمود،
برداشته شود، تمام موجودات لاشی ءاند. "اللّه نور السموات والارضَ" یعنی وجود
سماوات و ارض، که عبارت از نور است، از خداست و آن قدر فانی در اوست که اللّه
نور السموات، نه این که اللّه ینوّرالسموات.»(46) بنابراین، هدف اهل
معرفت از «اتحاد اسم با مسمّی» آن است که حقایق عینی عالم و پدیده های هستی چون
جلوه، مظهر و آیت مسمّی (ذات حق سبحانه) هستند، از باب اتحاد ظاهر و مظهر و فنا
و استهلاک اسم در مسمّی، و تعیّن ذات در اسمی از اسماء خواهند بود.
7. حقیقت عینی، لفظی و غیبی اسم اعظم
یکی از مباحث اسماء الهی که مورد توجه همگان بوده و بزرگان اهل حکمت(47)
و معرفت(48) به تفصیل درباره آن بحث کرده اند، «اسم اعظم الهی» است.
این مسأله در منظر عرفانی حضرت امام نیز به طور دقیق و همه جانبه مورد بحث
قرارگرفته و از جمله در شرح دعای سحراز جنبه های گوناگون به تبیین این بحث
پرداخته و از آن میان، درباره حقیقت غیبی آن گفته است: «اسم اعظم را به حسب
حقیقت غیبی، جز خداوند هیچ کسی از آن آگاهی ندارد.»(49)
بحث دیگر حضرت امام درباره اسم اعظم مربوط به مقام لفظی آن است که درباره آن
می گوید: «حقیقت اسم اعظم به حسب لفظ و عبارت، پس آن را تنها اولیای اهل ریاضت
و علمای راسخین در علم می دانند و از دیگران مخفی است و آنچه در کتاب های عرفا
و مشایخ از حروف اسم اعظم و یا کلمات آن آمده، یا از روایات صحیحه گرفته شده و
یا در اثر کشف و ریاضت، که به هنگام فراغ و انصرف از دنیا برای آنان حاصل شده
است.»(50)
بحث ظریف عرفانی درباره «اسم اعظم» در کلام حضرت امام، مسأله حقیقت عینی اسم
اعظم است که درباره آن گفته است: «اسم اعظم به حسب حقیقت عینی عبارت از انسان
کامل است که خلیفه خدا در همه عالم هستی است و او حقیقت محمّدی است که عین ثابت
او در مقام الهیّه بااسم اعظم متحد است و سایر اعیان ثابته، بلکه اسماء الهی از
تجلّیات این حقیقت شمرده می شود؛ چون اعیان ثابته تعیّن های اسماء الهی است و
عین ثابت حقیقت محمدی عین اسم الله اعظم است و سایر اسماء و صفات و اعیان از
مظاهر و فروع آن است. پس همه پدیده های نظام آفرینش تجلّی و ظهور حقیقت محمدی
است.»(51)
این مسأله که حقیقت محمدی صورت عینی اسم اعظم است، از مباحث مهم عرفانی در
بحث اسماء الهی است. از این رو، بعضی از بزرگان ضمن بحثی مبسوط، بدین نکته ظریف
اشاره کرده اند که «اسم اعظم خاتم صلی الله علیه و آله نصیب کسی دیگر نمی شود.
آری بدان قدر که به آن حضرت تقرّب عینی جستی نه أینی به اسم اعظم حق نزدیک شدی؛
چون قرآن بیان دفتین صورتِ کتبیّه خاتم است؛ این اسم کتبی نیز اسم اعظم است.»(52)
8. معنای توقیفیت اسماء الهی
یکی از مباحث اساسی در بحث اسماء الهی، بحث توقیفیت یا عدم توقیفیت آن است؛
یعنی میان صاحب نظران بحث است که آیا تنها اسمائی که در متون دینی برای خداوند
بیان شده بر خدا اطلاق می شوند و یا هر اسمی را که شائبه نقص و عیب در آن
نباشد، می توان بر خداوند اطلاق کرد؟
در این باره، دیدگاه های متعددی وجود دارند و بعضی از بزرگان(53)
رساله ای مفید و مستقل در این باره تنظیم نموده و نظرات بزرگان اهل اندیشه را
به خوبی طرح و تحلیل کرده اند.
در ارتباط با این مسأله، حضرت امام به نکته ای بسیار ظریف و عمیق اشاره
نموده و گفته است: «بعد از بیان ضابطه، معلوم شد که اثبات صفتی برای ذات باری،
عقل و بصیرت کامل و هوشیاری لازم داشته تا بتوان اوصافی را که با صرافة الوجود
ثابت بوده، از اوصافی که در مرتبه تنزّل با تخصّص به استعداد ثابت است، تشخیص
داده و آن ها را تحقیق نمود. فلذا، در شرع مقدس فرمود: اسماء الله توقیفیه است.
لیکن این توقیف نسبت به اشخاصی است که عقل آن ها در مراحل وجود سیر نکرده و به
حدّ بصیرت و بینایی نرسیده اند تا مراتب وجود را دیده وبتوانند وصفی هم عنان با
وجود را بیابند و بفهمند که کدام وصف و صفت نمی تواند از حد مخصوص و افق خاصی و
تخصیص استعداد بیرون رود. با این حال، می توان "یا ثابت" را، که در خبر آمده،
به حق اسناد داد و "واجب الوجود" را نیز با این که در قرآن نیست، بر او اطلاق
نمود.»(54)
از مجموع سخنان حضرت امام در قبل و بعد از کلام یادشده به دست می آید، مراد
ایشان این است که:
اولاً، اوصافی را می توان بر خداوند اطلاق کرد که اوصاف صریح الوجود باشند؛
یعنی همطراز با وجود و مساوق با آن حرکت کنند؛ هر اندازه وجود کامل تر باشد، آن
اوصاف هم کامل تر گردند؛ مانند علم، قدرت و حیات. این گونه اوصاف لایق جناب حق
سبحانه هستند و می توان آن ها را بر خدا اطلاق کرد، گرچه در متون دینی نیامده
باشند. و اوصافی که صریح الوجود نیستند و هم آغوش وجود نمی باشند، گرچه در متون
دینی آمده باشند، باز هم باید به طور مجاز بر خدا اطلاق نمود؛ مانند «یداللّه»
چون «ید» لازمه جسم است.
ثانیا، براساس مبنای یادشده، توقیفیت اسماء مربوط به کسانی است که سیر عقلی
و عرفانی نکرده اند. اما کسانی که در هستی شناسی کامل اند، می توانند اوصاف و
اسمائی را که هیچ گونه شائبه نقصی در آن ها وجود ندارد، همانند تعبیر واجب
الوجود، نورالانوار، حقیقة الحقایق و مانند آن، به خداوند اطلاق کنند.