در طول تاريخ روحانيت تشيع و جهان
اسلام نمىتوانيم بدليلى براى حضرت امام خمينى (س) پيدا كنيم، ضرورت
دارد تمامى آثار ايشان براى نسلهاى آينده محفوظ بماند.
دروس امام خمينى (س) تنها يك سلسله
مباحث علمى خشك نبود ايشان به روشى تدريس مىكردند كه يك طلبه واقعى را
براى آينده اسلام تربيت كنند نه اينكه صرفا مطالبى از استاد به شاگرد
انتقال يابد.
رژيم شاه در تبعيد امام به نجف در پى
تحقق اين هدف بود كه در مقايسه با علماى نجف امام از مقام علمى
پائينترى برخوردار است و در نتيجه از همه جوانب دچار شكست و تحقير
خواهد شد.
بعد از تبعيد حوزه درسى امام از
بهترين حوزههاى درسى نجف بود و نه تنها شكست نخوردند بلكه مقام علمى و
اخلاقى ايشان براى حوزه نجف روشن شد. وجود شريف امام در حوزه نجف آنقدر
گرانبها بود كه بزرگان و فضلاى قديمى نجف در درسهاى ايشان شركت
مىكردند.
امام خمينى (س) مصداق "انسان كامل"
بودند و در تمامى مراحل زندگيشان نسبتبه شاگردان، دوستان و
خانوادهشان آنچه را كه شايسته انسان كامل بود مراعات مىكردند.
امام در حوزه نجف مشكلترين مباحث
فقهى را براى تدريس انتخاب مىكردند.
ميراث عظيمى كه از حضرت امام خمينى
(س) براى نسلهاى آينده بر جا مانده است، مسلمانان را موظف مىكند كه
براى شناخت ايشان تلاش كنند، با توجه به سابقه آشنايى ممتد و طولانى
شما با اين بزرگمرد تاريخ اسلام، در ابعاد اخلاقى، عرفانى، اعتقادى،
سياسى و اجتماعى حضرت ايشان را چگونه دريافتهايد؟
عظمت حيات
و شخصيت حضرت امام خمينى رضوان الله تعالى
عليه اقتضا مىكند اگر يك جمله در مورد ايشان اظهار نظر شده است آن
جمله در طول تاريخ براى تمام نسلهاى آتيه محفوظ بماند. در بعد سياسى،
پيش بينيها و نظرات حضرت امام اعجاب آفرين بود به عبارت ديگر در آن
لحظهاى كه حضرت امام راجع به يك مساله سياسى اعلام نظر مىكردند انسان
به ديده ترديد و ناباورى به آن نگاه مىكرد ولى به مرور زمان ثابت
مىشد كه نكتهسنجى حضرت ايشان تا چه حد دقيق و درستبوده است. اما در
بعد سياسى يك شخصيت استثنايى در تاريخ معاصر بودند و بودن آنكه كلاس
سياست ديده باشند و يا منحصرا در رشته سياست تحصيل كرده باشند. در
مسائل سياسى بر تمام سياستهاى جهان فائق آمدند و همه سياستبازان دنياى
استكبارى را زير پا گذاشتند. شايد در طول تاريخ روحانيت تشيع و روحانيت
جهان اسلام نتوانيم نظير و بديلى براى ايشان پيدا كنيم لذا ضرورت دارد
تمامى آثار ايشان براى آيندگان محفوظ و در دسترس باشد.
ما از دو طريق با حضرت امام ارتباط و
آشنايى داشتيم. از همان دوران كودكى در دوره دبستان بنده با شهيد
بزرگوار حضرت آيتالله حاج آقا مصطفى همدرس بودم و پدرم با حضرت امام
رفاقت بسيار نزديكى داشتند و به علت همين
رفاقت و ارتباطى كه پدرم با حضرت امام داشتند. ايشان مكرر به منزل ما
تشريف مىآوردند و متقابلا پدرم به منزل ايشان مىرفتند من از دوران
بچگى تشخيص داده بودم كه حضرت امام با ساير دوستان پدرم تفاوت خاصى
دارند چون كه در ايشان جاذبه مخصوصى وجود داشت و ما را جذب كرده بود و
با ديده احترام فوقالعاده كه منحصرا اين معنا در ايشان وجود داشتبه
ايشان نگاه مىكردم.
كم كم دوران دبستان را پشت
سر گذاشتيم با شادروان حاج آقا مصطفى وارد حوزه شديم. به واسطه
درس و بحثى كه با يكديگر داشتيم ارتباط ما با امام خيلى نزديك بود، به
طورى كه گاهى اوقات حضرت ايشان وضعيت درسى حاج آقا مصطفى را از من
مىپرسيدند مثلا سئوال مىكردند: درس مىخواند؟ نزد چه كسى درس
مىخواند؟ پس از اينكه ما وارد درس خارج شديم چون مرحوم حضرت آيتالله
بروجردى - رضوان الله تعالى عليه - يك درس بيشتر نمىگفتند و ما نياز
به سه درس داشتيم به خاطر جاذبه حضرت امام در درس ايشان شركت كرديم،
كلاس درس حضرت امام آنقدر در ما شوق و علاقه به وجود آورد كه حدود ده
سال در درسهاى ايشان حضور يافتيم و هنوز شيرينى و حلاوت آن جلسات را در
ذائقهام احساس مىكنم خاصه آنكه حضرت امام با يك فراغتبال و آسودگى
خيال به جهات علمى مىپرداختند و گاهى درس فقه ايشان حدود دو ساعت طول
مىكشيد و ما اصلا احساس خستگى نمىكرديم. امام بزرگوار در درسها مطالب
علمى و اخلاقى را جدا از هم نمىدانستند، درس ايشان تنها يك سلسله
مباحث علمى خشك نبود، در لابلاى درس، ايشان به روشى تدريس و رفتار
مىكردند كه يك طلبه واقعى را تربيت مىكرد نه صرفا يك سلسله مطالبى از
استاد به شاگرد انتقال يابد بلكه تربيت
شاگردانى كه براى آينده اسلام مفيد فايده باشند مد نظر ايشان بود.
اين ويژگى بارز امام باعث
شده بود كه همه ما سر تا پا ايمان و اعتقاد به ايشان پيدا كنيم
و در طول مبارزات و نهضتى كه رهبريش را به عهده داشتند هيچگونه ترديد
و ابهامى به درستى راه امام نداشتيم و در زمانى كه لازم ديدند طلاب،
مدرسين وفضلا با ايشان همراهى داشته باشند با احساس مسئوليتشرعى اين
معنا را مىپذيرفتند.
در زمينه علمى امام مقامات متعددى
داشتند اين از ديگر ويژگيهاى ايشان بود كه در رشتههاى گوناگون، فلسفه،
عرفان، اخلاق، تفسير، فقه و اصول متخصص بودند. ولى از اين رشتهها، آنى
كه با مقام مرجعيت تناسب داشت، فقه و اصول بود. متاسفانه افرادى
آگاهانه يا ناخودآگاه در صدد بودند كه براى جلوگيرى از رشد و گسترش
انديشههاى امام، مقام فقه و اصول ايشان را كوچك جلوه دهند و حتى
صلاحيت مرجعيت تقليد را از ايشان سلب كنند. در اين رابطه شخصا حساسيت
موضوع را درك كردم و از موقعيت تبعيدم در شهرستان يزد استفاده كردم و
شرحى بر كتاب شريف "تحرير الوسيله" امام كه در حقيقتيك دوره فقه از
اول باب "طهارت" تا آخر باب "ديات" هست به
رشته تحرير درآوردم. براى اين كارم دو هدف در نظر داشتم اول اينكه
اشتغالات علمىام محفوظ باشد و ديگر تشريح موقعيت فقهى و اصولى امام و
جايگاه بلندى كه در اين علم دارند. در همان اوايل تبعيدم تصميم گرفتم
كه يك كارى كه جنبه علمى و انقلابى دارد به انجام برسانم. البته با حفظ
اين معنا كه ساواك پى به كارم نبرد.
تحقيقا اگر ساواك پى مىبرد مانع اين
كار مىشد. آنقدر جانب احتياط را رعايت مىكردم كه حتى مسئولين
كتابخانه وزيرى علىرغم اينكه افراد بسيار متدين و انقلابى بودند متوجه
نوع كار من (كه هر روز حدود چهار ساعت طول مىكشيد) نمىشدند. تقريبا
دو سال و نيم در اين كتابخانه مشغول نگارش بخش اعظم كتابها بودم و كسى
در كتابخانه متوجه نشد. بعضى از بزرگان روحانى يزد كه از هر نظر مورد
اعتماد بودند از جريان فعاليت تحقيقى من آگاهى داشتند و گاهى به
كتابخانه مىآمدند و نوشتهاى مرا مطالعه مىكردند و نظراتى ابراز
مىكردند و نهايتا در حال حاضر حدود چهارده جلد در شرح "تحريرالوسيله"
امام نوشتهام كه هشت جلد آن به چاپ رسيده است و بقيه آماده چاپ است.
غرض بحث از اين توضيح و تفصيل اين بود كه مقام علمى امام را دشمنان
مىخواستند خدشه دار بكنند ولى بحمدالله به دليل عظمت علمى و اخلاقى
حضرت امام موفق به اين كار نشدند، تا حدى كه رژيم شاه تنها به علت همين
معنا امام را از تركيه به نجف تبعيد كرد. در نجف بزرگان و علمايى وجود
داشتند و رژيم به اين نتيجه رسيده بود كه اگر ايشان وارد نجف بشوند، در
رديف آنها نمىتوانند ابراز وجود كنند يا به تعبير آنان مقام علمى امام
پائينتر از علماى نجف خواهد بود و تبعا شكست مىخورد و در نتيجه شكست
علمى ايشان در همه جوانب ديگر (جنبههاى سياسى، اخلاقى و. . . ) دچار
شكست و تحقير خواهد شد.
ولى دشمنان كوردل در اين نقشه خود
دچار اشتباه شدند وقتى امام بزرگوار وارد حوزه نجف شدند و تدريس را
آغاز كردند حوزه درسى امام از بهترين حوزههاى درسى نجف شد و در آنجا
علاوه بر اينكه شكست نخوردند، مقام علمى و اخلاقى ايشان نيز براى حوزه
روشن شد وبه عظمت مقام علمى امام در فقه و اصول آگاهى يافتند. وجود
شريف امام در حوزه نجف آنقدر گرانبها بود كه حتى بزرگان و فضلاى قديمى
نجف هم در درس امام شركت مىكردند. تصادفا امام در نجف مشكلترين مباحث
فقهى را انتخاب كردند. امام بحث كتاب مكاسب را كه از نظر فقهى از
مشكلترين مباحث شناخته مىشود در نجف مطرح
كردند و تمامى آن را در قالب پنج جلد به تقرير درآوردند كه جدا از آثار
ارزنده امام به شمار مىرود. در رابطه با ابعاد ديگر علمى ايشان،
كتابها و آثار ايشان از علو مقام ايشان حكايت مىكند. در عرفان و فلسفه
و اخلاق امام آثار گرانبهايى بر جاى گذاشتند. در زمينه اخلاق از همان
دوران جوانى كتابهاى ارزندهاى را به نگارش درآوردند.
امام بزرگوار جدا مصداق "انسان كامل"
بودند يعنى همه فضايل انسانى را داشتند. امام در تمامى مراحل
زندگانيشان نسبت به شاگردان، دوستان و
خانوادهشان آنچه را كه شايسته يك انسان كامل بود، مراعات مىكردند. به
واسطه آشنايى و رفاقتى كه با مرحوم حاج آقا مصطفى داشتم از ايشان كسب
اطلاع كردم كه امام در منزل هيچگونه تحميل و استبدادى نسبت
به همسر و فرزندان نداشتند. كاشف عرض اين است كه نوعى آزادى
براى خانواده قائل بودند كه حتى به وسيله سوال نمىخواستند عقيدهشان
را تحميل كنند اعتقاد به آزادى به تمام معنا داشتند تنها محدوديتى كه
در اين چارچوب آزادى قائل بودند، مسائل دينى بود كه نبايد دچار لطمه
بشوند مثلا افراد را شديدا از غيبت، تهمت و نظاير آن برحذر مىداشتند.
براى وقوف بر دوران جوانى حضرت امام،
از برخى دوستان دوران جوانيشان متفقا كسب اطلاع كردهام كه ايشان حتى
در دوران بحرانى جوانى نيز يك لغزشى هم از ايشان صادر نشده استبراى
مثال در جلسات خودمانى كه براى مزاح مطالبى مىگفتند، اگر در لابلاى
شوخيها يك جملهاى منظور غيبت را داشت، امام فورا ناراحت مىشدند و
تذكر مىدادند كه غيبت امر حرامى است و جايز نيست و اين صفتبراى
جوانهاى ما بخصوص جوانان طلبه بسيار داراى اهميت است كه يك كسى در
دوران جوانى اينقدر مقيد به حلال و حرام باشد و اين حكايت از اين كشف
عظيم مىكند كه اسلام خيلى بر قلب ايشان حاكم بوده است. يك خاطرهاى كه
تقيد امام را به مسائل اخلاقى روشن مىكند مربوط به دوران طلبگى ما
مىشود. امام آن موقع در مدرسه فيضيه تدريس داشتند، طلبهها به درس
ايشان مىآمدند يك روزى هنگام درس امام بود مشاهده كرديم كه ايشان وارد
مدرس شدند و بلافاصله برگشتند ما تعجب كرديم كه چرا ايشان درس نگفتند؟
بعدا معلوم شد كه ايشان وقتى وارد مدرس شدند ديدند چند تا طلبه در آنجا
در حال درس و بحث هستند وقتى كه از حضرت امام سوال كرديم كه چرا درس
نگفتيد و برگشتيد؟ فرمودند ما با آنها چه فرقى داريم! همه ما طلبهايم
ما مىخواستيم درس بگوييم آنها زودتر از ما آمدند، حق آنهاست كه امروز
در آنجا مشغول درس و بحثباشند. فردا ما مىآييم اگر آنها هم باز بودند
درس نخواهيم گفت. امام به معناى واقعى كلمه زاهد بودند و سعى مىكردند
كه ظاهرشان اين صفت را نشان ندهد و تا جايى در اين مورد پيش مىرفتند
كه ظواهر را به گونهاى مهيا مىكردند كه اصلا زهد ايشان بروز پيدا
نمىكرد و زاهدى بود كه نشان مىداد زاهد نيستيعنى هيچ وقت لباس بد در
انظار نمىپوشيد، اگر به بيرونى ايشان مىرفتيد ملاحظه مىكرديد كه
فرشهاى خوب را در آنجا انداختهاند و فرشهاى ديگر را در اندرونى. به
اين خاطر كه باطنا زاهد بودند و نمىخواستند زهدشان جلوهاى داشته باشد
لذا ظواهر را به حالت عادى در مىآوردند و اين بالاترين مقامى است كه
در زهد انسان مىتوان متصور شد. ايشان در زندگى خصوصيشان به اندازه سر
سوزنى مرتكب اسراف و تبذير نشدند.
به حسب مسئوليتهايى كه در حوزه
داشتيم، در رابطه با شوراى مديريتحوزه گاهى ضرورت داشت كه به
خدمتحضرت امام (س) مشرف شويم و گزارشى از امور جارى حوزه را به اطلاع
ايشان برسانيم. در يكى از گزارشهايى كه از امور حوزه تهيه كرده بودم و
جهات مختلف را از قبيل آمار طلاب، پايههاى درسى، تعداد قبوليها و
نظاير آن را به استحضار حضرت امام رساندم تا اينكه نوبتبه آمار شهداى
حوزه رسيد و ايشان از تعداد شهداى حوزه مطلع شدند، اشك از ديدگان
مباركشان جارى شد و فرمودند: بس است
منبع:
از طريق پايگاه بلاغ