دانش و بينش ، دو مشخصه عمده حيات انسانى و وجه تمايز آن با ساير
نمودهاى حيات در پهنه گيتى هستند. با اين حال ، اگر اين دو عنصر ارجمند
به ساحت عمل راه نيابند و بر اخلاق و منش و رفتار انسانى اثرنگذارند ،
حرمت و كرامت انسانى شكل نخواهد گرفت و آدمى چون ظرفى گلين خواهد بود
كه در آن جواهراتى چند نهاده اند ، بى آن كه ظرف كمترين ارزش افزوده ،
يافته باشد.
انسان ، آن گاه انسان است و به كرامت انسانى دست مى يابد كه خاك وجودش
با زلال دانش و بينش در هم آميزد و صنعى نوين در قالب اخلاق و منش
متعالى از آن تولّد يابد. بنابراين اخلاق ، عصاره همه ارزش هاى ذاتى و
اكتسابى انسان و چكيده تعاليم آسمانى پيامبران است.
دانش در اين ميدان با همه ارجمندى كه دارد تنها يك ابزار و ضرورت است.
و بينش و ايمان ، يك گذرگاه است. و اخلاق و عمل ، مقصد و نتيجه نهايى
آن.
از اين رو قرآن هر چند ايمان و علم را مايه ارزش شمرده است ، اما نگاه
نهايى و ارزشى انسان را به ساحت عمل مربوط دانسته است:
(يرفع الله الذين آمنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات و الله بما
تعملون خبير)
مجادله/11
خداوند اهل ايمان و برخورداران از دانش را از ميان شما انسان ها براساس
درجات و مراتب ، رفعت مى بخشد و خداوند به آنچه انجام مى دهيد ، بس
آگاه است.
از اين آيه و 182 آيه ديگر قرآن استفاده مى شود كه علم و ايمان ، دانش
و بينش به منزله دو عدد هستند كه در يكديگر ضرب مى شوند و حاصل ضرب
آنها اخلاق وعمل است. پس رابطه متقابلى ميان حاصل ضرب و اعداد در هم
ضرب شده وجود دارد. چنان كه همين رابطه ميان عمل اخلاقى ـ درمقابل هر
عمل سهوى و عمل جبرى ـ و ايمان و عمل آدمى مشهود است:
(ثم جعلناكم خلائف فى الارض من بعدهم لننظر كيف تعملون) يونس/14
پس شما را جانشين نسل هاى پيشين در روى زمين قرارداديم تا بنگريم كه
چگونه عمل مى كنيد.
نام امام خمينى ، امروز براى بسيارى از انسان ها آشناست و هر كدام او
را از زاويه نگاه و آگاهى و دلبستگى هاى خود مى شناسند. اهل سياست و
حكومت و مديريت او را به عنوان يك رجل سياسى ، و اهل فقه و فلسفه و
عرفان او را به عنوان يك فقيه ، فيلسوف و معلم عرفان نظرى مى شناسند ،
و كاوشگران علوم تربيتى و رهروان عرفان عملى و شيفتگان اخلاق و منش
انسانى او را به عنوان انسانى نمونه و خودساخته و ذوب شده در اخلاق
الهى معرفى مى كنند. و او به راستى اين همه بود و از اين جامعيت بهره
داشت ، اما آنچه به او جذابيت و محبوبيت بخشيده بود و او را تا اوج يك
قهرمان در قلب يك ملت بالابرده بود ، اخلاق و منش متعالى او بود. چنان
كه انبيا چنين بودند و خداوند در توصيف پيامبر خاتم او را به اخلاق ،
بردبارى و دلسوزى و كرامتش ستوده است: (و انّك لعلى خلق عظيم) قلم/4
همانا تو از اخلاق و منشى بس عظيم برخوردارى.
(و لوكنت فظّاً غليظ القلب لانفضّوا من حولك) آل عمران/159
و به راستى اگر تو خشن و سخت دل بودى ، از پيرامون تو پراكنده مى شدند.
بديهى است كه نرم دلى و مهربانى يكى از خصلت هاى نيك و ارجمند انسانى
است ، ولى جاى تأمل دارد كه چرا خداوند از ميان همه كرامت هاى پيامبر
اكرم ، اين صفت را به عنوان صفت جذابيت آفرين يادكرده است؟
شايد بتوان در پاسخ گفت كه محبت به انسان ها ، عشق به آنها ، صبورى در
برابر آنها و تحمل خشونت و ناسپاسى آنان ، تنها براى كسى حاصل مى شود
كه در ساير زمينه ها نيز ساخته شده و متعادل و متعالى باشد ، چرا كه هر
خصلت نكوهيده مى تواند سرانجام به سنگدلى و تجاوز و نابردبارى بينجامد.
به هر حال امام خمينى(ره) به عنوان يكى از وارثان خط انبيا و اولياى
الهى ، چهره اى است كه بايد بخش عظيمى از موفقيت هاى او را در شخصيت
عملى و اخلاق او جست وجو كرد. البته به اين نكته اشاره شد كه عمل و
اخلاق شايسته ، در سطوح عالى و در گستره مسائل انبوه اجتماعى ، حاصل
ضرب علم و ايمان است; هر چند در سطوح آغازين ريشه در فطرت و سرشت انسان
دارد.
اين است كه امام خود نيز به آثار علمى ـ اخلاقى خود عنايت بيشترى داشت
تا ساير آثار علمى خويش ، و در وصيت خود سفارش كرده است كه از ضايع شدن
آثار خطى ايشان جلوگيرى شود ، به ويژه كتاب هاى اخلاقى كه به رشته
تحرير درآمده است.1
آثار اخلاقى امام به دو بخش آثار نظرى و آثار عملى قابل تقسيم است.
آثار نظرى امام ، مطالبى است كه ايشان با عنوان مباحث عرفانى يا نكته
ها و توجيه هاى اخلاقى در كتاب ها و سخنان خود بيان داشته است ، و آثار
عملى ايشان ، منش ها و روش هايى است كه در زندگى اجتماعى و سياسى به
كار بسته و ما از آنها برداشت اخلاقى داريم.
حجم هر كدام از اين دو مقوله به حدى است كه پرداختن به هر يك ، نويسنده
اين مقاله را از پرداختن به ديگرى باز مى دارد. از اين رو ما تنها به
مقوله نخست ، آن هم نه با ادعاى استقصا ، خواهيم پرداخت.
مسلك هاى اخلاقى
نگاه تحليلى به مقوله اخلاق ، نشان مى دهد كه اگر چه مفهوم اجمالى كه
از اين واژه به ذهن مى آيد ، مشترك و نزديك به هم است ، اما در بسيارى
از مباحث نظرى آن ، مانند ريشه هاى فطرى يا اعتبارى اخلاق ، اطلاق يا
نسبيت اخلاق ، مسلك ها و روش هاى اخلاقى و… اختلاف نظر وجود دارد.
از آن ميان ، ما به منظور شناخت مسلك اخلاقى امام ، ناگزير هستيم نگاهى
هر چند اجمالى به مسلك هاى اخلاقى داشته باشيم.
1. اخلاق زيستى و همسازى اجتماعى
ساده ترين و بسيط ترين نگاه به مقوله اخلاق ، نگاه زيستى و همسازى
اجتماعى به آن است ، با اين توضيح كه انسان در جامعه متولد مى شود و
ناگزير است كه در ميان جامعه به نيازهاى خود پاسخ گويد ، اما نيازها و
منافع انسان ها با يكديگر ناسازى دارد. آرمان ها و خواسته هاى انسان
گسترده است ومنابع تأمين آن محدود.
با اين شرايط اگر انسان بخواهد بى هيچ ضابطه و قانونى عمل كند و رفتارى
را ازخود بروز دهد ، به زودى با واكنش هاى شديد مواجه شده منافع خود را
از دست مى دهد و آرامش و رفاه و برخوردارى او به اضطراب و محروميت و
سختى تبديل مى شود. بنابراين انسان براى دستيابى به لذت زندگى و
برخوردارى از رفاه و آسايش ، ناگزير بايد رفتار اجتماعى خود را به گونه
اى سامان دهد كه تأمين كننده لذت و رفاه او باشد و اين سامان دهى و
ضوابط و روش هاى آن (اخلاق) ناميده مى شود.
در اين نگاه ، خصلت هايى چون خوش رويى ، نرم خويى ، خوش زبانى ، آرامش
، خوش بينى ، اميدوارى و… از خصلت هاى مثبت به شمار مى آيند ، اما با
ساير نگاه ها و مسلك ها كه ياد خواهيم كرد تفاوت هايى دارند:
الف. اخلاق زيستى و معاشرتى ، تنها به تنظيم ظاهرى روابط اجتماعى انسان
ها نظر دارد و به چيزى با عنوان (نيت) و (باور) نمى انديشد.
ب. در اخلاق زيستى ، انگيزه اصلى از توجه به اخلاق و رعايت آن ، منافع
فردى و دنيوى است و فراتر از منافع فردى و دنيوى افقى ديده نمى شود.
ج. پشتوانه اخلاق زيستى ، احساس هاى عاطفى ، مصلحت هاى شخصى ، عادت ها
و رسوم ملى است.
د. در اين نگرش ، اخلاق ، امرى اعتبارى و صورى است و در شرايط گوناگون
تعريف ها و نمودهاى متفاوت و گاه متضاد دارد. چرا كه براى تنظيم روابط
اجتماعى ، بايد سنت ها و نگاه هاى جمعى ملاك قرار گيرد ، و اين سنت ها
مى تواند در جامعه هاى گوناگون ، ناهمگون و ناهمسو باشد.
2. اخلاق عقلى و فلسفى
در اين نگرش ، عقل محور اصلى تشخيص خير وكمال است و آنچه را عقل خير و
كمال تشخيص دهد ، بايد مورد عمل قرار گيرد. در مسلك فلسفى و عقلى ، علت
ناهنجارى هاى اخلاقى ، جهالت و كم خردى است و براى مبارزه با فساد
اخلاقى ، بايد به رشد دانش و تعقل همت گمارد. فيلسوفان معتقدند كه:
(چون نيكوكارى بسته به تشخيص نيك و بد ، يعنى دانايى است ، بالأخره
فضيلت به طور مطلق جز دانش و حكمت چيزى نيست ، اما اين دانش چون در
مورد ترس و بى باكى ، يعنى علم به اين كه از چه بايد ترسيد و از چه
نبايد ترسيد ملحوظ شود ، (شجاعت) است ، و چون در رعايت مقتضيات نفسانى
به كار رود (عفت) خوانده مى شود ، وهرگاه علم به قواعدى كه حاكم بر
روابط مردم بر يكديگر مى باشد منظور گردد (عدالت) است ، و اگر وظايف
انسان نسبت به خالق در نظر گرفته شود ، ديندارى و خداپرستى است. و اين
فضايل پنجگانه يعنى حكمت ، شجاعت ، عفت ، عدالت و خداپرستى ، اصول اول
اخلاق سقراطى بوده است.)2
3. اخلاق عرفانى و سير و سلوكى
اين مسلك با پيراستن دل از آلودگى ها و آراستن آن به زيور (محاسن
اخلاق) از راه رياضت و مجاهدت مى كوشد تا حقيقت را در آن متجلى گرداند.
دراين مسلك ، حركت قلبى و عملى مورد نياز است نه حركت فلسفى و عقلى. در
نگاه عرفان ، انسان با تزكيه نفس ، راه تعالى مى پويد و از معبر قلب به
قرب الهى مى رسد و دردخداجويى و عشق به كمال مطلق را تازيانه سلوك مى
شناسد.
مسلك عرفانى خط سير حركت را در دو قوس نزول و صعود مى بيند كه در قوس
نزول ، انسان از بيرون سير مى كند ، و در قوس صعود ـ كه شامل حركت
اخلاقى است ـ شوقى از درون مى جوشد كه به معرفت افاضى و علم لدّنى چشم
دوخته است و علوم رسمى را در جهت رسيدن به مقام قرب الهى كارساز نمى
داند. عارفان به رسيدن فرا مى خوانند و فيلسوفان به دانستن دعوت مى
كنند.
شيوه اخلاقى امام
امام از آن جهت كه فيلسوفى عارف است درهر دو ميدان ، دستى قوى داشته
است. به هر حال اخلاق عرفانى را ، هم دريافته وهم مورد توجه قرار داده
است ، بااين تفاوت كه اگر عارفان در مباحث عرفانى به مخاطبان اصطلاح
شناس و داراى سطح خاصى از سير و سلوك توجه داشته اند و همواره در قالب
عبارات و تعابير و اصطلاحات فنى سخن گفته اند و راه نموده اند ، امام ،
هم در آن سطح حركت كرده و هم اخلاقى عرفانى ـ اجتماعى به مخاطبان عام
ارائه داشته است. و اين همان ويژگى است كه مسلك اخلاقى امام را بيش از
ساير مسلك ها به روش قرآنى نزديك كرده است. چرا كه قرآن (هديً للناس)
است و پيامبر اكرم(ص) به عنوان حامل هدايت قرآنى و تزكيه ربانى ،
فرستاده شده به سوى توده هاى مردم است: (وما ارسلناك الاّ كافّة للناس
بشيراً ونذيراً) (سبأ/28)
البته اين معنى با بهره مندى ويژه خاصان و نخبگان طريق سلوك و معرفت ،
منافات ندارد ، چرا كه: (انما يتذكّر اولوا الالباب) و (انمّا يخشى
اللّهَ من عباده العلماءُ)
مطالعه و تأمل در آثار و رفتار امام ، نشان مى دهد كه وى بيش از آن كه
از مسلك هاى فلسفى و عرفانى خاصى متأثر باشد ، روحش از آبشخور
رهنمودهاى قرآن و عترت سيراب شده است و بهترين دليل آن ، جامعيت ،
فراگيرى و تعادل رفتارى اوست; جامعيت و تعادلى كه در روش هاى ابداعى
بشر شاهد آن نيستيم.
امام ، بر روش عرفانى سير و سلوك و تزكيه و اخلاق صحّه گذاشته و با اين
حال جريان هاى ساختگى رياضت هاى صوفى گرانه و باطنى گرى را نفى كرده
است. امام طريقت را جز از راه شريعت و متعامل با آن نمى شناسد و كسانى
را كه نام (اهل الله) بر خويش نهاده و از ظاهر و باطن شريعت بى خبرند ،
مشتى قلندر وخودبين دانسته است.3
اين است كه وقتى به تجزيه و تحليل و نقد كتاب هاى اخلاق مى پردازد ، از
افراط و تفريط هايى كه جامعيت نگاه قرآن و عترت را وانهاده اند ،
انتقاد مى كند و مى نويسد:
(حتى علماء اخلاق هم كه تدوين اين كتب كردند ، يا به طريق علمى ـ فلسفى
بحث و تفتيش كردند ، مثل كتاب شريف (طهارة الاعراق) محقق بزرگ ابن
مسكويه ، و كتاب شريف (اخلاق ناصرى) تأليف حكيم متأله و فيلسوف متبحّر
افضل المتأخرين نصيرالملة و الدين(قدس الله نفسه الزكية) ، و بسيارى از
قسمت هاى كتاب (احياء العلوم) غزالى. و اين نحو تأليف علمى را در تصفيه
اخلاق و تهذيب باطن تأثير بسزا نيست ، اگر نگوييم اصلاً و رأساً نيست.
و يا از قبيل تاريخ اخلاق است كه صرف وقت در آن ، انسان را از مقصد
اصلى بازمى دارد.
كتاب احياء العلوم كه تمام فضلا او را به مدح و ثنا ياد كرده ومى كنند
و او را بدء و ختم علم اخلاق مى پندارند ، به نظر نويسنده در اخلاق و
قلع ماده فساد و تهذيب باطن كمك نمى كند ، بلكه اكثر ابحاث اختراعيه و
زيادى شعب علميه و غيرعلميه آن و نقل هاى بى فايده راست و دروغ آن ،
انسان را ازمقصد اصلى باز مى دارد و از تهذيب و تطهير اخلاق عقب مى
اندازد.)4
پايه هاى سلوك اخلاقى و عرفانى امام
روش عرفانى و سلوك اخلاقى امام ، داراى اصول بنيادين و پايه هاى چندى
است كه مهم ترين آنها موارد زير است:
1. پايبندى به شريعت
چنان كه گفته شد ، انسان با توجه به محدوديت هاى خاص ذهنى و عملى خود ،
بيشتر ، نگاه جامع به مسائل را فرو مى نهد و در ميدان باور و عمل
گرفتار افراط و تفريط مى شود. از اين رو در زمينه تزكيه معنوى و اخلاقى
نيز گروهى كاملاً ظاهرگرا و عده اى به شدت باطن گرا شده اند. در حالى
كه آئين متعالى براى امت وسط ، اعتدال در تمسّك به ظاهر و اهتمام به
باطن است ، به طورى كه هيچ كدام آسيب نبيند و حق هر يك ادا شود. امام
در اين زمينه مى نويسد:
(و بدان كه هيچ راهى در معارف الهيه پيموده نمى شود مگر آن كه ابتدا
كند انسان از ظاهر شريعت. و تا انسان متأدب به آداب شريعت حقه نشود ،
هيچ يك از اخلاق حسنه از براى او به حقيقت پيدا نشود ، و ممكن نيست كه
نور معرفت الهى در قلب او جلوه كند و علم باطن و اسرار شريعت از براى
او منكشف شود.)5
درموردى ديگر درباره التزام به آداب شريعت مى نويسد:
(و اين يكى ازمهماتى است كه بايد نفوس ضعيفه ما به آن خيلى اهميت دهند
و مراقبت كنند كه آثار ايمان در جميع ظاهر و باطن و سرّ و علن ، نافذ
وجارى باشد.)6
2. آموختن از استاد و پرهيز از خودمحورى
امام با الهام از آيات قرآن كه ارسال رسولان و تعيين اسوه و الگوى عملى
را براى تزكيه و تهذيب و تعالى انسان ها ضرورى دانسته است و نيز آياتى
چون آيات مربوط به رويارويى موسى(ع) با فردى كه سمت استادى بر او داشت
ـ خضر نبيّ(ع) ـ و نيز با توجه به اين كه حركت بدون راهنما در مسير
سلوك عرفانى و اخلاقى ، به طور معمول لغزشگاه هاى فراوان داشته و در
عمل ديده شده است كه رهپويان بى راهنما گرفتار كجروى شده اند و رهزنان
راه را بر آنان بسته اند ، بر اين نكته تأكيد دارد كه سالك طريق عرفان
كه تزكيه و تهذيب اخلاقى ثمره طبيعى و ضرورى آن است ، مى بايست به
استادى بصير و آزموده اقتدا كند و با امامى وارسته ، در راه تقرب به
خداوند و رهايى از نفس ، عروج نمايد.
(بدان كه طيّ اين سفر روحانى و معراج ايمانى را با اين پاى شكسته و
عنان گسسته و چشم كور و قلب بى نور نتوان نمود (و من لم يجعل الله له
نوراً فما له من نور). پس در سلوك اين طريق روحانى و عروج اين معراج
عرفانى ، تمسك به مقام روحانيت هاديان طرق معرفت و انوار راه هدايت كه
واصلان الى الله و عاكفان على الله اند حتم و لازم است ، و اگر كسى با
قدم انانيت خود بى تمسك به ولايت آنان بخواهد اين راه را طى كند ، سلوك
او الى الشيطان والهاوية است.)7
امام ، اين توصيه را از مكتب اهل بيت دارد كه امام سجاد(ع) فرموده است:
(هلك من ليس له حكيم يرشده.)8
كسى كه از ارشاد و راهنمايى حكيمى فرزانه برخوردار نباشد ، تباه مى
شود.
امام در مجالى ديگر به پرسش و شبهه اى ديگر پاسخ داده و تصريح كرده
است:
(لازم و ضرورى است كه اين عمل (ميزان مدارا با نفس و اندازه نياز واقعى
آن به لذت هاى حلال) با نظارت و مراقبت و دستورالعمل مردى كامل و
راهبرى دانا و توانا كه دليل راه باشد ، انجام گيرد.
قطع اين مرحله بى همرهى خضر مكن ظلمـات است بترس از اثر گمـراهـى
و اگر كسى را نفس و شيطان غرور دهد ، كه با وجود قرآن و علم شريعت كه
جمله بيان خداست ، سالك را چه احتياج به دليل است؟ جواب اين است كه شك
نيست كه اين راه را جز با چراغ شريعت و هدايت قرآن نمى توان طى كرد…
(چنان كه در امراض جسمى به طبيبى نياز است) همچنين در امراض قلبى و
بيمارى هاى روحى تنها دسترسى به علم شريعت كافى نخواهد بود ، بلكه بايد
تعيين داروهاى معنوى بانظر طبيب متخصص باشد كه فرمود: طبيب دوّار بطبّه
قد أحمى مواسمه و أحكم مراسمه.)9
بر اين اساس ، امام در مباحث اخلاقى خود ، دانشوران حوزه هاى علميه را
نيز به تعيين استاد اخلاق براى خويش دعوت مى نمود و مى فرمود:
(چگونه است كه علم فقه و اصول استاد و مدرس لازم داشته باشد ، ولى علوم
معنوى و اخلاق نياز به معلم نداشته باشد.)10
ايشان به سرگذشت موسى و خضر و آيه قرآن استناد جسته است كه خداوند مى
فرمايد: (قال له موسى هل أتّبعك على أن تعلّمن ممّا علّمت رشداً)
كهف/66
امام با استفاده از اين آيات ، حدود بيست ادب از آداب تعليم و تعلم را
استفاده كرده و مورد استناد قرار داده است. 11 و با استفاده از آيات
مربوط به خدمت موسى در محضر شعيب ، نتيجه مى گيرد كه آن خدمت نيز در
باطن امر ، درس آموزى ازمحضر پيامبرى از پيامبران بوده است.12
3. باور به مقامات معنوى
امام ، يكى از موانع دستيابى به مراتب معنوى را انكار و ناباورى آن
مقامات مى داند ، چرا كه وقتى انسان منكر امرى بود ، در راه دستيابى به
آن تلاش نمى كند. از اين رو به نظر ايشان بدترين آفت اصلاح نفس و
خودسازى ، بى اعتمادى و بى اعتنايى به مراتب كمال است.
(بدترين خارهاى طريق كمال و وصول به مقامات معنويه كه از شاهكارهاى
بزرگ شيطان قطّاع الطريق است ، انكار مقامات و مدارج غيبيه معنويه است
، كه اين انكار و جحود ، سرمايه تمام ضلالات و جهالات است و سبب وقوف و
خمود است و روح شوق را كه براق وصول به كمالات است مى ميراند و آتش عشق
را كه رفرف معراج روحانى كمالى است خاموش مى كند ، پس انسان را از طلب
بازمى دارد.)13
مراحل راهبردى ، ازمنظر امام
امام خمينى براى تهذيب و تزكيه نفس و سير و سلوك اخلاق ، مراحلى را
برمى شمارد كه با منازل سير و سلوك و مراتب خودسازى كه اهل اخلاق شمرده
اند ، اندكى تفاوت دارد. اصحاب اخلاق و عرفان ، چهار منزل ، هفت منزل ،
چهل ميدان تا صد مرحله ، بيش و كم شمرده اند ، اما امام مراحل (مجاهده
با نفس) را چهارمرتبه دانسته است:
1. تفكر
(بدان كه اول شرط مجاهده با نفس و حركت به جانب حق تعالى (تفكر) است… و
تفكر در اين مقام عبارت است از آن كه انسان لااقل درهر شب و روزى
مقدارى ـ و لو كم هم باشد ـ فكر كند در اينكه آيا مولاى او كه او را در
اين دنيا آورده و تمام اسباب آسايش و راحتى را از براى او فراهم كرده ،
و بدن سالم و قواى صحيحه كه هر يك داراى منافعى است كه عقل هر كس را
حيران مى كند به او عنايت كرده ، و اين همه بسط بساط نعمت و رحمت كرده
، و از طرفى هم اين همه انبيا فرستاده و كتاب ها نازل كرده و راهنمايى
ها نموده و دعوت ها كرده ، آيا وظيفه ما با اين مالك الملوك چيست؟)14
امام در تأكيد بر ضرورت تفكر در هدف آفرينش و فرجام هستى و… مى فرمايد:
(اميد است اين تفكر كه به قصد مجاهده با شيطان و نفس اماره است ، راه
ديگرى براى تو بنماياند و موفق شوى به منزل ديگر از مجاهده.)15
(بدان كه از براى تفكر فضيلت بسيار است ، و تفكر ، مفتاح ابواب معارف و
كليد خزائن كمالات و علوم است. و مقدمه لازمه حتميه سلوك انسانيت است ،
و در قرآن شريف و احاديث كريمه تعظيم بليغ و تمجيد كامل ازآن گرديده…
)16
امام خمينى(ره) براى تفكر ، درجات و مراتبى قائل است كه هر مرتبه
نتايجى دارد ، مانند تفكر در حق و اسماء و صفات و كمالات او ، يا تفكر
در لطايف صنعت و اتقان نظام آفرينش و دقايق خلقت و اسرار هستى ، افلاك
، نظم سيارات و اسرار آفرينش خود انسان كه پس از اين جاى ترديد و غفلت
نمى ماند:
(آيا پس از اين تفكر ، عقل شما محتاج به مطلب ديگرى است براى آن كه
اذعان كند به آن كه يك موجود عالم قادر حكيمى كه هيچ چيزش شبيه موجودات
ديگر نيست ، اين موجودات را با اين همه حكمت و نظام و ترتيب متقن ايجاد
فرموده: (أ فى الله شكّ فاطر السموات و الأرض)(ابراهيم/12)….
تفكر در احوال نفس است كه از آن نتايج بسيـار و معارف بى شمار حاصل
شود.)17
2. عزم
در مسير مجاهده با نفس ، دومين منزل ، (عزم) است كه عبارت است از:
(بناگذارى و تصميم برترك معاصى ، و فعل واجبات ، و جبران آنچه از او
فوت شده در ايام حيات ، و بالأخره عزم بر اينكه ظاهر و صورت خود را
انسان ، عقلى و شرعى نمايد.)18
امام خمينى به نقل ازمشايخ خود درباره اهميت عزم مى نويسد:
(عزم ، جوهره انسانيت و ميزان امتياز انسان است; و تفاوت درجات انسان
به تفاوت درجات عزم اوست.) 19
و در جاى ديگر مى نويسد:
(عزم و اراده قويه در آن عالم خيلى لازم است وكاركن است. ميزان يكى از
مراتب اهل بهشت ، كه از بهترين بهشت هاست ، اراده و عزم است ، كه انسان
تا داراى اراده نافذ و عزم قوى نباشد داراى آن بهشت ومقام عالى
نشود.)20
اين قدرت و نفوذ اراده براى سير و سلوك و مجاهده با نفس بسيار لازم و
كارساز است ، زيرا آن كه اراده اش خمود و عزمش مرده است ، نخستين گام
سير را نمى تواند بردارد و همواره در معرض سقوط است و بازيچه هوس هاست.
براى ترك محرمات ، انجام واجبات و التزام به آداب شريعت ، نفسى مى
خواهد كه صاحب عزمى مقتدر و اراده اى مصمم باشد.
(اى عزيز ، بكوش تا صاحب عزم و داراى اراده شوى ، كه خداى نخواسته اگر
بى عزم از اين دنيا هجرت كنى ، انسان صورى بى مغزى هستى كه در آن عالم
به صورت انسان محشور نشوى ، زيرا كه آن عالم محل كشف باطن و ظهور سريره
است. وجرأت بر معاصى كم كم انسان را بى عزم كند و اين جوهر شريف را از
انسان مى ربايد.)21
امام ، دومين منزل تهذيب را مستند به اين آيه قرآن مى داند كه خداوند
به پيامبر فرموده است: (فاذا عزمت فتوكّل على الله إنّ الله يحبّ
المتوكّلين) آل عمران/159
3. مشارطه ، مراقبه و محاسبه
امام پس از تفكر و عزم براى جهاد با نفس وخودسازى ، مشارطه و مراقبه و
محاسبه را ضرورى دانسته است:
(مشارطه آن است كه در اول روز مثلاً باخود شرط كند كه امروز بر خلاف
فرموده خداوند تبارك وتعالى رفتار نكند. و اين مطلب را تصميم بگيرد… پس
از اين مشارطه وارد (مراقبه) شوى و آن چنان است كه در تمام مدت شرط ،
متوجه عمل به آن باشى و خود را ملزم بدانى به عمل كردن به آن; و اگر
خداى نخواسته در دلت افتاد كه امرى را مرتكب شوى كه خلاف فرموده خداست
، بدان كه اين از شيطان و جنود اوست كه مى خواهند تو را از شرطى كه
كرده اى باز دارند.
… و به همين حال باش تا شب كه موقع محاسبه است ، و آن عبارت است از اين
كه حساب نفس را بكشى در اين شرطى كه با خداى خود كردى كه آيا به جا
آورد ، و با ولى نعمت خود در اين معامله جزئى خيانت نكردى.)22
(اگر مثلاً حساب ما درست بود و خود ما قيام به محاسبه خود كرده ، وحشت
از حساب نداشتيم ، زيرا كه آنجا حساب عادلانه و محاسب عادل است ، پس
ترس ما از حساب ، از بدحسابى خودماست.)23
4. تذكر پيوسته
ازامور ديگرى كه انسان را در مجاهده با نفس و شيطان بسيار كمك مى كند و
انسان سالك بايد ازآن بهره فراوان ببرد (تذكر) است و به فرموده امام
(ياد خداى تعالى و نعمت هايى كه به انسان مرحمت فرموده)24.
(بدان كه تذكر از نتايج تفكر است ، و لهذا منزل تفكر را مقدم دانسته
اند ازمنزل تذكر. جناب خواجه عبدالله فرمايد: (… تذكر فوق تفكر است ،
زيرا كه اين طلب محبوب است ، و آن حصول مطلوب) تا انسان در راه طلب و
دنبال جست وجوست ، ازمطلوب محجوب است.)25
در ديدگاه امام خمينى(ره) ياد تمام وكمال الهى راه لقاء خدا و عامل
تقرّب به درگاه خداوند متعال است. امام با استفاده دقيق و لطيفى از
قرآن اين برداشت عرفانى و اخلاقى را يادآور مى شود.
(… بدان اى عزيز كه تذكر تام از حضرت حق و توجه مطلق به باطن قلب به آن
ذات مقدس ، موجب گشوده شدن چشم باطن قلب شود كه به آن لقاء الله كه قرة
العين اولياء است حاصل گردد.)26
(والذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا…) عنكبوت/69
كسانى كه در راه ما بكوشند ، به راه هاى خويش هدايت شان مى كنيم.
غفلت از ياد حق تعالى و اشتغال به لهو و لعب و هوس هاى نفسانى و خواسته
هاى دنيايى سخت ترين آفت و جدى ترين مانع در راه رستگارى است. اين عامل
به طور كلى انسان را از حقيقت باز مى دارد:
(اگر نفوس ، يكسره متوجه دنيا و تعمير آن باشند و منصرف ازحق باشند ،
گرچه اعتقاد به مبدأ و معاد هم داشته باشند ، منكوس هستند. و ميزان در
انتكاس قلوب ، غفلت ازحق و توجه به دنيا و تعمير آن است.)27
اخلاص ، توصيه محورى امام
از توصيه هاى اخلاقى كه امام خمينى(ره) بدان بسيار توجه داشته و با
استناد به آيات قرآنى همواره بدان اهتمام مى ورزيده خالص كردن انگيزه
ها و اعمال براى خداست; اخلاص ، هم درعمل و هم در نيّت ، زيرا ميزان و
معيار در اعمال ، انگيزه هايى هستند كه مقصد اعمال قرار مى گيرند.
هرگونه قصد و آهنگ غيرالهى ، يك نوع شرك و ضد توحيد به شمار مى آيد ،
انگيزه هايى مانند خودبينى ، خودخواهى ، غرور ، عجب ، خودبزرگ بينى ،
تحقير ديگران ، خودستايى ، تظاهر ، خودنمايى و… (شرك خفى) شمرده مى
شوند و باعث بيگانه شدن از حق هستند.
(ميزان در عرفان و حرمان ، انگيزه است ، هر قدر انگيزه ها به نور فطرت
نزديك تر باشند و از حجب و حتى حجب نور وارسته تر ، به مبدأ نور وابسته
ترند ، تا آنجا كه سخن از وابستگى نيز كفر است.)28
شرك ، هرگونه دخالت رضاى غيرحق در اعمال ـ به ويژه اعمال عبادى ـ است ،
چه رضاى خود و چه رضاى ديگران. امام با استناد به آيه شريفه روايتى را
در تفسير آن آورده است:
(يوم لاينفع مال و لابنون. الاّ من أتى اللّه بقلب سليم) (شعراء/90 ـ
89)
فرمود: قلب سليم آن است كه ملاقات مى كند پروردگار خود را و حال آن كه
نيست در آن احدى سواى او و فرمود هر قلبى كه در آن شرك يا ترديد باشد
ساقط است.)29
حضرت امام ضمن شمردن مراتب اخلاص ، نخست اخلاصى را كه شرط صحت عمل است
و به كار فقه و فقها مى آيد بيان مى كند و سپس اخلاص در اخلاق و عرفان
و از نظر اهل معنى را مورد اشاره قرار مى دهد ، چنان كه حقيقت اخلاص را
تصفيه عمل از شائبه غير خدا و صافى نمودن دل از رؤيت غير حق تعالى
درجميع اعمال صوريه و لبيّه و ظاهريّه و باطنيّه مى داند. با استناد به
آيه (ألا لله الدين الخالص) كمال آن را ترك غير مطلقاً دانسته و
پانهادن بر انيّت و انانيّت و بر غير و غيريت 30. سپس مراتب اخلاص را
چنين بيان مى كند:
1. تصفيه عمل از شائبه رضاى مخلوق و جلب قلوب آنها.
2. تصفيه عمل از دستيابى به مقاصد دنيوى و رسيدن به مقصودهاى فانى و
زودگذر.
3. تصفيه عمل از رسيدن به جنّات جسمانيه و حور و قصور و امثال آن از
لذّات جسمانيّه.
4. تصفيه عمل از خوف عقاب و عذاب هاى جسمانى موعود.
5. پيراستن عمل از رسيدن به سعادت عقليه و لذّات روحانيّه دائمه ازليّه
ابديّه.
6. تصفيه عمل ازخوف عدم وصول به اين لذّات و حرمان از اين سعادات.31
(اوّل قدم سفر الى الله ، ترك حب نفس است و قدم بر انانيت و فرق خود
گذاشتن است. و ميزان در سفر همين است. و بعضى گويند يكى از معانى آيه
شريفه: (و من يخرج من بيته مهاجراً الى الله و رسوله ثم يدركه الموت
فقد وقع اجره على الله) اين است كه كسى كه خارج شد از بيت نفس و هجرت
به سوى حق كرد به سفر معنوى ، پس از آن او را فناى تامّ ادراك كرد ،
اجر او بر خداى تعالى است.)32
عشق به انسان ها ، تبلور اخلاق و عرفان امام
آنچه بيش از همه عناصر و ويژگى ها اخلاق و عرفان امام را صبغه قرآنى
بخشيده است ، عنصر خدمت و خيرانديشى و ايثار براى بندگان خداست. عنصرى
كه ناب ترين و ناياب ترين آن در وجود انبياى الهى يافت مى شد و آنان را
از حدّ يك معلم تااوج يك پدر دلسوز و شيفته انسان ها ارتقا مى بخشيد.
اين نكته اى است كه در كمتر كتاب عرفانى و اخلاقى به اين شكل ديده مى
شود ، و امام به توضيح و ترسيم آن پرداخته و خود عامل به آن بوده است:
(چرا يك ذره از آن چيزى كه در دل انبيا بود در دل ما نباشد (فلعلّك
باخع نفسك) شايد مى خواهى خودت را هلاك كنى! غصه مى خورد از بس براى
اين مردم ، غصه پيامبر براى اين كفار بود ، غصه مى خورد كه اينها نمى
فهمند دارند چه مى كنند ، اينها دارند براى خودشان جهنم مى سازند.
چرا ما يك ذره اى يك بارقه كوچكى از اين نفس هاى مطمئنه شريف در قلب
مان نباشد كه براى اين امت كار بكنيم نه براى خودمان؟… [پيامبر] به همه
بندگان خدا عشق مى ورزيد و عشق به خدا عشق به جلوه هاى اوست… انبياء
مظهر رحمت حق تعالى هستند ، مى خواهند كه همه مردم خوب باشند ، مى
خواهند همه مردم معرفت الله داشته باشند ، مى خواهند همه مردم سعادت
داشته باشند. وقتى مى بينند كه اين مردم دارند رو به جهنم مى روند ،
آنها افسوسش را مى خورند. در قرآن هم اشاره اى به اين هست ، (فلعلّك
باخع نفسك)33ُ.
در ديدگاه امام فلسفه نبوت و هدف اصلى پيامبران ، هدايت انسان است ،
چنان كه قرآن كتاب انسان سازى است ، دغدغه اصلى پيامبران سرنوشت آدمى
بوده است ، دانش ايشان تربيت انسان بوده و همواره نگران بوده اند كه
چرا گمراهان و كافران رو به روشنايى ندارند و به سوى سعادت نمى آيند.34
امام حتى از نمونه هاى به ظاهر قهرآميز و خشن زمان پيامبر ، برداشت
عطوفت آميز وعشق ورزانه دارد ، چنان كه احساس پيامبر را از ديدن اسراى
كفار چنين بيان مى كند:
(… پيامبر(ص) غصه مى خورد براى كفار ، كفار كه نمى آيند. در يك جنگى كه
يك دسته اى را اسير كرده بودند و مى آوردند ، فرمود كه ببين ، ما با
زنجير مى خواهيم اينها را به بهشت ببريم ، اينها را ما اسير كرديم ،
آورديم آدم شان كنيم و بفرستيم شان به بهشت… )35
پيامبر(ص) چنان از هدايت ناپذيرى مردم اندوهگين بود كه خداوند او را
تسليت مى دهد ، مبادا دل پرمهر و لطيف او از غصه منكران و از شدت
دلسوزى براى نادانان تاب نياورد.
(سبحان الله! تأسف به حال كفار و جاحدين حق و علاقه مندى به سعادت
بندگان خدا كار را چقدر بر رسول الله(ص) تنگ نموده كه خداى تعالى او را
تسليت دهد و دل لطيف او را نگهدارى كند ، مبادا از شدت همّ و حزن به
حال اين جاهلان بدبخت ، دل آن بزرگوار پاره شود و قالب تهى كند.)36
امام خمينى به رهپويان طريق معنويت و اخلاق ، و داعيه داران صلاح و
اصلاح توصيه مى كند كه از آيات قرآن و شيوه انبيا درس آموزند و برنامه
هاى خود را با رأفت و عطوفت درهم آميزند:
(… با قلب پر از محبت و دل با عاطفه با بندگان خداوند ملاقات كن و خير
آنها را از صميم قلب طالب شو. و چون قلب خود را رحمانى و رحيمى يافتى
به امر و نهى و ارشاد قيام كن تا دل هاى سخت را برق عاطفه قلب نرم كند
و آهن قلوب به موعظت آميخته با آتش محبت ليّن گردد.)37
درجاى ديگر با الهام از آيه (اذهبا الى فرعون انّه طغى. فقولا قولاً
ليّناً لعلّه يتذكّر او يخشى) (طه/44 ـ 43) شيوه مدارا و رفق را از
اصول مؤثر در تربيت و هدايت مى شمارد و بدان اولويت مى دهد:
(واين دستور كلى است از براى هدايت كنندگان راه حق كه راه فتح قلوب را
باز مى كند… )38
پى نوشتها:
1. خمينى ، روح الله ، وعده ديدار ، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى
، تهران ، 78.
2. فروغى ، محمد على ، سير حكمت در اروپا ، انتشارات زوار ، تهران ،
18.
3. خمينى ، روح الله ، شرح حديث جنود عقل و جهل ، مؤسسه تنظيم و نشر
آثار امام خمينى ، تهران ، 70.
4. همان ، 12 و 13.
5. همو ، چهل حديث ، 8.
6. همان ، 536.
7. خمينى ، روح الله ، آداب الصلاة ، 135.
8. همان.
9. خمينى ، روح الله ، پرواز در ملكوت ، 1/70.
10. مختارى ، رضا ، سيماى فرزانگان ، دفترتبليغات اسلامى ، قم ، 47.
11. خمينى ، روح الله ، آداب الصلاة ، 2 ـ 3.
12. همان.
13. همو ، چهل حديث ، 507.
14. همان ، 6.
15. همان ، 7.
16. همان ، 191.
17. همان ، 197.
18. همان ، 7.
19. همان.
20. همان ، 125.
21. همان ، 8.
22. همان ، 9.
23. همان ، 359.
24. همان ، 10.
25. همان ، 291.
26. همو ، آداب الصلاة ، 382.
27. همو ، چهل حديث ، 535.
28. همو ، نقطه عطف ، مؤسسه ٌ تنظيم و نشرآثار امام خمينى ، 14.
29. همو ، چهل حديث ، 327; اصول كافى ، 2/16.
30. همو ، آداب الصلاة ، 161.
31. همان.
32. همو ، چهل حديث ، 333.
33. صحيفه نور ، 19/250 ـ 251.
34. همان ، 7/227.
35. همان ، 9/162.
36. همو ، شرح حديث جنود عقل و جهل ، 16.
37. امام خمينى ، آداب الصلاة ، 139.
38. همان.
منبع:
پژوهش هاى قرآنى ـ ش 19 و 20 ـ پاييز و زمستان 78 ، از
طريق پايگاه بلاغ