بحث از وقف و نقش آن در توسعه فرهنگ و تمدن اسلامی ، بحثی
است که دارای ابعاد گوناگون و متفاوت است. بررسی تمامی ابعاد این موضوع از
ظرفیت این شور مقاله بیرون است که پناه بحث از وقف و نقش آن در توسعه فرهنگ و
تمدن اسلامی را در محورهای ذیل خلاصه می کنم :
1
_ ضرورت بحث از وقف و نقش آن
2 _ تعریف فقهی و ارزیابی آن از فرهنگ دینی اسلامی .
3 _ نقش عینی وقف در توسعه فرهنگ و تمدن اسلامی .
ضرورت بحث از وقف و نقش
آن
برای درک بیشتر و عمیق تر و نقش آن در توسعه جوامع ، باید ضرورت آن را ، در
جامعه مورد بررسی قرارداد یا به عبارت دیگر قبل از شناخت نقش وقف ، باید دانست
که چه عواملی ایجاب می کند که وقف وجود داشته باشد و اگر وقف وجود داشته در
کدام جامعه از ضروریت و فوریت بیشتر برخوردار است. بدون درک این امر ، فهم
اهمیت وقف و شناختن نقش آن در توسعه جوامع ، امر بسیار دشو ار و مشکلی است
.زیرا شناخت صحیح از نقش وقف در توسعه جوامع زمانی میسر میشود که اولا درک شود
که پدیده وقف چه خلاء را در جامعه بر میکند و با شناخت این امر است که میتوان
میزان تاثیر آن در توسعه جوامع ارزیابی را نیز ارزیابی کرد. انسان موجود
اجتماعی است . اجتماعی بودن انسان بدان مفهوم است که انسان فطرتا" از
نیازمندیهای گوناگون برخوردار است َََََََنیازمندی هائی که به هیچ وجه ، یک فرد
، قادر به اشباع آن نیازمندی ها نمی تواند باشد. از آنجا که نیازمندی های موجود
در نهاد انسان به جز از طریق همکاری و تعامل با ا نسان های دیگر ، توسط دیگر
موجودات ، برآورده نمی شود ، انسان در نخستین وهله ای از زندگی خویش، نیاز به
رابطه با همنوع خویش را ، در وجود خویش احساس می کند. به تعبیر دیگر ، نیاز به
تعامل و همکاری با همنوع چیست تشکیل زندگی و تأمین نیازمندی های متنوع آن ،
نخستین احساسی است که هنگام شکل بخشیدن به زندگی ، به انسان دست می دهد. لذا
عجز انسان در تأمین نیازمندی های گوناگون زندگی باعث می شود ، که انسان خود را
نیازمند دیگران احساس نموده و بدین طریق نخستین رابطه اش را با دیگران ، در شکل
تعامل و همکاری متقابل ، آغاز کند.
از وقتی که انسان دست همکاری خویش را ، به سوی همنوع
خویش دراز می کند ، رابطه ای اجتماعی ، که بر بنیاد آن جامعه ای انسانی استوار
است نیز شکل می گیرد. با شکل گیری رابطه ای اجتماعی میان انسان ها ، معاشره ای
اجتماعی ، یعنی جامعه ، به وجود می آید. و با بوجود امدن معاشره ای اجتماعی ،
انسان از انزوای فردی و فردیت خویش بیرون آمده و به دنیای پهناور اجتماع ، پا
می گذارد. پا گذاشتن به دنیای پهناور اجتماعی یعنی رهائی از انحصار ((من)) و
پیوستن به ((ما)) ، پیوستن به ((ما)) به مفهوم سهیم شدن در سرنوشت ((ما)) است.
سهیم شدن در سرنوشت ((ما)) یعنی احساس مسئولیت در برابر ((ما)). پس انسان با
رها کردن زندگی فردی و پیوستن به زندگی اجتماعی ، وارد مرحله ای جدید از از
زندگی می شود ، مرحله ی جدیدی که پیچیده تر از مرحله ی گذشته است ، اما از آنجا
که مرحله ای جدید ، بیشتر می تواند نیازمندی های فطری و غریزی انسان را پاسخ
گوید ، انسان خود را در مرحله ای جدید زندگی ، آرامتر و خوشبخت تر می یابد.
خوشبختی و سعادتی که از اشباع نیازمندی های غریزی اش نشئت می گیرد.
همانگونه که تبیین شد ، زندگی اجتماعی بر مبنای روابط
اجتماعی استوار است و روابط اجتماعی است که زیر بنای تشکل جامعه ای انسانی را ،
به وجود می آورد. پس در واقع ، زندگی اجتماعی ، پدیده ای مرکبی است که از مجموع
زندگی افراد خویش ، تشکیل یافته است. افرادی که هر یک به مثابه ای یک ارگان از
ارگانیسم پیکره ای واجد جامعه تلقی می گردد. تلقی شدن هر فرد بعنوان یک عضو از
بدنه ای واحد اجتماع ، بدان معنی است که ((اجتماع)) و ((جامعه )) وجود مجزا از
وجود مجموعه ای اجزاء و افراد خویش ندارد. افراد ، اصناف و طبقات مختلف اند که
جامعه ای انسانی را به وجود می آورند. این حرف بدین مفهوم است ، که سرنوشت یک
جامعه به افراد ان جامعه بستگی دارد. و تغییر سرنوشت جامعه نیز در دست افراد آن
جامعه است. همچنانکه خداوند در قرآن می فرماید : (( ان الله لا یغیر ما بقوم
حتی یغیروا ما بانفسهم )) 1
جامعه ای راکد ، عقب مانده و منحطه از وجود افراد عقب
مانده ، راکد و منحطه در درون آن جامعه حکایت می کند و جامعه ای سیال ، مترقی و
پویا ، پویائی ، تحرک و هوشمندی افراد خویش را به اثبات می رساند. دقیقا به
همین خاطر است که می گویند انحطاط یک جامعه از انحطاط افراد آن آغاز می شود
همانگونه که سیاست حرکت جامعه نیز محصول تحرک و تلاش افراد آن جامعه است. پس
سوالی که در این جا مطرح می شود این است که چرا و چگونه یک جامعه به انحطاط می
گراید؟ یا به عبارت دیگر عوامل انحطاط جوامع چیست ؟ پاسخ دقیق این سوال ، زیرا
بحث از توسعه ای جوامع زمانی به نتیجه می رسد که انحطاط جوامع نیز بررسی شده
باشد چرا که توسعه و انحطاط دو مفهومی متضادی است که در برابر همدیگر ، قرار
دارند.
بسیاری از دانشمندان و جامعه شناسان معتقدند که جوامع
عمدتا ، به دو دلیل ، به انحطاط کشانیده می شوند. یعنی دو عامل در انحطاط جوامع
نقش محوری را بازی می کنند ، و عوامل دیگری که در کنار آن دو عامل مشاهده می
شود ، در واقع و در نهایت خویش ، به همین دو عامل بر می گردند. آن دو عامل
عبارت اند از:
1-تراکم قدرت
2-تراکم ثروت
تراکم قدرت باعث عدم توزیع عادلانه ای قدرت می گردد و
عدم توزیع عادلانه ای قدرت ، فساد را به دنبال دارد. تراکم ثروت ، ثرو ت و
سرمایه ای جامعه را از معرض بهره مندی همگان بیرون کرده و در انحصار عده ای خاص
قرار تراکم ثروت ، ارتباط پیدا می کند ، این عامل یعنی تراکم ثروت به اختصار در
این جا بررسی می گردد.
تراکم ثروت :
تراکم ثروت به معنای انباشته شدن ثروت و سرمایه ای مادی جامعه ، در دست فرد ،
قشر یا طبقه ای خاص است. انباشته شدن ثروت در دست فرد ، قشر یا طبقه ای خاص یکی
از محوری ترین فاکتوری است که جوامع را به زوال و انحطاط می کشاند زیرا انباشته
شدن ثروت در دست فرد ، قشر یا طبقه ای خاص مانع از توزیع عادلانه ای سرمایه و
امکانات مادی در میان اقشار ، اصناف و طبقات مختلف جامعته می گردد. توزیع
عادلانه ای ثروت به معنی برخورداری هر انسان و افراد جامعه از تمامی امکانات و
مزایای اقتصادی و رفاهی است ؛ ولی تراکم ثروت در دست قشر یا طبقه ای خاص مانع
از توزیع عادلانه ای آن گردید. و در نتیجه رابطه ای متعادل میان افراد و اعضاء
مختلف جامعه را ، با ربودن ثروت و امکانات مادی جامعه ، مختل می کند. بدین گونه
جامعه ای واحد از لحاظ امکانات مادی به طبقات و لایه هایی تقسیم می گردد که
فاقد هر نوع اصالت انسانی اند و صرفا بر مبنی تراکم ثروت ، به وجود آمده اند.
طبقه بندی جامعه براساس برخورداری از امکانات مادی ، باعث ایجاد شکاف در میان
اعضاء و افراد جامعه می شود. و به هر مثابه ای که تر اکم ثروت در یک جامعه
تشدید شود ، به همان مثابه شکاف طبقاتی نیز عمق بیشتری پیدا می کند. و به هر
اندازه که شکاف طبقاتی بیشتر گردد، تعادل در روابط میان اعضاء جامعه نیز از بین
می رود. وقتی تعادل بر روابط میان اعضاء مختلف جامعه حاکم نباشد ، جامعه قادر
به ایجاد هماهنگی میان اعضاء مختلف خویش نمی گردد. و بدین گونه است که روابط
اجتماعی میان اعضاء جامعه ، آهسته آهسته کمرنگ شده و به گسستگی رو می آورد.
جامعه ای که روابط اجتماعی میان اعضاء آن ، رو به گسستگی باشد ، جامعه ای است
رو به زوال و انحطاط ؛ زیرا دیگر قادر به تأمین نیازمندی های خویش نیست. و
جامعه ای عاجز از تأمین نیازمندی های خویش جامعه ای منحطه و رو به زوال است .
بدین ترتیب ملاحظه می شود که تراکم ثروت چگونه شیرازه ی زندگی اجتماعی ، یعنی
روابط اجتماعی میان اعضاء جامعه ، را از بین می برد. از این جاست که بحث از وقف
، بعنوان پدیده ای که در برابر تراکم ثروت قرار دارد ، ضرورت پیدا می کند.
تر اکم ثروت و وقف
:
((تراکم ثروت ، در رابطه ای متضاد با ((وقف)) قرار دارد. بدین معنی که اگر
تراکم ثروت باعث عدم توزیع عادلانه ای ثروت در میان افراد ، اصناف و اقشار
گوناگون جامعه می گردد، وقف ، در مقابل ، باعث برخورداری مساویانه ای افراد ،
اصناف و اقشار مختلف جامعه می شود. اگر تراکم ثروت باعث تعمیق شکاف طبقاتی شده
و جامعه را به طبقات مختلف فقیر و ثروتمند ، تقسیم می کند ، وقف فاصله ای
طبقاتی میان طبقات مختلف جامعه را به حداقل می رساند. اگر تراکم ثروت سرمایه
های مادی و امکانات مادی و رفاهی یک جامعه را از بقیه اعضاء جامعه ستانده و در
انحصار عده ای خاص قرار می دهد ؛ وقف این سرمایه را از طبقه بندی ثروتمند جامعه
به طبقه ای فقیر جامعه منتقل می کند و فقیران جامعه را نیز از امکانات رفاهی و
مادی بهره مند می سازد.
تراکم ثروت در جامعه ای رشد می کند که فرهنگ وقف در آن
جامعه گسترش نیافته باشد. در جامعه ای که فرهنگ وقف گسترش یافته باشد ، آن
جامعه هرگز دچار تراکم ثروت ، نخواهد شد ؛ زیرا انحصار ثروت توسط طبقه ای خاص ،
افراد خاص و یا قشر خاص ، باعث محرومیت بقیه اقشار جامعه از آن می شود. جامعه
ای که اکثریت اعضاء افراد آن ، از امکانات مادی و رفاهی ، محروم باشد ، جامعه
ای است که عدالت اجتماعی در آن تحقق نیافته است. فقدان عدالت اجتماعی در یک
جامعه ، باعث کند شدن روند تکامل ارزش های الهی و انسانی ، در آن جامعه می
گردد. کند شدن روند تکامل ارزش های الهی و انسانی ، بدون تردید ، جامعه را به
انحطاط مطلق می کشاند. انحطاط در ابعاد مادی و معنوی ، ولی گسترش فرهنگ وقف در
یک جامعه ، نه تنها آن جامعه را از چنگال انحطاط می رهاند ، بلکه جامعه را در
ابعاد مادی و معنوی ، به سعادت می رساند ؛ چرا که وقف ثروت و دارائی مادی جامعه
را از انحصار طبقه ای مرفه ، و طبقه ای اقلیت جامعه بیرون آورده و به طبقه ای
محروم و طبقه ای اکثریت جامعه منتقل می سازد. انتقال ثروت از طبقه ای بالا به
طبقه ای پائین باعث برخورداری ، طبقه پائین جامعه و طبقه اکثریت جامعه از
امکانات بهتر رفاهی و مادی می گردد. وقتی طبقه اکثریت جامعه از امکانات رفاهی و
سهولیات مادی ، بیشتر بهره مند شوند، شکاف اجتماعی بین طبقه ای بالا و پائین ،
نیز کاهش می یابد. کاهش شکاف طبقاتی و اجتماعی بین طبقات مختلف جامعه ، به
مفهوم دیگر ، گامی است ، به سوی محرومیت زدائی طبقه اکثریت جامعه . محرومیت
زدائی ، از اکثریت اعضاء جامعه ، زمینه ی تحقق عدالت اجتماعی را ، فراهم می
سازد. با فراهم شدن زمینه عدالت اجتماعی ، روابط انسانی بر مبنای ارزش های
انسانی ، میان طبقات گوناگون جامعه ، نیز گسترش می یابد و با گسترش روابط
انسانی بر مبنای ارزش های انسانی ، جامعه را قادر به ایجاد هماهنگی ، میان
اعضاء مختلف بدنه ای خویش می سازد. وقتی جامعه قادر به ایجاد هماهنگی میان
ارگان های مختلف ارگانیسم خویش باشد ، دارای انسجام انسانی در رفتارها و
هنجارهای انسانی خویش می شود و به همین خاطر است که گسترش فرهنگ وقف ، یکی از
عمده ترین فاکتور ، انهدام تراکم ثروت در جامعه و ایجاد بستر مناسب برای رشد
ارزش های معنوی و الهی ، در شکل توزیع عادلانه ای ثروت ، محسوب می شود و با درک
از همین نکته ، یعنی موثریت ژرف وقف در توسعه ای اقتصادی ، فکری ، فرهنگی و
معنوی جوامع است ، که اسلام دین مقدس توحیدی ، بر گسترش فرهنگ وقف بیش از هر
چیز دیگر تأکید نموده است . به همین لحاظ گوشه ای از آنچه که در متون دینی ما ،
در جهت گسترش فرهنگ وقف آمده است ، به طور فشرده بررسی می گردد.
تعریف فقهی و ارزیابی
آن از فرهنگ دینی اسلامی
اما محور دوم : تعریف فقهی وقف و ارزیابی آن ، در فرهنگ دینی اسلامی : برای
((وقف)) علماء و فقهاء تعاریف گوناگونی نموده اند : اما تعریف مشهور آن که
مطابق آن در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز تعریف شده است ، عبارت است از :
((تجسیس الاصل و اطلاق المنفعه )) 2 بعضی ها آن را به ((صدقت جاریت )) 3 نیز
تعریف نموده اند.
اما بررسی متون دینی و پژوهش در قرآن و سنت ، نشانی می
دهد که مفهوم وقف ، مفهوم بسی گسترده تر و فنی تر از آنچه که در تعریف مذکور
آمده است ، می باشد ، برای اینکه وقف در فرهنگ اسلامی مترادف با کلمه ای
((انفاق )) و ((صدقت)) است. انفاق و صدقت به مفهوم عام آن هر نوع هبه ، هدیه و
بخشش را شامل می شود که محضآ لله و بخاطر مصالح خلق خدا ، اهداء می گردد. شاید
مطابقه همین معنی است که عده ی زیادی از علماء معتقدند که تعریف وقف به ((تجسیس
الاصل و اطلاق المنفعه ، از باب تعریف مفهوم به مصداق است . لذاست که می توان
گفت ، وقف عبارت است ، از هر هدیه و تحفه ای که بخاطر مصالح خلق خدا و رضایت
خدا اهداء گردد: که بدین گونه وقف را می توان حتی به امور معنوی صرف ، که از
هیچ نوع مظاهر مادی برخوردار نمی باشند ، تعمیم داد. روی همین جهت نیز می توان
از دو بعد ، فرهنگ وقف در دین اسلام را مورد بررسی قرارداد.
1 _ وقف و انفاق مادی
2 _ انفاق معنوی .
برای شناخت هر چه عمیق تر و دقیق تر جایگاه وقف ، در
فرهنگ اسلامی ، چند آیت و روایت از ائمه معصومین و پیامبر فهرست گونه بررسی می
شود. قرآن با درک از اهمیت نقش وقف در توسعه جامعه و تمدن آن : اصولا ، یکی از
سوره هایش را به وقف اختصاص داده است . سوره ((لیل** سوره ای است که از اول تا
به آخر مومنین و مسلمانان را به بخشش ، وقف و انفاق فرا می خواند. و وقف و
انفاق را باعث پاکیزه شدن مال از حقوق دیگران تلقی می کند پاکیزه شدن مال از
حقوق دیگران ، بدین مفهوم است که اصولا وقف در فر هنگ اسلامی بعنوان یک حق
ارزیابی شده است ، تا یک سنت حسنه در فرازهایی از این سوره می خوانیم :
(( فاما من اعطی و اتقی و صدق بالحسنی فسنیسره للیسری و
اما من بخل و استغنی و کذب بالحسنی . فسنیسره للعسری ، و ما یغنی ما له اذا
تردی )) 4
در جای دیگری این سوره مبارکه آمده است که اعطاء مال به
مثابه تزکیه مال محسوب می شود :
(( الذی یوتی ماله بتزکی و ما لا حد عنده من نعمه تجزی
، الا ابتغاء وجه ربه الاعلی ، ولسوف یرضی )) 5
در سوره ضحی اولا خداوند ، از برتری دنیا بر آخرت سخن
می گوید و سپس بخشندگی خویش را در حال تنگدستی بندگان ، یاد می کند. و سپس خود
بندگان را به بخشش و رد نکردن سوال کنندگان فرا می خواند:
((و
وجدک عائلا فاغنی ، فا ما الیتیم فلا تقهر ، و مال السائل فلا تنهر، و اما
بنعمه ربک فحدث )) در سوره بقره ، خداوند انفاق د ر راه خدا را ، به دانه ای
تشبیه می کند که از آن بوته ای جوانه می زند. در هر بوته خوشه هایی وجود دارد
که صدها دانه را به ارمغان می آرد. تمثیل این گونه ای وقف ، بدان خاطر در قرآن
امده است که ثمر دهی وقف در توسعه ای جوامع به همان میزان گسترده است ، که حتی
وقف یکدانه گندم می تواند به صدها دانه ای گندم تبدیل شود. یعنی صدها برابر
آنچه که خود ظرفیت دارد ، در جامعه می تواند نقش ایفا کند: ((مثل الذین ینفقون
اموالهم فی سبیل الله کمثل حبه ، انبتت سبع سنابل ، فی کل سنبله مائه حبه والله
یضعف لمن یشاء والله واسع علیم. الذین ینفقون اموالهم ، فی سبیل الله ثم
لایتبعون ما انفقوا منا و لا اذی لهم اجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم و لا هم
یحزنون )) 7 یا ایها الذین امنو ، انفقوا من طیبت ماکسبتم و مما اخرجنا لکم من
الارض )) 1 و برای آنکه انفاق هر چه بیشتر از ارزش های معنوی و الهی برخوردار
باشد ، خداوند بندگانش را به انفاق ، پنهانی و فارغ از هر نوع و یا توصیه می
کند : (( و ما انفقتم من نفقه او نذرتم من نذر فان الله یعلمه و ما للظلمین من
انصار . ان تبدو الصدقات فنعما هی و ان تحفوها و توتوها الفقراء فهو خیر لکم و
یکفر عنکم من سیئاتکم و الله بما تعملون خبیر.)) 9
وقف در فرهنگ دینی مفهوم دارد ؛ زیرا وقف فی سبیل الله و برای خداست. منکرین
خدا و آنانی که به ارزش های دینی ایمان نداشته باشند نمی توان انفاق برای آنها
مفهوم پیدا کند و اگر انفاق هم بکنند به انفاق آنها به مثابه ای انفاق انسان
های مومن از ارزش و ارج معنوی برخوردار نیست. لذا خداوند می فرماید : (( ما
تنفقو من خیر فلا نفسکم و ما تنفقون الا ابتغاء وجه الله و ما تنفقوا من خیر
یوف الیکم و انتم لا تظلمون )) 10
در آیه دیگر خداوند آدم انفاق گر را آدمی معرفی می کند
که فارغ از هر حزن و اندوه است ؛ زیرا او رسالت الهی ، انسانی ، تاریخی و
اجتماعی خویش را ایفا نموده است و به همین خاطر هم نزد خدا ، هم نزد تاریخ و هم
نزد خلق خدا سربلند است.
((الذین ینفقون اموالهم بالیل و النهار ، سرا و علانیه
، فلهم اجر هم عند ربهم و لاخوف ، علیهم و لاهم یحزنون )) 11
خداوند هر کس را به مثابه ی توانمندی اش به انفاق دعوت
می کند. فرهنگ انفاق باید در میان همه همگانی باشد :
((لینفق ذوسعه من سعته و من قدر علیه رزقه ، فلینفق
مماء اته الله لایکلف الله نفسا الا ماء اتها سیجعل الله بعد عسر یسرا)) 12
و همچنین بررسی روایات در سنت ، نشان می دهد که اسلام
بیش از بیش گسترش فرهنگ وقف را تأکید کرده و یکی از عمده ترین عامل ، در توسعه
، تکامل ، پیشرفت و تعالی جامعه ، فرهنگ و تمدن اسلامی می داند. به طور مثال
نمونه هایی از روایات ذیلا ذکر می شود که وقف را هم در بعد مادی و هم در بعد
معنوی تعمیم داده است. و مسلمانان را به توسعه هر چه بیشتر فرهنگ وقف سفارش
نموده است :
1 _ در تفسیر آیت از قرآن که در آن آمده است ((و مما
رزقنهم ینفقون )) امام انفاق را در ابعاد مختلف زندگی تعمیم داده است ، به گونه
ای که انفاق شامل هدایا ، انفاق و تعاون با اقارب دوستان و خویشاوندان را نیز
شامل می شود امام انفاق را به انفاق واجب و مستحب تقسیم نموده است . انفاق واجب
، مثل انفاق در جهاد ، انفاق به زوجته به مادر و پدر : قال الامام (ع) یعنی و
ممارزقنهم من الاموال و القوی فی الابدان و الجاه و المقدار ، ینفقون یودون من
الاموال الزکوه و یجودون بالصدقات و یعتملون الکل و یودون الحقوق اللازمات
کالنفقه فی الجهاد اذالزم و اذا استحب کسائر النفقات الواجبات علی الاهلین و
ذوی الارحام القربیات و الاباء و الامهات )) و انفاق مستحبی مثل : (( و
کالنفقات المستحبات علی من لم یکن فرضا علیهم النفقه من مائر القرابات و
کالمعروف بالامعاف و القرض و الاخذ بایدی الضعفاء و یودون من قوی الا بدن
المعونات کالرجل یقود فریوا و ینجیه من مهلکه و یعین مسافرا... )) تا اینکه می
گوید : ((فکل هذا انفاق مما رزقه الله تعالی )) 13
تقسیم انفاق به واجب و انفاق مستحب بدان جهت است که
امور معاشره ای انسانی باید بر مبنای ارزش های انسانی ، معنوی و الهی استوار
باشد. بدین معنی که انفاق زوجته ، والدین و با مصادیق دیگر و از انفاق واجب ،
حتی در صوره وجوب خویش باید صرفا تمحض لله صورت گیرد و نباید با اکراه ، ربا و
امثال آن آلوده گردد ، زیرا انفاق و فرهنگ آن بر مبنای ارزش الهی استوار است .
تصمیم آن بدان که امام در روایت فوق بیان فرموده است مسلما باعث توسعه و رشد
ارزش های انسانی در جامعه می گردد. در جای دیگر از سنت آمده است :
1 _ الصدقه تغلب الخطیئه 14
2 _ ان الصدقه تدفع مبته السوء عن الانسان 15
3 _ صله الرحم تزید فی العمر و الصدقه تزید فی الاجل 16
4 _ فاقام الصدقه مقام الصیام اذا عسر علیه 17
اما در بعد معنوی : در بعد معنوی نیز وقف مفهوم پیدا می
کند. در فرهنگ دینی اسلامی وقف معنوی بیش از وقف مادی تأکید گردیده و مدام وقف
معنوی بر وقف مادی ترجیج داده شده است وقف معنوی به وقفی اطلاق می شود که از
هیچ گونه مظاهر و جلوه های مادی برخوردار نیست و صرفا بازده معنوی دارد . هر
عمل خیر ی که باعث رشد ارزش های معنوی ، اخلاقی و فکری در جامعه شود وقف معنوی
نیز بر آن صدق می کند ؛ زیرا معنویت در جامعه با رشد همین ارزش ها است که رشد
می کند و فقدان این ارزش ها در یک جامعه نیز نشانگر انحطاط ان جامعه است. لذاست
که احادیث متعدد در این زمینه وارد شده است ، که صرفا به چند نمونه ای از آن
اشاره می گردد :
1 _ افضل الصدقه ان یتعلم المرءأ و علما ثمن یعلمه اخاه
18
2 _ من الصدقه ان یتعلم الرجل العلم و یعلمه الناس
3 _ پیامبر (ص) اسلام به امام علی (ع) توصیه می کند : یا علی ثلاثه من حقائق
الایمان : الانفاق من الاقتار ، ایضاک الناس من نفسک و بذل العلم للمتعلم .
با در نظر داشت آیات فوق و احادیث مذکوره ، که صرفا شمه ای از آنچه در متن
تعالیم دینی ما آمده است می باشند ، این نکته بخوبی روشن میشود که وقف جایگاه
بسیار بسیار مهم و ارزنده در اسلام دارد.
نقش عینی وقف در توسعه
فرهنگ و تمدن اسلامی :
نقش وقف در فقر زدائی:
بازده عین وقف در توسعه اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی جامعه ای اسلامی بسیار
گسترده است ، زیرا گسترش فرهنگ وقف یکی از راهکارهایی است که فقر را در جامعه
ای اسلامی ریشه کن می کند. فقره پدیده ای است که یکی از موثرترین فاکتور انحطاط
جوامع محسوب می شود ؛ زیرا که فقر جامعه ای انسانی را زوال مادی و معنوی سوق می
دهد. فقر زیر بنای توحیدی یک جامعه را فلج می سازد. فقر مانع از رشد هماهنگ
جامعه می شود. فقر با ربودن امکانات مادی و رفاهی از قشر وسیع جامعه ، زمینه ی
رشد تفکر را در جامعه نابود می سازد. فقر تمام پتانسیل ها و توانمندی های
بالقوه ای جامعه را منهدم می کند. فقر نمی گذارد که بستر مناسب برای رشد ارزش
های الهی و معنوی در جامعه فراهم شود ، زیرا همانگونه که گفته شد فقر زیر
بناهای توحید در یک جامعه را فلج می سازد. با فلج شدن زیر بناهای توحید در یک
جامعه ، جامعه در تمام ابعاد خویش فقیر می شود ، چرا که نهادهای مختلف جامعه در
رابطه ای متقابل علی و معلولی قراردارد. بدین معنی که نهادهای اقتصادی ، سیاسی
، اجتماعی و فرهنگی مدام در رابطه ای تأثیر و تأثر قرار دارند . پویائی نهاد
اقتصادی یک جامعه ، زمینه های مناسب برای رشد فرهنگ جامعه ایجاد می کند. رشد
نهادهای فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی طبیعی است که رشد نهاد اجتماعی را نیز به
دنبال می آورد. و بدین ترتیب رکود اقتصادی یک جامعه زمینه های مناسب رشد و
توسعه فرهنگ در یک جامعه را از بین می برد. جامعه ای که از فرهنگ شایسته
برخوردار نباشد و جامعه ای که از فرهنگ منحطه برخوردار باشد. سیاست آن نیز به
ابتذال کشانیده می شود. زیرا انحطاط فرهنگی به مثابه ای انحطاط فکری است و با
انحطاط فکری چگونه جامعه می تواند در بعد سیاسی موفق عمل کند ؟ و جامعه ای که
اقتصاد ، سیاست و فرهنگ نداشته باشد ، معلوم است که نهاد اجتماعی آن نیز بیمار
است . لذاست که فقر اقتصادی ، جامعه را در تمام ابعاد آن ، فقیر می سازند .
دقیقا با ملاحظه ای همین تأثیر عمیق و گسترده ای فقر در
جامعه است که در فرهنگ دینی فقر ، مترادف با کفر تلقی شده است . مترادف بودن
فقر با کفر اگر از یک جهت ، اهمیت نقش فقر در جامعه را ، تبیین می کند ، از سوی
دیگر مومنین را به نابودی و ریشه کن نمودن این پدیده ، نیز فرا می خواند ؛ چرا
که فقر کفر است ؛ و جامعه ای که زیر بنای اعتقادی آن با توحید اعتقادی بنا شده
باشد نمی تواند با کفر بسازد. پس همانگونه که ریشه زدائی کفر از جامعه ، از
اولویت برخوردار است ، ریشه کن نمودن فقر نیز از اولو یت برخوردار است و بر
همین اساس است که خداوند بندگانش را پیش از هر چیز دیگر به وقف و انفاق فرا می
خواند تا این پدیده را از میان جامعه ای اسلامی ریشه کن نماید.
(( وانفقوا من ما رزقنکم من قبل ان یأتی احدکم الموت ،
فیقول رب لولا اخر تنی الی اجل قریب فاصدق و اکن من الصالحین و لن یوخر الله
نفسا اذا جاء اجلها و الله خبیر بما تعلمون )) ((یا
ایها الذین امنوا انفقوا مما رزقنکم ، من قبل ان یأتی یوم لابیع فیه و لاخله و
لاشفعه و الکفرون هم الظلمون )) 21 (( و فی اموالهم حق للسائل و المحروم )) 22
در فرهنگ دینی اسلامی ، پدیده ی وقف درست در مقابل فقر
قراردارد بعبارت دیگر فلسفه وجودی فرهنگ وقف ، فقرزدائی جامعه است. و با گسترش
فرهنگ وقف به یقین که میزان فقر و محرومیت در جامعه کاهش می یابد. زیرا وقف
همانگونه که تبیین شده یکی از راه های کنترل تراکم ثروت محسوب می شود . و با
کنترل تراکم ثروت یا به تعبیر دیگر از بین رفتن تراکم ثروت سرمایه ای جامعه را
در اختیار همگان قرار می گیرد و بهره مند شدن همگان از ا مکانات رفاهی و
اقتصادی زمینه ای تکامل در ابعاد فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی نیز فراهم می شود. و
بدین سان می بینیم که چگونه وقف نقش سازنده و مهم را در فقر زدائی جامعه ، در
ابعاد گوناگون مادی و معنوی ایفاء می کنند. نقش وقف در توسعه فرهنگی : فرهنگ
هستی خاص یک جامعه را گوید. یعنی جامعه در کلیت خویش با جوامع دیگر تفاوت
چندانی ندارد، آنچه که یک جامعه را از جوامع دیگر متمایز می سازد ، فرهنگ آن
جامعه است. فرهنگ یک جامعه ، بر تفکر آن جامعه استوار است ، و تفکر آن جامعه
نیز در بستر فرهنگ جامعه رشد می کند. جامعه ای با فرهنگ پویا جامعه ای است که
از تفکر قوی برخوردار است و تفکر قوی نیز در دامن فرهنگ شایسته و باز پرورش می
یابد.
جامعه ای که از لحاظ فرهنگی تمام اقشار آن از مزایای
عادلانه فرهنگی نیز برخوردار نباشد ؛ جامعه ای است که نه می تواند فرهنگ سالم و
مترقی داشته باشد . جامعه ای بدون فرهنگ سالم ، نه در بعد مادی و نه در بعد
معنوی ، رشد می کند ؛ زیرا که عقامت فرهنگ باعث عقامت تفکر می گردد ؛ تفکر عقیم
جامعه را فاقد خلاقیت و ابتکار می سازد. جامعه ای فاقد خلاقیت و ابتکار نمی
تواند مشکلات مادی خویش را به درستی تشخیص دهد نه خلاء معنویت را می تواند در
جامعه پر کند. جامعه زمانی فاقد ابتکار ، خلاقیت و تفکر تلقی می شود که از
فرهنگ پویا برخوردار نباشد زیرا در چنین حالت جامعه نه از گذشته ای خویش بدرستی
آگاهی دارد ؛ و نه جایگاه خویش در زمان حال را می شناسد و جامعه ای که نتواند
جایگاه خویش در زمان حال را درک کند مسلم است که نه می تواند ، حرکت خویش به
سوی فردا را نیز، عیار نماید ؛ برای اینکه حرکت سالم به سوی فردا به شناخت دقیق
از زمان حال نیاز دارد. روی این جهت عقامت فرهنگ در یک جامعه ، باعث درک نادرست
از زمان و نقش زمان در تکامل پدیده ها می شود و وقتی جامعه نتوانست درک درست از
زمان و نیازمندی های زمان خویش داشته باشد. حرکت بسوی فردا را نیز نمی تواند
عیار کند . بر همین مبناست که وقف فرهنگی ضرورت پیدا می کند. زیرا اگر فقدان
تعادل ، در برخورداری افراد جامعه از امکانات فرهنگی ، در فرجام به عقامت
فرهنگی می انجامد ، وقف فرهنگی نیز در نهایت به تعادل ، در برخورداری افراد
جامعه از امکانات فرهنگی ، منتهی می شود ، زیرا که وقف فرهنگی به معنی برخوردار
ساختن اقشار محروم جامعه از مزایای فرهنگی ، در جهت توسعه فرهنگی جامعه است .
برخورداری اقشار محروم جامعه از مزایای فرهنگی،باعث رشد
جامعه می گردد. به دلیل اینکه بهره مندی اقشار محرو م جامعه به منزله ای،
سیالیت فرهنگی جامعه است و سیالیت فرهنگ جامعه ، رمق خلاقیت را در وجود جامعه
می دواند. وقتی جامعه خلاق شود ، تفکر در جامعه زنده می گردد . با زنده شدن
تفکر در یک جامعه ، جامعه هرگز رو به فقر گام بر نمی دارد؛ برای اینکه تفکر ،
جامعه و افراد جامعه را به شناخت درست از زمان ، نقش آن در تکامل پدیده ها و
نیازمندی های زمان هدایت می کند. و بدین طریق جامعه در تمام معضل اقتصادی ،
سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی دارای تشخیص و شناخت درست می گردد. لذا وقف فرهنگی به
مثابه ای باز گرداندن تفکر به جامعه است وقف فرهنگی به مفهوم زنده نگه داشتن
نبض تفکر در لایه های زیرین جامعه است .
وقف فرهنگی تزریق آگاهی به انسان های محرو می است که
صدها سال اسیر قفس جهالت مانده اند. وقف فرهنگی اهداء روشنی در اعمال زوایای
تاریک جامعه است . وقف فرهنگی فروزان کردن مشعل نور در دل تاریکی جهالت انسان
هاست؛ جهالتی که به مثابه ای زنجیره در بیغوله های زندان تفکر را اسیر خویش نگه
داشته است. بنای عقامت و نازائی تفکر صرفا با وقف فرهنگی از بین میرود. و وقف
فرهنگی است که تفکر را در سطح تمام افراد جامعه همگانی می کند. انسان هایی که
نهادهای فرهنگی را به جمعه وقف می کنند؛ آگاه باشند ، که در واقع با وقف نهاد
فرهنگی به جامعه ، اندیشه را به جامعه اهداء نموده اند. اندیشه که بدون آن حتی
نمی توان خدای خویش را شناخت و همه باید بدانند که اگر تفکر را به افراد جامعه
اهداء کنند نه تنها جامعه را نجات داده است بلکه خود را نیز جاودانه ساخته است
؛ زیرا نسل های بعدی به خوبی خواهند دانست که کدام انسان ها ، با چه میزان از
ایثار ، بقا ء نسل خویش را با اهداء تفکر به جامعه ، تضمین نموده اند.
بناء برای رهائی از عقامت اندیشه ، برای بیرون رفت از
رکود ناانسانی ، برای نجات از اسارت جهالت ، برای ذوب نمودن یخ های منجمد
اندیشه و برای رشد شعوری جامعه به توسعه ای فرهنگ وقف و انفاق ضرورت است ، چرا
که توسعه ای فرهنگ وقف و انفاق موجب ایجاد تعادل اقتصادی و مادی در جامعه می
گردد و با تعادل مادی و اقتصادی زمینه ای فعلیت پیدا کردن توانمندی ها و
پتانسیل ها ی بالقوه به وجود می آید. و بدین ترتیب حرکت رو به رشد جامعه در
مسیر تکامل مادی و معنوی آغاز می شود. و زان پس سرنوشت جامعه ، با دستان
توانمند خود جامعه تغییر می کند. دقیقا به همین لحاظ است که ایجاد نهادهای
خیریه بر مبنی ((اوقاف )) و ((انفاق)) در جوامع از ضروریت برخوردار می گردد که
در رکود و بن بست نا انسانی ، فقر ، بدبختی ، فلاکت و عقب ماندگی گیر نموده
باشند . جوامع که عده ای بسیار اندک آن از بهترین امکانات مادی ، رفاهی و
اقتصادی برخوردارند و اکثریت مطلق آنها در چنگال فقر مادی و معنوی اسیراند بین
توسعه و گسترش فرهنگ وقف و انفاق در جامعه ای اسلامی ما بیش از جوامع دیگر از
ضرورت برخوردار است.
نقش وقف در بالا بردن
ارزش های الهی و معنوی :
مهمترین جنبه و اساسی ترین بعد در بحث وقف و نقش وقف در توسعه فرهنگ و تمدن
اسلامی ، نقش وقف در تکامل و توسعه ارزش های الهی و معنوی است. فرهنگ و تمدن بر
مبنای ارزش های مادی و معنوی استوار است . فرهنگ به مجموعه ای از دستاوردهای
مادی و معنوی یک جامعه اطلاق می گردد و تمدن عبارت است از مجموعه ای از
دستاوردهای مادی یک جامعه ، بعضی ها تمدن را مرادف فرهنگ دانسته و بدین نحو
گفتگوی تمدن ها را به مفهوم گفتگوی فرهنگ ها می دانند. ملاحظه می شود که رشد
ارزش های مادی و معنوی در یک جامعه به مثابه رشد ، توسعه فرهنگ آن جامعه تلقی
می شود و زوال ارزش های مادی و معنوی در یک جامعه به مثابه زوال فرهنگ و تمدن
آن جامعه ، ارزیابی می گردد.
مهمترین نقشی که وقف در توسعه فرهنگ و تمدن ایفاء می
کند. توسعه ای معنوی جامعه است . توسعه ی معنوی جامعه بدین مفهوم است که جامعه
در بعد الهی ، دینی و ارزش های معنوی خویش بیشتر از ابعاد مادی رشد می کند ؛
زیرا اگر وقف را از دیدگاه انسانی و معنوی آن نگاه کنیم ، وقف ، عبارت است از
به خدمت گرفتن ارزش ها و امکانات مادی به نفع ارزش های معنوی ، به عبارت دیگر
جامعه زمانی از لحاظ معنوی بیشتر رشد می کند که ارزش های مادی و امکانات مادی
اش در خدمت امکانات و ارزش های معنوی اش باشد. و در عوض ارزش های معنوی زمانی
در یک جامعه می میرد که ارزش های معنوی در خدمت امکانات و ارزش های مادی بوده و
توانمندی های انسانی ، الهی و معنوی جامعه قربانی اهداف مادی ، غیر انسانی و
غیر الهی گردد. روی همین جهت است که ابتذال ، پوچیگری ، و انکاری ، فرهنگ مصرف
، مادیت و بی دینی در جامعه ای رشد پیدا می کند و همگانی می گردد که همواره
ارزش های الهی و معنو ی در آن به نفع ارزش های مادی قربانی می شوند. و از سوی
دیگر جامعه ای که در آن ارزش های معنوی حاکم است ، ارزش های مادی همیشه در خدمت
ارزش های معنوی است. ثروت و سرمایه های مادی جامعه به صورت عادلانه در میان همه
اقشار جامعه توزیع گردید. و با گسترش فرهنگ وقف و انفاق ، مدام از تراکم و
انباشتگی ثروت به دست عده ، قشر یا طبقه ای خاص جلوگیری به عمل می آید.
وقف از دیدگاه انسانی به مفهوم پیروزی ارزش های معنوی
در وجود انسان است و گسترش فرهنگ وقف در یک جامعه به معنای سیطره ای ارزش های
معنوی بر ارزش های مادی در جامعه است. یا به تعبیر دیگر ، وقف عبارت است از
استخدام امکانات مادی برای گسترش ارزش های معنوی ، بناء آنچه برای انسان (واقف
) و در فرهنگ وقف مهم است توسعه ای ارزش های الهی و معنوی است. و ارزش های مادی
و امکانات آن صرفا وسیله و ابزاری هستند تا توسعه ی ارزش های الهی را در جامعه
تسهیل نمایند. بر همین مبنا است که می بینیم انسان واقف . همه هست و نیست مادی
خویش را به نفع ارزش های معنوی اهداء می کند و نه تنها با خود هستی اش را در
این مسیر فدا می کند بلکه ابوذر گونه فریاد بر می دارد : (( الذین یکفرون الذهب
و الفضه و لاینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم )) 23 و بدین گونه همه
اقشار و افراد جامعه را به گسترش فرهنگ وقف فرا می خواند ؛ زیرا که انسان
((واقف)) تنها یک انسان بخشنده نیست ، بلکه انسان واقف کسی است که خلیفه ای
آفرینش خویش ، و نقش خلیفه ای خدا بودن خود را در روی زمین درک کرده است . او
آگاه است که دنیا آزمودنی بیش نیست ، امکانات مادی صرفا برای بهره برداری است
نه انباشتن ؛ چرا که ارزش های مادی فانی اند و چیزی که فنا شود شایستگی برای
انباشتن و ذخیره کردن ندارد.
انسان واقف می داند که همه ی انسان ها حق دارند تا از
مزایای امکانات مادی برخوردار باشند و هیچ کس تحت هیچ عنوانی حق ندارد این حق
مسلم را ، از آنها ، غصب نماید. انسان واقف ، انسان خود آگاه است ، انسان خود
آگاه انسان مسئولی است که رسالت سنگین خلافت خدا بر روی زمین را ، بر دوش خویش
، احساس می کند. او آفریده شده است تا پرستش کند و فرهنگ پرستش را به قاعده ای
هستی و نظام زیست بشر تبدیل کند. انسان خود آگاه ، کسی است که به درستی زمان و
نقش زمان در تکامل پدیده ها را دریافته و بدین طریق از رسالت خویش در برابر خدا
و تاریخ نیز آگاه است . انسان واقف انسان آگاهی است که درد تک تک افراد جامعه
را به تمام وجود احساس می کند. انسان واقف کسی است که نمی تواند در برابر وضع
رقت بار جامعه و افراد جامعه ای خویش بی تفاوت بماند ؛ زیرا او نیک ، می داند
که :
بنی آدم اعضاء یک پیکراند
که در آفرینش ز یک گوهراند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
لذا انسان واقف ، وقف می کند اما نه بدان خاطر ؛ تا فخر
بفروشد بلکه او وقف می کند تا درد جامعه را به مثابه ای ریشه کن کند و بدین
گونه درد را از وجود خویش نیز بیرون سازد او فقر افراد جامعه را به مثابه ای
فقیر بودن خویشتن اش تلقی می کند؛ چرا که او می داند که اگر وقف نکند. همانگونه
که افراد تنگدست جامعه شدید تر است. برای اینکه افراد تنگدست از لحاظ امکانات
مادی فقیراند ؛ ولی او که در چنین حالت ثروت را در اختیار خویش گرفته است و وقف
نمی کند، در فقر ارزش های معنوی و انسانی گرفتار است. بناء انسان واقف وقف می
کند تا فقرا را از وجود بزداید. در منطق انسان واقف انسان های بی درد ، بی
احساس ، بی مسئولیت ، انسان هایی که رفاه خویش را به قیمت سلب آلودگی از انسان
های دیگر بدست آورده اند ، انسان هایی که حاضر نیستند حتی نیم نگاهی به حالت
رقت بار فقراء ، تنگدستان و بی نوایان بکنند ، انسان هایی که تکبر خویش را در
گدائی دیگران احساس می کنند و انسان هائی که از دستمزد رنج دیگران برای خویش
کاخ فرعونی می سازند. انسان های فاقد ماهیت انسانی اند. انسانهائی که تفاله ی
انسان محسوب می شوند؛ انسان هایی که صرف نقاب انسانی بر رخ افکنده اند.
تو که از غم دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
به عقیده ای انسان واقف ، محور همه چیز ، خداست . خدا
مالک همه چیز است. همه چیز هستی خویش را از او می گیرد. و همه چیز در نسبت با
او است که معنی می یابد. به جز خدا همه چیز فانی شدنی است ((کل شی ء هالک
الاوجهه)) برای انسان واقف نزدیک شدن به خدا مطرح است : و برای این کار از هیچ
تقلای دریغ نمی کند. انسان واقف وقتی نگاه می کند که بخش عظیم از اقشار جامعه
محروم است ، نمی تواند بی تفاوت بماند ؛ زیرا به هر میزانی که محرومیت در یک
جامعه زیاد شود ، به همان میزان ، امکان فاصله گرفتن جامعه از خط خدا نیز زیاد
می شود. دور شدن یک جامعه از خط خدا ، هرگز برای انسان الهی و واقف ، پذیرفتنی
نیست. لذا انسان واقف وقف می کند تا جامعه را بسوی خدا بکشاند؛ چرا که صرفا با
حرکت در خط خدا است ، که جامعه به سعادت نائل می شود و اهداء می کند و دقیقا به
همین لحاظ است که نقش گسترده ای وقف در توسعه فرهنگ و تمدن اسلامی نیز درک می
گردد. فرهنگ و تمدن اسلامی که بر مبنای ارزش های الهی ، توحیدی ، عدالت اجتماعی
، رفع محرومیت و رشد معنویت در جامعه ای بشری استوار است. پس ملاحظه می شود که
چگونه گسترش یا عدم گسترش ، فقدان و یا وجود فرهنگ وقف ، به جهان بینی و نحوه
ای دید انسان نسبت به هستی ، خالق هستی و نظام هستی بستگی دارد . افرادی که با
جهان بینی مادی زندگی می کنند و دنیا را از منظر ما پست می نگرند ، هیچ گاه نمی
توانند ، ارزش وقف و فلسفه ای وقف را درک کنند ؛ چرا که در بینش مادی سرنوشت و
مصالح فرد بر سرنوشت و مصالح جمع ، مفهوم ندارد که مصالح فرد فدای مصالح جمع
گردد. بناء تنها در جهان بینی اسلامی و بینش توحیدی است که فرهنگ وقف معنی و
مفهوم پیدا می کند. برای اینکه در جهان بینی اسلامی و بینش توحیدی ، جامعه و
افراد ، از هیچ نوع اصالت برخوردار نیستند. آنچه در بینش توحیدی مطرح است ،
رجوع به مبدأ آفرینش است . جامعه ای تو حیدی ، جامعه ای است که دغدغه ای برگشت
به مبدأ ، در آن موج می زند.
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
در بینش توحیدی و الهی سرنوشت و مصالح فرد زمانی بر
سرنوشت جمع تقدم پیدا می کند ، که فرد در فردیت خویش ، بیشتر بتواند به سوی
مبدأ وجودی خویش نزدیک شود. و به هیمن گونه سرنوشت جمع و مصالح جمع زمانی از
اصالت برخوردار می گردد . که جامعه بیشتر از فرد بتواند انسان را به خدا نزدیک
کند. به همین دلیل است که زمینه ای توسعه ای فرهنگ وقف در جامعه ای با بینش
توحیدی و الهی به مراتب قوی تر از جامعه است که فاقد چنین بینش است و انسان
موجد بیشتر از هر انسانی دیگر آماده ی ایثارگری و تقدم جوئی در امور خیریست و
کارهای با نیت نیک است . لذاست که با یقین می توان ادعا کرد که می توان با
گسترش هر چه بیشتر فرهنگ وقف و انفاق ، فرهنگ و تمدن اسلامی را توسعه داده و
نظام توحیدی را به قاعده ای نظام زیست بشر تبدیل کرد.
والسلام علیکم و رحمه الله بر کاته
پىنوشتها:
1 _ آیه 11سوره رعد
2 _ شرح لمعه کتاب وقف
3 _ شرح لمعه کتاب وقف
4 _ آیات 5 ، 6 ، 7 ، 8 ، 9 ، 10 ، 11 سوره اللیل
5 _ آیات 18،19،20 و 21 سوره اللیل
6 _ آیات 8 ، 9 ، 10 ، 11 سوره ضحی
7 _ آیات 261 و 262 سوره بقره
8 _ آیه 267 سوره بقره
9 _ آیات 270 و 271 سوره بقره
10 _ آیه 272 سوره بقره
11 _ آیه 274 سوره بقره
12 _ آیه 7 سوره طلاق
13 _ البحار جلد 103 صفحه 48 روایت 11
14 _ البحار جلد 2 صفحه 4 روایت 7
15 _ البحار جلد 4 صفحه 121 روایت 67
16 _ البحار جلد 5 صفحه 247 روایت 36
17 _ البحار جلد 6 صفحه 84 روایت 1
18 _ البحار جلد 3 صفحه 85 روایت 86
19 _ البحار جلد 2 صفحه 25 روایت 86
20 _ آیت 10 و 11 سوره منافقون
21 _ آیت 254 سوره بقره
22 _ آیت 19 سوره ذاریات
23 _ آیت 34 سوره توبه
منبع:
پايگاه اطلاع رسانی سازمان اوقاف و امورخیریه