مقدمه:
انديشمندان اهل سنت از دير باز ، نگاهي نقادانه به فرهنگ و معارف شيعي
داشتهاند و همواره سؤالات و شبهاتي را مطرح كردهاند. اين رويكرد با ظهور
وهابيت در شبه جزيره عربستان، روند وسيعتر و شديدتري به خود گرفته است و پس از
پيروزي انقلاب پرشكوه اسلامي ايران اين هجمه با روشهاي مدرن و با استفاده از
رسانههاي عمومي مانند اينترنت و ماهواره در سطحي وسيع گسترش يافته است.
اين تهاجم در سالهاي اخير گسترش چشمگيري داشته است به گونهاي كه همه
گروهها، از مردم عادي تا اساتيد، دانشجويان ، دانشآموزان و حتي روحانيون
كاروانهاي حج را هم در بر گرفته است.
با اينكه اين شبهات، غالبا از افترا و دروغ و يا جهل و ناداني سرچشمه گرفته
است، ولي از مسئوليت اساتيد و دانشپژوهان در پاسخگويي به آن كاسته نميشود.
زيرا مخالفان مكتب اهل بيت، هرگز تصور نميكردند كه فرهنگ غني شيعه بتواند ملت
ايران را اين چنين به صحنه بياورد كه با دست خالي، ولي با قلبي آكنده از ايمان
و عشق به اسلام، طومار حكومت تا دندان مسلح را ـ با آن همه حمايتهاي بيدريغ
شرق و غرب ـ براي هميشه در هم بپيچد و به جاي آن ، حكومت اسلامي برپايه فقه
شيعه تأسيس نمايد.
به همين جهت، مخالفان مكتب اهل بيت، وقتي كه با گسترش فرهنگ تشيع، موقعيت خود
را در خطر ميبينند، با تأليف كتابهاي ضد شيعي مملو از تهمت و كذب، سعي در
مخدوش كردن چهره نوراني مذهب شيعه را در سطح جهاني دارند.
يكي از انگيزههاي تهاجم وسيع وهابيت بر ضد مذهب اهل بيت (عليهم السلام) ، ترس
و وحشت آنان از گسترش فرهنگ برخاسته از قرآن در ميان جوانان و دانشمندان تحصيل
كرده و استقبال آنان از اين مكتب نوراني مطابق با سنت راستين محمدي (صلي الله
عليه و آله وسلم) است، ذكر نمونههايي از اين دست بيانگر عمق وحشت آنهاست؛
دكتر عصام العماد، فارغالتحصيل دانشگاه «الامام محمد بن سعود» در رياض و شاگرد
بن باز (مفتي اعظم سعودي) و امام جماعت يكي از مساجد بزرگ صنعاء و از مبلغين
وهابيت در يمن كه كتابي نيز در اثبات كفر و شرك شيعه تحت عنوان: «اصله بين
الاثني عشريه و فرق الغلاه» نوشته است با آشنايي با يكي از جوانهاي شيعه، با
فرهنگ نوراني تشيع آشنا شد و از فرقه وهابيت دست كشيد و به مذهب شيعه مشرف
گرديد.
دكتر عصام در كتابي كه به همين مناسبت تأليف نموده، مينويسد:
با مطالعه كتابهايي كه وهابيت در سالهاي اخير نوشتهاند، به يقين در مييابيم
كه آنان احساس كردهاند كه تنها مذهب آينده، همان مذهب شيعه اماميه است: «و
كلما نقرا كتابات اخواننا الوهابيين نزداد يقينا بان المستقبل للمذهب الاثني
عشري لانهم يتابعون حركه الانتشار السريعه لهذا المذهب في وسط الوهابيين و غير
هم من المسلمين».
سپس از قول شيخ عبدالله الغنيمان استاد «الجامعه الاسلاميه» در مدينه منوره نقل
ميكند: «ان الوهابيين علي يقين بأن المذهب (الاثني عشر) هو الذي سوف يجذب اليه
كل اهل السنه و كل الوهابيين في المستقبل القريب» (وهابيون به يقين
دريافتهاند، تنها مذهبي كه در آينده، اهل سنت و وهابيت را به طرف خود جذب
خواهد كرد، همان مذهب شيعه امامي است).
آقاي شيخ ربيع بن محمد، از نويسندگان بزرگ سعودي مينويسد: «و مما زاد عجبي من
هدا الامر آن اخوانا لنا و منهم ابناء احد العلماء الكبار المشهورين في مصر، و
منهم طلاب علم طالما جلسوا معنا في حلقات العلم، و منهم بعض الاخوان الذين كنا
نحسن الظن بهم سلكوا هذا الذرب ، و هذا التجاه الجديد هو (التشيع) و بطبيعه
الحال ادركت منذ اللحظه الاولي ان هولاء الخواه ـ كغيرهم في العالم الاسلامي ـ
بهرتهم اضواء الثوره الايرانيه».
شيخ محمد مغراوي از ديگر نويسندگان مشهور وهابي ميگويد: با گسترش مذهب تشيع در
ميان جوانهاي مشرق زمين، بيم آن را دارم كه اين فرهنگ در ميان جوانهاي مغرب
زمين نيز گسترده شود: «بعد انتشرا المذهب الاثني عشري في مشرق العالم الاسلامي
، فخفت علي الشباب في بلاد المغرب ...»
دكتر ناصر قفاري استاد دانشگاههاي مدينه مينويسد: «و قد تشيع بسبب الجهود
التي يبذلها شيوخ الاثني عشريه من شباب المسلمين، و من طالع كتاب « عنوان المجد
في تاريخ البصره و نجد» يهوله الامر حيث يجد قبائل باكملها قد تشيعت» . (اخيرا
تعداد زيادي از اهل سنت به طرف مذهب شيعه گرويدهاند و اگر كسي كتاب «عنوان
المجد في تاريخ البصره و نجد» را مطالعه كند به وحشت ميافتد كه چگونه برخي از
قبايل عربي به صورت كامل، مذهب شيعه را پذيرفتهاند).
جالبتر از اينها سخن شيخ مجدي محمدعلي محمد نويسنده بزرگ وهابي است كه
ميگويد: «جاءني شاب من اهل السنه حيران، و سبب حيرته انه قد امتدت اليه ايدي
الشيعه ... حتي ظن المسكين انهم ملائكه الرحمه و فرسان الحق».
(يكي از جوانهاي اهل سنت حيرت زده نزد من آمد وقتي كه علت حيرت او را جويا
شدم، دريافتم كه دست يكي از شيعيان به وي رسيده است، و اين جوان سني تصور كرده
است كه شيعيان ملائكه رحمت، و شير بيشه حق ميباشند).
فصل اول ؛ پيشينه فكري
ابن تيميه بنيانگذار
فكري وهابيت
احمد بن تيميه در سال 665 ق پنچ سال پس از سقوط خلافت بغداد در حران از
توابع شام به دنيا آمد و تحصيلات اوليه را در آن سرزمين به پايان برد. پس از
حمله مغول به اطراف شام و همراه خانوادهاش به دمشق رفت و در آنجا اقامت گزيد.
در سال 698 ه.ق به تدريج آثار انحراف در وي ظاهر شد، خصوصا به هنگام تفسير آيه
شريفه (الرحمن علي العرش استوي) ، در شهر حماه براي خداوند تبارك و تعالي
جايگاهي در فراز آسمانها كه بر تخت سلطنت تكيه زده است، تعيين كرد.
اين تفسير مخالف آيات قرآن چون: (اليس كمثله شيء) و (و لم يكن لهو كفوا احدم)
ميباشد كه خداوند را از هر گونه تشبيه به صفات مخلوقات باز داشته است.
انتشار افكار باطل «ابن تيميه» در دمشق و اطراف آن غوغايي به پا كرد، گروهي از
فقهاء عليه او قيام كرده و از جلالالدين حنفي قاضي وقت محامه وي را خواستار
شدند، ولي وي از حضور در دادگاه امتناع ورزيد.
«ابن تيميه» همواره با آراء خلاف خود افكار عمومي را متشنج و معتقدات عمومي را
جريحهدار ميكرد، تا اينكه هشتم رجب سال 705 ه.ق قضات شهر همراه با وي در قصر
نائب السلطنه حاضر شدند و كتاب «الواسطيه» وي قرائت شد، پس از دو جلسه مناظره
با «كمال الدين زملكاني» و اثبات انحراف فكري و عقيدتي «ابن تيميه» او را به
مصر تبعيد كردند.
در آنجا نيز بخاطر نشر انديشههاي انحرافي توسط «ابن محلوف مالكي» قاضي وقت به
زندان محكوم گشت، و سپس در 23 ربيع الاول سال 707 ه.ق ، از زندان آزاد شد، ولي
بخاطر پافشاري بر نشر عقايد باطلش، قاضي «بدرالدين» وي را محاكمه كرد و احساس
نمود كه وي در قضيه توسل به پيامبر گرامي (صلي الله عليه و آله و سلم) ادب را
نسبت به حضرت رعايت نميكند، بنابراين او را روانه زندان كرد.
عاقبت درسال 708 ه.ق، از زندان آزاد شد، ولي فعاليت مجدد وي باعث شد كه آخر ماه
صفر سال 709 ه.ق، به اسكندريه مصر تبعيد شود، و پس از هشت ماه به قاهره
بازگردد.
ابن كثير مينويسد: در 22 رجب سال 720 ه.ق، به خاطر فتاواي دور از مذاهب اسلامي
به دار السعاده احضار شد، و قضات هر چهار مذهب (حنفي، مالكي، شافعي و حنبلي) او
را مذمت و به زندان محكردند ، تا اينكه در دوم محرم سال 721 ه.ق، از زندان آزاد
گرديد.
ابن حجر عسقلاني و شوكاني از علماء بزرگ اهل سنت مينويسند: قاضي شافعي دمشق
دستور داد كه در دمشق اعلان كند كه :«من اعتقد عقيده ابن تيميه حل دمه و ماله».
هر كس معتقد به عقايد «ابن تيميه» باشد، خون و مالش حلال است.
* سخنان ابن تيميه و وهابيت مخالف كتاب و سنت
سخن ابن تيميه و پيروان وهابي او در اثبات جسمانيت حق تعالي مخالف كتاب
و سنت است زيرا آيه شريفه (ليس كمثلهي شيء) صراحت دارد كه خداوند مانندي ندارد
و آيه شريفه (قل هوالله احد) . نيز دلالت ميكند كه او بيهمتا است.
حاكم نيشابوري در روايتي از ابي بن كعب نقل كرده:
«ان المشركين قالوا ك يا محمد انسب لنا ربك! فانزل الله عز وجل : (قل هوالله
احد * الله الصمد) قال : الصمد الذي (لم يلد و لم يولد) ، لانه ليس شيء يولد
الا سيموت ، وليس شيء يموت الا سيورث و ان الله لا يموت و لا يورث ، ( و لم يكن
لهو كفوآ احدم) قال : لم يكن له شبيه و لا عدل و ليس كمثله شيء»
آن گاه حاكم نيشابوري و همچنين ذهبي گفتهاند: اين روايت صحيح است.
*ابن تيميه و تكفير مسلمين و قتل آنان
خطرناكترين چيزي كه ابن تيميه بنيانگذار فكري وهابيت در آغاز دعوت
خويش مطرح ساخت و افكار عمومي را متشنج و عقائد مردم را جريحهدار كرد، متهم
ساختن مسلمان به كفر و شرك بود.
او رسما اعلام كرد: «من يأتي الي قبر نبي او صالح، و يسأله حاجته و يستنجده ...
فهذا شركت صريح، يجب ان يستتاب صاحبه، فأن تاب ، و الا قتل»
* انتقادات بزرگان اهل سنت از «ابن تيميه»
برخي از شخصيتهاي بزرگ اهل سنت و معاصر «ابن تيميه» مطالب وي را به نقد
كشيده ، و برخي كتابهايي مستقل در بطلان آراي او تأليف كردند، مانند:
«تقيالدين سبكي» كه دو كتاب به نامهاي «شفاء السقام في زياره خير الأنام» و
«الدره المضيه في الرد علي ابن تيميه» نوشت.
1ـ انتقاد تند مذهبي از ابن تيميه:
«ذهبي» دانشمند بلند آوازه عصر «ابن تيميه» در نامهاي خطاب به وي
مينويسد: اي بيچاره، آنان كه از تو متابعت ميكنند در پرتگاه زندقه و كفر و
نابودي قرار دارند، نه اين است كه عمده پيروان تو عقب مانده، گوشهگير، سبك
عقل، عوام، دروغگو، كودن، بيگانه، فرومايه، مكار، خشك، ظاهر الصلاح، و فاقد فهم
هستند. اگر چنانچه سخن مرا قبول نداري آنان را امتحان كن، و با مقياس عدالت
بسنج.
تا كي سخنان ناشايست خود را بالاتر از احاديث صحيح بخاري، و صحيح مسلم
ميشماري؟ اي كاش احاديث آن دو كتاب از اعتراض تو در امان مانده بود، تو بعضي
اوقات آنها را تضعيف كرده و بيارزش ميكني و يا توجيه نموده و انكار ميكني!!
آيا وقت آن نرسيده است كه از جهل و ناداني دست برداري و توبه كني؟ بدان كه مرگت
نزديك شده است، بخدا قسم گمان نميكنم تو به ياد مرگ باشي، بلكه كساني را كه به
ياد مرگ هستند تحقير ميكني! ... تو با من كه دوستت هستم اين چنين برخورد
ميكني پس با دشمنانت چه خواهي كرد.به خدا سوگند در ميان دشمنانت، افراد صالح و
شايسته و عاقل و دانشور فراوان هستند، چنانچه در بين دوستان تو افراد آلوده،
دروغگو ، نادان و بيعار زياد به چشم ميخورند.
2ـ ابن حجر عسقلاني و نسبت نفاق به ابن تيميه:
«وافترق الناس فيه شيعا، فهمنهم من نسبه الي التجسيم ، لما ذكر في
العقيده الحمويه و الواسطيه و غير همان من ذلك كقوله: ان اليد و القدم و الساق
و الوجه صفات حقيقيه لله، و انه مستو علي العرش بذاته.
ـ الي ان قال ـ: و منهم من ينسبه الي الزندقه، لقوله: النبي ( صلي الله علي و
سلم) لا تستغاث به، و ان في ذلك تنقيصا و منعا من تعظيم النبي (صلي الله عليه و
سلم)
ـ الي آن قال ـ : و منهم من ينسبه الي النفاق ، لقوله في علي ما تقدم ـ اي انه
اخطا في سبعه عشر شيئا ـ و لقوله : انه ـ اي علي ـ كان مخذولا حيثما توجه، و
انه حاول الخلافه مرارا فلم ينلها، و انما قاتل للرئاسه لا للديانه، و لقوله:
آنهكان يحب الرئاسه، و لقوله: اسلم ابو بكر شيخا يدري ما يقول ، و علي اسلم
صبيا، و الصبي لا يصح اسلامه، و بكلامه في قصه خطبه بنت ابي جهل ... فأنه شنع
في ذلك ، فالزموه بالنفاق ، لقوله صلي الله عليه و سلم و لا يبغضك الا منافق»
بزرگان اهل سنت در رابطه با «ابن تيميه» نظريههاي مختلفي دارند، بعضي معتقدند
كه وي قائل به تجسيم است، زيرا او در كتاب « العقيده الحمويه» براي خداوند
تعالي دست و پا ، ساق پا و صورت ، تصور كرده است.
و بعضي به سبب مخالفت او با توسل و استغاثه به رسول اكرم (صلي الله عليه وآله و
سلم) ، كه اين نيز تنقيص مقام نبوت ، و مخالفت با عظمت حضرت به حساب ميآيد، وي
را زنديق و بيدين دانستهاند.
و بعضي به جهت سخنان زشتي كه درباره امير مؤمنان (ع) بيان داشته وي را منافق
دانستهاند. چون وي گفته است: علي بن ابي طالب بارها براي به دست آوردن خلافت
تلاش كرد، ولي كسي او را ياري نكرد، جنگهاي او براي ديانت خواهي نبود، بلكه
براي رياست طلبي بود، اسلام ابوبكر ، از اسلام علي كه در دوران طفوليت صورت
گرفته با ارزشتر است، و همچنين خواستگاري علي از دختر ابوجهل نقص بزرگي براي
وي به شمار ميرود.
تمامي اين سخنان نشانه نفاق اوست، چون پيامبرگرامي (ص) به علي (ع) فرموده است:
جز منافق كسي تو را دشمن نميدارد.
3ـ سبكي، ابن تيميه را بدعت گزار ميداند:
سبكي متوفاي سال 756 هجري، از دانشمندان بلند آوازه اهل سنت و معاصر
«ابن تيميه» مينويسد:
«لما احدث ابن تيميه ما احدث في اصول العقائد، و نقض من دعائم الاسلام الاركان
و المعاقد، بعد ان كان مستترا بتبعيه الكتاب و السنه، مظهرا انه داع اله الحق ،
هاد الي الحنه، فخرج عن الاتباع الي الابتداع، و شذ عن جماعه المسلمين بمخالفه
الاجماع، و قال بما يقتضي الجسميه و التركيب في الذات المقدسه، و ان الافتقار
الي الجزء ليس بهمحال، و قال بحلول احلوادث بذات ا لله تعالي ... فلم يدخل في
فرقه من الفرق الثلاثه و السبعين التي افترقت عليها الامه، و لا وقفت به مع امه
من الامم همه».
4ـ ابن حجر مكي، ابن تيميه را گمراه و گمراهگر
ميشمارد:
«ابن حجر مكي» از دانشمندان بزرگ اهل سنت و مورد قبول وهابيت درباره
«ابن تيميه» مينويسد:
«ابن تيميه عبد خذله الله، واضله و اعماه، واصمه و اذله، و بذلك صرح الائمه
الذين بينوا فساد احواله و كذب اقواله ... و اهل عصر هم و غيرهم من الشافعيه و
المالكيه و الحنفيه، و لم يقتصر اعتراضه علي متأخري الصوفيه، بل اعتراض علي مثل
عمر بن الخطاب و علي بن ابي طالب رضي الله عنهما.
و الحاصل انه لا يقام لكلامه وزن بل يرمي في كل و عر وحزن . و يعتقد فيه انه
مبتدع ، ضال ، مضل ، غال ، عاملها الله بعدله و اجارنا من منثل طريقته».
5ـ اطلاق شيخ الاسلام به ابن تيميه كفر است:
«شوكاني» از علماء بزرگ اهل سنت ميگويد:
«صرح محمد بن محمد البخاري الحنفي المتوفي سنه 841 بتيديعه ثم تكفيره، ثم صار
يصرح في مجلسه: ان من اطلق القول علي ابن تيميه انه شيخ الاسلام فهو بهذا
الاطلاق كافر».
عوامل انزواي «ابن تيميه» و علل گسترش مجدد
افكار او
افكار باطل «اين تيميه» در منطقه شامات كه مهد علم و دانش بود، با
انتقادات و اعتراضات علماء و دانشمندان مذاهب مختلف مواجه شد، كه در نتيجه باعث
انزواي «ابن تيميه» و افكار و عقايد وي نيز به بوته فراموشي سپرده شد.
ولي در قرن 12 اين افكار در منطقه نجد كه از تمدن و فرهنگ بيبهره بود، مجددا
منتشر شد، و پس از آن سعودي با پشتيباني قدرتهاي استعماري، به ترويج آن
پرداخت.
ريشههاي تاريخي وهابيت
پي ريزي مباني فكري
وهابيت:
تبليغ وهابيت مبتني بر انحرافات شديد در امور اعتقادي، و اثبات شرك و
كفر فرق اسلامي توسط ابن تيميه در سال 698 ه. ق . در منطقه شام آغاز گرديد، كه
با مخالفت صريح دانشمندان بزرگ اهل سنت و شيعه روبرو شد.
او در سال 728 در زندان قلعه دمشق جان سپرد ، كه با مرگش افكار وي نيز به
فراموشي سپرده شد. ترويج مجدد افكار باطل ابن تيميه توسط محمد بن عبدالوهاب در
سرزمين نجد و هماهنگي با محمد بن سعود حاكم " درعيه "در سال 1157 آغاز گرديد
كه با نبردهاي خونين بر سواحل خليج فارس و تمامي منطقه حجاز سلطه يافتند.
خاندان سعود به ترتيب يك دوره 75 ساله ،قدرت را در اختيار داشتند ،كه تاسال
1233 طول كشيد،اين افراد عبارتاند از : محمدبن سعود،عبدالعزيز بن محمد،
سعود بن عبدالعزيز و عبدالله بن سعود.
با قلع و قمع دولت نجد به دست ابراهيم پاشاي عثماني و قتل عبدالله بن سعود در
اسلامبول خاندان سعودي از قدرت ساقط شد، و براي مدتي قريب 80 سال در عزلت
گذراندند.
نخستين دولت سعودي
محمدبن سعود: حاكم و امام وهابيت بين سالهاي 1157-1179
عبدالعزيز بن محمد : ( متولد 1133 ، و متوفاي 1218 )رهبر وهابيت بعد از
پدرش
سعود بن عبدالعزيز : (متوفاي 1229)
عبدالله بن سعود: كه در 1233 ،در استامبول كشته شد.
رهبران دين وهابيت پس از فروپاشي
عبدالعزيز بن عبدالرحمان در سال 1391 از كويت به نجد آمد و با كمك بازماندگاني
از پيروان مسلك وهابيت و با تكيه بر كمكهاي بي دريغ انگليسيها و فرانسويها و
در مدت 20 سال مبارزه و تلاش در تقسيم كشورهاي عربي ، كشور عربستان سعودي را
تأسيس كرد، كه هم اكنون فرزندان وي بر اين كشور حكومت ميكنند.
ملك عبدالعزيز بن عبدالرحمن (متوفاي 1373 ) در سال 1319 از كويت به رياض
برگشت و در طي 20 سال مبارزه دوباره بر حجاز مسلط شد ، و سلطنت آل سعود را پي
ريزي كرد.
ملك سعود بن عبدالعزيز : متولد 1319 متوفاي 1388)
ملك فيصل بن عبدالعزيز ( متولد 1324 ،متوفاي 1395)در سال 1387 زمام دولت را
به دست گرفت و به توسعه حرمين پرداخت
ملك خالد بن عبدالعزيز : (متولد 131 ،متوفاي 1402 )در سال 1395 زمام كشور
را به دست گرفت
ملك فهد بن عبدالعزيز : (متولد 1340)
ملك عبدالله بن عبدالعزيز:
نگاهي گذرا به زندگي محمد بن عبدالوهاب
" محمد بن عبدالوهاب " در سال 1115 ، در شهر عيينه ، از توابع نجد عربستان
به دنيا آمد، او فقه حنبلي را در زادگاه خود آموخت و آنگاه براي ادامه تحصيلي
رهسپار مدينه منوره شد.
او در دوران تحصيل مطالبي به زبان ميآورد كه نشانگر انحراف فكري او بود به
طوري كه برخي از اساتيد او نسبت به آينده او اظهار نگراني ميكردند. گفتني است
كه وي مبتكر و بنيانگذار فرقه وهابيت نبود بلكه قرنها پيش از او اين عقايد يا
بخشي از آن توسط برخي از عالمان كج انديش حنبلي مانند " ابن تيميه " و
شاگردان او اظهار شده بود، ولي با توجه به مخالفتهاي صريح علماي اهل سنت و
شيعه در بوته فراموشي سپرده شده بود، و مهمترين كاري كه " محمد بن عبدالوهاب
" انجام داد اين بود كه عقايد ابن تيميه را به صورت يك فرقه و يا مذهب جديدي
در آورد كه با تمام مذاهب چهارگانه اهل سنت و مذهب شيعه تفاوت داشت.
محمد بن عبدالوهاب و تكفير مسلمين و جهاد با آنان
محمد بن عبدالوهاب مجدد ناشر افكار ابن تيميه ميگويد" و ان قصدهم الملائكه و
الانبياءو الاولياءيريدون شفاعتهم و التقرب الي الله بذلك ، هو الذي احل
دماء هم و اموالهم "
آغاز ترويج وهابيت و برخورد مردم با آن
دكتر منير العجلاني مينويسد" محمد بن عبدالوهاب در آغاز كارش به بصره آمد، و
عقايدش را اظهار نمود، كه با مخالفت شديد بزرگان بصره مواجه شد،كه در نتيجه
مردم عليه او قيام نموده و او را از شهر بيرون كردند. او سپس به بغداد و
كردستان و همدان و اصفهان روانه شد و سرانجام به زادگاه خويش برگشت .
او در زمان حيات پدرش جرأت اظهار عقائد خويش را نداشت ولي پس از آن كه پدر او
در سال 1153 درگذشت محيط را براي اظهار عقايد خويش مساعد يافت و مردم را به
آيين جديد خود فراخواند .
ولي اعتراض عمومي مردم كه نزديك بود خونش را بريزند، او را ناگزير كرد تا به
زادگاه خويش عيينه باز گردد، و بر اساس پيماني كه با امير آنجا " عثمان بن
معمر " بست كه هر دو بازوي يكديگر باشند، عقايد خود را تحت حمايت او بيپرده
مطرح ساخت ، ولي طولي نكشيد كه حاكم عيينه به دستور فرمانرواي احساء وي را از
شهر عيينه اخراج كرد.
محمدبن عبدالوهاب به ناچار شهر درعيه را براي اقامت برگزد و با پيمان جديدي كه
با محمد بن سعود حاكم درعيه را براي اقامت برگزيد و با پيمان جديدي كه محمد بن
سعود حاكم درعيه بست كه حكومت از آن محمد بن سعود و تبليغ به دست محمد بن
عبدالوهاب باشد
او در آغاز كار به مطالعه زندگي نامه مدعيان دروغين نبوت مانند " مسيلمه كذاب
" ، " سجاج " " اسود عنبسي" و " طليحه اسدي " علاقه خاصي داشت ،برخي از
اساتيد و علماء و حتي پدرش وي را گمراه دانسته و مردم را از اطاعت وي منع
ميكردند.
اولين كتابي كه بر رد عقايد باطل وي نوشته شد توسط برادرش "سليمان بن
عبدالوهاب " به نام " الصواعق الالهيه في الرد علي الوهابيه " بود.
اولين كاري كه " محمد بن عبدالوهاب " انجام داد، ويران كردن زيارتگاههاي
صحابه و اولياء در اطراف عيينه بود كه از جمله آنان تخريب قبر " زيد بن خطاب "
برادر خليفه دوم بود كه با واكنش شديد علماء و بزرگان مواجه گرديد به دنبال آن
امير عيينه به ناچار شيخ را از اين شهر بيرون كرد.
همان طوري كه در بخش "عصر ظهور افكار محمد بن عبدالوهاب" اشاره شد، در قرن
12 هجري موقعيت بسيار سخت و اوضاع بسيار نامناسبي كه براي مسلمانان پيش آمد و
كشورهاي اسلامي از هر طرف مورد تهاجم شديد استعمارگران قرار داشت، كيان امت
اسلامي از سوي انگليس، فرانسه، روس و آمريكا تهديد ميشد، جامعه اسلامي بيش
از هر زمان ديگري نياز به وحدت كلمه داشت.
در اين عصر بيش از هر زماني مسلمانان نياز به وحدت و همكاري بر ضد دشمن مشترك
داشتند ولي متأسفانه " محمدبن عبدالوهاب " مسلمانان را به جرم توسل به انبياء
و اولياء الهي ،مشرك و بت پرست قلمداد كرد، و فتوا به تكفير آنان داد، و
خونشان حلال ، و قتل آنان را جايز، و اموال آنان را جزء غنائم جنگي به حساب
آورد و پيروان او به استناد اين فتوا هزاران مسلمان بي گناه را به خاك و خون
كشيدند ،كه در قسمت بعدي به تفصيل بيان خواهد داشت.
عقايد وهابيت درباره خدا
ابن تيميه ناشر افكار تجسيم : از مسائلي كه " ابن تيميه " بنيانگذار فكري
وهابيت رسما به نشر آن همت گماشت قضيه جسمانيت خداوند متعال و اثبات لوازم
جسمانيت مانند قرار گرفتن بر روي كرسي و خنديدن و راه رفتن و مانند اينهاست.
ابن تيميه گفته :" و ليس في كتاب الله و لا سنه رسوله و لا قول احد من سلف
الامه و ائمتها انه ليس بجسم و ان صفاته ليست اجساما و اعرضا ؟ ! فنفي المعاني
الثابته بالشرع و العقل بنفي الفاظ لم ينف معناها شرع و لا عقل ،جهل و ضلال "
او ميگويد: " والكلام في وصف الله بالجسم نفيا و اثباتا بدعه لم يقل احد من
سلف الامه و ائمتها ان الله ليس بجسم ، كما لم يقولو ان الله جسم " الفتاوي
" 5/192.
و در جاي ديگر ميگويد " "فاسم المشبه ليس له ذكر بذم في الكتاب والسنه ولا
كلام احد من الصحابه و التابعين ".
نظر هيأت عالي افتاي سعودي در جسمانيت خداوند تعالي
هيأت عالي افتاي سعودي در پاسخ به سوالي پيرامون جسمانيت خداوند تعالي نوشته
است: " و نظرا الي ان التجسيم لم يرد في النصوص نفيه ولا اثباتيه فلا يجوز
للمسلم نفيه و لا اثباته لان الصفات توقييه "
خداي وهابيت ميخندد
او در رساله "عقيده الحمويه " مينويسد: خداوند ميخندد و روز قيامت در حال
خنده بر بندگان خود تجلي ميكند.
خداي وهابيت از عرش به زير ميآيد0
ابن تيميه ميگويد " هر شب هر طور كه بخواهد به آسمان دنيا فرود ميآيد ، و
ميگويد : آيا كسي هست كه مرا بخواند و من اجابتش كنم و طالب مغفرتي هست كه او
را ببخشيم ... خدا اين كار را تا طلوع فجر انجام ميدهد.
و پس از نقل مطلب فوق مينويسد: " فمن انكر النزول او تأول فهو مبتدع ضال" (
هر كس فرود آمدن خدا را به آسمان دنيا انكار با توجيه كند بدعتگذار و گمراه
است.
"ابن بطوطه " در سفرنامه خود مينويسد " ابن تيميه " د رمسجد جامع دمشق كه
من حضور داشتم، بر بالاي منبر گفت " ان الله ينزل الي السماءالدنيا كنزولي
هذا " (خداوند به آسمان دنيا فرود ميآيد ، همچنان كه من از پله اين منبر
فرود ميآيم )، سپس يك پله پايين آمد "ابن الزهرا ء" از فقها ملاكي اعتراض
كرد ، و اظهارات وي را به اطلاع ملك ناصر رساند ، وي دستور داد تا او را
زنداني كردند و در زندان از دنيا رفت .
خداي وهابيت با چشم قابل روئيت است.
در كتاب " منهاج السنه " كه در رد كتاب " منهاج الكرامه " علامه حلي نوشته است
ميگويد : عموم منسوبين به اهل سنت براي اثبات رويت خدا اتفاق دارند و اجماع
سلف بر اين است كه ذات احدت را در آخرت با چشم ميتوان ديد ولي در دنيا
نميتوان ديد.
خداي وهابيت نميتواند همه جا باشد.
از هيأت عالي افتاي سعود پرسيده شده : از نظر شرعي حكم كسي كه معتقد است كه
خداوند همه جا وجود دارد چيست ؟ و چگونه ميشود و به او پاسخ داد؟
هيأت جواب داد: عقيده اهل سنت اين است كه خداوند بالاي عرش قرار گرفته و در
درون جهان نيست بلكه خارج از اين عالم ميباشد و دليل بر علو خداوند و بالا
بودن او از مخلوقات ، همان نزول قرآن از طرف اوست و مسلم است كه نزول همواره
از بالا به پايين صورت ميگيرد همانطوري كه در قرآن نيز آمده است" ( و انزلنا
اليك الكتب بالحق ) ما قرآن را به سوي تو به حق نازل نموديم.
تا آنجا كه مينويسند : رسول گرامي ( صليالله عليه و آله و سلم ) از كنيزي كه
ميخواستند آزاد نمايند پرسيد: خداوند كجاست ؟ پاسخ داد: در آسمانها است حضرت
پرسيد: من ، چه كسي هستم؟ پاسخ داد: پيامبر خدا
آنگاه حضرت به صاحب آن كنيز فرمود: او شخص با ايماني است ، و ميتواني وي را
در راه خدا آزاد نمايي .
و همچنين رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم ) فرمود" من امين كسي هستم
كه در آسمانهاست ، و اخبار آسمان هر صبح و شب به اطلاع من ميرسد.
آنگاه هيأت عالي افتاي سعودي مينويسد: هر كس معتقد باشد كه خداوند همه جا هست
، قائل به حلول و دخول خداوند در دورن عالم شده ،بايد به چنين فردي با دليل
ثابت كرد كه خداوند بر بالاي عرش قرار دارد، و خارج از جهان ميباشد ،و اگر
نپذيرفت او كافر و مرتد و خارج از اسلام است.
خداي وهابيت ميتواند بر روي پشه قرار بگيرد.
و همچنين گفته "ولو قد شاءلا ستقر علي ظهر بعوضه فاستقلت به بقدرته و لطف
ربوبيته فكيف علي عرش عظيم "
خداي وهابيت غير از ريش و عورت همه چيز دارد.
قال ابوبكر ابن عربي و اخبرني من اثق به من مشيختي ان ابا يعلي محمد بن الحسين
الفراءرئيس الحنابله ببغداد كان يقول:" اذا ذكر الله تعالي و ما ورد من هذه
الظواهر في صفاته يقول "الزموني ماشئتم فاني التزمه ، الا اللحيه و العوره"
ابوبرك ابن عربي ميگويد : فردي كه مورد وثوق من بود ققل كرد كه ابو يعلي
،(امام و پيشواي ابن تيميه ) ميگويد : درباره خدا هر عضوي را جز ريش و
عورت اثبات خواهم كرد.
پيامبر وهابيت در كنار خداي آنان جلوس ميكند.
قال ابن القيم تليمذ "ان الله يجلس علي العرش ،و يجلس بجنبه سينا محمد (ص) و
هذا هو المقام المحمود بدائع الفوائد :4/39
خداوند اهل سنت چهار انگشت بلندتر از عرش
و قال الديلمي قال ابن عمر : " ان الله عز و جل ملا عرشه يفضل منه كما يدور
العر ش اربعه اصابع باصابع الرحمن عز و جل " فردوس الاخبار ج 1 ص 219 .
قال ابوبكر ابن العربي في العواصم "( الرحمن علي العرش استوي ) قالوا: ( انه
جالس عليه ، متصل به ، و انه اكبر باربع اصابع ،اذ لايصح ان يكون اصغر منه
،لانه العظيم و لايكون مثله لانه (ليس كمثله شيء ) فهو اكبر من العرش باربع
اصابع "
كرسي در اثر سنگيني خداي وهابيت ناله مي كند
و قال السيوطي: واخرج عبد بن حميد و ابن ابي عاصم في السنه و البزار و ابو
يعلي و ابن جرير و ابو الشيخ و الطبراني و ابن مردويه و الضياء المقدسي في
المختاره عن عمر، " ان امراه اتت النبي صلي الله عليه و سلم فقالت " ادع
الله ان يدخلي الجنه فعظم الرب تبارك و تعالي و قال " ان كرسيه وسع السماوات
والارض و ان له اطيطا كاطيط الرحل الجديد اذا ركب من ثقله " .
زني در خدمت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم ) رسيد و گفت "دعا كن
خداوند مرا وارد بهشت سازد، رسول گرامي ( صلي الله عليه و آله و سلم )خدا را
به عظمت ياد كرد و فرمود: كرسي خداوند سراسر آسمان و زمين را فرا گرفته است و
هنگامي كه خداوند بر روي كرسي قرار ميگيرد ، در اثر سنگيني حق از كرسي
،نالهاي همانند ناله شتر بچه خارج ميشود.
و هيثمي روايت را صحيح دانسته است.
خداوند وهابيت و هروله
از لجنه افتاي سعودي درباره صفت هروله سؤال شده و پاسخ داده اند كه صفت هروله (
دويدن ) خدا در حديث قدسي كه بخاري و مسلم نقل كردهاند آمده كه خداوند
فرموده: اگر بندهاي يك وجب به من نزديك شود، من يك ذراع (نيم متر )به او
نزديك خواهم شد و اگر او يك ذراع به طرف من بيايد ،من به قدر فاصله دو كف دست
( بيش از يك متر ) به او نزديك خواهم شد اگراو قدم زنان به طرف من بيايد ، من
دوان دوان به طرف او خواهم رفت
بن باز مفتي اعم سابق در پاسخ به استفتائي اين چنين نوشته " اما لوجه واليدان
والعينان و الساق والاصابع فقد ثبتت في النصوص من الكتاب والسنه الصحيحه و قال
بها اهل السنه و الجمماعه واثبتوها لله سبحانه علي الوجه اللائق به سبحانه و
هكذا النزول و الهروله جاءت بها الاحاديث الصحيحه و نطق بها الرسول صلي الله
عليه و سلم واثبتها لربه عز و جل علي الوجه اللائق به سبحانه"/
شهادت به كفر مسلمانان ،شرط ورود به آيين وهابيت
احمد زيني دحلان مفتي مكه مكرمه مينويسد: اگر چنانچه كسي به مذهب وهابيت در
ميآمد و قبلا حج واجب انجام داده بود "محمد بن عبداوهاب "به وي ميگفت بايد
دوباره به زيارت خانه خدا بروي چون حج گذشته تو در حال شرك صورت گرفته است و به
كسي كه ميخواست وارد كيش وهابيت بشود ميگفت پس از شهادتين بايد گواهي دهي كه در
گذشته كافر بودهاي و پدر و مادر تو نيز در حال كفر از دنيا رفتهاند و همچنين
بايد گواهي دهي كه علماء بزرگ گذشته كافر مردهاند. اگر چنانچه گواهي نميداد
وي را ميكشتند . آري او بر اين باور بود كه تمام مسلمانان در طول 12 قرن گذشته
كافر بودهاند ، و هر كسي را كه از مكتب وهابيت پيروي نميكرد او را مشرك
دانسته و خون و مال او را مباح مي كرد.
نتيجه شوم تكفير و اعلام جهاد
محمد بن عبدالوهاب با العم جهاد عليه مسلمين به اتهام كفر و شرك و بدعت اعراب
باديه نشين را برانگيخت و به كمك ابن سعود لشكري فراهم ساخت و با حمله شهرها و
روستاهاي مسلمان نشين ، مردم را به خاك و خون كشيد و اموال آنان را به عنوان
غنائم جنگي غارت نمود:
1. قتل و غارت وهابيون در منطقه نجد
الف: كشتار مسلمانان و قطع نخلها و غارت مغازهها
ابن بشر عثمان بن عبداله مورخ آل سعود در رابطه با آغاز دعوت وهابيت در منطقه
نجد و كشت و كشتار مردم بيگناه به اتهام شرك مينويسد: عبدالعزيز همراه با
عدهاي به قصد جهاد با اهل سرزمين ثادق حركت كرد،و آنان را به محاصره در آورد
و بخشي از نخلستانهاي آنان را قطع كرد و تعدادي هم از مردان آنان را به قتل
رساند.
سپس عبدالعزيز به قصد جهاد به سمت خرج حركت كرد و در منطقه " دلم " هشت نفر از
مردان را به قتل رساند و مغازهها را كه مملو از اموال بود، غارت نمود و آنگاه
به سرزمين "نعجان " و "ثرمدا " و " دلم " و " خرج " رفت و عدهاي را كشت و
شتران بسياري به غنيمت گرفت.
ب: به آتش كشيدن محصولات زراعي
تا آن جا كه ميگويد : عبدالعزيز به قصد جهاد وارد منفوحه شد و محصولات زراعي
آنان به آتش كشيد و بخش عظيمي از جواهرات و گوسفند و شتران را به عنيمت گرفت و
تعداد ده نفر را نيز به قتل رساند.
ج: باعث سقط زنان حامله
لشكر عبدالعزيز شبانگاه وارد منطقه حرمه شدند و پس از طلوع فجر به دستور
عبدالله پسر عبدالعزيز تيراندازان به صورت دسته جمعي به طرف شهر تيراندازي و
صداي مهيب تيرها شهر را به لرزه در آورد به گونهاي كه بعضي از زنان حامله سقط
كردند و مردم به وحشت افتاده و شهر به محاصره در آمد و مردم نه توان مقاومت و
نه امكان فرار از شهر را داشتند.
د: كشته شدن مردم رياض در اثر گرسنگي و تشنگي
ابن بشر در رابطه با حمله وهابيت به رياض مينويسد:
" فقر اهل الرياض في ساقته الرجال و النساء و الاطفال لا يلوي احد علي احد
فهروب ا علي وجوههم الي البريه في السهباء قاصدين الخروج و ذلك في فصل الصيف
،فهلك منهم خلق كثير جوعا و عطشا "
اهل رياض با شنيدن حمله لشكر وهابيت از ترس و وحشت همه مردان و زنان و كودكان
پا به فرار گذاشتد از آنجايي كه اين حمله در فصل تابستان بود جمعيت زيادي در
اثر گرسنگي و تشنگي جان سپردند.
ه. كشتار فراريان :
وقتي عبدالعزيز وارد رياض شد ديد در شهر جز اندكي كسي نمانده و و فراريان را
دنبال كرد و عدهاي را كشت و اموالي را كه با داشتند به غنيمت گرفت.
و آن گاه در شهر رياض تمام اموال مردم و خانهها و نخلستانها آنان را به تصرف
در آوردند.
" فلما دخل عبدالعزيز الرياض وجدها خاليه من اهلها الا قليلا فساروا في اثر هم
يقتلون و يغنمون ثم ان عبدالعزيز جعل البيوت ضباطا يحفظون ما فيها و حاز جميع
ما في البلد من الاموال و السلاح و الطعام و الامتاع و غير ذلك و ملك بيوتها و
نخيلها الا قليلا ".
2. كشتار بي رحمانه شيعيان در كربلا
كشتار وهابيان در عبات عاليات به راستي صفحه تاريخ را سياه كرده و لكه ننگ
هميشگي بر پيشاني وهابيان زده است.
" صلاحالدين مختار " كه خود وهابي است مينويسد: در سال 1216 امير سعود با
لشگر انبوهي از مردم نجد و عشاير جنوب و حجاز و ديگر نقاط به قصد عراق حركت كرد
در ماه ذيقعده به كربلا رسيد و تمام برج و باروي شهر را خراب كرد، و بيشتر مردم
را كه در كوچه و بازار بودند به قتل رساند، نزديك ظهر با اموال و غنايم فراوان
از شهر خارج شد آنگاه خمس اموال غات شده را خود سعود برداشت و بقيه را به نسبت
هر پياده يك سهم و هر سواره دو سهم بين لشگريان تقسيم نمود.
شيخ عثمان نجدي از مورخان و هابي مينويسد: وهابيان به صورت غافلگيرانه وارد
كربلا شدند و بسياري از اهل آنجا را در كوچه و بازار خانهها كشتند،روي قبر
حسين (عليه السلام ) را خراب كردند، و آنچه در داخل قبه بود به چپاول بردند،
و هر چه در شهر از اموال ،اسلحه، لباس ، فرش ،طلا و قرآنهاي نفيس يافتند
ربودند ،نزديك ظهر از شهر خارج شدند در حالي كه قريب به دو هزار نفر از اهالي
كربلا را كشته بودند. برخي مينويسند كه وهابيان در يك شب ، بيست هزار نفر را
به قتل رساندند.
ميرزا ابوطالب اصفهاني در سفرنامه خود مينويسد : هنگام برگشت از لندن و عبور
از كربلا و نجف ديدم كه قرب بيست و پنج هزار نفر وهابي وارد كربلا شدند و صداي
"اقتلوا المشركين و اذبحوا الكافرين" (مشركان را بكشيد و كافران را ذبح كنيد
)، سر ميدادند، بيش از پنج هزار نفر را كشتند و زخميها حساب نداشت، صحن
مقدس امام حسين ( عليه السلام ) از لاشه مقتولين پر و خون از بدنهاي سر بريده
شده روان بود.
بعد از يازده ماه مجددا به كربلا رفتم ديدم كه مردم آن حادثه دلخراش را نقل و
گريه ميكنند به طوري كه از شنيدن آن موها بر اندام راست مي شد.
وهابيان بعد از كشتار بي رحمانه اهل كربلا و هتك حرمت حرم حسيني ( عليهالسلام
) با همان لشگر راهي نجف اشرف شدند، ولي مردم نجف بخاطر آگاهي از جريان قتل و
غارت كربلا و آمادگي دفاعي به مقابله برخواستند و حتي زنها از منزلها بيرون
آمده و مردان خود را تشجيع و تحريك به دفاع ميكردند تا اسير قتل و چپاول
وهابيان نشوند
و در سال 1215 نيز گروهي براي انهدام مرقد مطر حضرت امير (عليهالسلام )عازم
نجف اشرف شدند كه در مسير با عدهاي از اعراب درگير شده و شكست خوردند. در مدت
نزديك به ده سال چندين بار حملات شديدي به شهر كربلا و نجف انجام دادند.
3. قتل عام مردم طائف
شايد بعضي تصور كنند كه وهابيان فقط بلاد شيعه نشين را مورد تاخت و تاز قرار
داده اند ولي با نگاهي به عملكرد سياه آنان د حجاز و شام روشن خواهد شد كه حتي
مناق سني نشين نيز از حملات وحشيانه آنان در امان نبود.
" جميل صدقي زهاوي "در حمله وهابيان به طائف مينويسد" از زشتترين كارهاي
وهابيان در اسل 1217 قتل عام مردم طائف است كه بر صغير و كبير رحم نكردند طفل
شير خوار را بر روي سينه مادرش سر بريدند جع را كه مشغول فرا گرفتن قرآن بودند
كشتند و حتي گروهي را كه در مسجد مشغول نماز بودند به قتل رساندند ، و كتابها
كه در ميان آنها تعدادي قرآن و نسخههايي از صحيح بخاري و مسلم و ديگر كتب حديث
و فقه نيز بود در كوچه و بازار افكنده و آنها را پايمال كردند.
وهابيان پس از قتل عام مرد طائف طي نامهاي علماي مكه را به آيين خود دعوت
كردند آنان در كنار كعبه گردآمدند تا به نامه وهابيان پاسخ گويند كه ناگهان
جمعي از ستمديدگان طائف داخل مسجدالحرام شدند و آنچه بر آنان گذشته بود بيان
داشتند، مردم سخت به وحشت افتادند چندان گويي كه قيامت بر پا شده است.
آنگاه علماء و مفتيان مذاهب اربعه اهل سنت كه از مكه مكرمه و ساير بلاد اسلامي
براي اداي مناسك حج آمده ابودند به كفر وهابيان حكم كردند، و بر امير مكه واجب
دانشتند تا به مقابله با آنان بشتابد و فتوا دادند كه برمسلمانان واجب است تا
دراين جهاد شركت نمايند و در صورت كشته شدن شهيد خواهند بود.
3. كشتار عموم علماء اهل سنت
دريادار سرتيپ "ايوب صبري" سرپرست مدرسه عالي نيروي دريايي در دولت عثماني
مينويسد " عبدالعزيز بن سعود " كه تحت تأثير سخنان " محمد بن عبدالوهاب "
قرار گرفته بود در اولين سخنراني خود شيوخ قبايل گفت: ما بايد همه شهرها و
آباديها را به تصرف خود در آوريم و احكام و عقايد خود را به آنان بياموزيم ....
براي تحقق بخشيدن به اين آرزو ناگزير هستيم كه عالمان اهل سنت را كه مدعي پيروي
از سنت سنيه نبويه و شريعت شريفه محمديه هستند از روي زمين برداريم
و به عبارت ديگر مشركاني كه خود را به عنوان علماي اهل سنت قلمداد ميكنند از دم
شمشير بگذارنيم به ويژه علماي سرشناس و مورد توجه را زيرا تا اينها زنده هستند
هم كيشان ما روي خوشي نخواهند ديد از اين رهگذر بايد نخست كساني را كه به عنوان
عالم خودنمايي ميكنند ريشه كن نمود سپس بغداد را تصرف كرد.
درجاي ديگري مينويسد " سعود بن بعدالعزي " در سال 1218 به هنگام تسلط بر مكه
مكرمه بسياري از دانشمندان اهل سنت را بي دليل به شهادت رساند،و بسياري از
اعيان و اشراف را بدون هيچ اتهامي به دار آويخت و هر كس را كه در اعتقادات
مذهبي ثبات قدم نشان ميداد به انواع شكنجهها تهديد كرد،و آنگاه منادياني
فرستاد كه در كوچه و بازار بانگ زدند: " ادخلو في دين سعود و تظلو بظله
الممدودد " هان اي مردمان ! به دين سعود داخل شويد و در زير سايه گستردهاش
مأوا گزينيد !
4. خطبه كفر آميز سعود در مدينه منوره
" سعود بن عبدالعزيز " پس از تصرف مدينه منوره همه اهالي مدينه را در مسجد
النبي گردآورد ، و درهاي مسجد را بست و اينگونه سخن آغاز نمود:
هان اي مردم مدينه بر اساس آيه شريف " اليوم اكملت لكم دينكم " دين و آيين شما
امروز به كمال رسيد ، به نعمت اسلام مشرف شديد ،حضرت احديت از شما راضي و
خشونت گرديد ،ديگر اديان باطله نياكان خود را رها كنيد و هرگز از آنها به نيكي
ياد نكنيد از دورد و رحمت فرستادن بر آنها به شدت پرهيز نماييد زيرا همه آنها
به آيين شرك در گذشتهاند.
5. خطبه كفرآميز سعود در مدينه منوره
" سعود بن عبدالعزيز پس از تصرف مدينه مدينه منوره همه اهالي مدينه را در مسجد
النبي گردآورد ،و درهاي مسجد را بست و اينگونه سخن آغاز نمود:
هان اين مردم مدينه بر اساس آيه شريفه "اليوم اكملت لكم دينكم " دين و آيين
شما امروز به كمال رسيد ،به نعمت اسلام مشرف شديد حضرت احديت از شما راضي
وخشنود گرديد، ديگر اديان باطله نياكان خود را رها كنيد و هرگز از آنها به
نيكي ياد نكنيد از درود و رحمت فرستادن بر آنها به شدت پرهيز نماييد زيرا همه
آنها به آيين شرك در گذشتهاند.
6. انهدام ميراث فرهنگي
خط تاريخ گذشتگان و صيانت از ميراث فرهنگ نياكان نشانگر تمدن يك جامعه به شمار
ميرود، كه براي پاسداري از آنها ادارات ويژه تأسيس نموده و كارشناسان ماهر
تربت ميكنند، و در اين عرصه اجازه نميدهند كه حتي يك سفال و يا كتيبه كوچك
سنگي از بين برود.
شكي نيست كه تمدن اسلامي تنها تمدن پيشتاز عصر خويش بود كه مسلمانان در پرتو
تعاليم آسماني خويش آن را پي ريزي نمودند. شكوفايي اين تمدن در قرن چهارم و
پنجم هجري به اوج خود رسيد و به شهادت محققان غربي نفوذ اين تمدن از طريق آندلس
و جنگهاي صليبي به اروپا يكي از مهمترين علل شكوفايي و رنسانس غرب در قرون اخير
به شمار ميرود . آثار و ابنيه مربوط به شخص پيامبر و ياران با وفاي او جزئي از
ميراث عمومي اين تمدن بزرگ بوده و حفظ و صيانت از آنها نشانه تقدير از
بنيانگذراران اين فرهنگ و تمدن به شماري رود. و از طرفي اقدام به تخريب و
نابودي اين آثار نشانه انحطاط فكري و بي توجهي به سازندگان و بنيانگذاران تاريخ
و تمدن ميباشد كه در اثر مرور زمان واقعيتهاي تاريخي و اصالتهاي ديني به دست
فراموشي سپرده ميشود، و از همه مهتر، عامل ركود انگيزه هاي فكري و نابودي
استعدادهاي درخشان در جامعه بشر ميگردد . با مراجعه به قرآن كريم روشن ميشود
كه امتهاي پيشي به حفاظت و صيانت از آثار پيامبردان خود اهتمام و به آن تبرك
ميجستند همانند صندوقي كه در آن مواريث خاندان موس و هارون قرار داشت كه آن را
در نبردها حمل ميكردند تا از طريق تبرك به آن بر دشمن پيروز گردند.
(وقال لهم نبيهم ان آيه ملكه ان ياتيكم التابوت فيه سكنيه من ربكم و بقيه مما
ترك آل موسي و هارون )(98)و " پيامبرشان به ايشان گفت : در حقيقت نشانه
پادشاهي او اين است كه آن صندوق [عهد ] كه د رآن آرامش خاطري از جانب
پرودرگارتان و با زمانهاي از آنچه خاندان موسي و خاندان هارون [در آن ] برجاي
نهاده اند در حالي كه فرشتگان آن را حمل مي كنند به سوي شما خواهد آمد" تلاوت
نمود فردي برخاست و پرسيد "مقصود از اين خانه ها چيست؟
پيامبر گرامي (ص) فرمود"كه خانههاي پيامبران در اين موقع ابوبكر برخاست و به
خانه علي و زهرا اشاره كرده و گفت : اي پيامبر خدا ! اين خانه از همين
خانههاست كه خدا رخصت بر رفعت و منزلت آنها داده است حضرت فرمود : آري از
برترين آنها است. و اين قضيه نشان ميدهد كه خانههاي پيامبران و صالحان از
اعتبار و جايگاه خاصي برخوردار است ، و پيدا است كه اين منزلت ارتباط به جنبه
مادي و خشت و گل و آجر آنها ندارد،بلكه اين ارزش به خاطر انسانهاي والايي است
كه در آنجا سكونت گزيدهاند.
سير و سياحت در كشورهايي كه قبور انبياء و فرزندان آنان در آنجا قرار دارد
نشان ميدهد كه پيروان پيامبران نسبت به حفظ قبور آنان و ساختن بناهاي مجلل بر
روي آنها اهتمام خاصي ميورزيدهاند و سپاه اسلام نيز هنگام فتح شامات دست به
تخريب قبور پيامبردان نزدند بلكه خادمان آنها را كه حفاظت از آن را بعهده
داشتند ابقا كردند. و اين بناها تا امروز محفوظ مانده و براي مسلمانان بلكه
براي تمام موحدان جهان جاذبه خاصي دارد. اگر ساختن بنا بر قبور انبياءو اولياء
نشانه شرك بود ،جا داشت تا فاتحان منصب از سوي خلفاء به تخريب و نابودي آن
ابنيه ميپرداختند .
بررسي كتب تاريخي و سفرنامهها گواه وجود صدها آرامگاه و مرقد با شكوه در
سرزمين وحي و كشورهاي اسلامي است.
مسعودي ( متوفاي 345 )مورخ معروف ، مشخصات كامل قبور ائمه بقيع و اهل بيت (
عليهم السلام ) را بيان نموده است. و " ابن جبير " آندلسي جهانگرد معروف اواخر
قرن ششم كه مشرق زمين را سه بار زير پا نهاده است ، در سفر نامه خود درباره
مشاهد انبياء و صالحان و ائمه اهل بيت را در مصر ،مكه ، مدينه ، عراق ، و
شام به تفصيل سخن گفته و ويژگيهاي روضه ائمه بقيع و خصوصيات ضريح آنها را بيان
نموده است.
7. تخريب آثار بزرگان در مكه
وهابيون در سال 1218 پس از مسلط شدن بر مكه تمام آثار بزرگان دين را تخريب
نمودند. آنان در " معلي "قبه زادگاه پيامبر گرامي (صليالله عليه وآله و سلم
) را ، و همچنين قبه زادگاه علي بن ابي طالب (ع) ، و خديجه ، و حتي ابوبكر
را ويران و با خاك يكسان كردند.
آثار باستاني كه در اطراف خانه خدا و بر روي زمزم بود تخريب كرده و در تمام
مناطقي كه مسلط ميشدند آثار صالحين را نابود ميكردند، و هنگام تخريب طبل
ميزدند و به رقص و آوزاخواني ميپرداختند
بلكه اينان شقاوت را به جايي رساندند كه خانه حضرت خديجه را كه مدتي مهبط وحي
الهي بود خراب كرده و به توالت تبديل كردند.
زادگاه رسول اكرم (ص) را ويران ساخته و به محل خريد و فروش حيوانات در آمد كه
با تلاش افراد صالح و خير از چنگال وهابيها در آمد و كتابخانه مبدل گرديد.
دفاعي بعد از اين قضيه مينويسد: شما وهابيان در اين سالهاي اخير تصميم گرفتيد
نيات شوم خود را از طريق تهديد و انتقام پياده كنيد، تمام تلاش خود را جهت
نابودي محل ولادت رسول گرامي ( ص) به كار بستيد ،حتي از شخصيتها و علماء بزرگ
سعودي مجوز ويران كردن آن مكان مقدس را گرفتيد ولي ملك فهد، عواقب شوم آن را
ملاحظه كرد و شما را از اين كار ننگين باز داشت .
اين چه كار بيادبانهاي است كه از شما سر ميزند؟!
اين چه بيوفايي است از شما به رسول گرامي (ص) ! كه خداوند به وسيله آن حضرت ما
و شما و اجداد ما را از تاريكيهاي شرك و بدبختي به سوي نور اسلام هدايت فرمود؟!
بدانيد كه به هنگام مشاهده رسول گرامي (ص) در كنار حوض ، جز بي حيايي نصيب شما
نخواهد شد. و به يقين بدانيد كه نتيجه شقاوت خود را در نابودي آثار پاك آن نبي
مكرم (ص) موجب رنجش گرديده است مشاهده خواهيد كرد. آثار قبور صحابه و امهات
المؤمنين و آل البيت را نابود كرده و قبر آمنه بنت وهب مادر گرامي رسول اكرم
(ص) را با بنزين به آتش كشيديد و اثري از آنها باقي نگذاشتيد).
8. آتش زدن كتابخانههاي بزرگ
دردناكترين چيزي كه وهابيت مرتكب شد و ننگ او باري ابد بر پيشاني آنان باقي است
، آتش زدن كتابخانه بزرگ "المكتبه العربيه " بود كه بيش از 60 هزار عنوان
كتاب گرانقدر و كم نظير و بيش از 40 هزار نسخه خطي منحصر به فرد داشت كه در
ميان آنها برخي از آثار خطي دوران جاهليت ،يهوديان ،كفار قريش و همچنين آثار
خطي علي(ع) ، ابوبكر ،عمر ،خالد بن وليد ،طارق بن زياد و برخي از صحابه
پيامبر گرامي (ص) و قرآن مجيد به خط "عبدالله بن مسعود" وجود داشت. و نيز در
همين كتابخانه انواع سلاحهاي رسول اكرم (ص) و بتهايي كه هنگام ظهور اسلام مورد
پرستش بود مانند "لات" ، " عزي " ، " مناه " ، "هبل" موجود بود. "ناصر
السعيد " از قول يكي از مورخان نقل ميكند كه هنگام تسلط وهابيان اين كتابخانه
را به بهانه وجود كفريات در آن به آتش كشيده و به خاكستر تبديل كردند.
تخريب گرانبهاترين آثار اسلامي مدينه
آل سعود در سال 1344 كه تسلط كامل بر حجاز يافت تمام آثار صحابه را در مدينه
نابود كرد ، مانند زادگاه امام حسن و امام حسين (ع) در مدينه ،قبور شهداء،
بدر ، بارگاه ائمه بقيع : امام حسن ، امام سجاد، امام باقر و امام صادق (ع)
و بيت الاحزاني كه علي (ع) براي حضرت زهرا ساخته بود و مرقد فاطمه بنت اسد مادر
امير مؤمنان (ع) .
وهابيت و تحقير مقام انبياء و اولياء
1. حرمت زيارت پيامبر گرامي (ص)
زيارت قبور پيامبران و صالحان بلكه هر گونه تكريم و بزرگداشت آنان را وهابيون
حرام و موجب شرك ميدانند . " ابن تيميه " ميگويد : " فمن جعل سفره الي
مسجدالرسول صلي الله عليه و سلم و قبره كالسفر الي قبور هولاء والمساجد التي
عندهم فقد خالف اجماع المسلمين و خرج عن شريعه سيد المرسلين ". و نيز ميگويد:
«من زار قبره او قبر غيره ليرك به ويدعوه من دونالله فهذا حرام كله و هو مع
كونه شركا بالله». و نيز ميگويد: «التمسح بالقبر و تقبيله ولو كان ذلك من قبور
الانبياء شرك». مسح و بوسيدن هر قبري اگر چه قبر پيامبر باشد، شرك است.
گفتني است كه اين افكار مخالف با نص صريح قرآن است، آنجا كه ميفرمايد: (ولو
انهم اذ ظلموا انفسهم جاءوك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول) «و اگر آنان
كه به خود ستم كرده بودند، پيش تو ميآمدند و از خدا آمرزش ميخواستند و پيامبر
براي آنان طلب آمرزش ميكرد، قطعا خدا را توبه پذير مهربان مييافتند». و از
قول برادران حضرت يوسف نقل ميكند كه از حضرت يعقوب خواستند تا براي آنان از
خدا طلب مغفرت كند (يأبانا استغفر لنا) آيا آنها مشرك بودند؟ و از طرفي مخالف
با روايات صحيح اهل سنت ميباشد چنانكه نقل ميكنند: در زمان عمر، مردم دچار
قحطي و خشكسالي شدند، مردي كنار قبر پيامبر (ص) آمد و گفت: اي رسول خدا مردم
نابود شدند، از خداوند براي امتت طلب باران كن، رسول خدا (ص) در عالم خواب به
آن فرد فرمود: نزد عمر برو و از جانب من به او سلام برسان و بگو: بزودي باران
خواهد آمد و سيرآب خواهيد شد، و بگو: كيسه سخاوت را گسترده ساز.
آن مرد ماجراي خوابش را براي عمر نقل كرد، قطرات اشك از چشمان عمر جاري شد و
گفت: خداوندا كوشش و جديت كردم،ولي هميشه ناتوان و عاجز بودم.
ابن حجر در فتح الباري و ابن كثير در البدايه و النهايه ميگويند: اسناد اين
روايت صحيح است.
ابن حجر مينويسد: مردي كه خواب ديده بود بلال بن هلال از اصحاب رسول اكرم (ص)
بود.
سيره تمامي مسلمين بر اين امر در طول تاريخ استوار بوده و هست بطوري كه «حصني
دمشقي» شافعي مينويسد: «و قال (ابن تيميه): «من استغاث بميت او غائب من البشر،
بحيث يدعوه في الشدائد و اكلربات، و يطلب منه قضاء الحاجات ... فان هذا ظالم،
ضال ، مشرك».
از اين سخن «ابن تيميه» بدن انسان ميلرزد، اين سخن، قبل از زنديق حران «ابن
تيميه» از دهان كسي در هيچ زمان و هيچ مكان بيرون نيامده است، اين زنديق نادان
و خشك، داستان عمر را وسيلهاي براي رسيدن به نيت نا پاكش در بياعتنايي به
ساحت حضرت رسول اكرم (ص) قرار داده و با اين سخنان بياساس مقام و منزلت از
حضرت را در دنيا پايين آورده است، و مدعي شده است كه حرمت و رسالت آن بزرگوار
پس از رحلت از بين رفته است. اين عقيده به يقين كفر و در واقع زندقه و نفاق
است).
2ـ انكار فضائل اهل بيت (ع)
يكي از مباني فكري «ابن تيميه» انكار فضائل مسلم اهل بيت عصمت و ظهارت (ع) است،
او در كتاب «منهاج السنه» كه به قول علامه امنيي بايد آن را «منهاج البدعه»
ناميده مينويسد: نزول آيه شريفه (انما وليكم الله و رسولهو ) در حق علي (ع) به
اتفاق اهل علم دروغ است.
بعضي از دروغگويان حديثي را جعل كرده و گفتهاند: آيه (انما وليكم الله و
رسوله) در شأن علي هنگامي كه در نماز انگشترش را به فقير صدقه داد نازل شده
است، به اجتماع اهل علم اين مطلب دروغ، و دروغ بودن آن آشكار است.
اين حديث و شأن نزول را بيش از 66 نفر از محدثان و دانشمندان اهل سنت نقل
كردهاند).
آلوسي از علماء بزرگ اهل سنت ميگويد: «غالب الاخباريين علي ان هذه الايه نزلت
في علي كرم الله وجهه».
غالب اخبارهاي معتقدند كه اين آيه درباره علي بن ابيطالب (ع) نازل شده است.
سپس ميافزايد كه حسان شاعر، در اين زمينه اشعاري سروده است، و آنگاه اشعار او
را ذكر ميكند.
و نيز مينويسد: «و اما قوله و انزل الله فيهم (قل لا اسلكم عليه اجرا الا
الموده في القربي) فهذا كذب ظاهر».
وحال آن كه متجاوز از 45 نفر از بزرگان اهل سنت آن را نقل كردهاند. و درباره
حديث «علي مع الحق و الحق معه» مينويسد: من اعظم الكلام كذبا وجهلا فأن هذا
الحديث لم يروه احد عن النبي صلي الله عليه و سلم لا بأسناد صحيح و لا ضعيف».
با اين كه جمعي از علماء بزرگ اهل سنت همانند: خطيب بغدادي، هيثمي حاكم
نيشابوري ، ابن كثير و ابن قتيبه، از ابو سعيد خدري،سعيد بن وقاص ، علي بن ابي
طالب (ع) و ام سلمه و عائشه اين حديث را با تعابير مختلف نقل كردهاند.
مانند: «علي مع الحق و الحق مع علي، ولن بفترقا حتي يردا علي الحوض يوم
القيامه». و يا عبارت «علي مع الحق و القرآن و الحق و القرآن مع علي، ولن
بفترقا حيت يردا علي الحوض» و يا جمله: «الحق مع ذا، الحق مع ذآن و همچنين
عبارت «اللهم ادر الحق مع علي حيث دار».
هيثمي از علماء بزرگ اهل سنت مينويسد: «رواه ابو يعلي، و رجاله ثقات». و
همچنين حاكم نيشابوري و ذهبي كه از استوانههاي علمي اهل سنت به شمار ميروند،
تصريح به صحت روايت نمودهاند. فخر رازي مينويسد: «من اقتدي في دينه بعلي بن
ابي طالب فقد اهتدي لقول النبي صلي الله عليه و آله و سلم :«اللهم ادر الحق مع
علي حيثدار».
3ـ توهين به امير مؤمنان (ع)
ابن حجر عسقلاني نسبت به جوابيههاي ابن تيميه در پاسخ به علامه حلي و در مقام
تأثر و تأسف ميگويد:
« و كم من مبالغه لتوهين كلام الرافضي ادته احيانا الي تنقيص علي رضي الله
عنه». (ابن تيميه در پاسخ به علامه حلي بقدري زياده روي كرده است، كه جوابهاي
و منجر به تنقيص مقام علي بن ابي طالب شده است).
و در موردي ديگر ميگويد: «و قال ابن تيميه في حق علي اخطا في سبعه عشر شيئا ،
ثم خالف فيها نص الكتاب منها اعتداد المتوفي عنها زوجها اطول الاجلين.
4ـ انكار موقعيت علمي علي(ع)
ابن تيميه مينويسد: «قوله، ابن عباس تلميذ علي كلام باطل» عالم شيعه، علمه حلي
كه ميگويد: ابن عباس شاگرد علي (ع) بوده است، دروغ محض است. «والمعروف ان عليا
اخذ العلم عن ابي بكر»
همچنين گفته: شافعي و مروزي در كتباي بزرگ مواردي كه مسلمانان به گفتار علي عمل
نكردهاند را جمعآوري كردهاند، چون گفتار صحابه غير از علي به قرآن و سنت
نزديكتر بوده است).
عثمان قرآن را جمع كرد و بعضي از اوقات تمام قرآن را در يك ركعت نماز قرائت
ميكرد، ولي در اين كه علي تمام قرآن را حفظ بود يا نه ، اختلاف است.
5ـ اهانت به حضرت صديقه سلام الله عليها
استاد حسن سقاف از دانشمندان معاصر اردني در كتاب خود «التنبي والرد علي معتقد
قدم العالم و الحد» مينويسد: «ابن تيميه يحتج كثير من الناس بكلامه، و يسميه
بعضهم «شيخ الاسلام» ، و هو ناصبي، عدو العلي (ع) ، و اتهم فاطمه (عليها
السلام) بأن فيها شعبه من النفاق».
6ـ دفاع «ابن تيميه» از ابن ملجم
قال ابن تيميه : والذي قتل عليا كان يصلي و يصوم و يقرا القرآن ، و قتله معتقدا
ان الله و رسوله يحب قتل علي، و فعل ذلك محبه الله و رسوله في زعمه، و ان كان
في ذلك ضالا مبتدعا.
و نيز ميگويد: « و قال ايضا: قتله واحد منهم و هو عبدالرحمن بن ملجم المرادي
مع كونه كان من اعبد الناس و اهل العلم». ملاحظه ميكنيد كه «ابن تيميه» ابن
ملجم را چگونه مدح ميكند با اين كه پيامبر گرامي (ص) او را از شقيترين
انسانها و در رديف پي كننده ناقه ثمود شمرده است.
قال علي (ع): «اخبرني الصادق المصدق اني لا اموت حتي اضرب علي هذه و اشار الي
مقدم رأسه الآيسر فتخضب هذه منها بدم، و أخذ بلحيته و قال لي: يقتلك اشقي هذه
الامه كما عقر ناقه الله اشقي بني فلان من ثمود».
قال الهيثمي: «رواه الطبراين و ابويعلي و فيه رشدين بن سعد و قد وثق، و بقيه
رجاله ثقات.
7ـ تمجيد از معاويه و يزيد
«ابن تيميه» مينويسد: «ان الرافضه تعجز عن اثبات ايمانه (أي علي بن ابي طالب
(ع) و عدالته، فأن احتجوا بما تواتر من اسلامه و هجرته و جهاده ، فقد تواتر
اسلام معاويه و يزيد و خلفاء بني اميه و بني العباس و صلاتهم و صيامهم و جهادهم
الكفار».
همچنين هيأت افتاي سعودي در پاسخ به سؤالي مينويسد: فسق يزدي به طور يكه لعن
او را جايز شمارد، ثابت نشده است.
كارنامه عملي وهابيت
وهابيت و اتهام بدعت با خيالات واهي و باطل
از زشتترين پديدهها در آيين وهابيت اين است كه هر چيزي كه با افكار آنان
تطبيق نكند، آن را بدعت شمرده و شرك ميدانند، كه در اين قسمت به بخشي از آن
اشاره ميشود.
1ـ سجده بر تربت بدعت است:
صالح فوزان عضو هيأت افتاء سعودي مينويسد: «السجود علي التربه المسماه تربه
الولي ان كان المقصود منه التبرك بهذه التربه و التقرب الي الولي فهذا شركت
اكبر، و ان كان المقصود التقرب الي الله مع اعتقاد فضيله هذه التربه و ان في
السجود عليها فضيله، كالفضيله التي جعلها الله في الارض المقدسه في المسجد
الحرام، و المسجد النبوي ، و المسجد الاقصي ، فهذا ابتداع في الدين.
2ـ مراسم ميلاد رسول اكرم (ص) بدعت است:
بن باز مفتي اعظم سعودي مي نويسد: «لايجوز الأحتفال بمولد الرسول (ص) و لا
غيره، لآن ذلك من البدع المحدثه في الدين، لآن الرسول (ص) لم بفلعه و لا خلفاوه
الراشدون و لا غيره هم من الصابه ـ رضي الله عنهم ـ ولا التعابعون لهم بأحسان
في القرون المفضله».
3ـ مراسم سوگواري پيامبران و صالحان بدعت است:
فتواي هيأت دائم افتاي سعويد در پاسخ به سؤالي پيرامون مراسم سوگواري: «لايجوز
الاحتفال بمن مات من الآنبياء و الصالحين و الا حياء ذكراهم بالمواد و ... لأن
جميع ما ذكر من البدع المحدثه في الدين ، و من وسائل الشرك».
4ـ جشن تولد نوزادان و سالگرد ازدواج بدعت است:
شيخ عثيمين از نويسندگان و فعالان گروه وهابيت مي»ويسد: «ان الاحتفال بعيد
الميلاد للطفل فيه تشبها بأعداء الله ، فأن هذه العاده ليست من عادات المسلمين:
و انما ورثك من غيرهم، و قد ثبت عنه (ص) «ان من تشبه بقوم فهوم منهم».
و در سخني ديگر ميگويد: و اما اعياد الميلاد الشخص او اولاده او مناسبه زواج و
نحوها فكلها غير مشروعه و هي للبدعه اقرب من الاباحه».
هيئت دائم افتاي سعودي در پاسخ به سؤالي پيرامون مراسم جشن تولد مينويسد: «و
اعياد الموالد نوع من العبادات المحدثه في دين الله فلا يجوز عملها لاي من
الناس مهما كان مقامه او دوره في الحياه». و در پاسخ به استفتاي ديگري
مي»ويسد: «لا يجوز اقامه عيد ميلاد لاحد لانه بدعه». و قد ثبت عن الرسول (ص)
انه قال : «من احدث في امرنا ما ليس منه فهو رد».
ولي جاي بس شگفتي است كه همان هيئت در رابطه با مراسم جشنهاي دولتي مي نويسد:
(اگر مقصود از مراسم برگزاري عيد به خاطر مصلحت ملت و تنظيم امور كشور صورت
پذيرد، همانند هفته پليس، و شروع سال تحصيلي ، و گردهمايي كارمندان دولتي، و
امثال آنها كه قصد تقرب و عبادت در آن نيست، مانعي ندارد و شامل نهي پيامبر
نميشود).
بديهي است كه چنين تفكري، نهايت تحجرگرايي و انجمناد فكري است زيرا گذشته از
اين كه مخالفت با برپايي جشن تولد، مخالفت با امري فطري است، بلكه هيچ تفاوتي
ميان جشن ولادت با جشنهاي ديگر مانند مراسم دولتي وجود نداردف چون كساني كه
براي فرزندان خود مراسم جشن تولد ميگيرند، هيچ گونه قصد تقرب و يا عبادت
ندارند.
5ـ درود بر رسول اكرم (ص) قبل از اذان و بعد از اذان بدعت است:
هيئت دائم افتاي سعودي در پاسخ به سؤالي پيرامون درود و تحيت بر پيامبر
مي»ويسد: ذكر الصلاه و السلام علي الرسول (ص) قبل الاذان، و هكذا الجهر بها
بعد الاذان مع الاذان من البدع المحدثه فيالدين ، و قد ثبت عن البني (ص) آنه
قال: «من احدث في امرنا هذا، ما ليس منه قهو رد». متفق عليه، و في روايه: «من
عمل عملا ليس عليه امرنا فهو رد». رواه مسلم ... من فعل تلك البدعه و من اقرها
و من لم يغيرها و هو قادر علي ذلك فهو آثم.
و مثله قال ابن باز في فتاواه.
همين مطلب در نوشتار بن باز مفتي اعظم سعودي نيز آمده است.
6ـ دعا كردن در كنار قبر رسول اكرم (ص) به قصد اجابت بدعت است:
شيخ صالح فوزان عضو هيأت افتاي سعودي مي»ويسد: «من البدع البتي تقع عند قبه
الرسول (ص) كثره التردد عليه، كلما ذخل المسجد ذهب يسلم عليه، و كذلك الجلوس
عنده، و من البدع كذلك ، الدعاء عند قبر الرسول (ٌ) او غيره من القبور ، مظنه
ان الدعاء عنده يستجاب».
7ـ دست كشيدن به پرده كعبه بدعت است: شيخ عثيمين از مفتيان و علماء بزرگ سعودي
مينويسد: «التبرك بثوب الكعبه و التمسح به من البد، لان ذلك لم يرد عن النبي
(ص).
(تبرك جستن به پرده كعبه ودست كشيدن به آن بدعت به شمار ميرود، چون از رسول
اكرم (ص) دستوري در اين باره نرسيده است.
8ـ اهداء ثواب نماز و قرآن به رسول اكرم (ص) و مردگان بدعت است:
لجنه دائم افتاء سعودي مي»ويسد: «لا يجوز ان تهب ثواب ما صليت للميت ، بل هو
بدعه، لانه لم يثبت عن النبي (ص) و لان عن الصحابه رضي الله عنهم.
قالت اللجنه الدائمه: لا يجوز اهداء الثواب للرسول صلي الله عليه و سلم، لا ختم
القرآن و لا غيره، لان السلف الصالح من الصحابه رضي الله عنهم ، و من بعدهم ،
لم بفعلوا ذلك، و العبادات توقيفيه».
9ـ قرائت قرآن براي ميت بدعت استك
شيخ عثيمين از مفتيان و علماء بزرگ سعودي مينويسد:
«و اما الاجتماع عند اهل الميت و قرائه القرآن، و توزيع التمر و اللحم، فكله من
البدع التي ينبغي للمرء تجنبها، فأنه ربما يحدث مع ذلك نياحه و بكاء و حزن، و
تذكر للميت حتي تبقي المصيبه في قلوبهم لا تزول. و انا انصح هؤلاء الذين يفعلون
مثل هذا انصحهم ان يتوبوا الي الله عزو جل».
10ـ رفتن به غار حراء بدعت است:
لجنه دائم اتفاد سعودي مينويسد: «الصعود الي الغار المذكور ـاي غار حراء ـ
ليس من شعائر الحج، و لا من سنن الاسلام بل آنه بدعه، و ذريعه من ذراتع الشرك
بالله ، و عليه ينبغي ان بمنع الناس من الصعود له».
11ـ ذكر با تسبيح بدعت است:
بن باز مفتي اعظم سعودي گفته است: «لا نعلم اصلا في الشرع المطهر للتسبيح
بالمسجه، فالاولي عدم التسبيح بها، و الاقتصار علي المشروع في ذلك، و هو
التسبيح بالانامل».
و اي كاش از وي سؤال ميشد كه آيا غذا خوردن با قاشق ، مسافرت با ماشين و
هوايپما ، در شرع وارد شده يا خير؟
12ـ آغاز نمودن جلساتبا آيات قرآن بدعت است:
شيخ عثيمين از مفتيان مي»ويسد: «اتخاذ الندوات و المحاضرات بآيات من القرآن
دائما كأنها سنه مشروعه فهذا لا بنبغي».
13ـ قرائت قرآن و دعاء ، به صورتدسته جمعي بدعت است:
لجنه دائم افتاء سعودي نوشته است: «ان قراءه القرآن جماعه بصوت واحد بعد كل من
صلاه الصبح و المغرب او غير هما بدعه، و كذا التزام الدعاء جماعه بعد الصلاه».
14ـ گفتن «صدق الله العظيم» بعد از ختم قرآن بدعت است:
لجنه دائم افتاء سعودي نوشته است: «قول صدق الله العظيم بعد انتهاء من قراءه
القرآن بدعه».
شيخ عثيمين از مفتيان بزرگ سعودي نيز به همين حكم فتوا داده است.
مفتيان سعودي زمينهساز تفرقه
امروز كه دشمنان قسم خورده اسلام از مسيحيت و يهود و امريكا و صهيونيزم كمر به
نابودي اسلام و ملت مسلمان بستهآند و اساسيترين طرح هانيتگتون مغز متفكر كاخ
سفيد و دكتر مائيكل نظريه پرداز سازمان سيا، ايجاد تفرقه ميان مسلمين ميباشد،
ميبينيم كه مفتيان سعودي كه عملا در خدمت بيگانگان قرار گرفتهاند با فتاواي
نادرست و مبتني بر موهومات و تخيلات راه هر گونه وحدت ميان امت اسلامي را مسدود
كرده و موجب تفرقه بيش از پيش ميان آنان ميشوند.
بن باز و عدم امكان تقريب
مفتي اعظم عربستان شيخ عبدالعزيز بن باز استفتاء شده: نظر شما نسبت به تقريب
ميان شيعه و اهل سنت چيست؟
پاسخ داده: «التقريب بين الرافضه و بين اهل السنه غير ممكن الان العقيده مختلفه
... فلا يمكن الجمع بينهما، كما انه لا يمكن الجمع بين اليهود و النصاري و
الوثنيين و اهل السنه ، فكذلك لا يمكن التقريب بين الرافضه و بين اهل السنه لا
ختلاف العقيده التي اوضحناها». و يا در كتابي كه با حمايت حاكمان مكه و مدينه
در همين سالهاي اخير به نام «مسأله التقريب» منتشر شد، اولين پيش شرط وحدت و
تقريب با شيعه را اثبات مسلمان بودن شيعه دانستهاند.
امريكا، يهود و شيعه دشمن مشترك اهل سنت
عبدالعزيز قاري از علماي بزرگ مدينه منوره رسما اعلام كرد كه ما امروز در برابر
دشمن مشتركي هستيم كه داراي سه زاويه ميباشد: امريكا ، يهود وروافض (شيعه) و
حوادث عراق و لبنان ثابت كرد كه هدف اصلي اين دشمنان اهل سنت و جماعت هستند و
ما بايد در برابر اين دشمنان متحد باشيم.
تا آن جا كه ميگويد: كساني كه بر اين باور هستند كه اهل سنت درايا يك مذهب
هستند بايد تلاش كنند اعتاقد به مذاهب اربعه را از محدوده اهل سنت و جماعت خارج
كنند و گرنه اين مذاهب چهارگانه فقهي وسيله انحراف جامعه خواهد بود.
«نن الان في زمن عصيب طوقنا العدو المشترك و هو ذو ثلاث شعب: اليهود، و امريكا
و الروافض، و هذا العدو نبت من احداث العراق الجسام و ما وقع في لبنان انه
يستهدف اهل السنه جميعا علي اختلاف مذاهبهم فهل يصح ان نتشاجر نحت اهل الدائره
الواحده المستهدفه ـ دائره اهل السنه و الجماعه، الا يجب ان ننتكائف ضد الاخطار
التي تتهددنا جميعا؟
ـ الي ان قال ـ ان من قول ان اهل السنه و الجماعه مذهب واحد يلزمه ان يخرج هذه
المذاهب الاربعه من دائره اهل السنه والجماعه، و هم فعلا يعتقدون ذلك و يعتبرون
تعدد هذه المذاهب الفقيه مظهر انحراف».
آيا اين فتاوي دور از شرع و عقل، د رخدمت چه كساني است؟
آيا از اين نظريههاي برگرفته از جهل و ناداني ، چه افرادي بهره ميبرند؟
بديهي است مادامي كه نگرش آنان به شيعه نگاه برون مذهبي است، و با تبعيت از
اسلاف خود شيعه را بدتر از يهود دانسته، و وجدان بشري را زير پا گذاشته و با
دشمنان قسم خورده اسلام هم صدا ميشوند، چگونه ميشود به تقريب مذاهب اسلامي و
وحدت مسلمين دست يافت؟
چه خوش بيمهرباني از دو سربي كه يك سر مهرباني درد سربي
حضرت آيتالله العظمي صافي از مراجع بزرگوار تقليد مينويسد: هنگامي كه كتاب
«العواصم من القواصم» را خواندم، از تلاش نويسنده آن براي تفرقه ميان مسلمانان
شفت زده شدم، و به حق سوگند، به ذهنم خطور نميكرد كه در عصر حاضر يك مسلماني
براي دور كردن مسلمانان از همديگر و ايجاد اختلاف ميان آنان اين چنين كوشش كند
و همه مصلحان و مناديان وحدت را به ناداني و دروغگويي و نفاق و حيله، متهم
سازد. و بالاترين مصيبت اينجاست كه اين كتاب تسوط دانشگاه بزرگ مدينه منوره چاپ
و منتشر شده است.
آري! و مادامي كه كتابهايي همانند «الخطوط العريضه»، «الشيعه والسنه» ، و
العواصم من القواصم، به وسيله دانشگاه اسلامي مدينه منوره چاپ و منتشر ميشود و
عداوت و دشمني با اهل بيت عصمت و طهارت (ع) را آشكار نموده و حقايق تاريخي را
انكار كرده و هر گونه وحدت ميان مسلمانان را زير سؤال برده و با مناديان وحدت
به مخالفت برخاسته، چگونه ميشود به تقريب مذاهب اسلامي و وحدت مسلمين دست
يافت؟
فتواي ابن حبرين در كفر شيعه
ابن جبرين كه يك ياز مفتيان بزرگ سعودي است سؤال شده كه آيا به فقراي شيعه
ميشود زكات داد؟
پاسخ داده طبق نظر علماء اسلامي به كافر نميشود زكات داد و شيعيان بدون شك به
چهار دليل كافر هستند:
1ـ آنان نسبت به قرآن طعنه زده و بدگويي ميكنند و معتقد به تحريف قرآن هستند و
ميگويند كه دو سوم قرآن حذف شده و هر كس به قرآن طعنه زند كافر هست و منكر آيه
شريفه «و انا له لحافظون» ميباشد.
2ـ به سنت پيامبر و احاديث صحيح بخاري و مسلم نيز طعنه ميزنند و به احاديثي كه
در اين دو كتاب آمده عمل نميكنند چون بر اين عقيده هستند كه روايات اين
كتابها از صحابه نقل شده و صحابه را كافر ميشمارند. و معتقد هستند كه پس از
پيامبر گرامي همه صحابه جز علي و فرزندان او و تعداد اندكي مانند سلمان و عمار
همه كافر و مرتد شدند.
3ـ شيعيان اهل سنت را كافر دانسته و با آنان نماز نميخوانند و اگر پشت سر اهل
سنت نماز بخوانند آن نماز را اعاده ميكنند بلكه آنان معتقد به نجاست اهل سنت
هستند و اگر با يك ياز اهل سنت مصافحه كنند، دست خود را آب ميكشند.
4ـ شيعيان نسبت به علي و فرزندان او غلو كرده و آنان را به صفايت كه ويژه
خداوند است توصيف ميكنند و همانند خداوند آنان را صدا ميكنند.
تا آنجا كه گفته: «من دفع اليهم الزكاة فليخرج بدلها حيث اعطاها من يستعين بها
علي الكفر و حرب السنه».
اگر كسي به شيعيان زكات بدهد قبول نيست زيرا او با اين كار خود به كسي كمك كرده
كه كفر را تقويت ميكند و با سنت پيامبر در حال جنگ است.
اعلام رسمي جهاد بر ضد شيعه
از شيخ عبدالرحمان براك از مفتيان سعودي استفتا شده: «هل يمكن ان يكون هناك
جهاد بين فئتين من المسلمين (اي:السنه مقبال الشيعه؟»
آيا امكان جهاد ميان اهل سنت و شيعه وجود دارد؟
وي پاسخ داده: «... ان كان لأهل السنه دوله و قوه و اظهر الشيعه بدعهم، و شركهم
و اعتقاداتهم ، فان علي اهل السنه ان يجاهدوهم بالقتال ....
فتواي هيأت عالي افتاي سعودي بر كفر شيعه
هيأت عالي افتاي سعودي در پاسخ به سؤالي پيرامون شيعه نوشته است:
«ان كان الامر كما ذكر السائل من ان الجماعه الذين لديه من الجعرفيه يدعون عليا
و الحسن و الحسين و سادتهم فهم مشركون مرتدون عن الاسلام».
اين فتواي به امضاء چهار تن از اعضاي هيأت عالي سعودي به شرح ذيل رسيده است:
اعضاي هيأت« عبدالرزاق عفيفي ، عبدالله بن عديان و عبدالله بن قعود.
فتواي زرقاوي بر جهاد بر ضد شيعه
زرقاوي رهبر وهابيون عراقي طي اطلايهاي كه از طريق اينترنت منتشر گرديد اعلام
كرد: مخالفان (شيعيان) : افعيها و دشمنان در كمين نشسته و عقربهاي حيلهگر
هستند، ما اكنون به جنگ با دشمن كافر و جنگ دشوار با دشمن حيلهگري كه لباس
دوست بر تن كرده و به همدلي دعوت ميكند، وليكن شرور است و ارث اختلاف دروني را
به ميراث برده ، ميپردازيم.
يك ناظر جستجوگر درك ميكند كه شيعيان خطري آشكار و حقيقي هستند. پيام تاريخ
كه واقعيت نيز آن را تصديق نموده، اين امر را روشن ساخته كه تشيع، ديني جدا از
اسلام است و با يهود تحت شعار اهل كتاب و مسيحيان ملاقات ميكنند، شركت نمايان
شيعيان تا جايي است كه قبرها را ميپرستند و در اطراف قبور ائمه طواف ميكنند،
به حدي رسيدهاند كه ياران پيامبر را كافر ميداندن و به مادر مؤمنان و صالحان
اين امت دشمنان ميدهند و قرآن كريم را جعل ميكنند و در كتب شيعيان كه تاكنون
در حال انتشار است به نزول وحي براي آن گروه ادعا شده است و اين يك يا زتصاوير
كفر و كفر شناسي است. كساني كه گمان ميكنند شيعيان ميتوانند ميراث تاريخي و
كينه سياه خود را فراموش كنند، در توهم به سر ميبرند و اين همانند آن است كه
اين افراد، (متوهمان) ا زمسيحيان بخواهند صليب كشيدن مسيح را فراموش كنند. آيا
يك عاقل چنين كاري ميكند؟
اين قوم علاوه بر كفر خود، براي افزايش بحران حكومت و موازين نيرو در دولت، از
مكر و حيله سياسي استفاده و تلاش ميكنند براي تثبيت شرايط محيطي جديد خود، با
استفاده از پلاكاردهاي سياسي و سازمانهاي خود با هم پيمانانشان همكاري كنند.
اين قوم خيانتكار در طول تاريخ، اهل تسننن را به مبارزه ميطلبيده و در هنگام
سقوط رژيم صدام ، شعار «انتقام از تكريت تا ابنار» را سر ميداد كه اين مسأله
خود بر ميزان كينه آنها نسبت به اهل تسنن دلالت ميكند.
منبع:
جامعه مدرسين حوزه علميه قم