وحدت مسلمانان جهان از ضروريترين مسايل روز جوامع اسلامي است و همه بايد بر
محوري جامع و فراگير که تمامي مذاهب و انديشههاي ديني، آن را قبول داشته
باشند، گردهم آمده يک پارچه و هماهنگ حرکت نمايند. امروز مشکلات جهان اسلام
اغلب ناشي از اختلاف مسلمانان است که فرقههاي مختلف اسلامي بدون توجه به
معيارهاي وحدت به هر راهي روانند
وحدت مسلمانان جهان از ضروريترين مسايل روز جوامع
اسلامي است و همه بايد بر محوري جامع و فراگير که تمامي مذاهب و انديشههاي
ديني، آن را قبول داشته باشند، گردهم آمده يک پارچه و هماهنگ حرکت نمايند.
امروز مشکلات جهان اسلام اغلب ناشي از اختلاف مسلمانان است که فرقههاي مختلف
اسلامي بدون توجه به معيارهاي وحدت به هر راهي روانند. فرقههايي همانند وهابيت
که نه مذهب سني را قبول دارند و نه مذهب شيعه را عمده عامل اختلاف در جهان
اسلاماند. غافل از اين که دشمنان اسلام مانند صهيونيست و آمريکا از اين
اختلافات نفع مي برند و براي نابودي اسلام به وسيله خود مسلمانان تلاش ميکنند.
از اين رو، بر همه مسلمانان، به ويژه علما و روحانيون مذاهب اسلامي لازم است
براي وحدت مسلمين تدبيري بينديشند تا همه کشورهاي مسلمان بر محور آن اجتماع
نموده، به دستورهاي آن عمل نمايند.
به نظر ميرسد، وجود مقدس پيامبر اعظم(ص) مناسب ترين محور وحدت مسلمانان است؛
چرا که همه مسلمين ايشان را قبول دارند و آن حضرت را به عنوان بنيان گذار نهضت
اسلامي شناخته و از رهنمودهاي او پيروي ميکنند. سيره پيامبر اکرم(ص)، به خصوص
سيره تربيتي ايشان که در قالب مباني، اهداف و اصول تربيت نبوي قابل تبيين و
ارايه مي باشد، نقش عمدهاي در وحدت جامعه اسلامي داشته و دارد؛ زيرا مهمترين
هدف پيامبر خدا(ص)، تعليم و تربيت انسانها بوده و در اين زمينه فعاليتهاي
فراواني انجام داده است. در حقيقت اگر به متون اسلامي که مهمترين آن قرآن کريم
است، نگاه کنيم، به اين نتيجه رهنمون خواهيم شد که نظام تربيت نبوي، عمده عامل
اتحاد ميان مسلمانان به حساب ميآيد. از اين رو، در اين مقاله، بهنظام تربيتي
پيامبر اعظم(ص) که عناصر اصلي آن عبارتند از: مباني، اهداف، اصول، روشها،
عوامل تربيت و مراحل تربيت، ميپردازيم. البته، از آن جا که بررسي همه اين
عناصر در يک مقاله نميگنجد، ناگزير به سه عنوان اول، يعني مباني، اهداف و اصول
تربيت نبوي که اساس نظري نظام تربيتي پيامبر اعظم(ص) را تشکيل ميدهند، اشاره
ميکنيم.
منظور از بحث نخست، معرفي چهره تعليمي و تربيتي
پيامبر و بعد دست يابي به محور وحدت مسلمانان است. در اين نوشتار به اين
پرسشها پاسخ داده ميشود که نظام تربيتي پيامبر اعظم (ص) چه بوده و چه عناصري
داشته است؟ بر اساس تعاليم پيامبر، چه محوري براي وحدت مسلمانان وجود دارد؟
ذکر اين نکته را در آغاز سخن لازم ميدانم و آن،
اين که در موضوع مورد بحث، منابع تحقيق فراوان است و در حوزههاي مختلف علمي
آثار گوناگوني، اعم از قديم و جديد وجود دارند، ولي در تدوين اين نوشتار،
بيشتر از آيات قرآن کريم و تفاسير قرآني استفاده شده است. هم به جهت اين که
قرآن کريم محکمترين و متقنترين منبع علمي است و هم به اين دليل که مورد وفاق
همه گروهها و فرقههاي اسلامي ميباشد. افزون بر اين، در باب تعليم و تربيت
پيامبر اسلام (ص)، آيات متعدد قرآن وجود دارند که ميتوان مباني، اصول، اهداف و
روشهاي پيامبر را در اين زمينه به روشني به دست آورد و به ديگران عرضه داشت.
از ميان تفاسير هم اغلب، به تفسير مهم الميزان استناد شده و از ميان ترجمههاي
قرآن، عموماً از ترجمه آيت الله مکارم شيرازي استفاده شده است.
1. بيان مسئله
مهمترين مسئلهاي که امروزه ذهن انسان را
به خود مشغول ميسازد، اختلاف ميان جوامع اسلامي است که از يک سو موجب عقب
ماندگي کشورهاي مسلمان و از سوي ديگر عامل نفوذ و تسلط بيگانگان بر سرنوشت آنان
شده است. اشغال کشورهاي اسلامي مانند فلسطين و عراق و افغانستان به وسيله
قدرتهاي بزرگ، در اثر اختلافات مسلمين جهان است؛ چرا که اگر همه مسلمانان با
هم متحد باشند و در مسير اسلام و قرآن گام بردارند، هيچ قدرتي نميتواند بر
آنان مسلط گردد.
اين پژوهش در صدد است تا ضمن بررسي تعليم و تربيت
نبوي، نظام تربيت پيامبر را به عنوان محور وحدت مسلمين مطرح و همگان را به
پيروي از تعاليم الهي آن حضرت دعوت نمايند؛ زيرا شخصيت علمي و تربيتي پيامبر
اعظم (ص) به عنوان برترين الگوي زندگي، فرا زمان است و اختصاص به عصر خاصي
ندارد، هم چنان که وجود آن حضرت در گذشته اسوه حسنه بود، اينک نيز براي همه
بشريت الگوي نيکو است و پيروي از اهل بيت و اصحاب آن بزرگوار، مايه وحدت ،عزت،
عظمت و سربلندي مسلمانان ميباشد.
2. مفهوم تربيت
واژة «تربيت» مانند «تعليم» از نظر
لغتشناسي مصدر باب تفعيل از ريشه «رَبَبَ» يا «ربَوَ» به معناي رشد، نمو، زياد
شدن و افزايش يافتن و اصلاح چيزي آمده است. ابن منظور در لسان العرب مي گويد:
تربيت از ربو، به معناي زيادتي، رشد، نمو و نگهداري، ميباشد.[1] تربيت در
اصطلاح تعريف واحدي ندارد، بلکه دانشمندان اسلامي با نظر به معناي لغوي تربيت،
معاني گوناگوني از آن ارايه داده اند. شهيد مطهري ميفرمايد: تربيت به معناي
پرورش دادن استعدادهاي درونياي که بالقوه در يک شئ موجود است، ميباشد. يعني
آن تواناييهاي بالقوه را به فعليت برساند.[2]برخي ديگر از صاحب نظران نيز،
قريب به همين معنا گفتهاند: تربيت، يعني پرورش دادن استعدادهاي مادي و معنوي و
هدايت آن به سوي کمالاتي که خداوند در وجود آدمي قرار داده است.[3] نظر به آيات
قرآن و يافتههاي انديشمندان اسلامي ميتوان گفت تربيت عبارت است از: فرايند
فراهم ساختن زمينه رشد همه جانبه متربي، به نحوي که خود وي با اراده و اختيار
خويش در مسير تکامل مادي و معنوي گام بردارد و به هدف نهايي که همان تقرب به
خداست نايل گردد. تربيت به اين معنا، ميتواند به صورت مستقيم و غير مستقيم به
شيوههاي مختلف اجرا شود که روش آن، عمدتاً بر اساس اهداف، امکانات و ابزار
موجود تعيين ميگردد.
علي(ع) در ستايش از اصحاب و انصار رسول الله (ص)
ميفرمايد: «هُم واللهِ رُبوا الاسلامَ کما يرَبي الفِلوَ»[4]به خدا آنان
(اصحاب)، اسلام را پروراندند، چنان که کره اسب از شير گرفته را پرورش ميدهند.
در اين روايت، تربيت به معناي مطلق پرورش دادن اعم از پرورش مادي و معنوي و
انسان و غير انسان به کار رفته است. چرا که در مورد اسلام، رشد و نمو معنوي و
در مورد دوم(کره اسب) پرورش مادي و جسمي مراد است. يعني انصار پيامبر کساني
بودند که با تلاش و جهاد و مبارزهشان، زمينه رشد و پيشرفت اسلام را فراهم
ساختند.
هر مکتب تربيتي دستكم چند مفهوم اصلي و کليدي را
فرا روي خود دارد که ميبايست آنها را مورد توجه خويش قرار دهد و آن مفاهيم
عبارتند از: مبنا، هدف، اصل و روش. ارتباط اين مفاهيم با يکديگر و نحوه انتزاع
آنها و چگونگي کار برد هر کدام در تعليم و تربيت انسان از مهمترين مباحث
مکاتب تربيتي است. از اين رو، در اين جا لازم است به اين مباحث بپردازيم و
آنها را از باب تطبيق مفهوم بر مصداق در انديشه و سيره پيامبر اکرم (ص) جست و
جو کنيم.
مباني تربيت نبوي
واژه «مبنا» در لغت به معانياي چون جاي
بناي چيزي، محل بنا، بنياد، شالوده و امثال آن آمده[5]است که پايه و اساس چيز
ديگري قرار ميگيرد. پايه قرار گرفتن، مفهوم عامي دارد، ممکن است به لحاظ
فيزيکي، روحي و معنوي يا فکري و نظري باشد؛ يعني از نظر فيزيکي چيزي مانند
پيريزي ديوار، زير بناي ساختمان قرار گيرد يا به لحاظ فکري و نظري مثلاً
توحيد، بنيان انديشه دين و آييني واقع گردد. در همه اين موارد، معناي لغوي
«مبنا» صادق است. در باب انديشه و نظر که مهمتر از امور مادي و فيزيکي است، آن
محورهاي بنيادين و اساسي که نظريات فرعي بر آن مبتني است، مباني نظري و فکري
محسوب ميشوند. مبنا در حقيقت عبارت است از همان هستها و واقعيتهايي که در
حوزههاي مختلف علمي و غير علمي وجود دارند و پايه و اساس مسايل مربوط به آن
حوزه قرار ميگيرند.
در حوزه تعليم و تربيت نيز همين مفهوم از مبنا
منظور است و بر اين اساس، آن انديشههاي بنيادين و کلي و ثابت انسان نسبت به
آموزش و پرورش، مباني تعليمي و تربيتي او را تشکيل ميدهد. به عبارت ديگر،
مبناي تعليم و تربيت مفهوم توصيفي از هستها و واقعيتها است که منشأ انتزاع
اصل قرار ميگيرد. مباني تعليم و تربيت بانظر به زيرساخت هاي وجودي آن، متعدد
ميشود. بر اين اساس، ميتوان در باب آموزش و پرورش از مباني مختلفي چون مباني
انسان شناسي، فلسفي، روان شناختي، جامعه شناختي ، دين شناختي و امثال آن سخن
گفت که هر کدام در قلمرو خاصي بايد بررسي گردد.[6] اما در اين جا به لحاظ رعايت
اختصار فقط به مهمترين مباني ديني تعليم و تربيت، به ويژه از منظر قرآن کريم
ميپردازيم که اساس فعاليتهاي پيامبر اکرم (ص) را تشکيل ميدهد؛ چون تعليمات
آن حضرت همه بر محوريت وحي الهي انجام ميگرفته که اينک در قالب قرآن مجيد
تبلور يافته و در اختيار ما قرار دارد و ميتوانيم به خوبي از آن بهره ببريم.
در حوزة آموزش و پرورش، هر مربي و آموزگاري که در
زمينه تعليم و تربيت فعاليت ميکنند، خواه نا خواه در عمل تعليمي و تربيتي خود
با يک سري واقعيت هايي مواجه است که نميتواند آنها را در رفتار تعليماتي خويش
ناديده انگارد و ناگزير بر اساس آن واقعيتها عمل مينمايد؛ چنين واقعيتهايي
مبناي تربيتي مربيان را تشکيل ميدهند.
1.فطرت انساني
نخستين مبناي تعليماتي اسلام که در متون
ديني فراوان بر آن تأکيد شده، فطرت انساني است. فطرت در لغت از «فَطَرَ» به
معناي چاک زدن و شکافتن چيزي است. فطرت الله يعني قدرت فطري و ذاتي بر شناخت و
ايماني که با آب و گِل خميرة وجود آدمي سرشته شده و نيازي به آموختن و يادگيري
ندارد.[7]
از منظر پيامبر اسلام (ص) همه انسان ها با فطرت
الهي به دنيا مي آيند و اگر آن فطرت اوليه دست خوش دگرگوني و آلودگي نگردد، در
شناخت راه و هدف که همان سير الي الله و بازگشت به حق تعالي است، به تنهايي
کافي است. چنان چه آن حضرت مي فرمايد: «کُل مَولُودٍ يولَدُ علَى الفِطرة
وابَواهُ يهَودَانَهُ وينَصرانَهُ ويمَجسَانَهُ؛[8] هر نوزادي با فطرت خدايي به
دنيا مي آيد، ولي پدر و مادر هستند که او را به کيش يهوديت، نصرانيت و مجوسيت
ميکشانند.» تعليم و تربيت نادرست فطرت انساني را مکدر ميسازد و جلو رشد و
ترقي آن را گرفته متربي را به آن مسيري سوق ميدهد که خود در برابر او قرار
داده است. بنابراين، مقصود از فطرت در اين جا همان سرشت دست نخورده و اوليه اي
مي باشد که يا تربيت سوء به آن راه نيافته و يا اين که تربيت همسويي با آن در
حرکت است. چون کمال هر موجودي به اين است که مناسب با ذات او و سازگار با ادوات
و قوايي باشد که مجهز به آن گشته است. انسان که خود مشمول اين قانون کلي
ميباشد، سعادت و کمالش در پيروي از ديني است که بر اساس فطرت و جهاز فطري وي
بنا شده که هم عقلش بدان حکم و هم انبيا به آن دعوت ميکنند.[9]
تعاليم اسلام و قرآن همه براساس فطريات بشر جعل شده
و با آنچه اقتضاي فطري و طبيعي انسان است، کاملاً انطباق دارند. هيچ حکم و
دستوري در اسلام وجود ندارد که بر خلاف خواست فطرت انساني باشد. از
ابتداييترين احکام اسلامي، يعني طهارت و نجاست تا حدود و ديات خواهيم ديد که
همه با اقتضاي فطري انسان هماهنگي کامل داشته و ذرهاي از آن انحراف ندارند. از
اين رو است که قرآن کريم به عنوان برنامه تعليمي و تربيتي پيامبر اکرم (ص) از
مردم ميخواهد که به فطرت خود مراجعه کنند و بر اساس آن، حق را بپذيرند؛ يعني
خود را بي قيد و شرط آمادة پذيرش حق و حقيقت نموده و به دور از وسوسههاي
شيطاني حق را در قول و عمل قبول نمايند.[10] امام علي(ع) در باب فلسفه بعثت
انبيا ميفرمايد: «فَبَعَثَ فِيهِم رُسُلَهُ و واتَرَ الَيهِم انبِيائَهُ
لِيستَأدُوهُم ميثاقَ فِطرَتِه؛[11]خداوند، پيامبران خود را مبعوث فرمود و هر
چند گاه متناسب با خواسته هاي انسانها رسولان خود را پي در پي اعزام کرد تا
وفاداري به پيمان فطرت را از آنان بازجويند.»
قرآن مجيد خطاب به پيامبر ميفرمايد: «فأقِم
وَجهَکَ للدين حنيفاً فِطرَةَ الله التِي فَطَرَ الناسَ عَلَيها لا تَبديلَ
لِخَلقِ الله ذَالِکَ الدينُ القَيم؛[12] روي خود را متوجه آيين خالص
پروردگارکن. فطرتي که خداوند انسانها را برآن آفريده{و هيچ}دگرگوني در آفرينش
الهي نيست، اين است آيين استوار.» طبق اين آيه کريمه، دين اسلام بر فطرت انساني
استوار گشته و با وضعي که عالم هستي منطبق برآن است، هيچ اختلاف و اصطکاکي
ندارد. يعني خداوند هر چيزي را براي رسيدن به کمال خاص او مجهز نموده و راه نيل
به آن هدف را نيز برايش معرفي کرده است. «رَبنَا الذي اعطى کُل شَئٍ خَلقَهُ
ثُم هَدَى؛[13] پروردگار ما همان کسي است که به هر موجودي، آن چه را لازمة
آفرنيش او بوده داده؛ سپس هدايت کرده است.» از اين نوع هدايت در اصطلاح قرآني ،
به هدايت عام تکويني ياد ميشود که همه پديدههاي عالم را فرا مي گيرد و مهمتر
از همه، انسان، محور اصلي بحث قرار گرفته است.
2. توحيد
مبناي دوم در تعليم و تربيت نبوي، توحيد و
يگانه پرستي است که از آغاز خلقت تا کنون محور فعاليتهاي همه انبياء بوده است.
توحيد از مبناهاي مهم تعليماتي پيامبران بوده و تمامي آن بزرگوران در طول تاريخ
مردم را به کارهايي همانند عبادت خداي سبحان دعوت ميکردند که با وحدانيت حق
تعالي سازگار بودند. قرآن کريم نيز از اين برنامه عمومي انبياء خبر ميدهد: «وَ
مَا اَرسَلنَا مَن قَبلِکَ مِن رَسُولٍ اِلا نُوحِي اِلَيهِ أنهُ لا اِلهَ اِلا
أنا فَاعبُدُون؛[14] ما پيش از تو هيچ پيامبري را نفرستاديم، مگر اين که به او
وحي کرديم که معبودي جز من نيست، پس تنها مرا پرستش کنيد.» آيه کريمه بيان گر
آن است که تمامي پيامبران از آدم تا خاتم مأموريت داشتند تا هر کدام به نوبه
خود، کلمه توحيد را ترويج و مردم را به يکتا پرستي دعوت نموده، جامعه را بر
اساس آن پرورش دهند. در جاي ديگر مي فرمايد: «وَ اِلهُکُم اِلهٌ واحِد لا الهَ
الا هُوَ الرحمَانُ الرحيم؛[15] معبود شما يگانهاي است که جز او معبودي نيست،
معبودي مهربان و بخشنده.»
انديشه توحيد با نداي فطري انسان نيز کاملاً
سازگاري دارد و خداوند مردم را به ديني ميخواند که با آفرينش و سرشت آنان
کاملاً مطابقت دارد.[16]از اين جاست که دين حق در طول تاريخ يکي بوده، يعني
اسلام و همه انبياء، امت هاي شان را به آن دعوت ميکردند. «ان الدين عند الله
الاسلام؛[17] همانا دين نزد خدا اسلام است و اختلافي در آن نيست.» خداوند
بندگان خود را امر نميکند، مگر به پيروي از همان دين و بر انبياي خود هيچ
کتابي نفرستاده مگر در باره همان دين و هيچ آيت و معجزهاي به پا نکرده مگر
براي همان دين که عبارت است از اسلام، يعني تسليم حق شدن و به عقيدههاي حق،
پاي بند بودن و اعمال درست انجام دادن.[18]
پيامبر اسلام همواره مردم را به توحيد و خداپرستي
دعوت کرد و از آنان ميخواست که از شرک و وثنيت و تثليث فاصله گرفته به خداي
يگانه ايمان آورند و تسليم محض او باشند. آن حضرت در روزهاي نخست دعوتشان
ميفرمود: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا؛[19] مردم کلمه توحيد را بگوييد،
رستگار ميشويد.»يعني انديشههاي باطل شرک و بت پرستي را از اذهان خود بيرون
ريخته، انديشه توحيد و يگانه پرستي را جاي گزين سازيد. کلمه «لا اله الا الله»
مهم ترين شعار اسلام و دال بر وحدانيت خداي متعال است و گفتن آن به زبان،
حداقلِ مراتب اسلام را تأمين ميکند که با استقرارش در قلب و عمل به مقتضاي آن،
ايمان قلبي و عملي تکميل ميشود. توحيد از مباني مهم تعليماتي و تربيتي رسول
اکرم(ص) بوده و فعاليتهاي آموزشي و تربيتي خود را بر اساس آن انجام ميداد.
3. هدفمندي جهان و انسان
نظام هستي بر اساس طرح معيني پديد آمده که
طراح آن، نه بشر و نه هيچ موجود ديگر، بلکه وجود لايزال و کمال مطلق، يعني خداي
متعال است که تنها او آفريدگار جهان هستي و پديد آورنده نظام آفرينش مي باشد.
طبيعي است که طرحي به اين دقت و ظرافت و طراحي با آن قدرت و حکمت، کاري بيهوده
و بدون هدف انجام نميدهد، بلکه صدور هر کار عبث و بي فايدهاي از او محال
مينمايد. بر اين اساس، کل نظام هستي به منزله يک سيستم منظم و هماهنگي ميماند
که هدف خاصي را دنبال ميکند.
همان گونه که خداوند در قرآن کريم بارها به هدفمند
بودن نظام هستي اشاره فرموده و صريحاً به اين امر تذکر داده است. خداوند مي
فرمايد: «يتفکرون في خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا
عذاب النار؛[20] در اسرار آفرينش آسمانها و زمين ميانديشند (و ميگويند)
پروردگارا! اين را بيهوده نيافريدهاي.» نقش دلربا و شگفت انگيزي که در گوشه و
کنار اين جهان و در پهنه هستي به چشم ميخورد، توجه به اين طرح به انسان آگاهي
ميدهد که خلقت نظام زمين و آسمان بي هدف نبوده است؛ زيرا در هر موجود کوچک اين
عالم، هدفي هويدا است و چگونه کل نظام عالم بدون هدف باشد! انسانهاي انديشمند
با دقت در تک تک مخلوقات به اين نتيجه رهنمون ميشوند و اين ندا را سر مي دهند
که: خدوندا! اين دستگاه با عظمت را بيهوده نيافريدي و تو از کار عبث و بيهوده
منزه هستي.[21] چنان چه خداوند ميفرمايد: «وما خلقنا السماء والارض وما بينهما
باطلا؛[22] ما آسمان و زمين و آن چه ميان آنهاست بيهوده نيافريديم.»
اگر به آيات انفسي و آفاقي توجه کنيم، هدفمندي
نظام هستي و انسان براي ما روشن ميشود و نياز به بحث ندارد و همين هدفمندي
مبناي تعليم و تربيت پيامبر خدا است که بر اساس آن غايت عليا به پرورش انسان
پرداخت و تعليمات اسلامي را عرضه داشت. اصول و روش هاي تعليم و تربيت آن حضرت
همه مبتني بر همين هدفمند بودن جهان و انسان است. هدف نهايي از خلقت انسان همان
رسيدن او به کمال متناسب با ساخت وجودي اوست. اين کمال براي انسان قابل حصول
نيست، مگر در اثر عبادت و پرستش خداي متعال و نزديکي روحي و معنوي به آن مبدأ
لا يزال و قادر متعال. پيامبر اسلام در اين زمينه دستورات زيادي دارد که بايد
به منابع مربوط مراجعه و به آن عمل کرد.
4. جاودانگي انسان
انسان از منظر اسلام داراي دو بعد جسمي و
روحي است که حقيقت او را همان جنبه روحاني وي تشکيل ميدهد. قرآن کريم در باب
تبيين خلقت بشر اين مطلب را به خوبي مطرح و دوگانگي وجود انسان را بيان داشته
است. خداوند خطاب به ملائکهها ميفرمايد: «فاذا سويتُهُ و نَفَختُ فِيهِ مِن
رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِين؛[23]هنگامي که آن (جسم انسان) را نظام بخشيدم و
از روح خود در آن دميدم، براي او به سجده افتيد.»
تعليم و تربيت نبوي مبتني بر رشد فراگير و همه
جانبه انسان است، اعم از جنبه مادي و معنوي و سائر ابعاد وجودي وي. همان گونه
که اسلام بر رشد جسمي اهتمام ميورزد و براي پرورش آن دستورالعمل داده، بر رشد
روحي وي نيز اهميت ميدهد. چرا که از اين نظر، جسم به منزله مرکب است براي روح
و روح در قالب همين عنصر مادي بدن، رشد و تعالي پيدا ميکند. اگر بدن نباشد،
روحي نخواهد بود. به گفته روان شناسان: «عقل سالم در بدن سالم است.»[24]يعني
اگر تن انسان سالم بود، روح و عقل او نيز سالم است وگرنه از بيمار جسمي، رشد
عقلي و روحي چنداني انتظار نميرود.
خداوند به همين منظور که مسير درست را به انسان
نشاندهد، پيامبر را فرستاد: «کما ارسلنا فيکم رسولاً منکم يتلوا عليکم آياتنا
ويزکيکم؛[25]رسولي از خودتان در ميان شما فرستاديم تا آيات ما را بر شما بخواند
و شما را پاک کند.»
آن چه در باب مباني تعليماتي پيامبر اکرم (ص) گفته
آمد، اين نکته را نمايان ميسازد که تعليم و تربيت نبوي عمدتاً بر چهارمبناي
ديني و اسلامي استوار است و آن ها عبارتند از: فطرت انساني، توحيد، هدفمندي
نظام هستي و جاودانگي انسان. مباني يادشده مورد قبول همه مسلمانان است و
ميتواند محور اتحاد آنان قرار گيرد. اين نکته لازم به تذکر است که هر چند
مباني بيشتري از آيات و روايات قابل استنباط است، ولي به خاطر رعايت اختصار به
همين چهار مورد اکتفا شد. البته اين مباني، ريشه تمام مباحث اسلامي در حوزه
تعليم و تربيت است که هر گونه بحث مبنايي ديگري به همين مباني بازگشت ميکند.
پس از ارائه مباني، مناسب است به بررسي اهداف تعليم و تربيت پيامبر اسلام
بپردازيم که به مهمترين آنها اشاره ميکنيم.
اهداف تربيت نبوي
هر کار اختياري و انتخابي که از انسان صادر
گردد، بدون شک هدف يا اهدافي را تعقيب ميکند و به منظور تحقق آن، انجام
ميگيرد. تعليم و تربيت که فرايندي است انتخابي، نظاممند، براساس برنامه،
داراي ارکان و عوامل گوناگون و در نوع خود نيازمند تلاش و فعاليت پيگير و
مداوم، يقيناً اهداف بلندي را دنبال ميکند که نيل به آن اهداف مستلزم
هزينههاي سنگين فکري، انساني و مالي فراوان است. در اين بخش بهاهداف تعليم و
تربيت پيامبر اکرم (ص) ميپردازيم و اين که آن حضرت چه اهدافي را در نظر داشتند
و براي رسيدن به آن اهداف چه فعاليتهايي را انجام دادند. هرچند تفکيک مباحث
تعليم و تربيت مشکل است و اغلب مطالب مربوط به هر بخش، ديگري را نيز در بردارد،
با اين حال سعي داريم در اين بحث هدفهاي تربيت نبوي را بررسي کنيم.
1. تعليم و تربيت
مهم ترين هدف از بعثت انبياء هدايت افراد
انسان به سوي خداي تعالي است که اين امر به وسيله تعليم و تربيت امکان پذير
خواهد بود؛ يعني تعليم اصول اعتقادي نظير توحيد و نبوت و معاد و ترغيب نمودن
مردم به تحصيل معارف الهي و تزکيه نفوس آنها از رذايل و پليديها راهي است
براي تحقق هدف بعثت پيامبر؛ چنان که در قرآن کريم از اين هدف خبر ميدهد: «هو
الذِي بَعَثَ في الاُميينَ رَسُولاً مِنهُم يتلُوا عَلَيهِم آياتِهِ و يزَکيهِم
و يعَلمُهُمُ الکِتابَ و الحِکمَةَ؛ [26]او (خدا)، کسي است که در ميان اهل مکه
رسولي از خودشان بر انگيخت تا بخواند و بياموزد به آنها آيات کتاب الهي را و
تعليم کند به آنان طريقه تزکيه و تطهير نفوس ناطقه را، به حکمت و آداب و سنت که
کتاب الهي مشتمل بر آن است.» احکام و دستورات شرعي تماماً مربوط به تعليم و
تربيت و هدف از آن پرورش انسان و سوق دادن او به کمالات انساني و معنوي مي باشد
که پيامبران به عنوان مجريان اين برنامه مأمور اجراي آن شدهاند.[27]
بر اساس آن چه از آيات قرآن بر مي آيد، پيامبر خدا
(ص) آموزگار همه انسانها است و معارف الهي را به همه بشر تعليم داده است.
خداوند در باب تربيت، نيز دستورات مهمي به پيامبر
داده و او را مأمور پرورش روحاني و معنوي مردم ميسازد. هدف اصلي بعثت پيامبر،
تزکيه و پرورش انسان است که او بايد بر اساس آموزههاي دين اسلام و آن چه در
قرآن آمده، مردم را تربيت کند. در آيات متعدد قرآن، به اين مأمويت پيامبر
صريحاً اشاره شده است. چنان که واژه «يزکيهم»[28]به عنوان تربيت روحي و معنوي
مردم، مهم ترين وظيفه رسول خدا (ص) شمرده شده و مکرر بدان تأکيد شده است. در
موارد خاص مانند دريافت زکات نيز خطاب به آن حضرت آمده است: «خُذ مِن
اَموالِهِم صَدَقَةً تُطَهرُهُم وَ تُزَکيهِم؛[29] از اموال آنها صدقهاي بگير
( به عنوان زکات) تا به وسيله آن، آن ها را پاک سازي و پرورش دهي.» تصفيه حقوق
مالي نظير خمس و زکات يکي از راههاي تربيت انسان است که با پرداخت آن، جسم و
جان او تزکيه و از آلودگيها تصفيه ميشود. پيامبر به عنوان فرستاده الهي و
مربي بشر، مجري اين برنامه هاي اسلامي است تا به دين طريق زمينه تکامل روحي و
معنوي جامعه را فراهم سازد.
پيامبر خدا (ص) بر اساس وظيفه ديني و الهي خود، به
آموزش و پرورش جامعه بشري نهايت اهتمام را گذاشت و در اين زمينه از هيچ تلاشي
فرو گذار نکرد. از همان آغاز نهضت و انقلاب اسلامي به تربيت ديني و معنوي افراد
جامعه پرداخت و توجه عميقي به پرورش نسل جوان داشت. در سه سال نخست بعثت،
عمدتاً به تعليم و تربيت انفرادي با روش چهره به چهره و گفت و گوي مستقيم
اهتمام ورزيد و هر جا انسان مستعدي را ميديد، به سراغ او ميرفت و وي را به
اسلام و توحيد، دعوت ميکرد. با نظر به اوضاع تبليغي صدر اسلام، به جرئت
ميتوان گفت نشر دعوت اسلامي، بزرگترين نقش و مهمترين تأثير را در ايجاد نهضت
علمي و آموزشي – تربيتي در جامعه عرب داشته است؛ زيرا که اسلام، مردم را به
شناخت عظمت دانش و فريضه دانشاندوزي برانگيخته است.[30]پيامبر آن قدر به تعليم
و تربيت اهميت ميداد که آموزش خواندن و نوشتن را جزء فديه اسيران قرارداد.
تعدادي از اسيران جنگ بدر که سواد داشتند، به دستور پيامبر به چند تن از
مسلمانان خواندن و نوشتن را ياد ميداد و آزاد ميشدند.[31] اين کار حضرت دليل
روشني است بر اهتمام ايشان به تعليم و تربيت.
2. تزکيه نفوس
ديگر از اهداف تربيتي رسول خدا (ص)، تزکيه
نفوس انسانها است که در قرآن کريم مکرر به آن تأکيد و به عنوان هدف بعثت
انبياء معرفي شده است. چنا ن که قرآن کريم ميفرمايد: «هوالذي بعث في الاميين
رسولاً مِنهُم يَتلُوا عَلَيهِم آياتِه ويِزَکيهِم و يُعَلمُهُمُ الکتابَ و
الحکمةَ؛[32] اوست آن خدايي که درميان مردم درس نخوانده پيامبري از خودشان
برانگيخت تا آيات او را برآنان بخواند و آن ها را تزکيه کند.» تزکيه نفس در اين
آيه و آيات ديگري[33] نظير آن بعد از تلاوت آيات قرآن، هدف بعثت پيامبران ذکر
شده که نشاندهنده اهميت آن است. بنا براين، تربيت مردم و تزکيه نفوس از رذايل
اخلاقي و کج روي هاي رفتاري عمده وظيفه پيامبران بوده و آنان نيز تا آن جا که
برايشان ميسور بود، ضمن استفاده از روشهاي مؤثر در تعليم و تربيت به تحقق آن
همت گماشتند. هرچند انبياي سلف قبل از آمدن پيامبر خاتم (ص) بنيان مکارم اخلاق
را پي ريزي کردند و اخلاق حسنه را به دستور خداوند به مردم آموختند و هرکدام به
نوبه خود به نتايجي هم دست يافتند، ولي با اين حال ساختمان اخلاق کريمه به
اتمام نرسيد. ازاين رو، پيامبر اسلام (ص) به عنوان آخرين فرستاده خدا مأموريت
يافت تا بناي مکارم اخلاق را که پيشينيان پايهگذاري کرده بودند تکميل کند و با
تزکيه نفوس انسانها، جامعه بشري را به سوي کمالات روحي و معنوي خود سوق دهد.
چنانچه خود آن حضرت فرمود: «بُعِثتُ لاُتَممَ مکارمَ الاخلاق؛[34] من از طرف
خداوند برانگيخته شدهام تا مکارم اخلاق را تتميم وتکميل نمايم». زيرا آدمي در
پرتو مکارم اخلاق است که از قيد خودخواهي و خود مداري رهايي يافته، بر غرايز
حيواني و تمايلات نفساني چيره ميشود. رفتار اخلاقي و محبت آميز پيامبر با مردم
بود که خداوند در توصيف او فرمود: «وإنك لعلى خُلُقٍ عظيم؛[35] تو داراي اخلاق
عظيم و برجستهاي هستي.»
بر اين اساس، يکي از اهداف پيامبر در تعليم و
تربيت، تزکيه نفوس و تصفيه جان آدمي از آلودگيهاي اخلاقي بوده و بدين منظور،
فعاليتهاي تربيتي قابل توجهي را انجام دادهاند. مخصوصاً پيامبر اسلام (ص)
زحمات طاقت فرسايي را در جهت تحقق اين هدف مهم متحمل گشت و در نتيجه شاگردان
ممتازي را تربيت نمود و به جامعه انساني تحويل داد. نمونه اي از تلاشهاي
تربيتي پيامبر اکرم (ص) در سخنان اميرالمؤمنين علي (ع) منعکس شده و آن حضرت که
خود تربيت يافته مکتب پيامبر است، درباره چگونگي تربيت خويش در دامان رسول الله
(ص) مي فرمايد: « وضعني في حِجرِهِ وأنا وليد، يضُمنِي الى صدره ويکنُفُنِي في
فِراشِهِ ويشِمنِي عَرفَه وکان يمضَغُ الشئَ ثم يلقِمُنِيه؛[36] پيامبر(ص) مرا
در اتاق خويش مينشاند، در حالي که کودک بودم مرا در آغوش خود ميگرفت و در
استراحت گاه مخصوص خود ميخوابانيد، بدنش را به بدن من ميچسپاند و بوي پاکيزه
خود را به من ميبويانيد و ابتدا غذا را ميجويد، سپس در دهان من ميگذارد.» و
«يرفَعُ لي في کُل يومٍ من اخلاقه عَلَماً ويأمُرُنِي بالاقتداءِ به؛[37] هرروز
نشانه تازهاي از اخلاق نيکو را برايم آشکار ميفرمود و به من دستور مي داد که
به او اقتدا نمايم.» امروزه اگر کسي بخواهد رستگار شود، بايد باطن خود را تزکيه
کند و آن را با تربيت صالح بپروراند و رشد دهد، با تقوا بيارايد و از زشتيها
پاک کند وگرنه از سعادت و رستگاري محروم ميماند. چون نفس هر قدر بيشتر آلوده
گردد و کمتر پالايش يابد ، محروميت انسان بيشتر ميشود.[38]
3. برقراري قسط و عدل در جامعه
منظور از عدالت در اين جا که به عنوان هدف
تربيت پيامبر اسلام (ص) محل بحث است، عدالت اجتماعي است. همان گونه که در قرآن
کريم هدف رسالت و نبوت پيامبران ذکر شده است: «لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و
انزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط؛[39] ما رسولان خود را با
دلايل روشن فرستاديم و با آن ها کتاب (آسماني) و ميزان (شناسايي حق از باطل و
قوانين عادلانه) نازل کرديم تا مردم، قيام به عدالت کنند.» کتاب و ميزان شناخت
حق از باطل و معجزات روشن از جمله ابزار و وسايل برقراري نظام عادلانه در جهان
بوده که به انبياء داده است. پيامبر خدا(ص) نيز به نوبه خود، قرآن کريم و
معجزات متعدد را براي اقامه عدل در جهان آورد و توانست نظامي بر اساس قسط و عدل
در مدينه مستقر سازد. به هر صورت، برقراري عدالت در جامعه از اهداف مهم تربيت
نبوي بوده که در جهت بر پايي آن تلاش فراوان نموده است. اينک هم بايد اين هدف
پيامبر در نظام تربيتي جوامع اسلامي مورد توجه کارشناسان و مجريان تعليم و
تربيت باشد و در مسير تحقق آن گام بردارند.
تقرب به خدا
واژة قرب به معناي نزديک بودن و نزديک
شدن،[40] به لحاظ زمان و مکان و نظير آن، در زبانهاي مختلف کاربرد وسيع دارد.
در اين جا منظور از تقرب به خدا، قرب معنوي به حق تعالي است، نه قرب مادي و
جسمي. بدين معنا که روح انسان به خدا نزديک ميشود، نه جسم او. آن چه مهم است،
اين است که علم و اراده انسان در تحقق چنين قربي نقش اساسي دارد؛ زيرا تقربي که
از نظر قرآن مطلوب است و از اهداف تعليم و تربيت نبوي شمرده ميشود، قربي است
که محصول علم و آگاهي، شناخت و ارادة انسان ميباشد. انسان بر اساس اراده و
اختيار خود تصميم ميگيرد و مسيري را بر ميگزيند که يا او را به مقام قرب الي
الله ميرساند و يا از خدا دور ميسازد.[41]خداوند در همين زمينه ميفرمايد:
«إنا هديناه السبيل إما شاکراً و إما کفوراً؛[42] ما راه را به او (انسان) نشان
داديم، خواه شاکر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس.» بنا براين، عنصر اختيار در
تعيين راه و رسم زندگي و رسيدن به هدف نهايي، يعني قرب به خدا نقش بسزا دارد.
تعليم و تربيت به مفهوم عام آن، ممکن است اهداف مادي و معنوي متعددي را تعقيب
کند و براي دستيابي به آن اهداف برنامهريزي نمايد ولي تعليم و تربيت اسلامي
که در حقيقت مبتني بر وحي الهي و انديشههاي والاي رسول خدا (ص) است، به
گونهاي بايد عمل کند که در نهايت به قرب خداي سبحان منتهي گردد.
البته، راه تقرب به خدا منحصر به عبادت نيست، بلکه راههاي جزئي ديگري نيز وجود
دارند که يا به عبادت منتهي ميشوند و يا همسو با روش عبادت، انسان را به هدف
ميرسانند.[43]انفاق در راه خدا، خدمت به مردم، دستگيري از مستضعفين و نظاير
آن، شيوه هايي است که آدمي را به کمال مي رسانند و کمال حقيقي انسان همان تقرب
به خداست. بنابراين، قرب الي الله به عنوان عاليترين هدف در مکتب تعليماتي
پيامبر اکرم (ص) مطرح بود که اين هدف هماهنگ با فطرت، توحيد، هدفمندي جهان و
انسان و جاودانگي آدمي ميباشد. تمام فعاليتهاي تربيتي، سياسي - اجتماعي
پيامبر به همين منظور انجام ميگرفت و ياران آن حضرت نيز راه ايشان را ادامه
دادند.
اصول تعليم و تربيت نبوي
در اين جا به مهمترين اصول تعليم و تربيت
پيامبر اکرم (ص) که از سيره آموزشي و تربيتي آن حضرت بر ميآيد اشاره ميکنيم:
1. اصل هماهنگي تربيت و فطرت
انساني
با توجه به مباني تعليماتي که پيش از اين
گفته شد، اولين اصلي که به نظر ميآيد رعايت آن در حوزه تعليم و تربيت مهم است،
هماهنگ بودن فرايند تربيت با فطرت انساني است. بر اين اساس، مربي بايد تدبيري
بينديشد که تمام فعاليتهاي تربيتي وي با فطرت متربي و خواستهاي ذاتي او
مطابقت داشته باشد. هر فرد مسلمان بايد اين حقيقت را نصب العين خود قرار دهد كه
روش اسلام در تعليم و تربيت، يعني اجابت نداي وجدان و نهاد خدادادي متربي که در
اصطلاح قرآن به «فطرت الله» معروف است. در اين روش، شکوفا سازي و پرورش
استعدادهاي دروني و فطري متربيان مدنظر است. به کارگيري اين روش مستلزم اين است
که برنامه ريزيهاي تربيتي به گونهاي بايد هدايت گردد که به تحقق اين مهم
بينجامد.[44]
2. اصل توحيد محوري
دومين اصلي که از مباني تعاليم انبياء
بروشني قابل دست يابي است، اصل توحيد محوري و يگانه پرستي ميباشد که همواره
اساس دعوت پيامبران بوده است. اگر به دعوت ها و تعليمات ايشان نگاه کنيم، به
اين نکته اذعان خواهيم کرد که از آدم تا خاتم همه آنان، مردم را به
يگانهپرستي فرا ميخوانده اند. خداوند ميفرمايد: «و ما ارسلنا من قبلک من
رسولٍ الا نُوحى اليه أنه لا اله الا أنا فاعبدون؛[45] ما پيش از تو هيچ
پيامبري را نفرستاديم، مگر اين که به او وحي کرديم که معبودي جز من نيست، پس
تنها مرا پرستش کنيد.» بر اين اساس، توحيد عبادي، محور اصلي فعاليت هاي فردي و
اجتماعي انبياء بوده و مردم را بدان سو ميخواندهاند. براستي به هر جا اگر با
دقت نگاه کني، جز خدا چيزي نميبيني.
همان طور که در نظام هستي وحدت حاکم است و تدبير
عالم را پروردگار واحد در اختيار دارد، نظام تشريع نيز از وحدت قانون و قانون
گذار واحد برخوردار مي باشد. انبياء هم مردم را به سوي توحيد و يكتا پرستي
ميخواندند: توحيد در عبادت، توحيد در ربوبيت، توحيد در انديشه و عمل. پيامبر
خاتم به عنوان آخرين فرستاده خدا، مانند انبياي سلف، توحيد را مبناي تعليم و
تربيت خويش قرار داد و بر اين اساس تبليغ دين کرد. آن حضرت همواره با وثنيت
حجاز مبارزه کرد و بت پرستان را به توحيد فراخواند. خداوند به پيامبر دستور داد
که مردم را از شرک و بت پرستي بر حذر دارد: «قل أتعبدون من دون الله ما لا يملك
لکم ضراً ولا نفعاً؛[46] بگو: آيا جز خدا چيزي را ميپرستيد که مالک سود و زيان
شما نيست؟» بنابراين، روشن است که تمام فعاليتهاي پيامبر، به ويژه اساس تعليم
و تربيت آن حضرت بر محور اصل توحيد استوار بود.
1. اصل آخرتگرايي
بر اساس مبناي جاودانگي انسان و اين که
زندگي او با مردن تمام نميشود، بلکه حيات واقعي آدمي با مرگ آغاز ميگردد،
متربي به گونهاي بايد تربيت شود که براي زندگي پس از مرگ او را آماده سازد. از
اين رو، برنامههاي تربيتي به نحوي بايد تنظيم شود که متضمن پرورش روحية
خداگرايي و خدا محوري در انديشهها، انگيزهها و رفتارهاي متربي باشد.
اصل آخرتگرايي به معناي دست کشيدن از دنيا نيست،
بلکه منظور از آن بهرهگيري درست از ماديات دنيا است که نحوه استفاده از آن
زمينهساز زندگي آخرت خواهد بود. چون زندگي دنيا از نظر اسلام نه تنها تضادي با
حيات اخروي ندارد، بلکه مقدمه حيات اخروي است و بدون عبور ازآن، رسيدن به آخرت
غير ممکن مينمايد. خداوند خطاب به پيامبر مي فرمايد: «وَابتَغِ فِيمَا آتَاکَ
اللهُ الدارَ الآخِرَةَ وَ لا تَنسَ نَصِيبَکَ مِنَ الدنيا؛[47] و در آن چه خدا
به تو داده، سراي آخرت را بطلب، و بهره ات را از دنيا فراموش نکن.» چگونگي
بهرهبرداري از امکانات مادي در اين کلام الهي به خوبي بيان شده که بر اين اساس
ميتوان ميان زندگي دنيا و آخرت توافق بر قرار کرد و به سعادت هر دو جهان، نايل
گرديد. رسول خدا (ص) هم ميفرمايد: «الدنيا مزرعةُ الآخِرة؛[48] دنيا کشت زار
جهان آخرت است.» هيچ کس نميتواند در آخرت محصول خوبي برداشت کند، مگر اين که
در دنيا بذر خوب پاشيده باشد. چرا که «کل نفسٍ بما کَسبت رهينة؛[49] هر کس در
گرو اعمال خود است.» و بر اساس عملهاي دنيا است که کيفيت زندگي جهانِ پس از
مرگ رقم ميخورد؛ اگر انسان اهل ايمان و تقوا بود، نعمت هاي عظيم اخروي در
انتظار اوست وگرنه عذاب دردناک دوزخ.
2. اصل کرامت انساني
کرامت به معناي شرافت، اصالت، بزرگ منشي و
نيک سيرتي است[50] که حاصل بهرهمندي فطري و ذاتي يک موجود ميباشد. خداوند
آدمي را از بهرهمنديهاي دروني ويژهاي، چون عقل و اراده و اختيار برخوردار
ساخته که موجب کرامت او شده است. اين کرامت به اصل انسان بودن انسان باز
ميگردد و اختصاص به گروه معيني از آدميان ندارد. از اين رو، آدميان همه از يک
گوهرند و همه شريفند و از اين حيث هيچ کسي بر ديگري فضيلتي ندارد.[51] تکريم و
تعزيز متربي از اساسيترين اصول تربيت است؛ زيرا اساس تربيت بر کرامت و
عزتمندي است. اگر فرد با عزت و شخصيت رشد يابد، به حالتي دست مييابد که در
برابر گناه و نافرماني همواره راست و استوار باشد. برعکس تحقير و توهين متربي،
به شخصيت او بشدت لطمه ميزند و او را زبون و ذليل بار ميآورد. هر نوع کوچک
شمردن متربي، اعم از گفتار و رفتار و حتي اشاره، روح او را ميشکند و يک انسان
سرخورده و ضعيف تحويل ميدهد. از اين رو، اهانت به مؤمن از هر نوع آن در فرهنگ
اسلامي منع شده است. پيامبر (ص) ميفرمايد: «لا تحقرَن احداً من المسلمين فإن
صغيرهم عند الله کبير؛[52] مبادا فردي از مسلمانان را کوچک شمرده وتحقير
نماييد؛ چرا که کوچک آنان هم در نزد خدا بزرگ است.
3. اصل توجه به تفاوتهاي فردي
هر چند انسان در اصل وجود از يک گوهر است و
امتيازي بر ديگري ندارد، ولي استعدادها و ظرفيت هاي وجودي افراد يکسان نيست،
بلکه متفاوت است. اين تفاوت در ذات موجودات نهفته است و لازمة نظام علت و معلول
است.[53] قرآن کريم نيز اين مطلب را تأييد ميکند: «إنا خلقنا کل شيءٍ
بقدر؛[54] ما همه چيز را با ميزان و اندازة مشخص آفريديم.» حضرت موسي (ع) در
جواب فرعون فرمود: «ربنا الذِي اَعطَى کل شَيءٍ خَلقَهُ ثم هَدى؛[55] پررودگار
ما همان کسي است که به هر موجودي، آن چه را لازمة آفرينش او بوده داده، سپس
هدايت کرده است.»
تفاوتهاي فردي ناشي از سرشت و فطرت انساني است که
نظام توحيدي و جاودانگي انسان هم موافق و مقتضي آن ميباشند؛ چرا که بر اساس
انديشه توحيدي، جهان هستي با يک سلسله نظامات و قوانين ذاتي و لايتغير اداره
ميشود وبه موجب آن هر شئ و هر پديده، مقام و مرتبه و موقع خاصي دارد، به نحوي
که تغيير و تبديلي در آن راه ندارد.[56]جاودانگي انسان هم مخالفتي با تفاوتهاي
فردي ندارد بلکه آيات مربوط به حوادث آخرت، ثواب و عقاب فردي را اثبات ميکنند
و اين مطلب را ميرسانند که هر کس بر اساس عملکرد دنيايي خود جزا دريافت
ميکند. خداوند در باره مجازات قيامت ميفرمايد: «ولا تَکسِبُ کُل نَفسٍ الا
عَلَيها و لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ اُخرَى؛[57] هيچ کس، عمل (بدي) جز به زيان
خودش، انجام نميدهد و هيچ گنهکاري گناه ديگري را متحمل نمي شود».
تفاوتهاي فردي به عنوان يک اصل در تعليم و تربيت
همه انبياء وجود داشته و بر اساس آن مشي ميکردند. پيامبر خدا (ص) ميفرمايد:
«انا معاشر الانبيا اُمِرنا أن نُکَلمِ الناسَ على قدر عُقُولِهم؛[58] ما جماعت
انبياء مأمور شديم که با مردم بر ميزان عقلشان سخن بگوييم.» ترديدي وجود ندارد
که افراد جامعه از نظر فکر و انديشه و قوه تفکر يکسان نبوده و نيستند و دو فردي
را نميتوان يافت که از تمام جهات با هم برابر باشند؛ يکسان فکر کنند، يکسان
بفهمند، يکسان به نتيجه برسند، بلکه قدرت درک و فهم انسانها با هم متفاوتند.
از آن جا که توان يادگيري و برداشت هر فرد نسبت به فرد ديگر به ميزان زيادي
تفاوت دارد، انبياء از جانب خداوند مأموريت يافتند که بر اساس قدرت فهم مردم با
آنان سخن بگويند و آنها را تبليغ کنند. چرا که عمده فلسفه بعثت پيامبران،
اتمام حجت[59] بر مردم است و اين امر تمام نميشود، مگر اين که هر کس را به
اندازه قدرت درکشان با معارف الهي آشنا سازند. در غير اين صورت، ممکن است با
ارايه مطالب عميق علمي به فردي که توان برداشت درست ندارد و متوجه نميشود،
اتمام حجت انجام نگيرد. از اين رو، رعايت تفاوتهاي فردي در تعليم و تربيت
انبياء اصل مهم تلقي و بر آن عمل ميشده است.
حاصل سخن
از مجموع آن چه گفته شد، روشن گرديد که نظام تعليم و تربيت پيامبر
اعظم(ص) بهترين و مناسبترين زمينه وحدت مسلمانان جهان است، چون مورد قبول همه
امت اسلامي است و هر کس به خدا و قرآن عقيده داشته باشد، تعاليم پيامبر (ص) را
باور داشته و بر آن پاي بند است. اگر انديشمندان مسلمان به نظام تربيتي پيامبر
عمل کنند، همه اختلافات مذهبي و گروهي برطرف و اتحاد واقعي در ميان امت اسلامي
حاکم ميگردد. چرا که آموزههاي پيامبر بر اساس مباني و اصول نشئت يافته از وحي
و کلام الهي، به اهدافي ميخواند که انسان را از هر گونه مادينگري صرف که عامل
عمده اختلافات است، دور ميدارد. افراد تربيت يافته مکتب وحي همانند سلمان،
مقداد و اباذر و ديگر اصحاب آن حضرت جز به دين و قرآن و پيشرفت جامعه اسلامي به
چيزي نمي انديشيدند.
آن چه در نظام تربيتي پيامبر اعظم (ص) مهم است، ضمن عمل به دستورالعملهاي
تربيتي آن بزرگوار، ترويج و تبليغ آموزه هاي نبوي است. اگر عالمان و مبلغان
مسلمان همگي خود به تعاليم پيامبر عمل نموده، آن را به ديگران، به ويژه نسل
جوان، منتقل سازند و آنان را با فرهنگ ناب اسلامي آشنا نمايند، در اندک زماني
ريشه تفرقه و نفاق از جوامع مسلمان برچيده خواهد شد. به هر صورت وظيفه عالمان و
انديشمندان مسلمان در شرايط کنوني بسيار حساس و سرنوشت ساز است و بايد به وظايف
خود توجه نموده و بدان عمل نمايند. مهمترين مسئوليت آنان دعوت مردم به اتحاد و
هماهنگي بر اساس تعاليم پيامبر اسلام (ص) و ناديده گرفتن عوامل اختلاف و تفرقه
امت اسلامي است. اگر علماي شيعه و سني در کشورهاي اسلامي به سوي وحدت واقعي
حرکت کنند، مناسبترين روش و راهکار، شناخت نظام تربيتي پيامبر اعظم (ص) و عمل
و ترويج معارف نبوي در ميان جوامع مسلمان و مخصوصاً نسل جوان است که در کمترين
زمان ممکن، نتيجه مطلوبي خواهد داشت. به اميد آن که همه دانشمندان مسلمان بر
محور آموزههاي ديني و تربيتي پيامبر خدا (ص) گرد آمده و ريشههاي نفاق و
اختلاف را از امت اسلامي بركنند.
منابع و مآخذ
1. قرآن کريم
2. نهج البلاغه
3. آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربي – فارسي، تهران، نشرني،1381.
4. آملي، سيد حيدر، تفسير المحيط الاعظم، تحقيق سيد محسن موسوي، تهران، وزارت
فرهنگ و ارشاد اسلامي،1414ق.
5. آملي، سيد حيدر، نص النصوص، ترجمه محمد رضا جوزي، انتشارات روزنه، بي تا .
6. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبري، بيروت، دار صادر للطباعة و النشر،
1376ق-1957م.
7. ابن منظور، لسانالعرب، بيروت، دارصادر،1416ق.
8. ابن هشام، السيرة النبويه، ترجمه هاشم رسولي محلاتي، تهران، کتاب خانه
اسلاميه،1366.
9. احمدي، سيد احمد، روان شناسي نوجوانان و جوانان، اصفهان، انتشارات
مشعل،1373.
10. اصفهاني، راغب،مفردات الفاظ القرآن، تحقيق صفوان عدنان داوودي، قم، منشورات
طليعة النور،1426هق.
11. امام علي، غرر الحکم، ترجمه محمد علي انصاري.
12. اميني، ابراهيم، تربيت، بوستان کتاب، 1381.
13. انتصاري، محمد ناصر، بحرانها و درمانها درباره بلوغ، قم، انتشارات گرگان،
بي تا.
14. باقري، خسرو نگاهي دوباره به تريت اسلامي،تهران، انتشارات مدرسه، 1370.
15. بيهقي، احمد بن حسين، سنن بيهقي، بيروت، دارالمعرفة، بي تا.
16. پاول اس،کاپلان، روان شناسي رشد، ترجمه :مهر داد فيروز بخت، موسسه خدمات
فرهنگي رسا،1381 .
17. حاکم نيشابوري، المستدرک علي الصحيحين، بيروت، دارالکتب الاسلاميه،1411ق.
18. حجتي، محمد باقر اسلام و تعليم و تربيت، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي،
چاپ،1370
19. حر العاملي، شيخ محمد بن الحسن، اثباة الهداة، المکتبة المحلاتي، 1383.
20. حسيني زاده،سيدعلي،سيره تربيتي پيامبرواهلبيت،تربيت فرزند، قم، پژوهشکده
حوزه و دانشگاه،1380.
21. حسيني، سيد مصطفي، معارف معاريف، نشر دانش،1376.
22. دهخدا، علي اکبر، فرهنگ لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران،1373.
23. ري شهري، محمد، قم، دارالحديث، منتخب ميزان الحکمة، 1381.
24. سادات، محمد علي، اخلاق اسلامي، تهران، انتشارات سمت،1372.
25. سيوطي، جامع الصغير، بيروت، دارالفکر، 1414ق
26. شعاري نژاد، علي اکبر، روان شناسي رشد، تهران، انتشارات اطلاعات، 1372.
27. شلبي، احمد، ترجمه محمد ساکت، تاريخ آموزش در اسلام، تهران، دفتر نشر فرهنگ
اسلامي
28. شهاب الدين مشايخي، فصل نامه حوزه و دانشگاه، سال1381.
29. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، بيروت دارالاضواء بي تا،.
30. شهيد ثاني، زين الدين، منية المريد، قم، اسماعيليان،1384.
31. صانعي، مهدي، پژوهشي در تعليم وتربيت اسلامي،تهران، انتشارات سناباد،1378.
32. طباطبايي، سيد محمد حسين، آغاز پيدايش انسان، بي جا، انتشارات قدير، 1361.
33. طباطبايي، سيد محمد حسين، اعجاز قرآن،تهران، مرکز نشر فرهنگي رجاء،1362.
34. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، قم، جامعه مدرسين، بي تا.
35. طباطبايي، سيد محمد حسين، حيات پس از مرگ، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1371.
36. طباطبايي، محمد حسين، خلاصه تعاليم اسلام، به کوشش داوُد الهامي، تهران،
انتشارات کعبه، 1362.
37. طباطبايي، سيد محمد حسين، ظهور شيعه، تهران، انتشارات فقيه، بي تا،.
38. طباطبايي، محمد حسين، معنويت تشيع، انتشارات تشيع، قم، بي تا
39. طه، صابر احمد، نظام الاسرة في اليهودية والنصرانية والاسلام، قاهره،نهضة
مصر للطباعة و النشر.
40. غُنيمه، عبدالرحيم، تاريخ دانشگاههاي بزرگ اسلامي، ترجمه نور الله کسايي،
دانشگاه تهران، 1372.
41. فخر الدين رازي، محمد، تفسير کبير، بيروت، دارالفکر،1401ق.
42. فلسفي، محمد تقي، گفتار فلسفي جوان، تهران، هيأت نشر معارف اسلامي، 1344.
43. قمي، شيخ عباس، منتهي الآمال، قم، هاتف، 1381.
44. مجلسي، محمد تقي، روضة المتقين، قم، بنياد فرهنگ اسلامي حاج محمد حسين
کوشانپور، بي تا
45. محدثي، محمد جواد، حقوق فرزندان در مکتب اهل ببيت (ع)، قم، مرکز انتشارات
دفتر تبليغات اسلامي، چاپ دوم، 1376.
46. مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، امير کبير،1383
47. مصباح يزدي، محمد تقي، اخلاق در قرآن، انتشارات موسسه آموزشي و پژهشي امام
خميني ، 1376.
48. مصباح يزدي، محمد تقي، نقد و بررسي مکاتب اخلاقي، نگارش احمد حسين شريفي،
قم، مؤسسه امام خميني،1384.
49. .مصطفوي، حسن، التحقيق فيكلماتالقرآنالكريم، وزارة الثقافة والارشاد
الاسلامي1371 .
50. مطهري، مرتضي، تعليم و تربيت در اسلام،تهران، صدرا،1371.
51. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، قم، صدرا،1368 .
52. مظاهري سيف، حميد رضا، خود شناسي عرفاني (سيري در الميزان)، انتشارات
نشاط،1381
53. ملاعبد الرزاق فياض، لايجي، گوهر مراد، قم، مؤسسه تحقيقاتي امام صادق،
1383.
54. کليني، محمد، الکافي، ترجمه: محمد باقرکمرهاي، مکتبةالاسلاميه،1381ق.
55. کليني، محمد، اصول کافي، بيروت، دارالاضواء،1413ق.
56. نراقي، ملا احمد، معراج السعاده،قم، کشف الغطاء، 1382.
57. نراقي، ملا مهدي، جامع السعادات، نجف، مطبعة الزهراء، طبع سوم، 1383ق.
پی نوشت :
[1]ـ «الزيادة و النشاء و التغذية و
المحافظة و النماء»( ابن منظور، لسانالعرب، بيروت، دارصادر،1416ق (مادة ربو).
[2]ـ مرتضي، مطهري، تعليم و تربيت در اسلام،تهران، صدرا،1371 ،چ19، ص6.
[3]ـ مهدي، صانعي، پژوهشي در تعليم وتربيت اسلامي، تهران، انتشارات سناباد،
1378، ص11.
[4]ـ نهج البلاغه، حکمت465.
[5]ـ ن.گ:فرهنگ لغت ده خدا، ج12، واژه «مبني» و نيز سيد مصطفي، حسيني، معارف
معاريف، ج9، ص69.
[6]ـ شهاب الدين مشايخي، فصل نامه حوزه و دانشگاه، سال1381، شماره32، ص51-53.
[7]ـ الميزان، ج7، ص267.
[8]ـ كليني، اصول کافي، ج2، ص16؛ احمد بن حسين، بيهقي، سنن بيهقي، بيروت،
دارالمعرفة، بي تا، ج6، ص202.
[9]ـ الميزان، ج20، ص198.
[10]ـ محمد حسين، طبا طبايي، خلاصه تعاليم اسلام، به کوشش داوُد الهامي، تهران،
انتشارات کعبه، 1362،ص101.
[11]ـ امام علي (ع)، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، خطبه1، فراز35.
[12]ـ روم:30.
[13]ـ طه:49.
[14]ـ انبيا:25.
[15]ـ بقره:163.
[16]ـ خلاصه تعاليم اسلام، ص195.
[17]ـ آل عمران:19.
[18]ـ الميزان، ج3، ص179.
[19]ـ محمد بن سعد، الطبقات الکبري، بيروت، دار صادر للطباعة و النشر،
1376ق-1957م، ج1، ص202.
[20]ـ آل عمران: 191
[21]ـ ر.ک:تفسير نمونه، ج3، ص216.
[22]ـ ص: 27.
[23]ـ ص:72.
[24]ـ علي اکبر، شعاري نژاد، روان شناسي رشد، تهران، انتشارات اطلاعات، 1372،
ص350
[25]ـ بقره:151.
[26]ـ جمعه: 2.
[27]ـ ملا عبد الرزاق فياض، لايجي، گوهر مراد، قم، مؤسسه تحقيقاتي امام صادق،
1383، ص413-414.
[28]ـ بقره:129و آل عمران:164و نيز جمعه:2.
[29]ـ توبه:103.
[30]ـ عبدالرحيم، غُنيه، تاريخ دانشگاه هاي بزرگ اسلامي، ترجمه نور الله کسايي،
دانشگاه تهران، 1372، ص50.
[31]ـ احمد شلبي، ترجمه محمد ساکت، تاريخ آموزش در اسلام، تهران، دفتر نشر
فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، ص63.
[32]ـ جمعه:2.
[33]ـ آل عمران:164، بقره:151.
[34]ـ حاکم نيشابوري، المستدرك على الصحيحين، بيروت، دارالکتب الاسلاميه،1411ق،
ج1، ص422 و ج2، ص670.
[35]ـ قلم:5.
[36]ـ خطبه 193،(قاصعه).
[37]ـ همان.
[38]ـ الميزان، ج2، ص469.
[39]ـ حديد: 25.
[40]ـ فرهنگ معاصر عربي- فارسي، واژه قرب، ص535.
[41]ـ محمد تقي مصباح يزدي، نقد و بررسي مکاتب اخلاقي، نگارش احمد حسين شريفي،
قم، مؤسسه امام خميني،1384، ص348.
[42]ـ انسان:3.
[43]ـ نقد و بررسي مکاتب اخلاقي، ص351.
[44]ـ سيد محمد حسين، طباطبايي، ظهور شيعه، تهران، انتشارات فقيه، بي تا، ص65.
[45]ـ انبيا:25.
[46]ـ مائده:76.
[47]ـ قصص:77.
[48]ـ منتخب ميزان الحکمه، واژه دنيا، ص187.
[49]ـ مدثر:38.
[50]ـ فرهنگ معاصر عربي – فارسي، واژه کرم، ص585.
[51]ـ خسرو باقري، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي،تهران، انتشارات مدرسه، 1370،
چاپ دوم، ص38.
[52]ـ منتخب ميزان الحکمه، واژه تحقير، ص146.
[53]ـ مجموعه آثار، ج1، ص176.
[54]ـ قمر:49.
[55]ـ طه:50.
[56]ـ مجموعه آثار، ج1، ص143.
[57]ـ انعام:164.
[58]ـ اصول کافي، ج1، ص71.
[59]ـ رُسُلاً مبشرين و منذرين لئلا يکون للناس على الله حجة بعد الرسل؛
پيامبراني که بشارت دهنده و بيم دهنده بودند تا بعد ازاين حجتي براي مردم بر
خدا باقي نماند و بر همه اتمام حجت شود (نسا:165).
منبع:
شبکه مجمع تقريب مذاهب اسلامي