سيد اجل، عمر شمسالدين از نوادگان امام زين العابدين پس از سقوط بخارا به دست
سپاه مغول، از آن سامان به سرزمين چين مهاجرت و در آن ديار جايگاه و مقامهاى
اجتماعى بالايى را احراز نمود و منشأ خدمات ارزندهاى به مردم چين گرديد. از
نظر مورخين مهمترين عا مل نشر اسلام در استان يونن چين، شخصيت سيد اجل و فرزند
او بوده است.
اين مقاله در چهار بخش به بررسى ابعاد زندگى اجتماعى سيد اجل و خدمات وى به
مردم چين پرداخته است.
الف) مقامهاى اجتماعى و مديريتى سيد اجل؛
ب) خدمات سيد اجل به مردم چين، به ويژه مردم استان يونن؛
ج) عوامل گسترش اسلام در چين و نقش سيد اجل در آن؛
د) عوامل رشد و موفقيت سيد اجل
واژههاى كليدى: چين، اسلام، مغول، سيد اجل، قوبلاى خان.
مقدمه
سيد اجل، عمر شمسالدين (1211 - 1279م) از نسل پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله
و از نوادگان امام زينالعابدينعليه السلام بود. وى در شهر بخارا بخشى از
خراسان بزرگ آن زمان، ديده به جهان گشود. او در زمان حاكميت چنگيز خان مغول، به
چين مهاجرت نمود.2 در مو رد زمان دقيق مسافرت وى به چين و نيز چگونگى آن، از
لحاظ تاريخى اختلافنظر وجود دارد. عقيدهى برخى مورخين آن است كه چون چنگيز
خان، براى رابطهى تجارى بين چين و آسياى ميانه اهميت ويژهاى قائل بود، ساكنين
اين مناطق و نيز اعراب را، به مسافرت به چين، ترغيب نمو د. سيد اجل از افرادى
بود كه در اين جريان به چين مهاجرت نموده و به مقامهايى عالى رسيد.3 در برخى
منابع نيز چنين آمده است كه بعد از فتح بخارا به دست نيروهاى مغول، عدهاى از
مردم آن سرزمين تحت قيادت سيد اجل راه ابريشم را در پيش گرفته و خود را به
سرزمين چين رساندند.4 منابع ديگر نيز بر اين تأكيد دارند كه وى به دست سپاه
چنگيز به اسارت گرفته شد و سپس به خدمت امپراتورى مغول در آمد. وى در سال 1379
ميلادى يعنى زمان وفاتش حاكم استان يونن بود.5
البته اين كه چگونه و تحت چه شرايطى، سيد به چين عزيمت نموده براى ما اهميت
چندانى ندارد؛ بلكه آن چه در اين مقاله مورد توجه است نقش او در آن سامان، و
نيز فعاليتهاى اجتماعىاش مىباشد. در اين مقاله، نويسنده سعى دارد تا شخصيت
سياسى - اجتماعى سيد اجل را معرف ى نمايد؛ مقامهاى اجتماعى او را كه در سرزمين
چين كسب نموده، و نيز خدمات وى به مردم آن ناحيه و نقش وى در تحولات منطقه را
برشمارد. نقش او در گسترش اسلام در چين و نيز عوامل اين گسترش و همچنين عوامل
موفقيتش، در اين مقاله، مورد مطالعه قرار گرفته است. نكتهى قابل توجه در مورد
سيد اجل، ميزان تحمل وى و روند همزيستى مسالمتآميز او با پيروان ساير مذاهب
است.مناصب مديريتى مهم سيد اجل
او از سنين جوانى مسؤليتهاى مهمى را در استان يونن پذيرفت. در 19 سالگى
استاندارى سه استان مهم فِنگ، جِنگ، يونى( jing,feng yunnie,) را به عهده گرفت.
وى در اين پستها به خوبى ايفاى نقش نمود و با توجه به ويژگىهاى مهمى كه داشت
يعنى توان مديريتى بالا، ص داقت و امانتدارى، راه را براى احراز پستهاى
بالاتر هموار نمود. وى در طول حاكميت امپراتورى تايزنگ(tiazong) و نيز دِنگ
زُنگ (dingzong ) مسندِ قضا را به عهده گرفت.6 سپس به مقام مديريت عالى اجرايى،
رياست كميتهى بازرسى دربار و رياست كميسيون صلح رسيد و حتى د ر زمان قوبلاى
خان به عنوان معاون نخست وزير، ايفاى نقش نمود. وى در پستهاى فرماندهى نظامى،
رياست هيأت بازسازى، رياست شوراى مشورتى دربار و نظارت بر امور مالى و مالياتى
نيز خدمت نمود و سرانجام به مدت 6 سال استاندارى استان يونن را به عهده داشت.
وى در هر پست و مقامى، آن چنان تلاش نمود و به مردم خدمت كرد كه علىرغم گذشت
صدها سال از آن روزگار، مردم آن منطقه نام او را به بزرگى ياد مىكنند.
رشيدالدين فضل اللَّه، مورخ بزرگ عصر مغول در مورد او مىگويد:
وقتى قوبلاىخان به قدرت رسيد، سيد را به عنوان وزير خود انتخاب نمود و تا
زمانى كه وى زنده بود احدى را از وى آسيبى نرسيد.7
خدمات سيد اجل به چين
سيد اجل در طول مسؤليتهاى خود در چين، براى ارتقاى زندگى مردم و به ارمغان
آوردن صلح در منطقه، تلاش بسيار نمود. در اين مقاله بر آنيم تا به صورت بسيار
مختصر به خدمات سيد براى جامعهى چين، اشارهاى داشته باشيم.
1. ايجاد صلح و ثبات
مهمترين عنصر لازم براى ايفاى نقش و فعاليت يك دولت، براى اين كه مردم، زندگى
خود را به صورت عادى اداره نمايند صلح و آرامش است؛ عنصرى كه در آغاز در جامعه،
تحت حاكميت سيد مفقود بود؛ لذا سيد توجه خود را به اين امر معطوف داشت. تا زمان
قوبلاى، و حتى در س الهاى اوليهى حاكميت وى، چين به استانهاى كوچك متعددى
تقسيم مىشد كه در هر كدام، قدرت، در دست حاكم محلى بود و قبايل خود مختار
متعددى در چين وجود داشت كه گاه و بيگاه با يكديگر به نزاع مىپرداختند. اولين
اقدام سيد در منطقه ايجاد صلح و ثبات و اجبار كردن قب ايل خودمختار به انقياد
از حكومت مركزى بود. اين كار زمينه را براى ارائهى خدمات ديگر سيد به مردمِ آن
سامان آماده مىنمود.
2. تأسيس استان يونن
از اقدامات مهم سيد اجل بازسازى شهر قديمى پكن بود كه به دست سپاه مغول تخريب
شده بود.8 وى براى بازسازى اين شهر، كه مركز حكومت مغول قرار گرفت و به خان
باليق9 مشهور بود، از معمارهاى مسلمان دعوت كرده و آنها، او را در انجام اين
كار يارى دادند.
پس از آن كه سيد، به عنوان حاكم استان يونن معرفى شد، براى اولين بار در تاريخ،
استان يونن را تأسيس نموده به حكومتهاى فئودالى منطقهاى خاتمه داد و تماميت
ارضى را در منطقه ايجاد كرد. هارتمن با تأييد اين مطلب مىگويد:
اين مسلمان توانا، به مدت شش سال به رتق و فتق امور استان يونن پرداخت تا اين
كه اين استان كاملاً تحت حاكميت دولت مركزى قرار گرفت.10
3. ايجاد تماميت ارضى
شمسالدين در پى تأسيس استان يونن، تلاش خود را براى نهادينه كردن حاكميت در
منطقه، ايجاد صلح و آرامش و تماميت ارضى چين آغاز نمود و البته در اين امر موفق
گرديد. روسابى در اين مورد به صراحت مىنويسد:
يك مسلمان از منطقهى آسياى مركزى به نام سيد اجل، حاكميت سلسله يونن را در
منطقهى جنوب غربى چين، كه از قبايل خودمختار عديدهاى تشكيل شده بود تحكيم
بخشيد. پس از پيروزى مغولها در آن منطقه، آنها به اين سيد مأموريت دادند كه
منطقه را تحت انقياد حاكميت آنها د رآورد.11
البته بايد توجه داشت كه سلسلهى يونن چين نسبت به سلسلههاى پيشين در ايجاد
وحدت و همبستگى منطقه موفقتر بود و توانست تمام اين منطقهى وسيع را تحت
حاكميتِ واحد درآورد. بنا به گفتهى لى كينگ شنگ:
سيد اجل براى رسيدن به اين هدف از قوهى قهريه و شيوهاى دمكراتيك و نيز لطف و
مهربانى استفاده نمود كه نتيجهى آن ارتقاى وحدت ملى بود.12
وى براى عملى ساختن اين هدف، از افراد محلىِ توانا در پستهاى نظامى، اجتماعى و
سياسى، استفاده نمود. در آغازِ سلسلهى يونن، چهار طبقهى اجتماعى متفاوت وجود
داشت كه مغولها مهمترين طبقه را تشكيل مىدادند و به گفتهى اسكرايبرز،
برخوردارى هر شخص از حقوق و ام تيازاتش، در گرو طبقهى اجتماعى او بود.13 اما
سيد اجل اين نظام طبقاتى را كنار گذاشته و از افراد توانا با صرفنظر از طبقهى
اجتماعى آنها، در پستهاى مديريتى استفاده كرد.
4. سرمايهگذارى بيشتر و بهتر
به دنبال ايجاد صلح و آرامش، سيد اجل فعاليت بازسازى منطقه را شروع نمود و مردم
را به تلاش بيشتر ترغيب كرد. وى به منظور حل مشكل آب شرب منطقه، كانال لانگ
شوسه را ساخت و آب را به چاگون هدايت نمود. از ديگر كارهاى مهم او ساختن پل
سنگى باهه و ايجاد سيستم آبيارى بر روى شش رودخانه بود كه از نظر علمى، يك
پروژهى آبيارى كامل و جامع مىباشد.14 از شاهكارهاى اقتصادى و عمرانى سيد
اجل، ساختن سد سُنقوآبا(songhuada) مىباشد كه آن را بر روى رودخانهاى ايجاد
نمود كه همواره طغيان داشت و براى مردم مشكلات فراوانى به و جود مىآورد. وى با
ايجاد اين سد و زهكشى اراضى زير سد، هم از طغيان رودخانه و وارد شدن خسارت
فراوان به مردم جلوگيرى نمود، و هم آب شرب و كشاورزى منطقه را تأمين كرد.
امروزه نيز همان سد قديمى با تكنولوژى جديد در محدودهاى وسيعتر بازسازى شده و
علاوه بر تأمين آب كشاورزى منطقه، آب شرب شهر كانمِنگ (kunming) را كه شهرى
بزرگ است تأمين مىنمايد. پس از مرگ سيد اجل جنازهى، وى را بر روى تپهاى در
كنار همان سد دفن نمودند. امروزه مردم چين با بازديد از تأسيسات سد و مزار سيد
اجل به او اداى احترام مىنمايند. تمام اين ت لاشها، كه براى امنيت و اقتصاد
منطقه از اهميت بالايى برخوردار بود موجب تحول در منطقه كان مِنگ گرديد و آن را
به قطب اقتصادى، سياسى و فرهنگىِ منطقه تبديل نمود كه اين ويژگى تا به امروز
باقى مانده است.
5. توسعه تجارى
سيد اجل به عنوان بخشى از يك سياست كلى كه براى ارتقاى تجارت و اقتصاد منطقه
دنبال مىكرد، توسعه در ارتباطات به ويژه روابط تجارى با خاورميانه و آسياى
مركزى را مورد توجه قرار داد. در اين خصوص، ارتباط با ايران از جايگاه خاصى
برخوردار بود. حكام مغول كه ب ر بيشتر بخشهاى آسيا حكومت مىراندند، به ويژه
قوبلاىخان، از ورود دانشمندان، پزشكان، تجار و متخصصين ايرانى و عرب كه موجب
رشد و توسعهى منطقه مىشد استقبال مىنمودند.15 اقبال آشتيانى در كتاب تاريخ
مغول مىگويد: قوبلاى خود را با آداب و سنن چينىها وفق داد ، وى شهر پكن قديم
را به عنوان پايتخت خود برگزيد و از ورود دانشمندان، صنعتگران و ساير متخصصين
به آن منطقه استقبال نمود. يكى از مسائل قابل توجه آن عصر، برقرارى روابط با
تجّار ايرانى و عرب بود.16 بين چين و غرب خط ارتباطى ايجاد شد، كه اين خود
اقدام مهم ديگرى در آن عصر بود.17 به منظور ارتقاى تجارت در داخل چين نيز سيستم
حمل و نقل منطقه، متحول گرديد. براى رسيدن به اين منظور راههاى خشكى و
آبراهها توسعه يافت و به گفته اسكرايبرز اين يكى از برجستهترين موفقيتهاى
سلسلهى يونن است.18
6. كاهش ماليات
سيد اجل، همزمان براى رشدِ درآمد منطقه و حكومت، و كاهش اخذ ماليات از مردم،
تلاش نمود. اين عمل موجب شد كه مردم از امكانات بيشترى برخوردار شوند و قدرت
توليد بيشترى كسب نمايند. مردم نسبت به كار و تلاش خود و زمينى كه در اختيار
داشتند ارزش قائل شدند و در نتيجهى افزايش توليد، سهم حكومت هم افزايش يافت و
از طرفى ثبات منطقه افزايش يافت و قدرت اقتصادى ناحيه بالا رفت. در خصوص اين
مورد آقاى لى كينگ شنگ مىگويد:
شمس كه در مديريت جامعهى مدنى متخصص بود به خوبى رابطهى بين كاهش بار مالى از
دوش مردم با تقويت ثبات منطقه را درك كرده بود و براى افزايش ثبات، از فشار
ماليات بر مردم كاسته بود.19
7. نشر اولين اسكناس
در زمان مديريت سيد اجل براى اولين بار در تاريخ چين، اسكناس رواج يافت20 در
صورتى كه قبل از آن مبادلهى كالا به كالا رايج بود. سيد اجل يك سيستم مالى
ابداع نمود كه براى اولين بار در تاريخ چين، پايهى سياست تجارى امپراتور
گرديد.21 برخى از منابع تاريخى اين ابداع را به قوبلاىخان منتسب مىنمايند22
اما از آن جا كه در آن زمان وزير وى و مدير امور مالى آن كشور سيد اجل بود، اين
عمل را مىتوان به او نسبت داد. گذشته از اين، منابع تاريخى ديگرى وجود دارد كه
اين اختراع را به خود سيد اجل نسبت مىدهند.23
اين خدمت و فعاليتهاى بىشمار سياسى، اجتماعى و اقتصادى مثل: توسعهى شبكهى
جادهاى و ايجاد سيستم پستى،24 نمونههايى از تلاش خستگىناپذير سيد مىباشد كه
امكان مطرح كردن آنها به طور مفصل در اين مقاله وجود ندارد اما نام و ياد سيد
را در تاريخ چين جاودانه نم وده است.
8. آموزش عمومى و تربيت افراد كار آمد
شخصيت والاى سيد اجل به منظور دگرگون كردن منطقه از جهات مختلف، اولين مدرسه را
در استان يونن افتتاح نمود.25 دليل اين امر اين بود كه شمسالدين و نيز
امپراتور نسبت به نقش تعليم و تربيت در تحول دراز مدت منطقه واقف بودند. البته
تعليم در آن مدارس بر اساس آيين كنفوسيوس بود كه بيشتر مردم آن ناحيه پيرو آن
بودند. بعدها شمسالدين مدارس بيشترى ايجاد نمود و حتى به منظور عمومى ساختن
آموزش و گسترش آن، در روستاها نيز مدارسى ساخت.26 تا قبل از زمان سيد آنگونه
كه محمود يوسف مىگويد:
در منطقه مدرسهاى وجود نداشت و اولين مدرسهى استان يونن در زمان سلسلهى يونن
به دست سيد اجل افتتاح شد و شمسالدين بچهها را به شركت در آن ترغيب
مىنمود.27
وى شخصاً دو معلم را براى تدريس در اولين مدرسه دعوت نمود. سپس براى تدريس
نجوم، تاريخ و طب مدارسى ايجاد كرد و امر تعليم و تعلم را در منطقه دگرگون
ساخت.
وى به عنوان مدير عالى حكومت قوبلاىخان، براى جذب دانشمندان و متخصصين خارجى
به ويژه از ايران، جهان عرب و آسياى ميانه تلاش نمود. اطباى ايرانى، داروهاى
جديد را به چين بردند و ساختن بيمارستان به سبك ايرانى را رايج نمودند. يك
معمار ايرانى در طراحى شهر مركزى تاتو در سال 1267 ميلادى آنها را يارى نمود.
جمالالدين، منجم ايرانى رصدخانهاى در مركز ساخت و ابزار جديد مطالعات
نجومى28 را به چين برد. اسماعيل و علاءالدين، دو مهندس مسلمان براى ساختن
سلاح، به چينىها كمك نمودند. اينها همه نمونههايى از رشد علمى چين در زمان
سيد اجل مىباشد. همچنين مأمورينِ توانايى را براى عملى ساختن اهداف خود تربيت
نموده و آنها را به كار گماشت.
وى به خوبى آگاه بود كه براى تعميق صلح و امنيت، وحدت ملى و ثبات و ارتقاى سطح
زندگى مردم، به متخصصين و مردم بومى نياز دارد. مردم منطقه از طبقات اجتماعى
مختلف و افراد توانا از اقليتهاى مختلف دينى و قومى در مناصب مختلف ادارى به
كار گرفته شدند. اين خود موجب تعميق رابطهى بين شمسالدين و مردم و از سوى
ديگر راهى براى تربيت هر چه بيشتر افراد كارآمد براى مديريت جامعه به شمار
مىرفت. از طرف ديگر در زمان قوبلاىخان رابطهى علمى بين چين و ديگر بخشهاى
جهان ارتقا يافت. تاريخنگارى، سفر نامهنويسى و نگارش زندگىنا مه رايج گرديد.
پرودين در اين مورد مىگويد:
وى موجب ارتقاى علم و هنر در جامعهى چين شد، دانشمندان، نقاشان، معمارها و
مهندسين از سراسر جهان دعوت شدند.29
مسافرين خارجى به ويژه از منطقهى خاورميانه و اروپا راهى چين شدند و هنگام
بازگشت به وطنِ خود، اخبار مربوط به چين را به مناطق خود منتقل مىنمودند. آثار
آنها؛ منابع تاريخى شناخت ساير ملل نسبت به چين، آداب و رسوم مردم آن و وضع
سياسى - اجتماعى آن سرزمين به ش مار مىرود. از افرادى كه به چين سفر نمودند و
بعدها، آثارشان به عنوان منابعِ شناخت چين، استفاده شد ماركوپولو مىباشد.
همچنين در اين زمان ادبيات به ويژه شعر و درام مخصوصاً به زبان چينى توسعه
يافت. فعاليتهاى اجتماعى سيد اجل، اقدام او به تربيت مديران كارآمد، نقش وى در
توسعهى سرمايهگذارى و اقتصاد منطقه، توجه به آموزش و توسعهى مدارس، چگونگى
برخورد با اقليتهاى مختلف و طرفداران آنها و صبر و تحمل در مقابل مخالفان و
گروههاى مخالف، زمينه را براى رشد اخلاق و توسعهى ارزشهاى اخلاقى در بين
مردم مهيا نمود. ساختن مساجد و معابد و دعوت از دانشمندان دينى نيز به اين مهم
كمك كرد.
عوامل گسترش اسلام در منطقه و نقش سيد در آن
اسلام گرچه مدتها قبل از زمان سيد اجل در اولين قرن دورهى اسلامى وارد چين
شد، اما تا زمان سيد، نه اسلام داراى اهميت بود و نه مسلمانان يك اقليت مذهبى
به شمار مىرفتند. در اين زمان بود كه مسلمانان به صورت انبوه به چين مهاجرت
كردند.30 اسلام در حد اقلي تى مهم گسترش يافت و مسلمانان جايگاه خود را در آن
جامعه كسب نمودند. از نظر تاريخى، اصولاً رشد اسلام به اين زمان بر مىگردد.31
اكنون عوامل اين رشد و تحول را به طور مختصر بررسى مىنماييم.
1. نقش شمسالدين
شمسالدين شخصيتى استثنايى بود. وى از نسل پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله يك
شخصيت دانا و سياستمدار بود، و از مسائل سياسى و اجتماعى آگاه بود و مىدانست
چگونه با اوضاع روبهرو شده و با آن برخورد كند. وى مسلمان بود و احكام آن را
به كار مىبست اما به پي روان ساير اديان و اقوام احترام مىگذاشت. او در
منطقهى يونن دست به ساختن مسجد زد و همزمان يا خود براى پيروان آيين كنفوسيوس
معبد ساخت و يا اجازهى ساخت آن را براى انجام شعائر دينىشان صادر نمود.32 وى
موقعيت اجتماعى مسلمانان را ارتقا بخشيد؛ اما مديران خود را بر اساس قابليت و
استعداد، و با صرفنظر از آيين و نژادشان انتخاب مىنمود. در مورد نقش سيد اجل
در گسترش اسلام رافائل ايزرائيلى مىگويد:
سيد اجل براى نشر اسلام تلاش زيادى انجام داده، اما پسر وى ناصرالدين كه در سال
1292 حاكم شنسى (shensi) بوده است مهمترين عامل به شمار مىرود.33
اين شيوهى سيد اجل در ادارهى امور، راه را براى رشد اسلام هموار نمود و
موقعيت مسلمانان را ارتقا بخشيد. دولان در اين مورد مىگويد:
از تمام آهونگهايى34 كه در اين مورد سؤال مىشد، پاسخ مىدادند كه اسلام براى
اولين بار، توسط سيد اجل عمر شمسالدين حاكم استان يونن، پس از فتح چين به دست
مغولها، در منطقه مطرح شد و گسترش يافت.35
بنابراين، گفتهها و نوشتههاى پيرامون سيد اجل ما را به اين نكته رهنمون
مىسازد كه وى نقش بسيار مهمى در گسترش اسلام در آن منطقه داشته است. او بدون
ايجاد نگرانى در پيروانِ ساير اديان، موجب ارتقاى موقعيت مسلمانان بوده است. در
اين رهگذر و با وجود شرايط مناس ب، مسلمانان توانستند موقعيت خود را بهبود
بخشيده، حوزهى اسكان خود را توسعه داده و به منطقهى جنوبِ چين نفوذ كنند.
2. ديدگاه قوبلاى نسبت به اديان
عموماً مغولها و حكام آنها صحرانشين و دور از مدنيت و زندگى مدنى بودهاند.
شايد هيچ قبيلهى ديگرى در توحش، قتل، غارت و تخريب در مناطقى كه اشغال مىكرد
به پاى آنها نرسد.36 اين رفتار وحشيانه از سوى آنها در بيشتر مناطقى كه به
تصرف آنها در مىآمد مشاهد ه شده است. ايران، ماوراءالنهر، روسيه و چين همه
شاهد اين رفتار غير مدنى بودهاند، هر چند وضع چين كمى بهتر از ساير مناطق بوده
است. در عين حال مغولها به مرور زمان دريافتند كه صرفاً از راه نظامى قادر به
ادارهى امور نمىباشند و در مديريت مدنى جوامع خود هم ه نرى نداشتند. بنابراين
كمكم شروع به كمك گرفتن از افراد بومى و دادن برخى پستها به آنها و ارزش
نهادن به سنتهاى جوامعِ تحت سلطهى خود نمودند. به مرور زمان آداب و رسوم و
فرهنگ و آيين مردم مناطق مختلف، در حكام مغول نفوذ كرد. از طرفى هم، آنها داراى
مذهب، دين و فرهنگ سنتى و تاريخى محكمى نبودند تا براى حفظ آن تلاش نمايند. اين
خلأفرهنگى و دينى مغولها،موجب مىشد كه آنها به زودى تحت تأثير فرهنگ قوم
مغلوب قرار گيرند؛ اما چون اين فرهنگ و دين جديد در انديشهى آنها تثبيت نشده،
نسبت به دين خاصى تعصب نداشتند و تا آن جا كه به حاكميت آنها آسيب نمىرساند آن
را تحمل مىكردند.37 در چنين شرايطى فضا براى رشد اديان و مذاهب مختلف باز بود.
تأثيرپذيرى مغولها از شرايط موجود در بلاد مختلف تا جايى پيش رفت كه حكام مغول
در مناطق مختلف، آيين اديان متفاوتى را پذيرفتند. براى مثال مىتوان از
آباقاخان، هولاكوخان و ارغون خان نام برد كه بودايى بودند اما در مناطق تحت
نفوذ خود با مسيحيت رابطهى خوبى دا شتند. آنها در مناطق مسيحىنشين تعارض
چندانى با مسيحيت نداشتند و در ايران نيز همين شرايط مشاهده مىشود. برخى از
حكام مغول به اسلام گرويدند؛ سلطان محمد خدابنده، سلطان محمود غازان و ابوسعيد
بهادرخان را مىتوان از اين گروه برشمرد. منوچهر مرتضوى در تحليل مسائ ل عصر
ايلخانى مىگويد: مشهور است كه حاكمان مغول در ايران، به اسلام و در آسياى
ميانه به آيين نستورى گرويدند.38
آنها نه تنها در ايران به اسلام گرويدند، بلكه گفته مىشود كه اين خود عاملى
براى اضمحلال آنها بوده است؛ زيرا به تدريج كه اسلام بيشتر در وجود ايلخانان
رسوخ مىكرد، اگر فرمان خانِ بزرگ، برخلاف اسلام مىبود، آنها از وى
فرمانبردارى نمىكردند و اين به مرور ز مان موجب ضعف حاكميتِ خان بزرگ بود، و
در نتيجه به نابودى سلطهى آنها انجاميد.39
گفته مىشود در بين حكام مغول، قوبلاىخان به رغم اينكه در بين قومى وحشى رشد
كرد اما روشن فكرترين آنها بوده است.40 او مشهور به تسامح دينى و تحمل اديان
مختلف بود و در زمان او نهادهاى دينى بودايى، تاتوئى، نستورى و اسلامى از
ماليات معاف بودند.41 اين امر اگر چه به خاطر مصالح سياسى و تحكيم پايههاى
قدرتِ خود بوده است و قوبلاىخان پيرو آيين كنفوسيوس يا حداقل طرفدار آن بوده،
اما با طرفداران ساير اديان با مدارا رفتار مىكرد و به خاطر مصالح اقتصادى و
سياسى، از ورود مهاجرين از آسياى ميانه و جهان اسلام به چين است قبال مىنمود.
وى رابطهى چين و ايران را ارتقا بخشيد كه در نتيجه، دانشمندان، پزشكان،
منجمين، تجار و مردم عادى از جهان اسلام به سوى چين مهاجرت نمودند. پىآمد آن،
توسعهى جامعهى مسلمانِ چين بود. حتى تعداد مسلمانان مهاجر تا حدى بود كه آنها
در مناطقى كه اسكا ن مىگزيدند، آبادى يا شهر جديدى مىساختند.42 آنها نه تنها
در چين ساكن شدند بلكه به زودى شهروند چين محسوب شده و ديگر مهاجر به شمار
نمىآمدند.
3. نقش خود مسلمانان
يكى ديگر از عوامل تقويت جايگاه مسلمانان چين، سياستى است كه خود آنها اتخاذ
نمودند. آنها بدين منظور، دست به اقدامات متعددى زدند كه پذيرشِ بخشى از فرهنگ
چين، ازدواج با دختران چينى، حفظ رابطهى خود با سنن و آيين اسلامى و كسب
موقعيت اجتماعى در جامعهى چ ين و در حاكميت، بعضى از اقدامات آنها است.
در زمان حاكميت سلسلهى يونن دستههاى بزرگى از مسلمانان از مناطق مختلف، عازم
چين شدند، اما همه داراى يك نقطهى مشترك بودند: كشور آنها به اشغال مغولها در
آمده و اموال آنها غارت شده بود و اكنون در شرقِ عالم زمينهاى مناسب براى
زندگى آنها وجود داشت كه براى زندگى آنها مناسب بود. آنها راهى بسيار طولانى
براى رسيدن به اين منطقه پيموده بودند43 و لذا به فكر بازگشت به وطن خود نبوده
بلكه در انديشهى سكونت دائمى در آنجا بودند. آنها براى تأمين اين هدف تلاش
نمودند تا رابطهى خود را با مردم چين، مستحكم نمايند. از طرف ى هم ورود
مسلمانان و مهاجرت آنها به چين، با هجوم مغولها متفاوت بود. در حالى كه هجوم
مغولها به هر منطقه، وحشت، تخريب و قتل و غارت را در پى داشت.44 آشنايى
مسلمانان با مردم چين نه تنها به رشد علمى و تكنولوژى چين مىانجاميد بلكه موجب
شناخت بيشتر و متقابل چين و ساير ملتها از يكديگر بود.
مسلمانان همچنين با اقامت در چين و ازدواج با دختران چينى رابطهى خود را با
آنان محكمتر نمودند.45 نتيجهى ديگرى كه بر توسعهى ارتباطات بين اين دو ملت
مترتب مىگشت، درك متقابل و عميقتر بود كه به نوبهى خود، زمينه را براى پذيرش
و تحمل بيشتر مسلمانان فرا هم مىنمود. مسلمانان با ارائهى خدمات علمى و فنى
به مردم چين زمينه را براى ادامهى حيات خود در چين آماده مىنمودند. رسابى در
مقالهى اسلام در چين پس از نقد و بررسى دورهى حاكميت مغول در چين و برشمردن
مشكلاتى كه آنها براى مردم چين ايجاد نمودند، به آثار حض ور مسلمانان در چين
اشاره مىكند و مىگويد: نه مغولها و نه چينىها نمىتوانند نقش مسلمانان، در
توسعهى چين را انكار نمايند.46
نويسندگان مسلمان نيز تلاش نمودند امكان زندگى صلحآميز بين مسلمانان و پيروان
ساير اديان را نشان دهند. مسلمانان در اين زمان خود را با فرهنگ چين و شيوههاى
زندگى چينى تطبيق داده و در همين حين نيز به حفظ هويت دينى خود توجه بسيار نشان
دادند. آنها علىرغم داش تن موقعيتى برجسته در امپراتورى، به خوبى آگاه بودند
كه مغولها روزى به ناچار از چين بيرون خواهند رفت، لذا آنها با مردم چين
برخوردى صميمى و محبتآميز داشتند تا بتوانند جايگاه خود را بين مردمِ اصيل
منطقه حفظ نمايند.47 همچنين آنها رابطهى محكم خود را با اصو ل و مبانى
اعتقادى خويش حفظ نمودند و امالقراى اسلام و مركز حاكميت اسلام براى آنها
بسيار محترم بود، و خود را به آن متعلق مىدانستند به طورى كه گاهى كه در
منطقه، شرايط نامطلوب پديد مىآمد، عدهاى به سرزمين اجدادى خود يعنى بلاد
اسلامى باز مىگشتند.48
عوامل موفقيت سيد اجل
سيد اجل يك سياستمدار و مدير موفق بود، اما موجبات موفقيت او در آن برهه از
زمان و در آن منطقه، چه بوده است؟ وى با اينكه شخصى غير بومى بود توانست
جايگاه خود را در جامعهى چين باز نمايد و شخصيتى جاويد و تاريخى شود كه اين
براى ما از اهميت خاصى برخوردار است. اكنون به طور مختصر عوامل و اسباب اين
پديده را مورد بررسى قرار مىدهيم:
1. ضعف حكام مغول در مديريت جامعه
مغولها جنگجويان ماهرى بودند و در امور نظامى به سرعت پيشرفتهاى قابل
ملاحظهاى كسب نموده و در مدت نسبتاً كوتاهى موفق به فتح كشورهاى متعددى شدند.
با اين وجود، آنها با اصول ادارهى جامعهى مدنى آشنايى چندانى نداشتند.
بنابراين به ناچار براى ادارهى س رزمينهاى اشغالى، از عناصر غير مغول و بعضاً
از افراد بومى كمك مىگرفتند.49 به گفتهى ديويد مرگان مورخ و تحليلگر تاريخ
مغول، ما هيچ نهاد مدنىِ عصر مغول را نمىيابيم كه اصالتاً متعلق به خود آنها
باشد.50 بلكه تمام نهادهاى مدنى كه در امپراتورى مغول ثبت شده از جوامع تحت
اشغال آنها گرفته شده است. البته قوبلاى موفقترين و روشنفكرترين امپراتور مغول
محسوب مىشد كه با اصول حاكميت آشنايى بيشترى داشت. با اين وجود او هم محتاج
افراد محلى بود تا در ادارهى امور او را يارى نمايند. بر اين اساس بسيارى از
مردم چين و افر اد غير مغول در ادارهى امور سياسى و اجتماعى آن جا به خدمت
گرفته شده بودند.
بسيارى از مسلمانان آن زمانِ چين، در زمرهى افرادى شمرده مىشوند كه امور
اجتماعى را در دست گرفته و منشأ خدماتى به جامعهى چين شدند. سيد اجل يك نمونه
از آنها مىباشد.51
2. سياست مغولها در به كارگيرى عناصر غير بومى
گرچه مغولها افراد خشن، جنگجو و به دور از مدنيّت و رفتار اجتماعى بودند، اما
به زودى تحت تأثير فرهنگ اجتماعى مردم مناطق مختلف قرار گرفته، شيوههاى
مديريتى آنها را به كار بسته و خود را با محيط تطبيق دادند. به گفتهى پرودين
فرهنگ مردمِ مغلوب، در روحي هى اشغالگران مغول دگرگونى ايجاد كرد و اين تغيير
شيوههاى رفتارى مغولها را به دنبال داشت. كمكم آنها از قتل عام مردم دست
كشيدند؛ و به دنبال تخريب شهرهاى تصرف شده نبودند بلكه به تصرف شهرها و ادارهى
آنها مىانديشيدند.52 از طرفى آنها مىدانستند كه به تنها يى در ادارهى امور
سرزمينها توفيقى ندارند و براى جبران اين ضعف، برخى از مديران خود را از بين
افراد غير بومى انتخاب مىنمودند، زيرا مغولها به آنها بيشتر اعتماد داشتند
تا به مديران بومى آن مناطق. سيد اجل يك مدير غير بومى بود كه با مردم منطقه،
رابطهى صم يمى داشت و نيز قابل اعتماد بود. وى در زمان حاكميت تايزنگ به عنوان
استاندار سه استان تعيين شد53 و كار خود را با دقت و موفقيت انجام داد و اعتماد
امپراتورى را جلب نمود و راه را براى ارتقاى خود به مقامات بالاتر هموار كرد.
مردم نيز به خاطر ويژگىهاى اخلاقى وى ، رفتار خوب و صميمىاش با آنها، و غير
مغول بودن او، رابطهاى صميمى با وى داشته و با او همكارى مىكردند.
3. ديدگاه حكام مغول نسبت به مسلمانان به ويژه سادات
همانگونه كه گفته شد امپراتوران مغول پس از اشغال سرزمينها و شهرها، به مرور
زمان تحتتأثير فرهنگ و آداب و سنن مردمِ مغلوب قرار گرفتند. از جملهى آداب و
رسومى كه تأثير بسيارى بر آنها گذاشت فرهنگ اسلام بود. در آغاز حملهى مغول،
شهرهاى مختلفى تخريب و غارت شد و مردمان بىشمارى به قتل رسيدند و تا قبل از
سال 1250 ميلادى تمام مناصب كليدى در اختيار خود مغولها بود. اما بعدها برخى
از مناصب مديريتى به مسلمانان واگذار شد كه در اين ميان مىتوان از جوينى،
رشيدالدين همدانى،54 خواجه نصيرالدين و افراد ديگرى نام ب رد كه در دربار مغول
داراى موقعيّت و نفوذ خاصى بودند. البته در بسيارى از موارد هم قدرت را در
اختيار اشخاص غير محلّى قرار مىدادند. اين سياست، در چين بيشتر به كار
مىرفت. آنها مناصب زيادى را به ويژه در امور مالى و مالياتى به مسلمانان
واگذار كردند. شايد عل ت آن، هم اعتماد به مسلمانان بود و هم به اين دليل كه با
دخالت نداشتن مستقيم مغولها در اين امور از ميزان تنفر چينىها نسبت به خودشان
مىكاستند. مسألهى مورد توجه ديگر، ديدگاه امپراتورى مغول نسبت به سادات، يعنى
نوادگان پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله است. س ادات، نوادگان پيامبر اكرمصلى
الله عليه وآله هستند، و نزد مردم مسلمان از موقعيت خاصى برخوردارند. از گذشته
مردم نسبت به آنها بسيار احترام مىنهادند و مناصب مهم اجتماعى را در اختيار
آنها قرار مىدادند. در منطقهى بخارا شخصى كه از خاندان پيامبرصلى الله عليه
وآله بود، موقعيت خانوادگى برجستهاى داشت و به موقعيت اجتماعى بزرگى نايل
مىشد و او را سيد اجل مىناميدند. در آغاز حملهى مغول، آن گاه كه ايران به
دست آنها اشغال شد، همهى مردم از پير و جوان، عام و عالم هدف آنها قرار گرفته
و بسيارى در سمرقند، هرات، مرو و نيشابور به دست آنها به قتل رسيدند. اما سادات
به زودى جايگاه اوليهى خود را باز يافتند، به طورى كه هنگام حملهى سپاه مغول
به بخارا كه به معنىِ مركز علم مىباشد،55 چنگيز به آنها دستور داد تا به سادات
آسيبى نرسانند. سپس مانگوقاآن در حملهى سپاهش به غرب اير ان، از همين سياست
پيروى كرد و هولاكو نيز همان شيوه را برگزيد. البته اتخاذ چنين سياستى عوامل
خاص خودش را دارد.
اولين عامل اين كه مغولها پس از پيروزىهاى وسيع اوليهى خود، كه به فكر ماندن
و حكومت در مناطق تحت اشغال خود افتادند، سعى كردند آداب و رسوم، سنن، اعتقادات
و مقدّسات مردم را مورد هتك قرار نداده و مردم را عليه خود نشورانند. سادات هم
كه از فرزندان پيامبرصلى الله عليه وآله و از نسل حضرت علىعليه السلام و حضرت
فاطمهعليها السلام دختر پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله بودند در بين مسلمانان
از جايگاه خاصى برخوردار بوده و مورد احترام عموم مردم بودند و تعرض به آنها
مىتوانست موجب بدبينى مردم نسبت به مغولها و قيام عليه آنها شود. از طرفى،
احترام و دادن برخى مناصب به آنها موجب تسلّى عموم مردم و آرامش آنها بود.
بنابراين خانهاى مغول شيوهى احترام و تكريم آنها را در پيش گرفتند و برخى
مناصب را به آنها واگذار نمودند.
عامل دوم، اين كه مقدس شمردن قومى خاص از مردم، در بين مغولها نيز وجود داشته
است و خودِ چنگيز در ميان مغولها از چنين خاندانى بوده و مردم نسبت به آنها با
احترام، عزت و تقديس برخورد مىنمودهاند.56 وجود چنين شرايطى در بين مغولها
شبيه به آنچه در جامعهى اسلامى وجود داشت، خود زمينه را براى احترام و تكريم
سادات فراهم مىكرد. شايد علت ديگر اين باشد كه سيد اجل كه از نسل پيامبر
اكرمصلى الله عليه وآله و از فرزندان حضرت على بن ابىطالبعليه السلام بوده،
در آن زمان با حاكميت وقت ايران رابطهى خوبى نداشته و از صحنهى مسائل سياسى و
اجتماعى ايران كنار گذاشته شده بود و با مغولها تنش زيادى نداشته است. لذا
مغولها هم وقتى براى ادارهى امور كشورها به دنبال اشخاص غير مغول بودند به
افرادى از قبيل سيد، اعتماد بيشترى داشتند تا اشخاصى كه قبل از حملهى مغول
داراى مقامات سياسى و حكومتى بودند و لذا قدرت را، به آنها واگذار مىنمودند.
تمام اين عوامل دست به دست هم داده و زمينه را براى ورود سيد اجل به صحنهى
فعاليتهاى اجتماعى - سياسى آماده نمود. پس از آن بود كه سيد، راه رشد و ارتقا
را پيمود.
4. توان مديريتى بالاى سيد اجل
سيد اجل فردى توانا و با استعداد بود. اين توان بالا به او كمك مىنمود تا به
مرور زمان مناصب بالاترى كسب نمايد. رفتار همراه با رأفت او با مردم، و نيز
تجربهاى كه در هر مرحله كسب مىكرد براى رشد او مؤثر بود. براى اثبات توانايى
بالاى سيد اشاره به اقدام اتى كه وى قبل از رفتن به استان يونن و در آغاز شروع
به كار در آن استان انجام داده، قابل ملاحظه مىباشد.
وى قبل از ورود به منطقه، مشكلات اساسى آن را به طور عميق مورد مطالعه قرار داد
و راه حل آنها را نيز بررسى نمود. پس از ورود به منطقه، دولت غير نظامى خود را
معرفى نمود و نظاميان را از مصدر امور اجتماعى كنار گذاشت. به گفتهى محمود
يوسف نويسندهى مسلمان چينى، هنگام ورود سيد به استان يونن، منطقه نياز به
تحولات اساسى داشت تا مديريت جامعه دگرگون شود.
به منظور حل مشكلات موجود، سيد اجل دستور انفكاك حاكميت دولتى را در نهادهاى
مدنى از حاكميت نظاميان در ارگانهاى نظامى صادر نمود، امور مدنى را به
سياستمداران و انديشمندان سپرد و امور نظامى را به فرماندهان نظامى واگذار
كرد.57 افراد محلّىِ داراى توان مديريتى را با صرفنظر از طبقهى اجتماعى يا
دينى آنها به كار گماشت. از طرفى هم، پادگانهاى نظامى خارج شهر را مستحكم
نموده و نظاميان را به پايگاههاى خود فرستاد كه اين، هم موجب آرامش نظاميان،
بود - چون مىديدند موقعيت آنها محفوظ مانده - و هم موجب دلگرمى مردم كه
مىديدند حل و فصل امور مدنى آنها در اختيار خودشان قرار داده شده است.
وى در مدت حاكميت در استان يونن رابطهاى بسيار گرم و صميمى با مردم داشت،مردم
به آسانى مىتوانستند با او ملاقات نمايند و مشكلات خود را به او برسانند. وقتى
مردم نزد او مىآمدند و به او هديه مىدادند، او هم هديههاى بيشترى به آنها
مىداد.58 وى انتقاد ديگرا ن را تحمل مىكرد و با مخالفينش با ملايمت برخورد
مىكرد. خلاصه اين كه به علت داشتن استعداد ذاتى مديريتى بالا، توانست موجبات
رضايت مردم منطقه و نيز امپراتور را فراهم سازد و شرايط مطلوب براى ترقى بيشتر
خود را فراهم آورد.59
5. صداقت و وفادارى سيد و تأثيرپذيرى او از مكتب اسلام
و سرانجام اينكه سيد اجل قبل از اينكه يك ايرانى بخارايى باشد، يك مسلمان و از
نسل پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله محسوب مىشود. وى شديداً متأثر از تعاليم
اسلامى بود كه بر اساس آنها، وفادارى، صداقت و وفاى به عهد، بيشترين ارزش و
اعتبار را به خود اختصا ص دادهاند.
شمسالدين هم نسبت به مردم و هم نسبت به حكام، امانتدار بود. لذا مسؤليتهاى
مهمى به او واگذار شد كه به خوبى از عهده آنها برآمد.
پىنوشتها:
1. دانشجوى دكترى فقه و مبانى حقوق اسلامى - دانشگاه فردوسى.
2. ج. ج. ساندرز، تاريخ فتوحات مغول، ص 242.
3. محمد جواد اميدوارنيا، «تعليمات اسلامى در چين»، مطالعات آسياى ميانه و
قفقاز، 26، ص 95 - 115.
4. زهرا طاهرى امين، چين، ص 38.
5. ساندرز، همان، ص 136.
6. لى كينگ شنگ، زندگى نامهى سيد اجمل عمر شمسالدين، ص 62.
7. رشيدالدين فضل الله همدانى، جامع التواريخ، ص 914.
8. ايگر دوراچويلتز، فرستادگان پاپ به دربار خان بزرگ، ص 159.
9. و. و. بارتولد، گزيدهى مقالات تحقيقى، «چين و تركستان، ص 14.
10. هارتمن، دايرة المعارف دين و اقوام، «آئين محمدى در چين»، ج 8 ، ص 888 -
895 .
11. موريس روسابى، دايرة المعارف اديان، «اسلام در چين»، ج 7، ص 377 - 390.
12. لى كينگ شنگ، همان، ص 62.
13. چارلز اسكرايبرز سان، عصر بى پايان چين، «يونن»، ص 258.
14. موريس روسابى، همان، ص 380.
15. داريوش عاشورى، نگاهى به سرزمين تاريخ، جامعه و فرهنگ چين، ص 36.
16. عباس اقبال آشتيانى، تاريخ مغول از حمله چنگيز تا روى كار آمدن حكومت
تيمور، ص 162.
17. جرج اى تيلر «تاريخ چين» دايرة المعارف چمبرز، ج 3، ص 449 - 483.
18. اسكرايبرز سان، همان، ص 262.
19. لى كينگ شنگ، همان، ص 42.
20. ساندرز، همان، ص 163.
21. رنه گروسه، امپراطورى صحرانوردان، ترجمه، عبدالحسين ميكده، ص 490.
22. همان.
23. ساندرز، همان، ص 163.
24. هك لن چن «قوبلاى خان» دايرة المعارف مك گروهيل، ج 9، ص 268 - 272.
25. يحيى لين سونغ «السيد اجل شمس الدين»، بناءالصين، ص 15 - 19.
26. كينگ شنگ، همان، ص 130.
27. محمود يوسف، الشخصيات الاسلامية البارزة فى الصين، «السيد شمس الدين
السياسى المسلم البارز فى تاريخ الصين»، ص 4.
28. موريس روسابى، همان، ص 384.
29. مايكل پرودين، امپراطورى مغول، ظهور و ميراث آن، ص 342.
30. لينسونغ، همان، ص 14 - 15.
31. هارتمن، همان، ص 381.
32. كينگ شنگ، همان، ص 55.
33. رافائل ايزرائيلى، دايرة المعارف اسلام، «الصين»، ج 9، ص 616 - 625.
34. برگرفته از كلمهى فارسى آخوند.
35. ايزرائيلى، مسلمانان چين، رويارويى دو فرهنگ، ص 119.
36. سى پى فيتز جرالد، چين، تاريخچه فرهنگى، ص 491.
37. منوچهر مرتضوى، مسائل عصر ايلخانى، ص 185.
38. همان، ص 210.
39. همان، ص 271.
40. وى ال ليوانگ، چين، ص 76.
41. جرسلو گرجسى، تمدن آسيا و خاورميانه، ترجمه حسين قديرى، ص 312.
42. اقبال آشتيانى، همان، ص 162.
43. فنگ جبن يوئن، فرهنگ اسلامى و ايرانى، ترجمه محمد اميدوارنيا، ص18.
44. فيدز جرالد، همان، ص 481.
45. اسلام در چين، درسهايى از مكتب اسلام، ش 5 (تابستان 1379) ص 52 - 57.
46. رسابى، دايرةالمعارف اديان، ص 377 - 390.
47. «اسلام در چين»، درسهايى از مكتب اسلام، ش 5، تابستان 1379، ص 52 - 58.
48. ايزرائيلى، همان، ص 121.
49. عاشورى، همان، ص 35.
50. ديويد مرگان، مغولها، ترجمه عباس مخبر، ص 134.
51. جمال الدين باى شوبى، سهم مسلمانان چين در تمدن، محمد على حسينى، مشكوة، ص
51 - 63؛ ساندرز، همان، ص 162؛ مروين، همان، ص 563.
52. پرودين، ص 323.
53. لى كينگ شنگ، همان، ص 3.
54. ديويد مرگان، همان، ص 133.
55. علاءالدين عطا ملك جوينى، تاريخ جهانگشا، ج 1، ص 76.
56. جواد عباسى، «سادات در عصر مغول»، فصلنامهى تاريخ اسلام، ش 12، ص 75 - 88
.
57. محمود يوسف، همان، ص 2.
58. لى كينگ شنگ، همان، ص 24.
59. على محمد سابقى، «يادى از سيد اجل عمر شمس الدين» خبرنامهى فرهنگى چين، ص
40 - 49.
منابع:
- الاحسايى، ابن ابى جمهور، غوالى اللئالى (قم، انتشارات سيد الشهدا، 1362).
- اقبال آشتيانى، عباس، تاريخ مغول از حمله چنگيز تا روى كار آمدن دولت تيمورى
(تهران، شركت انتشاراتى امير كبير، 1348).
- اميدوارنيا، محمد جواد، «تعليمات اسلامى در چين»، مجله مطالعات آسياى ميانه و
قفقاز، ش 26 (تابستان 1379).
- ايزرائيلى، رافائل، مسلمانان چين، رويارويى دو فرهنگ، ترجمهى حسن تقىزاده
توسى (مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى، 1368).
- بارتلد، و. و، چين و تركستان گزيده مقالات تحقيقى، ترجمهى كريم كشاورز
(تهران، نشر سپهر، 1358).
- جوينى، علاءالدين عطاملك، تاريخ جهانگشا (تهران، نشر بهمن، 1355).
- راچويلتز، ايگو، فرستادگان پاپ به دربار خان بزرگ، ترجمهى مسعود رجبيان
(تهران، نشر تصوير، 1358).
- سابقى، على محمد، يادى از سيد اجل عمر شمس الدين استاندار ايرانى عصر مغول در
استان يونن - چين، خبرنامه فرهنگى چين.
- ساندرز، ج .ج، تاريخ فتوحات مغول، ترجمهى ابوالقاسم حالت (شركت انتشاراتى
اميركبير، 1359).
- طاهرى امين، زهرا، چين (تهران، دفتر مطالعات سياسى و بين المللى، 1381)،
- عاشورى، داريوش، نگاهى به سرزمين، تاريخ، جامعه و فرهنگ چين (تهران، اسناد
فرهنگى آسيا براى unesco، 1371).
- عباسى، جواد، سادات در دوره مغول، «فصلنامه تاريخ اسلام»، سال سوم، ش 12
(زمستان 1381).
- عطاردى، الشيخ عزيزالله، مسند الامام الرّضا(ع)، (مشهد، كنگره جهانى حضرت
رضا، 1367).
- فيتز جرالد، سى، پى، تاريخ فرهنگ چين، ترجمهى اسماعيل دولت شاهى (تهران،
شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1370).
- كرجسى، جوسلو، تمدن آسيا و خاورميانه، ترجمهى خسرو قادرى (تهران، نشر
همشهرى، 1379).
- گروسه، رنه، امپراتورى صحرانوردان، ترجمهى عبدالحسين ميكده (تهران، بنگاه
ترجمه و نشر كتاب، 1353).
- لينسونغ، يحيى، «السيد الجليل شمس الدين» بناء الصين، (12 دسامبر 1979م).
- مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار (بيروت، مؤسسة الوفاء، 1983).
- مرتضوى، منوچهر، مسائل عصر ايلخانى (تهران، موسسه انتشارات آگاه، 1370).
- مرگان، ديويد، مغولها، ترجمهى عباس مخبر (تهران، نشر مركز، 1372).
- همدانى، رشيدالدين فضل الله، جامع التواريخ، تحقيق محمد روشن و سايرين
(تهران، نشر البرز، 1373).
- يوسف، محمود، «السيد شمس الدين السياسى المسلم البارزفى تاريخ الصين»
الشخصيات الاسلامية البارزة فى الصين (هنگ كنگ، 2003).
- يون. فن جينگ، فرهنگ اسلامى و ايرانى در چين، ترجمهى محمد جواد اميدوارنيا
(تهران، نشر بينالمللى هدى).
- يى. جمال الدين بايشو، نقش مسلمانان چين در تمدن، ترجمهى محمد على حسينى،
مجله مشكوة، 54 - 55 (بهار و تابستان 1377).
- chan, hok-ian )kublai khan( the mcgraw-hill encyclopedia of world
biography. 3791.
- hartnan. )muhammadianis in china( encyclopedia of religion and ethnic,
5191.
- israeli, raphael. "al-sin" encyclopedia of islam. 7991.
- livang, v.l. china. london: macdonald & co. ltd.
- prawdin, michael. the mongol empire, its rise & legacy. trans. eden &
cedar paul. london: alien & unwin ltd. 0491.
- quingsheng, li. a biography of sayyid ajall omer shams al-din, trans. li
danihe. yunnan university press.
- rossabi, morris. )islam in china( the encyclopedia of religion. 7891.
- scriber's sons, charles. the ageless chinese. new yourk: library of
confrence, 5691
- taylor, george e. )chinese history( chamber's encyclopedia. 1691.
منبع:
مجله تاريخ اسلام ، شماره 18 تابستان 83