ريشه تاريخي ضرب المثلها
(۵)


آب زير كاه

آب زير كاه به كساني اطلاق مي شود كه زندگي و حشر و نشر اجتماعي خود را بر پايه مكر و عذر و حيله بنا نهند و با صورت «حق به جانب» ولي سيرتي نامحمود در مقام انجام مقاصد شوم خود برآيند. اين گونه افراد را مكار و دغلباز نيز مي گويند و ضرر خطر آنها از دشمن بيشتر است. زيرا دشمن با چهره و حربه دشمني به ميدان مي آيد، در حالي كه اين طبقه در لباس دوستي و خيرخواهي خيانت مي كنند.

اكنون بايد ديد در اين عبارت مثلي، آبي كه در زير كاه باشد چگونه ممكن است منشأ زيان و ضرر شود.

آب زير كاه از ابتكارات قبايل و جوامعي بود كه به علت ضعف و ناتواني جز از طريق مكر و حيله ياراي مبارزه و مقابله با دشمن را نداشته اند. به همين جهت براي آنكه بتوانند حريف قوي پنجه را مغلوب و منكوب نمايند، در مسير او باتلاقي پر از آب حفر مي كردند و روي آب را با كاه و كلش طوري مي پوشانيدند كه هيچ عابري تصور نمي كرد «آب زير كاهي» ممكن است در آن مسير و معبر وجود داشته باشد. بايد دانست كه ايجاد اين گونه باتلاقهاي آب زير كاه صرفاً در حول و حوش قريه ها و قصبات مناطق زراعي امكان پذير بود، تا براي عابران وجود كاه و كلش موجب توّهم و سوءظن نشود و دشمن با خيال راحت و بدون دغدغه خاطر و سرمست از باده غرور و قدرت در آن گذرگاه مستور از كاه و كلش گام بر مي داشت ون در درون آب زير كاه غرقه مي شد.

آب زير كاه در قرون و اعصار قديمه جزء حيله هاي جنگي بود و سپاهيان متخاصم را از اين رهگذر غافلگير و منكوب مي كردند.

البته اين حيله جنگي در مناطق باتلاقي و نقاطي كه شاليزاري داشت - مانند گيلان و مازندران - بيشتر معمول و متداول بود تا همان طوري كه گفته شد، موجب سوءظن دشمن نگردد. طريقه اش اين بود كه در مسير قشون مهاجم باتلاقهاي پراكنده و متعدد و كم عرض حفر مي كردند و روي باتلاقها را با كاه و كلشن مي پوشانيدند. بديهي است عبور از اين مناطق موجب مي شد كه قسمت مقدم مهاجمين يعني پيشتازان و سواركاران در باتلاقهاي سرپوشيده فرو روند و پيشروي آنها دچار كندي شود تا براي مدافعان فرصت و امكان آمادگي و تجهيز سپاه فراهم آيد. في المثل اسپهبد فرخان بزرگ، فرزند دابويه، معاصر عبدالملك مروان، كه بعد از پدر بر مسند حكومت طبرستان نشست و از گيلان تا نيشابور را در حيطه تصرف آورده بود؛ براي جلوگيري از عصيان و سركشي ديلمي ها و ساير طاغيان و سركشان: «از آمل تا ديلمستان چنان به اصطلخ (گويش مازندراني به معني استخر) و خندق و مثل هذا استوار گردانيد كه جز پياده را عبور ممكن نبودي».

 


منبع: لغت نامه دهخدا  و كتاب چهارمقاله نظامي  از طر يق سايت تبيان