رضيه خاتون؛ نخستين فرمانرواي زن مسلمان

محترم وكيلي سحر


 
دهلي مهم­ترين شهر هندوستان شمالي است كه راجه پريتوي (prithvi) آن را بنا و در ميان هفت شهر منسوب به اين نام، قديمي‌ترين آنها محسوب مي‌شود، به دليل موقعيت جغرافيايي ويژة اين شهر، سلسله‌هاي مختلفي در آن حكومت كرده‌اند كه مهم‌ترين آنها ، سلاطين دهلي مي‌باشند. يكي از شاخه‌هاي مهم آنان «شمسيان هند» است و رضيه خاتون، پنجمين پادشاه اين سلسله و نخستين فرمانرواي زن مسلمان بود كه بر سرير قدرت تكيه زد و حدود چهار سال (638 – 634هـ) در دهلي با استقلال حكومت كرد و در زمينه­هاي مختلف اصلاحاتي به عمل آورد.
چگونگي به سلطنت رسيدن رضيه خاتون، وقايع مهم دوران حكومت او و فرجام وي، در اين مقاله مورد بررسي قرار گرفته است.

مقدمه
اواخر قرن اول هجري، سپاهيان اسلام به فرماندهي محمد بن قاسم حملات خود را به هند از طريق دره سند آغاز كردند. پس از آن، دامنة نبردها به حوزه رود گنگ هم كشيده‌ شد، ولي تا زمان سلطان محمود غزنوي، اسلام نفوذ چنداني در هند پيدا نكرد. غزنويان، نخستين كساني بودند كه به طور كامل، سلطة نظامي اسلام را بر شمال هند گسترش دادند و سلسله‌هاي بومي مقتدر را خراج‌گذار خود كردند. بعد از تضعيف غزنويان، شهاب الدين محمد / معزالدين محمد سام، حاكم غور، خود را سلطان خواند و دامنة فرمانروايي غوريان را در پنجاب، سند و شمال هند تا خليج بنگال گسترش داد. وي متصرفات خود را در هند، به فرمانده و غلامش، قطب الدين آيبك، سپرد. قطب الدين نيز سراسر شمال هند و گواليور را فتح كرد. پس از مرگ معزالدين غوري در سال 602ه، قطب الدين آيبك، رسماً اعلام استقلال كرد و حكومت جديد را با انتساب به معزالدين «معزيه» نام نهاد و دهلي را به دليل دارا بودن موقعيت نظامي ويژه، مركز حكومت خويش قرار داده بعد از آن، مناطق مهم هندوستان، نظير رانتاپور، گواليور، بيانه، بنارس، پاتان، كالينجر و بنگال ناچار به پذيرش حاكميت دولت مسلمان ترك شدند؛ بدين ترتيب، حكومت مماليك هند پايه‌گذاري شد.

بعد از قطب الدين آيبك، شمس الدين التتمش[1] به حكومت رسيد.
شمس‌الدين التتمش غلام و داماد قطب‌الدين آيبك بود[2] كه در حكومت وي، امارت بدائون را برعهده داشت، ولي بعد از مرگ آيبك و خلع پسرش آرام شاه از سلطنت در سال 607 ه /1210 م، ادعاي استقلال كرد.[3] فقها به نمايندگي وجيه‌الدين كاشاني، قاضي القضات، به موجب سندي كه براساس آن آيبك، شمس‌الدين را از غلامي آزاد كرده بود، با او به عنوان حكمران‌ دهلي بيعت كردند. [4] حكومت التتمش با خلافت ابوالعباس احمد ناصر (خليفه عباسي بغداد)، حملات سپاهيان مغول به ايران و به دنبال آن آوارگي سلطان جلال‌الدين خوارزم شاه و سقوط حكومت خوارزمشاهيان، مصادف بود.

التتمش به هنگام جلوس به تخت سطنت با مشكلات زيادي مواجه شد، در «اوچه /اوچ» ناصرالدين قباجه، داماد دوم آيبك، با تصرف مناطق لاهور، مولتان، قسمت اعظم پنجاب و ديگر نواحي، دولت بزرگي تشكيل داد. تاج‌الدين يلديز حاكم متبوع التتمش نيز ضمن گرفتن «اوچ» از قباجه درصدد تصرف دهلي برآمد، ولي التتمش در تارائين او را شكست داد و سپس اعدام كرد. بدين ترتيب حكومت خود را ثبات بخشيد و پس از آن به سلاله او عنوان «شمسيه» داده شد. التتمش ضمن گرفتن لاهور از قباجه، شهرهاي رانتاپور، ماندورا، بيهار و بنگال را نيز تصرف كرد و قلمرو خود را در دهلي گسترش داد.[5]

التتمش، هم چنين سلطان جلال‌الدين خوارزم شاه را كه از مقابل حملات چنگيز خان به لاهور گريخته بود، شكست داد.[6] التتمش با غلبه بر حريفان و اعلام حكومت سني مذهب خود توانست رضايت خليفه عباسي بغداد را جلب كند، به همين دليل، در سال 626ه ، خليفه، پادشاهي هند و حكومت مناطق متصرفه را براي وي به رسميت شناخت و ايلچيان، عنوان‌هايي، نظير السطان المعظم و ناصر المؤمنين را به همراه لوا و خلعت ارسالي خليفه به او تقديم كردند.[7] بدين ترتيب، دولت ترك دهلي رسماً مشروعيت خود را از خليفه عباسي دريافت كرد.

در منابع آمده است كه التتمش در مدت حكومت خود سلطاني صالح، كريم و عادل بود[8] و به واسطه عدالتش مشهور گرديد. او در رد مظالم و احقاق حق مظلومان شدت عمل و جديت به خرج مي‌داد، به طوري كه بدون تشريفات و به صورت شبانه روزي براي احقاق حق مردم شخصاً به كارها رسيدگي مي‌كرد.[9] التتمش، علاوه بر جسارت و دلاوري، به دانشمندان و صنعتگران احترام مي‌گذاشت و به امور عمراني اهتمام داشت؛ در دورة وي، مسجد قوت الاسلام (مسجد جامع دهلي) كه قطب الدين آيبك آن را ساخته بود، توسعه يافت و منار بزرگ قطب به آن اضافه گرديد.[10] التتمش پس از 26 سال و چند ماه حكومت در بيستم شعبان سال 633ه 1236م، در پي لشكركشي به بهيلسان بيمار شد و سپس درگذشت.[11]

شمس‌الدين التتمش، مهندس اصلي سلطنت مستقل دهلي است و سلسلة ايشان، معروف به «شمسيان هند»، نخستين سلسله‌اي است كه قبل از دورة سلطنت مغول بر هندوستان حكومت كرده‌اند، اين سلسله را به سبب جايگاه غلامي موسسان آن، «سلاطين مملوك» يا «غلامشاهيان هند» نيز مي‌گويند.

بحران جانشيني شمس الدين التتمش
التتمش در زمان حيات، بدليل لياقت و شايستگي كه در دخترش، رضيه خاتون، مي‌ديد، بخشي از امور حكومتي را به او سپرد.[12] و پس از فتح «گواليور» كه بعد از قطب‌الدين آيبك به دست هندوها افتاده بود، در حضور وزيرش، تاج‌الملك، و اميران ديگر، او را به ولي‌عهدي انتخاب كرد. وي ضمن تأكيد بر شايستگي رضيه خاتون و به صلاح دانستن اين انتخاب براي آينده، معايب پسرانش از جمله مي‌خوارگي و غرق شدن در روياهاي جواني و ناتواني آنها در امر اداره مملكت را به حاضران گوشزد كرد،[13] ولي بعد از التتمش بر سر جانشيني وي بين درباريان و شاهزادگان اختلاف افتاد، برخي از دلايل اين امر عبارتند از: تعقيب منافع شخصي و گروهي درباريان؛ احساس حقارت مردان از اين كه مطيع يك زن باشند و نيز رقابت‌هاي خانوادگي فرزندان التتمش و نبودن قانوني مشخص براي جانشيني. البته ولي‌عهدي رضيه خاتون، علاوه بر نفوذ و قدرت مادرش، تركان خاتون، با لياقت و شايستگي خود او در دوران پدر ارتباط داشته است.

سلطنت كوتاه مدت ركن‌الدين فيروزشاه
به هر حال پس از مرگ التتمش، درباريان به كمك شاه تركان، فرزندش، ركن‌الدين فيروزشاه را كه حاكم لاهور و برادر ناتني رضيه خاتون بود، به سلطنت رساندند.[14] طولي نكشيد كه شاه تركان درباره هووهاي سابق و فرزندان آنها رفتاري ظالمانه در پيش گرفت؛ ابتدا يكي از فرزندان التتمش به نام قطب‌الدين را كور و بعد به قتل رساند.[15] در سفرنامه ابن بطوطه آمده است كه ركن‌الدين، معزالدين برادر تني رضيه را به قتل رساند. اين عمل مورد اعتراض رضيه خاتون قرار گرفت و به همين دليل، ركن‌الدين او را تهديد به قتل كرد.[16]

عشرت‌طلبي و خوش‌گذراني و بخشش بيش از حد ركن‌الدين باعث شد كه اداره امور به دست مادرش شاه تركان بيفتد.[17] در همين زمان، بسياري از حكام ولايات ديگر، از جمله يكي از پسران التتمش شروع به سركشي كردند و از پرداخت بعضي ماليات‌ها سرباز زدند. ركن‌الدين مدتي دست از مي‌خوارگي كشيد و در رأس يك سپاه براي سركوب شورشيان از دهلي خارج شد، ولي بسياري از سپاهيان او به شورشيان پيوستند.

از طرف ديگر، رابطة شاه تركان، مادر ركن‌الدين، با رضيه خاتون سخت تيره شده و حتي او را به قتل هم تهديد كرد.[18] هدف اصلي شاه تركان و ركن‌الدين كنار زدن رضيه خاتون از صحنه قدرت بود، زيرا رضيه خاتون با انتخاب به وليعهدي در زمان پدر، از مشروعيت حكومت و هم چنين حمايت عوام و بعضي درباريان برخوردار بود، به طوري كه به محض انتشار تهديد به قتل رضيه خاتون از سوي شاه تركان، آنان خود را آماده حمايت از او كردند.

به دنبال سست شدن اداره امور مملكت، رفتار بد ركن‌الدين و مادرش با رضيه خاتون و طرفداران وي، هم امرا و هم طرفداران رضيه از ركن‌الدين متنفر شدند و در «منصورپور» عليه او گردهم آمدند. به روايت منهاج سراج، در اين زمان شاه تركان، مادر ركن الدين، به طرفداران رضيه در دهلي حمله كرد، ولي آنها در حمله متقابل وي را در دستگير كردند و امراي شورشي لشكر در «منصورپور» نيز به پايتخت آمده و ضمن بركنار كردن شاه تركان پس از بيعت با رضيه خاتون وي را به تخت سلطنت نشاندند. به دستور رضيه خاتون، ركن‌الدين كه به گيلوگهري فرار كرده بود دستگير و زنداني شد و چند روز بعد در ربيع‌الاول 634 ه / 1236م در زندان به قتل رسيد.[19] ابن بطوطه با روايت ديگري دربارة به سلطنت رسيدن رضيه خاتون چنين مي‌نويسد: بعد از اينكه ركن‌الدين فيروزشاه، برادرش، معزالدين را به قتل رساند، رضيه خاتون با پوشيدن لباس تظلم خواهي در پشت بام دولت خانه يا قصر قديمي ضمن يادآوري روزگار پدر و جوانمردي و عدالت و بخشش او، در حضور مردم عمل برادرش را محكوم كرد. به همين دليل مردم به هيجان آمده و بر عليه ركن‌الدين شوريدند و بنا به رأي رضيه خاتون، او را به جرم قتل برادر، اعدام كرده و رضيه خاتون را به سلطنت نشاندند.[20]

علل اصلي سقوط ركن‌الدين عبارت بودند از: عدم توجه او به كارهاي دولتي و توجه بيش از حد به عيش و عشرت بطوريكه تنها مطربها و رقاصه‌ها طرف توجه او بودند. او در حال مستي سوار بر فيل در شهر مي‌گشت و طلا و نقره در ميان مردم پخش مي‌كرد. توجه بيش از حد او به فيل‌بانان و ثروتمند نمودن آنها و دوستي و معاشرت با گمراهان، عاقبت باعث از دست رفتن سلطنت و مرگ او گرديد.[21]

سلطنت رضيه خاتون
به هر تقدير، رضيه خاتون با حمايت طرفداران و استفاده از حق مشروعيت خود به عنوان ولي‌عهد پدر، در ربيع‌الاول 634 ه / 1236 م به سلطنت رسيد.[22] رضيه خاتون علاوه بر جسارت و جنگ‌جويي؛ عدل گستر، رعيت پرور، دوستدار و پشتيبان دانشمندان بود. وي بعد از رسيدن به سلطنت تمامي قواعد و ضوابطي كه در زمان سلطنت برادرش، ركن‌الدين، سست يا نابود شده بود، از نو برقرار كرد. طريقه كرم ورزي را همت خود ساخت و به مانند دوران پدرش دوباره عدالت را بر جامعه حاكم كرد و رفتار عادلانه با مردم در پيش گرفت.[23] اصلاحات رضيه داراي جنبه‌هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي بود؛ در بعد سياسي، برنامة او، كاهش قدرت نظاميان و ديوانيان، تعديل حقوق آنان و كاهش سيطرة آنها از زندگي مردم بود، در بعد اجتماعي، برقراري عدالت با توزيع عادلانه ثروت، ايجاد امنيت در راه‌ها و دستور ساخت كاروانسراها و ... مورد توجه وي بود. در بعد سياسي، اصلاحات به شدت مورد مخالفت ديوانيان، نظاميان و شاهزادگان قرار گرفت.

شوش نورترك
رضيه خاتون بعد از رسيدن به سلطنت مجبور شد با حوادث طولاني و خسته كنندة دشمنان خود مقابله كند كه مهم‌ترين آنها شورشي بود كه نورالدين (نور) ترك (داعي اسماعيلي) از زمان پدر او، التتمش، در سال (633 ه ـ ق ) آغاز كرده بود. بنا به نوشته مورخان، نورترك، سخنراني بليغ بود كه با سخنان پرشور و حرارت خود بسياري از مردم مناطق مختلف هندوستان، از جمله گجرات، ولايت سند، اطراف دهلي و سواحل جون و گنگ را در دهلي گرد خويش جمع كرد. او در سخنان خود فقها و علماي سني را ناصبي[24] و مرجئه[25] مي‌خواند.

سخنان نورترك بر ضد اهل سنت، خصوصاً علماي حنفي و شافعي موجب شد تا جمعي از قرامطه، در حالي كه به شمشير، سپر و تير مسلح بودند، در روز جمعه ششم رجب 634ه ، از دو جهت به مسجد جامع دهلي حمله كنند و بسياري از مسلمانان را به قتل رسانند. مدافعان پايتخت با اطلاع از اين شورش، به مسجد هجوم آوردند و اسماعيلي‌ها را از دم شمشير گذراندند، مسلمانان نيز از بام مسجد بر سر شورشيان سنگ پرتاب مي‌كردند. در نتيجه، جمع زيادي از شورشيان به هلاكت رسيدند و شورش سركوب شد.[26] در طبقات ناصري شمار شورشيان هزار نفر و در تاريخ مباركشاهي دوهزار نفر ذكر شده است.

«اين حقيقت كه نورترك داعي اسماعيلي در روزگار فرمانروايي رضيه سلطان عقايد حنفي و شافعي هر دو را مورد حمله قرار داد، نشان مي‌دهد كه نخبگان سياسي و مذهبي كشور در زمان سلاطين دهلي از فرهنگ هر دو مكتب جانبداري مي‌كردند. هر چند كه ترديدي نيست در اين عصر بطور قطع و مسلم مذهب حنفي در اوج اعتلاء بوده است».[27]

تعصبات بيش از حد شمس‌الدين التتمش و حاكمان سني قبل از وي، به اسماعيليان امكان فعاليت سياسي نمي‌داد، ولي بعد از مرگ التتمش جنگ بر سر جانشيني وي به آنها فرصت داد تا قدرت خود را مستحكم كنند به همين دليل در زمان رضيه خاتون آشكارا شورش كردند، البته اين امر احتمالاً از تسامح مذهبي و شيوه مسالمت‌آميز رضيه خاتون هم حكايت دارد. شورش نورترك ظاهراً يك قيام مذهبي بود، ولي اهداف سياسي نيز در آن نهفته بود، زيرا نورترك و طرفدارانش، براي حكومت كردن، خود را شايسته‌تر از يك زن مي‌دانستند. هم چنين، اين احتمال مطرح است كه نورترك، علماي سني مذهب و مردان ديگر را به سبب خدمت به حكومت يك زن، آماج حملات خويش قرار داده باشد. شورش نورترك به مذاق درباريان و علماي سني مذهب و نويسندگان هم سلك آنان ناخوشايند بوده و به همين دليل شورش او را ضد اسلامي جلوه داده­اند. اين در حالي است كه نورترك در نزد شيعيان اسماعيلي از احترام والايي برخوردار بوده و او را عالمي با فرهنگ مي‌دانستند. حتي منهاج سراج نيز در طبقات ناصري ضمن گزارش شورش نورترك، وي را فردي دين­دار معرفي كرده است.

از آن جا كه مسجد در نزد مسلمانان قداست خاصي دارد، حملة نورترك و طرفدارانش به مسجد بعيد به نظر مي‌رسد، بلكه مورخان رسمي براي ضد اسلامي جلوه دادن شورش، اغراق كرده‌اند. هر چند در اين كه نورترك به عنوان يك داعي شيعي اسماعيلي بر ضد يك حكومت سني مذهب شورش كرده است نمي‌توان شك كرد.

در حالي كه رضيه خاتون مشغول سركوبي نورترك بود، وزير او نظام‌الملك جنيدي و امراي هم‌دستش، از جمله ملك‌علاءالدين جاني، ملك سيف‌الدين كوچي، ملك عزالدين كبيرخاني و ملك عزالدين محمد سالاري، در دروازه دهلي بر ضد رضيه خاتون اجتماع كردند.[28] رضيه خاتون به علت طولاني شدن مخالفت آنها، ملك نصرت‌الدين تايسي، حاكم منطقه «آود» را با لشكري به مقابله آنان فرستاد، ولي دشمنان رضيه، با حمله‌اي ناگهاني او را دستگير نمودند. ملك تايسي از شدت ناراحتي در حين اسارت درگذشت. به دنبال طولاني شدن محاصره دهلي توسط مخالفان، رضيه خاتون پس از فراهم كردن لشكري از دهلي خارج شد و در كنار رود آب‌جون (جمنه) خيمه زد و به ادارة جنگ از اين منطقه پرداخت تا اين كه سرانجام عزالدين محمد سالاري و ملك‌عزالدين كبيرخان با در نظر گرفتن مصلحت آينده، مخفيانه به اردوي رضيه آمدند و با او ملاقات و مصالحه كردند و در مقابل متعهد شدند تا امراي شورشي ديگر را دستگير و حبس كنند.[29]

امراي شورشي پس از اطلاع از اين تباني، قرارگاه‌هاي خود را ترك و فرار كردند، ولي سواران رضيه آنها را تعقيب كردند و در نتيجه، ملك سيف‌الدين و برادرش پس از دستگيري، در زندان به قتل رسيدند. سر بريده ملك علاءالدين جاني از «نكوان» به دهلي فرستاده شد و نظام الملك هم در كوه «برادر» وفات يافت.[30]

رضيه خاتون پس از چيره شدن بر مخالفان ضمن انتظام بخشيدن به امور، خواجه مهذب را به وزارت منصوب كرد و به نظام الملك ملقب گردانيد.[31] منطقه لاهور به عنوان اقطاع به ملك كبيرخان به پاس خدماتش داده شد و تمام اميران ملك‌ها از لكهنوتي / لكنوات (Laknavt) تا ديول / ديوال (Dival) حاكميت رضيه را قبول و از او تبعيت كردند.[32] بدين ترتيب، قدرت دولت رضيه خاتون رو به گسترش نهاد. از شورش امراي مخالف رضيه خاتون چند نكته استنباط مي‌شود:

1ـ امراي ترك در صدد بودند تا از اوضاع آشفته بعد از التتمش به نفع خود بهره‌برداري كنند به طوري كه در زمان ركن‌الدين هم كه اداره امور مملكت سست شده بود، شورش كردند و تنها زماني به اطاعت رضيه در آمدند كه رضيه از حمايت طرفداران برخوردار بود و كار ركن‌الدين و مادرش شاه تركان را تمام شده ديدند.

2ـ اين امرا علاوه بر جلب منافع شخصي، از طرف خاندان حكومتي تحريك مي‌شدند، عمر رضا كحاله و محمد التونجي معتقدند كه وقتي معزالدين بهرامشاه، برادر رضيه، موفقيت و منزلت خواهرش را ديد، حيله‌هايي برضد او طرح ريزي كرد و بعضي از امرا را با خود همراه ساخت[33] و حتي صلح عزالدين محمد سالاري و ملك عزالدين كبيرخان با رضيه خاتون مي‌تواند تاييدي بر اين نكته باشد كه چون آنها بر ضد رضيه تحريك مي‌شدند، بعداً پشيمان شده و با او صلح كردند.

3ـ در اين شورش امراي منفعت طلب نقش محوري داشتند و عدم حضور پررنگ عوام، نشان دهندة رفتار عادلانه رضيه با آنهاست و اين رويه با روحيه امراي جاه‌طلب سازگار نبود. رضيه خاتون پس از سركوب شورشيان، ملك قطب‌الدين حسن غوري را در رأس سپاهي به سوي قلعه رنتبهور / رانتاپور فرستاد. اين قلعه بعد از مرگ سلطان التتمش براي مدت زيادي در محاصره هندوها بود. قطب‌الدين حسن و سپاهيانش پس از ويراني استحكامات قلعه، امراي مسلمان زنداني شده در آن را آزاد كردند و به دهلي بازگشتند.[34] احتمالاً هندوها دوباره قلعه را تسخير كرده باشند، چون پس از بازگشت سپاهيان قطب‌الدين به دهلي، كسي مامور حفاظت از قلعه نشد و هندوها نيز از هر شرايطي به نفع خود بهره مي‌بردند.

از جمله كارهايي كه رضيه در دورة حكومت خود انجام داد و موقعيتش را به خطر انداخت اين بود كه به امراي ترك مقامات والايي مي‌داد؛ مثلاً ملك اختيار الدين آيتكين را تا مقام امير حاجبي ارتقاء داد و امير جمال الدين ياقوت حبشي را كه امير آخور بود به مقام اميرالامرايي منصوب كرد. اين امر حسادت و سخن‌چيني ساير امراي ترك را برانگيخت، لذا در صدد دسيسه عليه رضيه خاتون برآمدند، زيرا تمام مقام‌هاي دولتي و همچنين اداره ايالات در دست غلامان تركي قرار داشت كه التتمش خريداري كرده بود.[35] به دنبال ارتقاء مقام ياقوت حبشي، رضيه متهم به داشتن روابط نزديك با ياقوت حبشي شد و مردم در صدد خلع او بر آمدند.[36] بنا به نوشته مورخان، هنگام سوارشدن رضيه بر مركب، ياقوت حبشي زير بغل او را مي‌گرفت.[37]

هر چند منهاج‌الدين سراج، مورخ معاصر رضيه، به رفتار فوق‌الذكر رضيه هيچ اشاره‌اي نكرده ، ولي آورده است كه به دليل نزديكي زياد ياقوت حبشي و رضيه، غيرت و همت امراي ترك به جوش آمد.[38] در چنين اوضاعي كه به رضيه اتهاماتي در خصوص [روابطش با] ياقوت حبشي زده مي‌شد، وي لباس‌هاي زنانه را در آورد و لباس مردانه به تن كرد. او هميشه مسلح به تير و كمان و سوار بر فيل ظاهر مي‌شد.[39]

به نظر مي‌رسد در چنين شرايطي علما، روحانيون، اميران لشكر و حتي عوام، حمايت خود را از رضيه سلب كرده باشند، چون اين رفتارها را در شأن يك زن مسلمان نمي‌دانستند و علما آن را نوعي بي‌احترامي به خود تلقي مي‌كردند. ابن بطوطه در سفرنامه و ميرخواند در روضه الصفاء آورده‌اند كه رضيه از همان ابتدا لباس هاي زنانه را در آورد و ضمن مسلح بودن به تيروكمان در ميان مردم ظاهر مي‌شد و روي خود را از ايشان نمي‌پوشانيد.[40]

سقوط حكومت رضيه خاتون و علل آن
از وقتي كه ياقوت حبشي به اميرالامرايي منصوب شد، موج شورش اميران بر ضد رضيه شروع شد و مهم‌تر از همه شورش ملك اختيار‌الدين آلتونيه، حاكم تبر هند (منطقه‌اي در شمال دهلي)، بود كه به نابودي رضيه خاتون منجر شد. آلتونيه در اعتراض به اميرالامرايي ياقوت حبشي بر ضد رضيه شورش كرد، البته اميران ديگر، از جمله ملك اختيار الدين آيتكين هم از قيام وي حمايت‌ مي‌كردند. سلطان رضيه و ياقوت حبشي با لشكري مجهز براي سركوب آلتونيه عازم شدند، ولي امراي ترك سپاه در بين راه بر آنها شوريدند و ياقوت را كشتند، و پس از دستگيري رضيه خاتون، وي را به قلعة «تبر هند» فرستادند تا زير نظر آلتونيه زنداني گردد.[41]

به محض انتشار خبر زنداني شدن رضيه، امراي ساكن شهر دهلي، معزالدين[42] بهرامشاه، برادر ناتني رضيه، را به سلطنت برگزيدند.[43] امراي لشكر نيز به هنگام برگشتن به دهلي شرط قبول اين انتخاب جديد را انتصاب ملك اختيار الدين آيتكين به عنوان نايب السلطنه قرار دادند كه پذيرفته شد، آيتكين كه قبلاً از سوي رضيه خاتون به مقام امير حاجبي و اكنون نيز به مقام نايب السلطنه رسيده بود براي مستحكم كردن موقعيت خود با خواهر بهرامشاه ازدواج كرد. وي سعي داشت قدرت را تصاحب كند. اين عمل باعث خشم بهرامشاه شد و او را به قتل رساند.[44]

ملك آلتونيه يك ماه پس از اسارت رضيه با او ازدواج كرد.[45] با اين ازدواج چنين به نظر مي‌رسد كه شايعات مربوط به رضيه و ياقوت حبشي بي‌اساس بوده و رضيه با شايستگي و عدالت منطقه تحت حاكميت خود را اداره كرده است. هم چنين اين واقعيت را ثابت مي‌كند كه آلتونيه علاوه بر دشمني و حسادت با رضيه و نيز حسادت به مقام اميرالامرايي ياقوت حبشي، در پي تصاحب قدرت بيشتري بود. با توجه به اين كه لشكريان رضيه از اطاعت اميرالامرايي چون ياقوت حبشي ناراضي بودند، ولي تحريكات آلتونيه در شورش آنها بر ضد رضيه خاتون و ياقوت حبشي در بين راه بي‌تاثير نبود، زيرا آنها پس از قتل ياقوت، رضيه را دستگير كرده و نزد آلتونيه فرستادند. وي نيز بعد از ازدواج با رضيه دعواي رضيه را براي باز پس گيري قدرت به منزله حق خود دنبال كرده و سپاهي عظيم فراهم كرد تا از راه مشروعيتي كه رضيه داشت حكومت را تصاحب كند.

دليل ديگر بر افزون طلبي آلتونيه اين است كه ملك اختيارالدين آيتكين، امير حاجب، از شورش آلتونيه حمايت ‌كرد و اين نشان مي‌دهد كه آنها براي تصاحب قدرت بيشتر، با هم تباني كرده بودند، چون پس از سقوط رضيه، آيتكين، نايب السلطنه حكومت شد.

به هر حال، رضيه خاتون به كمك آلتونيه با سپاهي در خور توجه براي بازپس گيري قدرت عازم دهلي شد. در اين هنگام ملك‌عزالدين محمد سالاري و ملك قراقوش، از امراي تابع معزالدين بهرامشاه، نيز طغيان كرده و به سپاهيان رضيه خاتون پيوستند. بهرامشاه نيز سپاهي كوچك به فرماندهي ملك تكين به مقابله سپاهيان خواهرش فرستاد. در نبردي كه بين دو سپاه در خارج از دهلي روي داد، سپاهيان رضيه شكست خوردند و به تبرهند عقب‌نشيني كردند. پس از مدتي رضيه خاتون سپاه ديگري را سروسامان داد و براي نبرد مجدد به سوي دهلي حركت كرد، در اين نبرد كه در نواحي كايتاهل(Kaytahl) صورت گرفت، بعضي از سپاهيان، رضيه و همسرش آلتونيه را ترك كردند و همين امر، موجب شكست و دستگيري آنها به دست سپاهيان بهرامشاه گرديد. سرانجام، هر دو در روز يكشنبه 25 ربيع‌الاول 638هـ /1240 م به قتل رسيدند.[46]

اطلاعاتي كه تاريخ‌نگار معاصر سلطان رضيه، منهاج‌الدين سراج، در خصوص فرجام وي مي‌دهد بيش از اين نيست، اما در طبقات اكبري و سفرنامه ابن بطوطه و كتاب‌هاي تاريخي بعدي، دربارة كشته شدن رضيه به دست هندوها چنين آمده است كه بعد از شكست رضيه خاتون از سپاهيان برادرش، معزالدين بهرامشاه، رضيه فرار كرد و در حين فرار به دليل گرسنگي زياد از كشاورزي چيزي براي خوردن خواست، كشاورز تكه نان خشكي به او داد، ولي رضيه به دليل خستگي زياد به خواب رفت. كشاورز كه به زن بودن او پي برده بود به طمع لباس‌هاي گرانبهايش او را كشت و جسدش را در مزرعه دفن كرد. چندي بعد كه كشاورز براي فروش لباس‌هاي رضيه به بازار رفت، مردم با ديدن لباس سنگ‌دوزي شده و گرانبها در دست كشاورز به شك افتاده و او را به حضور قاضي بردند، كشاورز پس از كمي شكنجه به قتل رضيه اعتراف كرد و محل دفن را نيز نشان داد. [مردم] جنازه رضيه را از خاك بيرون آوردند و پس از انجام مراسم مذهبي، مجدداً در همان‌جا به خاك سپردند و قبه­اي بر مزارش ساختند.[47] بعداً فيروزشاه تغلقي (790 ـ 709هـ) بر كرانه رود «جمنه» / آب جون، شهر فيروزآباد را ساخت و مقبره رضيه خاتون را نيز مرمت كرد.[48]

از آن جا كه در هنگام اقامت ابن بطوطه در دهلي، حدود صد سال از مرگ رضيه خاتون گذشته بود، روايت فوق به داستان شبيه‌تر است و به نظر مي‌رسد كه هدف از چنين داستاني نيز اين بوده كه ادعا شود معزالدين بهرامشاه يا سپاهيان او دست به خون يك زن نيالوده‌اند، زيرا كشتن زن براي مردان نوعي كسر شأن و امري ناشي از ترس جلوه مي‌كرد.
 


پي‌نوشت‌ها
[1]. نام التتمش در منابع مختلف به صورت‌هاي گوناگون آمده؛ مثلاً نويسنده طبقات ناصري، اين نام را ذكر كرده است. التتمش به معني حافظ و نگاه دارندة ايل است، براي اطلاع بيشتر ر. ك. به: ميرخواند، روضه الصفا، چاپ اول (تهران، انتشارات علمي، 1373) ج 4، ص 795، هم چنين در جاي ديگر وجه تسميه التتمش به اين دليل دانسته شده كه تولد وي شب ماه گرفتگي واقع شده است. و چنين مولودي را تركان التتمش مي‌گويند، ر. ك. به: عبدالقادر بدواني، منتخب التواريخ، چاپ اول (تهران، انجمن آثار و مفاخر علمي، 1380) ج 1، ص42.
[2]. حسن بن محمد نظامي نيشابوري، تاج‌المآثر في تاريخ (دهلي، بي‌نا، بي‌تا) ص 358؛ منهاج‌الدين سراج، طبقات ناصري، چاپ اول، (تهران، انتشارات دنياي كتاب، 1363) ج 1، ص 443.
[3]. همان، بدواني، پيشين، ص 42.
[4]. سراج، پيشين، ص 444؛ ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه علي موحد، چاپ اول، (تهران، انتشارات علمي فرهنگي ، 1361) ج 2، ص 486؛ خواجه نظام‌الدين احمد، طبقات اكبري، (بپتست ميش، بي‌نا، بي‌تا) ج 1، ص 57؛ محمدقاسم فرشته، تاريخ فرشته، چاپ سنگي، (كانپور، 1301ق) ج اول، ص 117.
[5]. سراج، پيشين، ص 445؛ فرشته، پيشين، ص 117، خواجه نظام الدين احمد، پيشين، ج 1، ص 58؛ بحريه اوچوك، زنان فرمانروا، ترجمه محمد تقي امامي، چاپ اول، (تهران انتشارات كورش، 1374) ص 109.
[6]. سراج، پيشين، ص 445، محمد بن احمد نسوي، سيرة السلطان جلال‌الدين من كبرني (مصر، دارالفكر عربي، 1953 م) ص 167؛ بدواني، پيشين، ج 1، ص 43؛حسين مونس، اطلس تاريخ اسلام، ترجمه آذرتاش آذرنوش، چاپ اول، (تهران، سازمان جغرافيايي نيروهاي مسلح، 1375) ص 309؛ اوچوك، پيشين، ص 110.
[7]. سراج، پيشين، ص 447؛ يحيي ابن احمد السيهبرندي، تاريخ مباركشاهي، چاپ اول، (تهران، انتشارات اساطير، 1382) ص 18ـ 19؛ بدواني، پيشين، ص 45؛ خواجه نظام الدين احمد، پيشين، ص 59 ـ 60، استانلي لين‌پول، طبقات سلاطين اسلام، ترجمه عباس اقبال، چاپ دوم (تهران، انتشارات دنياي كتاب، 1363) ص 226؛ اوچوك، پيشين، ص 111؛ سيد محمود خيري، اسلام در 14 قرن، چاپ سوم (تهران، انتشارات نويد، 1362) ص 226؛ اوچوك پيشين، ص 111.
[8]. نظامي نيشابوري، پيشين، ص 359؛ عبدالحي بن فخرالدين الحسني، نزهه الخواطر و بهجه المسامع و النواظر، طبع الثانيه (هند 1382 ق /1962م) الجزء الاول، ص 118.
[9]. ابن بطوطه، پيشين، ص 486، ميرخواند، پيشين، ص 794؛ حسني، پيشين، 127؛ اوچوك، پيشين، ص111.
[10]. شمس‌الدين بن سراج عفيف، تاريخ فيروز شاهي، چاپ اول، (تهران، انتشارات اساطير، 1385) ص 314؛ مهدي روشن ضمير، تاريخ سياسي و نظامي دودمان غوري (تهران، انتشارات دانشگاه ملي، 2537) ص 174.
[11]. سراج، پيشين، ص 449؛ السيهبرندي، پيشين، ص 20؛ بدواني، پيشين، ص 46؛ اوچوك، پيشين، ص111.
[12]. شاه جهان بيگم، تذكره الخواتين (بمبئي، بي‌نا، 1306 ق) ص 133.
[13]. سراج، پيشين، ص 58 و 457؛ بدواني، پيشين، ص 46، خواجه نظام الدين احمد، پيشين، ج 1، ص 65؛ فرشته، پيشين، ص 117، اوچوك، پيشين، ص 111ـ112؛ عمر رضا كحاله، اعلام النساء في عالمي العرب و الاسلام (بيروت، موسسه الرساله، بي‌تا) الجزء الاول، ص448؛ محمد التونجي، معجم اعلام النساء، طبع الاول (بيروت، دارالعلم للملايين، 2001م) ص 90؛ محمد حسن رجبي، مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي از آغاز تا مشروطه، چاپ اول (تهران، انتشارات سروش، 1374) ص 105.
[14]. سراج، پيشين، ص 455؛ السيهبرندي، پيشين، ص 21؛ بدواني، پيشين، ص 46، خواجه نظام الدين احمد، پيشين، ص 64؛ زينب فواز، الدرالمنثور في طبقات ربات الخدور (بيروت، دارالكتب العلميه، بي‌تا) الجزء الاول، ص 356؛ اوچوك، پيشين، ص 113؛ رجبي، پيشين، ص 105.
[15]. سراج، پيشين، ص 455، اوچوك، پيشين، ص 113.
[16]. ابن بطوطه، پيشين، ج 2، ص 486.
[17]. سراج، پيشين، ص 22 ـ 23؛ بدواني، پيشين، ص 46 ـ 47؛ شاه جهان بيگم، پيشين، ص 133؛ خواجه نظام الدين احمد، پيشين، ص 66؛ رجبي، پيشين؛ ص 105، عزيزالله بيات، تاريخ تطبيقي ايران با كشورهاي جهان، ص 182، اوچوك، پيشين، ص 114.
[18]. سراج، پيشين، ص 456؛ اوچوك، پيشين، ص 114.
[19]. سراج، پيشين، ص 456، السيهبرندي، پيشين، ص 21، بدواني، پيشين، ص 47؛خواجه نظام الدين احمد، پيشين، ص 64 ـ 66؛ اوچوك، پيشين، ص 114 ـ 115.
[20]. ابن بطوطه، پيشين، ج 2، ص 87 و 486؛ فواز، پيشين، ص 356؛ اوچوك، پيشين، ص115.
[21]. سراج، پيشين، ص 457؛ اوچوك، پيشين، ص 116.
[22]. سراج، پيشين، ص 22؛ بدواني، پيشين، ص 59؛ زامباور، نسب‌نامه خلفا و شهرياران، ترجمه محمد جواد مشكور، چاپ افست، (تهران، كتابفروشي خيام، 2536) ص 422؛ كليفورد ادموند باسورث، سلسله‌هاي اسلامي، ترجمه فريدون بدره‌اي، چاپ اول، (تهران، انتشارات پژوهشگاه، 1371).
[23]. سراج، پيشين، ص 58 و 457؛ ميرخواند، پيشين، ج 4، ص 794؛ بدواني، پيشين، خواجه نظام الدين احمد، پيشين، فرشته، پيشين، ج 1، ص 118؛ الحسني، پيشين، ص 118؛ كحاله، پيشين، ص 449؛ اوچوك، پيشين، ص 116؛ رجبي، پيشين.
[24]. ناصبي كسي است كه حضرت علي(ع) را دشمن مي‌دارد: علي اكبر نفيسي، فرهنگ نفيسي (تهران، كتابفروشي خيام، 2536) ج 5، ص 347؛ دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج 46، ص 152.
[25]. مرجئه فرقه‌اي هستند كه به ايمان اكتفا مي‌كنند و عمل را ضروري نمي‌دانند، براي اطلاع بيشتر ر. ك. به: عبدالكريم بن احمد شهرستاني، ملل و نحل، ترجمه محمدرضا جلالي نائيني، چاپ چهارم (تهران، انتشارات اقبال، 1373) ص 14.
[26]. سراج، پيشين، ص 461؛ السيهبرندي، پيشين، ص 24؛ اوچوك، پيشين، ص 117 و 118؛ جان نورمن هالسيتر، تشيع در هند، ترجمه آذر ميدخت مشايخ فريدني، چاپ اول، (تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1373) ص 390؛ سيد عباس اطهر رضوي، شيعه در هند، چاپ اول، (قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1376) ج اول، ص 245.
[27]. عزيز احمد، تاريخ تفكر اسلامي در هند، ترجمه نقي لطفي و محمد جعفر يا‌حقي، چاپ اول (تهران، انتشارات كيهان، 1366) ص 5.
[28]. سراج، پيشين، ص 458؛ السيهبرندي، پيشين، ص 25؛ خواجه نظام الدين احمد، پيشين، فرشته، پيشين، ص 118؛ كحاله، پيشين، اوچوك، پيشين، ص 119؛ رجبي، پيشين.
[29]. سراج، پيشين، ص 9 و 458؛ السيهبر ندي، پيشين، خواجه نظام الدين احمد، پيشين، اوچوك، پيشين، ص 119 ـ 121.
[30]. سراج، پيشين، ص 459؛ اوچوك، پيشين، ص 121.
[31]. سراج، پيشين، بدواني، پيشين، خواجه نظام الدين احمد، پيشين، فرشته، پيشين، ج 1، ص 118؛ ابراهيم السنتاوي، احمدوزكي خورشيد، دايره المعارف الاسلاميه، (بي‌جا، انتشارات دارالفكر، بي‌تا) ج 10، ص 138؛ رجبي، پيشين، ص 105.
[32]. سراج، پيشين، ص 459، اوچوك، پيشين، ص 121.
[33]. كحاله، پيشين، ص 449، التونجي، پيشين، ص 90.
[34]. سراج، پيشين، ص 460؛ السيهبرندي، پيشين، ص 26؛ اوچوك، پيشين، ص 122.
[35]. سراج، پيشين، ص 460، السيهبرندي، پيشين، ص 26، اوچوك، پيشين، ص 122 ـ 123؛ السنتاوي، پيشين، ص 194.
[36]. فواز، پيشين، ص 355؛ كحاله، پيشين، رجبي، پيشين، ص 106.
[37]. السيهبرندي، پيشين، ص 26، بدواني، پيشين، ص 59، خواجه نظام الدين احمد، پيشين، ص 67؛ اوچوك، پيشين، ص 123.
[38]. سراج، پيشين، ص 460.
[39]. سراج، پيشين، ص 460، السيهبرندي، پيشين، ص 26، اوچوك، پيشين، ص 123.
[40]. ابن بطوطه، پيشين، ج 2، ص 487؛ ميرخواند، پيشين، ج 4، ص 795.
[41]. سراج، پيشين، ص 461؛ السيهبرندي، پيشين، ص 26، ميرخواند، پيشين، ص 795 (زنداني شدن رضيه را «سرهند» ذكر مي‌كند)؛ بدواني، پيشين، ص 59، خواجه نظام الدين احمد، پيشين، ص 67، فرشته ، پيشين، ج 1، ص 119؛ كحاله، پيشين، ص 45؛ اوچوك، پيشين، ص 125؛ رجبي، پيشين؛ ص 106، بيات، پيشين، ص194.
[42]. در سفرنامه ابن بطوطه آمده كه برادر رضيه، ناصرالدين، به حكومت رسيده است، ر. ك. به: ابن بطوطه، پيشين، ص 795.
[43]. سراج، پيشين، ص 462؛ بدواني، پيشين، ص 60؛ خواجه نظام الدين احمد، پيشين، ص 68؛ فرشته، پيشين؛ فواز، پيشين، ص 356؛ الحسني، پيشين، ص 118؛ شاه جهان بيگم، پيشين، السنتاوي، پيشين.
[44]. سراج، پيشين، ص 63 و 462؛ خواجه نظام الدين احمد، پيشين، ص 8 و 67؛ اوچوك، پيشين، ص 6 و 125.
[45]. خواجه نظام الدين احمد، پيشين، ص 262؛ السيهبرندي، پيشين؛ ص 26، ميرخواند، پيشين، ص 795، خواجه نظام الدين احمد، پيشين، ص 67؛ فرشته، پيشين، ص 120؛ السنتاوي، پيشين، ص 138، كحاله، پيشين، ص 450؛ اوچوك، پيشين، ص 8 و 127؛ رجبي، پيشين، ص 106.
[46]. خواجه نظام الدين احمد، پيشين، ص 462؛ السيهبرندي، پيشين، ص 26، ميرخواند، پيشين؛ ص 795، خواجه نظام الدين احمد، پيشين؛ ص 67، فرشته، پيشين؛ ص 118، السنتاوي، پيشين؛ ص 138، كحاله، پيشين؛ ص 450، اوچوك، پيشين؛ ص 127، رجبي، پيشين، ص 106.
[47]. ابن بطوطه، پيشين، ج 2، ص 488؛ خواجه نظام الدين احمد، پيشين، ص 68؛ الحسني، پيشين؛ ص 118، كحاله، پيشين، ص 450، اوچوك، پيشين، ص 128.
[48]. عفيف، پيشين، ص 134.

منابع
- ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه علي موحد، چاپ سوم (تهران، انتشارات علمي فرهنگي، 1361).
- احمد، خواجه نظام الدين، طبقات اكبري، (بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا).
- احمد، عزيز، تاريخ تفكر اسلامي در هند، ترجمه نقي لطفي و محمد جعفر يا حقي، چاپ اول، (تهران، انتشارات كيهان، 1366).
- استانلي، لين پول، طبقات سلاطين اسلام، ترجمه عباس اقبال، چاپ دوم، (تهران، انتشارات دنياي كتاب، 1363).
- اطهر رضوي، سيد عباس، شيعه در هند، چاپ اول، (قم، دفتر تبليغات حوزة علميه قم، 1376).
- اوچوك، بحريه، زنان فرمانروا، ترجمه محمد تقي امامي، چاپ اول، (تهران، انتشارات كورش، 1374).
- باسورث، كليفورد ادموند، سلسله‌هاي اسلامي، ترجمه فريدون بدره‌اي، چاپ اول، (تهران، انتشارات پژوهشگاه، 1371).
- بدواني، عبدالقادر، منتخب التواريخ، چاپ اول( تهران، انجمن آثار و مفاخر علمي، 1380).
- بيات، عزيزالله، تاريخ تطبيقي ايران با كشورهاي جهان، از سلسله ماد تا انقراض سلسله پهلوي، چاپ اول (تهران، انتشارات اميركبيير، 1381).
- التونجي، محمد، معجم اعلام النساء، طبع الاول (بيروت، دارالعلم للملايين، 2001م).
- الحسني، عبدالحي بن فخرالدين، نزهه الخواطر و بهجه المسامع و النواظر، طبع الثانيه، هند، 1382ق).
- خيري، سيد محمود، اسلام در 14 قرن يا دايره المعارف اسلامي، چاپ سوم، (تهران، انتشارات نويد، 1362).
- دهخدا، لغت نامه دهخدا، (تهران، بي‌نا، 1325) ج 29.
- رجبي، محمد حسن، مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي از آغاز تا مشروطه، چاپ اول، (تهران، انتشارات سروش، 1374).
- رضا كحاله، عمر، اعلام النساء في عالم العرب و الاسلام (بيروت، موسسه رساله، بي‌تا).
- روشن ضمير، مهدي، تاريخ سياسي و نظامي دودمان غوري (تهران، انتشارات دانشگاه ملي، 2537).
- زامباور، نسب‌نامه خلفا و شهرياران، ترجمه محمد جواد مشكور، چاپ افست (تهران، كتابفروشي خيام، 2536).
- سراج، منهاج‌الدين، طبقات ناصري، چاپ اول (تهران، انتشارات دنياي كتاب، 1363).
- السنتاوي احمد وزكي خورشيد، ابراهيم، دايره المعارف الاسلاميه، (مصر انتشارات دارالفكر، بي‌تا).
- السيهبرندي، يحيي بن احمد، تاريخ مباركشاهي، چاپ اول، (تهران، انتشارات اساطير، 1382).
- شاه جهان بيگم، تذكره الخواتين (بمبئي، بي‌نا، 1306 ق).
- شهرستاني، محمد بن عبدالكريم، ملل و نحل، ترجمه محمدرضا جلالي نائيني، چاپ چهارم (تهران، انتشارات اقبال، 1372).
- عفيف، شمس الدين سراج، تاريخ فيروزشاهي، چاپ اول (تهران، انتشارات اساطير، 1385).
- فرشته، محمد قاسم، تاريخ فرشته، چاپ سنگي (كانپور، 1301 ق).
- فواز، زينب، الدرالمنثور في طبقات ربات الخدور (بيروت، دارالكتب العلميه، بي‌تا).
- مونس، حسين، اطلس تاريخ اسلام، ترجمه آذرتاش آذرنوش، چاپ اول (تهران، سازمان جغرافيايي نيروهاي مسلح، 1375).
- ميرخواند، محمد بن خاوند شاه، روضه الصفا، چاپ اول (تهران، انتشارات علمي، 1373).
- نسوي، محمد بن احمد، سيره السلطان جلال الدين من كبرني(مصر، دارالفكر عربي، 1953م).
- نظامي نيشابوري، حسن بن محمد، تاج المآثر في تاريخ (دهلي، بي‌نا، بي‌تا).
- نفيس، علي اكبر، فرهنگ نفيسي (ناظم الاطباء) (تهران، كتابفروشي خيام، 2536).
- هاليستر، جان نورمن، تشيع در هند، ترجمه آذرميدخت مشايخ فريدوني، چاپ اول، تهران مركز نشر دانشگاهي، 1373).


منبع: فصلنامه تاريخ اسلام ـ شماره 25 ـ بهار 1385