مقدّمه
«بيان» و «خطابه»، يكى از شيوه هاى تبليغ و رساندن پيام و تربيت ديگران
و كار فرهنگى و آموزشى است. كسى كه نتواند آموخته ها و اندوخته ها و انديشه هاى
خود را به صورت مطلوب، به ديگران منتقل كند، آن دانسته و اندوخته، بى ثمر مى
ماند.
كلام، بر ديگران تأثير مى گذارد. اگر اين سخنورى، از ويژگيهاى فنّى و مهارتهاى
لازم كه در «فنّ خطابه» مطرح است، برخوردار باشد، تأثير سخن را چند برابر مى
كند، هركس بتواند سخن خويش را به طور مؤثّر و نافذ، در دل و جان مخاطبان بيشترى
بنشاند، موفّقتر است.
اصمعى گويد:
مردى به فرزندانش توصيه كرد: فرزندانم! زبان و گفتار خويش را اصلاح و بسامان
كنيد؛ زيرا گاهى كه نياز و حادثه اى براى كسى پيش مى آيد و دوست دارد كه در آن
هنگام خود را بيارايد، از اين رو از ديگرى مركب و جامه اى عاريه مى گيرد، ولى
هرگز كسى را نمى يابد كه زبانش را به او عاريه دهد.[1]
در حديث، از على (عليه السلام) نقل است كه:
«احسَنُ الْكَلامِ ما زانَهُ حُسْنُ النِّظامِ وَفَهِمَهُ الخاصُّ والعامُّ»[2]
بهترين سخن آن است كه نظام نيكو آن را آراسته باشد و خواص و عامه مردم آن را
بفهمند.
شناخت اين «حسن نظام»، چيزى است كه در علم بلاغت و فن خطابه روشن مى گردد.
از اين رو، آنچه در اين بخش از نظر شما مى گذرد، نكاتى است كه هم به شيوه هاى
ايراد سخن مربوط مى شود، هم به كيفيّت تنظيم مطلب و هم تمرينهاى عملى و كسب
مهارتهاى تجربى؛ به علاوه، از آنجا كه معيار فهم و دانش هركس را از روى سخن و
كيفيّت بيان او ارزيا بى مى كنند، سزاوار است كه «آداب سخن گفتنِ» نيك و شايسته
را بياموزيم. به قول سعدى:
تا مرد سخن نگفته باشد
عيب و هنرش نهفته باشد
و اين ترجمه كلام علوى(ع) است كه:
«المرءُ مخبوءٌ تحتَ لِسانِه»[3].
مولوى هم به همين نكته اشاره مى كند:
آدمى مخفى است در زير زبان
اين زبان، پرده است بر درگاه جان
چون كه بادى پرده را درهم كشيد
سرّ صحن خانه شد بر ما پديد
كاندر آن خانه، گهر يا گندم است
گنج زر، يا جمله مار و كژدم است
يا بر آن گنج است و مارى بر كران
زانكه نبود گنجِ زر بى پاسبان
ماهيّت خطابه
خطابه، صرف سخن گفتن در يك جمع نيست، بلكه «برانگيختن» افراد است؛ چه
نسبت به انجام يك كار، چه نسبت به بازداشتن از يك عمل. از اين رو، در خطابه
چنان بايد سخن گفت كه مستمعان برانگيخته شوند و داراى انگيزه «عمل» يا «ترك
عمل» شوند. به همين دليل است كه خطابه يك «هنر» است و ويژگيهاى خاصّى مى طلبد؛
مثلاً بايد چنان سخن گفت كه شنوندگان، براى جهاد، انفاق، كار، تحصيل،
خدمتگزارى، ايثار و... برانگيخته شوند، يا از امورى همچون گناه، تنبلى، ترس و
عقب نشينى، دنياگرايى و حرص، تكبّر و خود برتربينى، و... دست بكشند. اين در
سايه تأثير پذيرى روحى شنوندگان و تأثيرگذارى نيرومند گوينده در دل و جان
شنونده است و «هزار نكته باريكتر ز مو اينجاست».
برانگيختنها، يا براساس «مهر» و «محبّت» است، يا بر پايه «كين» و «نفرت»؛ يعنى
يا بايد در دل طرف، شادى، عشق، اميد و مهربانى آفريد، تا تحريك به عمل شود، يا
بايد سردى، افسردگى و ناخوشايندى پديد آورد، تا ترك كند.
آنچه در اين مسأله به «خطيب» كمك مى كند، عبارت است از:
ـ عامل درونى شورانگيزى
ـ روش تدريجى در برانگيختن مخاطب
ـ موقع شناسى زمانى و مكانى
ـ نكته سنجى و دقّت در ويژگيهاى شنوندگان
ـ تناسب ميزان انگيزش با موضوع
ـ طبيعى بودن شورانگيزى، نه تصنّعى
ابعاد فن خطابه
در سخنرانى، از آنجا كه «مفاهيمى» براى «مردم» در يك جلسه عمومى «بيان» مى شود،
بايد همه علوم و فنونى كه به نحوى قدرت و مهارت سخنران را در اين سه زمينه
(مفاهيم، مردم، بيان) افزايش مى دهد، موردتوجّه قرار گيرد.
از اين رو آشنايى با نكات زير، لازم است:
1 . روان شناسى
آگاهى از روحيّات مردم و كششها و گرايشها و زمينه هاى «اثرپذيرى» و شيوه
هاى «اثرگذارى»، از عوامل موفقيّت يك خطيب است. روان شناسى آگاهيهاى مفيدى در
اين زمينه مى دهد.
2 . معلومات عمومى و
اسلامى
هرچه دانش عمومى، ذخاير فكرى و معلومات سخنران در زمينه هاى مختلف،
بويژه در زمينه موضوعات مورد خطابه بيشتر باشد، سخنانش از غنا و محتواى بيشترى
برخوردار خواهد بود و قدرت «جذب مخاطب» بيشتر خواهد شد و هرچه با معارف گسترده
دين آشناتر باشد، ميدان سخ ن براى او بازتر است. سخنران بايد به بهترين وجه،
توان بهره گيرى از آيات و احاديث را داشته باشد.
3 . ادبيّات
از آنجا كه در سخنرانى، استفاده از كلمه و كلام و جمله بندى لازم است،
سخنران هرچه بر ادبيات تسلّط بيشترى داشته باشد، سخنان او صحيح تر و استفاده از
تعبيرات، بى غلط تر خواهد بود. آگاهى از اشعار، ضرب المثلها، تمثيلات و... نيز
در همين مقوله است.
4 . تاريخ
چاشنى سخن، حكايات است. سخنران بايد هرچه بيشتر از تاريخ (تاريخ اسلام،
ايران، جهان، زندگينامه صحابه پيامبر و ائمه و علما و دانشمندان و عارفان و
مشاهير جهان و بزرگان علم و صنعت و...) آگاه باشد تا بتواند با استفاده بجا از
آنها، تأثير سخن خويش را افزون كند.
5 . معانى و بيان
در اين علم، فصاحت و بلاغت كه عهده دار شيوه هاى درستى سخن و رسايى كلام
است، مطرح مى گردد. آگاهى از علوم بلاغى و شيوه هاى سخن آرايى و زيباييهاى
گفتارى، خطابه سخنران را زيبايى و تأثير بيشترى مى بخشد.
6 . شناخت زمان
نيازهاى موجود در هر عصر و شرايطى، نوعى سخن مى طلبد. خطيب موفّق كسى
است كه با درك بهتر نيازهاى جامعه و مردم، سخنانى مفيد و جهت دهنده و مرتبط با
زمينه هاى موجود، ايراد كند و پابه پاى زمان حركت داشته باشد.
7 . منبع شناسى
از مهمترين نيازهاى سخنران آن است كه با كتب گوناگون در زمينه هاى مختلف
آشنا باشد و بداند براى تهيّه مواد سخنرانى به چه منابعى مراجعه كند. البته پر
مطالعه بودن ناطق، به طور طبيعى او را كتابشناس بار مى آورد، ولى دانستنِ منابع
خاصّ هر موضوع، براى ناطق بسيار مهمّ است.[4]
عناصر خطابه
در سخنرانى، دو مورد مهمّ بايد موردتوجّه قرار گيرد:
الف) شكل و فرم ظاهرى خطابه
ب) محتوا و درونمايه سخن
در هر يك از دو محور فوق نيز، عواملى بايد به كار گرفته شود تا سخنرانى را مؤثر
سازد.
آنچه در يك خطابه موردنظر است عبارت است از:
1 . اقناع و باوراندن مسأله به مخاطب (با برهان و دليل)
2 . جلب توجه شنوندگان به سخن (با آداب و احوال گوينده)
3 . تأثيرگذارى كلام (با تحريك عواطف و برانگيختن نفوس)
اما اسكلت و مجموعه يك خطابه تشكيل مى شود از:
1 . مقدمه و بيان موضوع
2 . پرداختن به موضوع اصلى
3 . آوردن حكايات و تمثيلهاى مناسب
4 . تنظيم شايسته و ترتيب مناسب مباحث
5 . نتيجه گيرى و پايان سخن
اما «مقدّمه»:
بجز برخى سخنرانان و سخنرانيها كه نيازى به «مقدّمه» نيست، اغلب بايد سخنران
مطالبى را به عنوان مدخل كلام بياورد، تا شنوندگان هم به موضوع، هم به سخنران و
هم به اهميت بحث، توجّه پيدا كنند. مقدمه، از نظر تناسب با گوينده، موضوع،
جلسه، و مخاطبان بايد ت نظيم شود.
آنچه خوب است در مقدّمه رعايت شود:
1 . متناسب با مقتضاى حال و موقعيت جلسه باشد
2 . طبيعى و دور از تصنّع باشد
3 . طولانى نباشد كه ملال آور شود (على«ع»: آفةُ الكلامِ الإطالةُ)
4 . مرتبط به بحث باشد (رعايت براعت استهلال)
5 . وعده هاى غيرعملى و لافهاى گزاف نباشد
6 . آرام، سنگين و با وقار شروع شود
7 . در مقدمه، از خودستايى يا اظهار ناتوانى و عجز، پرهيز شود.
تنظيم مقدّمه كه پنجره اى به روى مباحث اصلى است، خوب است پس از تكميل مواد
اصلى سخن باشد، تا بهتر بتوان مطالب مرتبط به اصل موضوع را در مقدّمه بيان كرد.
تنظيم محتوا
آفت و اشكال برخى سخنرانيها، «كم محتوايى» است، برخى «نامرتّب بودن».
پس، ناطق بايد هم به محتواى غنى و سودمند و نكات جالب و سازنده و نو توجّه كند،
هم شيوه عرضه و قالب بيان و تدوين مطالب را به صورت به هم پيوسته و مرتبط و
منسجم رعايت كند.
سخن، بايد داراى نكات برجسته باشد،
شروع خوب و خاتمه مناسب داشته باشد،
از مطالب تكرارى يا تكرار مطالب پرهيز شود،
هر مطلب در جاى خود باشد و نظم منطقى بر مجموعه سخن حاكم باشد.
با يك تشبيه، مى توان خطابه خوب و بد را اينگونه مثل ترتيب اعداد، بيان كرد:
صحبت خوب : ر مثل ترتيبِ 1، 2، 3، 4، 5، 6، (مرتّب)
صحبت بد : ر مثل ترتيبِ 2، 1، 4، 3، 5، 6، (بى ترتيب)
صحبت بدتر : ر مثل 2، 1، 3، 2، 1، 6، (بى ترتيب و با تكرار)[5]
سخنرانى هم مثل بنّايى و خيّاطى، نيازمند به طرح و محتواست؛ همانطور كه در
بنّايى، نقشه و هدف ساختمان، مصالح ساختمانى و معمار لازم است، و در خيّاطى،
نياز به مشخص بودن نوع لباس، مدل و الگو، پارچه و خيّاط است، در يك خطابه نيز
هدف از سخنرانى، نقشه كلى و طرح سخن، مواد اوّليه و مطالب، ظريف كاريها و
هنرنماييها لازم است.
همچنانكه در مديريّت يك مؤسسه، يا هدايت يك عمليات، يا هماهنگى يك مراسم، لازم
است كه طرح و نقشه اى تنظيم شود و مرحله به مرحله، طبق آن نقشه عمل گردد،
مجموعه يك سخنرانى هم نيازمند چنين طرح ريزى و اجراى نقشه است، تا هدف سخنران
در نهايت، تأمين گردد. ا بتدا بايد موضوع را مشخص كرد، سپس درباره جزئيات و
شاخه هاى آن انديشيد و تفكيك كرد، سپس مواد و مطالب لازم براى هر كدام تهيّه
نمود، آنگاه صورت نهايى مطالب را منظّم ساخت و آماده القا نمود.
در اين كه «چه بايد گفت؟» و پيرامون فلان موضوع و مناسبت، چه مطالبى شايسته
است، از راه «مشورت» نيز مى توان استفاده كرد. وقتى با كسى درباره موضوع سخنتان
به تبادل نظر مى پردازيد هم نظر او در غناى بحث شما مفيد است، هم ذهن شما از
آنچه او مى گويد، به م طالب ديگرى منتقل مى شود. اين «تداعى معانى» شايد از
شيرينترين ثمرات مشورت با ديگران باشد.
«حكايت و تمثيل» :
در سخنرانى، استفاده از حكايت و تمثيل، بسيار مناسب و ضرورى است و اين فوايد را
دارد:
ـ هم به تفهيم مطلب كمك مى كند،
ـ هم مانع خستگى شنوندگان مى گردد،
ـ هم سخن را در ذهن، ماندگار مى كند،
ـ هم سخنرانى را بر گوينده آسانتر مى كند،
ـ هم الگوهاى داستانى، در دلها بيشتر تأثير مى گذارد.
در بيان حكايت در سخنرانى، چند نكته بايد رعايت شود:
1 . حكايت، تبديل به اصل نشود كه مطالب عمده ناديده گرفته شود.
2 . داستان، روشن و گويا و جذّاب باشد.
3 . موجز و مختصر و دور از زوايد و صحنه هاى غيرلازم و جزئيات بى فايده باشد.
4 . درست و مستند باشد؛ نه دروغ، يا بى سند و ضعيف.
5 . بدآموزى نداشته باشد.
6 . حسّ كنجكاوى را تحريك كند.
هر سخنران كه بيشتر حكايت بداند و از داستان استفاده بجا و مناسب كند، سخنش
گيراتر خواهد بود. براى اين كار، بايد اهل مطالعه بود و قصه هاى سازنده را به
صورت موضوعى و تناسب با هر مسأله، شناسايى كرد. دامنه حكايت بسيار وسيع است و
در كتب مختلفى (چه خاص ّ داستان يا به طور ضمنى) آمده است. محورها اينهاست:
ـ حكايات مربوط به انبيا و ائمه و صحابه
ـ داستانهاى مربوط به اقوام پيشين و حكومتها و تمدّنها
ـ شرح حال بزرگان علم و اخلاق و حكايتهاى عرفانى
ـ حكايات قديم و حوادث جديد و معاصر
ـ داستانهاى تخيّلى و افسانه هاى قديمى و حكايات تمثيلى
تمثيل نيز براى محسوس ساختن معقول و عينى كردن موضوعات عقلى و ذهنى بسيار خوب
است. تمثيل هم مى تواند در قالب حكايت مطرح شود (نظير آنچه در داستانهاى تمثيلى
مثنوى يا شعرهاى پروين اعتصامى يا بوستان سعدى آمده است) هم به صورت بيان
تشريحى و عادى و غيرد استانى.
البته مناسب است كه براى هر قشرى از مخاطبان، به تناسب سطح فكر، نوع كار و شغل،
زمينه هاى روحى و شرايط سنّى، و... تمثيلهاى خاصّ خودشان و برگرفته از محيط
زندگى و مسايل محسوس و ابزار مأنوس با آنان به كار رود.[6]
نتيجه گيرى
اغلب اگر شنوندگان دريابند كه گوينده در صدد القاى مطلبى به آنان است،
تأثيرپذيرى كمتر مى شود. در اينگونه موارد، بهتر است ناطق به نحوى گفته هاى خود
را آرايش دهد كه به طور غيرمستقيم، مطلب را انتقال دهد و گفتار، خودبه خود به
«نتيجه گيرى» منتهى شود، بى آنكه گوينده تصريح كند «پس نتيجه مى گيريم كه...».
گاهى هم شنوندگان يا بحث، به گونه اى است كه نتيجه گيرى و جمع بندى مطالب توسّط
سخنران را مى طلبد. در اينگونه موارد، خطيب بايد از مجموعه مباحث خود، به نحوى
به پايان برسد كه مستمعين، نتيجه روشن و جمع بندى كاملى داشته باشند و بدانند
كه مطلب چه بود و چه شد.
كيفيّت به پايان رساندن سخن نيز مهمّ است. «ديل كارنگى» توصيه مى كند كه
سخنرانى خود را با يكى از اين هفت راه مى توان خاتمه داد:
الف) خلاصه مطالبى كه گفته ايد، بگوييد.
ب) شنوندگان را به فعاليت واداريد.
ج) شنوندگان را تعريف و تمجيد كنيد.
د) با مطلب شيرين و خنده دار، نطق خود را خاتمه دهيد.
هـ) نكته شاعرانه اى بگوييد.
و) منطق خود را با ذكر جمله اى از يك كتاب مقدّس خاتمه دهيد.
ز) در خاتمه سخنرانى اوج بگيريد و مطالب و نكات مؤثّر بگوييد.[7]
اعتماد به نفس
از مهمترين عوامل توفيق در سخنرانى، داشتن «اعتماد به نفس» است. هم به معناى
شناختِ توان و استعداد خود براى سخنرانى، هم به كارگيرى اين استعداد. اينها
زمينه خجالت نكشيدن مى شود. به نكاتى در اين زمينه توجّه كنيد:
1 . مخاطبان را، بايد چنان فرض كرد كه نسبت به موضوع، چيزى نمى دانند و مشتاق
شنيدنند و جمع شده اند تا از زبان شما بشنوند.
2 . اگر درباره موضوعى مطالعه كرده و مطالب كافى داشته باشيم، هنگام سخن به ما
قوّت قلب مى دهد.
3 . اگر روبروى آينه به تمرين خطابه بپردازيم، براى پيدايش اعتماد به نفس، مؤثر
است.
4 . به خودمان تلقين كنيم كه توانايى خطابه را داريم و دشواريهاى كار را جزئى و
قابل حل و غلبه بشماريم.
5 . به خود بقبولانيم كه سخنوران معروف هم ابتدا بى تجربه بوده اند و مهارت را
با تمرين و ممارست به دست آورده اند.
6 . جلسه سخنرانى را همچون يك ميدان نبرد تصور كنيم، كه هر چه با روحيه تر
باشيم، موفقتر خواهيم بود. با نداشتن روحيه، كار خراب مى شود.
7 . گاهى شروع در سخن، مطالب بعدى را به ياد مى آورد و نكاتى كه فكر هم نكرده
بوديم، هنگام خطابه بر ذهن و زبان جارى مى شود. اين نيز مايه قوت روح و اعتماد
به نفس سخنران است. اندوخته هاى ذهنى و محفوظات، گاهى با شروع به سخن، به ياد
مى آيد و ناطق را ا مداد مى رساند.
8 . براى تقويت اعتماد به نفس، بايد از پيشنهادهايى كه به انسان براى گفتن يك
حرف يا اجراى برنامه يا سخنرانى مى شود استقبال كرد. اين مسئوليت پذيرى،
نيروهاى نهفته انسان را بيدار و فعّال مى سازد.
9 . كسى كه خود را كاملاً براى ايراد سخن آماده كرده باشد، اعتماد به نفس
بيشترى خواهد داشت. پس بايد براى كسب اين آمادگى كوشيد.
مشكل خجالت كشيدن
اغلب افراد، با مشكلى به نام «خجالت كشيدن» از ايراد سخن در حضور جمع، مواجهند
و گرفتار دلهره و اضطراب مى شوند.
خجالت و منشأ آن چيست؟ و چگونه مى توان با آن مقابله كرد؟
آنكه خجالت مى كشد، يعنى از نشان دادن و مطرح ساختن خود، ابا دارد، در خود آن
شخصيت و استعداد را نمى بيند كه به ايراد سخن بپردازد. فكر مى كند خراب خواهد
كرد، يا آبرويش خواهد رفت، يا ناتوانى اش براى ديگران آشكار خواهد شد، يا ممكن
است به او بخندند يا مسخره اش كنند، يا براى خودش، وجهه و شخصيّت كاذبى
پنداشته، كه مى ترسد اگر اقدام كند، آن وضعيّت و شخصيّت فرو خواهد ريخت. اينها
همه پندارهايى است كه انسان را از رشد، باز مى دارد.
على (عليه السلام) فرموده است:
«قُرِنَتِ الهيبةُ بالخيبةِ والحياءُ بِالحِرمان»[8]؛
مهابت و بيم داشتن، همراه ناكامى است، و خجالت كشيدن، مقرون به محروميّت است.
عوامل و ريشه هاى خجالت، معمولاً اينهاست:
1 . فرهنگ و تربيت خانوادگى
2 . عدم اعتماد به نفس
3 . ترس از مجهولات آينده
4 . احساس حقارت و خودكم بينى
5 . انزوا و گوشه گيرى
6 . احساس يك شخصيّت موهوم و پندارى و ترس از زوال آن
7 . عدم تمرين و تكرار
وقتى پدر و مادر، كودكان را از آغاز، از حرف زدن جلو ديگران منع كنند و ميدان
عرض اندام و ابراز شخصيّت به آنها ندهند، كم كم عقده حقارت در فرزندان پديد مى
آيد و از حرف زدن درمقابل ديگران خجالت خواهند كشيد و براى سخنرانى و خطابه هم
ناتوان خواهند بو د.
در اثر تكرار، ترسها از بين مى رود و خجالت نابود مى شود و كار براى انسان حالت
عادى پيدا مى كند. هرچيز غيرعادى، مايه خجالت مى شود، ولى اگر عادى و طبيعى شد،
خجالت هم زايل مى گردد.
از هرچه خجالت و ترس داشتيم، بايد خود را در كام آن بيندازيم، تا ترس و خجالت،
از بين برود و آن هراس موهوم و وحشتِ بيجا و بى دليل، زايل گردد. اين تعليم، از
اميرمؤمنان على(ع) است كه فرمود:
«اِذا هِبْتَ اَمْراً فَقَعْ فيهِ فاِنّ شِدَّةَ تَوَقّيهِ اَعْظَمُ ممّا
تَخافُ منه»[9]؛
هرگاه از چيزى مهابت و بيم داشتى، در آن قرار بگير، چرا كه سختى پرهيز و پروا،
بزرگتر از خود آن چيزى است كه از آن ترس دارى. خودِ هول و هراس، شديدتر از آن
موضوعِ بيمناك است و اگر انسان با آن درگير شد، درمى يابد كه آن اندازه هم
وحشتناك نبوده است. گا هى مانع اقدام انسان، بى خبرى از استعداد خويش يا عدم
اطلاع از جوانب و پيامدهاى يك عمل است. وقتى اقدام كرد، هم ميزان توانايى خود
را به دست مى آورد، هم از جوانب قضيه آگاهى تجربى پيدا مى كند.
مثل كسى كه براى پريدن از يك جا يا پريدن در يك استخر، واهمه دارد. مشكل، همان
نوبت اوّل است. تا نپريده، دلهره دارد. همين كه يك بار پريد، هم ترسش مى ريزد،
هم نوبتهاى بعدى برايش كاملاً عادى و راحت مى شود.
ايراد سخن و اجراى برنامه در حضور ديگران نيز همينگونه است. بايد اقدام كرد، تا
كمرويى و بيمناكى از بين برود و حالت عادى پيدا كند.
به قول «اِمِرسون»: كسى كه بر ترس غلبه نكند، هنوز اوّلين درس زندگى را
نياموخته است.
كسانى هستند كه با ورود افراد مهمّ به جلسه، دست و پاى خود را گم كرده، خود را
باخته، سخنرانى را خراب مى كنند. بايد با اعتماد كامل به نفس، سخن را ادامه داد
و مرعوب شخصيّت اين و آن نشد.
كسانى هم هستند كه مطالب را مى دانند، اما با ورود به جلسه يا آغاز سخنرانى،
آنها را فراموش مى كنند. براى حلّ اين كار، علاوه بر تكرار و ممارست در سخنرانى
كه فرد را با اعتماد به نفس بار مى آورد، همراه داشتن يادداشتى حاوى رؤوس مطالب
مورد نظر مفيد است، تا در هنگام سخن با يك نگاه اجمالى به آنها، مطالب را به
ياد آورد.
ارتباط گوينده و شنونده
در يك جلسه سخنرانى، ميان ناطق و مستمعين، نوعى ارتباط متقابل و تأثيرگذارى و
تأثيرپذيرى وجود دارد و اين بستگى به شرايط جلسه، نوع سخن و محتوا، كيفيّت
سخنرانى، شرايط ظاهرى و... دارد.
هرچه سخنران، قدرت تفهيم بيشترى داشته باشد، در جذب، موفّقتر است.
هر چه مستمع، شيفته كلام گوينده و شخصيّت او باشد، بهتر گوش مى دهد.
هر چه بهتر گوش دهد و شيفتگى و علاقه نشان دهد، ناطق، بيشتر سرحال و شور مى
آيد. گفته اند: «نشاطُ القائل عَلى قَدْرِ فَهمِ السّامِع»[10]؛
نشاط و شور گوينده به اندازه فهم شنونده است.
هر چه سخنران، شور و حال بيشترى داشته باشد، هنرمندانه تر سخن مى گويد و شور مى
آفريند.
برعكس... سستى و بى حالى ناطق، به مستمعين هم سرايت مى كند و گوش نكردن يا كم
بودن يا كم فهم بودنِ شنوندگان، خطيب را هم بى حوصله مى كند و از شور مى
اندازد. از اين رو، گوينده بايد موقعيّت و زمينه را بسنجد و با وجود اقتضا سخن
بگويد. به فرموده على«ع» :
«لاتَتَكَلَّمَنَّ اِذا لَم تَجِدْ لِلْكَلامِ مَوقِعاً»[11]؛
اگر زمينه و جايگاه براى سخن نيافتى سخن مگوى.
فهم سخن گر نكند مستمع
قوّت طبع از متكلّم مجوى
فُسحت ميدان ارادت بيار
تا كه زند مرد سخنگوى، گوى
اين ارتباط متقابل در اين ميدانها قابل دقّت است:
1 . موضوع سخن گوينده و علاقه شنونده به مطلب
2 . شور و حال گوينده، نشاط و شيفتگى شنونده
3 . آهنگ متنوع در صداى گوينده
4 . حركات دست و اندام سخنران
5 . نگاه متقابل گوينده و شنونده به يكديگر
6 . ميزان شناخت آن دو از يكديگر و احترام قائل شدن براى هم با توجه به نكات
ياد شده، رعايت چند اصل، براى سخنران مفيد است:
1 . توجّه و نگاه به همه شنوندگان، نه به سمت خاص يا گروه خاصّى
2 . چرخش نگاه، ملايم و نرم باشد، نه سريع و ناگهانى
3 . نگاه گوينده، دقيق و هوشيارانه باشد
4 . گاهى روى بعضى چهره ها دقيق شدن، جهت جلب توجّه
5 . صدا، يكنواخت نباشد، بلكه فراز و نشيب داشته باشد
6 . كلمات گوينده، تحقيرآميز و توهين آميز نباشد
7 . ادب و احترام قائل شدن براى شنوندگان
8 . پرهيز از خودستايى و غرور
9 . پرهيز از بيان عجز و ناتوانى خويش
10 . مراعات سطح فكر حضّار و تنظيم مطلب با آن (كَلِّمِ النّاسَ عَلى قَدْرِ
عُقُولِهِم)
هم سخنران بايد بكوشد تا مباحث خود را در حدّ فهم مخاطبين و نيازهاى فكرى و
روحى آنان تنظيم كند، هم شنوندگان بايد بكوشند تا سطح فكر خود را بالا ببرند و
به مطالب عميقتر و اساسى ترى علاقه نشان دهند.
آنچه سخن گوينده را بر دلها مى نشاند، شخصيت معنوى و رفتار انسانى اوست. تنها
اهل «حرف» نبودن، بلكه جلوه حرفها را در «عمل» داشتن. وگرنه، تير سخن از كمان
دهان فراتر نمى رود و به هدف نمى رسد. رسول خدا(ص) به ابوذر فرمود:
«مَثَلُ الَّذى يَدعُو بِغيرِ عَمَلٍ كَمثلِ الّذى يَرمي بِغيرِ وَتَرٍ»[12].
تير سخنت به آب، شليك مكن
بيهوده و بى حساب، شليك مكن
حرف وعمل تو چون سلاح است و خشاب
هشدار كه بى خشاب، شليك مكن[13]
عمل، زبان بين المللى است و آنكه رفتار و زندگى اش آيينه افكار و اعتقاداتش
باشد، سخنش از دل برمى خيزد و بر دلها مى نشيند.
اين مهمترين عاملى است كه ميان گوينده و شنونده «ارتباط» ايجاد مى كند. البته
هم كيفيّت زيستن و حرف زدن و هم محتواى سخن، در ايجاد اين رابطه مؤثر است.
«ما با چهار چيز با مردم در تماس هستيم و ارزش و موقعيّت ما از روى اين چهار
چيز معلوم مى شود، و عبارتند از:
1 . آنچه مى كنيم
2 . آنچه جلوه مى كنيم
3 . آنچه مى گوييم
4 . آنطور كه مى گوييم...»[14]
روشهاى عملى
در اين قسمت، به برخى از تمرينهاى عملى اشاره مى شود كه به كار بستن آنها،
توانايى نطق و خطابه و مهارت بر سخنورى را افزايش مى دهد، يا براى آغازگران و
مبتديان، مى تواند به صورت شيوه هاى عملى مفيد باشد:
1 . متنى، مقاله اى يا بخشى از يك كتاب را مطالعه كنيد، سپس آن را كنار گذاشته
به بازگو كردن آنها بپردازيد.
2 . درسى را كه آموخته ايد، مثل يك معلم براى ديگرى (يا براى خودتان) بازگو
كنيد.
3 . در تنهايى به تمرين بپردازيد و سخنرانى كنيد و جلوى آينه ايستاده، نحوه
حركات و چهره و بيان خود را به دقّت كنترل كنيد.
4 . سخنرانيهاى تمرينى يا اصلى خود را در نوار ضبط كنيد، بعداً گوش كنيد تا
ضعفها و نارساييهاى آن را شناخته، اصلاح كنيد.
5 . نسبت به رسايى صداى خود و خوش آهنگى آن و فراز و فرود لحن و آهنگ صدا،
تمرين كنيد.
6 . كلمات را فصيح، محكم، واضح و روشن ادا كنيد؛ نه جويده جويده، يا ناقص.
7 . از حركات دست و اندام و تغيير در چهره و شيوه نگاه، بهره گيرى كنيد.
8 . متن سخنرانيهاى مهم خطباى نامدار را از نوار بدقّت گوش كنيد، يا اگر نوشته
است، بخوانيد و از جهات مختلف دقت كنيد تا عوامل جاذبه و گيرايى آنها را
شناخته، شما هم به كار بنديد.
9 . براى رسايى صدا، گاهى در صحرا و جنگل و فضاى آزاد، با صداى بلند سخن بگوييد
يا متنى و شعرى بخوانيد تا صدايتان صاف و شفّاف گردد.
10 . گاهى پيش نويس نطق خود را روى كاغذ بياوريد و تدوين كنيد، سپس طبق آن به
تمرين بپردازيد، البته مانعى ندارد كه سرفصل مطالب را يادداشت كنيد تا هنگام
سخنرانى از يادتان نرود.
11 . خود را براى نطقهاى كوتاه و سخنرانيهاى پنج دقيقه اى هم آماده سازيد تا
دور از حواشى و مطالب غير لازم، در حدّاقلّ زمان، حدّاكثر مطالب را بتوانيد به
اطلاع شنوندگان برسانيد. اين در پيام رسانى يا ارائه گزارش بسيار مهمّ است.
12 . براى تقويت نطق و بيان، گاهى موضوعات معمولى را (مثلاً: باغچه، كوه و قلم،
آب، معلم، اسراف، شهيد و...) درنظر بگيريد و بدون مقدمه شروع كنيد به سخنورى
پيرامون آن و هرچه به فكرتان رسيد در همان لحظه گفتن. اين تمرين ذهن را خلّاق و
بيان را گويا مى سازد.
چند تذكّر مهم
1 . قبل از آغاز سخنرانى، فرصتى مناسب، براى تمركز فكرى و آرامش روحى داشته
باشيد و در ذهن خود يا در جايى تنها و در حال قدم زدن، مرورى بر آنچه مى خواهيد
بگوييد داشته باشيد. على (عليه السلام) فرمود: «فَكِّرْ ثُمَّ انْطِقْ»، اول
انديشه وآنگهى گفتار.< BR> 2 . پيش از ايراد سخن، مرورى سريع به آنچه خواهيد
گفت، داشته باشيد.
3 . به صورت متعادل سخنرانى كنيد؛ نه خيلى تند، نه خيلى كند و خسته كننده.
4 . با شيوه هاى مختلف مربوط به صدا، نگاه، حركات و... سعى كنيد شنوندگان را
همواره متوجّه سخنان خود قرار دهيد و اگر شنوندگان را خسته يا خواب آلوده
يافتيد، با بيان حكايت يا طرح سؤال يا شيوه اى ديگر، نشاط را به جلسه و افراد،
بازگردانيد.
5 . بيش از وقت و مقدار مقرّر، صحبت نكنيد تا حاضران خسته نشوند.
6 . تا مى توانيد، از حفظ و خارج از نوشته سخنرانى كنيد.
7 . خلاصه مطالب را در پايان به صورت نتيجه گيرى بيان كنيد.
8 . از پراكنده گويى، پرچانگى و تفصيلهاى ملال آور بپرهيزيد.[15]
9 . هنگام سخن، به شنوندگان نگاه كنيد و همه را زيرنظر داشته باشيد.
10 . از شوخيهاى سبك و مطالب مبتذل و تعبيرات ركيك و زننده اجتناب كنيد. رعايت
عفت كلام، موجب جلب احترام مستمعين است و كلمات دور از نزاكت اخلاقى و سبك، در
شأن خطيب نيست و او را در نظرها پايين مى آورد.
11 . وقار و متانت را حفظ كرده، بى جهت عصبانى نشويد.
12 . اگر مناسب باشد، در جلسه سخنرانى، سؤال و جواب داشته باشيد.
13 . رعايت حال شنوندگان را داشته، از نظر جسمى و روحى آمادگيهايشان را درنظر
بگيريد.
14 . از تقليد از سبك بيان ديگران بپرهيزيد. استفاده از تجربه و شيوه، با تقليد
فرق دارد.
15 . از تكيه دادن به ميز و تريبون يا لم دادن روى منبر و صندلى بپرهيزيد.
16 . از بازى كردن با تسبيح، دكمه لباس، موى سر و صورت و هر چيز ديگرى كه عامل
حواس پرتى شنوندگان از موضوع بحث شماست، پرهيز كنيد.
17 . در محيط پيرامون يا پشت سر سخنران، نبايد صحنه ها، رفت و آمدها، تابلوها،
لوازم تزيينى يا هر چيزى كه توجّه افراد را از سخنران به آنها معطوف سازد وجود
داشته باشد. همچنين طرز نشستن افراد به نحوى باشد كه ورود تازه واردين به جلسه،
حواسها را پرت نكند.
18 . اگر محيط سخنرانى كوچك است و حاضران اندكند، نيازى به بلندگو نيست.
19 . حاضران را از پراكنده نشستن جلوگيرى كنيد. سعى كنيد همه يك جا و متمركز و
نزديك سخنران بنشينند.
20 . پيش از حضور در محل سخنرانى، تا مى توانيد از وضعيت جلسه و مكان آن و
تعداد حاضران و سطح فكر و نياز شنوندگان و زمينه هاى فكرى و اجتماعى و روحى
اطلاعات لازم را كسب كنيد.
21 . قبل از شروع سخنرانى، كمى مكث كنيد تا توجّه شنوندگان جلب شود. همچنين قبل
و بعد از نكات مهم سخنرانى، اندكى مكث كنيد.
22 . با حالت خستگى يا بلافاصله پس از غذاى زياد خوردن، سخنرانى نكنيد. قبل از
خطابه، خستگى خود را برطرف سازيد. چند نوبت تنفس عميق قبل از سخنرانى و پس از
آن آرامش مى آورد و خستگيها را مى برد.
23 . لباس و سر و وضعتان هنگام سخنرانى منظم، تميز و مرتب باشد.
24 . با حالت شتاب و عجله سخنرانى نكنيد. آرامش را در طول سخن داشته باشيد.
25 . براى شنوندگان كم، مكان كوچكى قرار دهيد تا در فضاى وسيع، پراكنده ننشينند
و شوق و شور سخنران از بين نرود.
26 . وضع نور، حرارت، هوا و... مطلوب باشد.
27 . گاهى سرعت بيان را به تناسب مطلب، تغيير دهيد و كم يا زياد كنيد.
28 . بكوشيد در سخنرانى، با مخاطبان تماس و رابطه برقرار كنيد و صميمى شويد.
29 . انرژى خود را هنگام سخنرانى، بجاو به اندازه مصرف كنيد و خود را بيش از حد
نياز، خسته نسازيد.
30 . از دوستان صميمى به طور جدى بخواهيد تا اشكالات سخنرانى شما را به شما
تذكر دهند و شما نيز مجدّانه بكوشيد تا آنها را برطرف كنيد.
31 . سخنرانى را شغل و حرفه خود ندانيد، بلكه از سر سوز و تعهّد و وظيفه به
خطابه روى آوريد، تا تأثير آن كاسته نشود.
32 . از تكرار مطلب براى مستمعان بپرهيزيد، كه از حلاوت و جاذبه آن مى كاهد.
به قول سعدى:
سخن گرچه دلبند و شيرين بود
سزاوار تصديق و تحسين بود
چو يك بار گفتى مگو باز پس
كه حلوا چو يك بار خوردند بس[16]
پىنوشتها:
1 . قال رجل لبنيه: يا بنىَّ! اصلحوا
السنتكم فانَّ الرّجل تنوبُهُ النائبةُ يُحبّ آن يتجمَل فيها فيستعيرُ مِن
اخيهِ دابّتَه وثوبَه، ولا يَجدُ مَن يُعيره لسانَه. (مصنّفات شيخ مفيد، ج2،
ص91).
2 . غررالحكم.
3 . نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، حكمت 140.
4 . در زمينه موضوع شناسى و محورهاى مباحث، براى
آشنايان به عربى كتاب «زادالمبلّغين» محسن محمد عطوى و «مفتاح الخطابة والوعظ»
محمد احمد العدوى مناسب است.
5 . از كتاب «فن سخن گفتن»، دكتر مظلومى، ص14.
6 . تمثيلهايى كه آقاى قرائتى و آية الله حائرى
شيرازى در بحثهايشان به كار مى برند، قابل دقّت است.
7 . ناطقين زبردست، فصل يازدهم، ص145 (چاپ سوم).
8 . ميزان الحكمه، ج2، ص565 .
9 . نهج البلاغه (صبحى صالح)، حكمت 175.
10 . محاضرات الأدباء، راغب اصفهانى، ج1، ص71.
11 . غرر الحكم.
12 . مكارم الاخلاق، ص465 (چاپ جامعه مدرسين).
13 . از مؤلف.
14 . ناطقين زيردست، ص206 (چاپ سوم).
15 . على (عليه السلام): الكلام كالدّواء، قليله
نافعٌ وكثيره قاتلٌ (غررالحكم).
16 . برگرفته از كتاب: روشها. جواد محدّثى. چاپ ششم:
قم، نشر معروف، 1377.
منبع:
برگرفته از كتاب «راه و رسم تبليغ»، مجمع طلاب و فضلاى قمى حوزه علميه قم