ماه ربيع الاول، سومين ماه تاريخ هجرى قمرى و از
ماههاى معروف و سرنوشت ساز تاريخ اسلام است.
حوادث و رويدادهاى مهمى در اين ماه به وقوع پيوست كه سرنوشت بشريت را دگرگون
ساخت، بدين جهت از جايگاه مهم و ويژهاى برخوردار است و مسلمانان عالم هميشه آن
را با ديدگاه خاصى مىنگرند.
گرچه ربيع الاول بسان ساير ماههاى سال توأم با حوادث تلخ و شيرين و رويدادهاى
تأسف بار و سرورآفرين است، وليكن با وجود چند رويداد حزنانگيز، در نزد شيعيان،
اما به خاطر وقايع شادى آفرين از ايام مسرت بخش و دلنواز محسوب مىگردد.
بدين منظور در اين مقال تنها به چند رويداد خاطرهانگيز و شادى آفرين در صدر
اسلام و تاريخ پرافتخار تشيّع اشاره مىكنيم و آنها عبارت اند از :
1 - ميلاد فرخنده پيامبر اسلام(ص)؛
2- ازدواج حضرت محمد(ص) با حضرت خديجه(س)؛
3- هجرت سرنوشت ساز رسول خدا(ص)؛
4- نزول آيه جان نثارى در شأن امام على(ع)؛
5- ميلاد مسعود امام جعفر صادق(ع).
ميلاد فرخنده پيامبر اسلام، حضرت محمد(ص)
(17 ربيع الاول نخستين سال عام الفيل - 53 سال پيش از هجرت -)
حضرت محمد(ص)، آخرين پيامبر الهى در 17 ربيع الاول از پدرى به نام عبدالله بن
عبدالمطلب و مادرى به نام آمنه بنت وهب ديده به جهان گشود و با انوار رخسار و
جمال منوّرش، جهان تيره و تاريك؛ به ويژه عربستان را روشن گردانيد.
پدرش عبدالله پيش از تولدش به همراه ساير بازرگانان قريش، جهت سفرى تجارى عازم
شام گرديد و در بازگشت از شام، در يثرب (مدينه منوّره) بيمار شد و در همان جا
درگذشت و به ديدار نوزاد خويش توفيقى نيافت.
وفات عبدالله، دو ماه و به روايتى هفت ماه پيش از تولد فرزندش حضرت محمد(ص)
بود.
آمنه كه به تقوا، عفت و پاكيزگى در ميان بانوان قريش معروف بود، پس از تولد نور
ديدهاش چندان در اين دنياى فانى زندگى نكرد. وى دو سال و چهار ماه و به روايتى
شش سال پس از ميلاد رسول خدا(ص)، در بازگشت از يثرب، در مكانى به نام «ابوا»
بدرود حيات گفت و در همان مكان مدفون شد.
رسول خدا(ص) پس از تولد، در كفالت جدش عبدالمطلب - بزرگ و سيد قريش مكه - قرار
گرفت. عبدالمطلب ابتدا جهت شير دادن آن حضرت را به «ثويبه» (آزاد شده ابولهب)
سپرد، ولى پس از مدتى وى را به «حليمه دختر عبدالله بن حارث سعديه» واگذار كرد.
حليمه، در ظاهر اگرچه دايه وى بود، ولى در حقيقت به مدت پنج سال از او مراقبت و
در حقّش مادرى كرد.
پيامبر اسلام(ص) از دوران كودكى داراى دو نام بود: يكى «محمد» (كه جد بزرگوارش
براى وى برگزيد) و ديگرى «احمد» (كه مادر ارجمندش آن را انتخاب كرده بود).
از امام صادق(ع) روايت شد كه ابليس، پس از رانده شدن از رحمت الهى، مىتوانست
به هفت آسمان رفت و آمد كند و خبرهاى آسمانى را گوش دهد، تا اين كه حضرت
عيسى(ع) ديده به جهان گشود، از آن پس، ابليس از سه آسمان فوقانى ممنوع شد و
تنها در چهار آسمان پايينتر، رفت و آمد مىكرد. ولى چون حضرت محمد(ص) به دنيا
آمد، ابليس از تمام آسمانها رانده شد و رفت و آمدش ممنوع گرديد و غير از او،
تمامى شياطين نيز با تيرهاى شهاب از آسمان رانده شدند.
هم چنين روايت شده است كه هنگام ولادت فرخنده حضرت محمد(ص) چند مسئله اتفاق
افتاد: ايوان كسرا شكاف برداشت و چند كنگره آن فرو ريخت، آتش آتشكده بزرگ فارس
خاموش شد، درياچه ساوه خشك گرديد، بتهاى مكه سرنگون شدند، نورى از وجود آن
حضرت به سوى آسمان بلند شد كه شع اع آن فرسنگها را روشن كرد، انوشيروان
(پادشاه ساسانى ايران) و مؤبدان بزرگ دربار وى، خوابهاى وحشتناكى ديدند آن
حضرت ختنه شده و ناف بريده به دنيا آمد و پس از استقرار در زمين گفت: «الله
اكبر و الحمد لله كثيراً، سبحان الله بكرةً و اصيلاً»
گفتنى است كه تاريخ نگاران و سيرهنويسان شيعه و اهل سنت، با اين كه در سال و
ماه تولد آن حضرت، اتفاق نظر داشته و مىگويند كه آن حضرت در اول عامالفيل،
برابر با سال 570 ميلادى و در ماه ربيع الاول ديده به جهان گشود، ولى درباره
روز تولد اختلاف نظر دارند. شي عيان، معتقدند كه رسول خدا(ص) در روز جمعه،
مصادف با 17 ربيع الاول به دنيا آمد و اهل سنت مىگويند كه تولد وى روز دوشنبه
دوازدهم ربيع الاول بوده است.(1)
در نظام جمهورى اسلامى ايران، به خاطر احترام به ديدگاه علماى شيعه و اهل سنت و
جهت ايجاد وحدت و هم دلى ميان تمام مسلمانان جهان، از 12 تا 17 ربيع الاول،
هفته وحدت اعلام گرديده و مسلمانان عالم اين هفته را گرامى مىدارند.
اما اين كه سال تولد پيامبر(ص) را عامالفيل مىنامند، بدين جهت است كه دو ماه
و هفده روز پيش از تولد پيامبر(ص)، يعنى در نخستين روز محرم سال 570 ميلادى،
فيل سواران «ابرهه» به مكه هجوم آورده و قصد نابودى كعبه و مسجدالحرام را
نمودند، ولى با معجزه شگفت الهى س ركوب شدند.
ماجراى اين واقعه عظيم از اين قرار بود كه ابرهة بن صباح يكى از جنگ جويان حبشى
كه با پشتيبانىهاى بىدريغ نجاشى حبشه و قيصر روم بر يمن استيلا يافته و درصدد
ترويج و تبليغ مسيحيت در يمن و تمامى شبه جزيره عربستان برآمده بود، كعبه را
مانع هدفهاى خويش مىديد. بدين جهت، براى تخريب آن و وادار كردن عربهاى حجاز
به مسيحيت، به مكه هجوم آورد و سپاهيان بىنزاكت وى در حالى كه سوار بر فيل
بودند، به سوى خانه خدا كعبه يورش بردند، ولى هنوز پاى آنان به مسجدالحرام
نرسيده بود كه فوجى از پرندگان، از سمت دريا پديدار شده و آن ان را از آسمان
سنگ باران كردند. در اندك مدتى تمامى سپاهيان وى به وضع فجيعى كشته شدند و تنها
تعداد اندكى از آنان با زخمهاى جانكاه، عقب نشينى كرده و به سوى يمن فرار
نمودند.(2)
قرآن كريم به داستان ابرهه و فيل سواران حبشى اشاره كرد و سوره ويژهاى را به
نام الفيل نازل فرمود.
ماجراى اصحاب فيل، يكى از بزرگترين رويدادهاى عصر جاهليت در عربستان بود، بدين
لحاظ مبدأ تاريخ عربها قرار گرفت و تا پيش از تعيين تاريخ هجرى قمرى، از اين
تاريخ استفاده مىنمودند.
ازدواج حضرت محمد(ص) با حضرت خديجه(س)
(10 ربيع الاول سال 25 عام الفيل - 28 سال پيش از هجرت -)
حضرت خديجه، دختر خويلد بن اسد، پيش از ازدواج با رسول خدا(ص) در آغاز با عتيق
بن عائذ ازدواج كرد و از او داراى فرزندى به نام جاريه شد. پس از مرگ عتيق، با
ابوهالة بن منذر اسدى ازدواج نمود و از او نيز داراى فرزندى به نام هند بن ابى
هاله شد. پس از مرگ ا بوهاله، خديجه بنت خويلد از دارايىهاى خويش و دارايىهاى
شوهران گذشتهاش، اقدام به سرمايه گذارى تجارى و اقتصادى كرد. لذا دارايىهاى
خود را به مضاربه داد و ثروت زيادى به دست آورد و از توانگران و ثروتمندان
معروف عرب شد. آن چنان كه نقل شد، تعداد هشتاد هزار ش تر، كالاهاى بازرگانى
كاروانهاى او را جا به جا مىكردند.
بزرگان قريش و ثروتمندان عرب، تمايل زيادى به ازدواج با وى نمودند. از جمله
عقبة بن ابى معيط، ابوجهل، و ابوسفيان از وى خواستگارى نمودند، ولى همه آنان را
رد كرد و دست رد به سينه شان زد و هيچ تمايلى به ازدواج ديگر از خود نشان نداد.
اما از روزى كه حضرت محمد(ص ) با پيشنهاد عمويش حضرت ابوطالب (ع) حاضر شد كه با
خديجه بنت خويلد پيمانى بسته و از مقدارى از دارايىهاى وى به شرط مضاربه تجارت
كند، قضايا دگرگون شد و خديجه براى ادامه زندگى خويش، راه ديگرى برگزيد. حضرت
محمد(ص) با دارايى خديجه و به همراه دو تن از غلامان و ى، اقدام به سفر
بازرگانى به سرزمين شام نمود و در اين سفر، خريدو فروش خوبى به عمل آورد و سود
فراوانى به دست آورد و همه آنها را پس از بازگشت به مكه، تحويل خديجه نمود و
تنها به سهم خويش قناعت كرد.
خديجه، كه از امانت دارى امين قريش و صفا و صميميت وى به وجد آمده و خوشرفتارى
و خوش اخلاقى وى را از دو غلام خويش شنيده بود، مبهوت رفتار و كردار حضرت
محمد(ص) گرديد و عشق وى را در قلب خويش زنده كرد. از آن سو، حضرت محمد(ص) به
سنينى رسيده بود كه مىبايست ازد واج مىكرد. عمويش «حضرت ابوطالب(ع)» و همسر
عمويش حضرت فاطمه بنت اسد(س) در پى يافتن همسرى شايسته براى او بودند.
خديجه (س) كه از تصميم آنها باخبر شده بود نفيسه دختر عليه را به نزد پيامبر(ص)
فرستاد و عشق و علاقه خويش نسبت به آن حضرت و آمادگى ازدواج با وى را ابراز
نمود. پيامبر اكرم(ص) با عمويش ابوطالب(ع) در اين باره مشورت كرد و همگى از آن
استقبال كردند.
بدين منظور، ابوطالب(ع) به همراه تعدادى از بزرگان بنىهاشم به نزد خويلد بن
اسد و به روايتى نزد ورقة بن نوفل عموى خديجه رفت و خديجه را براى حضرت محمد(ص)
خواستگارى كردند.
درخواست آنان از سوى خديجه و عمويش پذيرفته شد وعقد نكاح آن دو جارى شد و مهريه
خديجه، چهارصد دينار تعيين گرديد كه خود وى، آن را ضامن شد. بدين ترتيب در دهم
ربيع الاول سال 25 عام الفيل (28 سال پيش از هجرت) ازدواج آن دو بزرگوار برگزار
شد.
خديجه به هنگام ازدواج با رسول خدا(ص)، چهل ساله بود و پيامبر(ص)، بيست وپنج
ساله.
خديجه كبرا در خانه پيامبر(ص) داراى شش فرزند شد كه عبارتند از: قاسم، عبدالله،
رقيه، زينب، ام كلثوم و فاطمه زهرا (سلام الله عليهم اجمعين) كه تمام آنها، جز
فاطمه زهرا (س) پيش ازبعثت پيامبر(ص) به دنيا آمده بودند و تنها فاطمه(س) پس از
بعثت به دنيا آمد و خير كثيرى براى عالميان شد.(3)
هجرت سرنوشت ساز رسول خدا(ص)
از مكه به مدينه منوّره
(اوّل ربيع الاوّل نخستين سال هجرى قمرى)
پيامبر اكرم(ص)، سيزده سال در مكه معظمه، مردم را به يكتا پرستى و دين مبين
اسلام دعوت كرد و در اين راه، سختىهاى فراوانى متحمل گرديد و اهالى مكه، به
ويژه قريش، (كه طائفه بزرگ و سرآمد طايفههاى ديگر بود و خود پيامبر(ص) نيز به
همين طايفه نسبت داشت) با آن حضرت و يارانش به مخالفت و دشمنى پرداخته و با
شديدترين وجه ممكن، آنان را آزار و شكنجه دادند. پى آمد چنين سختگيرى هايى، سه
سال محاصره پيامبر(ص) و آلعبدالمطلب در شعب ابى طالب، دوبار مهاجرت مسلمانان
به حبشه و كشته شدن چندين تن از ياران پيامبر(ص) و شكنجه توان فرساى گروهى از
آنان به دست قريشيان مشرك بود.
اهالى مكه پس از درگذشت حضرت خديجه(س) و حضرت ابوطالب(ع)، بر دشمنى خويش
افزودند و حتى قصد جان پيامبر(ص) را نمودند. از سوى ديگر تعدادى از اهالى يثرب
در همان سالهاى غربت و تنهايى پيامبر(ص) در ايام حج با وى و اهداف بلند دينش
آشنا شده و پس از بازگشت به يثرب، به تبليغ آن پرداختند. مردم يثرب، رفته رفته
به اسلام علاقه نشان داده و در مراسم سال بعد، تعداد زيادى به نزد رسول خدا(ص)
رسيدند و به دست مبارك وى، مسلمان شده و با آن حضرت پيمان بستند. امّا در مراسم
حجّ سال سيزدهم بعثت، گروهى از حاجيان يثربى كه تعدادشان هف تاد و سه مرد و زن
بود، در اواسط ايام تشريق و در محل عقبه در سرزمين منى، ايمان آورده، و با آن
حضرت پيمان بستند، تا از وى و يارانش همانند خانواده و طايفه خويش پشتيبانى
كنند.(4)
پس از گذشت ايام حج و بازگشت اهالى يثرب به سرزمين خويش، مهاجرت مسلمانان مكه
به سوى يثرب آغاز گرديد. آنان به دستور پيامبر(ص) به دور از چشم مشركان قريش به
صورت فردى و گروهى عازم يثرب شدند. به طورى كه در مكه معظمه، جز پيامبر(ص) و
تعدادى اندك از يارانش و گرو هى از زنان و مردان كهن سال و از كار افتاده، كسى
باقى نماند. پيامبر(ص) بيش از هر زمان ديگر، در يكى دو ماه آخر اقامتش در مكه،
احساس تنهايى و خطر مىكرد. سرانجام سران قريش در واپسين روزهاى ماه صفر، تصميم
به كشتن پيامبر(ص) گرفتند.
آنان در «دارالنّدوة» كه مجلس شوراى اعيان و اشراف آنان بود، جلسهاى برگزار
كرده و پس از تبادل نظر و گفتوگوهاى زياد، به كشتن پيامبر(ص) از سوى نمايندگان
تمام طوايف قريش رأى دادند و شب اوّل ربيع الاوّل را براى اين كار برگزيدند.
شب موعود فرا رسيد، پيامبر(ص) براى فريب مشركان، حضرت على(ع) را به جاى خويش در
بسترش خوابانيد و خود، از خانه خارج و با ابوبكر از مكه گريخت و در غار «ثور»
كه در جنوب مكه و در نقطه مقابل مدينه قرار داشت، پناه گرفت.
مشركان، پس از هجوم به خانه پيامبر(ص) و مشاهده على بن ابى طالب(ع) در رختخواب
آن حضرت، خشمناكتر شده و به تعقيب آن حضرت پرداختند و براى پيدا كردن وى، صد
شتر جايزه تعيين نمودند، ولى هرچه تلاش كردند، به وى دست نيافتند.
آن حضرت پس از سه شب پنهان ماندن در غار ثور، در شب چهارم ربيع الاول به سوى
مدينه هجرت كرد و در دوازدهم همين ماه وارد مدينه شد و مورد استقبال باشكوه
اهالى مدينه قرار گرفت.(5)
درباره تاريخ هجرت پيامبر(ص)، حديثى از ذريّه پاكش حضرت امام على بن الحسين(ع)
نقل مىكنيم:
مرحوم كلينى(ره) در كتاب شريف «الكافى» از ابن محبوب، از هشام بن سالم، از ابى
حمزه، و او از سعد بن مسيّب روايت كرد: از امام على بن الحسين(ع) پرسيدم: روزى
كه على بن ابى طالب(ع) مسلمان شد، چند ساله بود؟
آيا وى هيچ گاه مبتلا به كفر و شرك شده بود؟ امام فرمود: هنگامى كه خداوند
سبحان، پيامبر اكرم(ص) را به نبوت برانگيخت، على(ع) ده ساله بود و در آن زمان،
كفر و شركى نداشت و در لحظه نخست، به خدا و پيامبرش ايمان آورد و بر تمامى مردم
در ايمان به خداو رسولش و نما ز خواندن با پيامبر(ص) به مدت سه سال پيشى گرفت.
وى نخستين كسى بود كه با پيامبر(ص) نماز مىخواند و نماز مسلمانان در آن زمان
در هر وقت، دو ركعت بود.
البته اين نماز تا آخرين روزهاى حضور پيامبر(ص) در مكه معظمه به همين مقدار بود
و پيامبر(ص)، على(ع) را جانشين خويش در امورى كه از عهده ديگران بيرون بود،
قرار مىداد و بيرون رفتن پيامبر(ص) و تمامى كسانى كه با وى بودند، از نخستين
روز ربيع الاول سال سيزدهم بع ثت كه مصادف با روز پنج شنبه بود، آغاز گرديد و
دوازدهم ربيع الاول به هنگام ظهر وارد سرزمين مدينه شدند. آن حضرت، در آغاز در
روستاى «قبا» فرود آمد و دو ركعت نماز ظهر و دو ركعت نماز عصر به جا آورد.
پيامبر(ص) هم چنان نماز پنجگانه خويش را دو ركعت، دو ركعت مىخ واند و در خانه
عمرو بن عوف به مدت ده روز اقامت گزيد و منتظر رسيدن على(ع) و ساير مهاجران مكه
ماند.
على عليه السلام پس از چندى از مكه به قبا رسيد و در خانه عمرو بن عوف به
پيامبر(ص) پيوست. از آن پس، پيامبر(ص) تصميم گرفت به سوى يثرب حركت كند. روز
جمعه هنگام طلوع خورشيد، در محله بنى سالم بن عوف فرود آمد و براى آنان نقشه
مسجدى را پىريزى كرد و قبله آن را تعيين نمود و دو ركعت نماز جمعه به جاى آورد
و براى نمازگزاران، دو خطبه خواند. سپس همان روز به سوى يثرب روان شد و در اين
هنگام، على(ع) همراه وى بود. آن حضرت سوار بر شتر بود و به هر قبيلهاى از
اهالى يثرب كه مىرسيد، آنان تقاضا مىكردند كه آن حضرت در محله آ نان فرود
آيد. استقبال شايانى از آن حضرت به عمل آوردند و آن حضرت به آنان فرمود: مهار
شتر را رها كنيد و او مأمور است.
شتر، هم چنان به پيش مىرفت تا به مكانى رسيد كه هم اكنون مسجدالنبى (ص) در آن
است. در آن جا شتر زانو زد و پيامبر(ص)پياده شد. ابوايّوب انصارى كه در آن
نزديكى خانه داشت، اسباب و اثاث آن حضرت را به خانه خود برد و پيامبر(ص) همراه
با حضرت على(ع) وارد خانه وى ش دند، تا اين كه مسجدالرسول(ص) ساخته شد و
پيامبر(ص) براى خويش و على خانهاى ساخت و از آن پس به خانههاى خود رفتند.
سعيد بن مسيّب، به امام زين العابدين(ع) عرض كرد: فدايت گردم هنگامى كه
پيامبر(ص) به سوى مدينه مىآمد، ابوبكر همراه وى بود، از كجا از وى جدا شد؟
امام فرمود: هنگامى كه پيامبر(ص) از مكه به قبا آمد، ابوبكر همراه وى بود.
پيامبر(ص) در قبا به انتظار على(ع) نشست. ابوبكر به پيامبر(ص) گفت: برخيز با هم
به مدينه برويم، زيرا اهالى آن از ديدن تو خوشحال مىشوند. آنان منتظر ورود تو
به اين شهرند. پس به سوى آنان رويم و در اين جا به انتظار على(ع) توقف مكن،
زيرا گمان نمىكنم كه على(ع) تا يك ماه ديگر به تو رسد. پيامبر(ص) در پاسخش
فرمود: هرگز از جايم حركت نمىكنم تا پسر عمو و برادرم در نزد پروردگار متعال و
دوستداشتنىترين فرد خاندانم، همان كسى كه با در خطر گذاشتن جانش مرا از دست
مشركان رهايى داد، به من بپيوندد.
امام زين العابدين(ع) فرمود: در اين هنگام، ابوبكر به خشم آمد و ناراحت گرديد و
حسادت على(ع) بر وى عارض گرديد و اين نخستين دشمنى وى نسبت به رسول خدا(ص)
درباره على(ع) بود و نخستين سرپيچى وى از فرمان رسول خدا(ص).
ابوبكر هنگامى كه اصرار پيامبر(ص) در باقى ماندن در محله قبا تا رسيدن حضرت
على(ع) را مشاهده كرد، از پيامبر(ص) جدا گرديد و خود به سوى مدينه رفت.
پيامبر(ص) نيز در آن جا توقف كرد تا حضرت على(ع) به همراه ساير خاندان نبوى، از
جمله حضرت فاطمه زهرا(س) به او پيوس تند و به اتفاق هم به سوى مدينه حركت
نمودند.(6)
از اين حديث شريف و احاديث ديگر به دست مىآيد كه هجرت پيامبر(ص) از مكه معظمه،
از شب پنج شنبه، نخستين شب ربيع الاول آغاز گرديد و پس از سه شب پنهان ماندن در
غار ثور، در شب چهارم ربيعالاول به سوى يثرب حركت كردند و در روز دوشنبه،
دوازدهم همين ماه به روستاى قبا (كه در دو فرسنگى يثرب قرار داشت) وارد شدند و
پس از چند روز توقف در اين محل (و به روايت امام زين العابدين(ع) به مدت ده روز
توقف در قبا) و با رسيدن حضرت على(ع) در روز جمعه 23 ربيع الاول وارد شهر يثرب
گرديد و اين شهر از آن پس، به مدينةالرسول(ص) شهرت يا فت.
ولى برخى از مورّخان اهل سنّت، ورود حضرت على(ع) را پانزدهم ربيع الاوّل ذكر
كردهاند.
نزول آيه «جان نثارى» در شأن امام على بن ابى طالب(ع)
(اول ربيع الاول نخستين سال هجرى قمرى)
نخستين شب ربيع الاول، مصادف با شب پنج شنبه، رويداد عظيمى در جهان بشريت، به
ويژه در عالم اسلام به جود آمد و به «ليلة المبيت» معروف گرديد.
ماجراى تاريخى آن را در صفحات پيش بيان كرديم و در اين جا تنها به بحث قرآنى آن
مىپردازيم:
خداوند متعال براى تحسين و تقدير از كاركرد اميرمؤمنان، على بن ابى طالب(ع) كه
در شب هجرت پيامبر اكرم(ص) خطر را به جان خويش خريد و براى فريب مشركان قريش در
بستر پيامبر(ص) آرميد، تا آن حضرت به راحتى از خانه خود و از شهر مكه بگريزد،
آيهاى بر پيامبرش نازل كر د و جاننثارى، فداكارى، تعهد و ايمان حضرت على(ع)
را ستود:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ
رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ»(7)؛ برخى از مردم (با ايمان و فداكار هم چون على(ع) در
ليلة المبيت، به هنگام خفتن در جايگاه پيامبر«ص») جان خود را در برابر خشنودى
خدا مىفروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.
تمامى مفسّران شيعه و اكثر مفسران اهل سنت، معتقدند كه شأن نزول اين آيه،
فداكارى حضرت على(ع) در ليلة المبيت و در بيان فضيلت و مقام آن حضرت است.
صاحب تفسير شريف «مجمع البيان» مىگويد: اين آيه در ميان راه مكه و مدينه، به
هنگام هجرت پيامبر(ص) بر آن حضرت نازل گرديد.(8)
هم چنين اين مفسّر گرانقدر روايت مىكند: هنگامى كه حضرت على(ع) در بستر
پيامبر(ص) خوابيد تا پيامبر(ص) از دسيسه مشركان بگريزد، جبرئيل در بالاى سر
حضرت على(ع) و ميكائيل در پايين پاهايش قرار گرفته (و او را محافظت مىنمودند)
و جبرئيل به آن حضرت، مىگفت: آفرين و خوشا به افرادى مانند تو، اى پسر
ابىطالب! كه خداوند متعال در ميان فرشتگانش به تو مباهات مىكند و به تو
مىنازد.(9)
اين آيه، همان طورى كه مؤمنان و خداجويان عالم را خشنود و به رسيدن مقام
رضايتمندى پروردگارشان از آنان، اميدوار و دلگرم مىگرداند، به همان سان،
منافقان و دشمنان اهل بيت(ع) را ناراحت و نااميد مىكند.
به عنوان نمونه، روايت شده كه معاوية بن ابى سفيان، دشمن سرسخت خاندان
پيامبر(ص)، چنان از اين فضيلت ناراحت بود كه «سمرة بن جندب» را با چهار صد هزار
درهم تطميع كرد كه آن را با جعل يك حديث دروغين، درباره «عبدالرحمن بن ملجم
مرادى» (قاتل امام على«ع») تفسير كند و آن منافق نيز همين كار را انجام داد،
ولى همان طورى كه انتظار مىرفت، حتى يك نفر، حديث وى را نپذيرفته و بهايى براى
حديث جعلى وى قائل نشدند.(10)
آرى، فداكارى حضرت على(ع) در آن شب بزرگ، موجب رهايى وجود شريف رسول خدا(ص) از
كيد و كين مشركان و هجرت سرنوشت ساز آن حضرت از مكه به مدينه و حيات مجدّد دين
مبين اسلام شد و اين فضيلتى است كه پس از پيامبر(ص)، تنها شايسته وجود نازنين
اميرمؤمنان مىباشد. ما نيز با جبرئيل امين هم نوا شده و به آن حضرت عرض
مىكنيم: بَخٍّ بَخٍّ مِنْ مثلك يابن ابى طالب، يُباهى الله بك الملائكة.
ميلاد
مسعود امام جعفر صادق(ع)
(17 ربيع الاول سال 83 هجرى قمرى)
روز جمعه، هنگام طلوع فجر (به روايتى در روز دوشنبه) هفدهم ربيع الاول سال 83
قمرى از امام محمد باقر(ع) فرزندى ديده به جهان گشود و عالم انسانى را با انوار
طيّبه خويش تابناك نمود. او را به نام عموى نياكانش جعفر طيّار(ع)، «جعفر» نام
نهادند. حضرت جعفر ب ن محمد(ع) داراى يك كنيه معروف به نام «ابوعبدالله» و دو
كنيه غير معروف به نامهاى ابو اسماعيل و ابوموسى بود. هم چنان، آن حضرت داراى
القابى چند بود كه معروفترين آنها عبارت است از: صادق، صابر، طاهر و
فاضل.(11)
شيعيان و محبّان اهل بيت(ع) وى را به صادق آل محمد(ص) مىشناسند، زيرا آن حضرت،
هرگز سخنى جز راست و درست، چيزى نفرمود.
بنا به روايتى، پيامبر اكرم(ص) در حيات خويش، تولد امام جعفر صادق(ع) را پيش
بينى و پيش گويى و لقب «صادق» را براى وى برگزيد. امام زين العابدين(ع)، جد
بزرگوار امام جعفر صادق(ع) فرمود: پدرم از پدرش و او از رسول خدا(ص) روايت كرد
كه آن حضرت فرمود: هنگامى كه فر زندم جعفر بن محمد بن على بن حسين(ع)به دنيا
آمد، وى را «صادق» بناميد، زيرا فرزندى از نسل پنجم او، نيز نامش جعفر است و به
دروغ ادعاى امامت و پيشوايى مىنمايد و در نزد خداى سبحان به «جعفر كذّاب» و
افتراكننده به خدا، معروف شده است.
آن گاه امام زين العابدين (ع) گريست و فرمود: گويا، جعفر كذّاب را مىبينم كه
خليفه غاصب و ستم گر عصر خويش را برمىانگيزاند تا از امام غايب (حضرت مهدى«ع»)
تفحّص كرده و از وى جستوجو به عمل آورد.(12)
مادر گرامى امام جعفر صادق(ع)، فاطمه، معروف به «اُمّ فروه» از زنان نيكوسرشت،
نيكوكار و نيكورفتار عصر خويش بود. اين بانوى باتقوا و متديّن، از جهت فضيلت و
منقبت، سرآمد زنان روزگار خود به شمار مىآمد وامام صادق(ع) در شأن و مقام وى
فرمود: مادرم از زنانى بود كه ايمان داشت، تقوا پيشه كرده و نيكوكارى مىنمود و
خدا، نيكوكاران را دوست دارد.(13)
اُمّ فروه، دختر «قاسم بن محمد بن ابى بكر» و از خاندان معروف صدر اسلام است.
پدرش قاسم بن محمد، از فقهاى هفت گانه معروف مدينه و از معتمدان و دوستان امام
زين العابدين (ع) بود و پدر بزرگش «محمد بن ابى بكر» از ياران فداكار امام على
بن ابى طالب(ع) و از مخالفا ن سرسخت عثمان بن عفان بود و در راه وفادارى به
مولا و مرادش حضرت على(ع) ، در مصر مورد هجوم سپاهيان معاوية بن ابى سفيان قرار
گفت و به طرز فجيعى به شهادت رسيد.
بدين گونه امام جعفر صادق(ع) هم از سوى پدر و هم از سوى مادر به شهيدان بزرگ و
سرافراز اسلام اتصال پيدا مىكند.
امام جعفر صادق(ع) مدت دوازده سال، حيات بابركت جدّ گرامى اش امام
زينالعابدين(ع) را درك كرد و از مكتب تربيتى و علمى وى بهره وافر يافت.
هم چنين، آن حضرت مدت 32 سال از وجود شريف پدرش امام محمد باقر (ع) برخوردار
بود و در تمام رويدادهاى مهم در كنار پدر ارجمندش قرار داشت. مدت امامت امام
جعفر صادق(ع) 33 سال و ده ماه (از ذى حجه سال114 تا 25 شوال سال 148 قمرى) بود
و در ايّام زندگى بابركت خويش با خلاف غاصبانه چند تن از خلفاى اموى و دو تن از
خلفاى عباسى به شرح ذيل معاصر بود:
1 - عبدالملك بن مروان (86 - 65 ق)؛
2 - وليد بن عبدالملك (99 - 86 ق)؛
3 - سليمان بن عبدالملك (99 - 96ق)؛
4 - عمر بن عبدالعزيز (101 - 99 ق)؛
5 - يزيد بن عبدالملك (105 -1-1 ق)؛
6 - هشام بن عبدالمك (125 - 105ق) ؛
7 - وليد بن يزيد (126 - 125 ق)؛
8 - يزيد بن وليد (126 - 126 ق)؛
9 - مروان بن محمد (132 - 126 ق)؛
10 - ابوالعباس سفاح (136 - 132ق)؛
11 - منصور دوانيقى (158 - 136 ق).
گفتنى است كه نُه نفر اول از طايفه بنى اميه و دو نفر آخر از خاندان بنىعباس
بودند و آن حضرت از هر دو طايفه، سختىها و بىمهرىهاى فراوانى ديد، اما چون
آن امام بزرگوار در انتهاى دوران خلافت ستم كارانه امويان و در آغاز خلافت فريب
كارانه عباسيان مىزيست، فر صت مناسبى به دست آورد تا در زمان انتقال خلافت از
يك طايفه غاصب به طايفه غاصب ديگر و سرگرم شدن آنان به يكديگر، مكتب اهلبيت(ع)
را به مسلمانان بشناساند و زمينه ترويج و تبليغ اين مكتب را مهيّا سازد و از
اين راه، بيشترين بهره را نصيب اسلام و مسلمانان نمايد.
آن حضرت با تشكيل حوزه علميه و تعليم شاگردانى مبرز چون: هشام، زراره و محمد بن
مسلم، تحوّل شگرفى در جهان اسلام و مذهب شيعه پديد آورد و جهانيان را با اسلام
ناب محمدى(ص) و مكتب حيات بخش اهل بيت(ع) آشنا ساخت. به همين جهت، وى را پايه
گذار مذهب «اماميّه» دانست ه و شيعيان امامى اثنى عشرى را شيعه جعفرى مىگويند.
سرانجام اين امام همام، در سن 65 سالگى به وسيله زهرى كه منصور دوانيقى، به
واسطه عوامل و مزدوران خود در مدينه، به آن حضرت خورانيد، مسموم شد و به خاطر
شدت زهر، به شهادت رسيد.
تاريخ شهادت وى، 25 شوال سال 148 قمرى مىباشد.
پىنوشتها:
1)1) نك: فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام(ص)، ص57؛ منتهى
الآمال، ج1، ص13؛ المبعث والمغازى، ص34؛ الامتاع، ص3؛ تاريخ اليعقوبى، ج2،
ص5؛ بحارالانوار، ج15، ص248؛ تاريخ ابن خلدون، ج1، ص383؛ تاريخ دمشق، ج3،
ص70، 72و 75.
2) نك: تاريخ ابن خلدون، ج1، ص63؛ بحارالانوار، ج65، ص232؛ روز شمار تاريخ
اسلام، (ماه محرم)، ص45.
3) نك: العامل فى التاريخ، ج2، ص39؛ فرازهايى از تاريخ اسلام، ص77؛
منتهىالآمال، ج1، ص45.
4) تاريخ ابن خلدون، ج1، ص392.
5) نك: مسار الشيعه، ص27؛ تاريخ ابن خلدون، ج1، ص396؛ فرازهايى از تاريخ
پيامبر اسلام(ص)، ص191؛ زندگانى چهارده معصوم(ع) ترجمه اعلام الورى، ص88؛
الارشاد، ص45؛ تاريخ دمشق، ج1، ص37 و 47؛ تاريخ الطبرى، ج2، ص394؛ الكامل
فى التاريخ، ج2، ص101.
6) الكافى، ج8، ص338، حديث536.
7) سوره بقره، آيه207.
8) مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج2 - 1، ص535؛ تفسير نمونه، ج2، ص47.
9) مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج2 - 1، ص535؛ تفسير نمونه، ج2، ص46؛
تاريخ اليعقوبى، ج1، ص358.
10) تفسير نمونه، ج2، ص48.
11) تاج المواليد (از مجموعه نفيس)، ص43؛ الارشاد، ص525، و كشف الغمة، ج2،
ص369.
12) منتهى الآمال، ج2، ص121.
13) همان.
منبع:
مجله پاسدار اسلام ، شماره 257 ارديبهشت 82