تعريف «قربانى»
برخى «قربانى» را به عنوان آيينى تعريف نموده اند كه طى آن، چيزى به هدر رفته و
يا به هلاكت مى رسد و با اين كار، رابطه اى ميان منشأ ماوراى طبيعى با انسان ها
ايجاد مى شود. حال اين رابطه مى تواند براى كسب قدرت معنوى و شركت با الوهيت در
يك وعده غذاى مشترك ميان خدايان و انسان ها باشد و يا در جهت رفع نقايص و ضعف
هاى انسان ها. در صورت دوم، قربانى پيشكش را نبايد خورد.1
برخى ديگر «قربانى» را در اصطلاح كلى، در علم اديان
چنين تعريف كرده اند: «گرفتن زندگانى موجود زنده اى (اعم از انسان، حيوان يا
نبات) از راه كشتن يا سوزاندن يا دفن كردن و يا خوردن، به منظور تقرب به خدايان
و جلب نظر آنان.»2
لفظ «قربان» در عربى، مأخوذ از «قرب» به معناى نزديكى
است. اين لفظ مى رساند كه در همه «قربانى»ها، نزديكى جستن به خدا يا خدايان يا
قواى فوق طبيعى منظور بوده است، در حالى كه واژه (Sacrifice) مشتمل بر دو جزء
مقدس (Sacer) و ساختن (Facere) است.3نظاير اين واژه در ساير زبان هاى اروپايى،
كه تقريباً معادل «قربانى» است، مى رساند كه شىء قربانى شده براى خدايان به
وسيله قربانى شدن، جنبه تقدّس و خدايى به خود گرفته است.4
نظريه هاى مردم شناسان
سده هاى نوزدهم و بيستم درباره قربانى
مردم شناسان قرون 19 و 20 ميلادى طى تحقيقاتى درباره موضوع قربانى، به
ارائه نظريه هايى چند پرداختند. در ميان آن ها، مى توان از ادوارد بارنت تايلور
(E.B. Tylor)، هربرت اسپنسر (H. spencer)، رابرتسون اسميت ( R.Smith)، اف، بى.
جيونز (F. B. Jevons)، ال ماريلير (L. Marillir)، ئى. وستر مارك (E. wester
mark) نام برد. در اين نوشتار، علاوه بر بيان مختصرى از نظريه هاى محققان
مزبور، به بيان تفصيلى تر نظريه رابرتسون اسميت به عنوان نمونه اى از تحقيقات
محققان اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم پرداخته مى شود:
1. ادوارد بارنت تايلور (1917 ـ 1832): از مردم شناسان
قرن نوزدهم و بيستم ميلادى بود كه درباره اساطير و اديان جوامع ابتدايى به
تحقيقات علمى پرداخت.5وى اولين كسى است كه در زمينه قربانى به طور جدى به بحث و
تفحص پرداخته است. اساس كار او، چنان كه از آثارش برمى آيد، مردم شناسى اجتماعى
به شيوه علمى، آمارى و تطبيقى است. آنچه او و محققان را در تحقيقات علمى شان در
خصوص قربانى يارى رساند، توجه به اين خواسته طبيعى بود كه بشر همواره در پى
ايجاد پيوند ميان خود و آن چيزى است كه مقدس مى پندارد و به تقديم قربانى و
هدايا مى پردازد. از نظر او، قربانى هديه اى است به موجودات ماوراى طبيعى تا
علاقه آن ها نسبت به قربانى كنندگان جلب شود، يا دشمنى آن ها كاهش يابد.6 نظريه
تايلور با گذشت زمان، مورد تحليل و نقد صاحب نظران واقع گرديد.7
2. هربرت اسپنسر: وى نيز كمابيش با تايلور درباره اساس
اهداى پيش كش ها هم عقيده بود. به عقيده اسپنسر، منشأ قربانى را بايد در رسوم
برخى از ملت هاى كهن دانست كه هداياى خوراكى و نوشيدنى را همراه مرده دفن مى
كردند. به اعتقاد وى، با گذشت زمان، ارواح نياكان مورد احترام بيش ترى واقع
شدند تا آن جا كه حتى به مقام الوهيت نيز ارتقا يافتند و به دنبال آن، خوراكى
ها و ساير وسايل اهدايى به مردگان نيز بالطبع به عنوان هديه و پيش كشى براى
خدايان مبدّل گرديدند.8
اما اين كه طى چه مراحلى ارواح نياكان به مقام الوهيت
رسيدند، از اسپنسر در اين باره توضيحى در دست نداريم، هرچند برخى از محققان هم
عقيده با اسپنسر، برآنند كه «ترس از اموات» موجب گرديده تا زندگان توانايى فوق
طبيعت بشرى براى مردگان قايل شده، تصور كنند كه آن ها مى توانند مانع و مزاحم
يا ياور و مساعد زندگان شوند. به اعتقاد اين دسته از محققان، مشاهده اموات، به
ويژه رئيس قبيله و بزرگ خاندان در عالم رؤيا و خواب، بر اين هراس مى افزوده
است. همين انديشه بود كه به تدريج، انسان ها را به پرستش ارواح مردگان همچون
موجودات قدسى نزديك ساخت و به دنبال آن كالاهاى اهدايى به مردگان به پيش كش ها
و قربانى ها براى آنان كه اينك موجودات مقدّسى گشته اند، تبديل گرديد.9
3. رابرتسون اسميت (1896 ـ 1846): پس از چندين سال سير
و سياحت در جهان عرب، به سال 1889 م، حاصل تحقيقات خويش را درباره قربانى، توتم
شناسى و تحقيق در اديان سامى در كتابى به نام اديان سامى ها10 به رشته تحرير
درآورد و سپس چاپ كرد. وى اساس كار خويش را بر مبناى تحقيقات علمى بر روى ملل
سامى نژاد نهاد. اساس كار رابرتسون اسميت در باب قربانى، بر مبناى تحقيقى در
توتميسم است. به ديگر سخن، او براى آيين قربانى، اساس توتمى قايل شد. به اعتقاد
وى، نزد سامى ها، خدا، قربانى و گروه توتمى خويشاوند هم تلقى شده، اين پيوند
خويشاوندى طى مراسمى دسته جمعى، با خوردن توتم يا حيوان قربانى توسط افراد
قبيله تحكيم مى يافت.11 نظريه رابرتسون نظرات بسيارى از محققين مردم شناس بعدى
را بر له يا عليه خويش برانگيخت و بسيارى از آنان نظرات خود را درباره قربانى
بر مبناى مخالفت يا موافقت با وى نهادند. اساس نظرات وى بدين شرح است:
1. در نزد اقوام باستانى، خدا ذات قادر مطلق حاضر و
ناظر در همه جا نبود، اما به واسطه يك رشته شباهت هايى كه نه فقط با آدمى زاد،
بلكه با جانوران، درختان و اشياى غير ذى روح داشت، با جهان مادى مرتبط مى
گرديد.12
2. رابرتسون نشان داد كه قربانى دادن در مذبح، قسمت
اصلى مناسك مقدّس مذاهب باستانى را تشكيل مى دهد و كمابيش در مراسم تمامى ملل و
مذاهب، نقش عمده اى ايفا مى كند، به طورى كه طبق بيان او، اين عمل در ميان تمام
ملل يكسان و مشترك است.13
3. از نظر رابرتسون، قربانى دادن در آغاز ظهور، معنايى
بكلى متفاوت با آنچه در مراحل بعدى پيدا كرد، داشت. به بيان وى، مفهوم ابتدايى
«قربانى» عبارت از هديه اى بود كه به خدايان تقديم مى شد تا موجبى براى آشتى
خدايان با قربانى دهندگان يا جلب عنايت و محبت خدايان نسبت به آنان گردد. اما
مفهوم ثانوى قربانى، كه استعمال غيردينى داشت، عبارت بود از: وارستگى و اخلاص.
آنچه وى اساس نظريه خويش را بر آن نهاد، مفهوم ابتدايى قربانى بود.14
4. رابرتسون انواع قربانى را برشمرد و معتقد بود كه
انسان تنها چيزهاى قابل خوردن و آشاميدن را به خدايان هديه مى كند تا خود و
خدايان از آن تغديه كنند. از جمله اين هدايا، مى توان از گوشت، غلات، ميوه ها،
شراب ها و روغن نام برد. وى سپس بيان مى كند كه از اين ميان، تنها چيزى كه
مشمول احكام و تحديداتى مى شود، گوشت قربانى است كه هم خدا و هم پيروانش مى
توانند از آن تغذيه كنند و قديمى ترين شكل قربانى نيز محسوب مى شود. به اعتقاد
وى، نبات ها از جمله پيش كش هايى بودند كه متأخّر از قربانى حيوانات است و خاص
خدايان محسوب مى شدند و آنچه وى در «مراسم غذاى دسته جمعى كلان» مدّنظر دارد،
همانا خوردن گوشت حيوانات قربانى است كه بر ديگر هدايا مقدم مى باشد.15
5. تفكيكى كه رابرتسون در مفهوم متأخر و متقدّم قربانى
قايل شده، در واقع براى رفع اشكال مقدّر است. اشكال بيان شده درباره هدايايى
است كه به طور كامل به خداوند اختصاص مى يابند و در هيچ غذاى مقدّسى صرف نمى
شوند; مثل قربانى هايى كه به طور دسته جمعى كشته يا سوزانده مى شوند و يا وقتى
پيشكش، جزئى غيرقابل تناول از قربانى است; مثلاً قربانى كنندگان، ناخن، خون و
يا موى حيوان را اهدا مى كنند. نمونه اى از اين نوع هدايا را مى توان در ميان
سامى ها، به ويژه قوم يهود، يافت.
به اعتقاد رابرتسون اين نوع هدايا در مراسم ابتدايى
قربانى نقشى نداشته اند، بلكه در مراسم ابتدايى، تنها هدايايى اهدا مى شد كه
قربانى دهندگان آن را با خدايان قسمت كرده و در يك وعده غذاى دسته جمعى تناول
مى كردند و بعدها اين نوع هدايا مرسوم گرديدند.16 و بدين سان رابرتسون اسميت
تلاش كرد تا تكليف پيش كش هاى متأخّر را از هداياى ابتدايى مجزّا كند و از
مشكلات بنيان افكن نظريه اش جلوگيرى كند.
6. در اين مراسم، همه اعضاى كلان شركت مى كردند و جشن و
سرور به راه مى انداختند. اين جشن به افراد كلان فرصتى مى داد تا طى آن، از يك
سو، پيوند ميان خويش را تحكيم بخشند و از سوى ديگر، با خداوند ايجاد پيوند و
الفت نمايند.
7. خوردن حيوان قربانى توسط اعضاى كلان، هم نشانه تقويت
روابط اجتماعى بود و هم مبيّن هم غذايى خدايان و پيروان آن ها، كه طى مراسمى
مذهبى صورت مى پذيرفت. اين هم سنگى شامل تمام روابط ديگرى مى گشت كه ميان
خداوند و پرستندگان وى وجود داشت. نمونه اى از اين مراسم را مى توان ميان اعراب
باديه نشين، در زمان كنونى مشاهده نمود. بدين سان، در ميان آن ها رسم بر آن است
كه هر كس لقمه اى غذا با آن ها بخورد و يا جرعه اى شير بنوشد، ديگر نبايد از
خصومت آن ها هراسى به خود راه دهد. اصطلاح نان و نمك خوردن در فرهنگ برخى ملل
مبيّن همين معناست. اين هم لقمگى هر از چند گاهى بايد تكرار گردد تا روابط و
پيوند آن ها همچنان استوار باقى بماند.17
8. به اعتقاد رابرتسون، جواز كشتن و خوردن توتم يا
حيوان قربانى، طى مراسمى خاص و حرمت آن در مواقع ديگر، دلالت بر تابويى18 مى
كرد كه با توتم19 بستگى داشت. به عبارت ديگر، اين قبيل حيوانات چون در رديف
نياكان يا بستگان و در نهايت، اعضاى قبيله محسوب مى شدند، خوردنى نبودند، مگر
در مواقعى خاص.20 از سوى ديگر، به اعتقاد رابرتسون، حيوانات قربانى در گذشته
هاى دور، مشابه خود خدايان بودند و پيروان با تقديم قربانى، به نحوى نشان مى
دادند كه ميان آن ها و خدايان حيوان قرابت خونى وجود دارد.21 از اين رو، در
برخى از مناطق، ذبح حيوان مقدّس، از چنان حرمتى برخوردار بود كه حتى مشاركت و
خواست همه اعضاى كلان در ذبح او نيز از قبح آن نمى كاست، تا آن جا كه در مناطقى
از جهان، قربانى كننده به محض قربانى كردن حيوان، پا به فرار مى گذاشت; چنان كه
گويى از مجازات يا مكافاتى مى گريخت. در مراسم «باپونيا» در شهر آتن، پس از
قربانى كردن گاو نر، محاكمه اى تشريفاتى براى قاتلش برگزار مى گرديد و طى آن،
همه اعضاى اين دادگاه جعلى به اتفاق رأى مى دادند كه تقصير با چاقو بوده و آن
وقت چاقو را به دريا پرتاپ مى كردند.22 محاكمه صورى قاتل، در واقع، نوعى
عذرخواهى از روح گاو نر بود، شبيه همين مراسم را مى توان در تشريفات دينى «زئوس
سوسيپولس ماگزيا» (Zeus sosipolis of magaesia) مشاهده كرد.23 طى اين مراسم،
روح زئوس، كه بدون شك خداى حاصل خيزى در ماگزيا بود، موّقتاً در گاو نر حلول مى
كرد و بدين سان با خوردن گوشت قربانى، اعضاى كلان در واقع با زئوس يكى مى شدند.
رابرتسون در توضيح مطلب مزبور، مى افزايد:
اين حيوانات قربانى از راه قربانى و (خورده شدن)
دگرديسى شده، به صورت خدايانى از براى كلان درمى آمدند.24 به عبارت ديگر، بنا
بر نظريه وى «در گذشته هاى دور، حيوانات قربانى، مشابه خود خدايان بودند» و
اكنون اعضاى قبيله با خوردن آن در واقع، درصددند تا پيوند خويش را با او تجديد
كنند.25رابرتسون براى اثبات مدعاى خويش، «توداهاى» هندوستان را مثال آورد كه
گله خويش را مى پرستيدند، اما هرگز به گوشت آن ها لب نمى زدند، مگر سالى يك بار
كه گوساله نرى را ذبح مى كردند و گوشتش را طى مراسمى خاص مى خوردند.26 رابرتسون
در تأكيد سخن خود، براى خويشاوندى قبيلگى، در ميان اعراب، شواهد ديگرى نيز ذكر
مى كند. از جمله شواهدى كه رابرتسون بر آن تأكيد مىورزد، سخنى از اعراب است كه
هنگام كشته شدن عضوى از اعضاى كلان بيان مى كنند. در اين هنگام، اعراب به جاى
گفتن «خون فلان كس ريخته شد» مى گويند: «خون ما ريخته شد.»
9. كشتن و خوردن اين حيوانات، مى بايست به صورت دسته
جمعى صورت پذيرد. به اعتقاد اعراب، همان گونه كه ريختن خون يكايك اعضاى قبيله
بدون مشاركت همه اعضاى قبيله مجاز نبود، در باب ذبح حيوان قربانى نيز مى بايست
همه اعضاى قبيله شركت جويند تا كشتن حيوان، اعضاى كلان را دچار عواقب بدى
نكند.27 سن نيلوس از مراسم قربانى در ميان اعراب باديه نشين در حدود قرن چهارم
ميلادى در صحراى سينا سخن مى گويد. در اين مراسم، قربانى عبارت بود از شترى كه
دست و پا بسته روى مذبحى از سنگ هاى ريز و درشت دراز كرده بودند، رئيس قبيله به
حاضران دستور مى داد كه سه بار آوازخوانان دور مذبح طواف كنند و پس از آن،
نخستين ضربه را به حيوان وارد مى آوردند و با ولع، خونى را كه از محل زخم فوران
مى زد، مى نوشيدند. سپس همه اعضاى قبيله روى حيوان مى افتادند و هركدام با
شمشير خود، تكه اى از گوشت آن را، كه هنوز تكان مى خورد، مى كند و آن را مى
بلعيد.28
10. سؤالى كه در اين مرحله مطرح مى شود آن است كه
انگيزه انسان ابتدايى از خوردن گوشت حيوان و ايجاد پيوند ميان خويش و حيوان
قربانى چه بود؟ رابرتسون در پاسخ مى گويد: چه بسا هدف انسان ابتدايى از خوردن
گوشت حيوان و اتحاد با وى، به دليل ترس از حيوانات بود كه بعدها اين اتحاد شكلى
كامل تر به خويش گرفت و به شكل نظام توتميسم29 مطرح گرديد.
خلاصه آن كه، به اعتقاد رابرتسون اسميت، هر قبيله اى با خوردن حيوان قربانى با
توتم خويش در مواقعى خاص، آن هم به صورت دسته جمعى و در مراسمى ويژه، درصدد
برمى آيد تا پيوندى ميان خود و توتم خويش ايجاد نمايد. نظريات رابرتسون مخالفان
و موافقانى را برانگيخت. از جمله مردم شناسانى كه موافق نظريه رابرتسون بودند و
حتى در پردازش نظريه هاى خود از وى تأثير گرفتند، مى توان از اف. بى جيونز
(F.B. Jevons) نام برد. وى در مقدمه اش بر كتاب تاريخ دين30، مستقيماً به اين
موضوع اشاره كرده است. اما از جمله مردم شناسان مخالف نظريه هاى اسميت مى توان
از ماريلير (MARILLER)، هوبرت (HUBERT)، مُس (MAUSS) و اى وستر مارك (
E.WESTERMARCK) نام برد. در ذيل، به تبيين نظرات اينان پرداخته مى شود:
4. اف بى جيونز: تحقيقات جيونز براساس اين فرضيه است كه
نظام توتمى اولين شكل اجتماع بوده است. به اعتقاد او، توتم از يك پيمان و اتحاد
ميان جامعه انسانى و گونه اى از حيوانات ناشى شده كه در زمينه خويشاوندى ميان
آن ها قرار دارد. جيونز نيز همچون رابرتسون اسميت اعتقاد دارد كه اين اتحاد
براى رفع خصومتى است كه ميان انسان و آن گونه از حيوانات ايجاد شده. اما اين كه
چرا اين پيوند به عنوان قرابت خونى تلّقى گرديده، نكته اى است كه جيونز آشكارا
به توضيح آن نمى پردازد. برخى از مفسّران نظريه هاى جيونز برآنند كه جيونز ريشه
اين پيوند خونى را در مراسم تدهين جوانان به هنگام بلوغ مى يابد كه طى آن،
جوانان با خون، تدهين مى شوند.31 از نظر جيونز، مراسم قربانى و شركت در اين
مراسم، برخاسته از اين اصل است كه «خون حيات است.» در واقع، به اعتقاد او، توتم
زمانى قادر است موجب اتحاد مقدس گردد كه خونش ريخته شود و طى مراسمى شركت
كنندگان به خوردن گوشت او بپردازند تا خصوصيات ماوراى طبيعى حيوان را جذب
نموده، ويژگى هاى منفى او را دفع نمايند.32
5. ال. ماريلير: برخى از مردم شناسان نظريه قربانى
توتمى را به عنوان آيين ابتدايى نپذيرفتند. از جمله آن ها مى توان از ماريلير
نام برد. به اعتقاد وى، پيوند ريشه اى اتحاد ميان خدا و خويشانش، نياز به مراسم
و تشريفات قربانى را منتفى مى كند. به عبارت ديگر، رسم و رسومات مربوطه، قادر
به ايجاد پيوندى خونى ميان انسان و حيوان نيست. از سوى ديگر، به اعتقاد
ماريلير، اگر غذاى همگانى تنها پيوند ميان خدا و خويشانش باشد، به نظر نمى رسد
كه خدا يك توتم باشد.33
6. «اچ. هوبرت» و «ام. مس»: هوبرت و مس از جمله مردم
شناسانى هستند كه به تجزيه و تحليل مراسم قربانى عبرى و هندو پرداخته اند. به
اعتقاد اين دو مردم شناس، شواهد انواع قربانى هاى سامى در نظريه رابرتسون
اسميت، ممكن است تنها جزيى ناقص باشد و دليلى وجود ندارد كه آن ها را ابتدايى
بدانيم. هوبرت و مس در تعريف «قربانى» متفق القولند كه قربانى عملى دينى است كه
به وسيله تقديس يك حيوان (پيش كش) مجرى مراسم، به مراتبِ بالاتر اخلاقى رسيده و
بدينوسيله، به اهداف و مقاصد مطلوب خويش دست مى يازد. اين دو مردم شناس نيز
مانند رابرتسون اسميت تصور مى كردند قربانى اتحادى بين انسان و خدا به وجود مى
آورد كه اين هدف با كشتن حيوان قربانى و خوردنش توسط پرستش كنندگان و روحانيان
عملى مى گردد. اما بايد در نظر داشت كه مراسم و تشريفاتى كه به وسيله هوبرت و
مس براى تجزيه و تحليل انتخاب شده اند، به هيچوجه مربوط به مراسم ابتدايى نبوده
اند. بنابراين، نمى توان گفت كه ماهيت اوليه قربانى را در آيين هاى دينى
ابتدايى ملل توسعه نيافته ارائه مى دهند.34
7. اى. وستر مارك، وستر مارك; فيلسوف و مردم شناس
فنلاندى، اظهار داشت: از آن جا كه موجودات ماوراى طبيعى داراى اميال و خواسته
هاى انسانى هستند، همين امر انسان ها را بر آن داشت تا هدايايى به آن ها اهدا
نمايند. به اعتقاد وسترمارك، رفع شرارت ها، عادى ترين محرّك در اديان ابتدايى
براى قربانى هستند.35 برخلاف رابرتسون اسميت ـ كه اعتقاد نداشت قربانى حيوانات
بعدها جايگزين قربانى انسانى شده، بلكه ممكن است اين دو را به جاى يكديگر به
كار برد، زيرا هر دو اعضاى كلانى بودند كه توتم واحدى داشتند ـ36 وسترمارك
اعتقاد داشت، سنّت قربانى انسانى بر اساس عقيده با نظريه جانشينى يك قربانى به
جاى افراد ديگرى است كه زندگيشان در معرض خطر باشد، كه اين امر طى مرور زمان،
به پيشكش حيوانات به جاى انسان ها مبدّل گرديده است.37
فاجعه قربانى كردن
انسان ها
از زمان خلقت حضرت آدم(عليه السلام) موضوع قربانى كردن وجود داشته است و به
خلاف مطالب يهوديان، اختلاف هابيل و قابيل فقط بر سر قربانى كردن رخ داد;
قربانى هابيل را خداوند قبول كرد و قربانى قابيل مورد قبول خدا واقع نشد. در آن
زمان، اگر قربانى مورد قبول واقع مى شد نشانه ويژه اى به همراه داشت. همين
موضوع موجب حسد قابيل به هابيل شد كه در نهايت، به كشته شدن هابيل منجر گشت.
بعدها مراسم قربانى كردن در طول حيات بشرى انحرافات زيادى پيدا كرد; به گونه اى
كه حتى به قربانى كردن انسان ها نيز تسرّى يافت كه برخى از آن ها به افسانه بيش
تر شبيه است. تنها براى روشن شدن گوشه كوچكى از اين انحراف بزرگ، به چند مورد
اشاره مى شود:
«در بين سامى هاى آسياى غربى، پادشاه در مواقعى كه مملكت در معرض خطرى بود، پسر
خود را فداى قوم خويش مى كرد. وقتى پادشاه «موآب» (Moab) 38 مورد هجوم
اسرائيليان قرار گرفت و حلقه محاصره تنگ شد، پسر ارشدش را، كه قرار بود جانشين
وى شود، مأخوذ كرد و دستور داد در قربانگاه شهر ـ به عنوان فديه اى به حضور
خدايان ـ پيكر او را بسوزانند.»39
در حالى كه قربانى هاى پيشين فقط شامل پسران ارشد مى شد، به تدريج نوبت به
كودكان رسيد; براى تسكين دل خدايان و شياطين، آن ها را مى كشتند و مى سوزاندند.
در چنين شرايطى است كه رب النوع جنگ به عنوان حريص ترين خدايى كه بيش از همه
قربانى مى طلبد، وارد صحنه مى شود. در حالى كه مثال مزبور قربانى انفرادى بود،
قربانى گروهى نيز رسم رايجى بود:
«هنگامى كه اهالى كارتاژ (Carthage) 40 مورد هجوم آگاتوكلز (Agathocles) 41
قرار گرفتند و شكست خوردند، مصايب خود را به خشم و قهر منتسب كردند; زيرا در
ايام پيشين، راه و رسم ايشان چنين بود كه اولاد خود را قربانى او كنند، ولى
بعداً تغيير روش دادند و عادتشان بر اين جارى شد كه اولاد ديگران را خريدارى
كنند و آن ها را براى قربانى شدن پرورش دهند. چنين بود كه براى تسكين قهر
خدايى، كه بر ايشان غضب كرده بود، دويست طفل از زبده ترين خانواده هاى مملكت را
براى قربانى گرد آوردند و سيصد طفل ديگر نيز، كه خودشان داوطلب مرگ شدند، بر
غلظت ماجرا افزودند و آن ها يكايك بر دست هاى لغزنده پيكره برنجين بت قرار
گرفتند و از آن جا يكسره به گودالى از آتش سرنگون شدند و بدين سان، قربانى راه
وطن گرديدند.42
رسم قربانى انسانى اندكى پيش از آن كه به زوال گرايد، به اوج شدت خود رسيد. حتى
اطفال مؤنث به گودال آتشين افكنده مى شدند. در قاره امريكا نيز قربانى هاى بى
رحمانه اى در اقوام گوناگون صورت مى گرفت. اين موضوع حتى در اقوام پيشرفته اى
همچون آزتك ها43 (Aztec) و اينكاهاى44 (Inca) كشور پرو مشهود بود. «كيش و آيين
قربانى كردن بچه ها در پرو ـ مكزيكوى قديم ـ رواج عظيمى داشته است. قبايل كيتو
در دوران ماقبل اينكا هر بچه اى را كه اول به دنيا مى آمد، قربانى مى كردند. در
پرو ادعا شده است كه با تشكيل حكومت و روى كارآمدن هر اينكاى جديد، تا هزار طفل
قربانى مى شدند.45
هومر و اسميت در همين باره مى نويسند: اعتقاد بر اين است كه قربانى كردن انسان
ها با آزتك ها به كامل ترين مرحله تكامل خود رسيد. كورتز (Cortez) از وجود پنج
هزار جمجمه در معبد بزرگ خبر داده و پرسكوت (Prescott) تخمين زده كه رقم سالانه
قربانيان در سراسر اين امپراتورى از بيست هزار تجاوز مى كرده است.46
وى اى. تامس فقط چند سال بعد، جريان يك قربانى دسته جمعى را به شرح ذيل روايت
كرده است:
«هنگامى كه معبد بزرگ (Huitzilopochtli) در 1486 وقف قربانى شد، صف طويل
قربانيان بالغ بر پنج كيلومتر مى شد، در اين كشتار وحشتناك بالغ بر هفتاد هزار
موجود بشرى قربانى خدايان شد!»47
با گذشت زمان و متمدن تر و با فرهنگ تر شدن مردم، اين قبيل كشتارها و قربانى
هاى وحشتناك پايان يافت، به گونه اى كه امروزه اين گونه مراسم فاجعه بار را
تنها بايد در كتب تاريخى جستوجو كرد.
آيين قربانى در اديان
الهى
دين يهوديت
دين يهود را به حق مى توان سرامد شرايع الهى در اجراى آداب و رسوم دينى، به
خصوص سنّت قربانى، دانست. اين سنّت نزد قوم عبرى يكى از عبادات مهم به شمار مى
رفت. آداب و رسوم قربانى در كتب مذهبى يهود، در فصل قداشيم (مقدّسات) مطرح است;
زيرا قربانى براى يهود در شمار مقدّس ترين خدمات به شمار مى رفته، پيروان يهود
طى مناسكى ويژه، براى توبه و اعتراف و تقديس و كفّاره و شكر، به انجام قربانى
هاى خونى و غيرخونى، در مذبح هاى خصوصى يا در معبدهاى كوچك بالاى تپه ها مبادرت
مىورزيدند.48
انواع قربانى در دين يهود:
در آيين يهود، قربانى را به اعتبارات گوناگون تقسيم كرده اند. جيمز هاكس، مؤلف
و مترجم امريكايى قاموس كتاب مقدس، قربانى هاى دين يهود را عبارت دانسته است
از: قربانى هاى سوزاندنى ها، پيش كش ها، جنباندنى ها، افراشتنى ها، قربانى هاى
سلامتى و قربانى هاى خطا و گناه.
1. قربانى هاى سوزاندنى براى كفّاره گناهان بود كه مى
بايست نرينه بى عيب گاو و يا گوسفندان را در نهايت رغبت و ميل قربانى كنند.49
يهوديان به اين نوع قربانى «اولاه» به معناى آنچه بالا مى رود گويند; زيرا با
سوختن آن، دودش به مشام يهوه مى رسد. آن ها به دود قربانى «رئاح نيخوآخ» يا
«رايحه آرامش بخش» مى گويند.50
2. پيش كشى ها كه شامل آرد و روغن و زيتون و كندر بود كه قدرى از آرد و روغن و
تمام كندر را بر قربان گاه گذارده، مى افروختند.
3. جنباندنى ها نوبر محصولات زمينى بود كه در عيد «فصح» تقديم يهوه مى شد.
4. هديه افراشتن كه از محصولات بعد از درو بود.
5. قربانى سلامتى براى تقديس خداوند بود كه مى بايست از حيوانات و محصولات
كشاورزى تقديم مى شد.
6. قربانى هاى خطا و گناه، كه براى كفّاره به عمل مى آمد و به جا آوردن آن براى
زدودن گناه شخصى يا غيرعمدى، به عهده كاهن بود; شخص خطاكارى دست خود را بر سر
بزى مى گذارد، به گناه خود اعتراف مى نمود، آن گاه حيوان را به دست كسى داده،
آن را در دشت برده، قربانى مى كرد.
از ديگر تقسيم بندى هايى كه برخى از محققان، از قربانى
يهودى نموده اند، تقسيم قربانى ها به قربانى خونى و غيرخونى است51كه اصطلاحاً
بدان «مينهاه» (Minhah) مى گفتند. اين اصطلاح از زمان حزقيل (HEZKIEL) ـ يعنى
قرن ششم ق. م ـ صرفاً به هداياى حبوبات اطلاق گرديد.52 طبق اين تقسيم بندى،
قربانى خونى شامل حيوانات اهلى مانند گاو و گوسفند و كبوتر مى شد و قربانى
غيرخونى از نوبر ميوه هاى فصل و شراب و زيتون و آرد تشكيل مى گرديد.53 نزد
كنعانيان نيز قربانى انواع گوناگونى داشت. از آن جا كه برخى از اسباط يهود، كه
به زندگانى كشاورزى و فلاحتى پرداخته بودند، متأثّر از قربانى هاى كنعانى
گشتند، از اين رو، ذكر آن موارد در اين جابى مناسبت ندارد. نزد كنعانيان، دو
نوع قربانى متداول بود: يكى عبارت بود از اهداى هدايا مانند نوبر گله ها54 و
نوبر ميوه ها; و ديگرى مراسم «عشاء ربانى»55 (COMMUNION)56
همان گونه كه از تقسيم بندى پيشين برمى آيد، مى توان دريافت كه قوم يهود نيز
همچون بسيارى از اقوام و اديان ديگر به پيش كش هاى گياهى، جانورى و انسانى به
درگاه يهوه عقيده داشتند. اينك تفصيل برخى از آن:
الف. قربانى گاو سرخ:
از ديگر قربانى هاى مهم نزد يهود، قربانى گاو به درگاه يهوه بود. در سِفر
«اعداد»، مشخصاتى براى گاو موردنظر ذكر گشته; در آن جا آمده است: «به بنى
اسرائيل بگو كه گاو سرخ پاك، كه در آن عيب نباشد و يوغ بر گردنش نيامده باشد،
نزد تو بياورند.»57 مراسم قربانى اين حيوان از اين قرار است كه پس از ذبح گاو
در محلى بيرون از معبد، كاهن انگشت خود را در خون قربانى فرو مى كرد و آن را
هفت مرتبه به سوى پيشگاه خيمه اجتماع مى پاشيد. پس از اين مرحله، پوست و گوشت و
خون گاو با سرگين او سوزانده مى شد58 و خاكستر آن توسط شخصى طاهر جمع آورى59 و
با آب مخلوط مى گردد60 و در جاى پاك نگه دارى مى شد تا جماعت بنى اسرائيل از آن
به عنوان آب تنزيه براى تطهير استفاده كنند. اين نوع قربانى زمانى صورت مى
پذيرفت كه كسى در خيمه گاه يا بيرون از آن مى مرد. در اين مواقع، هر كه مرده
آدمى را لمس كرده بود، به مدت هفت روز نجس مى شد و براى تطهير، لازم بود خود را
با آب تنزيه بشويد.61
ب. قربانى هاى انسانى:
در تاريخ قوم بنى اسرائيل، علاوه بر قربانى هاى حيوانى و محصولات زمينى، از
قربانى انسانى نيز نشان هايى در دست است. در اين باره، برخى از محققان يهودشناس
برآن شدند تا با توجيهاتى، اصل مسأله قربانى انسانى در دين يهود را منتفى
بدانند. پروفسور مارتين بوبر (MARTIN BUBER ;1878 - 1968)، يكى از يهوديان
سرشناس در اين باره، معتقد است: «مقصود از هديه فرزند اول، نذر كردن براى خدمت
به يهوه بوده است، نه قربانى آن.» ايسفلدت (ESSFELDET) و دينگ گرين (Ding
Greene) از ديگر يهودشناسانى هستند كه برخلاف نظريه بوبر، معتقدند كه قربانى
نخست از فرزندان، خود از شعاير دين يهود بوده است. ايسفلدت توضيح ديگرى را نيز
بر مطلب مزبور مى افزايد. او مى گويد: «قربانى نخست زاده وظيفه يهوه پرستان پيش
از تبعيد به بابل بوده است و پس از تبعيد، در دين يهود، اين شعاير ممنوع گرديده
است.»62
علاوه بر قربانى نخست زادگان، ايسفلدت روايات ديگرى را نيز يادآور مى شود كه
بيانگر رواج قربانى انسانى در ميان قوم بنى اسرائيل است. روايت حضرت
ابراهيم(عليه السلام) و فرمان قربانى اسحق، آن دسته از محققان را كه به رواج
رسم قربانى انسانى ميان قوم بنى اسرائيل قايلند، يارى مى رساند تا بر ادعاى
خويش شاهدى آورده باشند. داستان ذبح اسحق از آيين يهود، داستانى آشناست. داستان
از اين قرار است كه خداوند حضرت ابراهيم(عليه السلام) را فرمان داد تا فرزندش
اسحق63 را قربانى كند. حضرت ابراهيم نيز على رغم علاقه وافر به پسر، به فرمان
خداوند سرتسليم فرود آورد و آماده قربانى شد. در آخرين لحظات و به هنگام شروغ
ذبح، گوسفندى نزد ابراهيم حاضر شد تا جانشين قربانى اسحق گردد.64
با توجه به روايت مزبور، برخى بر آن شدند كه رسم قربانى انسانى ميان اجداد بنى
اسرائيل، رسمى شايع و متداول بوده و بعيد نيست كه اين رسم در نسل هاى بعد نيز
از جمله نزد قوم يهود، هم چنان متداول و رايج باشد.
روايت ديگرى هست كه مؤيّد رواج رسم قربانى در ميان قوم يهود به حساب مى آيد.
روايت از اين قرار است كه يفتاح از قضات بنى اسرائيل و رئيس قوم يهود بود. وى
در جنگى كه ميان اسرائيليان با طايفه بنى عمون رخ داد، براى پيروزى بر دشمن،
نذرى كرد كه اگر بر دشمن فايق آيند، هنگام بازگشت، اولين كسى را كه از خانه به
استقبال او آيد، قربانى يهوه سازد و در آتش بسوزاند. پس از پيروزى بر دشمن و
بازگشت به خانه، نخستين مستقبل وى، يگانه دخترش بود كه با دف و رقص بيرون آمد.
يفتاح پس از آن كه به دخترش دو ماه فرصت داد تا به بيرون شهر رفته و با حزن و
اندوه به اتفاق دوستانش به سر برد، به وفاى نذر خويش پرداخت. از آن به بعد،
دختران اسرائيل سالى چهار روز از براى يفتاح ماتم مى گيرند.65
درباره روايت يفتاح، مفسران عهد عتيق تفاسير متعدد ذكر كرده اند; از آن جمله
است كه برخى گفته اند: مقصود يفتاح از جمله «هرچه به استقبال من از در خانه ام
بيرون آيد، از آن خداوند خواهد بود و آن را براى قربانى سوختنى خواهم گذرانيد»
آن است كه «هر كه از براى ملاقات وى بيرون آيد، وقف خدمت خداوند خواهد بود و
اگر از حيوانات باشد، آن را قربانى سوختنى خواهد نمود.» ايرادى كه محققان بر
توجيه مزبور گرفته اند آن است: در تمامى نسخه ها، حرف عطف «واو» آمده و در هيچ
يك از آن ها، حرف «با» نيامده است و اين بدين معناست كه هرچه و هر كه اول بار
به استقبال من آيد، آن را قربانى سوختنى خواهم كرد. عده اى برآنند كه قربانى
سوختنى را بايد به معناى روحانى تفسير كرد. در پاسخ، اين گونه تفاسير را مخالف
تفسير لغوى آن دانسته اند.66
عده اى ديگر برآنند كه يفتاح نذر نمود دخترش همواره بكر بماند. مفسران يهودى
اين تفسير را نيز ناپسند مى دانند; زيرا به قول آن ها، اولاً، نذر عدم تزويج از
جمله عادات عبرانيان نبوده و اين امر در نظر ايشان فخر نبوده است. علاوه بر
اين، عدم تزويج در عهد عتيق، همچون مصيبتى براى دوشيزگان تلّقى شده است.67
ثانياً، يفتاح در زمان خود، شخصى نبود كه مقتداى قوم واقع گردد. ثالثاً، اندوه
يفتاح دلالت بر صحت تفسير و صحّت مطلب مى نمايد. رابعاً، دختر يفتاح پيش از
نذر، دوشيزه بود، اگر فرض مزبور را بپذيريم، حزن دوماهه او را كفايت نمى كرد،
بلكه گفته مى شد كه تمام عمر از براى بدبختى مغموم بود. خامساً واضح است كه پس
از آن دو ماه، ديگر ذكرى از دختر يفتاح شنيده نشده و دختران اسرائيل از آن به
بعد، سالى چهار روز از براى وى مى گريند.68
جاى گزين هاى قربانى در
ميان يهوديان:
پس از خرابى معبد اورشليم، تغيير شگرفى در زندگى مذهبى يهوديان به وجود آمد. در
اين زمان، يهوديان كه ديگر قادر نبودند در معبد و قربان گاه به عبادت و اهداى
پيش كش هايشان بپردازند، تلاش كردند تا به شيوه هاى ديرين، سنن و آداب ديرين
خويش، به خصوص رسم قربانى را حفظ كنند. اولين گام آنان در اين راه، پرداختن به
نمازهاى مضاعف و ديگرى رسم قربانى در تورات با صداى بلند بود. در اين هنگام،
يهوديان داستان اسحق را و فرمان ذبحش از جانب خداوند و جايگزينى گوسفندى را در
آخرين لحظات به جاى وى، بيش از هر چيز تلاوت مى كردند. تلاوت اين داستان، به
ويژه در روز دوم از سال جديد، بيش از هر چيز متداول بود. اين داستان با افسانه
هايى از خاخام ها مزيّن شده است. خاخام ها سخنى از حضرت ابراهيم نقل مى كنند كه
پس از پذيرش قربانى حيوان، گفت: اگر مردم ديگر نتوانند چنان قربانى هايى
بياورند، چه خواهد شد؟ و در جواب، خداوند گفت: «بگذار تا آنان، آن را در برابر
من بخوانند، آن گاه قربانى بر عهده من خواهد بود.» در تلمود، اين گونه اظهارات،
كه بيانگر جاى گزينى دعا، به ويژه دعاهاى مربوط به قربانى، به جاى خود قربانى
هستند، مكرر تكرار شده است.69
«صدقه دادن» از ديگر جاى گزين هاى قربانى ميان يهوديان به شمار مى رفت; تا آن
جا كه در فصولى از كتاب ار. اليزر (R. ELIZER) در اين باره گفته شده: خدمت به
همنوع نزد من، محبوب تر از قربانى دادن است.70
«روزه گرفتن» نيز از ديگر عباداتى است كه يهوديان آن را در عوض قربانى انجام مى
دادند. آن ها با روزه گرفتن در واقع، به قربانى جسم خود مى پرداختند تا با
رياضت و ابراز فروتنى در برابر خداوند، از او بخواهند اين كار را به عنوان
كفّاره اى در برابر گناهان بپذيرد و يا آن كه شيطان را از آنان دور سازد.
در تلمود، موارد متعددى را مى توان يافت كه طى آن، فرد چند روزى از سال و گاه
تمام سال را روزه مى گرفت تا بدينوسيله، از خدا طلب حاجت نمايد. رابى شادول
(RABBI SADOL) به مدت چند سال روزه گرفت تا سرنوشت اورشليم تغيير يابد. رابى
هانينا (RABBI HANINA) براى دفع بدبختى شخصى، مبادرت به روزه گرفتن كرد.
يهوديان همچنين از روزه صد و سى ساله حضرت آدم(عليه السلام)به عنوان كفّاره اى
در مقابل گناه او ياد مى كنند. به اعتقاد يهوديان، با روزه گرفتن و فديه خويش،
مى توان لطف و رحمت خداوندى را به دست آورد.71
«مرگ رئيس كهنه» از موارد ديگرى است كه به عنوان جاى گزين و كفّاره گناه محسوب
مى شود. كسى كه مرتكب قتل غيرعمد شده باشد، بايد در شهر بماند و تا هنگام مرگ
رئيس كهنه در آن جا به سر برد و پس از آن آزاد است بى آن كه كسى معترض وى شود،
به خانه خود بازگردد. ارتباط بين مرگ كاهن بزرگ و آزادى متهم به قتل را در
صورتى مى توان توجيه كرد كه مرگ رئيس كاهنان را كفّاره همه گناهان و گناه كاران
زمان وى بدانيم، به نظر مى رسد عبارت: «مرگ روحانى بزرگ كفّاره است» كه در
تلمود آمده، مرتبط با همين موضوع باشد.72
اعياد و مراسم قربانى در دين يهود: يكى از اعيادى كه يهوديان همه ساله آن را
پاس مى داشتند، عيد «فصح» (پسح) بود. در اين عيد، كه يادگار واقعه خروج يهوديان
از مصر و رهايى از قيد رقيت مصريان است، يهوديان از سحرگاه پيش از طلوع فجر،
گوسفند يا برّه اى را تقديس كرده،73 آن گاه رئيس معبد آن را ذبح نموده، پس از
آن خون ذبيحه را بر روى دروازه خانه هاى خود مى پاشيدند تا يادآور خاطره خروج
آن ها از مصر باشد. پس از ذبح حيوان، مى بايست تمام ذبيحه به آتش نياز سرخ مى
شد و از جوشاندن ذبيحه خوددارى مى گردند.74 گوشت حيوان قربانى در اين مراسم، يا
تماماً خورده مى شد يا به آتش نياز افكنده مى شد; چندان كه چيزى از آن باقى
نماند.75 يكى ديگر از اعياد يهوديان، كه طى آن مراسم، قربانى به درگاه خدا اهدا
مى شد، عيد «گيپور» يا «روز كفّاره» بود. در اين روز، يهوديان به قربانى بز يا
پرنده اى همچون فاخته يا كبوتر مى پرداختند تا كفاره گناهان خويش را پرداخته
باشند.76 مراسم از اين قرار است: در روز بزرگ كفّاره، آن ها دو بز يا دو پرنده
به محراب مقدّس مى آوردند; يكى از آن ها را مى كشتند و ديگرى را پس از اعتراف
به گناه و ماليدن خون ذبيحه بر سرش77 و ماليدن خون بر گوش كسى كه تطهير مى
شود78، در بيابان رها مى ساختند.
مذابح يهود:
يهوديان در مذبح هاى خصوصى يا در معبدهاى كوچك بالاى تپه ها، قربانى هاى خود را
به يهوه تقديم مى كردند.79 مذابح يهود داراى تشكيلات متنوّع داخلى و خارجى بود.
از ميان آن ها، معبد سليمان، داراى دو صحن بود: صحن بيرونى و صحن درونى. در صحن
داخلى، كاهن قربانى را انجام مى داد. در اين حياط مذبحى براى قربانى وجود
داشت.80 علاوه بر اين، تشتى برنجى يا حوض هايى مخصوص شستن تكّه هاى قربانى و
ساير لوازم در آن جا وجود داشت. اما نماى خارجى معبدهاى يهود، غالباً عبارت بود
از كومه چهارگوشى از سنگ يا تلّى از خاك. اگر يهوديان مى خواستند مذبح را از
سنگ درست كنند، مى بايست آن را از سنگ هاى نتراشيده بنا كنند; زيرا حجّارى و
نقاشى در معابد يهود جايز نبود تا مبادا به منزله صور و تماثيل پرستيده شوند.
همچنين مذبح مى بايست پله نداشته باشد.
مذابح قوم يهود در عبادت خانه هايشان بر دو نوع بود:
1. مذبح قربانى هاى سوختنى كه مذبح برنجين خوانده مى شد;
2. مذبح بخور كه آن را «مذبح طلايى» نيز مى گفتند.81
در تاريخ قوم يهود، انبيايى بر ضد انجام اين گونه قربانى ها، قيام نمودند و راه
اتحاد قوم را به روشنى غير از آنچه گفته شد، نمودند. در اين زمينه، اشعياى
نبى(عليه السلام)در كتاب خود، بنى اسرائيل را ملامت كرده، چنين مى گويد:
«خداوند مى فرمايد: اين همه قربانى براى چيست؟ من از خون گاو، ميش، برّه و بز
لذت نمى برم و استغاثه هاى شما را گوش نمى دهم; زيرا دست هاى شما پرخون است.
خود را بشوييد و از بدى دست بكشيد و پى حق برويد.»82
ب. مسيحيت
شيوه نگرش قوم عيسوى به اجراى آداب و رسوم دينى شيوه اى مغاير با يهوديت است.
در دين مسيحيت، سنّت هاى دينى به شكلى عرفانى تفسير و توجيه مى گردند. آيين
قربانى نيز از جمله سنن رايج در دين يهود است كه در مسيحيت، شكلى نمادين و رمزى
به خود گرفت. در ميان مسيحيان، مظهر قربانى شخصى عيسى(عليه السلام) است. مسيح
با قربانى كردن ارادى خويش، در واقع، گناهان انسان را باز خريد و همين كار موجب
رهايى ملت اسرائيل از چنگ اسارت روميان گرديد. اين عقيده اى است كه در ميان
مسيحيانى كه از نسل يهود بودند، سخت رواج داشت. اما مسيحيان غيريهودى برآنند كه
اين قربانى نوعى «باز خريد عرفانى» است.
مارسيون (Marsion) در تأييد اين ديدگاه مى گويد: «عيسى، خداى نيكوكار، با
قربانى خود، كفّاره گناهان بشر را مى دهد و انسان را از اسارت نجات مى دهد»83در
تاريخ دين مسيح، در باب بازخريد گناهان و قربانى مسيح تفاسير گوناگونى وجود
دارد كه در اين نوشتار بدان ها پرداخته نمى شود.
ج. اسلام
در شريعت اسلام، قربانى رسمى متداول است. انگيزه شارع اسلام از انجام مراسم
قربانى، با انگيزه بسيارى از اديان و اقوام ديگر متفاوت است. برخلاف بسيارى از
اديان و اقوام، به ويژه دين يهود، كه غرض از ذبح و سوزاندن را تقديس خون قربانى
و رسيدن بوى حاصل از آن به مشام خدا مى داند، اسلام به هيچ روى، اين عقيده را
نمى پسندد. قربانى كردن در اسلام قبل از هر چيز به خاطر ياد خدا مورد توجه است.
با ذكر نام خدا كه هدف نهايى قربانى و قرب و نزديكى به اوست، مرز ايمان و شرك
مشخص مى گردد. در آيه 28 سوره حج از قربانى با كنايه اسم خداوند ياد شده است (و
يذكُروا اسم الله فى ايام معلومات على ما رزقهم من بهيمة الانعام فكلوا منها
واطعموا البائس الفقير); «و نام خدا را در ايامى معين ياد كنند كه ما آن ها را
از حيوانات بهائم ـ شتر و گوسفند و غيره ـ روزى داده ايم تا از آن تناول كرده و
فقيران بيچاره را نيز اطعام دهند.»
فخر رازى مى گويد: ذكر نام خداوند متعال در اين جا كنايه از ذبح و نحر است;
زيرا كه مسلمانان هنگام نحر و ذبح نام خدا را ذكر مى كنند و در اين مطلب تنبه
است بر اين كه غرض اصلى در آن چه كه به وسيله آن تقرب به خداوند حاصل مى شود
ذكر نام خداست و اين كه با مشركانى كه براى بت ها ذبح مى كردند مخالفت شود.84
(و لكلّ اُمَّة جعلنا منسكاً ليذكروا اسم اللّه على ما رزقهم من بهيمة الانعم
فالهُكُم الهُ واحدُ فلَهُ اسلموا و بشِّر المخبتين»; (حج: 34) «و ما براى هر
امّتى شريعت و مراسمى مقرر فرموديم تا به ذكر نام خدا پردازند كه آن ها از
حيوانات بهائم ـ يعنى گاو و گوسفند و شتر ـ روزى داد پس ـ بدانيد كه ـ خداى شما
خدايى است يكتا، همه تسليم فرمان او باشيد و اى رسول ما! تو متواضعان و خاشعان
را بشارت ده.» كلمه منسك از ظاهر جمله «ليذكرواا اسم الله; تا نام خدا ببرند»
برمى آيد كه مصدر ميمى و به معناى عبادت باشد; عبادتى كه مشتمل بر قربانى و ذبح
هم هست و معنايش اين است كه ما در امت هاى گذشته، آن هايى كه ايمان داشتند،
عبادتى و پيشكش قربانى قرار داده بوديم، تا آنان نيز نام خدا بر بهيمه انعام كه
خدايشان روزى كرده بود ببرند، و خلاصه شما پيروان ابراهيم، اولين امت نيستيد كه
بر آن هاقربانى مقررشده،بلكه براى قبل ازشماهم مقررشده بود.85
صاحب مجمع البيان نيز اين را دليلى بر عدم اختصاص قربانى بر امت اسلام مى داند
و معتقد است ذكر تسميه (بسم اللّه) در هنگام ذبح قبلاً تشريع شده است.86
البته معناى منسك وسيع تر از قربانى است و ديگر عبادات، مخصوصاً مناسك حج را در
برمى گيرد، اما در اين آيه به قرينه «ليذكروا اسم اللّه» معلوم مى شود كه منظور
همان قربانى است. فخر رازى ذيل اين آيه مى گويد: «معناى آيه اين است كه براى هر
امتى از امت هاى گذشته، از زمان ابراهيم به بعد، نوعى از قربانى قرار داديم و
سبب آن است كه نام خدا را در مناسك ذكر كنند، آن چه كه عرب براى بت ذبح مى
كردند، ذبح و ذبيحه ناميده مى شد.87 در سوره «حج» مى خوانيم: «هرگز نرسد خدا را
گوشت هاى آن و نه خون هاى آن، اما مى رسد او را تقواى شما.» (حج: 37)
اصولاً خدا نيازى به گوشت قربانى ندارد. او نه جسم است و نه نيازمند; او وجودى
است كامل و بى انتها از هر جهت. به تعبير ديگر، هدف آن است كه شما با پيمودن
مدارج تقوا در مسير يك انسان كامل قرار گيريد و روز به روز به خدا نزديك تر
شويد، قربانى، ايثار و فداكارى و گذشت و آمادگى براى شهادت در راه خدا و كمك به
نيازمندان و مستمندان را به شما مى آموزد.88
در جاهليت بعد از قربانى، خون آن را به ديوار كعبه مى ماليدند و با اين كار مى
پنداشتند كه قربانى شان بهتر مورد قبول قرار مى گيرد. خداوند از اين گونه اعمال
خرافى جلوگيرى كرد و علامه طباطبايى در تفسير آيه 37 سوره حج آورده است: «ممكن
است ساده لوحى توهم كند كه خدا از اين قربانى استفاده مى كند و بهره اى از گوشت
يا خون آن عايدش مى شود، لذا جواب داد كه نه، چيزى از اين قربانى ها و گوشت و
خون آن ها عايد خدا نمى شود; چون خدا منزه است از هر حاجتى، تنها تقواى شما به
او مى رسد، آن هم به اين معنا كه دارندگان تقوا به او تقريب مى جويند... قربانى
ها اثرمعنوى براى آورنده اش دارد و آن صفات و آثار معنوى است كه جا دارد كه به
خدا برسد; به معناى اين كه جا دارد كه به سوى خداى تعالى صعود كند و صاحبش را
به خدا نزديك كند، آن قدر نزديك كند كه ديگر حجابى بين او و خدا نماند.»89
آنچه جاودانه براى فرد باقى ماند تقواست و اين توشه جلب رضايت خدا را به همراه
دارد. اگر عمل همراه با تقوا و به خاطر خدا نباشد هرگز مورد قبول واقع نمى شود
و فرد را به خدا نزديك نمى سازد، همان طور كه قربانى قابيل مورد پذيرش قرار
نگرفت... . اگر نظر زايران تنها كشتن گوسفند باشد و اسرار و حكمت هاى آن را
ناديده بگيرند هدف والايى كه متوقع است حاصل نمى شود و لذا بايد گوسفند را به
عنوان فديه عزيزترين چيزها نظير فرزند تلقى كرد.
اگر امت اسلامى در هنگام ذبح چنين معنايى را مدنظر داشته باشند و واقعاً به آن
ايمان بيابند، يعنى در صحنه هاى زندگى اجتماعى براى اطاعت دستورات الهى حاضر
شوند كه از دنيا بگذرند، چنين امتى رهرو راه ابراهيم حنيف هستند.
همچنين شريعت اسلام از پذيرش اين نكته كه گوشت و خون قربانى غذايى براى خداوند
محسوب گردد، ابا داشته، بر آن است كه گوشت قربانى غذايى است كه در آن مستمندان
و فقيران سهيم هستند.90 در سوره حج، آيه 36، پس از برشمردن قربانى شتر به عنوان
يكى از شعاير الهى چنين آمده است: «و بخورانيد قانع و معتر را. اين چنين رام
كرديم آن را براى شما; شايد شكر گزاريد.»
نويسنده بخش «قربانى»، در دائرة المعارف دين و اخلاق، در اين باره مى نويسد:
«اين عقيده كه در ميان عبريان و ديگر اقوام كهن رايج است و براساس آن سهم
پروردگار را خون و دود و يا بو مى دانند، مغاير عقيده مسلمانان است; همان گونه
كه مغاير عقل سليم است.»91 نويسنده در ادامه مقاله خود، به «كفّاره گناهان» در
اسلام اشاره مى كند و از نظر اسلام، قربانى را براى آن منتفى دانسته، بلكه صرف
اطعام و پوشاندن ده فقير مسكين يا آزاد كردن يك برده مسلمان و يا سه روز روزه
براى كفّاره گناهان را كافى مى داند. به بيان وى، در سوره 96 چنين آمده است:
«مجازات كشتن حيوان در هنگام مناسك حج، كشتن جانور اهلى است كه داراى ارزش
معادلى باشد; مثلاً، گوسفند براى بزكوهى و كبوتر براى كبك. اما در اين جا، هدف
اين نيست كه قربانى عوض گناه داده شود، بلكه اين است كه گناه كار را از تخلّف
از فرمان بازدارد. كفّاره گناه در اسلام تماماً بر مبناى پشيمانى گناه كار و
بخشش و رحمت خداوندى است كه شفاعت حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)را نيز بايد
بدان افزود.»92
به بيان همين نويسنده، همين كه در اسلام از معبد و قربان گاه و كاهن مجرى مراسم
قربانى خبرى نيست، خود دليل متقنى است بر تأكيد اسلام بر قربانى، براى اطعام
فقرا و پشيمانى از گناه و نه انگاره اى ديگر، (همچون تغذيه خدا.)
داستان قربانى حضرت ابراهيم(عليه السلام) در روايات اسلامى چنين آمده است: حضرت
ابراهيم(عليه السلام) در عالم رؤيا مأمور شد فرزندش، اسماعيل، را در راه خدا
قربانى كند، اما بر اين پسر، كه فرمان پدر را در اجراى امر حق گردن نهاده بود،
تيغ كارگر نيامد و عاقبت بافداشدن گوسفندى به جاى او، از تيغ پدر رهايى يافت.
ماجراى قربانى عبدالمطلب نيز در منابع اسلامى آمده است: عبدالمطلب، رئيس قبيله
قريش و پرده دار بزرگ خانه كعبه، بنا به نذرى كه با خداى خود كرده بود، مى
خواست يكى از فرزندانش را قربانى كند. در آن زمان، چاه زمزم خشك شده بود. «...
پس چون آب برآمد، عبدالمطلب فرزندان را گرد آورد و گفتا: چه گوييد اندر نذر من؟
گفتند: اى پدر، نذر خويش وفا كن و هر كه را خواهى، قربانى كن. عبدالمطلب گفتا:
قرعه زنم، هر كه را قرعه بر او آيد به ميان شما، او را قربان كنم. پس قرعه زد
ميان ده فرزند، قرعه بر عبدالله آمد. بر پدر سخت گران مى آمد كه او را قربانى
كند. سرانجام، با قرعه زدن هاى پياپى، صد شتر فداى او كرد.»93
اقسام قربانى در اسلام:
در تقسيم بندى قربانى، برخى آن را بر چهار نوع دانسته اند:
1. قربانى «هَدى» كه در حج تمتّع واجب است;
2. قربانى «اضحيه» كه در روز عيد اضحى (10 ذى الحجه) صورت مى پذيرد;
3. قربانى براى كفاره ارتكاب كارى كه حين احرام، ممنوع است;
4. قربانى وفاى به نذر.94
در حج تمتّع، «هدى» در منى واجب است. قربانى شتر، سپس گاو و پس از آن، گوسفند
بهتر است.95
«اضحيه» قربانى است كه در روز دهم ذى الحجه انجام مى گيرد و آن مستحب است. اما
اگر كسى در منى هدى واجب داشته باشد، آن هدى از اضحيه كفايت مى كند، اگرچه جمع
بين هدى و اضحيه را مستحب دانسته اند.96
انگيزه اين نوع قربانى، انگيزه اى تاريخى و يادآور سنّت قربانى حضرت
ابراهيم(عليه السلام) است.97 قربانى روز اضحى تا به كنون نيز ميان مسلمانان
متداول بوده است، تا آن جا كه مسلمانان آن روز را «روز قربانى» مى نامند.
كفاره صيد در حال احرام و امور ممنوع ديگر نيز قربانى حيوانات است و تفصيل آن
در كتب حج مذكور گشته است. بعضى گفته اند كه قربانى كننده براى كفّاره، نبايد
از گوشت آن بخورد، بلكه بايد تمام آن را صدقه دهد.
قربانى براى نذر شامل نذر براى شكرگزارى يا دفع بليّه يا زجر است. اگر كسى نذر
كرد و نذرش برآورده شد، بايد آنچه را در نظر گرفته است، قربانى كند. شكرگزارى
براى نعمتى است كه خداوند عطا مى كند; از قبيل مال و فرزند.98
در ميان مسلمانان، قربانى «عقيقه» به عنوان عملى مستحب و به بيان برخى واجب،
براى سلامتى نوزاد، در هفته اول تولد صورت مى پذيرد.99 اما نذر «زجر» آن است كه
كسى نذر كند، اگر فلان كار ناپسند را انجام دهد، فلان قربانى يا صدقه يا غير آن
را بپردازد.100
پىنوشتها:
1. Encyclopaedia of Religion and Ethics, Vss sarifice, 1947,
p.1.
2ـ دكتر غلامحسين مصاحب، فرهنگ مصاحب، ذيل واژه «قربانى»
3. Encyclopaedia of Religion and Ethics, p. 1
4ـ فرهنگ مصاحب، ذيل واژه «قربانى»
5ـ محمود روح الامين، انسان شناسى، چ دوم، تهران، چاپ زمان، 1364، ص 283
6. Encyclopaedia of Religion and Ethics, p. 1
7. Ibid. p.1
8. Ibid. p.1
9ـ جان ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه على اصغر حكمت، چ سوم، تهران، پيروز،
1354، ص 8
10. The Religions of the Semites
11ـ زيگموند فرويد، توتم و تابو، ترجمه باقر ايرج پور، آسيا، 1362، ص 226;
همچنين ر. ك. به:
Encyclopaedia of Religion and Ethics, & 3. p. 2
12ـ ر. هـ. هيس، تاريخ مردم شناسى، ابن سينا، 1340، ص 187
13 و14 و15ـ زيگموندفرويد،پيشين، ص219/ ص220 / ص 220
16. Ibid. p.2
17ـ زيگموند فرويد، پيشين، ص 222
18ـ تابو (Tabo) اصطلاحى است كه از قبايل «پلى نزى» گرفته شده و به معناى
«ممنوع» است و در ادبيات مردم شناسى، معمولاً مفهوم اعتقادى «حرام» و «لازم
الاجتناب» از آن استنباط مى شود. محمود روح الامين، پيشين، ص 296
19ـ «توتم» كلمه اى است كه از زبان قبايل «الگن كين» و سرخ پوستان امريكاى
شمالى آمده و به معناى حيوان يا گياه و يا شيئى است كه مورد احترام و تقدس و
موجب ارتباط افراد و تمايزقبايل گوناگون مى باشد. محمود روح الامين، پيشين، ص
296
20ـ ر. هـ. هيس، پيشين، ص 187 به بعد
21ـ زيگموند فرويد، پيشين، ص 225 و 224
22ـ همان، ص 226 و 225، همچنين ر. ك. به:
Encyclopaedia of Religionand Ethics, p.p.15 -16
23. Ibid.
24ـ ر. هـ. هيس، پيشين، ص 187
25ـ زيگموند فرويد، پيشين، ص 226
26ـ ر. هـ. هيس، پيشين، ص 188
27 و28ـ زيگموند فرويد، پيشين، ص 224 / ص 228 ـ 227
29ـ ر. هـ. هيس، پيشين، ص 187 به بعد
30. Introduction tothe History of Religion.
31ـ براى اطلاع بيش تر ر. ك: توتم و تابو، ذيل مراسم «اينتى چيوما»، ص 229 به
بعد
32. Encyclopaedia of Religion and Ethics, p.p. 2-3
33. Ibid, p.2
34. Ibid.
35. Ibid.
36ـ ر. هـ. هيس، پيشين، ص 189
37. Ibid. p.2
38ـ يك سلطنت باستانى درشرق بحرالميتودرمحل سوريه كنونى.
39ـ ئولين ريد، انسان در عصر توحّش، ترجمه محمود عنايت، هاشمى، 1363، ص 604
40ـ «كارتاژ» از حكومت هاى كهن، كه در شهرى به همين نام در شمال افيقا و در محل
تونس كنونى ايجاد شده بود، در سال 146 قبل از ميلاد به دست رومى هاو در 698 پس
از ميلاد به دست اعراب ويران شد.
41ـ «آگاتوكلز» نام جبّارى كه بر «سيراكوز» (ناحيه اى در جنوب شرقى سيسيل)
حكومت مى كرد.
42ـ «پلوتارك» زندگى نامه نويس و مورخ يونانى
43ـ Aztec قومى با تمدن پيشرفته كه در مكزيكو مى زيست.
44ـ Inca سرخ پوستانى كه تا زمان هجوم اسپانيا بر پرو مسلّط بودند و تمدن شاخصى
داشتند.
45ـ ئولين ريد، پيشين، ص 606، به نقل از ليپرت، تكامل فرهنگ، ص 449
46. Smith, W. Robertson. The Religion of the semites: The Fundamentol
Instition (New york: meridian, 1959 - 1889) p. 133
47ـ ئولين ريد، پيشين، ص 607 به نقل از: رفتار بدوى، ص 304
48 و49ـ حسين لسان، «قربانى از روزگر كهن، تا امروز»، مجله هنر و مردم، تهران،
سال 14، ش 167ـ 169، ص 15ـ14، به نقل از: جيمز هاكس، قاموس كتاب مقدس، ص 691
50ـ على اصغر مصطفوى، اسطوره قربانى، تهران، بامداد، 1369، ص 115; همچنين
ر.ك.به: عهد عتيق، سفر خروج، ب 29، فقره 8
51ـ حسين لسان، پيشين، ص 15ـ 14
52. Encyclopaedia of Religion and Ethics, Ibid, p.2.
53ـ حسين لسان، پيشين، ص 15 ـ 14
54ـ «عبرانيان» چنانچه در فقراتى از كتاب عهد عتيق بدان اشاره شده، نخستين
فرزند مواشى و بعضاً انسانى خود را تقديم يهوه مى كردند. در سفر خروج، باب 13،
فقره دوم چنين آمده است: «هر نخست زاده كه رحم را بگشايد، در ميان بنى اسرائيل،
خواه از انسان، خواه از بهايم تقديس نما، او از آن من است.»
55ـ «عشاء ربانى» مراسمى است كه ريشه در قوم عبرانى دارد. طى اين مراسم، عابد و
معبود ـ يعنى خداى بعل با پرستندگان خود ـ پس از انجام مراسم قربانى متحد و
متفق مى شوند. (جان ناس، پيشين، ص 329 ـ 328) اين مراسم در مسيحيت، نمايش گر
عمل مسيح در آخرين شام وى با شاگردانش مى باشد كه طى آن، مسيح نان را پاره پاره
كرد، به حواريون داد و گفت: اين است بدن من و شراب را در پياله ريخته به ايشان
داد و گفت: اين است خون من. (متى: 26)، فرهنگ مصاحب، ذيل واژه «قربانى»، ص 2534
56ـ جان ناس، پيشين، ص 239
57 و58 و59 و60 و61ـ تورات، سفر «اعداد»، باب 19، فقرات 2و3 / فقرات 5ـ3 / فقره
9 / فقره 17 / فقره 12
62ـ على اصغر مصطفوى، پيشين، ص 121 به نقل از: جيمز هاكس، قاموس كتاب مقدس، ص
958
63ـ در روايات اسلامى، حضرت ابراهيم(عليه السلام) به قربانى نمودن اسماعيل(عليه
السلام) فرمان يافت.
64ـ براى اطلاع بيش تر ر. ك. به: تورات، سفر تكوين، باب 22
65ـ همان، سفر داوران، باب 11، فقرات 29 به بعد
66ـ همان، باب 11، فقرات 40ـ29; همچنين ر. ك: قاموس كتاب مقدس، ص 958
67ـ مزامير، 63ـ78
68ـ جيمز هاكس، قاموس كتاب مقدس، 958
69. Encyclopaedia of Religion and Ethics, Ibid. p. 28.
70. Ibid, & 5, p. 26
71. Ibid, p. 27
72. Ibid, p. 27
73ـ جان ناس، پيشين، ص 335
74. Ibid, p. 35
75ـ جان ناس، پيشين، ص 335
76ـ تورات، سفر «لاويان»، باب 14، فقره 22
77. Ibid, p.35
78ـ سفر لاويان، باب 14، فقره 25
79ـ جيمز هاكس، پيشين، ص 788
80ـ محمدجواد مشكور، خلاصه اديان در تاريخ دين هاى بزرگ، چ 2، ص 128
81ـ جيمز هاكس، پيشين، ص 778
82ـ محمدجواد مشكور، پيشين، ص 130
83ـ فليسين شاله، تاريخ مختصر اديان بزرگ، ترجمه منوچهر خدايار محبى، چاپ دوم،
تهران، طهورى، 1355، ص 439 ـ 438
84. Ibid. p. 29
85ـ التفسير الكبير، ج 23، ص 29
86ـ تفسير الميزان، ج 24، ص 556
87ـ مجمع البيان، ج 4، ص 84
88ـ التفسير الكبير، ج 23، ص 34
89ـ برگزيده تفسيرنمونه، ص 217
90ـ تفسير الميزان، ج 14، ص 558
91. Ibid. p. 30
92. Ibid. p. 29
93. Ibid. p.29
94ـ تاريخ بلعمى، چ 1341، ص 100ـ101 و 230 ـ 236
95ـ دائرة المعارف مصاحب، ذيل واژه قربانى، ص 2534
96ـ محمد غزالى، احياء علوم الدين، ج 2، ترجمه حسين ديوجم، تهران، انتشارات
بنياد فرهنگ ايران، 1352، ص 300
97 و98ـ دائرة المعارف مصاحب، ذيل واژه قربانى
99ـ محمد غزالى، كيمياى سعادت، چ 1345، باب «معاملات» ص 339
100ـ دائرة المعارف مصاحب، ذيل واژه قربانى
منبع:
ماهنامه معرفت،شماره 51