شهريور 1320 شادي و اندوه را به هم درآميخت و در تاريخ سرزمين ايران، رويدادهاي
تاريخي بزرگي را به يادگار گذاشت. مردم ايران در حالي كه از سقوط حكومت مستبد و
قلدرانه رضاخاني در شادي و شعف بودند، از حضور بيگانگان در سرزمين هميشه آزاد و
مستقل ايران دلناراحت بودند و آن را برنميتافتند. ارتش پر دبدبه و كبكبه
رضاخاني كه در داخل ايران سايه ترس و اطاعت را همه جا گسترانده بود و سينه
مردمان سرافراز و خردمند ايران را به تنگ آورده بود، در يك مقاومت كمرنگ و
كوتاه متلاشي شد و براي اولينبار ايران را تحت اشغال بيگانگان سپرد. اما دول
متفق كمترين حقي از ملك و ملت ايران ادا نكردند و پس از آن كه از آن به عنوان
يك پل ارتباطي و پايگاه تداركاتي خوب بهره جستند، در كمال بياعتنائي و بيآنكه
خسارات وارده به ايران را جبران كنند از كنار آن گذشتند. اشغال ايران دو هفته
بعد از امضاي منشور آتلانتيك كه چرچيل و روزولت در آن حق آزادي و استقلال و
تعيين سرنوشت را براي كليه ملل جهان شناخته بودند، صورت گرفت؛ در حالي كه ايران
بارها و بارها بيطرفي خود را در جنگ اعلام كرده بود. باري اكنون كه بيش از شصت
سال از آن رويداد ميگذرد، خوب است كه اهل مطالعه و مداقه را به مروري گذرا بر
جريان اشغال ايران و سقوط رضاشاه و چگونگي عملكرد متفقين قبل و بعد از آن دعوت
كنيم؛ بنابراين مقاله حاضر را پيش روي شما عزيزان گرامي نهادهايم.
مقدمه
با شروع جنگ جهاني دوم، در حاليكه ايران بيطرفي كامل خويش را در اين مخاصمه
بزرگ اعلام كرده بود، دول قدرتمند به بهانههاي مختلف، بدون در نظر گرفتن اينكه
ايران از كانون مخاصمه به دور است، تنها براي بهرهگيري مادي و معنوي از
امكانات و مواهب خدادادي اين كشور و جهت لطمه زدن به طرف مقابل جنگ، خودسرانه
وارد ايران شده و آن را مورد اشغال نظامي قرار دادند. متحدين به سركردگي هيتلر
در ابتداي جنگ به پيشرفت هاي قابل ملاحظه نظامي دست يافتند و همراه شوروي سابق،
كشورهاي مختلف اروپايي را اشغال كرده و متفقين را در آستانه شكست قرار دادند؛
اما با پيوستن شوروي سابق به متفقين، موقعيت متحدين تضعيف شده و سرانجام بازنده
جنگ شدند. در اين راستا، گرد هم آيي سران سه كشور قدرتمند حاضر در جنگ (آمريكا،
شوروي و انگلستان) يعني روزولت، استالين و چرچيل و مذاكرات آنها در كنفرانس
محرمانهاي كه در تهران تشكيل شد، نقش اساسي در شكست متحدين به سركردگي هيتلر و
پيروزي متفقين در جنگ داشت. در اين بين هرچند آمريكا به علت دور بودن از كانون
درگيري، تلفات انساني و خسارات مادي زيادي متحمل نشد اما منافع اين دولت در
اروپا تهديد شده و متحدين به طور غيرمستقيم با آمريكا درگير جنگ بودند. در اين
راستا به حوادث اين دوره و موقعيت استراتژيك ايران در رابطه با نيرو رساني به
جبهههاي جنگ و نيز وظيفه و نقش رضاخان و در نهايت سقوط وي و پيروزي متفقين
ميپردازيم.
چگونگي شروع جنگ جهاني دوم:
آغازگر اصلي جنگ جهاني دوم آدولف هيتلر بود كه با اولتيماتومي كه به كشورهاي
همجوار داد، جنگ را آغاز كرد. اما در ايران، در حاليكه تمام شرايط و اوضاع نشان
ميداد كه رضاشاه رژيم خود را كاملا مستقر كرده و از هيچ سو خطري تهديدش
نميكند، در آن سوي دنيا حادثهاي رخ داد كه تاثيرات آن به زودي به ايران نيز
رسيد. جنگ جهاني دوم در حالي با حمله ارتش هيتلر به لهستان آغاز شد كه رژيم
ايران براي مبارزه با عوارض آن از هميشه ضعيفتر بود. رجالي كه در سالهاي سخت
جنگ جهاني اول مملكت را حفظ كرده بودند، ديگر زنده نبودند. مستوفي الممالك و
مشيرالدوله درگذشته بودند، تيمورتاش و نصرتالدوله و داور كه همچون فروغي،
قوامالسلطنه، مخبرالسلطنه، موتمن الملك كه ممكن بود بتوانند كاري انجام دهند
در گوشهاي به كارهاي كشاورزي و يا فعاليت هاي ادبي ميپرداختند. تقيزاده و
حكيمالملك نيز در اروپا به سر ميبردند و ماسونها نيز از دور رضاخان به دست
خودش پراكنده شده بودند. قزاق سوادكوهي ميخواست با اعلام بيطرفي، كشور و رژيم
را از گزند حوادث جنگ جهاني مصون نگاه دارد. جنگ دوم جهاني زماني آغاز شد كه
رژيم ايران بيش از هر زمان ديگري در تاريخ ايران به اروپا مرتبط و وابسته بود.
صنايع نوپاي ايران در آن زمان بيشتر با مديريت و حضور فعال خارجي ها و به ويژه
آلمان ها ساخته ميشد. براي تعمير، اداره و تهيه لوازم اوليه اين كارخانجات
نياز به اروپايي آرام بود چراكه تجارت خارجي هر دم فزوني ميگرفت.
نفوذ آلمان در ايران و سقوط رضاخان:
نفوذ اقتصادي آلمان در ايران و گرايش و تمايل رضاخان به سوي اين كشور، باعث شد
تا انگلستان كه پايگاه مهم خود يعني ايران را در شرف افتادن در دامن آلمان
ميديد، زمينه را براي سقوط رضاخان به محض ورود متفقين به ايران آماده ساخته و
ضمن تبعيد رضاخان، با دستياري آمريكا، پسرش محمدرضا را به سلطنت ايران منصوب
كند. در زمان رضاخان ارز لازم براي خريدهاي خارجي از طريق سهم ايران از درآمد
نفت جنوب تامين ميشد. اين پول سرانجام به جيب آلمان ها ميرفت كه در صدر فهرست
صادركنندگان كالا به ايران قرار داشتند. اينك كه آلمان به سوي جنگ با انگلستان
ميرفت، ادامه اين روند بدين معني بود كه خرج ماشين جنگي آلمان را انگلستان
بپردازد تا با ساختههاي آن، هيتلر لندن را بمباران كند. رژيم رضاخان ميرفت تا
قرباني اشتباه محاسبه اوليه انگلستان و آمريكا شود كه با روي كارآمدن نازي ها
در آلمان شادماني كرده بودند. حضور هر دم افزون آلمان ها در ايران عملا بندهاي
اقتصادي رژيم رضاشاه را از انگلستان بريده و به برلين پيوند زده بود. چنين به
نظر مي رسد كه رضاخان با بركناري فروغي و كودتا عليه ماسونها عملا بندهاي سياسي
خود را با انگلستان به آنجا مختصر كرده بود كه به سادگي قابل بريدن باشد. سفير
انگلستان بعد از مراجعت از ايران در آخرين گزارش خود چنين نوشت: «در تهران هيچ
ديپلماتي به اندازه سفير آلمان مورد توجه نيست، تبليغات و اقتصاد در دست آلمان
هاست. در بخش صنايع نيز، متخصصان آلماني در كارخانههاي متعلق به رضاخان خدمات
دلنشيني به او ارائه ميدهند».
اين گزارش در لندن چندان با اهميت تلقي نشد چراكه در اين زمان انگلستان بيشتر
نگران نفوذ آلمان ها در مستعمره سابق خود، بين النهرين (عراق) بود؛ به خصوص در
آن هنگام، رضاخان هنوز حركتي نكرده بود كه نشان دهد دل به پيروزي آلمان ها بسته
است حال آنكه متخصصان و كارشناسان آلماني در ايران از مدتها پيش يارگيري كرده
بودند. در اين اواخر نقل و انتقالاتي در بين آلماني هاي مقيم تهران رخ داد كه
به نظر ميآمد براي سرعت بخشيدن به كارهاي فني باشد، در حاليكه پس از هر كدام
از اين جابجاييها، افرادي از اعضاي حزب ناسيونال- سوسيال (نازي) به ايران
ميآمدند. از سوي ديگر بايد گفت در ابتدا آلمان ها به جهت آنكه هيچگاه در ايران
مطامع سياسي نداشتند، در بين مردم خوشنام بودند. بسياري از آزاديخواهان و ملي
گرايان با تمام اعتقادات خود بر اين استدلال پافشاري كردند كه راه رستگاري
ايران در همكاري با آلمان است و بسياري از مردم به علت تنفر از انگلستان و ترس
از شوروي با آنان موافق بودند. در سازمان تازه تاسيس «پرورش افكار» نيز همين
تمايلات ملي تجلي يافته بود. در آنجا صديق اعظم، بديع الزمان فروزانفر و دكتر
متين دفتري و بسياري ديگر از رجال و اديبان، جلسات سخنراني برپا داشته و بر
تملقگويي از رضاخان و تبليغ ناسيوناليسم و تاريخ ايران باستان ميپرداختند.
پشت اين فعاليت ها، پرشورترين طرفدار آلمان، حبيب الله نوبخت قرار داشت كه به
سادگي از طرفداراي آلمان به رياست ستون پنجم اين كشور در ايران رسيد. او با
تاسيس حزب كبود كه يك شبكه مخفي بود به يارگيري از بين صاحبان مقام و افرادي كه
در پست هاي حساس قرار داشتند، پرداخت و به راحتي توانست از بين نظاميان، گروهي
را به خود جذب كند. اين شبكه، همچون تشكيلات فراماسونري اداره ميشد و با
يهوديان و ماسون ها دشمني نداشت. نوبخت در يك فعاليت علني، كانون ايران باستان
را نيز بنيان نهاد كه آرم آن نقش فروهر (مشخصترين نشانه زرتشتيان) به همراه
صليب شكسته هيتلر بود. در اين كانون مجلهاي منتشر ميشد و جلسات سخنراني برپا
ميگشت كه در آن سخنرانان از برتري نژاد آريا و هم نژادي مردم ايران و آلمان
سخن ميگفتند. بايد پذيرفت اكثريت مردم ايران كه به زور رژيم رضاشاه، از فعاليت
هاي سياسي محروم مانده بودند، اعتنايي به جنگ در اروپا نداشتند اما خواه،
ناخواه اين جنگ در زندگي آنها داراي تاثيراتي بود. در نخستين سال جنگ، اختلال
در رسيدن قطعات كارخانهها، مواد اوليه كارخانهها و بالا رفتن قيمت اجناس
وارداتي، نرخها را بالا برد و تورم را دامن زد. به زودي گيرندههاي راديويي
گرونديك و فيليپس و زنيط و مارك هاي آلماني پرفروش شدند. مردم ميكوشيدند از
طريق اين راديوها، اخبار سانسور شده مطبوعات فارسي را دور بريزند و از حوادث
جهان باخبر شوند؛ به خصوص كه هم راديو برلين و هم بي بي سي برنامههايي به زبان
فارسي پخش ميكردند. به اين ترتيب و بتدريج اخبار جنگ، با پيروزي هاي اوليه
آلمان در ايران، شنوندگان علاقهمندي پيدا كرد. يكي از آنها رضاشاه بود كه در
كاخ نوساز سعدآباد، چند راديوي قوي داشت. وي تصميم گرفته بود تا از طريق يك
راديوي شخصي، سخنراني هاي كانون پرورش افكار را به گوش همه مردم برساند. فروغي
و رجال همفكر او كه در كُنج خانههايشان اخبار جنگ را دنبال ميكردند، وقتي
شنيدند كه با افتتاح مجلس دوازدهم شاه به جم مورد اعتمادش تكليف استعفا كرده و
قصد دارد متين دفتري، وكيل و حقوقدان نزديك به سفارت آلمان را به نخستوزيري
برگزيند، دانستند كه ديكتاتور به دام افتاده است. به راستي نيز تبليغات آلمان
ها و پيروزي هاي اوليه هيتلر كار خود را كرده بود. كمي بيشتر از دو سال بعد از
روزي كه وزيران خارجه ايران، تركيه، افغانستان و عراق در چادر مجللي برابر قصر
شهوند (سعدآباد) پيماني را امضا كردند كه طرح اصلي آن را انگلستان داده بود،
رژيم هاي ايران و عراق، جهت مخالف انگلستان را برگزيدند. لندن كه در ابتدا رژيم
هيتلر را ضد كمونيستترين رژيم جهان ميديد مانعي براي نفوذ وي در «شكارگاههاي
اختصاصي» خود ايجاد نكرده بود، ناگهان به اشتباه خود پي برد.
مقدمات حمله متفقين به ايران:
در بيست و دوم ژوئن 1941.م برابر با اول تير 1320.ش حادثهاي اتفاق افتاد كه
دنيا را با شگفتي روبرو ساخت و اهميت ايران را از لحاظ استراتژيكي چند برابر
افزايش داد. در سحرگاه آن روز ارتش نيرومند آلمان، خاك شوروي را مورد حمله قرار
داد و ظرف چند روز شكست هاي فاحشي به ارتش سرخ كه غافلگير شده و انتظار چنين
حمله ناگهاني را نداشت، وارد كرد و متعاقبا قسمت بزرگي از خاك آن كشور را متصرف
گرديد. اين بار هدف آلمان ها خرد كردن نيروي دفاعي شوروي، تصرف مسكو، لنينگراد،
كيف و رسيدن به چاه هاي نفت قفقاز بود. آلمان ها قصد داشتند پس از آنكه ارتش
آفريقايي آلمان كه به دروازه هاي مصر رسيده بود، دفاع انگليسي ها را درهم شكست،
با ارتش اعزامي به روسيه در ايران تلاقي نموده و توامان به هندوستان حمله كنند
و با تصرف ذخاير نفت خاورميانه و منابع حياتي هند، امپراتوري انگلستان را به
زانو درآوردند.
نخست وزير انگلستان چرچيل در برابر اين واقعه، فورا دست اتحاد به سمت شوروي ها
دراز كرد و با وجود آن همه دشمني، رقابت و اختلافات سياسي كه بين اين دو كشور
وجود داشت، براي مقابله با خطر مشترك، ناچار شد با روس ها در صف واحدي قرار
بگيرد. در اين هنگام روس ها در مقابل حملات برق آساي ارتش آلمان، احتياج مبرمي
به اسلحه، مهمات و دارو داشتند. انگليسي ها نيز ميخواستند تا به هر قيمتي شده
خطوط ارتباطي بين خليج فارس و سرحد شوروي را حفظ كنند، تا به اين وسيله اولا
مهمات و وسايل جنگي مورد نياز شوروي ها را به جبهه روسيه برسانند؛ ثانيا، اگر
شوروي ها احتمالا در جنگ با آلمان شكست خوردند، بتوانند از چاه هاي نفت
خاورميانه و راه ارتباطي هند دفاع كنند. در بيست و هفتم ژوئن يعني پنج روز پس
از حمله آلمان ها به شوروي سر استانفور دكربيس سفير انگلستان در مسكو با عجله
از لندن به محل ماموريتش مراجعت كرده و مذاكره درباره اتحاد با شوروي را با
مولوتف- كميسر امور خارجه شوروي- آغاز كرد. اين مذاكرات منجر به موافقتنامه
دوازدهم ژوئيه 1941.م شد كه به موجب آن دو دولت متعهد شدند: اولا؛ هيچگونه
مذاكرات جداگانهاي براي متاركه جنگ با آلمان بدون جلب رضايت طرف ديگر ننمايند؛
ثانيا، هرگونه كمك نظامي لازم را در جنگ با دشمن مشترك به يكديگر برسانند.
پس
از آن مساله رساندن اسلحه و مهمات به جبهه روسيه مطرح شد. انگليسي ها، راه
ايران را كه مطمئنترين و كوتاهترين راه بود و راه آهن سراسري، آن را از خليج
فارس به بحر خزر مرتبط مينمود و بهترين وسيله نقليه به شمار ميرفت، پيشنهاد
كردند. در ابتدا روس ها در مورد حمله به ايران كه داراي ارتش مدرن و مجهز به
بهترين سلاح هاي آن روز بود، اظهار ترديد نمودند و حاضر نشدند مبادرت به جنگ در
دو جبهه بنمايند. اما انگليس ها در اين خصوص اطمينان كافي به آنها دادند كه در
ظرف چند روز موفق به از بين بردن مقاومت ارتش ايران و اشغال كشور خواهند شد و
به اين ترتيب روز هفدهم ژوئيه در مورد حمله به ايران بين نمايندگان دو كشور
توافق به عمل آمد. رضاشاه كه در آن زمان متكي به ارتش صد و بيست هزار نفري و
اعلام بيطرفي ايران بود، براي آنكه هيچگونه بهانه به دست متفقين ندهد در ژوئيه
سال 1940 دكتر متين دفتري كه تحصيل كرده آلمان و متمايل به اين كشور بود را از
نخست وزيري بركنار و علي منصور را كه به محافظهكاري شهرت داشت به جاي او منصوب
كرد.
رضاشاه، ضمنا ورود نشريات تبليغاتي آلمان به ايران را ممنوع ساخته و
فعاليت آلماني هاي مقيم ايران را تحت نظارت دقيق قرار داد. به اين ترتيب وي
گمان ميكرد ديگر دو دولت همسايه، كاري به كار دولت بي طرف ايران نخواهد داشت؛
اما در هجدهم ژوئيه 1941 دولت هاي شوروي و انگلستان يادداشت هاي مشابهي به دولت
ايران تسليم و ضمن آن از فعاليت كارشناسان آلماني در ايران اظهار نگراني كرده و
اخراج آنان را كه به عقيده دو دولت متفق، ستون پنجم آلمان در ايران بودند و
منافع آنان را مورد تهديد قرار ميدادند، خواستار شدند. دولت ايران در جواب
آنان اظهار داشت كه كارشناسان آلماني براي خدمت در صنايع ايران ضروري بوده و به
زودي نميتوان براي آنها جانشين پيدا كرد، در ضمن تعدادشان هم آنقدر زياد نيست
و دولت بر عملكرد آنها نظارت و مراقبت جدي دارد. در مقابل، متفقين كه قبلا در
مورد حمله به ايران تصميم خود را گرفته بودند، مشغول تدارك عمليات نظامي
گرديدند. در عين حال انگليسي ها كه با ورود ارتش شوروي به خاك ايران موافق
نبودند، سعي كردند رضاشاه را متوجه حقايق امر بنمايند. آنتوني ايدن وزير خارجه
انگليس به محمدعلي مقدم- وزير مختار ايران- در لندن به طور سربسته اظهار داشت
كه اگر مساله واگذاري راه، جهت عبور اسلحه و مهمات انگليسي به جبهه شوروي به
نحوي حل شود از اقدامي كه ممكن است عواقب وخيمي براي ايران داشته باشد جلوگيري
خواهند كرد. رضاشاه به اين پيغام توجهي نكرد و در واقع منتظر نتيجه جنگ آلمان و
شوروي ماند.
در شانزدهم اوت 1941(25مرداد1320) سه يادداشت به دولت ايران رسيد؛
دو يادداشت اول از طرف شوروي و انگلستان بود. دولت هاي مذكور، پاسخ ايران را
قانع كننده ندانسته و مجددا خواستار اخراج كليه اتباع آلماني از ايران و خاتمه
دادن به فعاليت جاسوسان آلماني شدند و در واقع به دولت ايران در اين باره
اولتيماتوم دادند. يادداشت سوم از طرف دولت آلمان و حاوي پيام هيتلر به رضاشاه
بود. پيشواي آلمان در پيام خود از مقاومت ايران در برابر فشار متفقين و پيروي
از سياست بيطرفي اظهار خوشحالي كرده و اعلام داشته بود كه به عقيده او اين
دوره فشار طولاني نخواهد بود، زيرا نيروهاي آلماني در خاك اوكراين مشغول پيشروي
بوده و به نواحي شمالي جزيره كريمه رسيدهاند و قصد دارند تا پاييز، قسمت هاي
ديگري از خاك روسيه را نيز تصرف و آخرين مقاومت روس ها را درهم شكنند. ضمنا
هرگونه كوشش انگليسي ها براي ايجاد خط دفاعي در قفقاز به لحاظ تفوق نيروهاي
آلماني محكوم به شكست ميباشد و دولت آلمان اميدوار است، تا زمانيكه اين دوره
كوتاه سپري نشده دولت ايران با تمام قوا در مقابل فشارهاي متفقين مقاومت نمايد.
رضاشاه در وضع بسيار بغرنجي قرار گرفته بود، زيرا از يك طرف اگر با تقاضاي
متفقين موافقت ميكرد، دست به اخراج آلماني هاي مقيم ايران ميزد و اجازه عبور
اسلحه و مهمات به جبهه روسيه را ميداد مرتكب عمل خصمانهاي نسبت به دولت آلمان
كه ارتش نيرومندش در قلب خاك روسيه در حال پيشروي بود، ميگرديد و احتمال داشت
در صورت شكست شوروي كه در آن روزها حتمي به نظر ميرسيد، آلمانِ فاتح، در صدد
انتقامجويي برآيد. از طرف ديگر رضاشاه متوجه خطري كه به علت تمركز نيروهاي
انگليسي و هندي در بصره، خانقين و سرحدات عراق، امنيت ايران را تهديد ميكرد
شده بود و ميدانست كه انگليسي ها به هر قيمتي شده از تاسيسات نفت جنوب دفاع
خواهند كرد. در اين موقعيت خطرناك رضاشاه سياست دفع الوقت و حفظ وضع موجود را
پيش گرفت تا شايد به مرور زمان و گذشت ايام نتيجه جنگ مشخص شود و او بتواند
تكليف خود را با دول متخاصم روشن كند. به اين ترتيب رضاشاه در پاسخ دومين
يادداشت متفقين بار ديگر اعلام نمود كه تعداد كارشناسان آلماني در ايران فقط
ششصد و نود نفر به علاوه خانوادههايشان ميباشد كه همگي تحت مراقبت دولت ايران
مشغول انجام وظيفه ميباشند و در صورتيكه ايران دست به اخراج آنها بزند ممكن
است دولت آلمان اين عمل را تخلف از سياست بيطرفي تلقي نمايد، بنابراين از قبول
تقاضاي متفقين معذور است. در اين هنگام راديو و جرايد انگلستان، شوروي و متفقين
شروع به تبليغات شديدي درباره فعاليت ستون پنجم و جاسوسان آلماني در ايران و
ورود احتمالي رضاشاه در جنگ به نفع آلمان نمودند.
تجاوز نيروهاي شوروي و انگلستان به ايران:
سحرگاه روز بيست و پنجم اوت 1941 (سوم شهريور1320) درست پانزده روز بعد از
انتشار منشور آتلانتيك كه طي آن چرچيل و روزولت، آزادي و استقلال و حق تعيين
سرنوشت را براي كليه ملل جهان به رسميت شناختند، كشور بيطرف ايران از شمال و
جنوب مورد تجاوز قرار گرفت و نيروهاي شوروي و انگلستان با توسل به همان
شيوههايي كه به دشمنان خود نسبت ميدادند، به ايران حمله كردند. عمليات نظامي
به اين ترتيب آغاز شد كه نيروهاي شوروي مركب از دو تيپ پياده نظام و موتوري تحت
فرماندهي ژنرال نوويكوف در سه ستون وارد خاك ايران شدند. ستون اول؛ از رود ارس
گذشته و پس از تصرف ماكو و خوي تا ساحل درياچه اروميه پيشروي كرد و سپس متوجه
اروميه و تبريز شده و آن دو شهر را نيز تسخير نمود. ستون دوم؛ از آستارا و
كرانه بحر خزر به سوي اردبيل و بندرانزلي سرازير شده و پس از تصرف رشت و چند
شهر مهم گيلان و مازندران تا حدود قزوين پيشروي نمودند و در آنجا با ستوني كه
آذربايجان را تسخير نموده بود، تلاقي كردند. ستون سوم؛ از طريق بندر تركمن
(بندر شاه سابق) وارد خاك ايران شد و گرگان و خراسان شمالي را تصرف نموده تا
سمنان كه مركز تلاقي راه آهن شمال و شرق بود پيشروي كرد. در همان روز
هواپيماهاي شوروي تبريز، رشت، اروميه و قزوين را بمباران كردند و روز بعد نيز
حومه تهران را مورد حمله قرار دادند. اين هواپيماها در پايتخت، اوراق تبليغاتي
فراواني عليه رضاشاه و آلماني ها فرو ريختند. از جانب ديگر نيروهاي انگليسي
حملات خود را از ناحيه غرب و جنوب غربي آغاز نمودند. فرماندهي عمليات را ژنرال
سر ارچيبالدويول فرمانده كل نيروهاي انگليسي در خاورميانه شخصا عهدهدار شده و
مركز ستاد خود را در خليج فارس در يك كشتي جنگي قرار داده بود. وي از چند روز
قبل، به فرمانده نيروهاي انگليسي مقيم عراق دستور داده بود كه خود را آماده
تصرف تاسيسات نفتي خوزستان، كرمانشاه و بنادر و ايستگاههاي راهآهن ايران
بنمايد. وي همچنين به ناوگان انگليسي مقيم خليجفارس نيز دستور داده بود نيروي
دريايي ايران را كه در خرمشهر متمركز است از بين ببرند.
در نيمه شب بيست و چهارم اوت يك ستون از قواي مختلط انگليسي و هندي از بصره
عزيمت و در نهايت سكوت و آرامش از شط العرب عبور نموده و در سحرگاه روز بعد در
ساحل ايران پياده شدند و خرمشهر و آبادان را مورد حمله قرار دادند. در همان
هنگام، كشتي هاي جنگي انگليسي تحت فرماندهي دريادار آربانتوت، نيروي دريايي
جوان ايران را زير آتش شديد توپخانه قرار داده و كشتي هاي ايراني را يكي پس از
ديگري به قعر دريا فرستادند. با اين وجود سربازان و ملوانان ايران مقاومت شديدي
از خود نشان داده و تمام آن روز مانع پيشرفت قواي انگليسي شدند. در اين عمليات
فرمانده نيروي دريايي و ششصد و پنجاه افسر و ملوان ايراني به شهادت رسيدند و
سرانجام در حدود ساعت هشت آن شب پالايشگاه آبادان به دست انگليسي ها افتاد. در
آن موقع پنج كشتي تجاري آلمان و سه كشتي ايتاليايي در بندر امام خميني(شاهپور
سابق) مشغول تخليه بار بودند كه آنها نيز مورد حمله ناوگان جنگي بريتانيا قرار
گرفتند. يكي از كشتي هاي آلماني موفق شد خود را غرق كند ولي سايرين به دست
انگليسي ها اسير شدند و خيال انگليسي ها از اينكه آنها بتوانند با غرق كشتي
هايشان مصعب شطالعرب را مسدود و مانع عبور نفت شوند، آسوده شد. در بيست و ششم
اوت نيروهاي هوايي بريتانيا اهواز را بمباران كردند و تعدادي از هواپيماهاي
ايراني را بر روي زمين از كار انداختند و آنگاه قايق هاي شطي انگلستان با بيست
و هشت هزار سرباز از رود كارون بالا آمده به اهواز حمله كردند. نيروهاي ايراني
تحت فرماندهي سرلشكر شاه بختي تا حدودي مقاومت كردند و خساراتي هم به نيروي
دشمن وارد ساختند ولي سرانجام قواي مهاجم توانست مقاومت ايرانيان را از بين
ببرد. ستون ديگري از ارتش انگلستان تحت فرماندهي ژنرال اسليم در سحرگاه روز
بيست و پنجم اوت از مرز خسروي عبور كرد و تاسيسات نفت شهر را بدون برخورد و يا
مقاومت جدي تصرف نمود و پيشروي خود را به سوي كرمانشاه ادامه داد اما در اسلام
آباد غرب، توپخانه كوهستاني ارتش ايران از خود مقاومت معدودي نشان داد. با
اينكه هواپيماهاي انگليسي مواضع ايرانيان را بمباران كردند با اين وجود نيروهاي
ايراني تا صبح روز بيست و هشتم اوت كه دستور رضاشاه مبني بر ترك مقاومت به كليه
واحدهاي ارتش ابلاغ شد به طور پراكنده و بسيار محدود از پيشروي انگليسيها
جلوگيري نمودند. پس از صدور اين دستور بلافاصله قواي انگليسي تاسيسات نفت
كرمانشاه را اشغال و در بيست و يكم اوت (9شهريور) در حومه قزوين به واحدهاي
ارتش سرخ پيوستند.
در برابر هجوم متفقين مقاومت ارتش ايران جز چند مورد محدود، كاملا بياثر بود و
پس از اينكه اولين مرحله هجوم سپري شد، رضاشاه دريافت كه حريف قويتر از آن است
كه بتوان با آن مقابله كرد. به همين دليل دستور ترك مقاومت بعد از سه روز صادر
شد ولي در حقيقت قبل از صدور آن نيز هرگونه مقاومتي پايان يافته بود. در اين
ميان فعاليتهاي مشكوكي نظير ارسال صندوق هاي اسلحه و مهمات نامناسب و مرخص كردن
سربازان در لشگرهاي مقيم پايتخت در بحبوحه جنگ بدون ترديد مربوط به عناصر
وابسته به بيگانگان بوده است.
اشغال ايران و پيامدهاي آن:
با حمله آلمان ها به شوروي و آشكار شدن نقشه آنها براي رسيدن به خليج فارس و
اشغال شبه قاره هند و مراكز نفتي خاورميانه، متفقين عبور از خاك ايران را
مطمئنترين و كوتاهترين راه كمك به اتحاد شوروي دانستند. چرچيل- نخست وزير وقت
بريتانيا- در خاطرات خود به اهميت ارتباطي ايران كه بهرهگيري از آن، متفقين را
از راه دشوار اقيانوس منجمد شمالي بينياز ميساخت، اشاره كرده است. در جريان
جنگ جهاني دوم، متفقين از طريق راهآهن سراسري ايران و ساير راههاي ارتباطي
كشور، حد پنج و نيم ميليون تن اسلحه، مهمات، مواد غذايي و دارو را به شوروي
منتقل كردند. برخي از محققان براين باورند كه سيل كمكهاي سرازير شده از مسير
ايران به شكست آلمانها در استالينگراد انجاميد و به همين جهت متفقين ايران را
پل پيروزي خواندند.
مذاكرات متفقين و استعفاي رضاشاه:
در همان ساعتي كه ايران مورد حمله نيروهاي شوروي و انگلستان قرار گرفت اسميرتف
سفير شوروي و سر ريدر بولار، وزير مختار انگلستان، منصور نخست وزير ايران را از
جريان حمله مطلع نمودند. مولوتف كميسر امور خارجه شوروي نيز يادداشتي به محمد
ساعد - سفير ايران در مسكو- تسليم كرد كه طي آن ورود قواي شوروي به ايران به
استناد مواد پنجم و ششم عهدنامه مودت1921.م و به منظور جلوگيري از فعاليت آلمان
ها در ايران كه خطري براي امنيت شوروي به شمار ميرفت، توجيه شده بود. رضاشاه
كه در مقابل حمله ناگهاني دو همسايه نيرومند غافلگير شده بود بلافاصله به وسيله
سفراي ايران در مسكو، لندن و واشنگتن از دولت هاي مزبور تقاضا كرد عمليات نظامي
را بيدرنگ متوقف نموده و با او وارد مذاكره شوند. متفقين جوابي به اين تقاضا
نداده و تلويحا فهماندند كه ديگر دير شده است. رضاشاه به تصور اينكه متفقين
حاضر نيستند با منصور، نخست وزير، وارد مذاكره شوند در بيست و هفتم اوت وي را
بركنار و محمدعلي فروغي را كه بيشتر مورد قبول انگليسي ها بود، مامور تشكيل
كابينه جديد كرد. به پيشنهاد فروغي رضاشاه به كليه واحدهاي نظامي دستور ترك
مقاومت صادر كرد.
پس از اين اقدام، فروغي با نمايندگان شوروي و انگلستان وارد
مذاكره شد و درخواست هاي آنان را استفسار كرد. در سيام اوت نمايندگان مزبور
تقاضاي دولت هاي متبوع خود را به شرح زير به دولت ايران اطلاع دادند:
1- ترك مقاومت و تخليه واحدهاي ارتش ايران از كليه نقاطي كه از طرف متفقين
اشغال شده است
2- اخراج كليه اتباع آلمان به استثناي اعضاي سفارت و چند نفر كارشناس
3- تعهد در تسهيل حمل و نقل اسحله، مهمات و ادوات جنگي، از طريق ايران به
روسيه.
در مقابل انگليسي ها متعهد شدند حقالسهم ايران را از نفت جنوب كماكان
بپردازند. شوروي ها نيز تعهد كرده بودند عايدات ايران از شيلات شمال را پرداخته
و هر وقت وضعيت نظامي اجازه دهد، دولتين نيروهاي خود را از ايران خارج سازند.
هنوز دولت ايران جوابي به اين تقاضاها نداده بود كه سفراي دو دولت به جاي اخراج
اتباع آلماني، تحويل آنها را به قواي متفقين خواستار شدند. رضاشاه حاضر به قبول
اين تقاضا كه يك عمل خصمانه نسبت به آلمان به شمار ميرفت نشد، در نتيجه
مذاكرات به طول انجاميد. در اين هنگام اتباع آلماني و خانوادههايشان در سفارت
آلمان اجتماع كرده بودند و اروين اتل وزير مختار آلمان از دولت ايران خواست تا
از قبول پيشنهادات متفقين و تسليم آلمانيها به قواي دشمن خودداري كند. در خلال
اين ايام ژنرال ويول به تهران آمد و شخصا مذاكراتي با سفيران شوروي و انگلستان
و فرماندهان نظامي متفقين به عمل آورد كه نتيجه آن اولتيماتومي بود كه متفقين
در دهم سپتامبر 1941.م به دولت ايران دادند. در اين اولتيماتوم آمده بود كه اگر
دولت ايران در ظرف چهل و هشت ساعت اتباع آلماني را به نيروهاي آنها تسليم
ننموده و سفارتخانههاي آلمان، ايتاليا، روماني و مجارستان را تعطيل نكند، قواي
متفقين پايتخت را اشغال خواهند كرد. علاوه بر اين اولتيماتوم راديو و
روزنامههاي كشورهاي متفق حملات خود را متوجه شخص رضاشاه و انتقاد از رژيم
ايران نمودند. از آنجا كه رضاشاه جواب صريحي به اولتيماتوم متفقين نداد در 16
سپتامبر(25 شهريور) قواي شوروي و انگلستان از شمال و جنوب به سوي تهران حركت
كردند. رضاشاه به ناچار در همان روز به نفع وليعهدش محمدرضا از سلطنت استعفا
داد و بلافاصله به همراه خانواده اش روانه بندرعباس گرديد و در آنجا سرنوشت خود
را به دست انگليسي ها سپرد. انگليسي ها رضاشاه و همراهانش را ابتدا به جزيره بد
آب و هواي موريس در جنوب اقيانوس هند و پس از چند ماه به ژوهانسبورگ واقع در
آفريقاي جنوبي بردند.
نتيجه گيري:
در هفدهم سپتامبر نيروهاي شوروي و انگلستان تهران را اشغال و كليه تاسيسات
نظامي و راهآهن را متصرف شدند و بلافاصله مقدمات حمل اسلحه و مهمات از خليج
فارس به درياي خزر را به وسيله راهآهن سراسري ايران فراهم نمودند. اتباع آلمان
نيز به دست قواي دشمن افتادند و نيمي از آنان به بازداشت گاههاي سيبري و بقيه
به استراليا تبعيد شدند. در جريان حمله متفقين و اشغال كشور، هم پيمانان ايران
در پيمان سعدآباد، كوچكترين اقدامي به نفع ايران ننمودند و بيفايده بودن اين
پيمان منطقهاي عملا به اثبات رسيد. از سوي ديگر متفقين با اينكه عملياتشان
برخلاف كليه موازين و اصول بين المللي بود، ولي عملا خيالشان از فعاليت آلماني
ها در خاورميانه كه چاههاي نفت و راههاي ارتباطي اين منطقه را به خطر انداخته
بودند، آسوده شد. ايرانيان نيز كه در مدت بيست سال حكومت ديكتاتوري رضاخان از
آزادي محروم و از حوادث بين المللي بيخبر بودند، يكبار ديگر شاهد اشغال مصيبت
بار كشورشان از سوي بيگانگان گرديدند.
منابع:
1- مسعود بهنود، از سيد ضياء تا بختيار
2- انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، جمعي از نويسندگان
3- عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تاريخ روابط خارجي ايران(از ابتدا دوران صفويه تا
پايان جنگ دوم جهاني)
منبع:
ماهنامه زمانه