مقاله حاضر كه مقدمه اى است بر شكل گيرى پيمان برادرى در مدينه, به بررسى و
تحليل بينش اخوانى و آيين برادرى اسلامى در صدر اسلام مى پردازد و تلاش داشته
ضمن بررسى مبانى فكرى و فلسفى انديشه اخوت دينى, نقش اين بينش و نگرش وحيانى را
در ايحاد وحدت در پيكره اجتماعى جامعه صدر اسلام بيان كند. براى تإمين اين
منظور موضوع فراخوانى قرآن به اخوت دينى, سيره و عمل پيامبر در ارتقاى بينش
اخوانى ـ نسبى جامعه عرب به سطح اخوت دينى و فاصله گرفتن از تعصبات خونى و
نژادى ((الاخوه فى نسب)) و تبليغات و تشويق هاى پيامبر براى ايجاد پيوند برادرى
ميان مسلمانان را مورد بررسى قرار مى دهد.
فلسفه برادرى در اسلام
اسلام منادى توحيد است و توحيد در اسلام نه تنها به مفهوم اعتقاد به خالق واحد
و تواناى خالق هستى بلكه به مفهوم توحيد در پيكره اجتماع عظيم انسان ها با همه
تفاوت هاىشان بود و معناى كامل توحيد فقط با اعلام برادرى ميان جامعه اسلامى و
اجتماع بشرى با يك رويكرد خداگرايانه مصداق عينى پيدا مى كرد. در واقع تحقق
انديشه توحيدى در صورت اجتماع بشرى احساس و درك اين انديشه بود كه انسان از
منشا واحدى است و از روح واحدى جنبش و حركت يافته و از پيكره واحدى خلق شده
است. اين وحدانيت زمانى صورت تكاملى خود را پيدا مى كرد كه انسان ها اين احساس
را اجتماعى كنند و در سايه اعتقاد توحيدى در جمع برادران ايمانى و موحد درآيند
و به مصداق ((انما المومنون اخوه ...))(1) در حلقه اجتماع انسان هاى مومن همه
را برادر خويش بدانند و براى نجات برادران ايمانى و خدايى خويش از هيچ تلاشى
فروگذارى نكنند. اين گونه برادرى, منادى و مروج نوعى بينش است كه در آن همه
كينه ها, نفرت ها, جهل ها, حق كشى ها و نابرابرىها كنار گذاشته مى شود و همه
مردم در جامعه اسلامى براى تحقق اجتماعى برادرانه تلاش مى كنند كه در آن برابرى
و عدالت تمام بت هاى موهوم طبقاتى و امتيازات ستمگرانه را از روى كره خاكى و
صفحه زندگى اجتماعى نيست و نابود مى كند و با حذف دوگانه گرايى ها و تفرقه ها و
تضادها, وحدت و يكتايى را نويد مى دهد. اين بينش بر خصومت ها و ستيزه گرىها و
سركشى ها و جدال هاى بى پايان و پر ملال اجتماع انسان ها خط بطلان مى كشد. تجلى
زيبايى اين بينش اجتماعى را بايستى در سيره حضرت رسول(ص) و عصر طلايى اسلام جست
وجو كرد. پيامبر در اندك زمانى با چنين نگاه و چنين بينش فلسفى در صحنه عمل
اجتماعى تصويرى به يادماندنى از برادرى اسلامى ترسيم كرد. يكتايى اعتقادى و
اجتماعى كه حضرت رسول با جنبش الهى خويش ترويج كرد, توانست در ميان اجتماعى از
اعراب باديه نشين و قبايل متعددى كه تماما در خودسرى و ستيزه گرى و برادركشى و
ستمگرى و نابرابرى و نابرادرى بودند, روحيه الفت و مواخات ايجاد كند.(2) و روح
انحصارگرايى قبيله اى, تفرقه, تنافر, قتل, غارت و تبعيض را در صحنه اجتماعى و
جغرافيايى انسانى و سياسى عربستان بزدايد و شرك را به توحيد مبدل سازد و شرك نه
تنها در مراتب اعتقادى بلكه در مراتب اجتماعى جاى خود را به وحدانيت و يكسانى
بدهد. از اين رو نداى برادرى پيامبر اسلام درصدد بود كه شرك اجتماعى را به
توحيد اجتماعى مبدل كند و آن را با عقيده به توحيد اعتقادى و ايمانى همراه
ساخته و در سايه توحيد اعتقادى ـ اجتماعى قسط و عدالت اجتماعى را كه هدف رسالت
الهى پيامبران است محقق سازد.
پس جهان بينى توحيدى و اجتماعى حضرت رسول و آيين اسلام, منادى نظام توحيدى ـ
اجتماعى در صحنه عمل اجتماعى است تا با ايجاد جامعه اى برادروار و برابروار قطب
هاى طبقاتى و امتيازات ناحق و ناشايسته زمان را در هم بريزد و زيربناى اجتماعى
ـ اقتصادى جهان و جوامع نابرابر را با شعار توحيد اعتقادى ـ اجتماعى دگرگون
سازد.
برادرى اعلام ماهيت يكنواخت و سرشت متوازن و صداى يكتاى همه انسان ها است و
اعلام اين اصل است كه انسان ها با هم هستند و همه انسان ها با همه رنگ و صورت
ها و شكل ها و انساب و قبايل و اقوام و نژادهايى كه براى خويشتن واحد متصور شده
اند, همه از يك منشا و ريشه اصيل واحد و يكتاى الهى اند و حبل متين خداوند رشته
اى نامريى در تاروپود همه انسان ها دميده است كه با توسل به آن وحدانيت خويش را
مى يابند.(3)
در واقع پيامبر آمد تا با شعار برادرى طرز تلقى بشر آن روزگار را تغيير داده و
مبنا و فلسفه نوى دراندازد كه الگوى زندگى اجتماعى و بينش اجتماعى ـ الهى انسان
ها باشد و ديدگاه فلسفى انسان آن عصر را درباره فلسفه وجودى انسان متحول سازد و
مبناى انسان شناسى نوى را پايه گذارى كند كه ريشه در هستى شناسى و خداشناسى و
توحيد اعتقادى دارد. اين كه انسان ها همه از يك منشإاند و اين منشإ هم به لحاظ
خلقت و اراده خدايى در خلق انسان و هستى و هم به لحاظ حيات اجتماعى در صحنه عمل
اجتماعى و سياسى تجلى كند. برادرى مبلغ برابرى و همطرازى انسان هاست و ضد انسان
كشى, ستمگرى و فاصله اجتماعى و طبقاتى و نژادپرستى و برترىجويى نژادى.
همه انسان ها از نگاه اسلام و پيامبر از يك منشإ خدايى و قدسى اند و از يك كل
واحد تنيده شده اند. همه فرزندان آدم و حوايند(4) و اعتقاد به اراده الهى و
تحقق آن اراده بر روى زمين و امانت دارى الهى برعهده بشر است. تنها چيزى كه سبب
انشعاب و افتراق و نابرادرىها شده, آن جزء از اراده انسانى است كه او را به جاى
اين كه به اتصال منبع واحد الهى و توجه به منشإ واحد خلقت انسانى و به سوى
سرچشمه برادرى بكشاند ـ برخلاف آن سرشت الهى ـ به سوى خلاف آن جهت قدسى گام
برداشته و از وحدانيت اجتماعى ـ اعتقادى به شرك اجتماعى ـ اعتقادى مى كشاند.
اسلام منادى مبارزه با شرك اعتقادى ـ اجتماعى است و جاودانه به سوى توحيد در
اعتقاد و عمل دعوت مى كند. دعوت به برادرى در سنت حضرت رسول از همين جا نشإت
گرفته است.
قرآن و فراخوانى به اخوت اسلامى
اعمال و رفتار و سلوك پيامبر و عملكرد سياسى و اجتماعى وى در تمام دوران حيات
تاريخى اش منشإ و ريشه در وحى الهى داشت و پيمان برادرى و تفكر اخوانى وى
برگرفته از تعاليم خدايى و آموزه هاى قرآنى بود. براى فهم عمل تاريخى و سياسى و
اجتماعى پيمان اخوت و تبليغات حضرت رسول به سوى برادرى و برابرى در دوران پيش
از هجرت و پس از آن در مدينه, توجه به متن مقدس قرآن كريم و آموزه هاى قرآنى در
اين باب اهميت فوق العاده دارد.
خداوند در آيات متعددى در قرآن كريم به مسإله اخوت و برادرى دينى مسلمانان
اشاره دارد و اين مسإله را به عنوان يكى از محورىترين عوامل در توسعه اتحاد و
مبارزه با هرگونه تفرقه و نفاق ياد مى كند و بهترين راه وحدت و ترويج و تبليغ
آن را وحدت براساس برادرى دينى و اخوت اجتماعى ـ اعتقادى مى داند و آن را نعمتى
عظيم قلمداد مى كند كه جامعه مسلمانان را از گسست و پراكندگى و وحشت و تنهايى و
نزاع هاى درونى و طاقت فرساى قومى, قبيله اى, نژادى و برترىجويى هاى بى محتوا
نجات داده و به راه وحدت و اتحاد سوق داده و مفهوم برادرى را از ماهيت انحصارى
و انسانى و قبيله اى آن خارج ساخته و از منظرى والاتر كه تمام سطوح و مراتب آن
را طرح مى كند, بدان مى پردازد.
در جامعه جاهلى عرب پيش از اسلام آنچه از برادرى منظور بود, برادرى نسبى و سببى
بود و نسب واحد و پيوندهاى خونى و نسبى در فرهنگ جاهليت ارجحيت ويژه اى داشت.
به طور كلى برادرى در قاموس عرب چندين بار معنايى را در بر داشت:
1 ـ برادرى نسبى براساس پدر واحد (در سطح خانوادگى).
2 ـ برادرى براساس برادرخواندگى, صميميت و دوستى برادرانه.
3 ـ برادرى قبيله اى براساس تعصب قبيله اى و نياى واحد و يا در سطح كلان,
اشتراك در خون و نژاد.(5)
همه اين سه نوع برادرى در شبه جزيره عربى عصر جاهلى وجود داشت و عصبيت قبيله اى
و نسبى و قومى مبناى كلى آنها بود و رفتار سياسى ـ اجتماعى جامعه عرب بر اين
اساس شكل مى گرفت. برادران در مقابله با بنى اعمام خود با همديگر متحد مى شدند
و در مقابل آنها قرار مى گرفتند. بنى اعمام براى مقابله و مبارزه با تيره ها و
رقباى ديگر با يكديگر متحد مى شدند و تيره ها و طوايف براى مقابله با تيره ها و
طوايف رقيب به همديگر نزديك مى شدند و قبايلى كه از نسب واحدى بودند براى
مقابله با قبايل ديگر صفآرايى مى كردند و با اعضاى قبيله خود متحد مى شدند. اين
قانون معيار دفاع از كيان سياسى ـ اجتماعى و اقتصادى قبيله بود.
قرآن كريم علاوه بر استعمال واژه اخوت و مشتقات آن در معانى سه گانه فوق معنا و
مفهوم جديدى را به حوزه معنايى و لغوى اين واژه افزود كه علاوه بر در برداشتن
مفاهيم بالا و اصلاح آن ها و جايگاه هر كدام در روابط سياسى ـ اجتماعى
مسلمانان, مفهوم والاتر و ارزنده ترى را ارائه مى داد كه كاركرد آن در عرصه
حيات سياسى اجتماعى جامعه قبيله اى عرب در دوره اسلامى توانست استحاله اى عظيم
در فرهنگ و سنت ها و باورهاى قبيله اى ايجاد كند. از اين راه به خلق فرهنگ و
معناى جديد و وسيع از واژه اخوت پرداخت كه در جامعه صدر اسلام تحقق و عينيت
پيدا كرد. پيامبر اسلام در ترويج و توسعه فرهنگ قرآنى رنج ها و محنت هاى بسيار
كشيد تا جامعه عصر جاهلى را از وضع رقت بارى كه همواره آنان را در مقابل يكديگر
دشمن ساخته بود و به سبب دشمنى ها آسايش و آرامش از زندگى اجتماعى و سياسى و
اقتصادى آنها رخت بربسته بود, خارج سازد و معيارها و طبقات انساب را(6) كه حق و
باطل در پيوند و ارتباط طبقاتى با آنها معنى پيدا مى كرد, از فرهنگ اجتماعى
جامعه عرب حذف نمايد و يا آن را جهت داده و به سوى فرهنگ جديد به كار گيرد.
كاربست اين بار معنايى از اخوت قرآنى كه به اخوت دينى و برادرى اعتقادى تعبير
شد, باعث شد فرهنگ ((الاخوه فى نسب)) همراه با معيارهاى جاهلى خود در صحنه
زندگى اجتماعى و سياسى اعراب تعديل شده و فرهنگ ((الاخوه فى الدين)) جاى آن را
بگيرد.
فرهنگ اخوت دينى اكثر معيارهاى نژادى و خونى را كه باعث تفاخر و تضاد بود, طرد
كرد و برادرى دينى را جانشين آن ساخت. هر زمان ريشه هاى فرهنگ جاهلى به خاطر
تعصبات كور قبيله اى بيدار مى شد, قرآن به شدت به مبارزه با آن مى پرداخت.
زمانى پيامبر به خاطر علاقه اش به يك غلام حبشى كه در بستر بيمارى افتاده بود,
مورد اعتراض برخى از مهاجران و انصار قرار گرفت, به طورى كه برخى از آنان
گفتند: ما خان و مان خود را رها كرديم و در خدمت رسول بيامديم. هيچ كس اين
نديديم از او در زندگى و بيمارى و مرگ كه اين غلام سياه ديد.(7)
در همين جا بود كه آيه ذيل بر پيامبر نازل شد تا با طرز تفكر جاهلى كه هنوز در
انديشه برخى مسلمانان خودنمايى مى كرد, مبارزه كند و فضيلت و برترى را به تقوا
و پرهيزگارى در ميان ابناى بشر منحصر نمايد:
((يا إيها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبايل لتعارفو ان
إكرمكم عندالله إتقيكم ان الله عليم خبير)).(8)
در همين سوره در آياتى قبل از اين, مسلمانان را برادران دينى قلمداد مى كند و
وظايف ديگر برادران دينى را در رفع اختلاف ميان آنها مورد تإكيد قرار مى دهد:
((انما المومنون اخوه فإصلحوا بين إخويكم واتقوالله لعلكم ترحمون;(9) مسلمانان
برادران دينى يكديگرند. پس ميان آنها صلح برقرار كنيد و از خدا بترسيد تا مورد
رحمت او قرار گيريد)).
مبارزه قرآن با برترىطلبى هاى جاهلى و اعلان نسب واحد براى تمام ابناى بشرى و
اعلام برابرى آنها و رد افتخارات واهى انسابى مشهور است و اين كه فضيلت در نسب
نهفته نيست, بلكه نسب ها همواره به يك نسب ختم مى شوند, بنابراين فضيلت و برترى
نه برمعيار نسب, كه بر معيار تقواى دينى است و برادرى واقعى در برادرى دينى
نهفته است. رفتار حضرت رسول با غلام حبشى, رديه اى بود بر تفكرات برترىجويانه و
انسابى كه عرب و عجم, برده و آزاد, اوسى و خزرجى, مضرى و ربيعى و ... را در
مقابل هم قرار مى داد.
بنابراين قرآن و آموزه هاى الهى با ترويج و تبليغ ارزش هاى الهى و دينى از راه
اخوت اسلامى در جان و روح مسلمانان, ريشه درخت كهن كين و تفاخر نژادى و نسبى را
قطع كرد.
در سراسر آيات قرآن كه پيوندهاى نسبى و واژه اخوت و مشتقات آن را ذكر مى كند,
معانى مختلف برادرى از جمله برادرى طايفه اى, نسبى, دينى و سببى را بيان كرده و
همواره ويژگى ها و خصلت ها و امتيازات و منافع و مضار هر يك را يادآور مى شود.
در اين ميان از اخوت دينى (الاخوه فى الدين) به عنوان برترين و عميق ترين مفهوم
اجتماعى براى اتحاد جامعه اسلامى ياد مى كند و وظايف و لوازم برادرى دينى را
خاطرنشان مى نمايد و با تإكيدات, ارزش هاى بيهوده برادرى انسابى را كه مايه
تفاخر پوچ و بى معنى است, فسخ مى كند.
اهداف گوناگون اخوت را با مداقه و تفحص در متن آيات قرآن مى توان چنين دسته
بندى كرد:
1. اصلاح امور مسلمانان به وسيله برادران دينى.(10)
2. توسعه برابرى و برادرى اجتماعى و اقتصادى (تحقق عدالت).(11)
3. رعايت حقوق برادران دينى در آيات ذكر مى شود.(12)
4. نجات و رستگارى انسان با تقويت فضيلت هاى انسانى به وسيله تقوا و مبارزه با
نژادپرستى و معيارهاى طبقاتى.(13)
5. اجراى احكام الهى در توارث و وصايت و حقوق خانوادگى.(14)
6. ترويج حسن ايثار و انفاق.(15)
7. ايجاد اتفاق و اتحاد ميان مسلمانان به منظور تحقق وحدت امت اسلامى.(16)
8. تعيين مرزبندى ميان كفر و ايمان(17) و اقامه ضروريات دين.
اهميت و مقام اخوت دينى از ديدگاه رسول اكرم
از آن جا كه هدف رسالت پيامبر ايجاد قسط در جامعه اسلامى بود, بدون ترديد تحقق
اين موضوع جز از راه اخوت دينى و برادرى و الفت ميان مجموع مسلمانان امكان پذير
نبود, زيرا تنها با احساس برادرى و الفت دينى است كه دل هاى مسلمانان به هم
نزديك مى شود و تعاون و همكارى براى ساختن امت اسلام به وجود مىآيد و ايثار و
از خودگذشتگى به خاطر برادران دينى معنا پيدا مى كند و برابرى و قسط اسلامى در
سايه اخوت اعتقادى محقق مى شود. از اين رو پيامبر اسلام از آغاز به ترويج و
تبليغ بينش اخوانى ميان مسلمانان همت گماشت و ضمن توجه دادن مسلمانان به آيات
الهى درباب وظيفه و مسئوليت مسلمانان در برابر يكديگر به عنوان برادران دينى,
در عمل نيز براى ايجاد اتحاد و برادرى تلاش وافر كرد و كوشش نمود مفهوم برادر
دينى را از مفهوم برادر سنتى رايج ميان جامعه عرب جدا نمايد و مفهوم نو برادرى
دينى را در خدمت حق طلبى, عزت و حرمت انسان قرار دهد. دركنار اين مفهوم سازى و
تعريف جديد از برادرى, رد ارزشهاى خونى و متعصبانه و برادرى سنتى را وجهه همت
خويش قرار داد و در عمل و نظر فخرفروشى و مباهات, قتل و كشتار, خيانت و ظلم و
شقاوت در حق همنوعان و برادران انسانى و دينى را كه برمحور دفاع كوركورانه از
حريم خاندانى و قبيله اى شكل گرفته بود, سراسر طرد كرد و برادرى را از سطح
روابط درون نژادى و خونى كه عامل بروز رفتارهاى سياسى ـ اجتماعى ناصواب بود, به
سطحى شايسته و فراتر ميان تمام انسان ها بدل كرد كه در حوزه آن انسان به عنوان
عزيزترين خلقت هستى با بهره گيرى از اخوت دينى صورت ها و مرزبندىهاى نژادى,
مكانى, خونى, قومى و طبقاتى را درهم شكند و مرزى متعالى و دينى و اعتقادى براى
دوست داشتن, عشق ورزيدن, الفت, برادرى و برابرى ايجاد كند و خانواده بزرگى از
انسان هاى مومن تشكيل دهد كه در آن خواهران و برادران دينى در مقابل يكديگر
احساس مسئوليت و وظيفه كنند و براى اداى اين مسئوليت و انجام اين وظيفه
بكوشند.(18)
پيامبر در طول زمامدارى خود در عمل و گفتار و سلوك خويش معناى برادرى دينى را
محقق ساخت. در مكه زمانى كه مسلمانان از هر سو مورد تهديد مشركان و غير
مسلمانان بودند, تازه واردان به اسلام را تشويق مى كرد برادر يكديگر باشند و با
يكديگر متحد شوند. رمز موفقيت و قوت و پيروزىهاى بعدى وى تا حد زيادى مرهون
تشويق و تقويت بينش اخوانى و در گرو ايجاد پيوند برادرانه در جامعه اسلامى بود.
او در مكه ميان عده اى از مسلمانان پيوند برادرى ايجاد كرد و آنها را دوبه دو
برادر ساخت. خود نيز به اين وظيفه عمل كرد و در روزهاى نخستين دعوتش پايه هاى
آن را بر برادرى بنا نهاد و به عنوان الگو و اسوه جامعه, على(ع) را برادر خويش
قرار داد.(19)
اهميت مقام برادرى در كلام پيامبر چنان است كه مى گويد: هيچ عملى را بيش از سه
كار دوست ندارم و يكى از اين سه كار: هميارى و برادرى دينى در قبال برادران
موحد است:
((هيچ عملى را بيش از سه كار دوست ندارم: سيركردن گرسنگى مسلمانان و پرداختن
وامش, برطرف ساختن اندوه از پيشانيش; كسى كه از مومنى اندوهش را برطرف كند, خدا
اندوه روز رستاخيز او را برطرف خواهد كرد و خدا دست به يارى بنده اش است تا
وقتى كه بنده اش به كار يارى برادرش باشد)).(20)
معلوم است فقط در جامعه اى كه احساس برادرى دينى وجود دارد, چنين ايثار و
همكارى و هميارى تجلى پيدا مى كند.
در بخشى ديگر فرمود: ((المسلم إخوالمسلم لا يظلمه, و لا يخذله, و لا يسلمه;
مسلمان برادر مسلمان است. هرگز براو ستم روا نمى دارد و دست از ياريش بر نمى
دارد و او را در مقابل حوادث روزگار تنها و تسليم نمى سازد.))(21)
در ترويج فرهنگ برادرانه و عيب پوشى از برادران دينى كه آن را از اهم وظايف يك
برادر دينى قلمداد مى كند مى فرمايد:
((من ستر عوره إخيه المسلم سترالله عورته يوم القيامه; هر كس راز و عيب برادر
دينى خويش را بپوشاند, خداوند در روز قيامت عيب او را مى پوشاند)).(22)
نيز مى فرمايد: ((مثل الاخوين مثل اليدين يغسل إحدهما الاخر; مثل دو برادر دينى
مثال دو دست است كه همديگر را شست وشو مى دهند)).(23)
نيز براى تشويق هميارى و جلوگيرى از اجحاف, برادران دينى را موظف مى سازد به
هيچ وجه نسبت به همديگر ظلم روا ندارند; يكديگر را رها نسازند; حاجت يكديگر را
برآورده سازند و عيب يكديگر را بپوشانند.(24)
در همين باره پيامبر اسلام و ائمه و اولياى دين گفتارهاى بسيارى را بيان كرده و
حقوق برادرى اسلامى را از ديد اسلام بيان داشته اند كه به يك حديث ارزنده ديگر
از پيامبر اكتفا مى كنيم. در آن تمام حقوق برادران دينى را برشمرده است و صاحب
بحارالانوار آن را در جلد 74 بيان داشته و در آن به صورتى جامع وظايف جامعه
مومنان و برادران دينى را در سى ويژگى بيان داشته است:
پيامبر اسلام فرمود: مسلمان بر برادر دينى مسلمانش سى حق دارد كه برائت ذمه از
آن حاصل نمى گردد مگر به اداى اين حقوق يا عفو كردن برادر مسلمان او:
1. يغفر زلته = لغزش هايش را ببخشايد.
2. يرحم عبرته = در ناراحتى ها به او مهربانى كند.
3. يستر عورته = عيوب و اسرارش را مخفى دارد.
4. يقيل عثرته = اشتباهات او را جبران كند.
5. يقبل معذرته = عذر او را بپذيرد.
6. يرد غيبته = در برابر بدگويان از او دفاع كند.
7. و يديم نصيحته = هميشه خيرخواه او باشد.
8. يحفظ خلته = در حفظ دوستى او كوشا باشد.
9. يرعى ذمته = آنچه را كه بر ذمه اوست, مراعات نمايد.
10. يعود مرضه = در وقت بيمارى از او عيادت كند.
11. يشهد ميته = در هنگام مرگ او را تشييع نمايد.
12. يجيب دعوته = دعوت او را اجابت كند.
13. يقبل هديته = هداياى او را بپذيرد.
14. يكافإ صلته = عطاهاى او را جبران نمايد.
15. يشكر نعمته = نعمت او را شكرگزارى كند.
16. يحسن نصرته = به دوستى او را يارى نمايد.
17. يحفظ حليلته = ناموس او را حفظ كند.
18. يقضى حاجته = حاجت و نياز او را برآورده سازد.
19. يشفع مسإلته = براى نياز و درخواستش نزد ديگران شفاعت كند.
20. يسمت عطسته = عطسه او را تحيت بگويد.
21. يرشد ضالته = او را ارشاد نمايد.
22. يرد سلامه = به سلامش پاسخ بگويد.
23. يبر إنعامه = انعام او را به خوبى بدهد.
24. يطيب كلامه = كلامش را نيكو بپندارد.
25. يصدق اقسامه = سوگند او را تصديق و قبول كند.
26. يوالى وليه = با دوستش دوستى كند.
27. لايعاديه = با او عداوت نكند.
28. ينصره ظالما و مظلوما: فإما نصرته ظالما و يرده عن ظلمه و إما نصرته مظلوما
فيعينه على اخذ حقه = در يارى او بكوشد چه ظالم باشد چه مظلوم: اما يارى او در
حالى كه ظالم باشد, به اين است كه او را از ظلمش بازدارد و در حالى كه مظلوم
است, او را در گرفتن حقش كمك نمايد.
29 و 30. لا يخذله و لا يسلمه و يحب له من الخير ما يحب لنفسه و يكره له من
الشر ما يكره لنفسه = او را در برابر حوادث بى ياور نگذارد و هر آنچه را براى
خود مى پسندد, براى دوستش بپسندد و هرچه از بدى براى خود نمى خواهد, براى او
نيز نخواهد.(25)
اخوت اسلامى در مكه (مواخات اوليه)
در باب چگونه مواخات ميان مسلمانان در مكه, نخستين منابع تاريخ اسلام توضيحات
دقيقى ارائه نمى دهند. در منابع تاريخ اسلام تنها كتب سيره هستند كه اشاراتى به
بحث مواخات در مكه دارند و از آن تحت عنوان ((المواخات اوليه)) ياد مى كنند.
برخى از منابع متإخر اساسا مواخات اوليه را منكر شده اند. بحثى كه بيشتر سبب
انكار مواخات اوليه شده است, به تضادهاى سياسى و فرقه اى شيعه و سنى باز مى
گردد. برخى از مولفان و سيره نويسان اهل سنت براى انكار برادرى رسول اكرم با
على(ع) ـ كه شيعيان به استناد آن على را به منزله برادر و جانشين حضرت رسول
قلمداد مى كنند ـ به مخالفت و رد روايت هاى مربوط به ((المواخات اوليه))
پرداخته و استدلال كرده اند كه مواخات فقط در مدينه روى داد و ميان مهاجر و
انصار بود. با اين وجود برخى از منابع از پيمان اخوت نخستين ميان مسلمانان مكه
سخن به ميان آورده اند. منابعى كه از پيمان برادرى در مكه ياد كرده اند, خواسته
اند توضيحات خود را در باب مسإله اخوت اسلامى در مدينه تكميل نمايند. از اين رو
يكى از زمينه هاى اخوت مدينه را اخوت در مكه مى دانند و به دو پيمان اخوانى در
صدر اسلام تحت عنوان ((المواخات المدنيه)) و ((المواخات المكيه)) يا ((المواخات
إوليه)) و ((المواخات الثانيه)) ياد مى كنند. اين منابع زمانى كه به توضيح و
تشريح جريان پيمان مواخات مدينه مى پردازند, به صورت جداگانه به پيمان اخوت مكه
اشاره نمى كنند, بلكه در حاشيه اين پيمان از مواخات مكه به عنوان مقدمه پيمان
اخوت مدينه سخن به ميان مىآورند. به خاطر همين, برخى مانند ابن تيميه به رد آن
پرداخته و دلايلى در اين باب اقامه كرده اند.(26)
در منابعى كه بر ذكر پيمان اخوت در مكه اشاره كرده اند, به روند چگونگى پيمان
مذكور و اين كه آيا اين پيمان در مكان واحد و خاصى صورت گرفته يا در روز معين
اتفاق افتاده, اشاره اى نشده است.
مسلم است پيامبر از آغاز, به وحدت و برادرى اسلامى به عنوان يك راه حل مناسب
براى ايجاد امت واحده پى برده بود و ضرورت اتحاد نيروهاى مسلمان در مقابله با
دشمنان را احساس كرده بود و فرمان خداوند مبنى بر الفت ميان مسلمانان و برابرى
و برادرى, اين بينش و ضرورت تاريخى را تكميل كرده بود.
پيامبر, براساس اين بينش الهى و انسانى, رسالت خود را در ايجاد آن مى ديد و در
هر زمانى كه كسانى به اسلام در مىآمدند, سعى مى كرد ميان آنها رابطه برادرى
ايجاد كند تا در سايه وحدت و وفادارى مسلمانان, قدرت دفاع از حريم اسلام را
تقويت نمايد و فاصله طبقاتى و نژادى رايج در عصر جاهلى را بدين صورت ميان تازه
مسلمانان از بين ببرد. عقد پيمان اخوت مدينه قدمى بزرگتر در راستاى تقويت اين
طرز تفكر بود. پس نمى توان ماهيتا تفاوتى ميان هدف پيامبر در ايجاد عقد اخوت در
مكه و مدينه احساس كرد مگر آنچه كه مربوط به وضع اجتماعى و اقتصادى ميان مهاجر
و انصار در هنگام پيمان مدينه وجود داشت, زيرا در آن زمان علاوه براين كه
پيامبر قصد داشت رابطه و الفت ميان مسلمانان را با اين پيمان مستحكم سازد و
زمينه تشكيل امت اسلامى را فراهم سازد, كمك انصار به مهاجران كه از ديار خود
كوچيده بودند عامل مضاعفى در تحكيم پيمان برادرى در مدينه بود و در سايه پيمان
مذكور برادران مهاجر مى توانستند از مساعدت هاى مالى انصار بهره گيرند(27) و
حتى از يكديگر ارث بردند, گرچه پس از جنگ بدر هنگامى كه مهاجران از غنائم جنگى
بهره مند شدند و گشايشى در امور حاصل شد, رابطه ارث و ميراث براساس اخوت, به
حكم خداوند قطع گرديد(28) و به نزديكان ميت سپرده شد.
هدف نهايى پيامبر از ايجاد عقد اخوت دينى ميان مسلمانان توسعه بينش برادرى و
برابرى اسلامى بود. به ويژه كه سعى كرد در اخوت, حريم هاى برترىطلبى و اشرافيت
خواهى را بشكند. از اين رو ميان برده و اسير و سياه حبشى و سيد قريشى رابطه
اخوت ايجاد كرد چنان كه ميان زيد بن حارثه و حمزه بن ابى طالب ايجاد كرد. عظمت
اسلام از همين جا آغاز مى شود كه در مدت كوتاهى پس از بعثت پيامبر, تعليمات وى
چنان بر قلوب اشراف عرب وحشت انداخت كه راهى جز مبارزه و براندازى آن نديدند.
تعاليمى كه ابى عبيده جراح را با سالم مولى ابى حذيفه در يك رديف قرار داد; نيز
عبيده بن حارث و بلال حبشى و حمزه و زيد را در يك رديف. اين نشانه هاى آشكارى
بود از فرو ريختن ديوارهاى بلند عجب و غرور و هموار و يكسان شدن آنها و نويدى
بود بر ايجاد جامعه اى واحد و عدالت جو. اشرافيت مكه بيش از هر چيز از اين
مسإله وحشت داشت و به آن اعتراض مى كرد, ولى جامعه اسلامى و رهبر الهى (پيامبر)
به آن مباهات مى كرد.
پيامبر همواره در مكه و مدينه اين رويه را ادامه داد و برادرى را تشويق و ترغيب
كرد و براى تحقق آن, با رفتار و عمل و گفتار خود كوشيد. در مدتى كه در مكه بود,
بنا به روايت منابع ميان هيجده تن از مسلمانان, عقد اخوت بست و آنها را با هم
برادر كرد. با هجرت به مدينه بنا به ضرورت هاى اعتقادى و سياسى و اقتصادى امر
اخوت دينى براى تشكيل جامعه اى واحد به شكل منسجم تر دنبال شد و با عقد پيمان
المواخات ثانى به تحكيم اين نوع بينش و نگرش در جامعه اسلامى همت گماشت. پاره
اى از منابع تاريخ اسلام كه به مواخات در مكه اشاره كرده اند, فهرست هايى از
كسانى را كه در مكه باهم برادر شدند, ارائه كرده اند. اكثر منابع, فهرست واحدى
از برادران هم پيمان در مكه ارائه كرده اند, و اين تواتر نشان دهنده صحت روايت
مذكور است. بلاذرى درانساب الاشراف, ابن سيدالناس در سيره النبويه, صالحى در
سبل الهدى همگى از هيجده تن كه در مكه عقد اخوت بسته اند, ياد مى نمايند. در
ذيل, فهرست هايى كه آثار فوق ارائه داده اند, با تغييرات مختصرى كه دارند,
ارائه گرديده است:
رديف ـ مواخات مكه از انساب الاشراف بلاذرى(29)
1 ـ حمزه ـ و ـ زيد بن حارثه
2 ـ ابى بكر ـ و ـ عمر
3 ـ عثمان ـ و ـ عبدالرحمن بن عوف
4 ـ زبير بن عوام ـ و ـ عبدالله بن مسعود
5 ـ عبيده بن حارث ـ و ـ بلال حبشى
6 ـ مصعب بن عمير ـ و ـ سعد بن ابى وقاص
7 ـ ابى عبيده بن الجراح ـ و ـ سالم مولى ابى حذيفه
8 ـ سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل ـ و ـ طلحه بن عبيدالله
9 ـ على بن ابى طالب(ع) ـ و ـ محمد رسول الله(ص)
رديف ـ مواخات مكه از السيره النبويه ابن سيدالناس(30)
1 ـ ابى بكر ـ و ـ عمر
2 ـ حمزه ـ و ـ زيد بن حارثه
3 ـ عثمان ـ و ـ عبدالرحمن بن عوف
4 ـ زبير ـ و ـ ابن مسعود
5 ـ عبيده بن حارث ـ و ـ بلال حبشى
6 ـ مصعب بن عمير ـ و ـ سعد بن ابى وقاص
7 ـ سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل ـ و ـ طلحه بن عبيدالله
8 ـ ابى عبيده جراح ـ و ـ سالم مولى ابى حذيفه
9 ـ على بن ابى طالب(ع) ـ و ـ محمد بن عبدالله(ص)
رديف ـ مواخات مكه از سبل الهدى و الرشاد فى سيره خيرالعباد(31)
1 ـ ابى بكر ـ و ـ عمر
2 ـ حمزه ـ و ـ زيد بن حارثه
3 ـ عثمان ـ و ـ عبدالرحمن بن عوف
4 ـ زبير بن عوام ـ و ـ عبدالله ابن مسعود
5 ـ عبيده بن الحارث ـ و ـ بلال حبشى
6 ـ مصعب بن عمير ـ و ـ سعد بن ابى وقاص
7 ـ عبيده ـ و ـ سالم مولى ابى حذيفه
8 ـ سعيد بن ابى زيد ـ و ـ طلحه بن عبيدالله
9 ـ على بن ابى طالب(ع) ـ و ـ حضرت رسول(ص)
منابع
ـ الالوسى, السيد محمود شكرى, بلوغ الارب فى معرفه احوال العرب, (بيروت,
دارالكتب العلميه, بى تا)ج3.
ـ ابن سعد, طبقات الكبرى, (بيروت, بى تا), ج 1.
ـ ابن سيدالناس, السيره النبويه (عيون الاثر فى فنون المغازى و الشمائل
والسيره), (بيروت, دارالحضاره للطباعه و نشر, 1986 م).
ـ ابن منظور, محمد بن مكرم, لسان العرب, (بيروت, دارالكتب العلميه, 1413ق) ج 1.
ـ بلاذرى, احمد بن يحيى, انساب الاشراف, تحقيق دكتر محمد حميدالله, (بيروت,
دارالمعارف, بى تا) ج1.
ـ رازى, ابوالفتوح, روح الجنان فى تفسيرالقرآن, به كوشش دكتر جعفر ياحقى و دكتر
محمدمهدى ناصح, (مشهد, آستان قدس, 1378), ج 18.
ـ المباركغورى, صفى الرحمن, الرحيق المختوم, بحث فى السيره النبويه, (بيروت,
دارالوفإ للطباعه و نشر, بى تا).
ـ مكارم شيرازى, ناصر, تفسير نمونه, (تهران, دارالكتب الاسلاميه, 1361) ج 22.
ـ يعقوبى, ابن واضح, تاريخ يعقوبى, ترجمه محمدابراهيم آيتى, (تهران, نشر علمى و
فرهنگى, 1366) ج 1.
ـ يوسف الصالحى الشامى, امام محمد, سبل الهدى و الرشاد فى سيره خيرالعباد,
تحقيق استاد عبدالعزيز عبدالحق حلمى, (بى تا, 1411 هـ.ق / 1990 م) ج 3.
پى نوشت ها:
*. دانشجوى دكترى تاريخ اسلام ـ دانشگاه تربيت مدرس
1. حجرات (49) آيه 10.
2. ((واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا واذكروا نعمت الله عليكم اذ كنتم
إعدآء فإلف بين قلوبكم فإصبحتم بنعمته اخوانا و كنتم على شفا حفره من النار
فإنقذكم منها كذلك يبين الله لكم آياته لعلكم تهتدون)). آل عمران (3) آيه 103.
3. همان.
4. ((يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل
لتعارفوا ان إكرمكم عندالله اتقيكم ان الله عليم خبير)). حجرات (49) آيه 13.
5. ((الاخوه فى النسب, الاخوه فى الصداقه, الاخوه فى الدين)) نگاه كنيد به:
محمد بن مكرم ابن منظور, لسان العرب, (بيروت, دارالكتب العلميه, 1413 ق) ج 1, ص
22.
6. انساب عرب به طبقات مختلفى چون: جدم, جمهور, شعب, قبيله, عماره, بطن, فخذ,
عشيره, فصيله, رهط, إسره, عتره, ذريه و زاد تقسيم مى شد و مناسبات اجتماعى و
قبيله اى بر محور دورى و نزديكى روابط خونى و نژادى بر هر يك از آنها استوار
بود. نگاه كنيد به: السيد محمود شكرى الالوسى, بلوغ الارب فى معرفه احوال
العرب, (بيروت, دارالكتب العلميه, بى تا) ج 3, ص 191 ـ 188.
7. ابوالفتوح رازى, روح الجنان فى تفسيرالقرآن, به كوشش دكتر جعفر ياحقى و دكتر
محمدمهدى ناصح, (مشهد, آستان قدس, 1378) ج 18, ص 44.
8. حجرات (49) آيه 12.
9. همان, آيه 10.
10. همان, آيات 10 ـ 9 و بقره, آيه 178.
11 و 12. آل عمران (3) آيات 103 ـ 102 و توبه (9) آيات 12 ـ 11.
13. حجرات, آيه 47.
14. احزاب (33) آيات 5 ـ 4 و بقره, آيه 178.
15. بقره, آيه 220 و توبه, آيات 12 ـ 11.
16. آل عمران, آيات 103 ـ 102.
17. توبه, آيات 12 ـ 11.
18. ناصر مكارم شيرازى, تفسير نمونه, (تهران, دارالكتب الاسلاميه, 1361) ج 22,
ص 172.
19. ابن سعد, طبقات الكبرى, (بيروت, بى تا) ج 1, ص 239 ـ 238.
20. ابن واضح يعقوبى, تاريخ يعقوبى, ترجمه محمدابراهيم آيتى, (تهران, نشر علمى
و فرهنگى, 1366) ج1, ص 497.
21. تفسير نمونه, ج 22, ص 173.
22. همان.
23. همان.
24. صفى الرحمن المباركغورى, الرحيق المختوم, بحث فى السيره النبويه, (بيروت,
دارالوفإ للطباعه و نشر, بى تا) ص 21.
25. تفسير نمونه, ج 22, ص 175 ـ 174 (به نقل از بحارالانوار, ج 74).
26. امام محمد يوسف الصالحى الشامى, سبل الهدى و الرشاد فى سيره خيرالعباد,
تحقيق استاد عبدالعزيز عبدالحق حلمى, بى جا, 1411 هـ.ق / 1990 م) ج 3, ص 534.
27. ابن سعد, طبقات الكبرى, ج 1, ص 293.
28. انفال (8) آيه 75.
29. احمد بن يحيى بلاذرى, انساب الاشراف, تحقيق دكتر محمد حميدالله, (بيروت,
دارالمعارف, بى تا) ج 1,ص 270.
30. ابن سيدالناس, السيره النبويه (عيون الاثر فى فنون المغازى و الشمائل
والسيره), (بيروت, دارالحضاره للطباعه و نشر, 1986 م) ص 264.
31 ـ سبل الهدى, ص 538 ـ 532.
منبع:
مجله تاريخ اسلام
،
شماره 8 زمستان 80