مقدّمه
«تربيت» از جمله مسائل مهمى است كه از ديرباز توجه معلمان و متولّيان آموزش و
پروش را به خود مشغول ساخته است. در هر دوره اى دانشمندان و متفكران درباره
تربيت، فعاليت هاى علمى و عملى داشته و در اين زمينه، نظرات كاربردى مهمى ارائه
داده اند. در منابع اسلامى (قرآن و روايات) بيش از هر امرى، مسئله تربيت و
سازندگى انسان به چشم مى خورد. رشد معنوى انسان و رسيدن او به كمالات، از مهم
ترين برنامه هاى انبيا و كتاب هاى آسمانى بوده است. در اين مقاله، به «اميد» به
عنوان يكى از عوامل مهم در تربيت انسان از ديدگاه قرآن و نقش سازنده آن اشاره
مى شود.
«اميد» يك حالت روحى و روانى و برانگيزاننده انسان به
كار و فعاليت است. به طور طبيعى، انگيزه بشر در كارهاى اختيارى اميد به نفع يا
ترس از زيان است. در واقع، خوف و رجا به منزله نيروى اجرايى براى حركت بوده،
عامل مستقيم تلاش ها و رفتارهاى انسانى است.
به مثال ذيل توجه كنيد: مردى در بيابانِ پر از برف و يخ قطب شمال، راه خود را
گم كرده است. او مى داند در نقطه دورى پناهگاهى وجود دارد و بايد خود را به آن
برساند. تمام سعى خويش را به كار مى بندد تا به آن پناهگاه برسد. اگر اين فرد
بسيار خسته و سرمازده باشد، دوست دارد روى زمين دراز بكشد و استراحت كند، ولى
مى داند در اين صورت به خواب مى رود و خواهد مرد. اميد، او را به حركت وامى
دارد تا به هدف خويش برسد.
اميد، كه از معرفت و شناخت نسبت به مبدأ و معاد حاصل مى شود، اساس همه تلاش هاى
مفيد و پرثمر انسانى و نيز منشأ اصلاح امور در جامعه و رسيدن شخص به سعادت ابدى
است; همان گونه كه نااميدى و قطع اميد نسبت به خدا و روز قيامت منشأ فسادها و
تبه كارى ها و منتهى شدن كار انسان به شقاوت ابدى است.1 همين كه انسان به آينده
اى روشن اميد داشته باشد، احساس نيكو و حالتى شاد به وى دست داده، باعث نشاط وى
مى شود و در او انگيزه كار و تلاش ايجاد شده، او را به فعاليت هاى صحيح زندگى
وادار مى كند.2
هميشه خردمند اميدوار *** نبيند بجز شادى از روزگار.
(فردوسى)
اميد در قرآن
مسئله اميد در فرهنگ اسلامى مطرح شده است. قرآن براى تشويق و ترغيب انسان به
كارهاى شايسته، بهره فراوانى از اميد برده است. در ذيل، به چند آيه در اين
زمينه اشاره مى شود:
خداوند نسبت به ديدار خود اميد مى دهد:
ـ (مَن كَانَ يَرْجُوا لِقَاء اللّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللّهِ لاَت وَ هُوَ
السَّمِيعُ الْعَلِيمُ)(عنكبوت: 5)، كسى كه به ديدار خداوند اميد دارد [بداند
كه] اجل [او از سوى ]خدا آمدنى است و اوست شنواى دانا.
اميدواران به لقاى الهى، كه همان مؤمنان هستند، بايد بدانند كه ملاقات با
خداوند، وعده اى حتمى و قطعى از طرف پروردگار است، مرگ نيز پلى است كه بايد
براى آن آمادگى داشت. بنابراين، لازم است اميدواران به تلاش و فعاليت روى آورند
تا با سربلندى به لقاى پروردگارشان برسند.
اگر اميد در دل انسان وجود داشته باشد، منشأ اثر خواهد شد. نشانه بارز اميد به
خداوند و روز قيامت، انجام عمل شايسته است. قرآن مى فرمايد:
ـ (... فَمَن كَانَ يَرْجُوا لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلا صَالِحاً
وَلاَ يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً) (كهف: 110); هر كس اميد به لقاى
پروردگارش (روز قيامت) دارد، بايد عمل صالح بجاى آورد و كسى را در عبادت
پروردگارش شريك نسازد.
پس تنها راه رسيدن به رضايت خداوند و پاداش هاى وى، كارهاى شايسته و پرستش
خالصانه اوست. تا وقتى اخلاص و انگيزه الهى در عمل انسان نباشد رنگ عمل صالح به
خود نمى گيرد. كسى كه عمل شايسته ندارد، نبايد به رحمت و آمرزش خدا اميد داشته
باشد.
شخصى به امام صادق(عليه السلام) عرض كرد: عده اى از ياران شما مرتكب گناه شده،
مى گويند: ما اميد [به لطف و بخشش خدا ]داريم. امام فرمود: «دروغ مى گويند;
آنان پيرو ما نيستند، گروهى اند كه آرزوهاى [بى پايه] بر آنان غلبه يافته است.
هر كس به چيزى اميد دارد براى آن كار و فعاليت مى كند، و هر كس از چيزى بترسد
از آن فرار مى كند.»3
حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد: «از كسانى مباش كه بدون عمل شايسته، به آخرت
اميد دارند، و توبه را با آرزوهاى دراز به تأخير مى اندازند.»4
باور به معاد، حتى در حد اميد، اهرمى كارامد در گرايش به عمل است و در تنظيم
زندگى سالم و تصحيح رفتارها و باورهاى انسان نقش مهم دارد.
در آيه ديگرى خداوند مى فرمايد:
ـ (إِنَّ الَّذينَ آمَنُواْ وَ الَّذينَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ فِى سَبيلِ
اللّهِ أُوْلئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ)
(بقره: 218); آنان كه ايمان آورده اند و كسانى كه هجرت نموده و در راه خدا جهاد
كرده اند، آنان به رحمت خدا اميدوارند، و خداوند آمرزنده مهربان است.
در آيه مزبور، اميدوارى مؤمنان و مهاجرانِ مجاهد به رحمت خدا ذكر گرديده است.
هرچند اميد حالتى روانى است، ولى آثار آن در عمل آشكار مى گردد. در واقع، آنان
كه در راه خدا هجرت و جهاد مى كنند، مى توانند ادعاى اميد به رحمت الهى داشته
باشند.
چنان دارم اميد از لطف يزدان *** كه زايل گردد از من ناتوانى.
(مسعود سعد)
ايجاد اميد با توبه و
شفاعت
انسان موجودى ضعيف بوده و در تمام مراحل زندگى نيازمند عنايت الهى است. نفس
آدمى مؤثرترين عامل در انحطاط يا ارتقاى اوست. بيشتر مردم مرتكب لغزش ها و
نافرمانى خدا شده، در مبارزه با نفس شكست مى خورند و در اين هنگام است كه
نااميدى به سراغ آنان آمده، حركت قهقرايى در پيش مى گيرند و براى هميشه از
رستگارى و رسيدن به كمالات انسانى مأيوس مى گردند. وقتى انسان راه بازگشت را به
روى خويش مسدود مى بيند، حاضر به تجديدنظر در رفتار خود نيست و با توجه به
تيرگىِ افق آينده اش، به هر سركشى و طغيانى دست مى زند. تجسّم اعمال زشت و
سنگينى آن ها، همانند كابوسى وحشتناك بر روح انسان سايه مى افكند و او را دچار
اضطراب و فشار روانى مى گرداند و بسا ممكن است تبديل به افسردگى شود.
خداوند با عنايتى كه به بندگان خويش دارد، راهى براى آنان قرار داده است تا هر
قدر هم آلوده به گناه و نافرمانىِ حق باشند، راه نجات برايشان فراهم و امكان
جبران مهيّا باشد; توبه و بازگشت به سوى پروردگار راهى است كه خدا در برابر
انسان ها قرار داده است تا از يأس و نوميدى بپرهيزند و بدانند آفريدگارشان
پذيرنده افراد عاصى است. آيات توبه5نشان دهنده رحمت الهى نسبت به تمام بندگان
هستند; چنان كه هر كس با هر گناهى، اگر به طور حقيقى به سوى پروردگارش رود، با
آغوش باز پذيراى او خواهد بود و گناهانش را مى آمرزد.
اگر افراد مجرم در برنامه هاى غلط خود تجديدنظر كنند، راه نجات برايشان باز است
و از بيراهه به راه باز مى گردند. در قوانين كيفرى كشورها، قانونى به نام «عفو
مجرمان بزرگ و زندانيانِ محكوم به حبس ابد، در صورت پشيمانى از جنايات گذشته»
وجود دارد تا روزنه اميدى به زندگى براى آنان باشد. اميد به زندگى براى اين نوع
زندانيان، مايه نشاط است تا حتى در زندان هم مشغول كار و فعاليت شوند و پس از
رهايى، از دسترنج خود بهره ببرند. اگر چنين اميدى نباشد، نه تنها آنان هيچ گونه
تلاشى انجام نمى دهند، بلكه در زندان دست به هر جنايتى مى زنند.
احساس گناه يكى از عوامل اضطراب و افسردگى و مايه خستگى روح انسان است كه باعث
سرخوردگى در زندگى او مى شود. فرد گنه كار احساس پوچى مى كند و انگيزه ادامه
زندگى را از دست مى دهد و اين موجب نااميدى در او مى شود.6 فردى كه براى خود
آينده اى مبهم و تاريك ترسيم كرده است و وضعيت خود را نامشخص مى داند، و يا در
انتظار عذاب الهى پس از مرگ نشسته است، نااميدى به سراغش مى آيد و او را دچار
فشارهاى روانى و اضطراب مى سازد. اما اگر بداند كه آمرزش الهى نصيب او خواهد
شد، اميد در او ايجاد شده، تلاش خويش را به كار مى بندد تا مرتكب گناه نشود و
در صورت غفلت، اگر مرتكب نافرمانى الهى شد، مأيوس نمى گردد.
آثار توبه
اگر به برخى از آثار توبه نظرى بيفكنيم، خواهيم ديد كه هر كدام از اين آثار به
تنهايى نقش بسزايى در ايجاد اميد و در نتيجه، به وجود آمدن نشاط در انسان
خواهند داشت. در ذيل، به سه اثر توبه اشاره مى شود; كه هر كس توبه كند اين آثار
را مشاهده مى كند:
1. محبوبيت تائب نزد
خداوند
قرآن كريم درباره دوستى خداوند نسبت به فرد توبه كننده مى فرمايد: (...
اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ)(بقره: 222);
خداوند توبه كنندگان و پاكيزگان را دوست دارد.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمودند: «... ليس شىءٌ اَحبُّ اِلىَ اللّهِ
مِن مؤمن تائب، او مؤمنة تائبة»7; نزد خداوند هيچ چيز دوست داشتنى تر از مرد و
زن توبه كننده نيست.
افراد آلوده دامن، كه دل هايشان را با گناهان تيره كرده، روشنى اميد را از دست
داده اند، احساس مى كنند در جامعه هيچ جايى برايشان نيست و از هيچ نوع احترام و
منزلتى برخوردار نيستند; زمين و زمان با تمام گستردگى اش بر آنان تنگ مى گردد.
آنان پس از بازگشت به سوى رحمت الهى، علاوه بر اينكه توبه شان پذيرفته مى شود،
محبوبيت ويژه اى پيدا كرده، از جاه و مقام بلندى برخوردار خواهند گشت. بنده اى
كه محبوب خدا شد، ديگران حق ندارند با ديده تحقير و فرد ستمكار به او بنگرند;
زيرا رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى فرمايند: «براى امّتم چهار حق قرار داده
ام كه آنان ملزمند رعايت كنند:
1. فرد توبه كننده را دوست بدارند;
2. ضعيف را مورد رحمت و مهربانى قرار دهند;
3. به نيكوكار كمك كنند;
4. براى گنه كار آمرزش بخواهند.»8
اينكه انسان بداند افراد جامعه و از همه مهم تر، پروردگارش او را دوست دارند،
برايش بسيار لذت بخش است و در او نشاطى به وجود مى آورد كه انجام كارهاى نيك را
به دنبال دارد.
2. تبديل گناهان تائب
به حسنات
گناهانى را كه فرد مرتكب شده از آن ها توبه كند، نه تنها خداوند مى
آمرزد و آن ها را ناديده مى گيرد، بلكه آن ها را تبديل به نيكى و پاداش مى كند;
مى فرمايد: (اِلاَّ مَن تَابَ وَآمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلا صَالِحاً فَأُوْلَئِكَ
يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَات وَ كَانَ اللَّهُ غَفُوراً
رَّحيماً) (فرقان: 70); مگر كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند و كار شايسته
انجام دهند، پس خداوند بدى هايشان را به نيكى ها تبديل مى كند و خدا همواره
آمرزنده مهربان است.
مشركان به عذاب بزرگ الهى، كه همراه با خوارى آنان است، مبتلا مى شوند. تنها
افرادى از عذاب خداوند در امانند كه توبه كنند و كار شايسته انجام دهند. در اين
صورت، خداوند به لطف و كرمش، گناهان بزرگ آنان را ناديده گرفته، گناهان كوچكشان
را به حسنات تبديل مى كند و به جاى هر گناه پاداش مى دهد. و نيز آثار بدى را كه
گناه بر روح آنان در اين دنيا داشته است برداشته، آثار نيك را جايگزين آن مى
سازد.
3. وسعت روزى توبه
كننده
با توبه روزى توبه كننده در دنيا وسعت مى يابد و روزى نيكو نصيب او مى
شود. توجه به اين نتيجه كه با توبه روزى انسان فراوان مى گردد، باعث ايجاد اميد
و در نتيجه انجام اعمال صالح مى گردد. خداوند در اين زمينه مى فرمايد:
ـ (فَقُلْتُ اسْتَغْفِروُا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّاراً يُرْسِلِ
السَّمَاء عَلَيْكُم مِّدْرَاراً وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَال وَ بَنِينَ وَ
يَجْعَل لَّكُمْ جَنَّات وَ يَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَاراً) (نوح: 10ـ12); و گفتم:
از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او همواره آمرزنده است; [ت] بر شما از آسمان
باران پى در پى فرستد و شما را به اموال و پسران يارى كند و برايتان باغ ها
قرار دهد و نهرها براى شما پديد آورد.
ـ (وَ أَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُم
مَّتَاعاً حَسَناً إِلَى أَجَل مُّسَمًّى...)(هود: 3); و اينكه از پروردگارتان
آمرزش بخواهيد، سپس به درگاه او توبه كنيد [تا اينكه] شما را با بهره مندى
نيكويى تا زمانى معيّن بهره مند سازد.
اين آيات بيان كننده پيوند دين با دنيا هستند كه دين در زندگى همين دنيا تأثير
داشته، آبادكننده سراى دنياست. در آيه اول، حضرت نوح(عليه السلام)با بشارت و
تشويق به قوم لجوج خويش روى كرده، به آن ها وعده مى دهد كه اگر از شرك و گناه
توبه كنيد، پروردگارتان درهاى رحمتش را به روى شما باز خواهد كرد; نه تنها
گناهانتان را محو مى سازد، بلكه باران هاى مفيد، بموقع و پربركتِ آسمان را پى
درپى بر شما فرو مى فرستد; بارانى كه مايه روزى شماست، كه اگر نباشد گرفتار
قحطى و گرسنگى مى شويد، و نيز اموال و فرزندان (سرمايه هاى انسانى) شما را
افزون ساخته، برايتان باغ هاى سرسبز و خرّم و نهرهاى جارى قرار مى دهد.9 اين
نعمت ها ويژه يك گروه نبوده و شامل تمام افرادى مى شوند كه به چنين دستورى عمل
كنند; زيرا حضرت على(عليه السلام)مى فرمايد: «طلب آمرزش [از خداوند ]روزى را
فراوان مى گرداند. زياد استغفار كنيد تا روزى را به سوى خود جلب كنيد.»10
در آيه دوم، خداوند با لطف و مهربانى خطاب به مردم مى فرمايد: از گناهان خويش
استغفار جوييد و از آلودگى ها، خود را شستوشو دهيد و به سوى پروردگارتان باز
گرديد، كه اگر به اين دستورات جامه عمل بپوشانيد تا پايان عمر، شما را از زندگى
سعادت بخش اين دنيا بهره مند خواهم ساخت.
شفاعت
«شفاعت» در لغت به معناى ميانجيگرى، وساطت و پا در ميانى كردن است11 و
در قرآن بدين مفهوم است كه فرد گنه كار با داشتن برخى جنبه هاى مثبت، همچون
ايمان و انجام برخى اعمال شايسته، شباهتى با اولياى الهى پيدا كرده، آنان با
عنايات خود او را به سوى كمال سوق دهند و از پيشگاه ربوبى براى او درخواست
آمرزش كنند.
اعتقاد به شفاعت نيز پديدآورنده اميد در دل گنه كاران بوده و مايه نشاط، ادامه
فعاليت و بازگشت آنان از نيمه راه زندگى به سوى خدا مى گردد. اگر مفهوم شفاعت
به طور صحيح شناخته شود، نه تنها موجب جرئت بر گناه و نافرمانى پروردگار نمى
گردد، بلكه سبب مى شود تا نور اميد در دل عده اى ايجاد شود و بتوانند به وسيله
اولياى الهى آمرزش خدا را نسبت به گذشته تاريك خود جلب كنند و از عصيان و
سرپيچى دست برداشته، به سوى حق بازگردند.
شفاعت موجب مى شود تا گنه كاران بتوانند سرنوشت خود را تغيير داده، ديگر دنبال
كارهاى ناپسند نروند و از هم اكنون به كمك اولياى الهى تصميم راسخ خود را
بگيرند كه از شيطان پيروى نكرده، از فرامين الهى اطاعت كنند و با اين كار درهاى
سعادت را بر روى خويش باز كنند.
علت وضع شفاعت اين است كه در افراد اميد ايجاد شود. بسيارى از افراد بر اثر
غلبه هواى نفس مرتكب گناهان سنگين شده، به دنبال آن روح نااميدى بر آنان چيره
مى شود; آنان گرفتار يأس از بخشودگى در پيشگاه خدا مى شوند و چون راه بازگشت را
به سوى خود بسته مى بينند، حاضر به تجديدنظر در رفتار خود نمى گردند و با توجه
به تيرگى افق آينده، به آلودگى بيشتر دست مى زنند و در گناهان غوطهور مى شوند.
اميد به شفاعتِ اولياى خدا به آن ها نويد مى دهد كه اگر همين جا توقف كنند و
خود را اصلاح كنند، از راه شفاعت، گذشته شان جبران مى شود.
از سوى ديگر، يكى از مهم ترين شرايط شفاعت، اذن و اجازه خداوند است، كه اگر
اجازه او نباشد هيچ كس قادر بر شفاعت نيست.12 كسى كه اميد و انتظار شفاعت دارد
بايد اجازه پروردگار را به نحوى فراهم سازد; يعنى كارهاى خداپسندانه انجام دهد
تا به مقام رضايت الهى برسد; زيرا امام صادق(عليه السلام)مى فرمايند: «هر كه مى
خواهد از شفاعتِ شفاعت كنندگان نزد خداوند بهره مند شود، بايد در جستوجوى رضايت
خداوند باشد.»13
شفاعت همچنين موجب رابطه معنوى با اولياى الهى مى شود. كسى كه خواهان شفاعت است
تلاش مى كند تا با آنان رابطه داشته باشد، از آنان پيروى كند و كارهاى خلاف شأن
آنان انجام ندهد.
با توجه به تمام اين ها، شفاعت يك عامل سازنده و بازدارنده است كه مى تواند از
يك فرد مجرم و جنايت كار، شخصى صالح و كارامد بسازد.
شفاعت براى اين است كه روزنه اميد را در دل انسان ها باز بگذارد، افراد براى
اينكه مشمول آن شوند بايد كوشش كنند تا كارهاى شايسته اى از خود نشان دهند;
زيرا شفاعت ويژه كسانى است كه روابط خود را با خدا و اولياى دين حفظ كرده اند،
نه افرادى كه يكسره در گناه بوده، در عمر خود هيچ اطاعتى انجام نداده اند، كه
در اين صورت، اينان هرگز مشمول شفاعت نخواهند بود.
اينكه انسان بداند چه در دنيا و چه در قيامت مى تواند با اولياى الهى ارتباط
پيدا كرده، آنان را واسطه درگاه خداوند قرار دهد كه آنان براى او طلب آمرزش
كنند و به دليل نزديكى شان با پروردگار بتوانند رحمت او را براى انسان جلب كنند
و در قيامت براى نجات از عذاب الهى و يا براى بالا رفتن درجه اش، او را شفاعت
با اذن خداوند كنند، اميد فراوانى در او ايجاد مى كند و او را به فعاليت و تلاش
وامى دارد و او را از كسالت، تنبلى و خمودى باز مى دارد. شفاعت مايه اميد است;
اگر نباشد موجب يأس مى شود، و نااميدى باعث دلهره و فشارهاى روانى در انسان مى
گردد و اگر شدت يابد به افسردگى منجر مى شود.
نااميدى و زيان هاى آن
چنانچه اشاره شد، اميد در زندگى انسان، باعث انجام كارهاى شايسته و تلاش
هاى مفيد و پرثمر مى شود. انسان اميدوار، هم در اين دنيا راحت و سالم زندگى مى
كند و هم در آخرت از نعمت هاى فراوان الهى بهره مند مى گردد. در برابر اميد،
نااميدى قرار دارد كه زيان هاى فراوانى براى فرد و جامعه به دنبال دارد. كسى كه
به علل گوناگونى همچون تبليغات دشمن، عجول بودن و فقدان آينده نگرى، احساس
ناتوانى، احساس خود كم بينى و مشكلات جسمى، به زندگى در اين دنيا اميد ندارد، و
كسى كه از آمرزش پروردگار پس از مردن نااميد است، برنامه اى نيز براى بهره مندى
از آن ندارد، زندگى را هيچ و پوچ مى داند. او از هم اكنون ناراحت است كه چه پيش
خواهد آمد، و چه سرنوشتى در انتظار اوست. از اين رو، به هيچ كار مهمى دست نمى
زند و هيچ اقدام مثبتى انجام نمى دهد و چون اميدى به آينده ندارد، مرتكب جنايات
بزرگ و خطرناگ مى شود. روان شناسان براى افسردگى نشانه هايى ذكر كرده اند كه
يكى از آن ها نوميدى است. فرد افسرده نسبت به آينده بدبين و نوميد بوده و بوى
بهبودى از اوضاع جهان احساس نمى كند.14 فرد نوميد احساساتى همچون تنهايى،
وازدگى، غمزدگى و بيروحى دارد كه اين امر منجر به سرخوردگى بيشتر او مى شود.15
در آيه اى خداوند درباره نوميدى به سبب كم ظرفيتى انسان مى فرمايد: (وَ لَئِنْ
أَذَقْنَا الإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ
ليؤوسٌ كَفُورٌ وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاء بَعْدَ ضَرَّاء مَسَّتْهُ
لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ)(هود:
9ـ10); و اگر از جانب خود رحمتى به انسان بچشانيم، سپس آن را از وى باز گيريم
قطعاً نوميد و ناسپاس خواهد شد; و اگر پس از محنتى كه به او رسيده است نعمتى به
او بچشانيم، حتماً خواهد گفت: گرفتارى ها از من دور شد. بى گمان، او شادمان و
فخرفروش (خودستاى) است.16 افراد كوته نظر، كه تنها زمان حال خود را ديده، از
امور ديگر غافلند، هنگام از دست دادن امكانات و موهبت هاى مادى، از رحمت الهى
نااميد شده، تدبير خداوند را در هستى منكر مى شوند. چون انسان از نظر روحى و
روانى ضعيف است، وقتى خداوند برخى نعمت هاى دنيوى را به او داد، سپس باز ستاند،
نااميد شده، تصور نمى كند كه ديگر آن نعمت ها به سويش بازگردند.
گويا امكانات مادى را حق مسلّم خود دانسته، خدا را مالك آن ها نمى شناسد. چنين
افرادى پس از گذر از سختى ها و دست يابى به موهبت هاى دنيوى، به شادمانى بسيار،
تكبّر، و فخرفروشى، كه صفات نكوهيده اى هستند، مبتلا خواهند شد و آنچنان به خود
مغرور مى گردند كه تصور مى كنند همه مشكلات و ناراحتى هاى آن ها برطرف شده اند،
و هرگز باز نخواهند گشت. بدين دليل، شادى و سرمستى بى حساب و فخرفروشى بيجا به
حدى سر تا پاى آنان را فرا مى گيرد كه از شكر نعمت هاى پروردگار غافل مى مانند.
اين افراط و تفريط بلاى بزرگى است كه اينان بدان مبتلا
شده اند; زيرا سبب مى شود اينان هرگز نتوانند در زندگى موضعى متعادل و صحيح
داشته باشند; گاه مغرور و متكبر و گاه نااميد مى شوند. از اين رو، دايم در حال
تشويش و دلهره اند. فقط افراد با ايمان، كه روحى بلند و سينه اى گشاده (شرح
صدر) دارند و در برابر شدايد و حوادث سختِ زندگى صبر را پيشه خود ساخته اند و
در همه حالات از كارهاى شايسته فروگذار نمى كنند از اين دو حالت افراط و تفريط
بيرونند; آنان هنگام فراوانى نعمت مغرور نمى شوند و خدا را فراموش نمى كنند، و
هنگام سختى ها و مصيبت ها از رحمت خدا نااميد نمى گردند و به تدبير او در هستى
كافر نمى شوند.17 به همين دليل، براى اينان آمرزش از گناهان و پاداش بزرگ الهى
(بهشت) خواهد بود.
پس راه مبتلا نشدن به يأس دو امر است: 1. صبر و تحمّل مشكلات; 2. ايمان به اين
واقعيت كه نعمت ها در يد قدرت الهى اند; به هر كس بخواهد و مصلحت بداند مى دهد،
و از هر كس بخواهد مى گيرد، و به آنكه گرفته است، مى تواند بازگرداند.
خداوند در آياتى چند بشر را از نااميدى باز داشته است; از جمله در آيه 53 سوره
زمر مى فرمايد: (قُلْ يَا عِبَادِىَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ
لاَ تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ ...); بگو اى بندگان من كه بر خويشتن
زياده روى روا داشته ايد، از رحمت خدا نوميد مشويد.
به دليل فراوانى ضرر نوميدى، خداوند با لحنى آكنده از محبت و لطف، آغوش رحمت
خويش را باز كرده و فرمان عفو عمومى صادر كرده است; مى فرمايد: به بندگان گنه
كار من بگو: هر اندازه گناه كرديد، مبادا از رحمت الهى نااميد شويد، بلكه با
توبه كارهاى زشت خويش را تدارك كنيد. از آيه استفاده مى شود كه نااميدى از
گناهان بزرگ است.
امام صادق(عليه السلام) مى فرمايند: «... نااميدى از رحمت خداوند، از بزرگ ترين
گناهان نزد پروردگار است.»18
نااميدى را خدا گردن زده است *** چون گنه مانند طاعت آمده است
كوى نوميدى مرو، اميدهاست *** سوى تاريكى مرو، خورشيدهاست.
(مولوى)
حضرت على(عليه السلام) در ضرر نااميدى مى فرمايد:
ـ «فقيه (و دين شناسِ) كامل كسى است كه مردم را از آمرزش و مهربانى خداوند
نااميد نسازد و از عذاب ناگهانى ايمن نسازد.»19
ـ «... اگر نوميدى بر [دل] چيره شود، تأسّف خوردن آن را از پاى درآورد.»20
ـ «بزرگ ترين بلا [براى انسان] قطع شدن اميد است.»21
ـ «نااميدى آدم را از پا در مى آورد.»22
ـ «قرنت الهيبةُ بالخيبةِ; ترس با نااميدى همراه است.»23
ـ «تعجب مى كنم از كسى كه [از رحمت خداوند] نااميد است، در صورتى كه وسيله
رستگارى با اوست كه آن استغفار كردن است.»24
برخى آيات، قطع اميد نسبت به خدا و روز قيامت را منشأ فسادها، تبه كارى ها،
انجام كارهاى ناپسند، طغيان و سركشى و منتهى شدن كار انسان به شقاوت ابدى مى
دانند (يونس: 7 و 8 و 11 و 15 / فرقان: 21).25
اميد به رحمت خداوند، كه قدرت بى انتها دارد، مطابق فطرت انسان است. اما اگر
فطرت پوشيده شود نااميدى به سراغ او مى آيد. يأس از رحمت پروردگار محدود كردن
رحمت او و نيز عفو و آمرزش الهى را ناديده گرفتن است; چنان كه اميد محرّك انسان
به فعاليت و تلاش بود، نااميدى سبب بازماندن او از عمل و دست كشيدن از جديّت در
كارها و بريدن از بندگى خداست.
از دام هاى بزرگ شيطان اين است كه در ابتدا بنده را فريب مى دهد و با گناهان
كوچك و بزرگ او را مشغول مى سازد و چون مدتى بدين صورت با او بازى كرد، اگر باز
در او نورانيتى ديد كه احتمال توبه و بازگشت به سوى حق در او وجود داشت، او را
به يأس از رحمت مى كشاند و به او مى گويد: از تو گذشته و كار تو اصلاح پذير
نيست. اين دام بزرگى است كه شيطان بر سر راه بندگان گذارده، تا آنان را از
درگاه پروردگار روى گردان كند. اگر چنين حالتى براى فردى پيش آمد، ضررهاى
فراوانى براى خود و ديگران دارد. چنين فردى دنبال فعاليت نمى رود و از زندگى
دنيا باز مى ماند، و چون اميدى به زندگى ندارد دچار خمودى و افسردگى مى شود و
همه چيز و همه كس را با ديده زشت و باطل مى بيند، و چون براى آخرت نيز كار
شايسته اى انجام نداده است، پس از مرگ، از عذاب الهى در رنج است.
فرد مؤمن دايم بين خوف و رجا (بيم و اميد) قرار دارد; بدين معنا كه او از يك
سو، به فقر و ندارى خود نگاه مى كند كه سرتا پا نقص و كمبود است، از خود هيچ
گونه كمال، عزّت و توانايى ندارد و آنچه دارد همه از خداوند است. او از عبادت
هاى خود بيم دارد، چه رسد به گناهان و نافرمانى هايش از پروردگار; و از سوى
ديگر، به رحمت گسترده الهى، كه تمام عالم را فرا گرفته است، نظر افكنده، اميد
دارد كه اين رحمت شامل او نيز مى شود.26
بدين روى، امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «در سفارشات لقمان به فرزندش امور
عجيبى بود; عجيب ترين آن ها اينكه از خداوند آن گونه بترس كه اگر در درگاه او
خوبى هاى جن و انس را آوردى، تو را عذاب مى كند; و به خدا اين گونه اميدوار باش
كه اگر گناهان جن و انس را بياورى تو را مى آمرزد.» سپس امام فرمودند: «هيچ
بنده مؤمنى نيست جز اينكه در دل او دو نور است: نور اميد و نور بيم، كه اگر هر
كدام را وزن كنند بر ديگرى نچربد.»27
پىنوشتها:
1ـ ر.ك: محمدتقى مباح، اخلاق در قرآن، تحقيق و نگارش
محمدحسين اسكندرى، قم، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمينى (ره)، 1376، ج 1، ص 400.
2ـ حتى بيمارانى كه مرگ آنان نزديك است، با اميدِ به آينده مى توانند روحيه
خويش را حفظ كرده، روزها، هفته ها و ماه ها درد و رنج را به راحتى تحمل كنند.
(ر.ك: اليزابت كوبلر، پايان راه (پيرامون مرگ و زدگى)، تهران، رشد، 1379، ص 142
/ غلامحسين معتمدى، انسان و مرگ (درآمدى بر مرگ شناسى)، تهران، نشر مركز، 1372،
ص 40)
3ـ محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 68.
4ـ نهج البلاغه، ص 663، حكمت 150.
5ـ شورى: 25 / نساء: 145 و 146 / هود: 99 و... .
6ـ ر.ك: ناتانيل براندن، روان شناسى حرمت نفس، ترجمه جمال هاشمى، تهران، مترجم،
1376، ص 241.
7ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 6، ص 21، ح 15.
8ـ همان، ج 6، ص 20، ح 10.
9ـ ر.ك: ناصرمكارم شيرازىوديگران، تفسيرنمونه، ج 25، ص 68.
10ـ عبدعلى جمعه حويزى، نورالثقلين، ج5، ص424،ح13 و 14.
11ـ ر.ك: راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ص 457.
12ـ «يَوْمَئِذ لا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ
وَرَضِىَ لَهُ قَوْل» (طه:109); در آن روز شفاعت [به كسى] سود نبخشد، مگر كسى
را كه [خداى] رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آيد. و نيز ر.ك: انبياء: 28.
13ـ عبدعلى جمعه حويزى، پيشين، ج 5، ص 53، ح 61.
13ـ «... فرد افسرده تقريباً هميشه آينده را با بدبينى و نوميدى زياد مى بيند.
او معتقد است كه اقدامات وى، حتى اگر بتواند از عهده آن ها برآيد، محكوم به
شكست هستند. ... فرد افسرده به تعداد زيادى دليل براى شكست آينده مجهّز است، و
اصلا دليلى براى موفقيت نمى بيند.» «وقتى از يك بيمار افسرده سؤال مى شود كه چه
احساسى دارد، رايج ترين صفت هايى كه به كار مى برد عبارتند از: غمگين، دمغ،
بدبخت، درمانده، نااميد، تنها، ناخشنود، اندوهگين، بى ارزش، شرمنده، حقير،
نگران، بى مصرف، گناه كار.» (ديويد روزنهان و ديگران، روان شناسى نابهنجارى
آسيب شناسى روانى، ترجمه يحيى سيدمحمدى، تهران، ارسباران، 1379، ج 2، ص 11 و
6.)
15ـ ر.ك: غلامحسين معتمدى، پيشين، ص 39.
16ـ شبيه آيه مزبور، آيه 83 سوره اسراء است كه خداوند مى فرمايد: (وَ إِذا
أَنْعَمْنَا عَلَى الإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَى بِجَانِبِهِ وَ إِذَا مَسَّهُ
الشَّرُّ كَانَ يَؤُوساً); (و چون به انسان نعمت ارزانى داريم، روى مى گرداند و
پهلو تهى مى كند و چون آسيبى به وى رسد نوميد مى گردد.) فردِ بدبين چون توجيه
عقلانى و منطقى صحيحى از رابطه خود با اجتماع و هستى ندارد، حوادث را نسبت به
خود به صورت تحميل مى نگرد. بنابراين، احساس فشار روانى مى كند و دچار نااميدى
مى گردد.
17ـ ر.ك: ناصر مكارم شيرازى و ديگران، پيشين، ج 9، ص 31 / على اكبر هاشمى
رفسنجانى و ديگران، تفسير راهنما، ج 8، ص 30.
18ـ محمدبن يعقوب كلينى، پيشين، ج 2، ص 544، ح 3.
19ـ نهج البلاغه، حكمت 90.
20ـ نهج البلاغه، حكمت 108.
21ـ آمدى، پيشين، ج 1، ص 180.
22ـ همان، ج 2، ص 81.
23ـ نهج البلاغه، حكمت 21.
24ـ آمدى، پيشين، ج 2، ص 36.
25ـ براى تفصيل مطلب رجوع كنيد به: محمدتقى مصباح، پيشين، ج 1، ص 402.
26ـ ر.ك: امام خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار
امام خمينى (ره)، 1380، ص 129.
27ـ محمدبن يعقوب كلينى، پيشين، ج 2، ص 55، ح 1.
منبع:
ماهنامه معرفت ، شماره 81