پس از بحث و بررسى مسائلى در باب نماز و جايگاه و
اهميت آن در اسلام و فضائل و آثار و بركات آن در زندگى مادى و معنوى مؤمنان، در
اين فصل درنظر داريم كه اهميت آن را در زندگى و سيره عملى علما و بزرگان و
مردان الهى جويا شويم. مىخواهيم بدانيم كه بزرگان دين چقدر به اين امر الهى
اهتمام داشتند و تا چه حدّى نماز در حيات و زندگى دنيوىشان تجلى داشته است.
راستى آنان كه به مقام بالاى علمى و فرهنگى دست يافته و شهره عام و خاص گرديده
و از دست آورد آنان بشريت قرنها استفاده كردند تا چه حد با خداى خويش ارتباط
داشتهاند.
آيا آنان كه نقش سازندگى را داشته و با تلاش و كوشش خويش بشريت را از رذائل
اخلاقى نجات بخشيدهاند با عنايات و توفيقات الهى بوده است يا خير بدون يارى
خداوند؟
و آيا بدون ارتباط با حق و پيوند با مبدأ و منشأ قدرت لايزال الهى كسى قادر است
كه خود و جامعه خويش را به سوى كمال معنوى سوق داده و آنان را به سعادت برساند؟
بدون هيچ ترديدى مىتوان گفت كه بدون روحيه دينى و مذهبى چنين كارى مقدور كسى
نيست بخاطر اينكه همه همت لامذهبان و بىدينان در حلّ مشكلات اخلاقى و روحى
خودشان خلاصه مىشود.
پس عالمان و دانشمندان اگر چه داراى نبوغ فكرى و انديشه بلندى بودهاند ولى از
عبادات الهى و توفيقات خداوندى بىبهره نبودهاند حتى در بسط دامنه توفيقات خويش
بواسطه نماز از خداى خويش مدد مىگرفتند.
ما براى روشنگرى موضوع و آشنا نمودن جوانان عزيز به اين موضوع كه چقدر و تا چه
حد فريضه الهى نماز در رساندن انسانهاى بزرگ به مقام بلندشان نقش داشته به سيره
برخى از نقش آفرينان تاريخ، در زمينه فرهنگى، اجتماعى، سياسى و نظامى، در خصوص
نماز اشاره مىنمائيم باشد كه همه ما خصوصاً قشر جوان مسلمان از همين طريق (طريق
عبادت) تلاش نموده و در فعاليتهاى خويش در زمينههاى مختلف به مقام بلندى دست
يابد.وصيت
ملا حسنعلى اصفهانى درباره نماز
مرحوم ملا حسنعلى اصفهانى از جمله علما و
عرفاى بنام شيعه است از او كرامات بسيارى منقول است كتاب ارزشمند «نشان از
بىنشانها» كه تا
بحال چندين بار تجديد چاپ شده شمهاى از كرامات اين عارف وارسته را آورده است.
در حالات اواخر عمر شريفش چنين آوردهاند كه: «روز چهارشنبه بود كه حال او به
وخامت گراييد. اظهار داشتند كه من صبح يكشنبه خواهم مرد و وصايايى بدين شرح
فرمودند:
«هر آينه به پيامبران پيش از شما و به شما وصيت كرديم كه از خداى بترسيد و تقوا
پيشه سازيد».
(آيه 131 سوره مباركه نساء):
نيست جز تقوا در اين ره توشهاى***نان و حلوا را بنه در گوشهاى
اگر در اين راه تقوى نباشد رياضات و مجاهدات را هرگز اثرى نيست و جز خسران ثمرى
ندارد و نتيجهاى جز دورى از درگاه حق تعالى نخواهد داشت. امام سجاد(عليه
السلام) فرمودند:
اِنَّ العلم اذا لم يَعْمَلْ به لم يزدد صاحبه الاّ كفراً ولم يزدد من الله
الاّ بُعداً. «همانا هرگاه به علم عمل نشود جز افزايش كفر و بُعد از درگاه حق
ثمرى نخواهد داشت».
اگر آدمى يك اربعين (چهل روز) به مجاهدت نفس بپردازد امّا يك نماز صبح از او
قضا شود نتيجه آن چهل روز گرد روى هواست بدان كه در تمام عمر خود تنها يك روز،
نماز صبحم قضا شد. پسر بچهاى داشتم شب آن روز از دست رفت. سحرگاه مرا گفتند كه
اين رنج فقدان را به علت فوت نماز صبح، مستحق شدهاى. اينك اگر شبى تهجدم (نماز
شبم) ترك گردد صبح آن شب، انتظار بلايى مىكشم. اگر بجايى رسيدهام به بركت
بيدارى شبها و مراقبت در امور مستحب و ترك مكروهات بوده است.
اكنون پسرم ترا به اين چيزها وصيت و سفارش مىكنم.
اوّل: آنكه نمازهاى يوميه خويش را در اول وقت آنها به جاى آورى.
دوم: آنكه در انجام حوائج مردم هر قدر كه مىتوانى بكوشى و هرگز مينديش كه فلان
كار بزرگ از من ساخته نيست زيرا اگر بنده خدا در راه حق گامى بردارد خدا نيز او
را يارى خواهد نمود.
سوم: آنكه سادات را بسيار گرامى و محترم شمارى و هر چه دارى در راه ايشان صرف و
خرج كنى.
چهارم: از تهجد و نماز شب غفلت مكن و تقوا و پرهيز پيشه خود ساز.
تا اينكه روز يكشنبه (هفدهم شعبان سال 1361 هـ . ق) يكى دو ساعت از طلوع آفتاب
گذشته بود كه جان به جان آفرين تسليم نمود و به ديار باقى شتافت. الا اِنّ
اولياء الله لا يموتون بل ينقلبون من دار الى دار. «آگاه باشيد كه اولياى خدا
نمىميرند بلكه از خانهاى به خانه ديگر منتقل مىشوند»(1).
نماز از ديدگاه ملا
محسن فيض كاشانى
نماز بهترين طاعات و فاضلترين عبادات است
چنانكه در حديث نبوى وارد شده است كه:
نماز ستون دين است هرگاه مقبول شد همه عبادات مقبول است و اگر مردود گشت همه
عبادات مردود است و چون مقصد اصلى از نماز ياد حق تعالى است و تجديد عهد با او
و ثناى او از روى مسكنت و خشوع و سئوال مهمات از او به ابتهال و خضوع، پس هر
آينه بنده را ناچار است از حاضر ساختن دل در آن و فهميدن آنچه مىگويد به
زبان... .
خداوند از غايت رأفت و نهايت رحمت و فرط كرم و كرامتى كه با بندگان دارد آنان
را شبانه روز در پنج وقت به نماز امر فرموده تا تكرار ذكر و تجديد عهد در ساعات
متقاربه، وسيله تقرّب بندگان گردد به آن جناب و سبب بارور شدن حَبِّ حُب در دل
ايشان شود نسبت به رب الارباب.
و ساعتى هم با خشوع و خضوع روى نياز بر آستانه خداى بنده نواز كارساز نهند. و
راز دل بر حضرت «علاّم الغيوب» عرضه دهند غم خود با لطف او گويند و دواى درد
خويش از كرم او جويند. تا او تفضّل فرمايد(2).
معجزه نماز آيه الله
قمى
بدنبال حركت آيه الله حاج آقا حسين قمى
(متوفاى 1366 ق) به شهر رى كه بخاطر اعتراض نسبت به جسارتهاى ضد مذهبى رضاخان
صورت پذيرفت محلّ اقامت ايشان كه در جوار حرم حضرت عبد العظيم بود محاصره شد.
وى در يكى از شبها به قصد زيارت به مأمورى كه نگهبان در باغ بود فرمود:
در را باز كن تا به زيارت مشرف شوم. مأمور از باز
كردن در خوددارى نمود و به درخواستهاى مكرر او گوش نداد و اعتنا نمىكرد. آيه
الله قمى(رحمه الله) خطاب به نگهبان فرمود: ما خود در را باز مىكنيم و مىرويم و
احتياجى به تو نداريم. سپس دو ركعت نماز به جا آورد و پس از آن دعايى خواند در
اين هنگام در باغ خود به خود باز شد و ايشان از باغ خارج گرديد و پس از ورود به
حرم مطهر و انجام زيارت به باغ بازگشت.
دلا بسوز كه سوز تو كارها بكند***نماز نيمه شبى
دفع صد بلا بكند(3)
نماز صبح اسارت
عصر روز سه شنبه وقتى كه به دنبال عمليات پيروزمندانه والفجر 8 شهر «فاو» به
تسخير نيروهاى اسلامى درآمده بود ما به اتفاق تعدادى از دوستان امدادگر طى
مأموريتى از بهدارى لشكر عازم خط مقدم شديم و وارد فاو گشتيم. آن روز اين شعار
حماسى كه همچون خورشيد بر سينه ديوار مىدرخشيد نظرم را به خود جلب كرد: «نماز
صبح ظفر را سواره بايد خواند». آن روز اين شعار به صورت يك مصرع شعر در ذهنم
نقش بست و پس از آن هميشه سعى مىكردم كه مصرع ديگرى برايش پيدا كنم و آن را به
صورت يك بيت كامل درآورم. امّا هر چه به ذهنم فشار مىآوردم و تفكر و تأمل
مىكردم به جايى نمىرسيدم تا اينكه در طلوع فجر روز پنج شنبه در خط مقدم نبرد و
در سنگر بهدارى بيت شعر بدين گونه تكميل گرديد: در خط مقدم نبرد نتوانستيم
استحكامات زيادى فراهم نماييم. دشمن كه از سه طرف ما را محاصره كرده بود توانست
حلقه محاصره را كامل نمايد و در نيمههاى شب بر سنگرهاى ما مسلط شود. شب رفته
رفته به سپيدى گراييد و ما نيز از امكان دريافت كمك مأيوس شديم از اين زمان به
بعد فكر اسارت بيش از هر چيز ديگر ما را مىآزرد با روشن شدن هوا ديگر هيچگونه
حركتى نمىتوانستيم بكنيم تا چه رسد به اين كه براى وضو و اقامه نماز بيرون
بياييم. و درست در اين لحظات بود كه مصرع دوم شعر به ذهنم آمد و اينگونه تكميل
شد.
نماز صبح ظفر را سواره بايد خواند***نماز صبح اسارت چگونه بايد خواند؟
و با همان حالت مضطرب و نگرانى شديد كه در داخل سنگر نشسته بودم، بصورت
چمباتمه، دستهايم را به نيت تيمم بر زمين زده و سپس به حالت اشاره، اولين نماز
صبح اسارت را به جا آوردم(4).
قبلاً به اين نكته اشاره شد كه نماز در هيچ برههاى از زندگى حتى در حساسترين
لحظات حيات نبايد ترك گردد و شايد نماز تنها عبادتى است كه در اسلام، مگر در
ايام عادات زنان، براى آن استثنايى درنظر گرفته نشد. و مؤمن هرگز از اقامه آن
غافل نمىماند. و اين مسأله را مجاهدان واقعى راه خدا و حفظ دين اسلام در هشت
سال دفاع مقدس در مقابل حزب بعث عراق روشن كردهاند. آنان در حساسترين زمان نبرد
با عراقىها از نماز خود غافل نمىشدند. از هزاران نمونه عدم غفلتشان از نماز در
لحظات سخت نبرد، يك نمونه را بيان مىداريم تا شايد درسى براى ما قرار گيرد.
نماز در زير پتو
پس از انتقال به پشت خط مقدم عراقيها و يك هفته حبس در زندانهاى بصره نماز را
با دست و پا و چشمهاى بسته خوانديم. آن هم بدون اينكه جهت قبله را بدانيم ما
بايد طورى نماز را اقامه مىكرديم كه عراقيها متوجه نشوند. يك هفته بعد ما را كه
حدود پنجاه نفر بوديم به سازمان امنيت بغداد منتقل كردند و در اتاقى به ابعاد
6×4 متر، كه يك پتو كف آن را مىپوشاند حبس نمودند اين اتاق يك دريچهاى داشت كه
از طريق آن نور خورشيد برروى ديوار سلول مىافتاد. به همين دليل توانستيم جهت
صحيح قبله را پيدا كنيم. همان روز يكى از بچهها برخاست تا نماز را به حالت عادى
اقامه كند اما قهقهه سربازان امنيتى بعث كه مست بودند فرصت اين كار را به هيچ
كدام از ما نداد. آنها با انداختن آب دهان از پشت دريچه و دادن فحش و ناسزا، ما
را مجبور كردند تا نماز را به صورت نشسته اقامه كنيم. آن روز، روز جمعه اوّل
فروردين سال 65 بود و ما به خيال اينكه سال در ساعت يك بعد از ظهر تحويل مىشود
به يكديگر تبريك گفتيم و از خداوند آزادى بچهها را از بند اسارت طلب كرديم. چند
روز بعد ما را به اردوگاه رمادى 10 منتقل كردند در آنجا نيز تا يك هفته نماز را
در زير پتو مىخوانديم(5).
آيه الله بهاء الدينى و
اهتمام او به نماز
استاد اخلاق آيه الله حاج آقا رضا بهاء الدينى در باب اهميت و توجه خاص نسبت به
نمازهاى واجب و مستحب چنين مىفرمايند:
نماز معراج است اگر نماز انسان صادقانه باشد و حرفهايى كه در نماز مىزند دروغ
باشد اين نماز معراج است وقتى انسان مىگويد: ايّاك نعبد وايّاك نستعين يعنى
عبادت و بندگى من منحصر به حق تعالى است. اگر انسان موجودى باشد كه غير خدا را
عبادت نكند و به ما سوى الله استعانت نجويد نماز معراج اوست. ولى چرا نفوس عروج
پيدا نمىكنند چرا به سوى خدا حركت نمىكنند؟ چگونه است كه هم نماز مىخواند هم
قلدرى و سفاكى مىكند اين براى اين است كه نمازش صادقانه نيست.
اگر نماز صادقانهبود عروج دارد. دروغبافى آدم را به جايى نمىرساند. در نماز
امام زمان (عج) تكرار اياك نعبد و اياك نستعين براى اين است كه عروج پيدا كنيد.
ولى اگر صدتا دروغ گفتيد سقوط پيدا مىكنيد»(6).
و در شرح حالش چنين مىفرمايند:
«بنده از نوجوانى به روزه و نماز شب علاقمند بودم سالهاى بسيارى با آنها انس
داشتهام كه منشأ آثار و خيرات فراوانى برايم بودهاند. اولين بارى كه ارواح
علماى بزرگ به سراغ ما آمدند هنگامى بود كه از شدّت روزه فشار سختى را تحمل
مىكردم حتى افرادى چون امام خمينى توصيه به ترك روزه مىكردند امّا آثار و بركات
آن بسيار بود و علاقه فراوانى به آنها نشان مىدادم. به نماز شب نيز عشق و
علاقهاى زياد در خود احساس مىكردم به طورى كه خواب شيرين در برابر آن بىارزش
بود.
به حدّى اين شور و عشق در من زياد بود كه گاهى خود بيدار مىشدم و گاهى دست غيبى
مرا بيدار مىكرد يادم هست در سال 1365هـ ش، كه بيمار بودم در اثر كسالت ضعف
شديدى پيدا كردم بر آن شدم كه در آن شب، نماز شب را تعطيل كنم چون توان آن را
در خود نمىديدم. امّا در سحر همان شب حاج آقا روح الله خمينى(قدس سره) را در
خواب ديدم كه مىگويد بلند شو و مشغول نماز شب شو.
در آن شب به خاطر سخنان ايشان مشغول نماز شب شدم. البته تأثير روزه و نماز شب
با دست كشيدن از گناه و دورى از محرّمات حاصل مىشود»(7).
نماز، كار بزرگى است. گمان نكنيد كار آسانى است. عظمت نماز به پيكره نماز نيست
به اين نيست كه اولش تكبير و آخرش تسليم و داراى اقوال و افعال و اذكار و قيام
و قعود باشد نماز بزرگ است چون براى توحيد و اخلاص در عبوديت است و گر نه انسان
صد سال هم كه نماز بخواند مشرك است. عروج بشر به توحيد عملى و توحيد اعتقادى به
انقطاع از غير خدا و وابستگى و اتصال به خداى تعالى است. در اين مرحله است كه
بشر منتهاى عبوديت و تكامل را طى كرده است»(8).
خلبان شهيد عباس بابائى
و اهميت او به نماز
شهيد بابائى از چهرههاى شناخته شده شهداى جنگ تحميلى است و كمتر كسى است كه او
را چون ساير شهدا و سرداران شهيد به پاكى و عزت نفس و طهارت و قداست باطن و
رشادت و شجاعت در جنگ نشناسد. در عزت نفس او همين بس كه به اصرار دوستان و
نزديكان براى رفتن به خانه خدا و شركت در مراسم حج به مكه مشرّف نشده و در
پافشارى بيش از حدّ دوستان گفته بود كه:
تا عيد قربان خودم را به شما مىرسانم و در روز عيد قربان شربت شهادت نوشيده و
به لقاى يار رفتند(1). درباره شخصيت اين عزيز نكات گفتنى بسيار است امّا در
رابطه با ميزان اهميت او به عبادات يكى دو نكته بسيار ظريف وجوددارد كه بيان آن
را براى اينكه درسى براى ما بوده باشد لازم و ضرورى مىبينيم.
الف ـ نماز در اوّل وقت:
يكى از نزديكانش نقل مىكند كه عباس نمازش را بسيار با آرامش و خشوع مىخواند. در
بعضى وقتها كه فراغت بيشترى داشت آيه «اياك نعبد واياك نستعين» را هفت بار با
چشمانى اشكبار تكرار مىكرد به ياد دارم از سن هشت سالگى روزهاش را به طور كامل
مىگرفت. او بقدرى نسبت به ماه رمضان مقيد و حساس بود كه مسافرتها و مأموريتهايش
را به گونهاى تنظيم مىكرد تا كوچكترين لطمهاى به روزهاش وارد نشود. او هميشه
نمازش را در اوّل وقت مىخواند و ما را نيز به نماز اوّل وقت تشويق مىكرد.
فراموش نمىكنم آخرين بارى كه به خانه ما آمد سخنان دلنشينترى مىگفت. يكى از
گفتههايش در آن روز اين بود كه:
وقتى اذان صبح مىشود پس از اينكه وضو گرفتى به طرف قبله بايست و بگو اى خدا اين
دستت را روى سر من بگذار و تا صبح فردا برندار. به شوخى دليل اين كار را از او
پرسيدم. او در پاسخ چنين گفت:
اگر دست خدا روى سرمان باشد شيطان هرگز نمىتواند ما را فريب دهد. از آن روز تا
به حال اين گفته عباس بىاختيار در گوش من تكرار مىشود»(9).
ب ـ نقش و تأثير نماز در اخذ گواهينامه خلبانى:
شهيد بابائى براى گذراندن دوره خلبانى در سال 1349 به امريكا رفت مطابق مقررات
دانشكده مىبايست هر دانشجوى تازه وارد به مدّت دو ماه با يكى از دانشجويان
امريكايى هم اتاق مىشد چون عباس در همان شرايط نه تنها تمام واجبات دينى خود را
انجام مىداد بلكه از بىبند و بارى موجود در جامعه غرب پرهيز مىكرد هم اتاقى او
در گزارشى كه از ويژگىها و روحيات عباس مىنويسد. يادآور مىشود كه بابائى فرد
منزوى مىباشد و از نوع رفتار او بر مىآيد كه نسبت به فرهنگ غرب داراى موضع منفى
مىباشد و شديداً به فرهنگ و سنت ايرانى پايبند مىباشد. و خلاصه اينكه شخص غير
نرمال است. همچنين گفته بود كه او به گوشهاى مىرود و با خودش حرف مىزند كه
منظور او نماز و دعا خواندن بوده است. گزارشهاى آن امريكائى موجب شد تا
گواهينامه خلبانى به او اعطا نشود و اين در حالى بود كه او بهترين نمرات را در
رده پروازى بدست آورده بود.
روزى در منزل يكى از دوستان راجع به اين مطلب از او سئوال شد ايشان چنين گفتند
كه:
دوره خلبانى ما در امريكا تمام شده بود ولى بخاطر گزارشهايى كه در پروندهام بود
تكليفم روشن نبود و به من گواهينامه نمىدادند تا سرانجام روزى به دفتر مسئول
دانشكده كه يك ژنرال امريكايى بود احضار شدم به اتاقش رفتم از من خواست كه
بنشينم. پروندهام در جلوى او روى ميز بود او آخرين فردى بود كه مىبايست نسبت به
قبولى يا رد شدن من اظهار نظر مىكرد. از سئوالات او پيدا بود كه نظر خوشى نسبت
به من ندارد. احساس مىكردم كه رنج دوساله من در حال نابودى است و بايد با دست
خالى به ايران برگردم در همين فكر بودم كه در اتاق به صدا درآمد. شخصى از او
خواست تا براى كار مهمى به خارج از اطاق برود. با رفتن ژنرال، من لحظاتى در
اتاق تنها ماندم به ساعتم نگاه كردم ديدم وقت نماز ظهر است. گفتم كه هيچ كارى
مهمتر از نماز نيست همين جا نماز را مىخوانم انشاء الله تا نمازم تمام شود او
نمىآيد به گوشه اتاق رفته روزنامهاى پهن كرده و مشغول خواندن نماز شدم. در حال
نماز ژنرال وارد شد. با ترس و وحشت نماز را ادامه داده و تمام كردم. وقتى
خواستم روى صندلى بنشينم از ژنرال عذرخواهى كردم. او به من نگاه معنادارى كرد و
گفت. چه مىكردى؟ گفتم عبادت مىكردم. گفت بيشتر توضيح بده گفتم در دين ما دستور
بر اين است كه در ساعتهاى معين از شبانه روز بايد با خداوند به نيايش بپردازيم
و در اين ساعت زمان آن فرارسيده بود و من هم از نبودن شما استفاده كرده و اين
واجب دينى را انجام دادم.
ژنرال سرى تكان داد و گفت همه اين مطالب كه در پرونده تو آمده مثل اين كه راجع
به همين كارهاست اينطور نيست؟
پاسخ دادم آرى همينطور است. او لبخندى زد و گويا از صداقت من خوشش آمد. با
چهرهاى بشّاش خودنويس را از جيبش بيرون آورد و پروندهام را امضاء كرد. سپس با
حالت احترام آميز از جا برخاست و دستش را به سوى من دراز كرد و گفت به شما
تبريك مىگويم شما قبول شديد.
بعد از آن در اولين لحظه به محل خلوتى رفتم و دو ركعت نماز شكر بجا آوردم(10).
خاطرهاى شنيدنى از شهيد
آية الله دستغيب
از شهيد آية الله اشرفى اصفهانى، كه يكى از شهداى محراب مىباشند، نقل مىكنند كه
فرمود: به اتفاق آية الله دستغيب عازم سفر بسوى مشهد مقدس بوديم. ساعت پرواز
هواپيما مصادف با اذان ظهر بود. داخل هواپيما كه نشسته بوديم حالت آية الله
دستغيب عادى نبود احساس كردم نگران چيزى است. از او پرسيدم مشكلى پيش آمد؟
فرمودند: نماز اوّل وقت امروز ما به تأخير مىافتد. عرض كردم يكى دو ساعت ديگر
به مقصد مىرسيم و نماز را در مشهد مىخوانيم. فرمودند دوست نداشتم كه براى سفرى
مقدس نمازم از اوّل وقت فوت شود. صحبت ما با ايشان به اتمام رسيد و با توجيهات
بنده ايشان قانع نشده بلكه نگرانى ايشان بيشتر شد. بعد از چند لحظه در داخل
هواپيما اعلام نمودند كه بخاطر نقص فنى، پرواز نيم ساعت به تأخير افتاد. با هم
به نمازخانه فرودگاه رفته و نماز را خوانديم سپس براى ساعت پرواز به داخل
هواپيما برگشتيم.
مناجات شهيد آية الله
مدنى
يكى از نزديكان شهيد محراب آية الله مدنى گويد ما حالات نورانى ايشان را در
مناجاتهاى شبستان نظارهگر بوديم در نيمه شب يك روز تابستانى در محلى نزديك
همدان من ديدم از ميان درختان باغ صداى ناله
مىآيد از رختخواب كه بلند شدم ديدم آقا نيست و رفته در ميان درختان گريه مىكند
و مىگويد: خدايا من آمدم اگر تو به من جواب ندهى و رهايم سازى كيست كه مرا
دريابد؟ اينها را مىگفت و اشك مىريخت(11).
شهيد زين الدين و توجه
او به نماز اوّل وقت
سرلشكر پاسدار شهيد مهدى زين الدين (فرمانده لشكر على بن ابى طالب(عليه
السلام)) به نماز اول وقت بسيار اهميت مىداد. ايشان در هر شرايط و در هر
منطقهاى كه بود به محض رسيدن وقت نماز براى اداى فريضه نماز آماده مىشد. پس از
شهادتش يكى از برادران، او را در خواب ديد كه مشغول زيارت خانه خداست. عدهاى هم
دنبالش بودند. پرسيده بود شما اينجا چه كارهايد؟ گفته بود: بخاطر آن نمازهاى
اوّل وقت كه خواندهام در اينجا فرماندهى اينها را به من واگذار كردهاند»(12).
اهتمام شهيد
رجائى به نماز اوّل وقت
يكى از خصوصيات بارز شهيد رجائى (رياست محترم جمهورى اسلامى ايران) اهميت ايشان
به خواندن نماز در اول وقت بود. او با تمام وجود و خلوص عجيب به اين مسئله
اهتمام داشت و براى اين كار تلاش مىكرد. هيچ وقت ديده نشد كه در حساسترين شرايط
حتى در گرفتارترين جلسات مهم مملكتى از نماز اوّل وقت غافل گردد. او معتقد بود
كه: مهمترين موضوع و مشكلترين و پيچيدهترين امور وقتى بخاطر نماز و ايستادن در
مقابل خدا بكنار گذاشته شود پس از اداى نماز با عنايت و لطف حق هر گرهى داشته
باشد به آسانى بازخواهد شد.
بارها در جلسات هيأت دولت كه بحث و مذاكره بجاى حساس كشيده مىشد و وقت نماز
مىرسيد بدون هيچگونه تعارف بحث را ناتمام مىگذاشت. و از جا بلند مىشد فوراً به
اقامه نماز و ذكر با خدا مىپرداخت(13).
دستگاه بىسيم الهى
در يكى از بازديدهاى غير منتظرهشان به اصفهان كه به پادگان نظامى مركز توپخانه
رفته بودند وقتى در سالن پادگان قدرى صبحت كردند پس از آن از مسئولان خواستند
كه حرفهايشان را بزنند. گويا يكى از معاونان استاندارى در ارتباط با آن استان
مسائل و مشكلات مربوط را مطرح مىكند كم كم صبحت ادامه مىيابد تا اذان ظهر. شهيد
رجائى كه مىبيند ممكناست اين جلسه به درازا بكشد به آن برادر به اين مضمون
مىگويند:
اگر همين الان اطلاع داده باشند كه من براى كار مهمى لازم است با مركزى يا جائى
ارتباط تلفنى برقرار كنم و اين مذاكره تلفنى ممكن است بيست دقيقه وقت بگيرد آيا
اين حق و اجازه هست؟ كه همينجا صبحت را نگه داريم. و
همه حرفها را پس از تماس تلفنى بزنيم همه با تعجب گفتند بله. آنگاه شهيد رجائى
اظهار مىدارند كه همين الان دستگاه بىسيم الهى خبر از انجام فريضه ظهر و عصر
داده و ما خود را موظف مىدانيم كه با اقامه نماز ارتباط خود را با خداى خود
برقرار نمائيم(14).
امام خمينى(رحمه الله)
و اهميت او به نماز اول وقت
از خصوصيات مهم حضرت امام اين بود كه هميشه نماز را در اول وقت مىخواندند و به
نافلهها اهميت مىدادند اين خصوصيت از همان آغاز جوانى وقتى كه هنوز بيشتر از
بيست سال نداشتند در ايشان وجود داشت چند تن از دوستان نقل مىكردند: ما ابتدا
فكر مىكرديم كه خداى ناكرده ايشان از روى تظاهر نماز را اول وقت مىخوانند. به
همين خاطر سعى داشتيم كارى كنيم كه اگر اين كار از روى تظاهر است جلوى آن را
بگيريم. مدت زيادى در اين فكر بوديم و بارها به طريقهاى مختلف ايشان را امتحان
كرديم مثلاً درست اوّل وقت نماز، سفره غذا را مىانداختيم و يا وقت رفتن به
مسافرت را اوّل وقت نماز قرار مىداديم امّا ايشان مىفرمودند: «شما غذايتان را
بخوريد من هم نمازم را مىخوانم. هر چه كه بماند من مىخورم». و يا در موقع
مسافرت مىفرمودند: شما برويد من هم مىآيم و به شما مىرسم. مدتها از اين مسأله
گذشت و نه تنها ايشان نماز اول وقتشان ترك نشد بلكه ما را هم واداشتند كه در
اول وقت نمازمان را بخوانم»(15).
و در سئوالاتى كه از امام مىشد نوجوانى در تاريخ 26/10/62 از امام پرسيد كهپدرش
فرد لاابالى و بىدين است و به او گفته كه من راضى نيستم كه در منزلمن، نماز
بخوانى! آيا پدر چنين حقى دارد و تكليف او چيست؟ امام فرمودند: «غلط كرده است
برود نماز بخواند اشكال ندارد»(16).
حاج آخوند و نماز بر
روى يخ
حاج ملا عباس تربتى معروف به حاج آخوند از علما و عرفاى وارسته معاصر مىباشند
در كرامات و فضائل اين مرد مطالب زيادى گفتهاند كتاب ارزشمند «فضيلتهاى فراموش
شده» در شرح حال و زندگى نامه اين عارف نامى نوشته شده كه مطالعه آن را براى
جوانان توصيه مىنمائيم. يكى از مسائلى كه ايشان بدان بسيار اهميت مىدادند و به
عمل نمودن آن مقيد بودند نماز اوّل وقت بود. خاطرهاى را فرزندشان نقل مىكنند كه
شنيدنى است.
«پدرم عازم كاريزك گشت كه هيزم بياورد. مرا نيز چون هيچ گونه تفريح و گردشى در
تربت نداشتيم و دلتنگ بوديم با خود برد. دو شب در كاريزك بوديم تا آنكه يك بار
هيزم و خورجينى از بعضى لوازم خوردنى زمستانى فراهم كردند. شب دوم يك ساعت به
اذان صبح مانده از كاريزك براى رفتن به تربت به راه افتاديم. زيرا اگر مىمانديم
تا آفتاب برآيد يخ زمين باز مىشد و راه پيمودن با الاغ در ميان گل، كار دشوارى
بود. شب بسيار سردى بود. آسمان صاف و ستارگان درشت و درخشان بودند. ولى سردى
هوا گوش و گردن و دست و پا را مىسوزاند. دو الاغ داشتيم كه يكى را هيزم بار
كرده بودند و خورجين را بار يكى ديگر كرده و مرا روى آن سوار كردند. مردى بود
به نام شيخ حبيب از دوستان و مريدان پدرم تا روستاى حاج آباد كه در راه كاريزك
به تربت است و سه كيلومتر با كاريزك فاصله دارد همراه ما آمد و پدرم و او چون
مىخواستند هيزمها را كه به طرز خاصى بسته مىشد بار الاغ كنند دستكشهاى انبانى
كه در محل مىساختند به دست داشتند آن دو پياده و من سواره از عمه و شوهرش كه در
خانه آنها بوديم و به ما كمك كرده بودند خداحافظى كرديم و به راه افتاديم. در
فاصله كاريزك تا حاجى آباد پدرم همچنانكه پياده مىآمد نماز شبش را خواند و شيخ
حبيب نيز با او همراهى مىكرد. چون به حاجى آباد رسيديم صبح دميد و در آن هواى
سرد و باد تند و برانى كه مىوزيد روى آن زمينهاى يخ زده كه بدن انسان را خشك
مىكرد. مرحوم حاج آخوند جلو ايستاد رو به قبله و شيخ حبيب به او اقتدا كرد.
نخست اذان گفتند و سپس اقامه و نماز صبح را با همان طمأنينه و خضوع و توجهى
خواند كه هميشه مىخواند در حالى كه از چشمان من از شدت سرما اشك مىريخت و
دانههاى اشك روى گونههايم يخ مىبست. پس از نماز، شيخ حبيب به سوى كاريزك برگشت
و ما راه تربت را در پيش گرفتيم و لازم نيست كه بنويسم با چه مشقت نزديك ظهر به
تربت رسيديم»(17)
كلام غزالى درباره نماز
ابو حامد امام محمّد غزالى داراى آثار عرفانى و اخلاقى مفيدى مىباشند كه شايد
بهترين آنها كتاب «كيمياى سعادت» باشد. ايشان بخشى از كتاب مزبور را به عبادات
اختصاص دادهاند چنانچه در كتاب ارزشمند «احياء العلوم» همين كار را كردهاند.
در بخش عبادات سخن نغز و زيبايى در باب نماز بيان داشتهاند كه خلاصه آن اين
است:
«بدان كه نماز ستون مسلمانى است و بنياد دين است و پيشرو و سيد همه عبادتهاست.
هركس كه اين پنج فريضه (نماز صبح، ظهر، عصر، مغرب، عشاء) به شرط خويش و به وقت
خويش به جاى آورد عهدى بستهآيد وى را با حق تعالى، كه در امان و حمايت وى باشد
و چون از گناهان كبيره دست برداشت نماز وى كفارت بقيه گناه وى باشد. رسول
خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمودند:
نماز ستون دين است هر كه دست بداشت دين خود ويران كرد و از او پرسيدند چه كار
از همه كارها افضل است؟ فرمود: نماز به وقت خويش به پاى داشتن و فرمود كه «كليد
بهشت نماز است». و فرمود: «خداى تعالى بر بندگان خويش هيچ چيز واجب و لازم
نگردانيد پس از توحيد محبوبتر از نماز نزد وى باشد و اگر چيزى محبوبتر از نماز
بود فرشتگان را بدان مشغول مىنمود. چون فرشتگان هميشه در حال نمازند گروهى در
ركوع و گروهى اندر سجود و گروهى در حال قيام و گروهى در حال نشسته» و فرمود:
«هر كه يك نماز را از روى عمد ترك نمود كافر گردد».
و فرمود: «اول چيزى كه در قيامت بدان بنگرند نماز است. اگر تمام باشد و به شرط
وجود بپذيرند ديگر اعمال به تبعيت از او پذيرفته گردد و اگر ناقص باشد نماز و
همه اعمال را برروى وى باز زنند. و فرمود: «بدترين دزدان آن است كه از نماز
بدزدد»(18).
پس جوان نبايد گمان كند كه با وجود همه اين تأكيدات مىتوان در نماز تقصير و
كوتاهى نمود و ترك نماز همانند ساير عبادات مورد عفو و بخشش خداوند قرار
مىگيرد. فضل هر عبادتى در حدّ و مرتبه خويش است و فضيلت نماز در رأس همه فضائل
است.
پس نمىتوان رأس فضائل را در زندگى ترك كرد و در عين حال اظهار فضل نمود.
بوعلى سينا و توجه او
به نماز
شيخ الرئيس ابى على حسين بن عبد الله بن سينا از فلاسفه بزرگ شيعه است كه از
نبوغ فكرى او همين بس كه كتاب قانون در طب و شفا در فلسفه و حكمت را در ابتداى
جوانى نوشته و تا به امروز بعد از چند قرن هنوز مورد استفاده بزرگترين
انديشمندان غرب و شرق مىباشد. در بُعد دينى و جنبه معنوى زندگى و حيات پر بركت
او نقل است كه هرگاه مشكل و معضلى در مسائل علمى برايش پيش مىآمد به مسجد جامع
شهر رفته و دو ركعت نماز به جا مىآورد و آن مشكل علمى براى او حل مىشد. توجه به
نماز و عبادت و اهتمام اين فيلسوف بزرگ به خداوند و ضعيف بودن نفس انسانى در
آثار و تأليفات او بخوبى نمايان است.
اگر خواسته باشيم به جنبه معنوى حيات ايشان آگاه گرديم بهترين راه مطالعه نمط
هشتم و نهم خصوصاً نمط نهم «اشارات و تنبيهات» مىباشد كه به گوشهاى از بيانات
او اشاره مىشود:
«چون انسان به گونهاى خلق نشد كه بتواند كارها را مستقلاً انجام دهد مگر با كمك
ديگران از اين رو بايد ميان مردم داد و ستد و عدالت باشد و شريعتى كه بوسيله يك
شارع آورده شده حافظ آن عدالت باشد و شارع بايد به گونهاى باشد كه تنها او
شايسته اطاعت باشد. بنابر اين شناخت شارع (خداوند) واجب است. و با معرفت و
شناخت بايد عاملى همراه باشد كه شناخت را حفظ كند و نگذارد فراموش شود. از اين
رو عبادت كه يادآور معبود است فرض و واجب گرديد. و تكرار اين عبادت بر مردم فرض
گرديد تا ياد خداوند با تكرار حفظ شود.
پس به آنان كه در انجام كارها به چنين روشى خو گرفتهاند علاوه بر فايده بزرگ
دنيوى، پاداش گرانقدرى در آخرت داده خواهد شد. آنگاه براى كسانيكه مطابق شريعت
عمل مىكنند منفعتى كه خاص آنان است در آنچه كه روى آنان به سوى آن است افزوده
شده است.
پس بنگر كه بدين خاطر و بدين نعمت و رحمت تا آستان حق را ملاحظه كنى كه عجايب
آن ترا خيره سازد.
پس بپادار شرع را و توجه خود را به سوى حق مستقيم دار»(19).
بنابر ابن از ديدگاه بوعلى سينا از حيث منطقى و عقلى معرفت و عبادت خداوند واجب
و لازم است و براى استمرار و حفظ معرفت عباداتى چون نماز و روزه و غيره بر
بندگان واجب گرديده است.
گاه نماز
حُسن مقطع مقال را اشعار عارفانه آية الله حسن زاده آملى «حفظه الله» قرار
مىدهيم كه با عنوان «گاه نماز» سرودهاند.
بر بند بىتراخى در كار دل ميان را***چندان كه خيره سازى از خويش توأمان را
از درد بىامانم گر نالهام برآيد***ترسم بلرزه آرد اركان كهكشان را
محبوب دلگشايم از طلعتش گشايد***بينى به پاى بوسش سرهاى مهوشان را
رازى كه بد نهفته از آن مه دو هفته***خورشيد خاورش گو در دشت خاوران را
كشف محمدى را بر جان و دل نشانى***خواهى اگر نشانى زان يار بىنشان را
روح القدس دمادم چون مهر مىفروزد***جان را بدار سويش يا بىجهان جان را
در خلوت سحرگاه بنمودهاند آگه***از رمز نغز پيرى فرزانه نوجوان را
گاه نماز خواهم كز شوق و ذوق نجوى***از عرش بگذرانم آوازه اذان را
از درس و بحث قرآن سرّ حسن نمايد***تا بنده اختران و رخشنده آسمان را(20)
الها طعم شيرين معرفت و محبّت را به همه بندگان خصوصاً نسل جوان بچشان تا بدان
سبب از همه انحرافات و اعوجاجات مصون و محفوظ گردند و آنگونه كه همه اولياءات
را مورد عنايت و لطف ويژهات قراردادى ايشان را نيز كه حاملان پيام خون خالصترين
جوانان اين مرز و بوم مىباشند مورد توجه خاصّت قرارده.
پروردگارا آنگونه كه ابراهيم(عليه السلام) را با سجدههاى طولانى به مقام خلّت
رساندى و احمد(صلى الله عليه وآله وسلم) را با تهجدش به مقام محمود ارتقا دادى
و اولياءات را با عنايات خاصهات مقام رضا بخشيدى. به اين عبد ذليل طعم عبوديت و
بندگى را چشانده و با رحمت رحيميهات به مقام خليل اللهى مصطفى گردان.
پىنوشتها:
1 ـ نشان از بىنشانها، ص30 ـ 33.
2 ـ اسرار نماز ـ ملا محسن فيض كاشانى ـ ، ص6 ـ 7.
3 ـ كرامات علماء، ص164.
4 ـ نماز در اسارت، ص45.
5 ـ نماز در اسارت، ص25.
6 ـ نردبان آسمان، ص268 و163.
7 ـ آيت بصيرت، ص97.
8 ـ نردبان آسمان، ص164.
9 ـ پرواز تا بىنهايت، ص17.
10 ـ پرواز تا بىنهايت، ص66.
1 ـ پرواز تا بىنهايت، ص42 ـ 44.
11 ـ هزار و يك نكته درباره نماز، ص292.
12 ـ هزار و يك نكته درباره نماز، ص75.
13 ـ خاطرههايى كه از شهيد رجائى بياد دارم، ص123.
14 ـ خاطرههايى كه از شهيد رجائى بياد داريم، ص131.
15 ـ امام در سنگر نماز، ص15.
16 ـ در سايه آفتاب، ص246.
17 ـ فضيلتهاى فراموش شده، ص137.
18 ـ كيمياى سعادت، ص136.
19 ـ اشارات و تنبيهات، ج3 ص371.
20 ـ صد كلمه در معرفت نفس، ص59.
منبع:
نقش نماز، در شخصيت جوانان: فصل نهم