كسى گفت: چونى چنين رنج بر
به تعظيم استاد بيش از پدر؟
بگفتا: زد آن نقش آب و گِلم
وزين تربيت يافت جان و دلم
از آن شد تن من پذيراى جان
وزين آمدن زنده و جاودان
«جامى»
تعليمات معلمان بشريت
در فرهنگ لغت معلم به معناى تعليم دهنده، آموزنده، مدرّس، آموزگار، استاد و شيخ
آمده است. در اهميت مقام معلم همين بس كه پروردگار متعال نخستين معلم انسانيت
است، چرا كه به قول قرآن كريم خداوند تمامى اسماء را به آدم آموخت: و علّم آدم
الاسماء كلّها؛(1) و نيز كلام وحى تأكيد دارد معلم و آموزنده شما خداست: و
يعلّمكم اللّه و اللّه بكلّ شىءٍ عليم(2) و در سوره اقرأ كه به قول جمعى،
آغازين سوره بود كه بر رسول اكرم(ص) نازل گرديد، خداوند مىفرمايد: الّذى علّم
بالقلم، علّم الانسان ما لم يعلم(3) و در سوره الرحمن مىخوانيم: الرّحمن علّم
القرآن خلق الانسان علّمه البيان.(4)
اساس فرهنگ و معارف بشرى خواندن، نوشتن و سخن گفتن است و آنچه بشر را از ساير
موجودات ممتاز مىسازد همين سه مورد مىباشد و معلّم اينها خداى عزّو جلّ است
زيرا در مقام خواندن مىفرمايد: علّم القران و علّم بالقلم و علّمه البيان كه
به نوشتن و تكلّم اشاره دارد. بنابراين عالم صنع به منزله مدرسهاى است كه
افراد بشر به تفاوت مراتب، تفاوتهاى فردى و استعدادها، فراگيران اين مدرسه
هستند. خداوند متعال علاوه بر اين كه معلّم عمومى و مربّى تمام انسانها
مىباشد، تعليم اختصاصى هم دارد و شاگرد اول و برجستگان تدريس خصوصى او انبياء
و اولياء عظام هستند. در سوره كهف ذيل داستان خضر و موسى(ع) خداوند درباره خضر
مىفرمايد: آتيناه رحمةً من عندنا و علّمناه من لدنّا علماً(5)، در اينجا
خداوند معلّم اختصاصى يكى از بندگان با استعداد و شايسته خود است كه به مرتبه
علم لدّنى در برابر دانش اكتسابى ارتقاء داده شد. رسول اكرم(ص) در روايتى
فرمودهاند: ادّبنى ربّى فاحسن تأديبى: پروردگارم مرا تربيت كرده و نيكو مرا
ادبآموخته و مرا به حسن ادب پرورش داده است.
بعد از خداوند كه معلّم و مربّى اول خلايق است، انبياء و فرستادگان الهى معلّم
ثانى جوامع بشرى هستند، در واقع اين شاگردان شايسته مكتب حق بر حسب مشيّت و
عنايت خداوندى به مقام و رتبه معلمى ديگر آحاد بشر رسيدهاند و با نيل چنين
منزلتى، اعتبار و افتخار يافتهاند. آنان به مدد وحى و الهام ربّانى بدون واسطه
يا توسط يكى از ملائكه كه امين وحى و جبرئيل يا پيك پروردگار ناميده مىشود
تعليم و تربيت يافته تا به سرحد خلافت معلم اول(خداوند) ترقى نمودهاند. پيك
وحى يا به تعبير قرآن «شديد القوى» همچون دانشيار از طرف خداوند مأمور املاء و
تعليم و تدريس كتاب وحى است، درباره رسول اكرم(ص) قرآن مىفرمايد: هو الّذى بعث
فى الاميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و
الحكمة؛(6) در آيهاى ديگر تصريح گرديده است: لقد منّ اللّه على المؤمنين اذ
بعث فيهم رسولاً من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و
الحكمة(7) پس از پيامبران، اولياء الهى و ائمه هدى مربّى و معلم انسانهاى تشنه
معارف و مكارم مىباشند. معلم نخستين امام، رسول اكرم(ص) مىباشد چنانكه آن
حضرت مىفرمايد: آن زمان كه كودكى بيش نبودم (رسول خدا) مرا به خانه خود برد و
مورد پرورش قرار داد. هر روز از اخلاق و منش خود لوايى به من مىنماياند و مرا
در درجهاى بالاتر و برتر قرار مىداد و دستور مىداد تا بدان راه گام نهم و
هرسال مرا با خود به كوه حراء مىبرد و چيزهايى نشانم مىداد كه به ديگران
ارائه نداد.(8) اين نمونه و شواهد فراوان ديگر نشان دهنده يك نوع تربيت ويژه
است كه نبى اسلام آن را در مورد امام اول به انجام رسانيد تا او را براى معلّمى
جامعه اسلامى مهيا سازد. حضرت امام حسين(ع) در قيام خود عليه استبداد يك كلاس
درس و مكتبى آموزشى و تربيتى تربيت داد كه طى آن در برابر انحرافات پايمردى
نشان داد، در قالب ارزشهاى قرآنى از مكتب اسلام پاسدارى كرد و براى اصلاح امت
اسلامى و احياء نمودن عنصر امر به معروف و نهى از منكر با مخالفان به مبارزه
برخاست، از چهرههاى مزوّرى كه در وراى آنها جز فساد،تباهى و تجاوز به آبرو و
نواميس و اموال مردم انگيزه ديگرى وجود ندارد، پرده برداشت، نيروهاى مخلص را
جذب كرد و در جهت تزكيه و تهذيب اصحاب خويش كوشيد و براى استمرار راه و رسيدن
به هدف عالى و مقدّس نيروهاى زبده، خبره و برگزيده را تربيت كرد.
پيامبران و ائمه هم يادآورنده و متذّكرند و هم معلم، زيرا چه بسا خيلى مطالب به
طور مبهم در ذهن افراد جامعه وجود دارد اما آنان نسبت به اين مسايل بىاعتنا و
در حال غفلت هستند و آن بزرگان سعى دارند انسان را بيدار كنند، در واقع زواياى
روح در خوابى عميق فرو رفته است و پيامبر يا امامى آن روح غافل را آگاه
مىسازد، آنان علاوه بر آن كه مطالبى را كه تاكنون در ذهن مردم نيامده است به
آنان ياد مىدهند (و يعلّمكم ما لم تكونوا تعلمون)(9) به كمك نور تذكر، تنبّه و
يادآورى، اشخاص را از ظلمت گناه و عصيان و تاريكىها و آلودگىها بيرون
مىآورند و به فضاى نورانى تقوا و پارسايى و پاكيزگى سوق مىدهند.(10)
نكته ديگر اين كه در تعاليم انبياء و وارثان آنان يعنى اولياى الهى تعليم كتاب
با آموزش حكمت توأم است و اين واژه يعنى حكمت به معناى مفاهيم خشك و بى روح
فلسفه نمىباشد بلكه منظور ادراك و شناخت حقيقى امور و اشياء است به نور باطن و
روشنى درونى قرآن تأكيد مىنمايد به هر كس حكمت داده شود خير فراوانى نصيب او
گرديده است: «و من يؤت الحكمة فقد اوتى خيراً كثير»(11) آنچه موجب رستگارى و
سعادت دنيوى و اخروى بشر مىگردد همين حكمت قرآنى و ايمانى است كه از راه تهذيب
اخلاق و صفاى باطن و اتصال به عالم قدس و ملكوت، براى مشتاقان طريق حق بدست
مىآيد و نتيجهاش رسيدن به مقام «علم اليقين» و «حق اليقين» است نه آنچه محصول
اوهام و تخيّلات متزلزل افكار بشر است كه نتيجهاى جز ترديد، نگرانى و آشفتگى
ندارد. از مرادف بودن كتاب با حكمت اين نكته استنباط مىشود كه تعليم كتاب وقتى
فايده دارد كه با حكمت و تدبّر و فهم لطايف و دقايق محتويات كتاب قرين گردد و
در ياد دادن و ياد گرفتن و كسب علوم و فنون صرفاً خواندن، نوشتن و به حافظه
سپردن مضامين كتاب نيست بلكه درست فهميدن و درك كردن روح مطالب نيز شرط است.
صلاح دينى و سعادت واقعى جامعه و افراد وقتى تأمين مىگردد كه تحصيل علوم و
فنون با حكمت ايمانى، فضايل معنوى و مكارم اخلاقى مقرون باشد.(12)
مقام و منزلت معلم
معلم از زبان واسطه فيض الهى، در ملكوت آسمانها عظيم خوانده مىشود: «من تعلّم
العلم و عمل به و علّم للّه دعى فى ملكوت السموات عظيماً»(13) معلم مظهر اسم
شريف محيى است كه نفوس مستعد را به آب حيات علم احيا مىكند، معلم اگر در مسير
ارزشها گام بردارد و كارش الهى باشد در حقيقت فرزندان معنوى پرورش مىدهد و از
عقيم بودن بدر مىآيد و تا آثار وجوديش باقى است از آنها بهرهمند است كه
ارتقاى درجات نورى در نشأت ماوراى طبيعت عايدش مىگردد، بدون اين كه از پاداش
عاملان به آثارش چيزى كم شود. علم شخص روح انسان و عمل ويژه بدن او در عالم
آخرت است و هر كس به صورت علم و عمل خويش در سراى ديگر برانگيخته مىشود و اين
معلم است كه مىتواند چنين ملكاتى را در انسانها شكوفا سازد و آنها را به سوى
سعادت جاويدان رهنمون نمايد. اگر نهال وجود طفل و نوجوانى به دست باغبانى
شايسته قرار گيرد، شجره طيّبهاى پديد مىآيد كه ثمرات نورانى و معنوى آن معلم
و متعلّم را ارتقاء خواهد داد:
قدر خود بشناس و مشمر سرسرى
خويش را كز هرچه گويم برترى
آن كه دست قدرتش خاكت سرشت
حرف حكمت بر دل پاكت نوشت(14)
از اين جهت امام خمينى(ره) شغل معلمان را بسيار شريف دانسته و آن را در رديف
برنامههاى تعليماتى پيامبران دانستهاند و فرمودهاند: «شما بايد خيلى توجه
داشته باشيد كه يك مردم عادى نيستيد، شماها معلم نسلى هستيد كه در آتيه همه
مقدّرات كشور به آن نسل سپرده مىشود» و خاطرنشان ساختهاند: «معلم امانت دارى
است كه غير از همه امانتها، انسان امانت اوست»(15) و در جمع گروهى از بانوان
دزفول فرمودهاند: «شغل شما، شغل انسان سازى است، معلم انسان درست مىكند، همان
شغل انبياست، انبياء آمدند...انسان درست كنند، آنها معلم همه بشر هستند، شما هم
معلم يك عده هستيد اينها در يك محيط وسيعتر و ماها در يك محيط كوچكتر،
بنابراين، اين شغل شما، شغل بسيار شريفى است لكن مسؤوليت آن هم بسيار زياد
است.»(16)
مقام معظم رهبرى حضرت آية اللّه العظمى خامنهاى متذكر گرديدهاند: «حقيقت اين
است كه معلم با بار معنايى كه در اين كلمه هست در همه جوامع نقش تعيين كننده
دارد، زيرا در هر جامعهاى آنچه كه تضمين كننده بقاء حركت آن جامعه و در اختيار
آن جامعه است، نسلهاى روبه رشدى هستند كه اداره امور آن جامعه را در آينده بر
عهده خواهند داشت. پس جهت آينده هر جامعه جهت نوباوگان آن جامعه است و نوباوگان
در اختيار معلمان هستند لذاست كه نقش معلم حسّاس است...»(17)
ايشان در جايى ديگر مىفرمايند: «معلمين، نسل آينده ما را مىسازند و چشم و
چراغ اين مملكت اند و صرف نظر از مجاهدين... بايد بگويم كه مؤثرترين و والاترين
مشاغل، معلمى است زيرا همه براى كوتاه مدت و يا ميان مدت كار مىكنند ولى معلّم
براى استمرار زمان كار مىكند، همه مصرف كننده نيروى انسانى هستند و معلّم
توليد كننده نيروى انسانى است.»(18)
اگر تربيت را فراهم نمودن زمينههاى بالندگى، متعادل كردن و بالابردن گوهر آدمى
بدانيم و هدفش را فعليت بخشيدن به استعدادهاى بالقوه آدمى در جهت كمال مقدّر و
قرب الى اللّه در نظر آوريم، بدون شك معلّمان در تحقق اين امر نقش ارزنده و
بسزايى دارند و اگر مقصد تعليم را انتخاب و انتقال عناصر فرهنگى و تجارب بشرى
به نسل ديگر تصور كنيم اين معلمان اند كه در جوامع گوناگون و در اعصار مختلف در
انتقال چنين عناصر و مفاهيمى سهم فراوانى داشتهاند.
اگر هدف از تزكيه را پاكسازى روح وروان و دل از تمامى زنگارهاى گناه و
آلودگىها بدانيم اين معلمان هستند كه مراحل تخليه، تحليه و تجليه را براى به
كمال رسانيدن آدمى عملى مىسازند. شهيد ثانى مىنويسد: به واسطه معلم است كه
دانش در دنيا باقى مىماند و از بين نمىرود، از اين رو تدريس و تعليم از
مهمترين عبادات و از واجب كفايى است.(19)
با سخنان معلم، انسان جانى تازه بدست مىآورد، با شنيدن كلامش پر مىگيرد و
پرواز مىكند و به آسمان انسانيت صعود مىنمايد و به سرچشمه زلال و حكمت دست
مىيابد، كلام معلم ديده درون را مىگشايد و بصيرت آدمى را افزايش داده و
ارزشهاى والا را در معرض ديد او قرار مىدهد، تلاش معلم شوقها را به تكاپو وا
مىدارد و رفتارش دلها را خاضع و خاشع مىنمايد، فروغ بينش او روان شاگردان را
نوازش مىدهد و آنان را بنده خود مىسازد، چنان كه على(ع) فرمودهاند: «من
علّمنى حرفاً فقد صيّرنى عبداً»(20). در تجليل از منزلت معلم امام صادق(ع)
فرمودهاند: تمامى موجودات زمين، ماهيان دريا و هر كوچك و بزرگى در زمين و
آسمان براى معلّم خوب طلب آمرزش مىكنند.(21) به يكى از مشاهير گفتند: چرا معلم
خود را بيش از پدرت تعظيم مىنمايى؟ پاسخ داد: پدرم مرا از عالم ملكوت به زمين
آورد ولى استادم مرا از زمين به سوى آسمان ارتقاء داد.(22)
شدت احترام علامه طباطبايى نسبت به استاد و مربّى عرفان خود آية اللّه سيد على
قاضى طباطبايى به حدى بود كه حدود دو سال پس از رحلت ايشان يكى از شاگردان وى
به، علامه طباطبايى عطر تعارف نمود، آن مفسّر بزرگ شيشه عطر را به دست گرفته و
گفتند دو سال است كه استادمان به سراى باقى شتافته و من تا به حال عطر
نزدهام!(23)
جواد اقتصادخواه يكى از معلمان علامه جعفرى در كلاس چهارم دبستان است، علامه
جعفرى از وى به عنوان فردى فاضل، متدين و دلسوز نام مىبرد و مىافزايد يك روز
كه در دانشگاه مشهد سخنرانى داشتم همين كه پشت ميز قرار گرفتم، از دور فردى را
ديدم كه آشنا به نظر مىرسيد، دقت كردم ديدم آقاى جواد اقتصادخواه است وقتى
قيافه ايشان را ديدم به جهت احساس احترام چند دقيقهاى نتوانستم سخنرانى
كنم.(24)
شهيد مطهرى از استاد خويش علامه طباطبايى با احترام و تجليل فراوان سخن مىگفت
و در برخى از سخنرانىها و نوشتهها از وى به عنوان استادناالكرام علامه
طباطبايى روحى فداه ياد مىكند.(25)
علامه حسن زاده آملى مىگويد: محضر اساتيدم همه شريف و عزيز بود، هر يك از
كواكب قدر اوّل آسمان معارف حق الهيه بودهاند. بنده حريم استادان را بسيار حفظ
مىكردم، سعى مىنمودم در حضورشان به ديوار تكيه ندهم كوشش داشتم چهارزانو
بنشينم، مواظب بودم سخنى را در محضرشان زياد تكرار نكنم، يك بار در محضر حكيم
الهى قمشهاى نشسته بودم، خم شدم و كف پاى ايشان را بوسيدم، ايشان فرمودند: چرا
چنين كردى؟ گفتم: من لياقت ندارم دست شما را ببوسم.(26)
خصال معلّم
چنين نيست كه هر كس قوت حافظه و انبار كردن و تحويل دادن اصطلاحات و محفوظات
علمى و ادبى را بدست آورد و آنها را به فراگيران انتقال داد، معلم است و منزل
و مقام معنوى و شايستگىهاى روحانى را به خويش اختصاص داده است، دانش اكتسابى
اگر با ايمان، درست كردارى و راست گفتارى حكيمانه مقرون نباشد نه تنها سرچشمه
هدايت و رشد نخواهد بود بلكه مايه ضلالت است. مقصود و هدف اسلام از تحصيل علم و
معارف اين علوم اكتسابى كه در مدرسه و نزد معلمان و استادان ياد مىگيرند نيست
و اين آئين چنين دانشى را براى سعادت بشر كافى نمىداند بلكه غرض عالىترى دارد
و آن عبارت است از تربيت اخلاق، رشد معنوى و معرفت حقيقى كه روح و روان آدمى را
به فضايل و كمالات عالى آراسته نمايد: آن علمى كه بر عبادت خداوند رحجان دارد و
عالمش وارث انبياست و مداد فضلش از خون شهيدان برتر است ياد دادن و فراگرفتن
تعدادى تعاريف و فورمولهاى خشك فيزيك و رياضى و انباشتن حافظه از چند واژه
تازه و مباهات كردن به آنها نمىباشد، تازه عدهاى اين دانستهها را كه اثرى بر
فكر و ذهنشان هم ندارد و صرفاً چون بسته هايى در انبار مغز جادادهاند مايه
تكبّر، سرمايه خودنمايى، خودستايى و فضل فروشى قرار مىدهند و جاهلانه مىگويند
ما مدرك بالا هم داريم! در حالى كه درك پايينترى دارند، علمى كه مقصودش تحصيل
امور دنيوى، رياستطلبى و صدرنشينى كاذب و فخر فروشى بر مردمان جامعه باشد در
واقع علم نيست بلكه جهالتى است در پوستين علم و دارندهاش جاهل عالم نماست، علم
حقيقى بايد مايه صفاى روح و روشنايى ضمير باشد و تيرگىهاى دل و جان را زايل
كند، خير و بركت و صلاح و نيكى به همراه دارد و نفاق، بخل و حسد را محو مىسازد
و صاحبش را فروتن و عارى از هرگونه عجب، داعيه دارى، گزافه گويى و لاف زدن و
خود ستايى مىنمايد معلم نيز بايد دانشى را تحصيل نمايد و به دانشآموزان
بياموزد كه مايه آمادگى، آرامش درون، سكينه قلب و سبكبارى روح گردد تا شايسته
اين شغل مقدس و لياقت اين مقام و منزلت عالى را داشته باشد و جا دارد كه معلمان
راستين به شغل شريف خود دلگرم باشند و از اين كه در خور چنين جايگاهى شدهاند
بر خود ببالند و خداوند عالم را از اين بابت سپاسگزار باشند و روز به روز بر
اهتمام خود براى تعالى و ترقى بيفزايند. شهيد آية اللّه دكتر بهشتى مىگويد:
معلم بايد در جهت خودسازى الهى كار كند، مهربانى و فروتنى را حفظ نمايد، خصال
خوب را در وجود خويش بيارآيد و پيگير راستى و درستى باشد.(27) كسى كه مىخواهد
عهده دار منصب تعليم گردد بايد قبلاً شرايط احراز چنين مقامى را در وجود خويش
فراهم آورد و كسى كه چنين نكند موجبات ذلت و خوارى خود را فراهم ساخته و به
جامعه خصوص نسل جوان خيانت بزرگى كرده است، ميوه نارس طعمى تلخ دارد، به علاوه
خاصيت اصلى خود را هنوز بدست نياورده است ولى وقتى رسيد هم طعم آن شيرين شده و
هم خاصيت اصلى را پيدا مىكند. در ذيل به خصالى كه معلم بايد به آنها آراسته
باشد، اشاره مىكنيم:
1ـ پاكيزگى و آراستگى ظاهر: شايستگى معلم بايد در تمام مظاهر وجودش پديدار باشد
يعنى سيما، طرز سخن گفتن و گفتارش نمايانگر اهليّت او باشد، تناسب بدنى، سلامتى
فيزيكى و روانى، پاكى، نظافت و طهارت ظاهرى بر عملكرد معلم و رابطه مستقيم او
با شاگردان اثر مىگذارد انبياء پاكيزه و طاهر بودند و خداوند خطاب به رسولش
مىگويد: «وثيابك فطهّر»(28)
2ـ توانايى علمى: معلم بايد در سطحى از معلومات و معارف باشد كه بتواند پاسخ
گوى سؤالات دانشآموزان باشد و نيز مشكلات رفتارى آنها را به شيوهاى حكيمانه
حل كند، با تدبير، هوشيارى و فراست بر حسب تفاوتها و استعدادهاى دانشآموزان
مبانى فكرى و علمى را مطرح نمايد معلّم بايد بر مطالبى كه تدريس مىنمايد احاطه
علمى داشته و با وسعت نظر و سعه صدر نسبت به شكوفايى دانشآموزان بكوشد،
آگاهىهاى معرفتى به معلم نوعى فروتنى مىدهد و نيز اقتدار معنوى او را نزد
فراگيران افزايش مىدهد، در غير اين صورت، سير آموزش دچار لغزش گرديده و
متعلمين در معرض اشتباهات آشكار قرار مىگيرند، معلومات غلط و سطحى كه در روح و
ذهن معلم به صورت ملكه درنيامده است او را دچار فشار روانى و واكنشهاى رفتارى
منفى و هيجانى مىكند در نتيجه به دليل اين گردبادهاى عصبى نمىتواند فكر منظم
و هدايت شده داشته باشد، تسلط كلاس از دستش خارج مىگردد و هرج و مرج و
آشفتگىهاى حاكم بر كلاس را به دوش دانشآموزان خاطى مىاندازد. معلم بايد
همواره براى تقويت معلومات و توانايىهاى فكرى و آموزشى تلاش نمايد و لحظهاى
از آموختن نكتههاى علمى، اخلاقى و روانشناسى غافل نباشد. رسول اكرم(ص) با آن
مقام ملكوتى و معنوى وقتى مشاهده كرد در مسجد دو كلاس تشكيل شده است كه در يكى
علوم اسلامى مىخوانند و در ديگرى به دعا و نيايش مشغولند فرمود: هر دو در مسير
خيرند امّا من براى تعليم برانگيخته شدهام پس در كنار دانشآموزان نشست.(29)
ابوريحان بيرونى در حالت احتضار، همسايه دانشمند خود را فراخواند تا از او
سؤالى بكند، آن مرد عالم با شگفتى گفت حالا كه زمان ارتحال شماست و هنگام
پرسيدن نمىباشد، ابوريحان پاسخ داد فكر مىكنم اگر بدانم و جان دهم بهتر از آن
است كه ندانم و بميرم.(30) ابونصر فارابى معلم بزرگ حكيم ايرانى هشتاد سال از
عمر خويش را بدون برخوردارى از امكانات رفاهى و حتى با وجود محروم بودن از خانه
و كاشانه وقف مطالعه، تفكر و كسب معرفت و نگارش نمود، كتاب نفس ارسطو را بارها
خواند و بازهم خود را نيازمند مراجعه مجدد به آثار اين فيلسوف مىدانست.(31)
3ـ اخلاق و رفتار شايسته: معلمى كه خوش خلقى و رأفت را روش خود قرار مىدهد
دانشآموزان را به سوى خود جذب مىنمايد، كلاس درسش شيرين و در حضور او،
فراگيران احساس آرامش و امنيت روانى مىكنند، چنين همدلى و صميميت از يك سو باز
دهى آموزشى را بالا مىبرد و از طرف ديگر بر دانشآموزان اثر مىگذارد و آنان
به خلق و خوى اسلامى و انسانى علاقهمند مىشوند معلّم سخت گير كه كلاس خود را
به يك پادگان نظامى تبديل كرده است و برخود مىبالد در كلاس من دانشآموزان حق
نفس كشيدن هم ندارند! در وهله اول ميزان اعتماد به نفس و سلامتى روانى فراگيران
را دچار مخاطره مىسازد، كلاس او تلخكام و توأم با شرنگ مىگردد، شاگردان نسبت
به درس او رغبتى نشان نمىدهند و حتى از مدرسه گريزان مىگردند و احتمال دارد
ترك تحصيل نمايند در صورتى كه به قول شاعر:
درس معلم ار بود زمزمه محبتى
جمعه به مكتب آورد طفل گريزپاى را
اگر معلم با اخلاص و صفاى باطن و ايمان قوى و بهره مندى از محبت به امر تعليم و
تربيت روى آورد دستورات و تعليماتش در متعلّم، راسخ و جايگزين شده و در برابر
برنامه هايش منقاد مىگردند.(32)
معلمى كه نقش خود را كريم و عزيز بشمارد، خواستهها و تمايلات دنيوى و فناپذير
در نظرش پست مىگردد، به خود راستين توجه كرده و ارزش واقعى خويش را از ياد
نمىبرد، معلمى كه به اين خصلت آراسته باشد در نظر دانشآموزان باوقار جلوه
مىكند و محبوبيت او هر روز افزايش مىيابد. كسى كه در چنين كسوتى درمىآيد
بايد قول و فصل خويش را هماهنگ نمايد و ميان گفتار و كردارش تضاد نباشد. معلمى
كه راه و رسم نيكى را به مردم ياد مىدهد ولى خود را فراموش مىكند همانند
فتيلهاى است كه به ديگران روشنايى مىبخشد ولى خود را سوزانده و تباه
مىنمايد.(33) امام صادق(ع) مىفرمايد: هرگاه عالمى به دانش خود عمل نكند
گفتارش در دلها نفوذى ندارد، چنانچه آب باران در كوه صفا نفوذ نمىنمايد.(34)
شهيد آية اللّه مطهرى مىنويسد: ميرزا على آقا شيرازى (استاد نهج البلاغه) از
خودى و خود رسته و به حق پيوسته بود، اندرزهايش چون از جان برون مىآمد لاجرم
بر دل مىنشست. هر وقت به قم مىآمد علماى طراز اول با اصرار از او مىخواستند
كه منبر برود و موعظه نمايد منبرش بيش از آن كه قال باشد حال بود.(35) معلم
بايد در حدّ توان خويش، حق را با صراحت و بدون سازش و مجامله اظهار كند، اگر
خلافى از شاگردش ديد بطور غير مستقيم و باكنايه او را متنبه سازد، تا دست از
مسير نادرست بردارد و اگر متوجه نشد با صراحت او را از امور ناروا باز دارد.
وظايف معلّم در برابر دانشآموز
مىرود از سينهها در سينهها
از ره پنهان صلاح و كينهها
صحبت صالح تو را صالح كند
صحبت طالح تو را طالح كند
اگر معلم به وظايف خويش به درستى آگاه باشد و از نحوه رفتار و كردار و شيوههاى
خويش مراقبت لازم را به عمل آورد در اين صورت مىتواند انسانى صالح و شايسته به
جامعه تحويل دهد در اين خصوص معلم وظايفى دارد كه اجمالاً آنها را از نظر
علاقهمندان مىگذرانيم.
1ـ ايجاد انگيزش در فراگيران: انگيزه تابعى از چند عامل مىباشد: انتظارات
هنگام ارزيابى، ميزان اختيارات، ماهيت فعاليت كلاسى، انگيزش درونى از تمايلات
دانشآموز ناشى مىگردد و انگيزش بيرونى به شرايطى كه در محيط وجود دارد،
وابسته است، اين دو مىتوانند اثرات متفاوتى بر احساسهاى فردى دانشآموزان در
فعاليتهاى درسى، خلاقيت و شكوفايى استعداد آنها اثر بگذارد، وقتى افراد به اين
واقعيت برسند كه خود انگيخته و شايستهاند، انگيزش تحقق مىيابد معلمان غالباً
با چگونگى پيشبرد انگيزش بيرونى از قبيل پاداش دادن، جشنها و اردوها وحتّى
اخطارهاى متداول آشنايى دارند و از اينها براى عملكردهاى شايسته و نگرشهاى
مشاركتى كمك مىگيرند امّا تلاش در جهت شكوفايى انگيزههاى درونى به ظرافت
ويژهاى نياز دارد و اين موضوع يك مسأله روان شناختى بوده و به موقعيتهاى
متفاوت بستگى دارد در واقع افراد زمانى به طور بيرونى برانگيخته مىشوند كه به
خاطر پاداش و اجتناب از موقعيت منفى به كارى اقدام كننده، در مقابل بر انگيختگى
زمانى درونى است كه اشخاص به دليل تمايل درونى به انجام دادن موفقيتآميز
تكليف، به آن عمل كنند بدون توجه به اين كه با پاداش و تنبيهى همراه باشد و
دانشآموزان زمانى به اين رويكرد علاقه بروز مىدهند كه احساس شايستگى كنند و
معلم بايد چنان محيطى بيآفريند كه تصورات شاگردان را از شايستگى و كنترل خود
افزايش دهد، براى رسيدن به اين منظور بايد اصولى رعايت گردد: ايجاد محيط كلاس
قابل پيش بينى، يافتن تعادلى بين تكاليف تحصيلى درگير كننده و متوسط و
بوجودآوردن فرصت هايى براى دانشآموزان در اين باره كه به رشد شايستگى آنها
منجر خواهد شد، تدارك حمايتهاى آموزشى لازم براى دانش آموزان اصل سوم است كه
علاوه بر روش گفتارى معلم بايد از الگودهى، تقسيم تكليف و تجزيه اهداف استفاده
كند، چهارمين اصل اين است كه معلم فرصت هايى را ارائه دهد تا دانشآموزان در
انتخاب نوع يادگيرى آزاد باشند كه بايد راهنماى آنان بود و تشويقشان كرد تا
انتخابهاى آسان را برگزينند، همچنين معلم بهتر است به جاى مقايسه كردن
دانشآموزان با يكديگر، شايستگى آنان را از طريق نشان دادن ميزان رشد و پيشرفت
كه در يك دوره معين رخ مىدهد كشف كند و يا به او نشان دهد كه تا چه حد و مقدار
به ملاكهاى از قبل تعيين شده رسيده و يا ناموفق بوده است. آخرين اصل به معلمان
پيشنهاد مىكند كه هراز چندگاهى به فعاليتها و دروس بعدى تازگى بخشند و آن را
به صورت غير منتظره درآورند، اجراى اين روش علاقه دانشآموزان را به درس و
فعاليتهاى كلاسى افزايش خواهد داد.(36)
2ـ مراقبتهاى رفتارى: معلمان بايد فرصتهاى زندگى را غنيمت شمرده و از
لحظههاى عمر استفاده بهينه ببرند، از فصاحت كلام، بلاغت و مبانى تعليم و تربيت
بهره كافى بدست آورند در شيوه هايى كه اتخاذ مىكنند روش اعتدال را پيش گيرند و
از افراط و تفريط بپرهيزند، در برخورد با دانشآموزان و در هنگامى كه با مشكلات
و ناگوارىهاى آموزشى روبرو مىگردند خشم و غضب را تحت كنترل عقل خويش گرفته و
برخوردهاى منطقى، برهانى و متين را جايگزين تصميمگيرىهاى عجولانه و هيجانى
بنمايند، براى شاگردان نمونه عقل و وقار باشند و ذهن آنان را براى درك مسايل
آموزنده با استفاده از بهترين و نزديكترين راه و روش آماده سازند و از احتمالات
بعيد و تكلّفآميز، دورى كنند، دروس را قبل از تشريح براى دانش آموزان حاضر و
آماده سازند و براى تصحيح الفاظ و سخنان خود و نيز در تفحص و تحقيق در مبانى
دروس به آثار مورد نياز مراجعه كنند. به دانشآموزان ياد دهند كه چگونه مفاهيم
علوم را درك كنند، پيرامون آنها انديشه نمايند، درباره مضامين درسى بحث كنند و
عادت كنند در اين خصوص خود پژوهش نمايند و قادر باشند مسايل را با برهان صحيح
اثبات كنند، تعصّب، جمود و تحجر را از ذهن خود و دانشآموزان خالى كرده و
انديشه را به انصاف و رعايت منطق بيارايند.(37)
3ـ تشويق و تنبيه: در مسير آموزش و پرورش و هر حركت تربيتى و ارشادى تشويق و
تنبيه امر لازمى به نظر مىرسد، انسان نيز بطور غريزى از تشويق، حمايت و پاداش
لذت مىبرد و از مجازات، تنبيه و جريمه روى گردان است، جايزه دادن، ستايش و
تقدير، احترام و ابراز علاقه و حمايتهاى عاطفى از امورى هستند كه دانشآموزان
را به سوى تلاشهاى آموزشى و پرورشى سوق مىدهد. در فرهنگ اسلامى نيز اين اصل
مطرح است و مفاهيمى چون بشير و نذير، سختى و آسانى(عسر و يسر)، دوزخ و جنّت
مجازاتهاى قضايى، جزايى و جنايى، سود و زيان، كفاره گناهان، بيم و اميد،
مكافات عمل از جنبه تنبهى حكايت دارد ولى در تنبيه بايد نكاتى را مورد توجه
قرار داد يكى اين كه غالباً بايد از نوع خود عمل باشد، ديگر اين كه تنبيه بايد
جبران كننده كمبود عمل و تلاش و مكمّل وظيفهاى باشد كه در آن كوتاهى شده است،
معلم بايد شرايطى را فراهم سازد كه دانشآموزان از غفلت، نسيان، بىتفاوتى و
راحتطلبى بيرون آيند و با درك ارزش تحصيل و مدارج علمى و كرامتهاى اخلاقى
آنان را براى اهتمام در درس و كوششهاى كلاسى مهيا سازد.
در تنبيه بايد به عواقب و عوارض آن توجه داشت، اعتدال و رعايت انصاف و نيز
مساوات قائل شدن امرى ضرورى در اين مورد است. در منابع اسلامى از كتك زدن به
كودكان و نوجوانان منع گرديده است، حضرت على(ع) خطاب به فرزندش امام مجتبى(ع)
مىفرمايد: از آن اشخاص مباش كه موعظه در آنان سودى ندارد مگر آن كه توأم با
رنج و آزار باشد، زيرا انسان عاقل بايد از طريق آموزش و انديشه پند پذيرد، اين
حيوانات هستند كه جز با كتك فرمان نمىبرند.(38)
روانشناسى امروز و نيز يافتههاى تربيتى تنبيه بدنى را نهى نمودهاند. البته
جدّيت و قاطعيت، حسابى جداگانه دارد كارنكو مىنويسد: در مورد كيفيت ابراز
محبت، تنبيه، صدور دستورات، تشويق، دادن انواع امتيازات، اغماض و گذشت و
سختگيرىها، زيادهروى هايى به چشم مىخورد اما وقتى گفتگو از روش تربيتى است
بايد تمام اين اشكال جاى خود را به موازينى بدهند كه جنبه اساسىتر، يگانهتر و
ضرورىتر دارند، مربيان بايد تا آنجا كه امكان دارد روش آرام، يك نواخت و
محبتآميزى پيش گيرند ولى در عين حال در كار خويش متين و جدّى باشند، معلمان
مىتوانند هر قدر كه امكان دارد با دانشآموزان خود مهربان شوند اما بايد سير
آموزش به گونهاى برنامه ريزى گردد كه شاگردان در اجراى دستورات و تكاليف آنها
هيچ گونه مسامحه و كوتاهى نكنند و نظارت، بررسى، مراقبت و ارزشيابى مستمر
مىتواند توأم با برخوردهاى عاطفى اجرا گردد.(39) معلم در برخورد با شاگرد بايد
مراحل رشد متعلّم، وضع بدنى، روحى، انگيزهها، علايق و خلق و خوى او را در نظر
گيرد و با كشف دقيق آنها، راه حل مؤثرى بدست آورد، همچنين او بايد با شاگرد به
گونهاى رفتار كند كه از اهداف تربيتى فاصله نگيرد، حضرت على(ع) مىفرمايد:
زيادى روى در ملامت آتش لجاجت را شعلهور مىسازد.(40) بنابراين بايد كوشيد
تنبيه و انتقاد از دانش آموز به صورت كنايهاى، تعريضى و غيرعلنى باشد در غير
اين صورت موجب پرده درى، خلاف كارى افزونتر و جرأت بيشتر متعلّم در كوتاهى از
وظايف مىگردد.
4ـ تدريس سودمند: معلم براى بيان مطالب علمى، آموزشى و اصولى لازم است از
عبارتپردازىهاى خسته كننده و ساختگى پرهيز نمايد و از كلمات ساده، روشن و
قابل درك استفاده كند. حضرت على(ع) فرمودهاند: بهترين كلام آن است كه از حسن
نظام برخوردار بوده و عموم مردم و خواص آن را بفهمد(41) و نيز به فرمايش آن
امام همام، كلامى بهتر است كه مستمعين براى درك آن به زحمت و مشقت نيفتند.(42)
ضرورت دارد معلم ضمن تقويت رفتار مناسب داخل كلاس و پروردن محتوا در جريان
دروس، موضوع را به معلومات و تجارب قبلى شاگردان متصل كند، شاگردان را تشويق
مىنمايد كه همكارانه تلاش نمايند و به يكديگر يارى دهند، بدون نگرانى سؤال
نمايند و در دروس سهيم گردند. معلمان توانمند احساس هدف مندى مدرسه رفتن و درس
خواندن جدى و نيز استفاده بهينه از فرصت بدست آمده را به شاگردان گوشزد
مىكنند. تمركز حواس، سرعت يادگيرى و انجام تكاليف و وظايف مورد نظر را به موقع
به آنها مىآموزند. برنامههاى درسى بايد به شاگردان كمك كند كه چه گونه
استعداد خود را بروز دهند، مهارتهاى لازم را به دست آورند، نقش اجتماعى خويش
را در جامعه بيابند و معلومات، نگرش، ارزشها و يافتههاى علمى را درست و منطقى
در مسير زندگى فردى و جمعى بكار گيرند.
وقتى تدريس منسجم باشد، ترتيب و توالى معنادار در آن رعايت گردد، محتوا به طور
اصولى گزينش شود، هدف فوق زودتر بدست مىآيد، معلمان با بصيرت در هنگام ارائه
دروس با دادن توضيحات، ذكر مثال و شواهد، موضوع را اثبات مىكنند و ضمن
سازماندهى و مرحله بندى علاقه به محتوا را بين فراگيران تقويت مىنمايند.
مشاركت دانشآموزان در امر تدريس نيز اهميّت فوق العادهاى دارد، اين برنامه
فوايد زيادى دارد از جمله آن كه آنها را وادار مىكند درس را به دقت گوش دهند،
از روى فكر و تأمل سؤال كنند و مشكلات درسى خويش را مطرح نمايند و فضاى صميمى و
توأم با آرامش بر كلاس حاكم نمايند.(43)
قدر دانى از تلاش معلم
وقتى رسول اكرم(ص) تأكيد مىفرمايد كه من معلم برانگيخته شدم و حضرت على(ع)
فرموده است: هر كس به من سخنى آموزد مرا بنده خويش ساخته است و چون عبدالرحمن
سلمى به فرزند امام حسين(ع) سوره حمد را آموزش داد آن فروغ اصالت علاوه بر پول
نقد و پارچهاى كه از راه حقشناسى به معلم طفل داد، دهان آموزگار را از
مرواريد پر نمود، برخى افراد از اين همه عطا تعجب نمودند و دليلش را خواستند،
خورشيد عاشورا فرمود: كجا پاداش مالى با آموزش اين معلم برابرى مىكند.(44) اين
نمونههاى مستند مقام و ميزان تلاش آموزشى و پرورشى معلم را به اثبات مىرساند
امّا.
قدر مجموعه گل، مرغ سحر داند و بس
كه نه هر كو ورقى خواند و معانى دانست
شالوده و پايه آموزشى و تربيتى يك دانشآموز را معلم پىريزى مىكند و از اين
جهت پايگاه اجتماعى و فرهنگى معلم در ميان ساير اقشار جامعه بايد شامخ و رفيع
باشد. حفظ حرمت و شأن معنوى معلمان توسط اولياى دانشآموزان، شاگردان و دست
اندركاران و برنامه ريزان امر تعليم و تربيت در واقع گرامى داشتن معماران فكرى
و احياء كنندگان جانهاى مستعدى است كه نوباوگان را با ذهنى سرشار از عشق و
اميد به سوى چشمه معارف و مكارم رهسپار مىسازند و بدين گونه جامعه با چنين
اهتمامى از فروغ بيكران دانش و انديشه منور مىگردد:
گر جسم و جان فداى معلم كنى رواست
تعليم و تربيت به جهان كار انبياست
شأن و منزلت معلمى همان گونه كه مقام معظم رهبرى تصريح فرمودهاند، اقتضا
مىكند كه به معلم و مسؤوليت خطيرش با بصيرت و اعتبار خاصى نگريسته شود،
بزرگداشت معلم در روز و هفته خاصى بدين مناسبت و نيز تكريم از مقامش در
سخنرانىهاى مسؤولين، نمىتواند قدردانى واقعى و راستين از زحمات اين قشر مخلص
و سخت كوش باشد، معلمانى كه عليرغم مشكلات فراوان از قبيل كمبود امكانات
آموزشى، تنگ نظرىهاى عدهاى از برنامه ريزان آموزشى، تراكم زياد دانشآموزان،
ملموس نبودن محتواى دروس، جذاب و با نشاط نبودن فضاى مدارس، مشكلات مالى و
معيشتى به كار طاقت فرساى تدريس ادامه مىدهند و با اين نگرش كه مسؤوليت پرورش
نسل آينده را عهده دارند با اشتياق درونى و انگيزههاى قوى انجام وظيفه مىكنند
بايد در عرصه عمل به عنوان يكى از اركان مهم، اثر گذار و تعيين كننده در نظام
آموزشى به شمار آيند و فعاليتهاى آنان باديدگاههاى محدود و بخش نامههاى
تقويمى و مصرفى محصور و تحت الشعاع قرار نگيرد، پيش بينىهاى سنجيده با
پشتوانههاى علمى و ارزشى و با در نظر گرفتن نيازهاى معنوى، شغلى و معيشت
معلمان مىتواند در اين خصوص مؤثر باشد. در بررسى مشكلات معلمان، در نخستين
گام، كمبودهاى مالى خودنمايى مىكند امّا اعطاى عزت حرفهاى به معلم از مطالبات
مادى كمتر نمىباشد، به نظر مىرسد مشكل اصلى احياى حقوق آموزشى و پرورشى و
منزلت حرفهاى و معنوى معلمان است. حقوق حرفهاى معلم به جايگاهش در كلاس درس و
ساختار نظام آموزشى مربوط است و از اين جهت براى شناسايى حقوق مسلّم اين قشر
لازم است ضوابط، مقررات، وظايف و اختيارات در تمامى مؤلفههاى برنامه ريزى
آموزشى و درسى با انگيزه بازسازى منزلت معلم مورد بررسى، بازبينى و تحقيق و
تجديد نظر قرار گيرد. نكته آخر اين كه بيش از همه بايد خود معلمان براى حفظ
موقعيت ارزشى خود اهتمام ورزند و اجازه ندهند مطالبات بر حق آنان ابزارى در دست
فرصت طلبان و بازىهاى جناحى و گروه بازى سياسى قرار گيرد. وزارت آموزش و پرورش
نيز بايد در جذب معلمان به جاى توجه صرف به مدرك تحصيلى كه نمىتواند به تنهايى
دلايل توانايى و مهارت باشد به جنبههاى گوناگون از جمله انگيزه، عشق و علاقه،
زمينههاى ذوقى و كوششهاى علمى، قدرت كاوشگرى، خلاقيت، كارآفرينى و تجارب
ارزنده آموزشى و مهمتر از همه اينها به ميزان تعهد، پاى بندى به ارزشها،
شخصيت علمى معلّم توجه داشته باشد و بيش از گذشته معلمان را در امر تعليم و
تربيت بصورت زيربنائى سهيم بداند.
پانوشت ها
1. سوره بقره، آيه 32.
2. همان، آيه 282.
3. سوره اقرأ (علق)، آيات 4 و 5.
4. سوره الرحمن، آيات 1 و 2 و 4.
5. سوره كهف، آيه 65.
6. سوره جمعه، آيه 2.
7. سوره آل عمران، آيه 164.
8. نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
9. سوره بقره، آيه 151.
10. آشنايى با قرآن، شهيد مطهرى، ج 8، ص 58 ـ 57.
11. سوره بقره، آيه 269.
12. با استفاده از مقاله استاد جلال الدين همايى كه بصورت مقدهاى بر كتاب
«مقام معلم» در تاريخ پنجم مرداد 1345 هـ.ش نوشته است.
13. اصول كافى، ج 1، ص 27.
14. گفتگو با علامه حسن زاده آملى، ص 154 ـ 153.
15. كلمات قصار امام خمينى، ص 204.
16. در جستجوى راه از كلام امام، دفتر 22، ص 355.
17. ديدگاهها، آيةاللّه خامنهاى، ص 287.
18. چهار ساله دوم رياست جمهورى حضرت آية اللّه خامنهاى، ج 2، ص 153.
19. آداب تعليم و تعلم در اسلام، دكتر سيد محمد باقر حجتى، ص 257.
20. آنچه معلمان و مربيان بايد بدانند، فرهاديان، ص 10.
21. بحارالانوار، ج 2، ص 17.
22. گلچينى از كشكول شيخ بهايى، هاشم نجفى يزدى، ص 27.
23. جرعههاى جانبخش، ص 65.
24. آفاق مرزبانى، عبداللّه نصرى، ص 24.
25. جرعههاى جانبخش .
26. منظومه معرفت، از نگارنده، ص 40.
27. يادنامه شهيد بهشتى، سيد فريد قاسمى، ص 159.
28. سوره مدثر، آيه 3.
29. منية المريد، شهيد ثانى، ص 10.
30. تعليم و تربيت در اسلام، شهيد مطهرى، ص 200.
31. زندگى و شرح حال معلم ثانى فارابى، دكتر سيد ابوالقاسم هاشمى، ص 25 ـ 20.
32. نك: غررالحكم، ج 2، ص 672.
33. نك: كنزالعمال، ج 10، ص 186.
34. اصول كافى، ج 1.
35. سيرى در نهج البلاغه، شهيد مطهرى، مقدمه.
36. انگيزش در كلاس درس، ال. اسپالدينگ، ترجمه حسن يعقوبى و ايرج خوش خلق، ص 10
و 69.كار آفرينى خلّاق، انواع و شيوههاى حمايت، دكتر حسن قاسم زاده، فصلنامه
پژوهش و مهندسى، ش 11 و 12، بهار 1378.
37. نك: منية المريد، ص 68 ـ 58.
38. نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، ص 248.
39. انسان مربى و نويسنده، ماكارنكو، ترجمه ب. كيوان، ص 89 ـ 88.
40. تحف العقول 7 ص 84.
41. الحياة، ج 1، ص 97.
42. تحف العقول، ص 267.
43. نك: مجموعه رويههاى آموزشى(تدريس) جربروفى، دفتر همكارىهاى علمى بين
المللى آموزش و پرورش، جزئيات روش تدريس، دكتر نادر قلى قورچيان.
44. مستدرك الوسايل، ج 1، ص 290، و نيز بنگريد به كتاب حضرت على اكبر(ع) شبيه
پيامبر شهيد ولايت، از نگارنده.
امام صادق(ع) در اين زمينه فرمود: در مورد كودكان خطاكار حدّ شرعى جارى نمىشود
امّا بايد به نحو صحيح او را تأديب نمود.(23)
منبع:
ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 281