ماسون‌ها و جريان روشنگري

نصير صاحب خلق


در آغاز اين نوشته، هنگامي كه از خاستگاه بهشت‌هاي زميني و ريشه عبراني آن بحث مي‌كرديم مطلبي را به نقل از آليا عزت بگوويچ نقل نموديم. وي در ادامه مي‌افزايد: «كليه كودتاها و انقلاب‌ها، اتوپياها، سوسياليزم‌ها و ديگر جريان‌ها كه خواستار دستيازي به بهشت زميني هستند ريشه در عهد عتيق (تورات) دارند و كنه آن‌ها يهودي است.»

وي در ادامه اين نظر نكته جالب توجه ديگري را به شرح زير عنوان مي‌نمايد: «… فلسفه ماسوني كه بشارت دهنده رنسانس انساني بر مبناي شالوده علمي مي‌باشد خود، پوزيتويستي و يهودي است. در صورتي كه رابطه دروني و بيروني پوزيتويسم، ماسونگري مورد كنكاش قرار مي‌گرفت بسيار جالب توجه مي‌بود.

چنين بررسي و پژوهشي تنها ناظر بر بعد فكري و نظري موضوع نبوده بلكه مي‌تواند مبين تأثيرات و ارتباطات (متقابل) آن‌ها (با يكديگر) باشد.»(1)
حقيقتاً هم‌چنين تحقيق و پژوهشي ارتباطات و تأثيرات (متقابل) آن‌ها را شفاف و علني مي‌سازد و در صورت بررسي و تحقيق در خصوص رهبران (جريان) روشنگري، تأثيرات ماسونگري مطرح شده توسط عزت بگويچ را به وضوح مشاهده مي‌كنيم.

ما در اين‌جا تلاش نخواهيم كرد تا اثبات كنيم كه ماسونگري همان «پوزيتويسم و يهودي‌گري» است. اين حقيقتي است كه در ارتباط با آن تاكنون مطالب زيادي نوشته شده و بر همگان عيان و آشكار است. هم‌چنين پيوندهاي ماسونگري خصوصاً با يهودي‌گري، خود مي‌تواند موضوع يك كار تحقيقي و پژوهشي مستقل باشد. ما در اين فرصت به بررسي پيوندهاي ماسونگري و جريان روشنگري و همين‌طور ماسونگري و «باطني‌گري عبراني»(2) بسنده مي‌كنيم:

در اين‌كه يكي از اولين بنيانگذاران جريان روشنگري و يا حداقل از پيشاهنگان آن در انگليس «فرانسيس بيكن»(3) است، اجماع نظر وجود دارد.
بيكن، با فرآوري معرفت نظري مبتني بر تجربه، الهام‌بخش روشنگران دنباله‌رو خود بود. بيكن هم‌چنين اتوپياپي دارد (جزيره بن سالم). او متوجه مي‌شود كه «يهوديان براي خدا نذر و نذورات زيادي مي‌كنند.
بنا به اعتقاد همگان «جوابين، نامي است مركب از نام دو ستون كه در آستانه ورودي معبد مقدس سليمان برپا بوده و در تورات از آن نام برده شده است.» (4)

راستي چرا اتوپياي فرانسيس بيكن اين همه تحت تأثير (فرهنگ) عبراني است. آيا بيكن خود يك يهودگرا است و يا اين‌كه عضوي از يك تشكيلات يهودگرا مي‌باشد؟

در واقع فرانسيس بيكن عضو يك چنين تشكيلاتي است. او يك ماسون و پيشاهنگ در «حركت علمانيگري» است.(5)
پيام‌هاي موجود در اتوپياي او كه حامل نشانه‌هاي (فرهنگ) عبراني است از سوي «برادران»(6) دنباله‌رو او به خوبي مورد ستايش قرار خواهد گرفت.
بيكن در سال 1645 يعني 19 سال پس از انتشار (كتاب خود) «آتلانتيس جديد» با معرفي «خانه دانش»(7) تحت عنوان Invisible College اولين گردهمايي خود و ياران خود را آغاز مي‌كنند.
ويژگي مشترك تمامي اعضاي كالج مذكور بدون استثنا ماسون بودن آن‌هاست.(8)
اعضاي Invisible College بعدها وظيفه بسيار مهمي را عهده‌دار شدند و در راستاي بازگشت مجدد يهوديان به انگليس كمك بزرگي به كرامول كردند.

كالج مذكور بعدها ضمن تبديل شدن به يك نهاد رسمي تحت حمايت «چارلز دوم» شاه پروتستان به «انجمن پادشاهي لندن براي توسعه دانش طبيعي»(9) تغيير نام مي‌دهد. در سال 1671 نيوتن(10) به عضويت اين انجمن پذيرفته مي‌شود و در سال 1703 نيز به عنوان رئيس انجمن انتخاب مي‌گردد. علاوه بر نيوتن، كريستوفر ورن(11)، روبرت بويل(12) و جان لاك(13) و شخصيت‌هاي مشابه ديگري به اين انجمن مي‌پيوندند. «رويال سوسايتي» در قرن 18 و 19 به ترتيب به يكي از قلعه‌هاي مهم خردگرايي و پوزيتيويزم بدل مي‌گردد. ديگر شخصيت‌هاي مهم جريان روشنگري انگلستان از جانب همان نهاد ماسوني مورد حمايت قرار مي‌گيرند. قانون اساسي آماده شده توسط جان لاك براي كلني مستقر در كاروليناي جنوبي كه مباني ماسونگري را در صدر برنامه خود قرار داده مورد تأييد قرار مي‌گيرد.(14) در حقيقت كاروليناي جنوبي(بعدها) اولين قلعه بزرگ تشكيلات ماسوني آمريكا مي‌گردد.

تأثير فراماسونري بر جريان روشنگران فرانسوي نيز بسيار واضح و آشكار است. «ژان ژاك روسو»(15)، «مونتسكيو»(16)، «ولتر»(17)، «ديدرو»(18) و «دايره‌المعارف نويسان»، همگي آن‌ها عضو تشكيلات شناخته شده مذكور هستند. چنان‌كه نشريه ارگان ماسون‌هاي تركيه به نام «معمارسينان»(19) مي‌نويسد: «در سال 1789 توسط انديشمندان ماسون انقلاب فرانسه پايه‌گذاري شد. گفتني است كه بيانيه حقوق بشر كه در بردارنده مفاهيم بنيادي آزادي برابري و برادري است توسط افرادي مثل مونتسكيو، ولتر، روسو و ديدرو تدوين شده است.»(20)

با توجه به اين‌كه مدارك و اسناد زيادي در ارتباط با (تاريخ) ماسونگري در آلمان موجود نمي‌باشد بررسي جريان روشنگري آلمان از اين ديدگاه ممكن نيست. اما مكتب آلمان نيز داراي بعضي ارتباطات قابل توجه (در اين رابطه) مي‌باشد كه در ادامه به آن خواهيم پرداخت.

در اين ميان سؤال اصلي‌اي كه بايد به آن پاسخ داده شود اين است كه چرا علمانيون عموماً ماسون بوده‌اند؟

شايد هم اصحاب روشنگري يا «نور و ضياء» - كه در ادبيات ماسوني به مفهووم «هدايت» و راه‌يابي است – روشن شده‌اند، و خلاصه اين‌كه در فلسفه ماسونگري ماهيت حقيقي آن‌چه كه لباس روشنگري بر تن كرده است چيست؟

قبل از اين‌كه به اين سؤال پاسخ داده شود لازم است تا منبع اصلي ماسونگري و چيستي اين منبع روشن گردد و پس از آن مي‌توان فهميد كه آيا اين منبع اصولاً با روشنگري نيز ارتباط دارد يا خير.

آموزه‌اي كه منبع اصلي «فلسفه ماسوني» است، «منبع و شالوده باطني‌گري عبراني» يعني «كتاب كابالا» است.

اصولاً رابطه ماسونگري با كابالا موضوعي است كه بايد به صورت مفصل مورد بررسي و تحقيق قرار گيرد. ما در اين‌جا فقط به بيان چند نكته كوچك از منابع ماسونگري بسنده مي‌كنيم. به عنوان مثال: نشريه «New Age» ارگان انتشاراتي ماسونهاي آمريكا، رابطه ماسونگري و كابالا را چنين توصيف مي‌كند:

«كابالا گشاينده درهاي شعور و معرفت و موجب انبساط روح و عامل ظهور و پيدايي ارزش‌هاي معنوي است. ماسونگري، آن (كابالا) را در راستاي فهم (فلسفه) زندگي انسان ضروري معنوي مي‌داند.»(21)

در منابع ماسونگري ترك نيز با چنين تلقيهايي از كابالا روبه‌رو مي‌شويم:

«مشاهده مي‌كنيم كه يهودي‌گري، خارج از كتاب مقدس داراي (يك سلسله) آداب و سنن سري (سنت‌شناسي – كابالا)(22) مي‌باشد و تنها كساني كه بر آن واقف باشند معني حقيقي كتاب مقدس را مي‌فهمند ما نيز مي‌كوشيم تا فلسفه عالي‌اي را كه حول محول (كابالا) شكل گرفته درك كنيم.»(23)

وابستگي اومانيست‌ها به كابالا
آيا ماسونگري به خاطر كابالا، به عنوان كتاب آداب و سنن سري عبراني و درك جوهره فلسفه عالي شكل گرفته حول محور آن، روشنگري و علمانيگري را مورد پشيماني قرار مي‌دهد؟
آيا اين حمايت از آن فلسفه عالي ناشي مي‌شود؟
براي پاسخ دادن به اين سؤال به ناچار بايد رابطه موجود بين روشنگري و فلسفه عالي ياد شده را مورد بررسي و كندوكاو قرار دهيم.

جذبه و تأثير كابالا بر اومانيست ها
كابالا كه نفوذ و تأثير آن در جاي جاي حركت اصلاحات به چشم مي‌خورد در ارتباط با جريان انسان‌مداري (اومانيسم) نيز نقش بزرگي را به عهده داشت.
اومانيسم يا انسان‌مداري جرياني بود كه در اواخر عصر ميانه (قرون وسطي) به طور خاص در ايتاليا سر برداشت. حركتي بود كه توسط بعضي از روشنفكراني كه منابع روم و يونان قديم را مورد مطالعه قرار داده و عليه اعتقادات كليساي كاتوليك قد علم كرده بودند به وجود آمد. نكته جالب توجه در اين رابطه اين‌كه ريشه و بنياد جريان اومانيسم نيز كه در روند جدايي اروپا از دين و رويكرد به كاپيتاليسم و كاپيتاليستي شدن آن نقش داشت در حقيقت ريشه و بنيادي عبراني دارد.

«وابستگي اومانيستها به كابالا» كه در تاريخ رسمي زياد به آن پرداخته نمي‌شود از طرف مالاچي مارتين(24) نويسنده مشهور و استاد انستيتوي پاپي كتاب مقدس واتيكان(25) مورد يادآوري قرار مي‌گيرد. وي در كتاب مطول خود با عنوان:
The keys of this Blood: the struggle for wotld Dammination Between pope John Paul 11 mikhail Gorbachev and the capitalist West
موضوع كشمكش صدها ساله در ميان سه جهان كاتوليك، كاپيتاليسم و سوسياليسم را مورد بررسي قرار داده است. وي از ماسونگري و «نفوذ عبراني» به عنوان عنصر بسيار مهم در اين كشمكش‌ها سخن به ميان مي‌آورد. مارتين از «فاكتور عبراني» كه در ميان اومانيستها به وضوح قابل مشاهده است چنين ياد مي‌كند:
جو آشفته و سردرگمي كه خارج از شرايط عادي سال‌هاي اوليه رنسانس ايتاليا ايجاد شده بود موجب آغاز فعاليت‌هايانجمن‌هاي اومانيستي با هدف ناآرام‌سازي نظم ايجاد شده گرديد.به دليل اين‌كه اين انجمن‌ها چنين اهدافي را دنبال مي‌كردند، حداقل لازم بود در ابتداي كار اقدامات خود را به صورت پنهاني انجام مي‌دادند. اما علاوه بر پنهان‌كاري، اين انجمن‌ها ويژگي ديگري را نيز صاحب بودند. اين انجمن‌ها در مقابل تفاسير سنتي كليسا و ديگر منابع حاكميت و محدوديت‌هاي فلسفي فكري و ديني اعمال شده از جانب كليسا را در محافل خصوصي و سياسي مورد اعتراض قرار مي‌دادند. اين جمعيت‌ها در ارتباط با آيات خاص كتاب مقدس تفاسير متفاوتي داشتند. آن‌ها اين فهم خود را از تعدادي مذاهب و منابع مافوق طبيعي واقع در شمال آفريقا خصوصاً مصر دريافت مي‌داشتند و در رأس اين‌ها نيز كابالاي يهود قرار داشت. كابالاي يهود بيانگر علم انسان فاني نسبت به قدرت الهي و چگونگي انتقال آن به خود در محدوده مرزهاي موجود بين خدا و انسان، در سنت موسي (ع) است. احكام تورات يافتن آمادگي مقدماتي‌اي است كه قبل از روبه‌رو شدن با كابالا دستيازي به آن لازم است و اين امر در جهان مادي انسان تأثيرات و تغييرات بزرگي را موجب خواهد گرديد.

اومانيستهاي ايتاليا در ارتباط با كابالا، ضمن اينكه با زمان پيش رفتند، اين منبع را به عنوان يك راهنماي عمل پذيرفتند. مفهوم «گنوسيس»(26) (سنت ما وراي طبيعي‌اي كه در اوان مسيحيت زاييده شد و باز با كابالا در ارتباط است) را مجدداً تفسير نمودند و اين مفهوم را در سطح وسيعي به حالت دنيامداري درآوردند، كاري كه مي‌خواستند بكنند اين بود كه از طريق كابالا نيروهاي پنهان طبيعت را در راستاي اهداف سياسي- اجتماعي مورد استفاده قرار دهند.

قبل از روشنگري و عصر دانش يعني در سال‌هاي قبل از آغاز عصر روشنگري و عصر دانش و قبل از به حركت درآمدن جريان عقليگري توسط فرانسيس بيكن در قرن 17، اومانيستها آن را آغاز نموده بودند. اين حركت شامل (علم) سيميا(27) بود.

از اين علم در كنار ديگر علوم به كاباليستيك تعبير مي‌شد. سيميا قدرت تغيير ساختار عنصري مواد و در رأس آن‌ها فلزات بود. آن‌چه كه اومانيستهاي كابالائيست به دنبال آن بودند در حقيقت ماده معدني (سنگ جادويي) بود كه بتوانند با آن جوهر فلزات پايه را تغيير دهند. به عنوان مثال آن‌ها باور داشتند كه با اين ماده قدرت تبديل نمودن مس به طلا را خواهند داشت. همراه با آن مهم‌ترين هدف كابالائيستها تلاش براي دستيابي به دانش سري مرتبط با قدرت طبيعت و افسانه مربوط به سنگ فيلسوف (سنگ جادو) و استحصال قدرتي بود كه با آن بتوانند دنيا را از نو بسازند. اعضاي انجمن‌هاي اومانيستي اعلام مي‌داشتند كه در جستجوي معمار بزرگ كائنات و وقف نمودن خويش براي اويند. نام اين معمار بزرگ كائنات از چهار حرف مقدس عبراني يعني YHWH (يهوه) تشكيل شده بود. يهوه نام خداي يهود است. نامي كه از سوي ميرندگان و فناپذيران قابل تلفظ نخواهد بود. به همين علت اومانيستها سمبولهايي مثل پيراميت و چشم را نيز كه عموماً عاريت گرفته شده از منابع مصري است مورد استفاده قرار دادند. انجمن‌هاي اومانيستي‌اي كه قبل از رنسانس پديد آمده بود در طول زمان به قدرت‌هاي بين‌المللي ديني و سياسي و اجتماعي‌اي بدل شدند كه اتحادهاي اروپايي را شكل داده و مقدرات جهاني را رقم مي‌زدند.

گسترش انديشه‌هاي اومانيستي به سمت شمال (اروپا) و پذيرفته شدن آن (در آن نواحي) در قرن 15م. با كمك و مساعدت اصلاحات پروتستانيستي صورت پذيرفت. همان‌گونه كه مشخص است اولين معمارانا اين اصلاحات مارتين لوتر، فيليپ ملانچتون(28)، جوهانس روچين(29) و جان آموس كومينسكي(30) مي‌باشند كه خود به مكتب‌هاي نهانگراي مختلفي وابسته بودند.(31) مورد توجه قرار گرفتن عنوان «معمار بزرگ كائنات» كه به همان YHWH يا خداي يهود دلالت دارد، از سوي اومانيستها، خود بيانگر تأثير و نفوذ (باورهاي) عبراني بر آن‌ها بود.

پيوندهاي جريان روشنگري و باطني‌گري عبراني
مالاچي مارتين در سطور بعدي(كتاب خود)، از اشتراكات ماسونها و اومانيستها سخن به ميان مي‌آورد:

در اين فاصله در ديگر مناطق شمالي اروپا اتحاديه‌اي مشترك با اومانيستها شكل گرفت. اتحاديه‌اي كه هيچ‌كس اهميت آن را در آن زمان درك نكرد… در قرن سيزدهم كه شكل‌گيري جمعيت‌هاي اومانيست – كابالائيست نوبه نو آغاز شده بود، در انگليس، اسكوچيا و فرانسه نيز جمعيت‌هاي بناي عصر جديد در حال پديد آمدن بود. اين جمعيت‌ها آرام آرام به صورت لژهاي ماسوني درآمدند و در آن دوران هيچ‌كس نمي‌توانست حدس بزند كه بين ماسونها و اومانيستهاي ايتاليا هم‌فكري وجود دارد. ماسونگري نيز همانند اومانيستها از كليساي كاتوليك روم فاصله گرفته و همانند اومانيست مذهب‌هاي ايتاليا خود را در لواي پرده‌اي از رمز و راز پنهان داشت.

اين دو گروه جهات مشترك ديگري نيز داشتند، چنان‌كه از اسناد و نوشته‌هاي به جا مانده از ماسونگري بر مي‌آيد باور و اعتقاد به «معمار بزرگ كائنات» به همان شكل از سوي ماسونها نيز پذيرفته شده بود. اين معمار بزرگ (متفاوت از نظر سنت كاتوليكي) بخشي از جهان مادي و ساختار و تفكر و انديشه تنوير شده (عصر روشنگري) است.

اين باور جديد (پذيرفته شده از جانب اومانيستها و ماسونها) هيچ وجه تشابهي با انديشه و اعتقادات مسيحيت كلاسيك نداشت، بسياري از مفاهيم هم‌چون گناه، دوزخ، بهشت، پيامبران، ملائكه، عالمان و پاپ (از جانب اين باور) مورد انكار قرار مي‌گرفت.(32)


پاورقي ها:
1.Alia izzet begovic Dogu ve Bati Arasinda Islam SF.277.
2.Mistisizzm.
3.Fransis Bacon.
4.JohJ. Rooobinson, Born in Blood: the Tost Secrets of Freemasonry. M. Evans & Company New York, 1998, P.286.
5.همان منبع، صفحه 286.
6.يك اصطلاح ماسوني است.
7.همان منبع پيشين، صفحه 284.
8.Lucien Wolf American Elements in the Resettlement, P.76.
9.The Royal society of London for the improvement of natural Knowledge Royal society.
10.New ton.
11.Christopher Wern.
12.Robert Boyle.
13.John Locke.
14.John J Robinson Born in Blood:the lost secre of Freemasonry M. Evans company New York, 1989, P.285.
15.Rousseau.
16.Montes quiel u.
17.Voltaire.
18.Diderot.
19- مجله معمارنسيان، چاپ تركيه ، شماره 6 ، صفحه 66
20. New Age No. 77, P.37.
21. New Age, No.77, P.37.
22. Tradition Oral Kabbala.
23. Selamet mahfili 4. Konferans. Sf. 48.
24.Malachi Martin.
25. Vaticans Pontifical Biblical Institute.
26. Gnosis.
27.سيميا يا علم حروف، علم طلسم و جادو و علم مجسم ساختن چيزهايي موهوم در نظر ديگران است. در قديم صاحبان اين علم براي حروف طبايعي مرموز قايل شده و مدعي بودند كه به وسيله حروف و اسماء مي‌توان در عالم طبيعت تصرف كرد، و يا اين‌كه در قوه تخيل و تصور ديگران نفوذ كرد و چيزهايي را كه وجود ندارد در نظر آنان مجسم ساخت.(فرهنگ عميد).
28.Philip Melanch thon.
29.Johanns Reuchein.
30.Jon Amos Komensy.
31.Malachi Martin, the keys of this Blood, P.519-521.
32.همان منبع، صفحات 522-521.


منبع: كتاب پروتستانتيزم و پيورتيانيسم و مسيحيت صهيونيستي ، از طريق خبرگزاری فارس